اصول فلسفی و عرفانی حقوق بشر در اسلام

منشأ تفاوت اصلی میان دیدگاههای اسلام در مورد حقوق بشر با دیدگاه غرب در این خصوص در منابع آن است. حقوق بشر در اسلام بر اصولی فلسفی و عرفانی مبتنی است و احکام شریعت در انطباق و هماهنگی با آن اصول بایستی استنباط گردد. اصول زیر از جمله آنها می باشند:
1 اصل کرامت انسانی: در قرآن کریم انسان موجودی شمرده شده که خداوند به وی کرامت داده است لقد کرمنا بنی آدم (همانا فرزندان آدم را کرامت بخشیدیم. (اسراء/70) این کرامت یک ارزش نظری است که بعدا می توان جنبه عملی پیدا کند. کرامت انسانی از نظر قرآن یک امر واقعی است نه اعتباری و نشان دهنده آن است که وی حقیقتا از لحاظ وجودی دارای امتیاز و برجستگی است. یعنی گوهر برین موجودات جهان به شمار می رود. به همین دلیل خداوند پس از آفرینش انسان به ابلیس می گوید، ما منعک ان تسجد لما خلقت بیدی (چرا در برابر آنچه با دو دست خویش آفریدم سجده نکردی؟ (سوره ص آیه 75) .
این کرامت نظری می تواند بزرگواری های ارزشی و عملی فراوانی را نیز به همراه داشته باشد، به دلیل همین کرامت، همه تعالیم اخلاقی و حقوقی باید با عنایت به این اصل نظری و در سازگاری کامل با آن تنظیم شوند. هنگامی که بپذیریم انسان گوهری کریم و ارزشمند است، خواه ناخواه بر این باور خواهیم بود که نه تنها آزادی، امنیت و... حق اویند بلکه باید به گونه ای تفسیر و تنظیم شوند که با کرامت وی سازگار باشند.
2 اصل خداجو بودن انسان: انسان اصالتا خدا را می طلبد، زیرا او را به چشم دل، نه با چشم صورت می بیند. این خداخواهی ناخودآگاه نیست. همانگونه که جبری نیز هست. نباید پنداشت که انسان گمشده ای ناآشنا دارد و در پی آن است، بله خدایی را می طلبد که بدو آشنایی دارد و شیفته اش گشته است. بر پایه حکم عقل، انسان دارای هستی جداگانه و مستقل نیست، بلکه هستی اش تماما پیوسته و ربطی است، اما این هستی ربطی به یک موجود ربطی دیگر نپیوسته است، بلکه به یک موجود مستقل، وابسته است. انسان چیزی جز همین پیوستگی و وابستگی به آن موجود مستقل نیست. چنین نیست که انسان موجودی است که دارای وصف تمایل به خداست، بلکه رابطه انسان با خدا عین فقر ذاتی و نیاز محض او به خداست:
(یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله) . (2)
[ای مردم! شما نیازمند خداوندید]. .
در این آیه، هر دو حقیقت بیان شده است: نخست این که انسان دارای وجود مستقل نیست و دیگر آنکه ارتباط او تنها با خداست و به هیچ موجود دیگری وابسته نیست.
بدین لحاظ، هرگونه ترتیب و تنظیم حقوقی برای بشر باید با این روح خداجوی وی سازگاری کامل داشته باشد. آن دسته از تعالیم حقوقی که برای انسان استقلال وجودی فرض می کنند یا اینکه او را به موجودی جز خدا وابسته می دانند، از منبع حق سرچشمه نمی گیرد. البته کسانی که این منبع را نپذیرفته اند، غالبا گرفتار خطای تطبیقند، و گرنه همه افراد می دانند که انسان یک موجود وابسته است. ملحدان نیز، خود، به چیزی یا کسی دل بسته اند و همه امید را بدان معطوف کرده اند.
تفاوت در این است که اینان، چیزی جز خدا را به عنوان آن موجود مستقل پنداشته اند و در مرحله تطبیق، به بیراهه رفته اند.
3 اصل جاودانه بودن انسان: از دیگر منابع حقوق بشر در اسلام این است که انسان هرگز به نابودی و نیستی منتهی نمی شود. این مطلب هم از رهگذر کندوکاو عقلی دریافت می گردد و هم از طریق دلایل نقلی. قرآن کریم انسان را موجودی با روح جاویدان می شمارد که از پس این جهان، به جهانی دیگر پای می نهد و در آن، از «خلود» برخوردار است. عقل نیز انسان را دارای روح مجرد می داند و می گوید که این روح از گزند مرگ برکنار است. از دید عقل، تنها پیکر انسان می میرد و مرگ عبارت است از جدایی میان روح و تن، و آنگاه که به خواست خدا دیگربار این جدایی از میان می رود، تن مناسب آن جهات حیات می یابد.
این اصل نیز از سوی همه انسانها پذیرفته شده است و تفاوتهای موجود، برخاسته از خطا در تطبیق است. همه انسانها خواستار زندگی درازترند و با تلاش فراوان در صددند که قدری بیشتر زنده بمانند. این نشان می دهد که انسان، در نهاد خویش، جاودانگی خواه است. اما به هنگام تطبیق برخی می پندارند که جاودانگی از آن زندگانی دنیاست، اما باید دانست همانگونه که انسان مسافر است، دنیا نیز مسافر است. البته انسان در «حشر اصغر» به مقصد می رسد. قرآن مجموعه نظام کیهانی را نیز همانند خود انسان در حرکت به سوی خدا می داند. این نظام کیهانی همانند انسان به سوی معاد می رود تا شهادت دهد که مسافرانش چه کرده اند: یا از کرده های آنان شکایت کند و یا شفیع آنان شود. در روایات ما آمده است که این جهان و اجزای آن، در رستاخیز عمومی نسبت به کارها یا شهادت می دهند و یا شکایت یا شفاعت می نمایند (3). پس همه انسانها به دنبال جاودانگی اند، لیکن برخی دنیا را جاودانه می پندارند و نمی دانند که جاودانگی از آن روح است، نه ماده و آنچه از ایشان جاوید می ماند، مظاهر دنیایی و دارایی شکوه آنان نیست. این اندیشه جاهلانه از روز نخست گریبانگیر انسان عادی و مادی بود که ثروتی بیندوزد تا با آن به حیات جاودان دست یابد و مرگ و نیستی را از بین ببرد یا تسلیم خود سازد. قرآن کریم در موارد گوناگون این اندیشه را خام و ناصواب معرفی می کند و جاودانه اصیل را باز می نمایاند: (ما عندکم ینفذ و ما عند الله باق) .
[آنچه نزد شماست، میراست و آنچه نزد خداست، پاینده می ماند].
4 اصل آرامش نهایی در انجام انسان: شاید پنداشته شود که جاودانگی، خود، به معنای رسیدن به دار القرار است، اما باید عنایت کرد که این دو مطلب از یکدیگر جدایند، زیرا می توان موجودی را انگاشت که جاودانه باشد، اما هرگز به منزل نرسد و بار خود را بر زمین ننهد، بلکه همواره سرگردان و حیران به راه بی مقصد خود ادامه دهد. قرآن کریم برای بیان هدفداری نظام هستی و به منزل رسیدن آن، از تعبیری لطیف بهره گرفته است:
(یسألونک عن الساعة أیان مرساها) (4)
[از تو می پرسند که دنیا چه زمانی به لنگرگاه خود می رسد].
طبق این تعبیر، نظام کیهانی همانند یک کشتی بزرگ در اقیانوس طبیعت پیش می رود. ممکن نیست که این کشتی همواره در حرکت باقی بماند، بلکه باید روی لنگر بیندازد و پهلو بگیرد . از این تعبیر بر می آرمد و به دارالقرار خود می رسد. نه اینکه همواره به حال حرکت در اقیانوس هستی باقی بماند. طبق همین تعبیر، دار القرار جهان و انسان، معاد است که در آن، هنگامه لقای حق فرا می رسد و انسان به ملاقات پروردگار خود نائل می شود. به همین دلیل، یکی از نام های به کار رفته برای جنت «عدن» است. عدن یعنی آرامگاه و محل قرار و استقرار، «معدن» را از آن روی به این خوانده اند که جای قرار گرفتن مواد در عالم طبیعت است. انسان نیز در معاد، به همین سان، به قرارگاه حقیقی خود می رسد.
5 اصل ارتباط تکوینی انسان با مجموعه هستی: انسان این گوهر مجرد جاودانه که به لقای حق بار می آید، با همه اجزای هستی پیوندی ناگسستنی و خواه ناخواه دارد. از این رو، هیچ کاری از انسان سر نمی زند، مگر آنکه در جان و روح وی تأثیر داشته باشد. هر گفتار و نوشتار و رفتاری که از انسان سرمی زند، در خلق او تأثیر می گذارد: یا روشنی زاست و یا تیرگی آفرین. به همین دلیل، هیچ یک از مسائل و از جمله احکام حقوقی را نمی توان یافت که با روح و سرنوشت و اخلاق انسان بی پیوند باشد. با پذیرش این اصل، دیگر نمی توان پذیرفت که انسان در انجام هر کاری آزاد و خودسر باشد. خوردن هر خوراک، گزینش هر همراه و انتخاب هر راه تأثیری خاص بر انسان می گذارد.
خوراک حلال همان تأثیری را نمی گذارد که خوراک حرام می گذارد. سخن حق دارای همان ثمری نیست که سخن باطل است. اینها هر یک دارای رهاوردهایی ویژه اند. مثلا گناه سبب می شود که آینه دل انسان غباراندود شود و شفافیت از جان وی رخت بربندد:
(کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون) (5).
[آنچه انجام داده اند، جان هاشان را کدر و تیره ساخته است ].
آنگاه که با انجام هر گناه، غباری بر دل نشیند و انسان آن غبار را نزداید، اندک اندک روزنه های قلب بسته می شوند و نابینایی و ناشنوایی حقیقی انسان را در پی می آورد. حتی هر خاطره خوب یا بدی که بر صفحه ذهن نقش می بندد، بر جان انسان اثر می گذارد. یک نگاه زشت و گناه انگیز نیز همان غبار را بر جان می نشاند. آنگاه ظاهرا چشم و گوش و زبان انسان در کارند، اما به حقیقت از کار افتاده اند. اگرچه قرآن این سخن را درباره چشم می گوید، اما روشن است که این از باب تمثیل است، نه این منحصر به چشم باشد، بلکه گوش و زبان و اعضای دیگر نیز چنینند:
(فانها لا تعمی الابصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور) (6)
[حقیقت این است که دیدگان ظاهری انسان نابینا نیستند، اما چشم جان او کور شده است ] .
به همین دلیل، با اینکه خداوند پیام را به آدمیان می رساند و سخن حق به گوش انسان ها می رسد، اما گروهی واقعا آن را نمی شنوند و درک نمی کنند. این آیه از سوره حج، حقیقت تفسیرگر همان آیات فراوانی است که گناهکار را کور و کر و گنگ می خوانند. (7) پس در بینش الهی، هر کنش انسان در مجموعه روح و جان او اثری ژرف می گذارد و آن را چنان می کند که گاه با صورت ظاهری وی، هیچ سازگاری و شباهتی ندارد.
تاریخ تئوری حقوق بشر در اسلام
برای شناخت تاریخ تئوری حقوق بشر در اسلام ناگزیر باید آن را به دو بخش زیر تقسیم و هر کدام را به طور جداگانه مورد بررسی قرار داد:
الف) تاریخ تکوین حقوق بشر در اسلام
ب) تاریخ تدوین حقوق بشر در اسلام
در مورد بخش اول باید توجه داشت که تاریخ تکوین مجموعه حقوقی اسلام با نزول آیات قرآن و گفتار پیامبر و سیره عملی و تقریرهای آن حضرت ترسیم شده است. لذا در این بحث کافی است ما به بخشی از آیات و احادیث مربوطه اشاره نماییم:
1 حدیث «مثل المؤمنین فی توادهم و تراحمهم و تعاطفهم مثل الجسد الواحد اذا اشتکی منه عضو تداعی له سایر الجسد بالسهره و الحمی (8) مثل مؤمنین در دوستی و مهربانی و همدلی با یکدیگر، همانند پیکر واحد است، چنانچه یک عضو به رنج و درد آید، سایر اعضا به عنوان همدلی یکدیگر، همانند پیکر واحد است، چنانچه یک عضو به رنج و درد آید، سایر اعضا به عنوان همدلی و همدردی به بیداری می نشینند و حالت تب آنها را خواهد گرفت. اشاره به این نکته دارد که: اعضای جامعه به ایمان در ابراز مهر، دلسوزی و عواطف مانند یک تنند که هرگاه عضوی از آن به درد آید، دگر عضوها را نماند قرار. مفاد این حدیث موازنه ارزش فرد و جامعه است. در دیدگاه اسلام ارزشها و نقشها و خلاقیتهای اجتماعی از وجود افراد متجلی می گردد و به همین دلیل رشد آن از هدفهای اصیل و قابل توجه زندگی محسوب می شود، ولی در عین حال ارزش و اصالت جامعه هرگز نادیده گرفته نمی شود.
همان قدر که فدا کردن جامعه برای فرد به دور از عقل و منطق و در جهت تخریب ارزشهاست، فدا کردن فرد در برابر جامعه نیز غیر منطقی و موجب پایمال شدن ارزشها و توقف قافله رشد انسانی است.
2 حدیث، انما یجمع الناس الرضا و السخط (9) روشنگر بنیان اصیل وحدت و انسجام بر اساس رضایت عمومی است که پایه اساسی دموکراسی را در تفکر سیاسی اسلام تبیین می کند و بدون رضایت آن (رضایت عمومی) نظام سیاسی مشروعیت خود را از دست می دهد.
3 آیه: ان هذه امتکم امة واحدة و انا ربکم فاعبدون (10) مبین این حقیقت است که در تئوری امت در دیدگاه اسلامی، فرد بر حسب ادراک و اراده و اختیار خود و ایمانی که به ارزشهای والا دارد جزئیت کل (جامعه ملت امت) را می پذیرد و خود را وقف آن و گاه فدای آن می سازد و این، عالیترین مرحله آزادی بشر محسوب می شود. (11)
4 در جهان بینی اسلام حق آزادی و اختیار در همه حال برای فرد به عنوان حق غیر قابل سلب ثابت و محفوظ است. می توان از آیه، انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا (12) و آیه فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر (13) دلیل واضحی بر این تفکر استنباط نمود.
5 در اندیشه سیاسی اسلام تنها واکنش قهری فرد یا جامعه در برابر بی نظمی و پدیده ظلم و اختلاف نیست که احترام به حقوق آدمی را ایجاب می کند، بلکه این تحمیل از آنجا نشأت می گیرد که او به نیاز خود و دیگران به تکامل اعتقاد دارد و سرنوشت متعالی انسان و کرامت ذاتی او در حد موجود صاحب روح خدایی، همانطور که در قرآن مجید آمده، و نفخت فیه من روحی (14) شناخته شده است.
6 در تفکر اسلامی جهالت نسبت به موضع و جایگاه اصیل انسان و ارزش والای آن مایه اصلی همه بی عدالتیها و ستمها و عدم شناخت صحیح انسان از خویشتن بوده و تا انسان به شناخت صحیح از خود و دیگران نرسد، نسبت به مسؤولیتهایش جاهل خواهد بود.
کفی بالمرء جهلا ان لا یعرف قدره (15). (برای آدمیان بالاترین نادانی آن است که قدر و ارزش خویش را نشناسد) .
7 در نصوص اسلامی بر ارزش و احترام به انسان علی رغم پیرایه ها و طبقه بندیهای عارضی تأکید شده است: علی (ع) خطاب به والی خود در مصر نوشته است: فانهم صنفان اما اخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق (16). (همه انسانها را احترام و مهربانی کن چرا که مردم یا برادر دینی تویند و یا همانند تو انسانند) .
8 آفرینش انسان یکسان و از طبیعت برابر برخوردار است: الذی خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بث منهما رجالا کثیرا و نساء. (17)
9 آیه: ما کان الناس الا امدا فاختلفوا (18) بیانگر نفی فاصله و تبعیضهای نارواست.
10 در دیدگاه قرآن تفاوتها جنبه ارزشی ندارد، بلکه صرفا مربوط به پیچیدگیهای نظام آفرینش و معرفت و رشد انسانی می باشد، یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا (19).
11 برای نفی هرگونه تبعیض ناروا در میان انسانها، پیامبر اکرم فرمود، ایها الناس ان ربکم واحد و ان اباءکم واحد کلکم لادم و آدم من تراب... (20) (هان ای مردم: خدای شما یکی است و پدر همه شما یک نفر است. همه شما از آدم هستید و آدم از خاک بود).
12 ارزش و جایگاه هر انسان در جامعه و در نهایت بسته به عمل اوست (کل نفس بما کسبت رهینة) (21).
13 اسلام امتیاز طلبی ها بر اساس زر و زور و سایر معیارهای مادی را مطرود شمرده و آن را مورد نکوهش قرار داده است قرآن مجید این خصلت زشت را به مغروران نسبت داده و می گوید : «و قالوا نحن اکثر اموالا و اولادا و ما نحن بمعذبین» (22) » (آنان گفتند که ما اموال و اولادمان افزون است و ما هیچ گاه عذاب نخواهیم شد) .
14 در قضاوت عادلانه اسلامی حتی در نگاه کردن هم باید مساوات را مراعات کرد علی (ع) خطاب به قضات گفته است: و آس بینهم فی اللحظة و النظرة. (23) (میان طرفین دعوی حتی در نگاه کردن مساوات را رعایت کن) .
15 میزان مساوات در اسلام حق و عدالت است علی (ع) گفته است: (و لیکن امر الناس عندک فی الحق سواء (24). (بایستی امور مردم نسبت به حقوق آنان مساوات کامل رعایت گردد). و اعملوا ان الناس عندنا فی الحق سواء (25) در یک کلام، خذ سواء واعظ سواء. (26).
16 قرآن امنیت را از نتایج رشد و تکامل بشر می داند: و لیبدلنهم من خوفهم امنا (27) و شهر امن را الگوی مدینه فاضله معرفی می کند، ضرب الله مثلا قریة کانت آمنة. (28)
17 قدرت سیاسی در تفکر اسلامی صرفا وسیله ای برای هموار کردن راه رشد انسانها است نه هدف و یا وسیله سرکوب: اللهم انک تعلم انه لم یکن الذی (29) کان منا منافسة فی سلطان.
18 مصونیت هر انسان آگاه و متعهد به راه انسانی از هر نوع تعرض حقی است مسلم که اسلام بر آن تأکید می ورزد: لا تروعوا المسلم فان روع المسلم ظلم عظیم و من انظر الی مؤمن لیخیفه بها آخذه الله عزوجل یوم لا ظل الا ظله. (30).
19 رسول گرامی اسلام بخش عظیمی از حقوق فردی را در یک خطابه تاریخی مشخص نمود: آنجا که فرمود:
من اهان مؤمنا فقد بارزنی و سباب المؤمن فسوق و قتاله کفر و اکل لحمه معصیة و حرمة ماله کحرمة دمه. (31).
20 در فلسفه سیاسی اسلام هدف بعثت انبیا باز گرداندن انسانها به آزادگی است. فان الله بعث محمدا لیخرج عباده من عباده الی عبادته (32). و به انسانهایی که کرامت خود را به خاطر نیاز از کف می دهند، می گوید: لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا (33).
21 شعار لا تظلمون و لا تظلمون از اصلی ترین شعارهای انسان دوستانه ای است که قرآن برای ریشه کن نمودن مایه های تجاوز مطرح کرده است. (34).
22 نفی اکراه از مقوله های حقوقی روشنی است که ضمن تحریم سلب آزادی انسان به صورت یک اصل حقوقی در محاکمات به کار گرفته می شود: حدیث رفع (35) و آیه لا اکراه فی الدین. (36).
پی نوشتها:
.1.2 فاطر، 15
.3 بحار الانوار، ج 7، باب 16
.4 اعراف، 187؛ نازعات، 42
.5 مطففین، .14
.6 حج، .46
.7 مانند بقره؛ بقره، 171؛ انفال، .22
.8 سفینة البحار ج 1 ص .13 (سعدی ایرانی قرن هفتم هجری مضمون این حدیث را در شعر خود آورده است: بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند چو عضوی بدرد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار) .
.9 سفینة البحار ج 1 ماده رضا. (عامل اجتماع میان مردم ناخشنودی و خشنودی است) .
.10 سوره انبیاء آیه .92 این است امت شما که امت یکپارچه است و من پروردگار شمایم پس همگی خدا را پرستش نمایید.
.11 رجوع شود به تفسیر المیزان ج 4 ص .123
.12 سوره انسان، آیه، ما انسان را آفریدیم او در سپاسگذاری و ناسپاسی مختار است.
.13 سوره کهف آیه 29: هر کس خواست ایمان بیاورد و هر که خواست کفر بورزد.
.14 سوره ص آیه .72
15.نهج البلاغه: خطبه 16 .9
.16 همان، نامه 51 .9
.17 سوره نساء، آیه .1
.18 سوره یونس، آیه .19
.19 سوره حجرات، آیه .13
.20 تحف العقول، ص .29
.21 سوره مدثر، آیه .38
.22 سوره سبا، ایه 36 و .35
.23 نهج البلاغه، نامه 27 و نامه .46
.24 همان، خطبه .59
.25 همان: نامه 70: بدانید مردم در چشم ما یکسانند.
.26 وسائل 12 ص. وسائل الشیعة ج 12 صفحه 10: یکسان بگیر و یکسان بده.
.27 سوره نور آیه 55: سرانجام امنیت را جایگزین ترسشان می سازد.
.28 سوره نحل آیه 112: خداوند آبادی امن را مثال می زند.
.29 نهج البلاغه خطبه 131: خدایا تو می دانی که آنچه ما در اختیار گرفته ایم وسیله ای است برای اجرای عدالت.
.30 اصول کافی ج 2 صفحه 273: مسلمان را نترسانید؛ زیرا ترساندن او ستمی بس بزرگ است . هر کس به مؤمنین نگاهی بیافکند که او را بترساند، خداوند او را در روزی که جز عنایت پروردگار کارسازی نیست، مجازات خواهد نمود.
.31 سفینة البحار ج 1 صفحه 41: هر کس که مؤمنین را بترساند، با من اعلام جنگ نموده است . ناسزا گفتن و جنگ نمودن با او کفر است و دست درازی به مال او نافرمانی خدا است و احترام مال او مانند احترام خون او است.
.32 وسائل الشیعة ج 3 صفحه 14 نهج البلاغه خطبه .154 خداوند پیامبر را مبعوث نمود تا بندگانش را از عبودیت دیگران آزاد سازند.
.33 وسائل الشیعه ج 3 صفحه 43 نهج البلاغه نامه .31 بنده دیگری مباش، ترا خدا آزاد آفریده است.
.34 سوره بقره آیه 279: نه ستم کنید و نه ستم بپذیرید.
.35 رفع عن امتی تسعه... و عدا اکرهوا علیه (از امت من نه مورد از مسئوولیتها و تکالیف دست برداشته شده و یکی از آنها موردی است که فرمود مورد اکراه قرار می گیرد.
.36 سوره بقره آیه .256
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان