بنابراین احتمالا ارتباطی به تلقین (لااقل در شکل مرسوم آن) ندارد و شاید به همین دلیل هم بعضیها به آن میگویند «دهنبینی». منظور از دهنبینی هم حالتی است که فرد، چشم بسته و بدون تعقل، به دهان طرف مقابل اقتدا کرده و بدون فکر و اندیشه هر چه را میشنود باور میکند و میپذیرد.
این دهنبینی یا هر اسم دیگری که بر آن بگذاریم، مختص دسته خاصی از افراد نیست و تقریبا در هر قشر و رده که بگردیم چندتایی از این افراد پیدا میکنیم.
اینک ببینیم چه کسانی هر چیزی را که میشنوند قبول کرده و میپذیرند؟
دسته اول افرادی هستند که «عادت کردهاند» هر چه را که بشنوند بپذیرند! در واقع این افراد در طول عمرشان آموزش خاصی در جهت فکر کردن در مورد آنچه که میشنوند دریافت نکرده و تمرینی ندارند. شاید هم هنوز از این ناحیه آسیب نخوردهاند تا حواسشان را جمعتر کنند!
به هر حال اینها همیشه همینطور بودهاند، الان هم همان الگوهای قبلیشان را تکرار میکنند اما جای آموزش و یادگیری دارند و میتوانند با فراگیری روشهای تجزیه و تحلیل و جایگزین کردن «عادت جدید»، «عادت پیشین» را کنار بگذارند.
دسته دوم کسانی هستند که به طور واضحی میدانند نباید هر حرفی را باور کنند، اما نحوه برخورد با موضوعات جدید و تحلیل و بررسی شنیدهها را نمیدانند.
اینها نیز نمیدانند با آنچه که میشنوند چگونه برخورد کنند، آنها را از چه فیلتر بگذرانند، در چه کورههایی قرار دهند یا از چه آنزیمهایی برای هضم آن استفاده کنند و متاسفانه تنها وقتی از این ناحیه ضربه خوردند برایشان یادآوری میشود که باید زودتر خود را مجهز به سپر بررسی و تحلیل میکردند. خوشبختانه این دسته هم با آموزش میتوانند به سطح قابل قبول و درک و تجزیه و تحلیل برسند.
دسته سوم هم کسانی هستند که انگار یک محفظه توخالی، بین گوش و مغزشان کار گذاشته شده، به طوری که هیچ یک از شنیدههای آنها، این قدرت را ندارد که از آن محفظه خارج شده و به مغزشان برسد. بنابراین بعید است آموزش بتواند تاثیری بر این دسته بگذارد. اما دستههای اول و دوم میتوانند تحت آموزشهایی قرار بگیرند و زودباوری یا دهنبینی خود را کنار بگذارند.
در این جا یکی از سادهترین روشها، برای تجزیه و تحلیل و بررسی آنچه که میشنویم ارایه میشود، روشی که به سادگی میتوان آن را به کار بست و نتایج آن را دید. این روش شش گام دارد که عبارتند از:
اول این که آنچه را میشنویم با خود تکرار کرده (یا اگر در تصمیمگیری ما اهمیت دارد یادداشت کرده) و درباره آن فکرکنیم.
در گام دوم، در مورد آنچه شنیدهایم سوالاتی میسازیم و با استفاده از منابعی که در دسترس داریم به آنها پاسخ میدهیم.
در مرحله سوم، سعی میکنیم معانی مختلف آن را درک و حتی کشف کنیم و با عقل سلیم و منطق مقایسه کنیم.
در گام چهارم به گوینده، اهداف و ویژگیهای او هم توجه کرده و آنها را در نتیجهگیریمان لحاظ میکنیم.
در مرحله پنجم اگر نیاز باشد پیشنیازهای لازم را برای درک بیشتر، تهیه و مطالعه میکنیم.
و بالاخره در گام ششم اگر قابل باور و درست بود آن را باور کرده و به عنوان یک داده اطلاعاتی جدید وارد زندگی خود میکنیم.
البته استفاده از این گامها، بسته به اهمیت موضوع، میتواند از نظر کمی و کیفی، تغییراتی هم داشته باشد که به تشخیص شنونده اعمال میشوند و میتوان مثلا در گام پنجم، مشاوره با افراد ذیصلاح را بدان افزود. به هر حال دقت کنید و هر چه را که میشنوید باور نکنید.
برای خواندن بخش اول- شایعات را باور نکنید- اینجا کلیک کنید.