موسیقی ما - آرتین ولی الهی: «عماد طالبزاده» دیماه سال گذشته پس از چهار سال انتظار، بالاخره فعالیت رسمیاش را آغاز کرد و به انتظار چندین ساله هوادارانش پایان داد. این خواننده در ماههای اخیر با برگزاری کنسرت در شهرهای مختلف کشور و انتشار قطعات و موزیکویدئوهای متعدد، روزهای پرکاری را سپری میکند. عصر یک روز تابستانی با این خواننده پرطرفدار همکلام شدیم و به صورت مفصل از کارهای خودش و اوضاع موسیقی گپ زدیم.
میدانم اینکه تو کمی دیر توانستی مجوز فعالیت را کسب کنی بهخاطر طی شدن روال اداری بوده. اما دیماه 1392 تیتراژ سریال تلویزیونی «خواب بلند» را خواندی و آن زمان تصور میشد مشکلات برطرف شده باشد، در حالی که تقریباً سه سال بعد این اتفاق افتاد. دلیلش چه بود؟بله طولانی شدن پروسه مجوز بهخاطر روال اداری بود. اما درباره آن تیتراژ ماجرا فرق داشت. یک روز آقایی به استودیوی پوریا حیدری آمد و گفت در صدد تهیه تیتراژی برای یک مینیسریال محصول سازمان انقلاب اسلامی است و درخواست کرد من آن را بخوانم.
من هم گفتم که در ارشاد ممنوعالفعالیت هستم و طبیعتاً در صداوسیما هم باید اوضاع پیچیدهتر باشد. ایشان گفتند این یک سریال ویژه است و ما هم شما را انتخاب کردهایم و اگر دوست داری این کار را انجام بده. خب من خیلی دوست داشتم صدایم از تلویزیون کشورم شنیده شود. پوریا مشغول تولید موسیقی متن شد و من هم ایدههایم را دادم. همه کار برای موسیقی از سوت زدن تا نواختن سازها انجام شد و رسیدیم به تیتراژ. ابتدا من قطعهای ساختم که گفتند شعرش مجوز نمیگیرد و بعد طوری شد که پژواک انتظاری بیت به بیت ترانه را به من میداد و من با ملودی برای تهیهکننده میفرستادم تا بالاخره طی 24 ساعت کار را آماده کردیم و بعد هم پخش شد.
مشکلاتی که با تهیهکنندهات در آن زمان داشتی هم تأثیر داشت؟
بله به هر حال در طولانی شدن پروسه مجوز بیتأثیر نبود. پرونده من مدتی رها شده بود. در این زمینه بخشی از پیگیری بر عهده خواننده است و بقیه پیگیریها به عهده شرکتی است که خواننده مجوزش را به نام آن میگیرد. اما این پیگیری از جانب من یکطرفه بود و این باعث شد در نهایت از شرکت جدا شوم.
تو بیش از دو سال اثری منتشر نکردی و بعد ناگهان کنسرت برگزار کردی. به نظرت این کار در این بازار شلوغ ریسک نبود؟
چرا. اما برنامهریزی کنسرتها به عهده من نبود. وقتی یک خواننده با شرکتی قرارداد میبندد و بیعانه میگیرد، نمیتواند برای تهیهکننده تعیین تکلیف کند که چه زمانی کنسرت بگذارد یا نگذارد. به هر حال تهیه کننده هم ملاحظاتی دارد که باید آن را در نظر بگیرد. اگر دست من بود دوست داشتم شش یا هفت قطعه یا ویدئو منتشر شود و بعد کنسرت بگذارم. اما سیاستگذاریها با من نیست و باید به قرارداد پایبند باشم.
تجربه اولین کنسرت چطور بود؟
بعد از آن چهار سال، یه خستگی خیلی زیاد و یک هیجان کنترل شده داشتم. من مدتها قبل از آن شب، تجربه استیج داشتم. من از سال 80 دارم کار موسیقی میکنم و اجراهای مختلفی داشتهام. سال 89 یک اجرای ارگانی در ورامین داشتم که بیش از 12000 نفر تماشاگر آن بودند، طوریکه من انتهای جمعیت را نمیدیدم!
به هر حال بعید است در اولین کنسرت رسمی استرس نداشته باشی.
وقتی این توانایی را داشته باشی که جلوی 400 نفر بخوانی، حتماً جلوی صد هزار نفر هم میتوانی بخوانی و برایت فرقی نخواهد داشت. تازه انرژی آن صد هزار نفر میتواند حس خیلی بهتری به تو بدهد و دچار هیجان مثبتی میشوی که کمکت خواهد کرد.
خودت از اجرا راضی بودی؟
بله از همه چیز راضی بودم و از مجید عبدی و پویا زارعفرد به خاطر زحماتشان ممنونم. از ارکستر صددرصد راضی بودم. چندماه مدام تمرین کرده بودیم و باید از تلاشهای «انوشیروان تربتینژاد» که علاوه بر رهبری ارکستر، مدیریت برنامههای من را هم بر عهده دارد قدردانی کنم. میخواهم اینجا از مجید عبدی که در این چهار سال برادرانه من را همراهی کرد تا مشکلات قراردادیام برطرف شود و کنسرتهایم را آغاز کنم، صمیمانه تشکر کنم.
از نظر خیلیها، وقتی خوانندههای غیررسمی به عرصه رسمی و مجاز وارد شدند، آگاهانه یا ناخودآگاه با تغییر فضا مواجه شدهاند. در مورد خودت در این زمینه چه نظری داری؟
موزیک من خیلی جدیدتر شده، اما امضای خودم را دارد و سبکم را حفظ کردهام. سعی کردم موسیقیام بهروز باشد. چیزی که گفتی برای خوانندهای رخ میدهد که از روزهای موفقیتش تا رسیدن به کنسرت زمان زیادی گذشته باشد و خوانندهای که سال 95 موزیکش گل میکند و همان زمان که تنورش داغ است کنسرت میگذارد، قطعاً موفقتر خواهد بود.
انگار رِنج سنی مخاطبینت تغییر کرده. موافقی؟
نه من آهنگی مثل «رد دادی» دارم که از زن و مرد 50 - 60 ساله تا کودک چند ساله یا همنسلهای خودم از آن خوششان آمده است. بعضی آهنگها با حس و حال خودم رابطه دارد و به سلیقه خودم نزدیکتر است و طبیعتاً همسن و سالهای من بیشتر میپسندند. اما همیشه در تولید کارها رنج سنی مخاطبینِ پیگیر مارکت را در نظر میگیرم. بعضی کارها هم خیلی دلی است و از هر چند قطعه، یکی را باب دل خودم کار میکنم که خودم را راضی کند. هر دو فضا را دوست دارم. هیچوقت با این ذهنیت که الان این کار میگیرد آهنگی منتشر نکردهام. خیلی وقتها قطعاتی بوده که هیت نشده و به قول معروف نترکانده، اما دوستشان داشتم و منتشر کردم.
کدامیک از قطعاتت با استقبال بیشتری مواجه شده؟
«عزیزم»، «من عاشقت شدم»، «همه دنیامی»، «علاقه» و «دوستت دارم» از کارهای قبلی و از کارهای اخیر هم «نامحدود»، «رد دادی» و «به جون دوتامون» که البته «رد دادی» موفقتر از بقیه بوده است.
«دوسِت داشتم» هم قطعهای بود که به نظرم در کارهای تو شاخص است.
من این قطعه را خیلی دوست دارم، اما از نظر بازاری چندان موفق نبود. ملودی و تنظیم آن از «سیروان» بود و ترانهاش را «زانیار» سروده بود. آن آهنگ زمانی موفق میشد که من آن استایل را ادامه میدادم. من این کار را نکردم چون در سبک آهنگسازیاش موفق نبودم و اگر میخواستم آن استایل را ادامه دهم باید آهنگساز برایش پیدا میکردم که بهترین گزینه سیروان بود. سیروان هم در یکی از مصاحبههایش با تو گفته بود که دوست داشت خودش آن را بخواند.
پس بعد از آن هم اگر کار خوبی در آن فضا میساخت، خودش آن را میخواند و البته طبیعی هم هست که او برای موفقیت خودش تلاش کند. در نتیجه از آنجایی که آهنگسازی برای آن استایل نداشتم، نمیتوانستم در آن موفق شوم. چرا که خودم هم سالها در استایلی که امروز از من میبینید تلاش کرده بودم.
کلاً کاراکتر موسیقاییات با آثار 6و8 عجین شده و این چیزی است که گاهی با انتقادهایی از سوی همکارانت همراه بوده است.
اساساً تا به حال کاری نکردهام که همکارانم خوششان بیاید! چون برایم مهم نیست. من موسیقی پاپ کار میکنم و نگاه و سلیقه مردم برایم مهم است. نمیتوانم نگران این باشم که همکارانم چه دوست دارند؛ چون آنها نیستند که بلیت کنسرتهای من را میخرند و برایم هورا میکشند! من به دنبال جذب مخاطبان خودم هستم و برای مردم میخوانم.
موسیقی شاد اگر بیپایه باشد و از لحاظ هنری، ضعیف باشد، مانند بقیه کارهایی خواهد شد که منتشر میشوند و اتفاقی برایشان نمیافتد یا گاهی هم که هیت میشوند، بعد از مدتی به فراموش سپرده میشوند. من از کار خودم دفاع میکنم، البته هیچ ماستفروشی نمیگوید ماستم ترش است! اما وقتی قطعه «من عاشقت شدم» که 6 سال پیش خواندم را در کنسرت اجرا میکنم، مردم با من همصدا میشوند.
همینطور «همه دنیامی» که بعدها استایل ترانهاش باب شد و همکاران دیگر از آن استفاده کردند. یا «دوسِت دارم». «رد دادی» هم قطعهای مدرن است که به حال و هوا و تم امروز جامعه ما نزدیک است. ما باید یک بخش از کارمان را با نگاه روز مردم پیش ببریم و «رد دادن» عبارتی است که امروز استفاده میشود.
از طرفی کارهایی هم بوده که شاد نبودند ولی مورد توجه قرار گرفتند. وقتی آهنگ «علاقه» را روی استیج میخوانم، اکثر مردم با من آن را میخوانند و فیلمهای مختلفی از آن روی اینستاگرام گذاشتهام. همینطور قطعات «اعتراف» یا «حواست هست» که هر کدام به نوبه خود مورد توجه قرار گرفتند. چند وقت پیش هم قطعهای به نام «قدم میزنم» منتشر کردم که البته با ویدئو بیشتر مورد توجه قرار گرفت. این قطعه هم مخاطب خودش را داشت و با اینکه قبلش «رد دادی» را منتشر کرده بودم و همه میگفتند این دو قطعه خیلی با هم فاصله دارند، اما این کاری بود که در آن زمان دوست داشتم منتشر شود و دیدم که بازخورد خوبی هم داشت.
تو یکی از خوانندگان نسل قبل هستی اما همراه با خوانندگان نسل جدید وارد بازار رسمی موسیقی شدهای. چه موضعی نسبت به این مسئله داری؟ ناراحت نیستی؟
نه، اصلاً موضع بدی ندارم. چند نفر دیگر هم شرایط مشابه من دارند. آنچه مهم است این است که اول و آخرِ عمر کاری هر هنرمندی را مردم تعیین میکنند. به نظر من موسیقی تنها شغلی است که سنوسال نمیشناسد. خوانندهای داریم که 70 ساله است اما هنوز هیت است و همه دوستش دارند. من هم خیلی دوست داشتم که مثلاً سال 90 مجاز میشدم و قطعاً خیلی برایم خوشایندتر بود، اما حالا هم ناراحت نیستم.
روابطت با سایر همکارانت چطور است؟
من با بیشتر بچههای موزیک دوست هستم یا لااقل با کسی مشکل خاصی ندارم. اما نکتهای که وجود دارد این است که فضای کاری موسیقیِ ما، تیمورک نیست و همه یا دوبهدو یا تکی کار میکنند یا تا زمانی که با هم کار میکنند رفیق هستند. برعکس؛ سینماییها با هم زندگی میکنند و صمیمی هستند چون بدون تیمورک کارشان پیش نمیرود و مثلاً نمیشود که یک بازیگر دوربین را خودش بکارد و برود جلویش بازی کند!
توفیق اجباری شده که با هم تعامل کنند و رابطه خوبی داشته باشند. اما در موسیقی، هر خوانندهای تیم خودش را دارد. بچههای موسیقی به هم احتیاج ندارند و هرکدام کار خودشان را انجام میدهند. ولی بازیگر به تنهایی نمیتواند کاری بکند. حتی اگر فیلمی مثل «شب یلدا» تکبازیگر باشد، باز هم لازم است عوامل مختلفی در پشت دوربین حضور داشته باشند. ولی در موسیقی اینطور نیست. خیلیهایمان در زمینه ترانه، ملودی، تنظیم و... از آثار خودمان استفاده میکنیم و این باعث میشود یا دوستیهایمان به چند نفر محدود باشد، یا اصلاً دوستی نداشته باشیم و این خیلی بد است.
این فقط مختص کشور ما است؟
من در ترکیه با یک سری موزیسین خارجی آشنا شدم. همه خوانندههای ترک به هم احترام میگذارند و واقعاً به هم حسادت نمیکنند، خوانندهای مثل «مصطفی چچیلی» -که چند وقت پیش هم یکی از کارهای مرتضی پاشایی را کاور کرده بود- خواننده بزرگ و معروفی است اما در عین حال به «تارکان» احترام میگذارد و برایش ارزش قائل است و قبولش دارد. به طور کلی فکر میکنم در کشورهای دیگر روابط بهتری وجود دارد.
وقتی با هم باشیم اتفاقات بزرگتری میتوانیم رقم بزنیم. دو خواننده را در نظر بگیریم که یکی پرفروش است و دیگری پرفروش نیست اما پتانسیلهایش را دارد. ما در این کشور 80 میلیون جمعیت داریم. مخاطب به اندازهی کافی هست و کسی جای کسی را تنگ نمیکند. اگر آن دو خواننده با هم فیت بدهند، ناخودآگاه هم به آن خواننده پرفروش کمک میشود و هم آن خواننده کمفروش بالا میآید.
خودت حاضری چنین کاری بکنی؟
اگر جایگاهی داشته باشم که بتوانم به خوانندهای کمک کنم، بله.
به هر حال جایگاه تو از خیلی خوانندههای تازهکار بالاتر است.
اگر آن خواننده در سطح مناسب باشد، صددرصد این کار را میکنم و قبلاً هم این کار را انجام دادهام. بعضیها کارهای خوبی از آب درآمده و بعضیها هم چندان موفق نبوده، اما مهم این است که این اتفاق را رقم زدهام.
اگر ما روابط بهتری داشته باشیم، میتوانیم برنامههای بزرگتری اجرا کنیم. اگر الان به سالن 2000 نفره میلاد یا سالن 3500 نفره وزارت کشور فکر میکنیم، وقتی چند خواننده با هم اتفاقی رقم بزنند میتوانیم به کنسرتهای 5 یا 6 هزار نفره فکر کنیم.
گاهی میبینم یک بازیگر در صفحهاش تئاتر یا فیلم سینمایی را تبلیغ میکند که خودش در آن نقشی ندارد. خود من در تمام دوران ممنوعالفعالیتیام برای خیلی از خوانندگانی که آلبوم منتشر کردند یا اتفاق مثبتی برایشان افتاده بود، پست تبریک گذاشتم و هنوز هم هست. اما بعضیهایمان دچار این توهم هستیم که من از فلانی بالاترم و اگر او این کار را کرد، لازم نیست که من هم بکنم!
یک سر به همین ترکیه که همسایهمان است بزنید و ببینید جز استاد «شجریان»، کدامیک از خوانندگان ما را میشناسند. یا مثلاً خانم سلن دیون یا آقای پاواروتی چند خواننده پاپ، کلاسیک یا سنتی ایران را میشناسند؟ چون خودمان نخواستهایم اتفاقات بزرگ رقم بزنیم. قبلاً شرایط بهتر بود. مثلاً، چند خواننده مثل محسن چاوشی، فرزاد فرزین، رضا صادقی، مهدی مدرس و... کنار هم میایستادند و آهنگی برای ایران میخواندند. ولی الان همه چیز فردی شده. نمیدانم، شاید من اشتباه میکنم، اما عقیدهام این است همیشه تیمورک نتیجه بهتری دارد.
ماجرای تراشیدن موهای سرت چه بود؟
تمایلی به توضیح دادن در موردش ندارم.
اما گویا با نیت خیر این کار را انجام دادی و به نظرم باید برای انتقال پیام اجتماعیات دربارهاش حرف بزنی.
خلاصه بگویم، کودکی به نام «امیرعلی» بود که به همت «شهاب مظفری» و «حسین سلیمانی»، سه نفری پُست گذاشتیم تا برای درمانش پول جمع کنیم و خدا را شکر، طی 24 ساعت بیش از 35 میلیون تومان جمع شد. عکسهای قبلیاش را دیدم که مو داشت و میخندید و خوشحال بود و بعدها موهایش ریخته بود. حس کردم تراشیدن موهای سرم کمترین کاری است که میتوانم برای او انجام دهم تا بلکه این حس همراهی به او منتقل شود و انرژی بگیرد و ببیند اینکه من هم مو ندارم اتفاق خاصی نیست.
از نزدیک هم او را دیدی؟
از اینها بگذریم...
چرا اینقدر حساسیت نشان میدهی؟!
راستش را بخواهی متأسفانه وقتی در کارهای اینچنینی یا برنامه خیریهای شرکت میکنیم، حرفهای ناامیدکنندهای مطرح میشود. یک عده میگویند «شماها برای خودنمایی این کارها را میکنید و اگر میخواستید کار خیر کنید، علنی نمیکردید». خُب، اگر من چنین کاری نکنم، یک نفر مثل آن بنده ی خدا که این حرف را میزند و معلوم است با این فضا بیگانه است، از کجا باید این کارها را یاد بگیرد؟
در صفحه اینستاگرام سایت شما، زیر پستی که به دیدار من با خانواده شهید مدافع حرم مربوط میشد، شخصی نوشته بود «تو برای گرفتنِ مجوز این کارها را میکنی!» ببین چقدر طرف از مرحله عقب است؛ اگر من برایت مهم نیستم چرا کامنت میگذاری و اگر مهم هستم چطور خبر نداری که من یک سال پیش مجوزم را گرفتهام! اینها باعث میشود که یا دیگر کار خیر نکنی یا اگر کردی اعلام نکنی. خیلی از همکارانم هم با مسائل مشابه روبرو بودهاند.
تو سال گذشته بازیگری را هم تجربه کردی. از این تجربه بگو.
من سینما را به اندازه موسیقی دوست دارم. کلاً تصویر را خیلی دوست دارم و به همین دلیل موزیکویدئو برایم مهم است. فکر میکنم در فیلم «سکه» بد بازی نکرده باشم. البته این فیلم زیاد دیده نشد. خیلیها گفتند ای کاش اولین فیلمت سینمایی بود یا فیلم مهمتری بود. اما به هر حال برای من تجربه خوبی بود. کامنت منفی خاصی نداشتم، البته شاید بعد از این مصاحبه داشته باشم!
چه شد که به آن پروژه پیوستی؟
یکی از دوستانم من را به آن مجموعه معرفی کرد. فیلم ابتدا به این شکل نبود؛ هم بازیگران و هم سناریو تغییر کرد. به نظرم فیلم تا روز پخش قدیمی شد. «سکه» سال 92 تولید شد و روز اول دِی 1395 همزمان با اولین کنسرتم منتشر شد. هنر در مملکت ما با تب پیش میرود. مثلاً امسال فیلمهایی مثل «خشم و هیاهو»، «فروشنده» یا «لانتوری» مورد توجه هستند. اگر به 6-7 سال پیش برگردیم، فیلمهای کمیک و طنز روی بورس بودند.
در موسیقی چطور؟!
مثلاً الان صداهای ضخیم مُد شده. یک استایل موسیقی مُد میشود و همه در آن سبک کار میکنند. مثلاً همه ناگهان شافل یا سیکستینبیت یا سویینگ یا رگهتون میزنند! هر تبی روی بورس میآید، سراغ همان میروند. اما این درست نیست. در دنیا هم ممکن است همه سراغ یک ریتم بروند، اما امضای خودشان را دارند. اینجا همه چیز یک شکل میشود و فقط اسم خواننده در آهنگها عوض میشود!
خود تو چنین کاری نمیکنی؟
من باید سبک خودم را داشته باشم. چون مخاطب واقعی و دائمی داشتن نکته مهمتری است. من هیچوقت آهنگی را برای اینکه معروف شوم نساختم. در نسل قبلی ما، ناصر عبدالهی، امیر کریمی، حامی، حمید برادر من، دکتر اصفهانی، علیرضا عصار و... هر کدام با یک استایل میخواندند. شادمهر آن زمان از همه معروفتر بود ولی دکتر اصفهانی نگفت چون شادمهر مثلاً «دهاتی» را خوانده و گرفته، پس من هم یک کار مثل آن بخوانم!
ایشان «نازنین» را خواند و گرفت. علیرضا عصار نگفت چون اصفهانی «نازنین» را خوانده و گرفته پس من هم مثل او بخوانم. «خیال نکن نباشی» را خواند و گرفت. البته امروز هم خیلی از خوانندههای ما فضای خودشان را دارند. اما برای مثال میبینیم که آهنگ حامد همایون گرفته، 50 تا آهنگ شبیه آن منتشر میشود! این استایل برای آن آدم است و اگر من بیایم به آن شکل بخوانم که موفق نمیشوم، خُب خودش هست!
یعنی میگویی کسی نبوده که شبیه دیگری بخواند و موفق شود؟
چرا، اما باهوش بوده و تغییراتی اعمال کرده که شاید مخاطب جدی متوجه شود، اما مخاطب عام متوجه نمیشود. یا خوانندهای میاد از یک سبک الهام میگیرد اما با تکنیک و جنس صدای خودش میخواند. مثل محسن یگانه که از استایل شادمهر الهام گرفت و فضای تازهای ساخت که نشانه ذکاوت او است. یا محمد علیزاده که از فضای بنیامین الهام گرفت اما با تکنیک و جنس صدای خودش، استایل خودش را به وجود آورد. این از هوش این افراد است و کسی به آنها انگ تقلید نمیزند. چیزی در کارشان بوده که مردم جذب شدهاند.
از خوانندگان نسل جدید کار کدام را میپسندی؟
واقعاً همه آنها را دوست دارم.
این جواب کلیشهای است! فکر میکنی در درازمدت کدامیک از اینها موفقتر باشند؟
مخاطبین موسیقی در ایران را اصلاً نمیتوان پیشبینی کرد. شاید من فردا موزیکی منتشر کنم که مگاهیت شود و شاید هم تا 10 سال بعد نتوانم چنین کاری بکنم. فرمولی ندارد و اتفاقات را نمیتوان پیشبینی کرد.
نظرت در مورد خوانندههایی مثل بهنام بانی، سینا شعبانخانی، سیامک عباسی، شهاب مظفری و... که طی یک سال اخیر به عرصه رسمی وارد شدهاند چیست؟
من همه آهنگهای جدید همکارانم را گوش میکنم. به نظرم بهنام بانی
خواننده ژوست و خوبی است و موسیقی خوبی هم انتخاب کرده. آهنگهایی که قبلاً از او میشنیدم من را یاد خوانندههای دیگری میانداخت. اما به نظر من حامد برادران که موزیسین خوشذوقی است و سلیقهی روز را میشناسد، ملودیهایی برای بهنام میسازد که در آن خوب میخواند. یعنی هم ملودی بهروز است و هم خواننده از توانمندیاش به حد نیاز و نه بیشتر استفاده میکند. شهاب مظفری
غم و بغضی در صدایش دارد که آن را دوست دارم. سینا شعبانخانی
را دوست دارم و هر وقت او را دیدهام به خودش گفتهام که خواننده توانا و خوبی است و فقط باید سعی کند که شبیه احسان خواجهامیری نشود تا با او مقایسه نشود. چون خودش میتواند یک خوانندهی با استایل باشد. هیچوقت مخاطب آثار سیامک عباسی
نبودهام؛ اما قطعه «عشق دور» در آلبومش به نظرم کار حسی و قشنگی بود. حال و هوای «اگه یه روز» را داشت که دیگر نوستالژی شده و شاید این قطعه هم در گذر زمان چنین اتفاقی برایش بیفتد.
به دنیای بازیگری برگردیم. خیلی از بازیگرها در سالهای اخیر به سمت موسیقی آمدهاند که بعضیهایشان هم سوپراستار بودهاند. بعضی اهالی موسیقی نسبت به این قضیه موضع گرفتهاند. تو در مورد این اتفاق چه نظری داری؟
اولاً به نظر من غیر از محمدرضا گلزار، سوپراستار نداریم...
تو محمدرضا فروتن و بهرام رادان را سوپراستار نمیدانی؟!
اینها بازیگران بزرگ، باارزش و معروفی هستند.
پس سوپراستار را تعریف کن.
سوپراستار از نظر من کسی است که میلیاردی میفروشد و داشتههای متفاوتی نسبت به استارها و آدمهای دیگر دارد. فیلمهایی که یک سوپراستار بازی میکند، به شکل عجیبی میفروشد، حتی فیلمهایی که سناریو یا کارگردانی خوبی ندارند. مثلاً «جرج کلونی» در هالیوود یک سوپراستار است.
فیلمهای معمولیِ زیادی بازی کرده که خوب فروختهاند و در واقع باید گفت جرج کلونی خوب فروخته. سوپراستار کسی است که از نظر چهره و تیپ جذاب است و تکیهکلامها، مدل مو، حرف زدن و... همه چیزش الگوسازی میکند. در فیلمی رضا گلزار دیالوگی داشت که میگفت: «بابا به ما نمیخوری...!» و من فردای تماشای فیلم این عبارت را چند جا شنیدم. وقتی سوپراستار باشی، در وادیِ دیگرِ هنر هم وارد شوی موفق خواهی بود، چون همه آن جذابیتها را داری.
الان برای مثال درباره همین محمدرضا گلزار که نام بردی، خیلیها منتقد سرسخت خوانندگیاش هستند.
کسانی که میگویند آن بازیگر نباید خواننده شود، به نظرم یا بیسوادند یا حسود. الان من بیایم و بگویم چرا رضا گلزار بازیگر شده، خُب به من چه؟! وقتی بلیتهایش به فروش میرسد و سالنش پر است، با این حرف من به مردم توهین میکنم. اگر از نظر من بد است، میتوانم موزیکهایش را گوش نکنم، یا اگر بازیگر خوبی نیست فیلمهایش را نمیبینم. ایراد گرفتن از کنسرت رضا گلزار توهین به مردم است. یعنی آن یک نفر درست تشخیص میدهد و آن دو هزار نفری که در هر سانس به سالن کنسرت میروند درست متوجه نمیشوند! بین آن دو هزار نفر، دکتر و مهندس و وکیل و... هم هست.
به نظر من هر کسی که مردم او را میپذیرند قابل احترام است. از قدیم بازیگران یا خوانندگان زیادی داشتیم که به حرفه دیگری وارد شدند و این در تمام دنیا وجود داشته است. در ترکیه، «اوزجان دنیز» خواننده بسیار موفقی است، در عین حال نوازنده حرفهای گیتار است در حدی که برای دیگران ساز میزند، بازیگر موفقی هم هست و در سریالهای پرطرفدار بازی میکند. «مهسون کرمزیگل» خواننده موفقی که در ایران هم بسیار پرطرفدار است، یکی از موفقترین کارگردانهای ترکیه است و یکی دو جایزه هم گرفته. «ویل اسمیت» که رپر معروفی است، بازیگر شد و I am Legend
را بازی کرد. ما فقط دوست داریم موضع بگیریم. شما تصادفی از کسی سوال کن چرا این شکلاتها خوب نیست؟ میگوید آقا شکلاتهای ایران اینجوری است دیگر! حالا طرف تا به حال از یک کیلومتری کارخانه شکلات رد نشده.
به نظر من هر آدمی که بتواند مخاطب جذب کند، موفق است و باید به موفقیتش احترام گذاشت. اگر هم خوشمان نمیآید میتوانیم آن فرد را دنبال نکنیم. مثال دیگر «پژمان جمشیدی» است. به خدا من هیچ آشنایی با او ندارم که بخواهم طرفداری کنم. او یک سریال بازی کرد که حتی دوستان خودش هم از او انتقاد میکردند. امروز میبینیم در چندین تئاتر هم بازی کرده. تئاتر نیاز به فن بیان، صدای رسا، کوک حرف زدن و توانمندیهای مختلف دیگر دارد و کار راحتی نیست. اما حالا یکی میآید و میگوید چرا پژمان که فوتبالیست بوده بازیگر شده. خُب تو که همهاش نقد میکنی خودت برای جامعهات چه کار کردی؟!
قصد انتشار آلبوم نداری؟
آلبوم بعد از ماههای محرم و صفر و بر اساس نظر و زمانبندی تهیهکننده منتشر خواهد شد. اما چند تکقطعه آماده انتشار دارم که بعد از دهه اول ماه محرم به مرور آنها را منتشر خواهم کرد. قطعات جدیدم متفاوت است و خیلی دوستشان دارم. همچنین با یک خواننده خوب همخوانی کردهام که به زودی از آن باخبر خواهید شد. حدود 5-6 سالی هم هست که مشغول نوشتن کتابی از درد دلها و دلنوشتههایم هستم که امیدوارم بتوانم آن را کامل کنم و به زودی منتشرش کنم.