ماهان شبکه ایرانیان

نا امیدی را خدا گردن زده است

مولوی، در «مثنوی» خود خبر داده است که خداوند، دیو ناامیدی را به مسلخ برده و گردن زده است. دلیل آن را نیز بی درنگ می گوید: «چون گناه و معصیت، طاعت شده است»(۱)

مولوی، در «مثنوی» خود خبر داده است که خداوند، دیو ناامیدی را به مسلخ برده و گردن زده است. دلیل آن را نیز بی درنگ می گوید: «چون گناه و معصیت، طاعت شده است»(1)

اشاره او در این سخنان، به آیه هفتاد سوره فرقان است؛ آن جا که خداوند فرموده است: «کسی که توبه کند و ایمان آورد و کار نیکو کند، خداوند، بدی های آنان را به نیکی ها مبدّل می کند». همچنین گوشه چشمی دارد به آیاتی از قرآن که انسان را از یأس، نهی کرده و امید را پیش روی او نهاده است؛ مانند:

ولا تایئَسُوا مِنْ رَوح اللَّهِ إنّهُ لا یَایْئَسُ مِنْ روحِ اللَّهِ الا القومُ الکافِروُن.(2)

و نومید مباشید از رحمت خدا؛ چه تنها کافران از رحمت خداوند، نا امیدند.

و حق - تعالی - وحی فرستاد به یعقوب(ع) که دانی که یوسف(ع) چندین سال، چرا از تو جدا کردم؟ از آن که گفتی: «ترسم که گرگ وی را بخورد». چرا از گرگ بترسیدی و به من امید نداشتی، و از غفلت برادرانِ وی، بیندیشیدی، و از حفظ من نیندیشیدی؟

و علی(ع) یکی را دید نومید از بسیاری گناه خویش، گفت: «نومید مشو که رحمت او از گناه تو عظیم تر است». و رسول یک روز گفت: «اگر شما آنچه من می دانم، بدانید، بسیار گریید و اندک خندید و به صحرا شوید و دست بر سینه می زنید و زاری می کنید». پس جبرئیل بیامد و گفت: خدای - تعالی - می گوید: «چرا بندگان مرا نومید می کنی از رحمت من؟». پس بیرون آمد و امیدهای نیکو داد از فضل خدای - تعالی - .

در خبر است که یکی از بنی اسرائیل، مردمان را از رحمت خدای - تعالی - نومید کردی و کار بر ایشان سخت گرفتی. روز قیامت، خدای - تعالی - با وی گوید که من امروز از رحمت خویشتن، تو را چنان نومید کنم که تو بندگان مرا از رحمتِ من، نومید کردی.

 

حقیقت امید

 

بدان که هر که در مستقبل (= آینده)، نیکو چشم دارد، این چشم داشتنِ وی را باشد که رجا گویند، و باشد که تمنّا گویند، و باشد که غرور و حماقت گویند. و ابلهان، این از یکدیگر باز ندانند و پندارند که این همه، امید است. و (حال آن که) نه چنان است؛ بلکه اگر کسی تخمی نیک طلب کند و در زمینِ نرم افکند و از خار و گیاه پاک بکند و به وقت آب، همی دهد و چشم دارد که محصول برگیرد و خدای - تعالی - صواعق(=آفات) دفع کند، این چشم داشتن را امید گویند. و اگر تخم پوسیده در زمین سخت افکند و از خار و گیاه، پاک نکند و یا آب ندهد، و (در آن حال، )محصول، چشم دارد، آن را غرور و حماقت گویند نه رجا. و اگر تخم نیک، در زمینِ پاک افکند و زمین از خار و گیاه پاک بکند و لیکن آب ندهد و چشم دارد که باران آید - جایی که باران آن جا عادت و معمول باشد - این را آرزو و تمنّا گویند. همچنین هر که تخم ایمان درست، در صحرای سینه می کارد و سینه از خار اخلاق بد، پاک می کند و بر مواظبت بر طاعت، درختِ ایمان را آب می دهد و چشم دارد از فضل خدای - تعالی - که آفت ها دور دارد و تا به وقت مرگ همچنین بماند و ایمان به سلامت ببرد، این را امید گویند... چنان که رسول(ص) گفت: «احمق آن بود که هرچه خواهد، می کند و رحمت، چشم دارد».

روایت کرده اند که کودکی را در یکی از جنگ ها، اسیر گرفته بودند و در مَن یزید (مزایده و حراج) نهاده، در روزی به غایت گرم. زنی را از خیمه، چشم بر آن کودک افتاد، شتابان دوید و اهل آن خیمه از پس وی می دویدند، تا کودک را بگرفت و به سینه خویش باز نهاد و گرما از او می راند. وی گفت: «این پسر من است». مردمان، چون آن بدیدند، بگریستند و دست از همه کار بداشتند از بزرگی شفقت او. پس رسول(ص) آن جا رسید و قصّه با وی بگفتند. او شاد شد از رحیمْ دلی و گریستنِ ایشان، و گفت: «عجب آمد شما را از شفقت و رحمت این زن بر پسر؟». گفتند: «آری یا رسول اللّه!». گفت: «خدای - تعالی - بر همگان، رحیم تر است که این زن بر پسر خویش». پس مسلمانان از آن جا پراکنده شدند بر حالِ شادی و سروری که مثل آن نبوده بود.(3)

عطار، در «منطق الطیر» گوید:

بی خودی می گفت در پیش خدای

کای خدا آخر دری بر من گشای!

رابعه (4)

آن جا مگر بنشسته بود

گفت: ای غافل! کی این در بسته بود(5)

و از ابیات مثنوی است که:

سایه حق بر سر بنده بود

عاقبت، جوینده یابنده بود

گفت پیغمبر که چون کوبی دری

عاقبت زان در برون آید سری

چون نشینی بر سر کوی کسی

عاقبت، بینی تو هم روی کسی

چون زچاهی می کَنی هر روز خاک

عاقبت، اندر رسی در آب پاک (6)

و هم از اوست:

انبیاء گفتند نومیدی بد است

فضل و رحمت های باری، بی حد است

از چنین محُسن نشاید ناامید

دست در فتراک این رحمت زنید

بعد نومیدی بسی امیدهاست

از پس ظلمت، دوصد خورشیدهاست (7)

باز از اوست:

سوی نومیدی مرو امیدهاست

سوی تاریکی مرو، خورشیدهاست

نا امیدی ها به پیش او نهید

تا ز درد بی دوا، بیرون جهید (8)

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان