4- چگونگی کشف سنّت شریف نبوی در میان میراث علمی تسنن و تشیع
حفظ و تدوین احادیث در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله امری است که شیعه و سنّی آن را قبول دارند، و از آن حضرت روایت شده که فرمود: «أُکتُب فَو الَّذِی نَفسِی بِیَدِهِ ما یَخرُجُ مِنهُ إِلّا حَقٌ؛ بنویس! سوگند به آن کس که جانم در دست او است، از اینجا چیزی جز حق و حقیقت بیرون نمی آید» و به دهان مبارک خود اشاره فرمود.
اما پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله اختلاف پیدا شد. از میان اصحاب آن حضرت، کسانی پیدا شدند که تدوین و گردآوری حدیث را ممنوع کرده و از آن جلوگیری به عمل آورده، آن را کاری غیر شرعی دانستند؛ مانند ابوبکر و عمر و ابن مسعود(1) و ابوسعید خدری و دیگرانی همچون زید بن ثابت و عثمان و معاویه(2). و گروهی دیگر به نگارش و تدوین احادیث تشویق و ترغیب کردند؛ مانند حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام.
تدوین حدیث در نزد شیعه:
در زمان حضرت امام حسن و حسین علیهماالسلام و نیز در زمان حضرت امام باقر و امام صادق علیهماالسلام تدوین احادیث شکوفا شد و کتاب های بسیاری در این زمینه به رشته ی تحریر درآمد، چنان که نمی توان تعداد این کتاب ها و نام نویسندگان آنها را به شماره آورد. اما از میان تمام این کتاب ها، چهار صد عنوان از چهارصد مؤلف - با اندکی کمتر- گردآوری شده است. و چون این کتاب های مرجع، از نظم و ترتیب خاصی برخوردار نبوده و تعدادی از آنها مفقود شده بود، یکی از اصحاب امام رضا علیه السلام به جمع آوری مقدار باقی مانده و منظم کردن آنها در یک کتاب مستقل به نام «جامع» مبادرت ورزید.
اینها که گفتیم، غیر از کتاب هایی است که اصحاب ائمه علیهم السلام تا زمان غیبت به رشته ی تحریر در آورده اند. این کتاب های مرجع، از زمان حضرت امام رضا علیه السلام محل رجوع و استفاده ی شیعه در مسائل دینی و فقهی بوده است؛ تا زمانی که "کتب اربعه"(3) تألیف شد که شامل احادیثی بود استخراج شده از همان چهارصد کتابِ مرجع - که به آنها "اصول اربعمأة" گفته می شود - و سایر کتاب های اصحاب ائمه علیهم السلام.
در عین حال، نظرِ بیشتر دانشمندان امامیه این است که: احادیث کتب اربعه نیز، چه به لحاظ سند و چه به لحاظ دلالت قابل نقد و بررسی است؛ از این میان برخی از این احادیث، صحیح بوده، برخی موثّق، برخی حَسَن و تعدادی هم ضعیف است. بنابراین، آوردن یک حدیث در یک کتاب روایی، دلیل بر صحیح(4) بودن آن نیست و اینکه یک حدیث در نظر صاحب کتاب مورد قبول بوده است، به تنهایی موجب حجّیت آن نمی شود.
اما جایگاه اهل بیت علیهم السلام در مسئله سنّت کجا است؟ پس از اینکه معتقد شدیم: چون سنّت، اراده ذات اقدس خداوند را از زبان مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله بیان می کند، پس چیز مقدسی است، و پذیرفتیم که: - چون اهل بیت پاک پیامبر، جانشینان بر حقِّ آن حضرت و به مقتضای حدیث ثقلین و دیگر احادیث، عِدل و هم سنگ قرآن کریم هستند - سنّتِ قطعیِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله - که مجموعه ی گفتار، رفتار و تقریر آن حضرت است - در نزد ایشان موجود است؛ این نتیجه به خودی خود حاصل می شود که سنّت نبوی در میراث اهل بیت او آشکار و شکوفا می شود؛ زیرا تنها اهل بیت از هر کس دیگری به سنّت نبوی داناتر هستند، آنجا که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده: «عَلِیٌّ المُحیِی لِسُنَّتِی وَ مُعَلِّمُ أُمَّتِی وَ القآئِمُ بِحُجَّتِی؛ علی زنده کننده ی سنّت من و آموزگار امت من و برپا دارنده حجّت من است»(5) و علی علیه السلام فرمود: «ما نُرِیدُ أَحَداً یُعَلِّمُنا السُنَّةَ؛ ما به کسی نیاز نداریم تا سنت را به ما بیاموزد».(6) عمر نیز به علی علیه السلام گفت: «تو بهترین مفتی در میان اصحاب هستی»(7) و عایشه نیز درباره علی علیه السلام گفت: «علی داناترین مردم به سنّت است»(8) بدین ترتیب، سنّت عبارت است از: گفتار، کردار و تقریر معصوم و دایره ای وسیع تر از سنّت نبوی یافته، سنّت مولوی را نیز شامل می شود.
اما راه ثابت شدن سنّت(9) در نزد ما (شیعه) به صورت اَخبار مُتَواتِر یا اخبار آحاد است و نیز پژوهش درباره ی اقسام تواتُر و شرایط حجّیت خبر واحد از صحت در مضمون به لحاظ عقلی و شرعی گرفته تا وِثاقَتِ راوی، که اسباب وثاقت نیز مورد بحث قرار می گیرد به اینکه مثلا آیا نظر دانشمند علم رجال بر وثاقت یک راوی برای یقین به وثاقت او کافی است یا نه؟ و آیا حجیت نظرِ رجالی (دانشمند علم رجال) از باب متخصص بودن است یا از باب شهادت عدلین یا از باب حجیت خبر واحد؟ همچنین بحث درباره بازشناسی روایات مُرسَله ی قابل اعتماد از غیر آنها و بحث از اجماع و شهرت، نظر لغوی و نظر متخصص، سیره ی عقلائیه و سیره ی متشرعه، عرف، تنقیح مناط و دیگر راه های آشکار کننده سنّت وبه همین ترتیب مباحث تعادل و تراجیح.(10)
این مباحث گرچه بسیار مهم هستند؛ اما برای بیان و توضیح هر کدام از آنها یک کتاب مستقل لازم است و پرداختن به توضیح بیشتر درباره آنها از حدّ و اندازه این کتاب بیرون است.
تدوین حدیث در نزد اهل سنّت:
در مدت سه سال خلافت ابوبکر، مسلمانانی که پیرو شیوه ابوبکر بودند، فقط به تلاوت قرآن همت گماشتند و به تلاوت قرآن بدون مراجعه به تفسیر و بیان اکتفا کرده، نقل و کتابت حدیث را کنار گذاشتند، در ده سال خلافت خلیفه دوم نیز همین طور بود و او تنها به ممنوعیت نقل و تدوین حدیث اکتفا نکرد؛ بلکه برای اجرای این فرمان از زور هم استفاده کرد، وی سه نفر از صحابه به نام های ابن مسعود، ابودرداء و ابومسعود انصاری را برای این کار به زندان انداخت.
این وضعیت در زمان عثمان نیز ادامه داشت؛ وی ابوذر غفاری را برای نقل حدیث و کارهای دیگر به شام و سپس به ربذه تبعید کرد، و ابن مسعود را در وسط مسجد چنان زد که دنده هایش شکست، عمار بن یاسر را نیز در همین رابطه مورد ضرب قرار داد. عثمان تصریح کرد: برای احدی جایز نیست حدیثی نقل کند که در زمان ابوبکر و عمر شنیده نشده باشد. من نیز اگر از رسول خدا صلی الله علیه و آله حدیثی نقل نمی کنم، نه به این دلیل است که هوشیارترین اصحاب او نبودم؛ بلکه به این جهت است که از آن حضرت شنیدم که فرمود: «مَن قالَ عَلَیَّ ما لَم إَقُل فَقَد تَبَوَّأَ مَقعَدَهُ مِنَ النّارِ؛ هر کس سخنی را به من نسبت دهد که من آن را نگفته باشم، همانا جایگاهی از آتش برای خود برگزیده است». (11)
اما معاویه در زمان خلافت خود، به پرورش و تقویت جعل کنندگان احادیث پرداخته، هر کس را که حدیثی در فضایل عثمان نقل می کرد، گرامی می داشت و آنها را به جعل احادیث تشویق می کرد. این حالت تا نیمه ی دوم قرن دوم هجری ادامه داشت که در این زمان، محدّثان عامّه اشتباه پیشینیان خود در منع از نقل و تدوین حدیث را جبران کرده، دانش حدیث حرکت خود را آغاز کرده، کتاب های بسیاری با نام های صحاح و مسانید و متسخرجات به رشته ی تحریر در آمد که هدف از تدوین آنها جمع آوری احادیث بود؛ البته بدون اینکه به این احادیث نظم و ترتیبی داده، آنها را در باب های مختلف دسته بندی نموده، یا احادیث صحیح را از غیر آنها جدا کنند، تا عصر دانشمندانی همچون بخاری (256 هـ) و شاگردش مسلم نیشابوری (261 هـ)، محمد بن یزید قزوینی معروف به ابن ماجه (273 هـ)، ابو داود سجستانی( 275 ه)، ترمذی (279هـ) و نسائی (303هـ) فرا رسید.
این مؤلفان، با کتاب های شش گانه ی خود، زیر بنای اصلی جوامع حدیثی اهل سنّت را ساختند و این کتاب ها به «صِحاح سِتّه» یا «شش کتابِ صحیح» مشهور شده اند که به آنها صحیحَین و سُنَن نیز گفته می شود. بعد از آنها مسانید و مستدرکات و مستخرجات نیز تألیف شدند.(12)
نظر اهل سنّت - به جز اندکی همچون شیخِ اَلبانی- درباره این صحاح و مسانید این است که: این کتاب ها- خصوصاً صحیحین- صحیح ترین و متفن ترین کتاب ها بعد از قرآن کریم هستند؛ آنها عقاید دینی و احکام شرعی خود را دایر مدار احاد یثی که در این کتاب ها آمده قرار داده، و حکم کردند که این دو کتاب قطعاً بدون تغییر و تحریف از قلم نویسندگان به دست ما رسیده و همه احادیثی که در این کتاب ها نقل شده نیز، قطعاً از رسول خدا صلی الله علیه و آله صادر شده است؛ لذا فضل بن روزبهان گفته: (اگر کسی سوگند یاد کند که هر حدیثی در صحاح شش گانه آمده، صحیح و سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله است، سوگندش درست بوده و کفاره ای بر او نیست. (13)
پیدا است که بین روش اهل سنّت و روش شیعه در برخورد با کتاب های حدیث قدر تفاوت وجود دارد؛ دانشمندان شیعه علیرغم اینکه کتب اربعه از طریق اهل بیت علیهم السلام وارد شده است، در استناد به روایاتی که در آنها است احتیاط کرده، از غلوّ و زیاده روی می پرهیزند و تنها به روایاتِ صحیحه و حسنه استناد نموده، و از وجود نقص و خلل در آنها غفلت نمی کنند؛ چرا که هیچ کتابی -هر چند کمال احتیاط در تألیف آن به کار رفته باشد- از نقص و خلل خالی نیست. به خلاف نظر اهل سنّت درباره کتاب های شش گانه که ملاحظه کردید.
از آنچه گفتیم فرق بین شیوه ی نقد علمی در دو مکتب در نقل روایات مخالف با بدیهیاتِ فطری، عقلی و شرعی نیز آشکار شد.
چنین اشکالی به خوبی بر کتاب های اهل سنّت وارد می شود؛ چرا که آنها به خلاف شیعه برای کتاب هایشان ادّعای عصمت می کنند، پس [طبق نظر شیعه] وجود برخی از روایات نادر و مخالف با بدیهیات، خللی به اصل کتاب وارد نمی کند، حتی اگر برخی از کسانی که تخصص در دانش حدیث ندارند، به چنین روایاتی استناد کنند.
5- نقش اجتهاد در کارآمدی و استمرار سنّت
جامعه بشری یا به طور کلی انسان، همواره به سیراب کردن عطش فکری، فراهم آوردن راه های آرامش روحی و - چون طبیعتاً اهل همزیستی با دیگران است- ایجاد نظام اجتماعی نیازمند است. خالق نیز او را تنها رها نکرده؛ بلکه عقل و فطرت و وجدان را یاور و راهنمای او ساخته و پیامبران را نیز برانگیخته است؛ چرا که عقل بشر به تنهایی قادر نیست مسیر زندگی او را تعیین کند؛ چون در برابر شهوات و خواسته های نفسانی ضعیف است و این عوامل در تشخیص و قانون گذاری او تأثیر می گذارند؛ چه بسا که قانون گذاری نیز به مقتضای تغییر و پیشرفت زندگی بشر دستخوش تغییر و تبدیل شود و اینجا است که انسان نیازمند به گشوده بودن باب اجتهاد و راه دادن به رأی و نظر، همراهی با زمانه و پیشرفت در اجتهاد است. البته مراد ما از اجتهاد در نزد شیعه، اجتهاد و امعان نظر در متون و نصوص دینی است نه اجتهاد کردن در برابر رأی ائمه و پیشوایان دین؛ چرا که آنها امتداد خط نبوت بوده، و بدون نیاز به اجتهاد، عالم به دین هستند که لازمه ی امامت نیز همین است.
چنان که روشن گردید، اجتهاد در نزد ما تا زمان غیبت، چند دور تکاملی را پشت سر گذاشته است:
1- از زمان وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تا ابتدای یحات صادقَین (امام باقر و امام صادق علیهماالسلام)
2- از ابتدای عصر صادقین تا انتهای غیبت صغری.
3- از ابتدای غیبت کبری تا امروز.
دوران اول:
در این دوران، کتاب و سنّت منبع شناخت بود. مراد از سنّت، گفتار و رفتار و تقریر معصوم است و ائمه علیهم السلام، قیاس و استحسان را به عنوان منبع شناخت نپذیرفتند؛ اجماع نیز در نزد ما منبع مستقلی برای تشریع به حساب نمی آید، مگر اینکه کاشف از نظر و رأی معصوم باشد. به خلاف پیروان مکتب عامّه که اجتماع را یک منبع مستقل می دانند تا جایی که شیخ اعظم رحمه الله درباره اجماع در نزد اهل سنّت فرموده: آنها بنیان گذار اجماع و اجماع بنیانگذار آنها است. به این معنی که: مشروعیتِ خلافتِ خلیفه اول از راه اجماع حاصل شد. حال وارد این بحث نمی شویم که آیا این اجماع، اجماع اهل سقیفه بوده یا اجماع اهل مدینه یا دیگران؟ و کاری به این چندگانگی در نظر پیروان مکتب اهل سنّت نداریم که تعیین امام و حاکم باید همچون خلیفه اول به اجماع باشد یا همچون خلیفه ی دوم به نص و یا یا همچون خلیفه ی سوم به شوری؟! ناگفته پیدا است که حجیت اجماع در نزد آنان، مدرک و دلیلی جز عملِ آن چند نفر که اجماع نموده و خلیفه ی آنها را به خلافت منصوب کردند، ندارد.
البته علما درباره این اجماع، مناقشات زیادی دارند که در جای خود بیان خواهد شد.
بنابر آنچه گذشت، اجتهاد در نزد ما اخذ به ظواهر کتاب و سنّت است و در دوران اول اجتهاد چندان گسترش نیافت که قوانین و اصولی برای آن تدوین شود؛ بلکه هر کجا مشکلی پیش می امد مستقیماً به ائمه علیهم السلام مراجعه می کردند و وقتی فرایند حرکت علمی ائمه را در این دوران مورد دقت قرار می دهیم، می بینیم که آنها نه در سخن و نه در عمل بر قیاس و اجماع تکیه نکرده اند.
دوران دوم:
طول این دوران از اوایل قرن دوم تا اواخر قرن سوم است و فرایند اجتهاد از راه دقت در ادلّه در این دوران رایج بوده یا بر سایر راه ها ترجیح داده می شده؛ بلکه ائمه علیهم السلام اصحاب خود را تشویق می کردند که اجتهاد را به همان معنایی که اهل بیت علیهم السلام ترسیم کرده بودند، احیا و فعال کنند. امام باقر علیه السلام به ابان بن تغلب فرمان داد که در مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله بنشیند و برای مردم فتوا دهد، آنجا که فرمود: «اِجلِس فِی مَسجِدِ المَدِینَةِ وَ أَفتِ النّاسَ فَإِنِی أُحِبُّ أَن یُری فِی شِیعَتِی مِثلُکَ؛ در مسجد مدینه بنشین و برای مردم فتوا بده که من دوست می دارم در میان شیعیانم کسانی مانند تو دیده شوند». (14)
مهم ترین شاخص این دوران، گذاشتن سنگ بنای استفاده از قواعد کلّی در برخورد با متون دینی و بررسی آنها است؛ همین امر موجب شده که مذهب شیعه به لحاظ شیوه ی منحصر به فرد اجتهاد، از سایر مذاهب ممتاز شده و راه دوام و همگامی با شرایط زمان برای این مذهب مهیّا گردیده است.
دوران سوم:
این دوره از ابتدای غیبت کبری آغاز شده است. مهم ترین ویژگی های این دوره، عدم حضور ائمه علیهم السلام و واگذار شدن حل مشکلات - به فرمان حضرت صاحب الزمان علیه السلام- به فقها است. بنابراین، علما در این دوران تنها مرجع حل مشکلاتی هستند که مردم در همه سطوح با آن روبه رو می شوند. گاه شده که برخی از اشخاص، بدون شایستگی بر این جایگاه تکیه زده اند و چندان هم عجیب نیست؛ چرا که قبلاً نیز برخی منافقان بدون شایستگی بر جایگاه و منصب رسول خدا صلی الله علیه و آله و عترت طاهرینش علیهم السلام تکیه زده اند.
در این دوره، رویدادهای علمی مختلفی به وقوع پیوست؛ مثل ضبط دقیق و جمع آوری و موضوع بندی روایات، ضبط قواعد اصول، مشخص کردن محکمات و جدا کردن آنها از متشابهات، تأسیس شوه ها و راه های شناخت، بنیان گذاری برخی از دانش ها مانند درایه، بیان تأثیر گذاری برخی از دانش ها همچون اصول بر دیگر دانش ها همچون علوم نقلی، جدا سازی دانش ها از یکدیگر، و گشوده شدن افق های فروع تخصصی.
بنابراین، مذهب شیعه هیچ گاه در طول زمان به مرحله ی انسداد و بسته شدن راه اجتهاد و تحقیق نرسید و به همین روی، روح نقد علمی مطابق با معیارهای صحیح در ما نشأت گرفت و حرکت علمی همیشه از ابتدا با گام های سریع در جهت تصفیه، اصالت بخشی و نوسازی میراث علمی این مذهب به پیش رفته است؛ به همین دلیل، حدیث در نزد شیعه، چه از جهت صدور و چه از جهت دلالت و چه از ناحیه عرضه شدن بر اصول و حلّ تعارض بین احادیث متعارضه، جان تازه ای گرفت. این اجتهاد چشمه جوشانی است که همواره خیر از آن می تراود و فرهنگ اسلامی را با اندیشه های نو و نظریه های علمیِ پیشرو یاری می کند که بدون شک، سهم مهمی در غنا و پربار شدن تمدن اسلامی داشته است.
البته این به معنای معصومیت و بی خطا بودن اجتهاد نیست و ما علمای خود را در امان از اشتباه نمی دانیم و به همین جهت است که به ما مخطِئّه می گویند - در برابر اهل سنّت که به مصوِّبه موصوف شده اند- شیعه، حلقه ی قداستِ هر کسی غیر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام را شکسته است. جامعه شیعی همواره نو شده، به پیش رفته و نبض زندگی در آن می تپد و دو عامل زمان و مکان تأثیر کارآمد خود را بر سیر تکاملی آن گذاشته اند، و به وضوح روشن است که این ویژگی در سایر مذاهب اسلامی وجود ندارد.
در معانی الاخبار با سند خود از داود بن فرقد چنین نقل می کند که گفت: از حضرت امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود:«أَنتُم أَفقَهُ النّاسِ إِذا عَرَفتُم مَعانِیَ کَلامِنا؛ إِنَّ الکَلِمَةَ لَتَنصَرِفُ عَلی وُجُوهٍ فَلَو شآءَ إِنسانٌ لَصَرَفَ کَلامَهُ کَیفَ یَشآءُ وَ لا یَکذِبُ؛ اگر شما بتوانید معانی سخنان ما را بفهمید و دریابید، فقیه ترین مردمان هستید؛ چون یک کلمه ممکن است به معانی مختلفی گردش کند و هر انسانی می تواند سخن خود را هر گونه که بخواهد بگرداند و دروغی هم نگفته باشد». (15)
اما فرایند نقد و بررسی حدیث کار آسانی نیست و هر کس به کتاب های حدیثی و رجالی و امثال اینها مراجعه کند، نمی تواند در این عرصه عرض اندام نماید؛ بلکه این کار نیازمند به حصول ملکه ی اجتهاد در این فن و متخصص شدن در همه قواعدِ متینِ نقد حدیث است.
پی نوشت ها :
1- ر.ک: جریان از بین بردن کتاب توسط ابن مسعود که خطیب بغدادی آن را به سند خود از عبدالرحمن بن اسود نقل کرده است.
2- ر.ک: تدوین السنّة الشریفة نوشته سید محمد رضا جلالی.
3- این چهار کتاب که تا امروز مرجع فقها و مجتهدان در استخراج فتوا هستند، عبارتند از: اصول و فروع کافی نوشته ثقة الاسلام کلینی؛ من لا یحضره الفقیه نوشته شیخ صدوق، تهذیب و استبصار، هر دو نوشته شیخ طوسی.
4- در اینجا منظور از صحیح، صحیح در برابر غلط نیست؛ بلکه صحیح در اصطلاح علم درایة الحدیث است که در مقابل روایات حَسَنه، موثّقه، مقبوله، ضعیفه و ...قرار می گیرد. (مترجم)
5- احتجاح: 155/1
6- وسائل الشیعة: 483/12 باب 42 ح 2/16842.
7- کنزالعمّال: 600/8ح 24329.
8- بخاری، التاریخ الکبیر: 255/2 باب اول ح 2377.
9- ثابت شدن سنّت؛ یعنی اینکه پس از گذر از مراحل دقیق علمی و شرعی ثابت شود که یک روایت از معصوم صادر شده و مجتهد بتواند در دادن فتوا به آن روایت استناد کند. (مترجم).
10- چنان که در پاورقی قبلی کفتیم، این مطالب علمی دست به دست هم می دهد تا یک مجتهد بتواند برای دادن فتوا به یک روایت اعتماد کند و سنّت را از دل روایت بیرون بیاورد و مجتهد بودن یک فقیه بسته به همین موارد است. پس آنچه در این پاراگراف ساده آمده، خلاصه اجتهاد در نزد شیعه است و برای شرح و بیان این قواعد ده ها جلد کتاب لازم است. (مترجم)
11- الطبقات الکبری: 336/2.
12- صحیحین به صحیح بخاری و صحیح مسلم گفته می شود، سُنَن به کتاب های ابن ماجه، ابوداود، ترمذی و نسائی؛ مسانید جمع مُسنَد است و به کتاب هایی مانند «مُسنَد احمد» اطلاق می شود، مستدرکات کتاب هایی است که در تکمیل کتابی دیگر نوشته می شود مثل «المستدرک علی الصحیحین» نوشته ی حاکم نیشابوری که روایاتی را که در صحیح بخاری و مسلم نیامده آورده است. مستخرجات هم به کتاب هایی گفته می شود که خلاصه ی کتاب دیگری باشد. (مترجم)
13- نگ: محمد صادق نجمی، أضواء علی الصحیحین: 73.
14. رجال نجاشی: 10 شماره 7.
15- معانی الاخبار: 1 ح1.
منبع مقاله :
اشکوری، احمد؛ (1390)، مبانی اعتقاد به مهدویت، کاظم حاتمی طبری، قم: مسجد مقدس جمکران، چاپ اول