پرونده ویژه: بتمن به روایت نولان

در طی دو دهه اخیر حکومت بی چون و چرای ابر قهرمانان بر پرده های سینمای جهان انکار ناپذیر است

در طی دو دهه اخیر حکومت بی چون و چرای ابر قهرمانان بر پرده های سینمای جهان انکار ناپذیر است. گرچه نفوذ این شخصیت ها در تمام فرهنگ های جهانی از دهه ها قبل آغاز شده است اما جریانی که در سال 2002 و ساخت اولین قسمت فیلم بتمن به کارگردانی کریستوفر نولان، یکی از مطرح ترین فیلمسازان این دوره و به دنبال آن فیلم مرد آهنی در سال 2008 و به طور کلی شروع فاز اول کمپانی مارول آغاز شد چیزی است که باعث شده است، نه تنها کودکان بلکه بزرگسالان هم به انتظار اکران این گونه از فیلم ها بنشینند.

آیا اصولا ما به ابر قهرمان ها نیاز داریم ؟ نیروی فرا انسانی و تهور آنها به چه کار مردم این سیاره می آید ؟ این سوالی است که در یکی از کامیک های دی سی، لوئیس لین از خودش و سوپرمن می پرسد. این همان سوالی است که هرکس که حتی یکبار صفحه ای از کتاب های کامیک ابرقهرمانی را ورق زده باشد، یا لحظاتی نظاره گر رشادت این قهرمانان بر پرده سینما بوده باشد، یا حتی فقط اسم این قهرمانان نقاب دار و شنل پوش را شنیده باشد، از خود می پرسد. به راستی ما چرا به ابرقهرمان ها نیاز داریم؟ بحث ابر انسان در تمام فرهنگ ها تنیده شده، و همه فیلسوفان و پیشروان فرهنگ و ادب کشور های مختلف نگاه ویژه خود به این پدیده را داشته اند که این خود نشان دهنده اهمیت این موضوع است.

اما ما نمی خواهیم وارد بحث های فلسفی و روانکاوانه این موضوع شویم. در نهایت غیر قابل انکار است که ما در دنیای سینمایی این ابرقهرمان ها محاصره شده ایم. چه دوست داشته باشیم چه نه، قسمتی از فرهنگ جاری تمام کشورها به طور وسیعی تحت تاثیر این زنان و مردان شنل پوش و عجیب و غریب درآمده است.

 

GalleryComics_1920x1080_20141224_tales-of-batman-Len-Wein_5489eda6f3a6d9.20837072

اولین ابر قهرمان در سال 1933 در آمریکا وارد دنیای تصویر شد و سوپرمن به عنوان ابرقهرمان آمریکایی‌ها خلق شد. این سال‌ها همزمان بود با بحران شدید اقتصادی در آمریکا؛ با استقبال زیادی که از سوپرمن شد خیلی زود ابرقهرمان‌ها وارد پرده سینما شدند، ابرقهرمان‌هایی مثل کاپیتان مارول، بتمن، باک راجرز، فانتوم که در در دوران جوانی پدربزرگ‌های ما ظاهر شدند و سال‌ها بعد فیلم‌های مختلفی از این ابرقهرمان‌ها ساخته شد. اما این مرد عنکبوتی بود که دل هزاران کودک را در سراسر جهان را ربود و تبدیل شد به محبوب ترین کاراکتر دنیای کودکان.

به راستی شاید تا زمانی که سم رایمی سه گانه مرد عنکبوتی خود را ساخت، ابرقهرمانان همچنان در دنیای کودکانه ای سیر می کردند که قهرمان داستان می توانست یک تنه یک شهر را نجات دهد و با یک بوسه دل معشوقش را برباید. کریستوفر نولان اما، تمام تصورات ما از دنیای زیبا و کامل ابرقهرمانان را در هم ریخت و با ساخت اولین قسمت از سه گانه بتمن خود، دنیایی سیاه خلق کرد که بیش از آنچه که بخواهیم شبیه دنیای ما بود. دنیایی که حتی ابرقهرمان شنل پوشش گاهی از نجات آن باز می ماند. نولان کاری کرد که پیر و جوان به تماشای یک فیلم ابرقهرمانی بنشینند و نفس در سینه حبس کنند و به انتظار طلوع عدالتی باشند که خیلی دور از دسترس به نظر می رسید. بعد از ساخت ” بتمن آغاز می کند.” بود که کمپانی رقیب، یعنی مارول دست به کار شد و تصمیم گرفت دنیای خودش را بیافریند و مرد آهنی را به مخاطبان عرضه کرد. دنیای مارول در مقابل آنچه نولان آفریده بود همچنان کودکانه و حتی معصومانه به نظر می رسید.

به هر روی سه گانه نولان، علی رغم میل مخاطبان به پایان رسید. اما کمپانی دی سی کامیک برای آنکه از غافله رقابت با کمپانی مارول عقب نماند نوید بازگشت بتمن را در ” بتمن علیه سوپرمن” داد. فیلمی که به تازگی اکران شد و با وجود حمایت نولان، چیزی فراتر از یک شکست نبود. شکستی که فقط دل هواداران بتمن را به درد آورد. فیلمی که فقط یادآور روزهای خوب گذشته بود، روزهایی که بتمن و فیلم هایش حرفی برای گفتن داشتند و فقط چشم به گیشه ندوخته بودند.

در چند هفته گذشته که شاهد پخش جهانی اولین تیزر از آخرین اثر نولان به نام دانکرک بودیم، بیشتر دلمان برای بتمن آفریده نولان تنگ شد.  دانکرک، فیلمی اکشن-مهیج به کارگردانی و نویسندگی کریستوفر نولان است که قرار است در سال 2017 منتشر شود. داستان آن در جنگ جهانی دوم اتفاق می‌افتد و درباره تخلیه نیروهای بریتانیا، فرانسه و بلژیک از شهر دونکرک در فرانسه می‌باشد. نولان که بارها ثابت کرده در هر ژانری می تواند موفق باشد، مطمئنا در حال خلق شاهکار دیگری است. اما سه گانه بتمن وی همچون یک خاطره خوب، همیشه در ذهن نه تنها دوستداران ابرقهرمانان بلکه، تمامی دوستداران سینما خواهد ماند. به همین دلیل است که بررسی این سه گانه هیچ وقت کهنه و قدیمی نمی شود.

Batman-Begins-Batman-with-bats

بتمن آغاز می‌کند

درباره تاریخچه شخصیت بتمن شاید بد نباشد بدانید که در سال 1939 سوپراستار داستان های مصور (کامیک)، سوپرمن بود.باب کین، طراح و گرافیست 24 ساله که می خواست برای سوپرمن رقیبی پیدا کند، به قوهء تخیل خود پناه برد. کین به یاد فیلمی به نام خفاش (1926) افتاد که در آن، جنایتکاری که خود را به شکل خفاشی درآورده، ساکنان خانه ای قدیمی را به وحشت می اندازد. و سپس زورو را به خاطر آورد: عدالت جوئی نقابدار که مردم از هویت واقعی اش بی خبرند و بعد، از ماشین های پرنده لئوناردو داوینچی الهام گرفت و در نهایت شخصیتی به نام بتمن را ابداع کرد: عیاری شبگرد که در واقع میلیاردری است به نام بروس وین.

به گفتهء کین:

 داگلاس فیربنکس و شرلوک هلمز می دیدم. اسم واقعی اش را از رابرت بروس، میهن پرست معروف اسکاتلندی و مد آنتونی وینِ اشراف زاده عاریت گرفتیم و بروس وین گذاشتیم.

داستان بتمن در شهر گاتهام اتفاق می افتد، جایی که حتی پلیس ها و پزشکانش آنچنان با تبهکارانش گره محکمی خورده اند که نمی توان به کسی اعتماد کرد. 8 یک شهر خیالی اما بی نهایت شبیه به کلان شهرهای امروز که شاید بتوان ادعا کرد مجازی است از نیویورک. اما چرا سعی شده که این شهر نیویورک معرفی نشود شاید به همین دلیل باشد که این قصد وجود داشته که داستان و موضوع آن به کل دنیا بسط داده شود.

بروس دو شخصیت دارد؛ یکی جوان عیاش ثروتمند و دیگری ناجی نقاب دار شهر بتمن. بتمن از دل شب بیرون می آید، از میان ترس بروس از خفاش ها و تاریکی متولد میشود. بتمن جنگجوی تاریکی است.batman_begins_by_antmanx68

بروس مخفیگاه و مقر بتمن را در دل غاری که کابوس کودکی اش بوده است بنا می کند. وی بالاخره ترس اش را در آغوش می گیرد و آن را با دشمنانش شریک می شود، چیزی که در انجمن سایه ها آموخت.

نولان هوشمندانه در این بازسازی به سراغ گذشته بروس وین رفته است. وی درک کرده که بتمن بدون بروس وین یک دیوانه ثروتمند است، یک ماشین کشتار. آنچه این شخصیت را باور پذیر و ملموس کرده است تجربیات انسانی اوست. این دانش که او طعم شکست را چشیده، سقوط را می شناسد و از دل ترس ها و تردید های یک کودک وحشت زده بیرون آمده است باعث می شود بتمن نولان فراتر از یک ابر قهرمان کلیشه ای برود. بروس دزدی کرده، رویای انتقام داشته و حاضر بوده برای رسیدن به خواسته اش مرتکب قتل شود او را از بتمن های قبلی که بر پرده سینما دیده ایم متمایز می کند.

نقش انتخاب اخلاقی در شکل گیری این شخصیت بسیار واضح است. وقتی هفت تیر در دست دارد تا قاتل والدینش را مجازات کند لحظه ای تردید می کند و این فرصت را از دست می دهد. اما هنوز مصمم است ولی زمانی که با معنای عدالت انجمن سایه ها روبرو می شود با یک انتخاب اخلاقی درگیر می شود. مردی که جلوی او قرار گرفته تا مجازاتش کند گناهکار است اما چاره ای جز دزدی نداشته است. در این لحظه حساس بروس تصمیم می گیرد تا شرایط را عوض کند. انتخاب می کند دیگر قربانی  شهر گاتهام نباشد، بلکه ناجی این شهر باشد.

بروس نقابی به چهره می زند چهره واقعی اش است و صورتش نقاب اصلی و این همان  پارادوکس جذاب این شخصیت است که نولان به زیبایی به تصویر کشیده است.

در پایان بتمن آغاز می کند چیز زیادی تغییر نکرده است. شهر گاتهام هنوز درگیر فساد است اما اکنون ناجی دارد که راهش را پیدا کرده است.

اگر بتمن آغاز می‌کند، جلوه‌ی تازه و واقع‌گرایانه اما در عین حال تاریک‌تر و پیچیده‌تری از بتمن را به‌مان نشان داد، “شوالیه‌ی تاریکی” نه تنها کیلومترها در پیشبرد و عمق بخشیدن به عناصر، اتمسفر و بحث‌های مطرح شده در قسمت اول، جلوتر بود، بلکه بازی خطرناکِ ابرقهرمانانه‌ی بروس وین را چنان هنرمندانه دچار پیچش تراژیکِ سوزناکِ غیرمنتظره‌ای می‌کند که هنوز وقتی به تماشای فیلم می‌نشینیم، نمی‌توانیم باور کنیم در اصل شاهد یک اثر ابرقهرمانی هستیم که اینقدر استادانه و به دور از کلیشه‌ها ساخته شده است. همان فیلم‌های ابرقهرمانی که آنها را با قصه‌ها و کاراکترهای رنگارنگ، پراکشن، سطحی، قابل‌پیش‌بینی و در یک کلام پاپ‌کورنی می‌شناسیم. شوالیه‌ی تاریکی در اصل یک درام جنایی است که  نقش‌های اصلی‌اش را چندتا از مشهورترین کاراکترهای کمیک‌بوکی برعهده دارند.

بتمن آغاز می‌کند  تقابلِ بروس وین بود با شیطانِ درونش و همه‌ی کاراکترها از راس الغول گرفته تا ریچل و مترسک بودند تا ما بهتر و عمیق‌تر بروس و آسیب‌های روانی دوران کودکیش را درک کنیم.  بدون‌شک نولان در کاوشِ ریشه‌های خیزشِ بتمن بی‌نظیر عمل کرد. اما حالا که بتمن را کم و بیش شناخته‌ایم و از چم و خم‌اش خبر داریم، نوبت آتش‌بازی اصلی است.

 

1280x720_7735613d-d457-4ea0-97fb-37c242ee2358

شوالیه تاریکی

در شوالیه‌ی تاریکی کاملا درک می‌کنیم که چرا نولان هسته‌ی مرکزی  بتمن آغاز می‌کند را به جستجوی شخصیت بروس وین اختصاص داده بود. چرا اینقدر برای انتقال او به چیزی فراتر از کمیک‌بوک‌ها تلاش کرده بود. چرا سعی کرده بود تا کُدهای اخلاقی و رابطه‌ی بین گذشته و حالش را کند و کاو کند. چون او در برنامه‌ی بلند مدتش می‌دانسته که قرار است در قسمت دومِ تریلوژی چه بلایی سر او بیاورد. و در یک داستان واقع‌گرایانه، همدردی و احساس ذهنِ پروتاگونیست از اوجب واجبات است. اما «شوالیه‌ی تاریکی» فقط داستان خفاش نیست. بلکه ما یک میهمانِ ناخوانده نیز در قالب دلقکی همیشه خندان داریم که قدرتمندترین نیروی متضاد بتمن است. اگر بتمن سمبل عدالت، قانون، نظم و درستکاری است. جوکر کنتراستِ محضِ این صفات خوب است. او نمادِ هرج و مرج، بی‌اخلاقی، بی‌قانونی و افسارگسیختگی است.

چنین صفاتی را می‌توان در دیگر دشمنانِ بتمن یا هر ابرقهرمان دیگری هم پیدا کرد. اما تفاوت بزرگ جوکر با دیگران این است که او خدای ازلی و ابدی آشوب است. همان‌قدر که بروس وین با تمام کم و کاستی‌هایش با اخلاق‌ترین انسان گاتهام است، جوکر در نقطه‌ی مقابل او قرار می‌گیرد. آیا چیزی به جز برقراری عدالت بتمن را آرام می‌کند؟ خیر. آیا چیزی جز بی‌نظمی مطلق می‌تواند عطشِ جوکر را سیراب کند؟ نه. برخلاف دیگر دشمنانِ بتمن که به دنبال مقام، پول و جایگاه اجتماعی هستند، او با هیچکدام از این‌ها راضی نمی‌شود. خودش می‌گوید نماینده‌ی آشوب است. اما جوکر دروغگو است و بارها در طول فیلم هم حرف‌هایش را عوض می‌کند. او در اصل تنها فرزند آشوب و بی‌قانونی است. موجودی که به هیچ قانون زمینی و قابل‌درکی پایبند نیست. خب، شاید اگر فیلم را ندیده باشید، فکر می‌کنید فردی با چنین حجمی از پوچ‌گرایی برخلاف هدف فیلم، واقع‌گرایانه نیست. اما موفقیت فیلم در این است که به‌گونه‌ای چنین هیولایی  و قدرت‌‌های ذهنی‌اش را  معرفی می‌کند که واقعا تماشای خرابکاری‌هایش و بلاهایی که سر قهرمانان داستان می‌آورد، در عین اینکه لرزه بر اندام‌مان می‌اندازد، تحسین‌برانگیز است. طراحی چنین آنتاگونیستِ استخوان‌دار و پیچیده‌ای است که شخصیت بتمن را نیز خود به خود پیشرفت می‌دهد.

HEATH LEDGER as The Joker and CHRISTIAN BALE as Batman in Warner Bros. Pictures’ and Legendary Pictures’ action drama “The Dark Knight.” TM & © DC Comics. PHOTOGRAPHS TO BE USED SOLELY FOR ADVERTISING, PROMOTION, PUBLICITY OR REVIEWS OF THIS SPECIFIC MOTION PICTURE AND TO REMAIN THE PROPERTY OF THE STUDIO. NOT FOR SALE OR REDISTRIBUTION. ALL RIGHTS RESERVED.

جوکر در طول فیلم به عنوان نماینده‌ی هرج و مرج از خودش انرژی افسرده‌کننده‌ی تنش‌زایی ساتع می‌کند. او با خلافکارهای بی‌رحم و دیوانه‌ای که تاکنون می‌شناختیم، زمین تا آسمان فرق دارد و در یک کلام یگانه است. او از هیچ قانون‌ شناخته‌شده‌ای پیروی نمی‌کند. هر وقت لازم باشد، دروغ می‌گوید و هدفش هم تحت‌تاثیرقرار دادن دیگران با هوش و ذکاوتش نیست، بلکه فقط می‌خواهد از این طریق آنها را به کار کردن وا دارد. جلوتر متوجه می‌شویم که او اینقدر شجاع یا احمق یا دیوانه است که از مافیا پول بدزدد. شاید از آنجایی که جوکر را از قبل می‌شناسیم، باید همه‌ی این کارها را به پای دیوانگی هوشمندانه‌اش بنویسیم. مخصوصا وقتی می‌فهمیم، او زیر نقاب دلقکش، یک نقاب دلقک دیگر هم به صورت دارد. نولان در شخصیت‌پردازی جوکر با همین افشای ساده و مختصر، کلمه‌ها حرف می‌زند. جوکر در واقع هیچ چهره‌ی واقعی و قابل‌دیدنی ندارد. این موجود هیچکس نیست. و این همه آن چیزی است که نولان می خواهد بگوید. جوکر هیچ کس نیست اما  درون همه ما هست، درون بتمن هست، در درون گوردون یا حتی هاروی دنت هست. جوکر خودِ بتمن یا بی‌تردید قوی‌تر از اوست. بتمن این نکته‌ی مهم را خیلی دیر می‌فهمد. فیلم نیز در مونتاژ فوق‌العاده‌ای که همزمان نقشه‌ی قتل قاضی، کمسیر لوب و هاروی دنت را نشان می‌دهد، ثابت می‌کند که جوکر به زمان و مکان محدود نیست.او در یک لحظه همه‌جا است. درحالی که بتمن همیشه یک قدم از او عقب‌تر است و خیلی دیر متوجه‌ی توطئه‌هایش می‌شود. البته با تمام این پیچیدگی‌ها، جوکر هنوز تمام کارت‌هایش را رو نکرده است. ما نیز مثل بروس در کابوس او هر لحظه درحال پایین‌تر و پایین‌تر رفتن هستیم و خودمان خبر نداریم.

با داستانی که جوکر درباره‌ی چگونگی به وجود آمدنِ زخم‌های روی صورتش تعریف می‌کند، ما نگاهی به گذشته‌ی تراژیک  و دوران کودکی‌اش می‌اندازیم. ما اصولا در داستان‌های مختلف علاوه‌بر قهرمان، از گذشته‌ی دردناک آنتاگونیست‌ها هم اطلاعاتی بدست می‌آوریم. در اینجا هم برای مدتی احساس می‌کنیم که چیزی انسانی درباره‌ی این مرد فهمیده‌ایم. اینکه شاید ضربه‌های شدیدی که در کودکی خورده، او را به چنین هیولایی بدل کرده است. درحالی که گمان می‌کنیم بخشی از معمای جوکر را حل کرده‌ایم، او خیلی زود داستان دیگری درباره‌ی زخم‌هایش به ریچل دانز می‌گوید و ما خیلی زود متوجه می‌شویم که گذشته‌ی جوکر نامشخص و مبهم است و هرلحظه ممکن است تاریک‌تر و ناشناخته‌تر هم شود.

جوکر یک جنایتکارِ معمولی نیست. آدمی که دارای خواسته‌ها و نیازهای قابل‌درک باشد. او کسی است که فقط می‌خواهد «سوختنِ دنیا را تماشا کند». یک روانی تمام‌عیار بدون نقطه‌ی ضعف و بدون هیچ حد و مرز و محدودیتی که جلوی رسیدن او به چیزی که می‌خواهد را بگیرد.

 این بخش از کاراکتر جوکر زمانی مشخص می‌شود که نقشه‌ی او برای منفجر کردن کشتی‌ها به ثمر نمی‌شیند. بتمن متوجه‌ی این لایه از شخصیت حریفش می‌شود و می‌پرسد:«چی رو می‌خواستی ثابت کنی؟ اینکه همه در عمق وجودشون به اندازه‌ی تو زشت هستن؟ تو تنهایی.» بله، این هسته‌ی نهایی جوکر است. تا قبل از این، جوکر را آنارشیستی می‌دانستیم که هیچ نیاز و خواسته‌ی شخصی در اعمالش دیده نمی‌شد و فقط برای گسترش هرج و مرج و آتش در زمین انگیزه داشت. اما این صحنه و این دیالوگ بتمن، نشان داد که شاید جوکر خیلی در مخفی نگه داشتن‌ درونیاتش حرفه‌ای باشد، اما او در حقیقت همان آدمِ پستِ نفرت‌انگیزِ تنهایی است که می‌خواهد ثابت کند که همه به اندازه‌ی او بدبخت و کرم‌خورده و کثیف هستند. در این نقطه‌ی طلایی معلوم می‌شود که همه خواسته‌ای دارند. حتی بدترین انسان‌ها. و حتی جوکر. این همان لحظه‌ای است که دلقک را در اوج اهدافِ غول‌پیکرش، یک‌دفعه به اندازه‌ی یک موش کوچک می‌کند.

در شوالیه تاریکی باز هم با بروس وینی روبرو هستیم که از جنس ابر قهرمان های کامیک بوکی که قبلا دیده ایم نیست بلکه انسانی است با همه ضعف های اخلاقی اش. این مسئله در سکانس بازجویی بتمن از جوکر آشکار می شود.بتمن با این ایده، سراسیمه به بیرون می‌دود که می‌داند او فقط زمان کافی برای نجات یکی از گروگان‌ها را دارد. گوردون از او می‌پرسد، قصد دارد کدامیک را نجات دهد. بتمن هم بلافاصله و بدون لحظه‌ای تردید جواب می‌دهد: ریچل. البته که او درنهایت متوجه می‌شود جوکر به‌طرز ظالمانه‌ای آدرسِ محل قربانی‌ها را جابه‌جا گفته بود و او در واقع به محلی که هاروی دنت نگهداری می‌شد، می‌رسد و بتمن در نجات جان او طعلل نمی‌کند. اما این موضوع باعث نمی‌شود تا فراموش کنیم که بتمن، ریچل را به جای هاروی انتخاب می‌کند.138232437

ما عادت داریم که قهرمانان‌مان واکنش‌های غیرخودخواهانه‌ای نشان دهند. اما تصمیم بتمن خودخواهانه بود. او تصمیم گرفت تا دوست دوران کودکی و کسی که این روزها عاشقش است را به جای شخصی که به قول خودِ بروس می‌تواند تبدیل به سمبلِ امید و نجاتِ گاتهام شود، نجات دهد. این درحالی است اگر به این تصمیم به‌ظاهر سریع از زاویه‌ی اثری که روی کل داستان می‌گذارد نگاه کنیم، متوجه می‌شویم اگر بتمن کار درست را انجام می‌داد و به جای نجات خودش، برای نجات شهرش، هاروی را انتخاب می‌کرد، مطمئنا در عوض ریچل نجات پیدا می‌کرد. در نتیجه، هاروی به عنوان قهرمان و شهید کشته می‌شد و بدون اینکه بتمن و گوردون مجبور به دروغ گفتن شوند، شهرتش در دُرستکاری زنده می‌ماند. دیگر لازم نبود بتمن خودش را این وسط فدا کند و ریچل هم جان سالم به در می‌برد. با اینکه در طول فیلم به طور علنی درباره‌ی عواقب این انتخاب حرفی زده نمی‌شود، اما وقتی اینگونه به موضوع نگاه می‌کنیم، می‌بینیم جوکر یک‌جورهایی با این نقشه‌اش  ثابت کرده که بتمن، قهرمان کاملی نیست. اینکه اگر او در موقعیت درست قرار بگیرد، ممکن است چنین اشتباه بزرگی مرتکب شود و براساس احساس عمل کند. در کمال ناباوری، خیلی سخت است در این زمینه با جوکر موافق نباشیم!

بروس وین در «بتمن آغاز می‌کند»، دارای قوس شخصیتی کاملی نیست. شخصیت او مدام درحال تغییر و تحول است و در «شوالیه‌ی تاریکی» است که او به کاراکتر تقریبا شکل‌گرفته و مستحکمی تبدیل می‌شود. شاید در اینکه جوکر باهوش‌تر از بتمن ظاهر می‌شود، شکی نباشد. بتمن در نبرد تن به تن با جوکر شکست می‌خورد، وحشت‌های بزرگتری از دنیای اطرافش را یاد می‌گیرد و درنهایت با فدا کردن خودش، جلوی شکست‌ گاتهام را می‌گیرد. اما حضور جوکر، او را از اول تا آخر فیلم به‌طرز عجیبی زمین تا آسمان متحول می‌کند. اگرچه، این نقطه‌ی پایانی بر رشد و تحولِ شخصیت بروس نیست.


داستان شوالیه‌ی تاریکی در حقیقت از ساختار پنج پرده‌ای تراژدی پیروی می‌کند که به‌طرز مشهوری در تراژدی‌های ویلیام شکسپیر استفاده شده است. در تریلوژی نولان، بتمن هیچ‌وقت همانند منبع‌ اصلی‌اش کامل نبوده و هرگز به همان شکل کمیک‌بوکی پیروز صدرصدِ نبردهایش نبوده است. او همیشه در اوج پیروزی نیز بخشی از وجودش را ضربه‌خورده و آسیب‌دیده پیدا می‌کند. با اینکه می‌توان هر سه فیلم بتمن را شامل عناصرِ تراژدی دانست، اما بدون‌شک قسمت دوم، شکسپیری‌ترین داستان بتمن است و خیلی راحت می‌توان آن را با ساختار پنج پرده‌ای تراژدی مقایسه کرد. نورتروپ فرای (فیلسوف ادبی و اسطوره‌شناس) تراژدی را به پنج مرحله تقسیم کرد: اشتباه، پیچیدگی، واژگونی، فاجعه و شناخت. چیزی که به‌شکل زیبایی با ساختار پنج پرده‌ای همخوانی دارد و البته چیزی که می‌توان سیر روایی شوالیه‌ی تاریکی را به آن نسبت داد. نورتروپ فرای هسته‌ی تعریف‌کننده‌ی یک تراژدیِ عظیم را اینگونه توصیف می‌کند: “داستان سقوطِ یک رهبر؛ او باید سقوط کند. چون این تنها راهی است که یک رهبر را به انزوا می‌کشد و از جامعه‌اش دور می‌کند.” این توضیح دقیقا با سرانجامِ بتمن در پایان فیلم برابری می‌کند؛ جایی که بتمن از دید مردم از نجات‌دهنده‌ی شهر، به کثیف‌ترین فرد شهر نزول می‌کند و نه تنها از لحاظ تلویحی با گردنِ گرفتنِ کارهای هاروی دنت سقوط می‌کند، بلکه به معنای واقعی کلمه هم درکنار جنازه‌ی هاروی سرنگون می‌شود.

شاید جوکر را محور اصلی «شوالیه‌ی تاریکی» تصور کنیم، اما راستش را بخواهید، در حقیقت نه جوکر با آن نقشه‌های جادوگرانه‌اش کاراکتر اصلی است و نه بتمن با آن اهمیتِ پیش‌فرضش در مرکز قرار دارد. در واقع، گرانشِ اصلی قصه متعلق به کاراکتر دیگری است: هاروی دنت. شاید هاروی دنت به اندازه‌ی دوتای دیگر هیجان‌انگیز نباشد. اما کافی است دقت کنید هاروی چه نقشی در قصه دارد و بتمن و جوکر چگونه برای نجات یا نابودی او به هر آب و آتشی می‌زنند تا بهتر متوجه‌ی اهمیتِ جایگاه‌اش در قصه شوید. او روح سفیدِ گاتهام است. او آینده‌ی روشن شهر است. او قهرمان واقعی مردم است. بروس این را می‌داند و برای معرفی و پشتیبانی هاروی به عنوان قهرمانِ بدون‌نقابِ عدالتِ گاتهام دست به کار می‌شود. چون او کسی است که در قلبِ فساد، به کثافت کشیده‌ نشده است. از طرفی، جوکر هم می‌داند برای آلوده‌سازی یک بدن، باید قلب‌ آن را نشانه گرفت. وقتی هاروی دنت به تاریکی کشیده شود، کل شهر از هم خواهد پاشید. به همین دلیل است که شاهد چنین نبرد نفسگیری بین این سه کاراکتر هستیم. هرکدام فارق از خواسته‌هایشان، نقشی اساسی در سرنوشتِ دنیا ایفا می‌کنند. این مثلثِ دیوانه‌وار را به علاوه‌ی حضورِ موئثرِ کاراکترهای مکمل داستان مثل ریچل، جیم گوردون و آلفرد کنید تا ببینید نولان چگونه این پازل بزرگ و پرجزییات را درکنارهم می‌چیند، حل می‌کند و ما را انگشت به دهان و متعجب از اینکه چگونه یک فیلم ابرقهرمانی می‌تواند اینقدر دراماتیک، احساسات‌برانگیز، وحشتناک و تزیین‌شده باشد، رها می‌کند.

 

AARON ECKHART stars as Harvey Dent, GARY OLDMAN stars as Lieut. James Gordon and CHRISTIAN BALE stars as Batman in Warner Bros. Pictures’ and Legendary Pictures’ action drama “The Dark Knight,” distributed by Warner Bros. Pictures and also starring Michael Caine, Heath Ledger, Maggie Gyllenhaal and Morgan Freeman. PHOTOGRAPHS TO BE USED SOLELY FOR ADVERTISING, PROMOTION, PUBLICITY OR REVIEWS OF THIS SPECIFIC MOTION PICTURE AND TO REMAIN THE PROPERTY OF THE STUDIO. NOT FOR SALE OR REDISTRIBUTION.

سقوط هاروی دنت تراژدی واقعی داستان است. در پایان فیلم، وقتی دو چهره می‌پرسد، چرا جوکر او را برای نابودکردن انتخاب کرد. بتمن جواب می‌دهد:«چون تو بین ما بهترین بودی. او می‌خواست ثابت کنه که کسی به خوبی تو هم می‌تونه سقوط کنه.» اما شاید بزرگترین تراژدی فیلم این بود که هاروی هرگز به اندازه‌ای که همه فکر می‌کنند، پاک، ناب و خوب نبود. از ابتدای فیلم طوری از هاروی دنت صحبت می‌شود که انگار واقعا با «شوالیه سفید»گاتهام طرف هستیم. اما در لایه‌های زیرین روایت، نولان به ما گوشزد می‌کند که موضوع حقیقت ندارد. نولان با ذکاوت خاصی اکهارت را برای این نقش انتخاب کرده است. چهره‌ی هاروی ما را به یاد همان قهرمان‌های اولد-اسکول سینما می‌اندازد که بعدا تو زرد از آّب درمی‌آیند.

هاروی شاید انسان خوبی باشد، اما حتی از آغاز فیلم هم قابل‌تشخیص است که یک چیزی در این آدم می‌لنگد. اول اینکه، او در همکاری‌های ابتدای‌اش با گوردون معطل می‌کند و همچنین کنایه‌هایی هم از دوران کارش در بخش «امور داخلی» شنیده می‌شود. اصلا در پایان معلوم می‌شود، نام «دو چهره» مربوط به همان دوران می‌شود که شاید نشان از اخلاق دو روی او در بین همکارانش داشته است. او زود عصبانی می‌شود و وقتی روی یکی از نوچه‌های جوکر سلاح می‌کشد، تقریبا کنترل خودش را از دست می‌دهد. این‌ها همه مربوط به قبل از مرگ ریچل است. تازه، به‌طرز خنده‌داری هرچقدر بروس وین سعی می‌کند پرسونای بتمن را کنار بگذارد و هاروی دنت را به عنوان نماد الهام‌بخش گاتهام معرفی کند، این احساس به‌ مخاطب دست می‌دهد که از آن طرف، هاروی هم می‌خواهد قانون را کنار بگذارد و بتمن شود. از تعریف و تمجیدهایش از بتمن سر میز شام با ریچل و بروس بگیرید تا نحوه‌ی خلع سلاحِ آدمکشی که در دادگاه قصد جانش را کرده بود و بالاخره جایی که خودش را به دروغ بتمن جا می‌زند تا جوکر را به داخل تله‌شان بکشد.

اما البته که او نمی‌تواند بتمن باشد. وقتی ریچل می‌میرد، بروس ناراحت می‌شود، اما هاروی می‌شکند و کاملا در تلاشش برای رسیدن به احساسی بهتر از طریق زجر دادن دیگران برای درد خودش، گم می‌شود.

HEATH LEDGER stars as The Joker in Warner Bros. Pictures’ and Legendary Pictures’ action drama “The Dark Knight,” distributed by Warner Bros. Pictures and also starring Christian Bale, Michael Caine, Gary Oldman, Aaron Eckhart, Maggie Gyllenhaal and Morgan Freeman. PHOTOGRAPHS TO BE USED SOLELY FOR ADVERTISING, PROMOTION, PUBLICITY OR REVIEWS OF THIS SPECIFIC MOTION PICTURE AND TO REMAIN THE PROPERTY OF THE STUDIO. NOT FOR SALE OR REDISTRIBUTION.

اما نکته ای که در فیلم شوالیه تاریکی می توان بر آن به عنوان نقطه عطف گذاشت ماجرای بمب گذاری دو کشتی توسط جوکر است. یکی که گاتهامی‌های «خوب» را حمل می‌کند و دیگری که شامل خلافکارانِ کارکشته‌ی شهر می‌شوند. در رابطه با این کشتی‌ها با موقعیتِ پیچیده‌ای از لحاظ اخلاقی روبه‌رو می‌شویم. در این لحظات، این انتخاب به گاتهامی‌های «خوب» و گاتهامی‌های «بد» داده شده تا یکدیگر را بکشند. سوال این است که اول کدامیک ماشه را می‌کشد؟ گاتهامی‌های «خوب» می‌خواهند که گاتهامی‌های «بد» بمیرند، اما آنها این قدرت اراده‌ی لازم را ندارند تا دست به قتل بزنند. از آن‌ طرف، گاتهامی‌های «بد» نیز اگرچه قبلا آدم‌کشی کرده‌اند، اما آنها در مقابل انتخابی قرار گرفته‌اند که می‌دانند چه معنی و مفهومی دارد. در پایان، گاتهامی‌ها «خوب» اراده‌ی دفاع از خودشان را ندارند (به همین دلیل به بتمن نیاز دارند). اما گاتهامی‌های «بد» هم این توانایی را دارند تا نکشند. این حرکت ما را یاد چیزی که مدیر بانک در جریان سکانس سرقت بانک به جوکر گفت، می‌اندازد (زمانی جنایتکارهای گاتهام احترام و شرافت سرشان می‌شد) و حالا ما این صفات را که شاید در ابتدای فیلم بی‌معنی جلوه می‌کردند را در عمل می‌بینیم. قضیه از این قرار نیست که آن زندانی گنده‌ی ترسناک یک‌دفعه یاد وجدانش افتاد و بی‌خیال شد. قضیه این است که گاتهامی‌های «بد»، برخلاف نگهبانان‌شان و گاتهامی‌های «خوب»، قبلا آدم کشته‌ا‌‌ند و می‌دانند برای این کار به چه اراده‌ی قدرتمندی نیاز است. وقتی آن زندانی گنده‌ی ترسناک کنترلر بمب را بیرون می‌اندازد، او جانش را به خطر می‌اندازد، اما روحش را نجات می‌دهد. اما وقتی نماینده‌ی گاتهامی‌های «خوب» با بی‌میلی کنترلر را داخل جعبه‌اش می‌گذارد، او دارد اعتراف می‌کند که برقراری عدالت وظیفه‌ی یک شهروند نیست.  در این سکانس نولان یکبار دیگر و این بار واضح تر مسئله انتخاب اخلاقی را نشان می دهد.

شوالیه تاریکی با این سوال تمام می‌شود که اگر بتمن قهرمانی که گاتهام به آن نیاز دارد، نیست  پس چه اتفاقی باید بیافتد تا گاتهام نیاز به حضور بتمن را حس کند؟ آیا گاتهام بدون بتمن آینده‌ی بهتری دارد؟ این‌ها سوال‌هایی هستند که در بازگشت شوالیه‌ی تاریکی، جواب‌شان را می‌گیریم.

 

332896

شوالیه تاریکی برمی‌خیزد

برای اغلب فیلم های ابر قهرمانی، قسمت سوم مجموعه، مانند دامی مرگبار عمل می کند. قسمت سوم همانی است که باعث سقوط مجموعه بتمن در فیلم جوئل شوماخر/ تیم برتون شد. قسمت سوم همانی است که چرخ های مجموعه منسجم سوپرمن آقای کریستوفر ریو را از ریل های خود خارج کرد و پایانی نابود کننده برای آن رقم زد. قسمت سوم همانی است که باعث شد سام ریمی راه خود را از مسیر درست مجموعه مرد عنکبوتی گم کند و آن را به بیراهه بکشاند. این لیست را بسیار بیش از آنچه بدان اشاره شد، حداقل درمورد کتاب های کمیک می توان ادامه داد. مشکل اصلی قسمت سوم این گونه فیلم ها آن است که بر خلاف جاه طلبی هایی که فیلمساز برای عظمت بخشیدن بیشتر به فیلم خود در ذهن خود می پروراند، معمولاً این قسمت از خلاقیت کافی برای تبدیل شدن به اثری قابل قبول برخوردار نیست. اما اوضاع درباره فیلم کریستوفر نولان تا حدودی متفاوت است. دومین قسمت از فیلم بزرگ «شوالیه تاریکی»، به نوعی تبدیل به آخرین قسمت از سه گانه بتمن کریستوفر نولان شده است. اعلام رسمی نبود قسمت چهارمی برای مجموعه بتمن های کریستوفر نولان یک فرصت استثنایی به فیلمساز داد: امکان پایان دادن به یک حماسه! این امر موقعیتی ویژه در اختیار فیلمساز قرار داد، موقعیتی که تاکنون کمتر در اختیار کسی قرار گرفته است. آنقدر ویژه که می توان نولان را قماربازی دانست که تمام دانسته های خود را روی سه گانه ای با پایانی ناشناخته، شرط بسته است!

این بار قهرمان قصه ی ما به ضیافت مرگ دعوت می شود. فرشته ی مرگش یعنی بین با ارتشی از جنس مردم گاتهام به استقبالش می رود. حال بتمن مانده و یک شهر پر از جنایت. این بار نولان آمده تا پایانی حماسی بر سه گانه اش داشته باشد و تمام سعی خودش را می گذارد تا به بهترین نحو ممکن با این سه گانه خداحافظی کند. شوالیه تاریکی بر می خیزد  8 سال بعد از اتفاقات قسمت دوم رخ می دهد. بروس وین ( کریستین بیل ) اینروزها مردی به شدت شکسته شده و حوصله هیچکاری را ندارد. او سالها پیش اعتبار خود را به جهت مصلحت شهر از بین برد و حالا منزوی تر از هر زمان دیگری خانه نشین شده و با خدمتکار باوفایش آلفرد ( مایکل کین ) روزگار می گذراند؛ اما آیا شهر گاتام دیگر هرگز نیازی به حضور بتمن نخواهد داشت؟the_dark_knight_rises_poster_iii_by_mike1306-d4lf9xi

برخلاف جوکر بین از ایجاد هرج و مرج لذت نمی برد. بین هدفی مشخص در ذهن دارد و برای رسیدن به آن هرکاری می کند. اگر جوکر پشت آرایش یک دلقک پنهان شده بود بین نقابی بر چهره دارد که بدون آن زنده نخواهد ماند. بین بازار سهام و زمین فوتبال را نابود می کند؛ دو قطب درآمد زایی آمریکاییان. زندانیان را از زندان آزاد می کند که شاید کمی شما را به یاد واقعه باستیل بیاندازد. در این لحظه از فیلم است که ما شمایل واقعی گاتهام را دوباره می بینیم. تاریکی و زشتی و پلیدی به شهر باز می گردد. یا آیا اصلا این همه پلشتی از شهر رفته بود؟ درست تر نیست که بگوویم که شهر گاتهام با همه فسادش فقط مدتی خواب بوده است؟ مگر نه اینکه در سکانسی از فیلم ماموران پلیس از باز کردن پل برای عبور بچه های یک یتیم خانه سر باز می زنند؟این ماموران قانون چون از عواقب کار می ترسند، از فرمان بین سرپیچی نمی کنند و حاضرند شاهد مرگ ده ها کودک بیگناه باشند. این است سرشت واقعی مردم گاتهام.

در این میان بتمن از همیشه ضعیف تر است. هر لحظه با شک و تردید دست به گریبان است. اما از دست از مبارزه بر نمیدارد. حتی وقتی کمرش را می شکند برای بازگشت می جنگد. او همان مسیری را طی می کند که روزی میراندا از آن عبور کرده است. میراندا زنی است به ظاهر نیکوکار و بشر دوست. اما در حقیقت اوست که نقشه نابودی گاتهام را کشیده است تا به رویای پدرش راس الغول جامه عمل بپوشاند. در مقایسه این دو کاراکتر است که دوباره به مسئله انتخاب اخلاقی قهرمان می رسیم. اما کار مقایسه اینجا تمام نمی شود. بیایید نگاهی بیاندازیم به کاراکتر آشنای زن گربه ای. درباره شخصیت زن گربه ای باید گفت که او برخلاف سری های گذشته چندان بامزه نیست! در واقع نولان به هیچ عنوان اجازه نداده که عشوه های زن گربه ای به درجه ای برسد که فضای تاریک داستان را تحت شعاع قرار دهد و حتی از دیالوگ های معروف او و بتمن که بیشتر از در کمدی در می آمد هم در این قسمت خبری نیست. تماشاگران قدیمی تر سینما احتمالاً با تماشای این شخصیت های دگرگون شده تا حد زیادی غافلگیر خواهند شد. در تمام فیلم شاهد تقابل میراندای دوست داشتنی و زن گربه ای به عنوان یک دزد هستیم. ولی در نهایت این اوست که برای کمک به بتمن باز می گردد و این میرانداست که سودای نابودی گاتهام را در سر می پروراند.

همان طور که گفتیم در این فیلم با بتمنی ضعیف و رنجور روبرو هستیم که سالهاست در سوگ است. او درگیر عذاب وجدان است. ر جایی از فیلم ما شاهد هستیم که بتمن افسرده تر از هر زمان دیگری به جای قدرت نمایی به ارائه دیالوگ های فلسفی اقدام می کند اما نولان رفته رفته این ویژگی را از بتمن سلب می کند و در اواخر فیلم ما با بتمنی روبرو می شویم که قدرت نمایی، مشخصه بارز شخصیت او بود. اما در نهایت این بتمن نیست که شهر را حفظ می کند. او بدون یاری گوردون، رابینی که تا آخرین سکانس فیلم نمی دانیم دقیقا کیست، زن گربه ای و حتی آلفرد قادر به نجات شهر نیست. به همین دلیل است که در شوالیه تاریکی بر می خیزد با قاطعیت می توان گفت که اگر نقش بروس وین و بتمن به اندازه سایر شخصیت ها نباشد کمتر هم نیست. آنقدر که تا پایان فیلم و تصمیم قهرمانانه بتمن برای نجات شهر گهگاهی شک می کنیم که در حال تماشای یک فیلم ابر قهرمانی هستیم.

و شاید این همان چیزی است که نولان می خواهد بگوید. که برای نجات یک شهر، یک جامعه، یک تمدن چیزی بیشتر از یک قهرمان نیاز است. در پایان بروس وین را می بینیم که زندگی دیگری را آغاز کرده، شاد به نظر می رسد و بالاخره فهمیده است که گاتهام بیش از اینکه به قهرمانانی نقاب دار نیاز داشته باشد به شهروندانی مثل گوردون و امثال او نیاز دارد.

یک قهرمان از راه نخواهد رسید تا جهان امروز ما را نجات دهد، این خود ما هستیم که باید برخیزیم و دست به اصلاح بزنیم. این خود ما هستیم که باید با ترس های خود،  نگرانی ها و محدودیت های خود روبرو شویم، این ما هستیم که باید انتخاب کنیم که می خواهیم قهرمان باشیم یا ضد قهرمان، چون انتخاب سومی در میان نیست.

ما در دنیایی زندگی می کنیم که دیگر نیازی به قهرمان ندارد.

 

نویسنده: ساناز رمضانی

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر