«دانکرک» Dunkirk نگاه هولناکی به یک فاجعه بریتانیایی که بهسختی از آن پیشگیری شده دارد.
کریستوفر نولان Christopher Nolan برای ساخت «میان ستارهای» Interstellar آخرین اثرش در سال 2014 بیباکانه فضای خارج از زمین را انتخاب کرد. این بار آبهای سطحی را مورد هدف قرارداد. بیشتر صحنههای «دانکرک» در اطراف سواحل شمالی فرانسه، نزدیک مرز بلژیک (که جای خطرناکی برای بودن است) در اواخر می و اوایل ژوئن در سال 1940 میگذرد. نیروی اعزامی بریتانیا که پاییز سال گذشتهاش به فرانسه اعزامشده، مجبور به عقبنشینی شرمآوری شد. نتیجه این شد که تعداد زیادی از نیروهای متفقین در اطراف شهر دانکرک مستقر شدند و در لبه دریا در انتظار نجات ماندند. آنها شکار خوبی برای نیروی هوایی جستجوگر آلمانی بودند. خوشبختانه، گروه نجات نهتنها به شکل نیروی دریایی سلطنتی بلکه حدود هفتصد قایق کوچک به شکل ناوگانهای کوچک شناور برای نجات آنها رسیدند. سرانجام، آنطور که چرچیل آن را “معجزه رستگاری “توصیف کرد، بیش از سیصد هزار سرباز توانستند به انگلستان بازگردند.
این حماسه یک گزینه غیرمحتمل برای تولید عمده در هالیوود است، بهخصوص با نویسندگی و کارگردانی کسی که سهگانه «شوالیه تاریکی» Dark Knight را ساخته است و فکر کردن روی داستانی در یک محدوده خاص نیز سخت است. دانکرک به اسطوره بریتانیایی در جنگ جهانی دوم متصل است، حتی الآن، گاهگاهی با عنوان “روح دانکرک ” از آن یاد میشود اما این اسطوره هیچگاه فراتر از منطقه خودش نرفت و دلایل مشخصی هم داشت. عملیات دینامو – اسم رمز برای عقبنشینی – یک پیروزی نبود، اما فاجعهای بود که بهسختی از بین رفت و وینستون چرچیل در سخنرانی مجلس عوام از آن بهعنوان “یک فاجعه نظامی عظیم ” در بلژیک و فرانسه یادکرد. کشورهای زیادی که پیروزمندیهای ساده را ترجیح میدهند، ممکن بود چنین رخدادی را بااحساسی آمیخته از خجالت و آسودگی پنهان کنند. بااینحال، چیزی در مورد دانکرک به جذابیت عجیبوغریب بریتانیا در مورد رد شدن شجاعانه از تونلهای باریک و استقرار در کشتیهای کوچک، به شیفتگی ابدی برای دلیری تبدیلشده است. شما میتوانید اشتیاق نولان را درک کنید: متولد لندن، در 1970، او احتمالاً به آخرین نسلی تعلق دارد که با افسانه شورانگیز دانکرک رشد کردهاند؛ اما چرا او مایل به جار زدن این داستان است؟
پاسخ این معما در ابتدای فیلم مشخص میشود. بر روی صفحه عبارتهای “1. دیواره ساحلی “، “2. دریا ” و “3. هوا ” ظاهر میشوند. اینها معرفی کننده سه رشته روایتی هستند که در حدود صد دقیقه خواهیم دید؛ به نشانههای آغازین توجه کنید. دیواره ساحلی به اسکله بتونی که در ساحل دانکرک برآمده است اشاره میکند، نظر به اینکه آسمان متعلق به خلبان جنگنده (تام هاردی Tom Hardy) است. در اولین برخورد با این خلبان، او از قبل در بالاترین نقطه در میان سه منطقه است. هیچگاه مشخص نمیشود که او متعلق به کدام گردان هوایی است یا قبل از جنگ چه زندگی بر روی زمین داشته است. در بیشتر بخشها، چشمان او را با عینک مخصوصش میبینیم؛ و تا پایان قسمتهای دیگر او را نمیبینیم و تنها در تیتراژ پایانی درمییابیم که او فاریر Farrier نام دارد. احتمالاً هاردی برای حفظ کردن دیالوگهایش زمان زیادی را صرف کرده است که بهنظر میرسد از دیالوگهایش در «مکس دیوانه: جاده خشم» Mad Max: Fury Road هم بیشتر بوده است. اگرچه همانطور که از این استراتژی باخبر هستیم، هرچه کمتر از او بشنویم، درک ما از شخصیت او دقیقتر است و قدرتهای بیشتری را سرکوب میکند. یکجایی در «دانکرک»، فاریر که سوخت کمی برایش باقیمانده، دو راه در پیش رو دارد: تعقیب بمبافکن آلمانی که بهسرعت محمولهاش را روی کشتیهای جنگی تخلیه میکند، یا عقبنشینی به سمت پایگاه قبل از خشک شدن مخزن. او هیچ جملهای به زبان نمیآورد اما چشمهایش همهچیز را روشن میکند. ما افکار او را بهوضوح مثل نوک و شیب بالهای هواپیمایش دنبال میکنیم.در اینجا از آن وضوح خبری نیست. سربازان در ساحل بهصف کشیده شدهاند تا به درون یکی از کشتیهایی که کنار بندر لنگر زده وارد شوند اما بهآرامی غوغایی پدیدار میشود؛ بمب بعدی میتواند آنها را تکه و پاره کند اما آنها قادر به پیشبینی زمان و مکان آن نیستند. چند سرباز جوان بریتانیایی در میان جمعیت با برانکاری از مجروحین سعی در باز کردن راه و رساندن آنها -و شاید نجات خودشان در حین این عملیات- به کشتی دارند. بهتدریج یکی از آنها، تامی (فیون وایت هد Fionn Whitehead) جای پای خود را در این ماجرا پیدا میکند، اگرچه نمیتوانید او را قهرمان بنامید (زیرا در «دانکرک» شخصیت قهرمان اصلی وجود ندارد)، در عوض، چهرههای مختلفی به صحنه وارد و از آن خارج میشوند: فرمانده بولتون (کنت برانا Kenneth Branagh) کسی که روی قایقرانی نظارت دارد، الکس (هری استایلز Harry Styles) سرباز جنگزدهای که در میانه راه با تامی ملاقات میکند و مرد کرخت و بینام (کیلین مورفی Cillian Murphy) که در حال لرزیدن روی یک ناوتن واژگون پیدا میشود. در ابتدا ساکت و درنهایت زیر لب میگوید: «اوه قایق».
در همین حال، خارج از کانال انگلیسی به سمت دانکرک، مونستون قرار دارد که داوسن (مارک رایلنس Mark Rylance) آن را فرماندهی کرد. (در حقیقت، اکثر کشتیهای کوچک برای سفر سراسری درخواست شده بودند، اما استثنائاتی هم وجود داشت و به همین دلیل داوسن درست قبل از اینکه مقامات رسمی به او برسند فرار میکند). او بدون نگاه کردن به بالا، یک اسپیتفایر را از صدای غرشش در آسمان تشخیص میدهد و میگوید: «موتور رولز-رویس مرلین، شیرینترین صدایی که میتوانید اینجا بشنوید». او هم بهاندازه باقی افراد در این فیلم که به نظر میرسد در پس وقایع شوکه یا مصمم برای رسیدن به هدف هستند، کمحرف است اما رایلنس، مثل همیشه، با پیچیدگی ساده حرکاتش روحیه کار را منتقل میکند. او کاپشن خود را هنگام خروج و در طول مسیر درمیآورد و پیراهن سفید و کراوات و ژاکتی پوشیده که گویی بهجای راهنمایی کردن عده زیادی از هموطنانش، در حال باغبانی صبح یکشنبه است و نیمی از پیکرش به سبب امواج سهمگین در نفت خیس شده است.
چگونه میتوان تأثیری که از «دانکرک» بر خواسته را توضیح داد؟ در آخر، میانبرهای زیادی وجود دارد که فیلم به آن سمتها رفته یا کارگردانهای زیادی هستند که نولان تصمیم گرفته به آنها چنگ نزند. هرکس که مایل به دانستن جزئیات عملیات دینامو باشد گیج خواهد شد، مثل کسی که در انتظار دیدن نشانههای استراتژیهای ارشد در اطراف نقشهها در اتاقهای کمنور باشد (ما یکی از سخنرانیهای چرچیل را تنها زمانی میشنویم که مرد جوانی آن را از روزنامه با صدای بلند میخواند). همچنین این فیلم بهعنوان یک درام تاریخی متقاعدکننده نیست. بیشتر سربازها که میبایست مشت خورده و بدون تغذیه بهنظر بیایند، بسیار خوشتیپ، بدون گرسنگی و بدون تردید نمونههایی مدرن هستند -به طرز عجیبی خوشبیان و عاری از آن طنز زمینی سیاهی که مبارزان در همهجا برای کاهش فشار و ترسهایشان استفاده میکنند- هست. بیشترین مورد نابجایی که وجود داشت اشکهایی بودند که چشمان بولتون را هنگام رسیدن کشتیهای کوچک تار کرد. طبق قانون، افسران ارشد وظیفه جابجایی سربازان را دارند و تمایل یا زمان اضافهای برای گریستن ندارند.بااینحال فیلم روی پا است. زمان و دوباره، عملکرد مثل یک موج پر فراز و نشیب است. ناگهان ضربه تلخی میزند. از بالا، خلبانی را میبینیم که اسپیتفایر آسیبدیدهاش را در دریا رها میکند و این روند بهآرامی انجام میشود. سپس خلبان دیگری همین کار را انجام میدهد و ما تا فرود آمدنش به زمین او را میبینیم. موجی سهمگینی از آب به سمت او پرتاب میشود و کابین را با سرعتی هشداردهنده پر میکند، در همین حال او سایبان بالایی را دربوداغان میکند چراکه درب کناری باز نمیشود. نرم و هموار بودن، از زاویه دیگری نشان داده میشود، سقوط به اضطرابی وحشتانگیز. بهعلاوه، ما به جمعیتی از مردان نجاتیافته در قسمت زیرین کشتی ملحق میشویم که از آنها با نان و مربا و لیوانی از چای پذیرایی میشوند. سپس بمبی اصابت میکند و همهجا تاریک و غرق در آب میشود. انسانها به موجوداتی در ته دریا تبدیل میشوند که مثل یک ماهی با دستانی کوچک اینطرف و آنطرف میروند.
نولان «دانکرک» را بیشتر یک فیلم درباره بقا توصیف کرده تا یک فیلم جنگی؛ اما نتیجه کار از این هم بنیادیتر است بهطوریکه ما را بهسوی خود میکشد و به دام میاندازد. این درباره ما است که وقتی اتفاقی میافتد چهکار میکنیم -چگونه زجر میکشیم و تلافی میکنیم- و وقتی اوضاع خارج از کنترل ما میشود چه میکنیم.
در اینجا مأموریتهای زیادی وجود دارد، بسیاری از آنها شجاعانهاند، دستکم نه در مبارزات خشن فاریر، اما تمرکز روی مضروبان است: بهغیراز چندگونه مبهم در اواخر فیلم، هیچ آلمانی در فیلم مشخص نیست. مثلاً آن بریتانیایی که در دل یک قایق ماهیگیری در ساحل که سربازان دشمن نامرئی برای تمرین شکار از آن استفاده میکنند، قایم شده را در نظر بگیرید. یا جنگزدههایی که در ساحل هستند که با انفجار بمبی در نزدیکیشان پشتشان را برمیگردانند و در تودهای از غبار گیر میافتند؛ درواقع ما انفجار را بیشتر از چیزی که آنها میبینند با چشمان خود نمیبینیم. ما باید ترس آنها را احساس کنیم.
و مرگ و نابودی مثل باران از آسمان میبارد. با برشهای پشت سر هم بین سه داستان،
نولان، استاد تمام نظرسنجیهایی که انجام داده، اجازه نفس کشیدن میان حملات را به ما نمیدهد. ممکن است موسیقی
هانس زیمر Hans Zimmer از
«نمورد» Nimrod
ادوارد الگار Edward Elgar، یکی از میهنپرستانهترین قطعهها در واریاسیونهای چیستان Enigma Variations، کش رفته شده باشد، بااینحال چنین مبالغهای واقعاً موردنیاز نیست و باقی امتیاز فیلم وابسته به تعلیق فیلم است: ریسمانهایی که یک ماشین تیراندازی را از بند رها میکنند و صدای تیکتیکی که متعلق به یک ساعت نیست اما شمارش معکوس یک انفجار را مشخص میکند. اگرچه
«دانکرک» بهاندازه آثار دیگر
نولان مثل
«ممنتو» Memento یا
«تلقین» Inception پرپیچوخم نیست، اما رتبهبندی آن در حواس ما بهندرت شکبرانگیز است و عدالت زیبایی در دیدن شعلههای آتش در پایان فیلم وجود دارد. زمین، دریا، هوا و در آخر آتش: عنصرها کامل شدهاند، افتخار و شرافت بازیابی شده و کسانی که گمشده بودند به خانه بازگشتند.
Post Views:
2