اما موضوع بعدی آنست که این یک دین، چیست؟ و چه خصوصیاتی دارد؟ در قرآن شریف، آیات فراوانی وجود دارد که این دین واحد را معرفی می کند و خصوصیات آن را برمی شمارد: آیات زیر را با هم تلاوت می کنیم:
. شهدالله انه لا اله الا هو والملائکة و اولوا العلم قائما بالقسط. لا اله الا هو العزیز الحکیم.
. ان الدین عندالله الاسلام و ما اختلف الذین اوتوا الکتاب الا من بعد ماجائهم العلم بغیا بینهم. و من یکفر ب آیات الله فان الله سریع الحساب.
. فان حاجوک فقل اسلمت وجهی لله و من اتبعن. و قل للذین اوتوا الکتاب و الامیین اسلمتم. فان اسلموا فقد اهتدوا. و ان تولوا فانما علیک البلاغ والله بصیر بالعباد.
(سوره آل عمران آیات 18 تا 20)
نکات مورد استدلال آیات فوق، بدین شرح است:
- خدا یکی است و خدا و فرشتگان و دانشمندان گواه بر یگانگی خدایند.
- دینی که از خداست "اسلام" است و اختلاف اهل کتاب از سر "بغی" است.
- اگر کسی گفتگویی دارد سخن پیامبر (ص) اینست که: "من و پیروانم رو به سوی خدا تسلیم شدیم و اگر اهل کتاب امیین (به احتمال پیروان آئین مادری) نیز در برابر خدا تسلیم شوند راه را پیدا کرده اند...
آنچه در این مقام، بسیار مهم است اینست که مراد از واژه "اسلام" را در آیه 19 بفهمیم، چون آنچه در بادی نظر، به ذهن می رسد اینست که مراد از "اسلام" همین "دین" شناخته شده ای است که در برابر سایر ادیان موجود جهان است و دارای مشخصات خاص عقیدتی و عبادی و احکام و دستورات مشخص است; در حالیکه کاربرد واژه "اسلام" در این آیات به این معنی نیست، زیرا "اسلام" به معنای دین و آئین ویژه پیامبرخاتم (ص) و اعمال و عبادات ویژه آن، پس از ظهور آخرین پیامبر - صلی الله علیه و آله - پیدا شده و امری است که به وسیله وحی بر یکی از آحاد مشخص انسانها، یعنی حضرت محمدبن عبدالله صلی الله علیه و آله - که در زمان معینی به دنیا آمده و در زمان معینی از دنیا رفته است و البته آئینی است جاودانه که پس از آن آئینی و پیامبری نخواهد آمد. به دیگر سخن: درست است که اسلام به معنای دین خاصی را، تنها دین دست نخورده آسمانی می دانیم و برآنیم که این دین، مکمل ادیان آسمانی پیشین است; اما در همین تعبیرات، نیز ما از واژه "ادیان "دیگر بهره برده ایم که به طوریکه قبلا اشاره شد، یک اصطلاح غیر قرآنی است! اگر دقت کنیم مسئله بدینصورت قابل درک است که از نظر قرآن اسلام در معنای عام، به حالت پایدار روانی انسان اطلاق می شود که عبارت است از "تسلیم محض در برابر اراده تکوینی و تشریعی خدا." اسلام به این معنی، هم بر " اسلام" جهان هستی صدق می کند که در برابر مشیت الهی، خاضع و فرمانبردار است و هم بر "اسلام "پیامبران و صلحای پیشین و هم بر "اسلام" مصطلح موجود به معنای دین خاص که جانمایه آن همان تسلیم در برابر خداست. نکته اینجاست که آئین خاص و عقاید و اخلاقیات و احکام عبادی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی خاص، به تمامی "مصادیق" آن "اسلام" عام اند که آئین همه موجودات جهان و آئین همه انبیا و پیروان آنها و آئین پیامبر خاتم و پیروان آن حضرت است.
شواهد دیگری از قرآن
در آیات 127 تا 140 سوره بقره درباره مسلمانی حضرت ابراهیم (ع) و دودمان او - که به پیامبر خاتم (ص) منتهی می شود - چنین می خوانیم:
[1] . و آنگاه که ابراهیم و اسماعیل پایه های "خانه" را بالا می بردند: پروردگار ما! از ما بپذیر! که تو شنوای دانائی! .
. پروردگار ما! ما را تسلیم خویش ساز و از دودمان ما امتی (برآر) که تسلیم تو باشند و "مناسک" مان را نشانمان ده! و توبه مان را بپذیر که تو، توبه پذیر مهربانی! .
. پروردگار ما! و در میان آنان فرستاده ای از خودشان برگزین که آیات تو را برایشان تلاوت کند و بدیشان کتاب و حکمت آموزد و پاکیزه جانشان سازد که تو فرمانروای با حکمتی! .
. چه کسی از آئین ابراهیم رخ برمی تابد جز آنکس که خود را به نادانی سپارد؟ و راستی که ما او را در دنیا برگزیده ایم و او در سرای بازپسین از شایستگان است.
. آنگاه که پروردگار او به او گفت: تسلیم شو! گفت به پروردگار جهانیان تسلیم شدم! .
. و ابراهیم همین آئین را به فرزندان خود و یعقوب سفارش کرد:ای فرزندان من! به حقیقت، خدا دین را برای شما برگزیده است، پس مبادا بمیرید مگر آنکه مسلم باشید! .
. یا مگر شما شاهد بودید وقتی که مرگ به سراغ یعقوب آمد، آنگاه که به فرزندان خود گفت: پس از من چه می پرستید؟ گفتند: خدای تو را و خدای پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحق را، همان خدای یکتا را می پرستیم و ما در برابر او تسلیمیم..
. این امتی بود که درگذشت. آنچه کرد برای خود کرد و آنچه شما کنید برای خود کنید و از شما نپرسند که آنها چه کردند! .
. و گفتند "یهودی" یا "نصرانی" باشید تا راه یابید! بگو: بلکه آئین ابراهیم که تنها رو به خدا داشت و از مشرکان نبود..
. بگوئید: ایمان آوردیم به خدا و به آنچه به سوی ما فرو فرستاده شده و آنچه به سوی ابراهیم و اسماعیل و یعقوب و دودمان آنان فرستاده شده و آنچه که به موسی و عیسی داده شده و آنچه به پیامبران از جانب پروردگارشان داده شده و ما در برابر او تسلیمیم.
. پس اگر اینان همانند آنچه شما بدان ایمان آورده اید، ایمان آوردند راه یافته اند. و اگر روگردان شوند در جدایی اند... پس بزودی خدا ترا کفایت ایشان خواهد کرد و او شنوای داناست.
. این "صبغه" خداست و چه کسی است که از خدا "صبغه" بهتر داشته باشد؟ و ما پرستندگان اوئیم! .
. بگو: آیا شما در مورد خدا با ما می ستیزید؟ در حالیکه او پرودگار ما و پروردگار شماست و کارهای ما به سود ماست و کارهای شما به سود شماست. وما تنها به او اخلاص می ورزیم.
. یا می گوئید: ابراهیم و اسماعیل و اسحق و یعقوب و دودمان آنان، یهودی یا نصرانی بودند؟ بگو شما داناترید یا خدا؟ و چه کسی است که شهادتی را که از خدا در نزد اوست، مکتوم دارد؟ و خدا از آنچه می کنید غافل نیست.
. این امتی بود که درگذشت. هر چه کرد به سود خود کرد و شما هر چه کنید به سود خود می کنید و از شما نپرسند که آنان چه کردند! .
* * *
تامل در این آیات، شکی باقی نمی گذارد که واژه "اسلام" و اشتقاقات آن: "اسلم" ، "اسلمت"، "مسلمة" ، "مسلمین"، "مسلمون"، همگی در معنای عام اسلام و نه به معنای خصوص دین اسلام که توسط پیامبرخاتم (ص) به جهانیان عرضه شده، استعمال شده است... و چه چیزی از این روشنتر که در آیه 129 دعای حضرت ابراهیم را می خوانیم که از خدا می خواهد در میان دودمان او پیامبری برگزیند که آیات خدا را تلاوت کند و به مردم کتاب و حکمت بیاموزاند و آنان را پاکیزه جان سازد... که این پیامبر، کسی جز حضرت محمد خاتم الانبیاء (ص) نبوده است. بنابراین، واژه هایی که در این آیات از ریشه اسلام به کار گرفته شده، در معنای مطلق و عام و شامل اسلام به کار رفته که همان تسلیم کامل روحی انسان در برابر خداست. حالا پس از بعثت حضرت رسول (ص) این حالت تسلیم کامل، چه مصداقی در خارج می یابد و آیا جز پیروان دینی که حضرت محمد (ص) آورده و به دین اسلام معروف شده، کسان دیگری ممکن است این حالت روانی تسلیم محض در برابر فرمان خدا را پیدا کنند یا نه، بحثی است که در خلال این گفتار به آن خواهیم پرداخت. اما آنچه مسلم است اینست که واژه های اشتقاقی "اسلام" در این آیات به معنای خاص "دین اسلام" به معنای آئین ویژه ای که توسط حضرت محمد (ص) آمده است نیست، هر چند به طوری که اشاره شد این آئین خاص، مصداق تام و تمام و بی گفتگوی این عنوان عام است.2
شواهد دیگر از قرآن
. افغیر دین الله یبغون؟ وله اسلم من فی السموات والارض طوعا و کرها و الیه یرجعون.
. قل آمنا بالله و ما انزل علینا و ما انزل علی ابراهیم و اسماعیل واسحق و یعقوب والاسباط و ما اوتی موسی و عیسی و النبیون من ربهم لا نفرق بین احد منهم و نحن له مسلمون.
. و من یتبغ غیرالاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الاخرة من الخاسرین.
(سوره آل عمران آیات 83 تا 85)
- نکاتی که از این آیات مورد استدلال است از این قرار است:
- همه موجودات آسمانی و زمین، خواسته یا ناخواسته در برابر خدا تسلیم و رام هستند.
- پیامبر اسلام، مامور است که اعلام کند به همه آنچه بر پیامبران پیشین نازل شده ایمان دارد:
"در میان فرستادگان خدا فرق نمی گذاریم و در برابر او رام و تسلیمیم"
- هر کس جز اسلام (تسلیم در برابر خدا) دینی بجوید پذیرفته نیست و سرانجام او زیانکاری است. بااندکی تامل در این آیات - به خصوص با ارتباط تنگاتنگی که بین سه آیه وجود دارد، به طوریکه گویی هر کدام، نتیجه دیگری است - بسیار روشن است که مراد از "اسلام" در آیه آخر، همان حالت پایدار تسلیم در برابر حق متعال است و نه آئین خاص که بر رسولخدا (ص) نازل شده (که البته که مصداقی کامل از این معنی است) . به دیگر سخن، اسلام در آیه آخر با اسلام در آیه اول و دوم به دو معنی نیست و اینطور هم نیست که به صورت "طفره" یک مرتبه، در آیه آخر مفهوم اسلام تغییر یافته باشد و به معنایی جز معنای آیات اول و دوم آمده باشد.. . و از آنرو که اسلام در آیات قبلی به وضوح به معنای تسلیم عام در برابر خداست که در برگیرنده تمامی موجودات و تمامی آئینهای آسمانی است، معنای آیه آخر هم اینست که اگر کسی از راه تسلیم در برابر خدا سر باز زند و راهی جز راه اسلام یعنی تسلیم در برابر مشیت تکوینی و تشریعی حق جوید، پذیرفته حق نیست و در سرای بازپسین زیانکار است...
شاهد بسیار مهم این معنی آیه 62 سوره بقره است که می فرماید:
. ان الذین آمنوا والذین هادوا و النصارا والصابئین من آمن بالله و الیوم الاخر و عمل صالحا منهم اجرهم عند ربهم ولاخوف علیهم ولا هم یحزنون.
در این آیه، به وضوح تمام، تنها شرط رستگاری، ایمان به خدا، ایمان به قیامت، و کار شایسته اعلام شده است. به ویژه آنکه یهود و نصاری و صابئان را به نام آورده که پیروان این آئینها نیز اگر دارای این سه شرط باشند، نه تنها زیانکار نیستند بلکه پیش خدا پاداش دارند و نباید ترس واندوهی داشته باشند. و این، شاهدی روشن است بر آنکه مراد از "اسلام" در آیه 58 آل عمران که اگر کسی بدان گردن ننهد، زیانکار است، همانا همان تسلیم روحی در برابر مشیت تکوینی و تشریعی الهی است و گرنه اگر مراد، آئین خاصی بود که توسط پیامبر خاتم آورده شد هر چند، این آئین مصداق تام و تمام اسلام به معنای عام است - آنگاه سخن از رستگاری یهود و نصاری و صابئان آن هم تنها مشروط به سه شرط ایمان به خدا و قیامت و عمل صالح و نه هیچ شرط دیگری معنی نداشت.
حالا برگردیم به آغاز سخن: خدا تنها یک دین برای مردم تشریع کرده و آن دین، دین اسلام است. دین اسلام در این معنای قرآنی، عبارت است از همه آئینهای پیامبران پیشین و پیامبر اسلام و نیز آئینی که همه موجودات جهان پیرو آنند و این آئین، چیزی جز تسلیم در برابر مشیت پروردگار نیست... این آئین، البته به مرور دهور توسط پیروان پیامبران پیشین تغییر و تبدیل و تحریف پیدا کرده اما همه این آئینهای متفاوت، یک ریشه دارند چرا که دین خدا جز یک دین نیست...
پاسخ یک پرسش مهم
س - آیا معنای تفسیر فوق اینست که پیروان همه ادیان عالم، مسلمانند؟
ج - اگر معنای مسلمان پیروی از آئین خاص حضرت رسول خاتم (ص) باشد، نه! هر کس که پیرو این آئین خاص نباشد "مسلم" یا مسلمان نیست. اما اگر معنای مسلمان (یا مسلم) آن باشد که انسان تسلیم مشیت الهی باشد، به این معنی، هر کسی در هر زمانی و هر مکانی، اگر چنین باشد یعنی دل و جانش تسلیم اراده حق باشد، "مسلم" است، هر چند به معنای اصطلاحی رایج، مسلمان نباشد. نکته بسیار مهم آنست که از نظر زبان شناسی و روانشناسی زبان، ما مسلمانها و ارباب ادیان دیگر نیز، قرنها کلمه اسلام و مسلم و اشتقاقات آن را به معنای پیروان حضرت محمدبن عبدالله (ص) گرفته ایم و حتی معنای آیه "ان الدین عندالله الاسلام" و آیه "و من یتبغ غیرالاسلام دینا فلن یقبل منه" را بدینگونه فهمیده ایم که اسلام در این آیات به معنای خاص دین مقدس اسلام است و لذا برای همه ما چه مسلمان چه غیر مسلمان مشکل است که خود را در عصر پیامبر (ص) بیانگاریم و با ذهنیت آن عصر، آیات مبارکه قرآن را تلاوت یا استماع کنیم... با این روانشناسی، طبیعی است که هم ما و هم دیگران این واژه ها را در معنای اصطلاحی خاص و نه در معنای اصلی عام به کار گیریم و بفهمیم... و اما اگر ما به اصل "تحول مفاهیم" توجه کنیم و نیز به پیوند گسست ناپذیر آیات چندگانه یاد شده و یکی بودن معنای اسلام در همه آنها، بیاندیشیم، شکی باقی نمی ماند که در فضای تلقی وحی و تلقی مردم و مخاطبان قرآن از وحی، این معنی درک می شده است که کلام خدا بر فراز زمان و مکان و بر فراز همه ارباب ادیان، همه ادیان پراکنده را به یک ریشه اصلی برمی گرداند و نامگذاریهایی که در طول قرون به نام یهودیت و نصرانیت و امثال آن پیدا شده، پدیده های نادرست و عارضی ای می داند که پیکره اصلی دین عام و شامل را پوشانیده است. به آیات زیر دقت کنید:
. ما کان ابراهیم یهودیا ولانصرانیا ولکن کان حنیفا مسلما و ما کان من المشرکین.
. ان اولی الناس بابراهیم للذین اتبعوه و هذا النبی والذین آمنوا والله ولی المتقین. (سوره آل عمران آیه 67 و 68)
.ام تقولون ان ابراهیم و اسماعیل و اسحق و یعقوب کانوا هودا اونصاری؟ قل انتم اعلم ام الله؟ ....
(سوره بقره آیه 140)
. یا اهل الکتاب لم تحاجون فی ابراهیم و ما انزلت التوراة الامن بعده افلا تعقلون؟ .
(سوره آل عمران آیه 64)
این آیات نشان می دهد که نامگذاریها که باعث "تفرق" شده و آئین واحد ابراهیمی را به صورتهای گوناگون و متضاد درآورده از نظر قرآن مردود است. و اگر دارندگان این آئینهای به ظاهر متضاد، در سه اصل ایمان به خدا و ایمان به قیامت و عمل صالح گرد هم آیند، پراکندگیها به وحدت تبدیل خواهد شد. در آیه زیر این معنی به وضوح اعلام شده است:
. قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم: الا نعبد الا الله ولا نشرک به شیئا ولا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون.
نکته مهم در این آیه اینست که وحی الهی آن "کلمه سواء" و "یکسانی" را که میان پیامبر خاتم (ص) و اهل کتاب اعلام می کند عبارت است از: پرستش خدا بی هیچ شریکی، و اینکه هیچ بشری بشر الگویی مانند موسی (ع) یا عیسی (ع) را "ارباب" خود نگیرد.. . آنگاه به اهل کتاب می فرماید: "اگر اینان روگردان شوند، تو بگو: ما مسلمانیم! " در اینجا نیز مسلمانی جز به معنای تسلیم در برابر خدا و پرستش بی شریک او معنای دیگری ندارد. به دیگر سخن: اگر اهل کتاب، در همین کلمه "سوا" دعوت وحی الهی را بپذیرند، در واقع، مسلمان شده اند زیرا معنا ندارد که کسی، دیگری را به آئین فرا خواند و دعوت شده، دعوت را پذیرا شود آنگاه دعوت کننده، باز او را نپذیرد و بر خواسته خود چیز دیگری بیفزاید. آنچه در دعوت فوق، به تصریح "کلمه سواء" میان پیامبر و اهل کتاب خوانده شده پرستش خدای یگانه و پرهیز از "ربوبیت "انسانهاست، که در واقع، تعبیر دیگری است از تسلیم در برابر حق یا اسلام. و از اینرو در پایان آیه آمده است: "فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون"
چند ایراد و پرسش مهم:
... با همه وضوحی که مطالب فوق دارد اما هنوز سخن به پایان نرسیده و چند اشکال مهم وجود دارد که ممکن است به استحکام بنیان استدلال گذشته رخنه وارد آورد:
- یکی اینست که: در آیات دیگری از قرآن مجید، سخن از ایمان به پیامبر خاتم، حضرت محمد (ص) آمده و به تصریح، این ایمان را شرط رستگاری دانسته است.برای نمونه آیات زیر را تلاوت می کنیم:
. الذین کفروا و صدوا عن سبیل الله اضل اعمالهم.
. والذین آمنوا و عملوا الصالحات و آمنوا بما نزل علی محمد و هوالحق من ربهم کفر عنهم سیئاتهم و اصلح بالهم..
. ذلک بان الذین کفروا اتبعوا الباطل و ان الذین آمنوا اتبعوا الحق من ربهم. کذلک یضرب الله للناس امثالهم. .
دراین آیات، از دو گروه نام می برد: یک گروه کسانی که کافر شده و جلوگیر راه خدا شده اند و گروه دیگر کسانی که ایمان آورده اند و کار شایسته کرده اند و ایمان آورده اند به آنچه بر حضرت محمد (ص) نازل شده است. که خدا اعمال گروه اول را گم و باطل می کند، اما گناهان گروه دوم را جبران می سازد. دلیلی هم که در آیات بالا ذکر شده اینست که کافران از باطل پیروی می کنند و مومنان از حق پیروی می کنند، حقی که از سوی پروردگار آنان آمده است.
به جز آیات بالا، در قرآن آیات فراوانی است که اهل کتاب را به ایمان به پیامبر خاتم (ص) فرا می خواند و با آنان به استدلال و محاجه می پردازد...
و نیز آیات فراوان دیگری است که عقاید مشرکانه اهل کتاب را راجع به حضرت مسیح (ع) یا غریر یا سایر پیامبران مورد تعییر و نکوهش قرار می دهد...
پرسش اینست که با این وصف چگونه می توان معنای عام اسلام را معیار دین حق گرفت و آن را میزان رستگاری شمرد؟ آیا باز هم می توان همه ارباب ادیان را دارای دین واحد دانست؟ ! ...
اشکال دیگر که شاید تعبیر دیگری از اشکال بالا باشد اینست که کسانی که به پیامبر خاتم (ص) ایمان نیاورده اند و به "اسلام" اصطلاحی نگرویده اند، در حقیقت، اسلام به معنای عام را هم نپذیرفته اند، واضحتر آنکه: لازمه اسلام عام، اسلام خاص است و به تعبیر سوم کسی که در برابر اراده خداوند تسلیم باشد، حتما باید آخرین رسول خدا را که از سوی خدا فرستاده شده بپذیرد وگرنه، تسلیم در برابر خدا نیست، زیرا در برابر فرستاده خدا ایستاده و او را تکذیب کرده است.
اشکال سوم، اینست که بر فرض، ما، خودمان، مساله را، بین خودمان، به نحوی، حل و فصل کردیم و معنای معقولی برای دین واحد همه ارباب ادیان پیدا کردیم و گفتیم همه دارندگان دینهای مختلف، از آنرو که تسلیم در برابر خدایند، پس به معنای عام " مسلم" هستند، اما، "طرف" ما این سخن را قبول ندارد! یعنی اگر ما بخواهیم در راه وحدت بین الادیان گامی برداریم، این گام، باید از دو طرف برداشته شود: ما که به سوی آنها می رویم، آنها هم بسوی ما بیایند، وگرنه اگر قرار باشد، هر گامی که ما به جلو برداریم، آنها یک گام از ما فاصله بگیرند، هیچگاه به هم نخواهیم رسید... در واقع، وحدت بین الادیان، مقوله ای است که قائم بر طرفین است و بدین ترتیب، آیا تلاش فکری و علمی برای ارائه مقوله مقبولی از "وحدت ادیان"، نمی تواند یکسویه باشد، هر چند ما در تفسیرمان به راه صواب رفته باشیم...
اشکال چهارم که بیشتر، اشکال کاربردی است تا اشکال نظری و عقیدتی، اینست که: ما، در عمل از ایده وحدت ادیان یا وحدت بین الادیان، چه سودی می بریم؟ ! ... آیا می خواهیم، یک دین واحد در دنیا تاسیس کنیم که نام واحدی دارد بنام "اسلام" و بگوئیم هر کس تسلیم در برابر خداست، دارای این دین است و بدینسان اختلاف ادیان را از میان برداریم؟ چنین چیزی نه معقول است نه شدنی! یا می خواهیم، بگوئیم مسلمان، مسلمان باشد; مسیحی هم مسیحی، کلیمی هم کلیمی، زرتشتی هم زرتشتی، بودایی هم بودایی، اما، همه با هم کنار بیایند و با هم یگانه شوند و از دشمنی و درگیری با هم بپرهیزند؟ این هم با توجه به آنچه تاریخ گذشته بشری حکایت دارد، آرزویی برآورده نشدنی است.
اجازه بدهید نخست پاسخ پرسش آخر را بدهیم:
اگر ایده وحدت بین الادیان یا وحدت ادیان این باشد که در سطور بالا گذشت باید گفت:
رگ رگ است این آب شیرین و آب شور
بر خلایق می رود تا نفخ صور!
زیرا جنگ و جدال و درگیری وخونریزی بین ابنای بشر، تمام شدنی نیست... البته بهانه این درگیریها، تفاوت دارد... گاهی دین است ومذهب، گاهی سرزمین است و وطن، گاهی نژاد است و قبیله، گاهی ثروت است و مکنت... و گاهی همه با هم یا پاره ای با هم... امروزه روز، پس از گذشت قرنها، اینجا و آنجا میان مسیحیان، پروتستان و کاتولیک، میان مسلمانان شیعه و سنی، میان پیروان گوناگون ادیان دیگر جنگ و خونریزی است تا چه رسد به نزاع مسلمانان و هندوان در هندو مسلمانان و مسیحیان در بوسنی و کوزوو... و قس علیهذا...
اما در این میان، آنچه مهم است اینست که در میان غوغای منازعات بشری که در چهره های گوناگون رخ می نماید و پایان ناپذیر است، چشمه های جوشانی از مهر و عاطفه و یگانگی و وحدت میان خانواده بشری در همه جا می جوشد و این جوششها; در برابر آتشفشانهای گدازان جنگها و خونریزی ها، چونان جاری شدن جویبار بهشتی است در میان جهنم... و اگر در طول تاریخ بشر، این چشمه های پربرکت و پر طراوت و زایا و فزاینده و بالنده جاری نمی شد اینجا و آنجا، آن آتشهای سوزان و نابودساز دوزخی را خاموش نمی کرد، هر آینه، قرنها پیش، دودمان بشر، از عرصه گیتی محو شده بود و یا چون حیوانات در جنگلها و دره های کوهها زندگی می کرد اگر امروزه، بشریت بدین پایه از علم و تمدن و پیشرفت رسیده و در شئون گوناگون بشری به تکاملی چشم افسا دست یافته است، بی شک مرهون چشمه های جاری و مبارک مهر و عشق و صفا و وفا بوده است...
آری، دعوت به وحدت بین الادیان یا وحدت ادیان، هر چند نخواهد توانست بر طبع بشری فائق آید و او را از جنگ و ستیز باز دارد، اما می تواند، بر این آتش لجام زند و آن را مهار کند... رسالتی که همه پیامبران و اصلاحگران و تاریخ سازان بشری داشته اند...
پدیدآورنده: محمد جواد حجتی کرمانی
[1] . به دلیل طولانی بودن متن آیات، در اینجا ترجمه آیات را آوردیم.