(( بسم اللّه الرحمن الرحیم ))
سپاس خداى را که همه چیز را آفرید و آفرینش هر چیز را نیکو و منظم ساخت و پیامبر محمّد صلى اللّه علیه و اله را به بهترین ادب ، مؤ دب کرد و اوصاف و اخلاق او را پاک و پاکیزه قرار داد. سپس او را برگزیده حبیب خود گردانید و هر که را خواست تهذیب کند، توفیق پیروى از آن حضرت را به او داد و هر که را اراده فرمود تا محبوب خود گرداند، وادار بر خو گرفتن به اخلاق او کرد.
بارى آداب ظاهرى بیانگر آداب باطن و حرکات اعضا و جوارح ثمره اندیشه هایى است که در دل مى گذرد و اعمال ، نتیجه اخلاق است و آداب و رفتار آدمى تراوش معارف و رازهاى نهفته قلبى ، ریشه و سرچشمه اعمال اوست . و انوار باطن است که بر ظاهرها مى تابد. بنابراین لازم است باطن زینت داده و آراسته شود تا بدیها و زشتیهاى درون به نیکیها تبدیل گردد. هر که دلش خاشع نباشد، اعضا و جوارحش خاشع نگردد و هر کس دلش مشکوة انوار الهى نگردد، زیبایى آداب نبوى بر ظاهرش هویدا نشود.
تصمیم داشتیم که بخش عادات این کتاب را با قسمت مربوط به جامع آداب معیشت پایان دهم تا براى طالبان و علاقه مندان استخراج این آداب از میان همه بخشهاى کتاب دشوار نگردد، بعد دیدم که هر بخشى از مباحث مربوط به عادات قسمتى از آداب را آورده است ، تکرار و اعاده آنها بر من سنگین آمد، زیرا تکرار و اعاده آنها سنگین است . در حالى که نفوس براساس فطرت مبتنى بر تکرار مکررات است ، از این رو مصلحت دیدم که در این بخش بر ذکر آداب و اخلاقى که از رسول خدا صلى اللّه علیه و اله با اسناد رسیده است ، بسنده کنم و تمام آنها را با حذف سند فصل به فصل ادامه دهم تا اینکه در این بخش علاوه بر جمع آداب ، تجدید و تاءکید ایمان نیز با مشاهده اخلاق کریمه آن حضرت فراهم آمده باشد، اخلاقى که به طور قطع هر کدام به تنهایى گواهى مى دهد که آن بزرگوار گرامى ترین خلق خدا و در رتبه و منزلت از همه بالاتر و بزرگتر است ، تا چه رسد به مجموع آنها؟ آنگاه علاوه بر اخلاق آن بزرگوار، بیان سیما و خلقت آن حضرت را نیز افزودم . و سپس معجزاتى را که در اخبار صحیح رسیده است ذکر کردم تا بدان وسیله پرده از روى مکارم اخلاق و خصایص والایش به یک سو رود و از گوش منکران نبوتش ، درد مزمن ناشنوایى زدوده گردد. البته توفیق پیروى از سرور رسولان در حالات و اخلاق سایر امور دینى به دست خداست ، زیرا او راهنماى حیرت زدگان و پاسخگوى دعاى درماندگان است .
باید در این نخستین بخش ، ادب آموزى خداوند را به آن حضرت ، به وسیله قرآن ، بیان و سپس مجموعه اى از خلق و خوى نیکویش را ذکر کنیم و بعد بخشى از آداب و اخلاق آن حضرت را بیاوریم و پس از آن به بیان تکلم و لبخندش بپردازیم و آنگاه آداب و اخلاق غذا خوردنش و بعد آداب و اخلاقش در لباس پوشیدن و سپس گذشت با وجود قدرت و چشم پوشى از آنچه باعث ناراحتى آن حضرت مى شد و سخاوت و بخشندگى و شجاعت و شهامتش و تواضع و فروتنى اش را بازگو کنیم و سرانجام به توصیف سیما و شمایلش و بیان مجموعه معجزات و آیاتش بپردازیم .
مى گویم :
من فصل دیگرى - پس از توصیف سیما و شمایلش - در بیان سیما و خلق و خو و سیره آن بزرگوار با همنشینان خود به روایت امام حسن و امام حسین علیهماالسلام مى افزایم و در نتیجه این باب شامل چهارده فصل مى گردد.
غزالى گوید:
در بیان ادب آموزى خداوند، برگزیده و حبیبش محمّد صلى اللّه علیه و اله را به وسیله قرآن
پیامبر در پیشگاه خداى تعالى بسیار فروتن و متواضع بود و همواره از درگاه حق تعالى درخواست داشت که او را به آداب نیکو و اخلاق پسندیده بیاراید، از این رو در دعایش چنین مى گفت :
(( ((اللهم حسن خلقى و خلقى )) )) (1) و مى گفت : (( ((اللهم جنبنى منکرات الاخلاق )) )) (2) خداى تعالى نیز دعاى آن حضرت را مستجاب کرد، و در وفاى به وعده اى که فرموده و گفته است : (( ((ادعونى استجب لکم )) )) (3) قرآن را بر او نازل کرد و بدان وسیله او را ادب آموخت . پس معیار خلق و خوى آن حضرت ، قرآن است .
سعد بن هشام مى گوید: بر عایشه وارد شدم و از اخلاق رسول خدا صلى اللّه علیه و اله پرسیدم . گفت : مگر قرآن را نمى خوانى ؟ گفتم : چرا. گفت : خلق رسول خدا صلى اللّه علیه و اله قرآن است . (4) خداوند آن حضرت را به وسیله قرآن ادب آموخت همانند این آیات :
(( خذ العفو و امر بالمعروف و اعرض عن الجاهلین . )) (5)
و قول خداى تعالى : (( ان اللّه یاءمر بالعدل و الاحسان ...)) (6)
و قول خداى تعالى : (( واصبر و ما صبرک الا باللّه . )) (7)
و قول خداى تعالى : (( واصبر على ما اصابک ان ذلک من عزم الامور. )) (8)
و قول خداى تعالى : (( لمن صبر و غفر ان ذلک لمن عزم الامور. )) (9)
و قول خداى تعالى : (( فاعف عنهم واصفح ان اللّه یحب المحسنین . )) (10)
و قول خداى تعالى : ععع و لیعفوا و لیصفحوا اءلا تحبون ان یغفر اللّه لکم ... )) (11)
و قول خداى تعالى : (( ادفع بالتى هى احسن فاذالذى بینک و بینه عداوة کانه ولى حمیم . )) (12)
و به وسیله قول خداى تعالى : (( والکاظمین الغیظ والعافین عن الناس . )) (13)
و با این قول خداى تعالى : (( اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم و لا تجسسوا و لا یغتب بعضکم بعضا. )) (14)
و چون روز جنگ احد دندان پیشین پیامبر صلى اللّه علیه و اله شکست و خون بر روى مبارکش جارى شد، آن حضرت خونها را پاک مى کرد و مى گفت : ((چگونه چنین جمعیتى رستگار خواهند شد که چهره پیامبرشان را با خون رنگین کردند در حالى که وى ایشان را به سوى پروردگارشان دعوت مى کرد؛ پس خداوند این آیه را براى تاءدیب آن حضرت نازل کرد: (( لیس لک من الامر شیى ء... )) (15)؛ امثال این تاءدیب در قرآن بى حد و حصر آمده است ، و مقصود نخستین از تاءدیب و تهذیب ، وجود مقدس آن حضرت است و بعد از او، نور بر همه خلایق مى تابد؛ زیرا او به وسیله قرآن و مردم به وسیله او تاءدیب شده اند، از این رو فرموده است : ((برانگیخته شدم تا مکارم اخلاق را به کمال و تمام برسانم .))(16)
آنگاه مردم را به اخلاق نیکو ترغیب فرمود. و چون ما آن مکارم اخلاقى را در بخش ریاضت نفس و تهذیب خلق نقل کردیم دوباره تکرار نمى کنیم . سپس هنگامى که خداوند خلق شریف آن حضرت را کامل ساخت ، او را ثنا گفت و فرمود: (( ((و انک لعلى خلق عظیم )) )) (17)، به لطف گسترده خداوند سبحان بنگر که تا چه حد بلند مرتبه و بزرگ نعمت است ، در حالى که به پیامبرش مرحمت فرموده و به او اخلاق کامل ارزانى داشته است ، او را ثنا گفته گرچه اوست که پیامبر را به خلق کردیم آراسته اما این را به او نسبت داده مى گوید: (( ((و انک لعلى خلق عظیم )) )) خداوند خلق را براى رسول خدا صلى اللّه علیه و اله بیان کرده و سپس رسول خدا صلى اللّه علیه و اله خلق را چنین بیان مى کند: ((خداوند مکارم اخلاق را دوست دارد و رذایل اخلاقى را دشمن مى دارد.))(18)
از على علیه السلام نقل شده است : ((شگفتا از مرد مسلمانى که برادر مسلمانش براى حاجتى نزد او مى آید ولى او خود را شایسته کار خیر نمى بیند، در صورتى که اگر او امید ثواب ندارد و از عذاب و مجازات نیز نمى هراسد، شایسته است که به سوى مکارم اخلاق بشتابد، زیرا مکارم اخلاق هدایت کننده به سوى راه نجات است . مردى عرض کرد: آیا شما خود این سخن را از پیامبر صلى اللّه علیه و اله شنیده اى ؟ فرمود: آرى ، چیزى بهتر از آن را هم شنیده ام : وقتى که اسیران قبیله طىّ را آوردند، دخترکى میان اسیران بود، عرض کرد: یا محمّد! اگر مصلحت بدانى ، مرا از قید اسارت آزاد فرما تا مورد ملامت مردم عرب واقع نشوم ؛ زیرا من دختر بزرگ قوم خود هستم ، پدرم از کسانى که حمایتشان لازم بود، حمایت مى کرد و افراد گرفتار و در بند را آزاد مى ساخت ، گرسنه را سیر و به او اطعام مى کرد و با صداى بلند سلام مى نمود و دست حاجتمندى را هرگز رد نمى کرد، من دختر حاتم طایى هستم پیامبر صلى اللّه علیه و اله - پس از شنیدن سخنان او - فرمود: اى دختر! این صفاتى که تو گفتى ، صفت مؤ من واقعى است ، اگر پدر تو مسلمان بود هر آینه براى او طلب آمرزش مى کردم ، آنگاه رو به یارانش کرد و فرمود: او را آزاد کنید که پدرش مکارم اخلاق را دوست مى داشت و همانا خداى تعالى مکارم اخلاق را دوست مى دارد. پس ابوبردة بن دینار از جا برخاست ، عرض کرد: یا رسول اللّه ، آیا خدا مکارم اخلاق را دوست مى دارد؟ فرمود: به خدایى که جان من در دست قدرت اوست ، جز افراد خوش خلق ، کسى وارد بهشت نمى شود.))(19)
از آن حضرت است : ((همانا خداى تعالى اسلام را به مکارم اخلاق و اعمال نیک آمیخته است )) و از جمله مکارم اخلاق است ، حسن معاشرت ، خوش برخوردى ، نرمخویى ، انجام کار نیک ، اطعام دیگران ، سلام کردن بر همگان ، عیادت بیمار مسلمان - خوب باشد یا بد - تشییع جنازه مسلمان ، حسن جوار با همسایگان - مسلمان باشد یا کافر - بزرگداشت پیرمرد مسلمان ، قبول دعوت به مهمانى و دعا کردن به میزبان ، گذشت و اصلاح بین مردم ، جود و بخشش ، آغاز به سلام ، فرو خوردن خشم و چشم پوشى از لغزش مرم . دین اسلام ، هرزگى ، بیهوده کارى ، آوازخوانى ، هر نوع نوازندگى و هر نوع تار تنبور و تبهکارى ، دروغ ، غیبت ، بخل ، حرص ، ستمکارى ، نیرنگ ، سخن چینى ، برهم زدن بین مردم ، قطع رحم ، بدخلقى ، خود بزرگ بینى ، فخر فروشى ، و خودبینى ، دست درازى ، چاپلوسى ، کینه و حسد، فال بد،، سرکشى ، تجاوز و ظلم را از میان برده است .
انس مى گوید: رسول خدا صلى اللّه علیه و اله هیچ نصیحت خوبى را فروگذار نکرد مگر آن که ما را به سوى آن فرا خواند و ما را به انجام آن ماءمور ساخت و هیچ دغلبازى - و یا گفت : هیچ عیبى - و هیچ صفت زشتى نبود مرگ آن که ما را بر حذر داشت و از آن نهى کرد و این آیه شریفه مشتمل بر همه آنها است : (( ان اللّه یاءمر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذى القربى ... )) (20)
معاذ مى گوید: رسول خدا صلى اللّه علیه و اله مرا سفارش کرد و فرمود: ((اى معاذ! تو را سفارش مى کنم به تقواى الهى ، راستگویى ، وفاى به عهد، اداى امانت ، ترک خیانت ، رعایت همسایه ، مهربانى نسبت به یتیم ، نرمش در گفتار، سلام دادن ، خوش رفتارى ، کوتاهى آرزوها، ایمان مداوم ، ژرف بینى در قرآن ، دوستى آخرت ، ترس از حساب ، فروتنى ، و زنهار که دانایى را دشنام دهى با راستگویى را تکذیب کنى ، یا از گنهکارى ، پیروى و یا از رهبرى عادل ، نافرمانى کنى و یا در زمین فساد کنى ، و سفارش مى کنم تو را به تقواى الهى در همه جا و توبه از هر گناه نهانى را در نهان و از گناه آشکار را آشکارا به عمل آورى ))(21)
پیامبر صلى اللّه علیه و اله بندگان خدا را این چنین ادب آموخت و آنان را به مکارم اخلاق و آداب نیک فرا خواند.
بخشى از اخلاق نیکوى پیامبر صلى اللّه علیه و اله
اخلاقیاتى که بعضى از دانشمندان و فقها آنها را گرد آورده اند و از بعضى اخبار آنها را برگزیده اند.
غزالى گوید:
رسول خدا صلى اللّه علیه و اله بردبارترین (22)، شجاعترین (23)، عادلترین (24)، و پاکدامن ترین مردم بوده است . با هیچ زنى که او را در ملکیت خود نداشت و یا به همسرى خود درنیاورده بود و یا از خویشاوندان محرم او نبود، تماس نداشت .(25) از همه مردم بخشنده تر بود، هیچ دینار و درهمى شب در نزد او نمى ماند و اگر وجهى زیاد مى آمد و کسى را پیدا نمى کرد که به او بدهد و شب ناگهان مى رسید به خانه نمى رفت تا آن را به نیازمندش مى رساند (26) و از آنچه خدا به او داده بود تنها به مقدار قوت سالانه خود از ساده ترین چیزى که در دسترس بود از خرما و جو برداشت مى کرد و بقیه آن را در راه خدا مى داد. (27) کسى از او چیزى نمى خواست مگر این که به او مى داد.(28) آنگاه به قوت سالانه خود مى پرداخت و از آن هم ایثار مى کرد، و چه بسا که خود پیش از پایان سال ، اگر چیزى به او نمى رسید محتاج مى شد.(29) به دست خویش کفشش را وصله مى زد و جامه اش را مى دوخت و در امور خانه به خانواده خود خدمت مى کرد (30) و با همسران گوشت خرد مى کرد. (31) از همه کس با حیاتر بود، به چهره کسى خیره نمى شد (32) و دعوت آزاده و برده را مى پذیرفت . (33) و هدیه را قبول مى کرد اگر چه یک جرعه شیر بود و در برابر آن هدیه مى داد.
مال صدقه را نمى خورد. (34) و در پاسخ دادن به سخن کنیز و فرد تهى دست تکبر نمى ورزید. (35) براى پروردگار خشمگین مى شد، نه براى خود. (36) حق را اجرا مى کرد اگر چه به زیان خود یا اصحابش تمام مى شد. (37) از طرف گروهى از مشرکین پیشنهاد کمک در مقابل گروه دیگرى از مشرکین به آن حضرت شد در حالى که او کم باور بود و حتى به یک فرد نیازمند بود تا بر یارانش بیفزاید اما نپذیرفت و فرمود: ((من از مشرک کمک نمى طلبم .)) (38) جنازه یکى از فضلاى اصحاب و نیکانشان که در بین یهودیان کشته شده بود پیدا شد، بر ایشان از راه ظلم وارد نشد و علاوه بر حق از آنها نخواست و صد شتر دیه پرداخت کرد در حالى که اصحاب آن حضرت به یک شتر نیازمند بودند تا باعث تقویت آنها شود، (39) و از گرسنگى سنگ به شکم مبارکش مى بست ،(40) هر خوراکى را که حاضر بود میل مى کرد، درباره آنچه موجود بود نمى پرسید و آن را رد نمى کرد و از خوردن غذاى حلال خوددارى نمى فرمود. اگر خرمایى بدون نان به دستش مى رسید میل مى کرد و اگر کبابى پیدا مى کرد مى خورد و اگر نان گندم یا جو موجود بود مى خورد و اگر حلوا و یا عسلى بود مى خورد و اگر شیر بدون نانى مى یافت به آن اکتفا مى کرد و اگر خربزه تازه اى بود، مى خورد.(41) در وقت غذا خوردن تکیه نمى داد و روى سفره نمى نشست بلکه حوله اى زیر پاهایش مى انداخت .(42)
از نان گندم سه روز متوالى سیر نخورد تا به دیدار خدا شتافت و این اعمال را از باب ایثار و به خاطر کمک به دیگران مى کرد نه به دلیل فقر و نه به سبب بخل (43). دعوت به مهمانى را قبول مى کرد (44) و به عیادت بیماران مى رفت ، و تشییع جنازه مى کرد. (45) در بین دشمنانش تنها و بدون پاسدار راه مى رفت ، (46) از همه مردم متواضع تر بود و از همه ساکت تر اما نه از راه کبر (47) و سخنش رساتر از همه بود بدون کلام زاید (48) و خوشروتر از همه مردم بود؛ (49) هیچ امرى از امور دنیا او را وحشت زده نمى ساخت . (50) هر لباسى که ممکن بود مى پوشید؛ گاهى پارچه اى به دور خود مى پیچید و گاهى برد مخصوص یمنى و گاهى جبه پشمى ، هر پوشیدنى اى را که از راه مباح در اختیار داشت مى پوشید. (51) انگشترى اش نقره بود، (52) که به انگشت کوچک دست راست و چپش مى کرد.(53) بر پشت مرکب خود، برده و غیر برده را سوار مى کرد. (54) بر هر چه ممکنش بود، از قبیل اسب ، شتر، استر شهبا و الاغ ، سوار مى شد و گاهى پیاده و با پاى برهنه بدون ردا و عمامه و کلاه راه مى رفت . از بیماران در دورترین نقطه شهر عبادت مى کرد. (55) بوى خوش را دوست مى داشت و از بوهاى بد ناراحت مى شد.(56) با تهیدستان همنشین و با مستمندان هم خوراک مى شد، (57) و صاحبان فضیلت را براى اخلاق خوبشان گرامى مى داشت و با شرافتمندان به نیکوکارى برخورد مى کرد.(58) با خویشاوندان صله رحم مى کرد بدون این که دیگران را بر ایشان مقدم بدارد. (59) بر کسى ستم روا نمى داشت . (60) هر که از او معذرت مى خواست ، عذرش را مى پذیرفت . (61) شوخى مى کرد ولى جز سخن حق نمى گفت . (62) مى خندید اما نه با صداى بلند. (63) بازى مباح و مجاز را مى دید و نهى نمى فرمود. (64) کسى با صداى بلند با آن حضرت صحبت مى کرد، تحمل مى فرمود.(65) یک ماده شتر و گوسفندى داشت که خود و اعضاى خانواده اش از شیر آنها تغذیه مى کردند.(66) غلامان و کنیزانى داشت ، از نظر خوراک و پوشاک بر آنها برترى نداشت ، (67) جز در کار خدایى و یا کارى که ناگزیر بر صلاح خودش بود، وقت را نمى گذراند.(68) به باغهاى اصحابش تشریف مى برد. (69)
هیچ مستمندى را به سبب بى چیزى و درماندگى اش تحقیر نمى کرد، و هیچ شاهى را به سبب سلطنتش اهمیت نمى داد، براى هر دو، در پیشگاه خدا یک نوع دعا مى کرد.(70)
خداوند اخلاق خوب و سیاست کامل را در آن حضرت با وجود این که بى سواد بود جمع کرد، نه مى توانست بنویسد و نه بخواند، در مناطق کوهستانى و بیابانهاى خشک (71)، در حال گوسفند چرانى و یتیمى که نه پدر داشت و نه مادر، بزرگ شد. پس خداوند تمام اخلاق نیک و راه و رسم پسندیده و شرح حال گذشتگان و آیندگان ، و آنچه را که باعث نجات و رستگارى در آخرت و غبطه در امر خیر و موفقیت در دنیا بود و با واجب و ترک امور زاید ارتباط داشت به آن حضرت آموخت ، خداوند ما را به اطلاعت از دستور او و پیروى از رفتار او، موفق بدارد. (( آمین رب العالمین . ))
بخشى از آداب و اخلاق ارزنده پیامبر صلى اللّه علیه و اله به روایت ابوالبحترى
گویند: رسول خدا صلى اللّه علیه و اله کسى از مؤ منان را ناسزا نگفت مگر آن که برایش کفاره و رحمتى قرار داد (72) و هرگز زن یا خدمتگزارى را نفرین نکرد. (73) حتى پیامبر صلى اللّه علیه و اله در حال کارزار بود، عرض کردند: یا رسول اللّه ! چرا آنها را نفرین نمى فرمایید؟ فرمود: همانا من براى رحمت و هدایت مبعوث شده ام نه براى نفرین .(74) و چنان بود که هرگاه مى خواستند بر کسى ، مسلمان یا کافر به طور عام یا خاص نفرین کنند، بجاى نفرین دعا مى کرد. (75) و با دست خود کسى را نزد مگر آن که در راه خدا باشد. و از کسى که نسبت به آن حضرت تعدى کرده باشد هرگز انتقام نگرفت مگر آن که نسبت به حریم الهى تجاوز کرده باشد. و بین دو عمل هرگز انتقام نگرفت مگر آن که نسبت به حریم الهى تجاوز کرده باشد. و بین دو عمل هرگز مختار نشد مگر آن که آسانترین آنها را برگزید، جز در مواردى که باعث گناه یا قطع رحم مى شد که در آن صورت از همه کس بیشتر اجتناب مى فرمود (76) و کسى چه آزاد و چه بنده و کنیز، خدمت ایشان نیامد مگر آن که با او در پى حاجتش حرکت کرد.(77)
انس مى گوید: به خدایى که او را به حق فرستاده است ، هرگز در مورد چیزى که نمى پسندید به من نفرمود: چرا آن کارى را کردى ؟ و کسى از اعضاى خانواده اش مرا ملامت نکرد مگر این که فرمود: ((او را به حال خود واگذارید که این عملش حتمى و مقدر بوده است .))(78)
گویند: هیچ گاه پیامبر صلى اللّه علیه و اله از بسترى ایراد نگرفت . اگر فرشى مى انداختند، مى خوابید و اگر نمى انداختند، روى زمین مى خوابید.(79) خداى متعال در سفر اول تورات آن حضرت را توصیف کرده ، مى فرماید: محمّد رسول خدا، بنده برگزیده ام ، بداخلاق و درشتخو و اهل غوغا و فریاد میان کوچه و بازار نمى باشد. بدى را با بدى مجازات نمى کند بلکه عفو مى کند و مى بخشد زادگاهاش مکه و هجرتش به مدینه است و شام را مالک مى شود. او و یارانش بر سراسر این قلمرو سیطره خواهند یافت و ایشان حاملان قرآن و دانش اند و او بر اطراف خود پرتو افکن است . و در انجیل نیز وصفش چنین است .(80)
از جمله خلق و خوى آن حضرت آن بود که به هر کس مى رسید، ابتدا سلام مى داد.(81) و هر که درباره حاجتى حرف مى زد، با او مى ایستاد تا این که طرف منصرف مى شد. (82) دست خود را از کسى که دستش را مى گرفت رها نمى کرد تا وقتى که طرف دستش را مى کشید. (83) و چون یکى از صحابه را مى دید آغاز به مصافحه مى کرد، سپس دست او را مى گرفت و انگشتهایش را داخل انگشتان او مى کرد و آنگاه مشتش را محکم مى بست ، (84) جز به یاد خداى تعالى بر نمى خاست و نمى نشست (85) و کسى رو به او نمى نشست در وقتى که او نماز مى خواند، مگر آن که نمازش را سبک مى کرد و رو به او مى آورد و مى گفت : نیازى دارى ؟ و چون حاجت او را بر مى آورد، دوباره به نماز مى ایستاد.(86) و بیشتر اوقات به هنگام نشستن ، هر دو زانویش را از جا بر مى داشت ، و نظیر کسى که لباسش را به خود پیچیده باشد، با دستها زانوهایش را مى گرفت . (87) و کسى جاى او را از جاى نشستن اصحابش تمیز نمى داد؛ زیرا آن حضرت هر جا جاى نشستن بود، مى نشست (88)، هیچگاه کسى ندید که در نزد اصحاب پاهایش را دراز کند تا جا را بر کسى تنگ کند مگر این که جا زیاد مى بود و کسى در تنگنا قرار نمى گرفت .(89) و بیشتر اوقات رو به قبله مى نشست (90) و به هر کسى که بر او وارد مى شد احترام مى کرد و حتى براى کسى که نه با وى خویشاوندى داشت و نه وابسته رضاعى اش بود، جامه اش را پهن مى کرد و او را بر روى آن مى نشاند.(91)
زیراندازى که در اختیار داشت به هر که وارد مى شد، ایثار مى کرد و اگر او نمى پذیرفت اصرار مى ورزید تا او بپذیرد. (92) و کسى با او صمیمى نمى شد مگر این که تصور مى کرد از همه کس نزد آن حضرت گرامى تر است ، به گونه اى که هر کس همنشین آن حضرت مى شد، بهره خویش را از سیماى وى مى برد، تا آن جا که نشست آن حضرت ، شنیدن ، سخن گفتن و جاذبه مجلس و تمام توجهش به هم نشین بود و با تمام اینها محفلش حیا، تواضع و امانت بود.(93) خداى تعالى فرمود: (( فبما رحمة من اللّه لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لا نفضوا من حولک .(94) )) هر گاه مى خواست ، اصحابش را صدا بزند براى احترام و دلجویى ایشان به کنیه صدا مى زد (95) و حتى به آنهایى که کنیه نداشتند، کنیه مى داد و به همان کنیه اى که داده بود، آنها را صدا مى زد، (96) و همچنین زنانى که فرزندانى داشتند کنیه اى مى داد و نیز نام زنانى را که فرزند نزاده بودند، با کنیه آغاز مى کرد (97) و کودکان را کنیه مى نهاد تا بدان وسیله دلهاى ایشان را نرم سازد.(98) از همه کس زودتر خشمگین مى شد و زودتر از همه خشنود مى گشت و مهربانتر و بهتر از همه مردم به مردم و از همه کس سودمندتر به حال آنان بود و چنان بود که در مجلس آن حضرت صداها بلند نمى شد. (99) و چون از مجلس برمى خاست مى گفت : (( ((سبحانک اللهم و بحمدک اشهد ان لا اله الا انت استغفرک و اتوب الیک )).)) آنگاه مى فرمود: ((اینها را جبرئیل به من آموخت .))(100)
پی نوشتها:
1- این حدیث را احمد در مسند خود ج 2، ص 403 از قول ابن مسعود و ابن حبان نیز از وى روایت کرده است .
2- این حدیث را ترمذى و حاکم در ج 1، ص 532 کتاب خود با همان عبارت نقل کرده است .
3- مؤ من / 60: مرا بخوانید تا (دعاى ) شما را اجابت کنم .
4- این حدیث را ابن عسد در طبقات 7 ج 1 (بخش 2) صفحه 89 و ابن شیبه ، عبد بن حمید، مسلم ابن منذر، حاکم و ابن مردویه - چنانکه در (( الدرالمنثور، )) ج 6، ص 250 آمده - نقل کرده اند.
5- اعراف / 199: با آنها مدارا کن و عذرشان را بپذیر و به نیکیها دعوت نما و از جاهلان رو بگردان .
6- نحل / 90: خداوند به عدل و احسان ... فرمان مى دهد.
7- نحل / 127: صبر کن و صبر تو فقط براى خدا و به توفیق خدا باشد.
8- لقمان / 17: و در برابر مصایبى که به تو مى رسد با استقامت و شکیبا باش که این از کارهاى مهم و اساسى است .
9- شورى / 43: کسانى که شکیبایى و عفو کنند، براستى این از کارهاى پر ارزش است .
10- مائده / 13: از آنها درگذر و صرف نظر کن که خداوند نیکوکاران را دوست مى دارد.
11- نور / 22: آنها باید عفو کنند و صرف نظر نمایند، آیا دوست نمى دارید خداوند شما را ببخشد؟
12- فصلت / 34: بدى را با نیکى دفع کن ، تا دشمنان سرسخت تو همچون دوستان صمیمى و گرم شوند.
13- آل عمران / 134: خشم خود را فرو مى برند و از خطاى مردم مى گذرند.
14- حجرات / 12: اى کسانى که ایمان آورده اید از بسیارى از گمانها بپرهیزید، چرا که بعضى از گمانها گناه است ، و هرگز (در کار دیگران ) تجسس نکنید و هیچ یک از شما دیگرى را غیبت نکنید.
15- آل عمران / 128: هیچ گونه اختیارى (درباره سرنوشت کافران یا مؤ منان فرارى از جنگ ) براى تو نیست ... اما خبر را بخارى در ج 5، ص 127، ابن ابى شیبه ، احمد، عبد بن حمید، مسلم ، ترمذى ، نسائى ، ابن جریر، ابن منذر، ابن ابى حاتم ، و نخاس در ناسخ خود و بیهقى در (( الدلائل )) از قول انس - به طورى که در (( درالمنثور )) ج 2، ص 70 آمده - نقل کرده اند.
16- این حدیث را بزاز در مسند خود - به طورى که در (( مجمع الزوائد، )) ج 9، ص 15 آمده - با سند معتبرى نقل کرده است .
17- قلم / 4: و تو اخلاق عظیم و برجسته اى دارى .
18- این حدیث را حاکم در ج 1، و طبرانى در (( الاوسط )) - به طورى که در (( مجمع الزوائد، )) ج 8، ص 188 آمده - نقل کرده اند.
19- در کتاب معتبرى این حدیث و حیث بعدى را نیافتم .
20- نحل / 90: خداوند فرمان به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان مى دهد و...
21- این حدیث را ابونعیم در (( حلیه )) و بیهقى در (( الزهد )) نقل کرده است . (( (المغنى ). ))
22- این حدیث را ابوالشیخ در کتاب اخلاق رسول اللّه صلى اللّه علیه و اله آورده است . (( (المغنى ) ))
23- این حدیث را مسلم ، ج 2، ص 72 از قول انس نقل کرده و بخارى نیز نظیر آن را آورده است .
24- این حدیث را ترمذى در (( الشمائل )) از قول حسن بن على بن ابى طالب علیه السلام ضمن حدیث طولانى راجع به اوصاف پیامبر صلى اللّه علیه و اله نقل کرده است .
25- مسلم و بخارى این حدیث را از قول على بن ابى طالب علیه السلام نقل کرده اند و در حدیث عایشه آمده : پیامبر صلى اللّه علیه و اله جز با زنى که مالک بود تماس نگرفت .
26- این حدیث را طبرانى در (( الاوسط )) نقل کرده است .
27- این حدیث را ابوداوود، در ج 2، ص 152 ضمن حدیث طولانى از قول بلال نقل کرده است .
28- این حدیث را بخارى به روش خود در کتاب (( النفقات )) از صحیح خویش ج 7، ص 181 از قول عمر نقل کرده و مسلم نیز نظیر آن را آورده است .
29- این حدیث را ترمذى و ابن ماجه از قول ابن عباس نقل کرده اند.
30- این حدیث را احمد در مسند عایشه و صدوق در خصالج 1، ص 130 و بخارى در ج 7، ص 85 و ج 8 ص 121 نقل کرده است .
31- این حدیث را ترمذى در ج 8، ص 31 و احمد از قول عایشه نقل کرده است .
32- بخارى ، در ج 6، ص 225 و مسلم در ج 7، ص 77 مطلبى شامل این مضمون آورده اند.
33- ترمذى در (( الشمائل )) ص 23 و ابن ماجه و حاکم این حدیث را از انس نقل کرده اند.
34- این حدیث را بخارى در ج 3، ص 192 و 195 صحیح خود آورده است .
35- این حدیث را حاکم نقل کرده و قبلا گذشت .
36- این حدیث را ترمذى چنین نقل کرده : دنیا و مال دنیا او را خشمگین نمى کرد و در برابر تجاوز به حق چیزى جلو خشم او را نمى گرفت .
37- مسلم این حدیث را در ج 5، ص 201 از قول عایشه نقل کرده است .
38- این حدیث را مسلم در ج 5، ص 98 از حدیث سهل بن ابى حثمه نقل کرده است .
39- این حدیث را مسلم در ج 5، ص 98 از حدیث سهل بن ابى حثمه نقل کرده است .
40- این حدیث را بخارى در ج 5، ص 138 ضمن داستان کندن خندق نقل کرده و طبرانى در حدیث طولانى - به طورى که در (( مجمع الزوائد )) ج 6، ص 131 آمده - با سند معتبرى نقل کرده است .
41- درباره تمام این مطالب به (( المواهب اللدنیة قسطلانى ، )) ج 1، ص 308 (( فصل ما تدعو ضرورته الیه صلى اللّه علیه و اله )) مراجعه کنید.
42- به سند این حدیث برخورد نکردم ، عراقى گوید: چنین عملى را بین اعمال پیامبر سراغ ندارم قول معروف نوشته ابن ماجه است از قول جابر که ما در زمان رسول خدا کمتر پیش مى آید که طعامى داشته باشیم و اگر هم داشتیم ، جز دست و ساعد خود چیزى براى گستردن نداشتیم .
43- در امالى صدوق ، ص 192 نظیر این حدیث آمده است .
44- این حدیث در آداب خوردن ص 7 گذشت ، با این عبارت : (( (( لودعیت الى کراع لا جبت .)) ))
45- این حدیث را ترمذى در ج 4، ص 235 و ابن ماجه به شماره 4178 نقل کرده اند.
46- به کتاب (( المواهب اللدنیة ، )) ج 1، ص 302 مراجعه کنید، حاکم در ج 3، ص 313 از عایشه نقل کرده مى گوید: پیامبر صلى اللّه علیه و اله نگهبان داشت تا این که آیه (( (( اللّه عصمک من الناس )) )) نازل شد، پیامبر صلى اللّه علیه و اله سر از گنبد در آورد و فرمود: مردم ، بروید خداوند نگهدار من است .
47- در کتاب (( شمائل ترمذى )) ص 23 و همچنین در کتاب (( الشمائل ابوالحسن بن ضحاک )) نظیر این مطلب آمده است .
48- در صحیح بخارى ، ج 4، ص 231 و سنن ابى داوود آمده است : (( پیامبر صلى اللّه علیه و اله حدیث را براى وعده معاد مى فرمود نه براى عده و رقم )) سند این حدیث صحیح است . و در حدیث هند بن ابى هاله آمده است : پیامبر فصلى سخنان کوتاه و پر معنى فرمود بى کم و زیاد. (( المعانى )) صدوق ص 81 و (( الشمائیل )) ترمذى ص 15.
49- حدیثى با این عبارت ترمذى در (( الشمائل )) ص 16 از قول عبداللّه بن جزء آورده : من کسى را متبسم تر از رسول خدا صلى اللّه علیه و اله ندیدم .
50- احمد در مسند عایشه به این مضمون مطلبى را نقل کرده است .
51- به (( الشمائل )) ترمذى ص 6 و صحیح مسلم ج 6 ص 145 مراجعه کنید.
52- این حدیث را مسلم در ج 6 ص 151 آورده است .
53- این حدیث را ترمذى در (( الشمائل ع(( ص 7 و مسلم در ج 6 ص 152 صحیح خود نقل کرده اند.
54- این حدیث را بخارى در ج 6 ص 49 و ج 4 ص 67، صحیح خود آورده است .
55- در این مورد، مسلم در ج 3، ص 60 از حدیث جابر بن سمره نقل کرده است ، پیامبر صلى اللّه علیه و اله سوار بر اسب برهنه اى بود موقعى که از تشییع جنازه ابن دحداح بر مى گشت و از قول سهل بن سعد نیز نقل کرده است : (( پیامبر صلى اللّه علیه و اله اسبى داشت به نام لحیف )) و از قول ابن عباس آورده است : (( پیامبر صلى اللّه علیه و اله در حجة الوداع در حالى که بر شترى سوار بود، طواف مى کرد.)) در ج 5، ص 167 از قول براء نقل کرده است : (( پیامبر صلى اللّه علیه و اله را سوار بر استر سفید در روز حنین دیدم )) و از حدیث اسامه نقل کرده : (( پیامبر صلى اللّه علیه و اله سوار بر الاغى بود و در زیر، پالانى داشت )) و از حدیث ابن عمر نقل کرده : (( آن حضرت سواره و پیاده به مسجد قبا مى آمد)) و نیز در ج 3، ص 20 از قول وى در عیادت از سعد بن عباده نقل کرده : (( پیامبر برخاست و ما که ده و اندى نفر بودیم به همراه او برخاستیم و بى کفش و جوراب و کلاه و پیراهن در زمینى شوره زار مى رفتیم .))
56- این خبر که حضرت (( زنان و بوى خوش را دوست داشت )) معروف است . نسائى ، و ابوداوود آن را نقل کرده اند و قبلا گذشت . ابن عدى از عایشه نقل کرده : (( پیامبر صلى اللّه علیه و اله دوست نداشت جز بوى خوش داشته باشد)) و نیز بد آمدنش از بوى سیر معروف است . مسلم و بخارى آن را در احکام مساجد نقل کرده اند، بخارى در ج 7، ص 211 از قول انس نقل مى کند: (( اگر کسى به آن حضرت عطر تعارف مى کرد، رد نمى فرمود)) در مسند، طیالسى ص 218 شماره 1559 به سند خود از عایشه نقل کرده و مى گوید: براى پیامبر صلى اللّه علیه و اله رواندازى سیاه از پشم ساختم ، پوشیده خوشش آمد، چون عرق کرد، برد یمنى داد، آن را دور انداخمت . در آن جا ص 277 شماره 2081 از انس نقل شده مى گوید: (( ندیدم کسى به رسول خدا صلى اللّه علیه و اله عطر تعارف نماید و او رد کند.))
57- هم خوراکى آن حضرت را با مساکین بخارى در ج 8 ص 120 از حدیث ابوهریره نقل کرده ، مى گوید: (( اصحاب الصفه ، مهمانان اسلام ، زن و فرزند کس و کارى نداشتند، وقتى صدقه اى مى رسید، پیامبر صلى اللّه علیه و اله براى آنها مى فرستاد و خود میل نمى کرد و اگر هدیه اى مى آوردند، براى آنها مى فرستاد و خود نیز استفاده مى کرد و با آنها شریک مى شد.))
58- این حدیث را ترمذى در (( الشمائل )) ضمن حدیث طولانى در وصف آن حضرت آورده است .
59- در مستدرک حاکم ج 3، ص 324 از قول ابن عباس آمده : (( آن حضرت ، عباس را مانند احترام فرزند به پدر، احترام مى کرد.)) و از قول سعد بن ابى وقاص است : (( آن حضرت ، عمویش عباس و دیگران را از مسجد بیرون کرد، عباس گفت : ما را که فامیل و عموى تو هستیم بیرون مى کنى و على را در مسجد جا مى دهى ؟ فرمود: من شما را بیرون نمى کنم و او را ساکن نمى سازم ...))
60- نظیر این حدیث را ابوداوود، در ج 2، ص 550 از قول انس و عایشه نقل کرده است .
61- این حدیث را بخارى در ج 6، ص 89 ضمن داستان کعب بن مالک ، هلال بن امیه و مرارة بن ربیعه - که هر سه نفر تخلف کردند - نقل کرده است . به (( درالمنثور )) ، ج 3، ص 286 مراجعه کنید.
62- این حدیث را ترمذى در ج 8، ص 157 نقل کرده است .
63- این حدیث را بخارى ، در ج 6، ص 167 از قول عایشه نقل کرده ، گوید: هرگز از پیامبر صلى اللّه علیه و اله خنده ندیدم مگر وقت شادمانى اش که لبخند مى زد و در حدیث هند بن ابى جعاله که در (( الشمائل )) ترمذى ، ص 16 آمده است : (( خنده اش لبخند بود.))
64- این موضوع ذاتا درست است ، در مسند طیالسى ، ص 217 نظیر این مطلب آمده ولى عراقى به داستان بازى حبشیها در حضور پیامبر صلى اللّه علیه و اله اشاره کرده و به گفته آن حضرت که فرمود: (( بس کنید بچه حیوانها!)) که این داستان خرافى و افترا بر رسول خدا صلى اللّه علیه و اله و گستاخى بر خداست و در صحیح مسلم ؛ ج 3، ص 22 و صحیح بخارى ؛ ج 2 7 ص 20 و سنن نسائى ، ج 3، ص 195 (( باب اللعب فى المسجد )) آمده است .
65- این حدیث را بخارى در ج 6، ص 171 نقل کرده و ابن منذر و طبرانى از ابن ابى ملیکه نقل کرده اند مى گوید: (( نزدیک بود که دو کار خیر ابوبکر و عمر را هلاک سازد، این دو تن در نزد پیامبر صلى اللّه علیه و اله صدایشان را بلند کردند موقعى که سواران بنى تمیم نزد پیامبر آمدند یکى از آن دو نفر به اقرع بن حابس و آن یکى به مرد دیگرى اشاره کرد، آنگاه ابوبکر و عمر گفت ، تو جز مخالفت با من غرضى نداشتى عمر گفت : قصد من مخالفت با تو نبود، صدایشان از این بابت بلند شد، پس خداوند آیه : (( (( یا ایها الذین آمنوا لاترفعوا اصواتکم ...)) )) را نازل کرد. به (( درالمنثور )) ، ج 6، ص 89 مراجعه کنید.
66- نظیر این حدیث را محمّد بن سعید در (( الطبقات )) از قول ام سلمه نقل کرده است .
67- ترمذى در (( الشمائل )) از قول ابوسعید خدرى با سند ضعیف نقل کرده است : (( پیامبر صلى اللّه علیه و اله با خدمتگزاران غذا مى خورد.)) و در (( الطبقات )) از قول سلمى و دیگران نظیر این حدیث را نقل کرده است .
68- ترمذى در (( الشمائل ، )) ص 24 از حسن بن على علیه السلام و صدوق نیز در (( المعانى )) نظیر این حدیث را آورده است .
69- این حدیث را ترمذى در (( السنن ع(( ضمن داستان آمدن پیامبر با جمعى از صحابه به خانه ابوالهیثم بن تیهان و ابوایوب نقل کرده و مسلم نیز نقل کرده و بخارى در ج 8، ص 26 از انس نقل کرده است : (( رسول خدا صلى اللّه علیه و اله از خانواده اى از انصار دیدن کرد و نزد آنها غذا خورد.))
70- بخارى در ج 7، ص 9 از حدیث سهل بن سعد نقل کرده ، مى گوید: مردى بر رسول خدا صلى اللّه علیه و اله گذشت ، پرسید: چه مى گویید درباره این شخص ؟ گفتند: او شایسته است که اگر از زنى خواستگارى کرد قبول کنند و اگر از کسى وساطت کرد بپذیرد و اگر سخنى گفت ، گوش دهند. مى گوید: سپس پیامبر صلى اللّه علیه و اله ساکت شد، مردى از مستمندان مسلمان گذر کرد، فرمود: درباره این شخص چه مى گویید؟ گفتند: سزاوار است که اگر از زنى خواستگارى کرد، قبول نکنند و اگر واسطه شد، نپذیرند و اگر سخنى گفت ، گوش فرا ندهند، رسول خدا صلى اللّه علیه و اله فرمود: اما اگر تمام روى زمین از اقران آن مردم پر باشد، این یکى از همه آنها بهتر است . اما ناترسى پیامبر: او به پادشاهان ، فرمانروایان و به هر ستمگرى بدون ترس و بیم نامه نوشت که معروف است ، به صحیح مسلم ، ج 5، ص 166 و (( جمهرة رسائل العرب ، )) ج 1، ص 32 - 72 مراجعه کنید.
71- در (( احیاء العلوم )) و بعضى از نسخه هاى این کتاب ، عوض بلاد جبل ، بلا جهل آمده است .
72- این حدیث را مسلم ، در ج 8، ص 25 از قول ابوهریره نقل کرده است .
73- این حدیث را مسلم در ج 7، ص 80 از قول عایشه به جاى (( (ما لعن )، ما ضرب ، )) آورده است و طیالسى در ص 214 از عایشه نقل کرده : پیامبر، نه دشنام مى داد و نه دشنام مى پذیرفت و ضمن سخن گفتن فریاد نمى کشید.
74- این حدیث را مسلم از قول ابوهریره در ج 8، ص 24 نقل کرده است .
75- این حدیث را بخارى در ج 5، ص 22 از قول ابوهریره نقل کرده است ، مى گوید: گفتند: یا رسول اللّه ، قبیله دوس ، هلاک شدند، چون نافرمانى و خوددارى از اجراى فرمان شما کردند. آنها را نفرین کنید. فرمود: (( خداوند دوسین را هدایت کن ، و آنان را ببخشاى .))
76- این حدیث را بخارى ، در ج 4، ص 230 از قول عایشه نقل کرده است که گفت : هرگز رسول خدا صلى اللّه علیه و اله بین دو امر مخیر نشد مگر آن که آسانتر را اختیار کرد، جز در موردى که گناه بود. در آن صورت از همه کس بیشتر از آن دورى مى کرد و هرگز رسول خدا صلى اللّه علیه و اله براى خودش از کسى انتقام نگرفت مگر آن که باعث هتک حرمت الهى شده بود که براى خدا انتقام آن را مى گرفت . این حدیث را مسلم نیز در ج 8، ص 80 نقل کرده است .
77- این حدیث را بخارى در پى نوشت خود از قول انس نقل کرده است که اگر آن کنیز از مردم مدینه بود، دست پیامبر صلى اللّه علیه و اله را مى گرفت تا او را هر طور مایل است آزاد کند. و ابن ماجه اضافه کرده مى گوید: پیامبر صلى اللّه علیه و اله دستش را از دست او جدا نمى کرد تا به هر جاى مدینه که مى خواست ، آن حضرت را براى کارى که داشت مى برد. و قبلا گذشت در حدیث ابن ابى اوفى که کبر و غرورى نداشت که با بیوه زنان و درماندگان راه برود تا حاجتشان را برآورد. این حدیث را دارمى ، در ج 1، ص 35 آورده است .
78- نظیر این حدیث را ابوداوود، در ج 2، ص 547 و - چنان که در (( المغنى )) آمده - ابوالشیخ در کتاب (( اخلاق النبى صلى اللّه علیه و اله )) نقل کرده اند.
79- بخارى ضمن حدیثى طولانى در ج 3، ص 166 آورده است که پیامبر صلى اللّه علیه و اله روى شنها و حصیر، مى خوابید و فرشى در آن میان نبود، شنها بر پهلویش اثر گذاشته بود. و طیالسى در مسندش ص 36 از ابن مسعود نقل کرده ، مى گوید: (( رسول خدا صلى اللّه علیه و اله روى حصیر خوابید و حصیر روى پوست بدنش اثر گذاشت و من شروع کردم به دست کشیدن و عرض کردم : یا رسول اللّه پدر و مادرم فدایت ، اگر اجازه بفرمایید چیزى پهن کنم روى آن بخوابید تا شما را حفظ کند؟ فرمود: مرا چه به دنیا مثل من با دنیا مانند مسافرى است که در سایه درختى استراحت کرده و آن جا را ترک مى کند.))
80- این حدیث را دارمى ، در ج 1، ص 4 و طیالسى در ص 214 نظیر آن را نقل کرده است . به امالى صدوق ، ص 279، (( عیون الاخبار، )) ص 224 و امالى ابن الشیخ ، ص 196 مراجعه کنید.
81- این حدیث را ترمذى در (( الشمائل )) و صدوق در (( المعانى ، )) ص 81 از حدیث هند بن ابى هاله با این عبارت نقل کرده اند: (( با هر که رو به رو مى شد، سلام مى کرد.))
82- طبرانى و ابونعیم در (( دلائل النبوة )) و ابن سعد - چنانکه در (( الجامع الصغیر )) آمده - این حدیث را نقل کرده اند و در (( مکارم الاخلاق )) ، ص 21 و 22 به طور مرسل و صدوق در (( المعانى )) ، ص 80 با سند نقل کرده است .
83- این حدیث در چند جا از ابن ماجه و از ترمذى به نقل از حدیث انس گذشت .
84- این حدیث را ابوداوود، در ج 2، ص 645 از قول ابوذر نقل کرده است .
85- این حدیث را ترمذى در (( الشمائل )) از حدیث حسن بن على علیه السلام از قول هند و صدوق در (( المعانى )) ص 80 نقل کرده است .
86- در هیچ کتابى به این مطلب برخورد نکردیم .
87- نظیر این حدیث را ابوداوود، در ج 2، ص 561 و ترمذى در (( الشمائل )) نقل کرده اند.
88- این حدیث را ابوداوود در ج 2، ص 527 از قول ابوهریره و ابوذر نقل کرده است ، مى گویند: (( رسول خدا صلى اللّه علیه و اله در بین اصحابش مى نشست و شخص ناشناسى که مى آمد، نمى دانست کدام یک پیامبر است ، مى پرسید...)) ترمذى در (( الشمائل )) نظیر این را نقل کرده است .
89- این حدیث را دارقطنى نقل کرده است ، و ترمذى و ابن ماجه چنین آورده اند: (( کسى آن حضرت را ندید که مقبل همنشینش زانوهایش را جلو آورده باشد)) و ابن ماجه کلمه (( هرگز)) را نیز افزوده است . به طورى که در (( المغنى )) آمده ، سند این حدیث ضعیف است . طبرسى در مکارم ، طور مرسل و صدوق در (( المعانى )) با سند از قول هند بن ابى هاله نقل کرده اند.
90- این حدیث را طبرسى در مکارم ، ص 25 از کتاب (( المحاسن )) ابوعبداللّه برقى نقل کرده و در مستدرک حاکم ، ج ، ص 270 از آن حضرت نقل کرده است : بالاترین نشستها رو به قبله نشستن است .
91- حاکم در ج 4، ص 292 این حدیث را از قول جابر نقل کرده و سند آن را صحیح شمرده است : (( جریر بن عبداللّه خدمت پیامبر صلى اللّه علیه و اله وارد شد - در آن جا آمده است - پیامبر صلى اللّه علیه و اله رداى مبارکش را برداشت و نزد او انداخت (تا روى ردا بنشیند)...
92- این مطلب در آداب مصاحبت و معاشرت گذشت .
93- این حدیث را صدوق در (( المعانى ، )) ص 82 روایت کرده و ترمذى در (( الشمائل )) ضمن حدیثى طولانى نقل کرده است .
94- آل عمران / 159: از پرتو رحمت الهى در برابر آنها نرم (و مهربان ) شدى و اگر خشن و سنگدل بودى از اطراف تو پراکنده مى شدند.
95- در حدیث غار آمده است که به ابوبکر مى فرمود: یا ابابکر و به عمر - به طورى که حاکم از ابن عباس نقل کرده - یا اباحفص و به على - چنانکه معروف است - یا اباتراب مى فرمود.
96- این حدیث را ترمذى در (( السنن ، )) ج 13، ص 224 از قول انس نقل کرده ، مى گوید: پیامبر صلى اللّه علیه و اله مرا به نام سبزیى که مى چیدم ، کنیه داد - یعنى فرمود: اباحمزه (صاحب خردل !) - ترمذى مى گوید: این حدیث عجیبى است ، ابن ماجه به شماره 3738 نقل کرده است که عمر به صهیب گفت : تو که فرزند ندارى ، کنیه ات از کجا است ؟ گفت : پیامبر صلى اللّه علیه و اله مرا ابویحى کنیه داد و طبرانى از قول ابوبکره سخنى دارد، که گفت : از طائف خود را به ماسوره اى آویخته بودم ، پیامبر صلى اللّه علیه و اله به من فرمود: تو ابوبکره اى .
97- این حدیث را حاکم در ج 4، ص 63 از قول ام ایمن در داستان خود با پیامبر صلى اللّه علیه و اله نقل کرده است .
98- این حدیث را طیالسى در مسند خود، ص 280 به شماره 2088 از انس نقل کرده است : رسول خدا صلى اللّه علیه و اله با ما معاشرت مى کرد تا آن جا که به برادر کوچک من مى فرمود: اى ابوعمیر! دیگ در چه حالى است ؟ و بخارى نیز این حدیث را در ج 8 / 37 و 55 آورده است .
99- این حدیث را صدوق در (( المعانى ، )) ص 81 نقل کرده است .
100- این حدیث را نسائى در کتاب (( عمل الیوم و اللیلة )) و حاکم در مستدرک ج 1 / 537 نقل کرده اند.
منبع: محجه البیضا/خ