سلام به همه نماواییها روز و شبهاتون خوب و خوش امید وارم هفته خوبی رو پشت سر گذاشته بودین خوشحال و خندان انتظار هفته ای که می آید را بکشید این هفته هم از شما دعوت می کنم در کنار ما باشید و با اعتماد به پیشنهاد های ما یم چهل هشت ساعت فرهنگی و جذاب رو سپری کنید.
پیشنهاد اول:یک جواهر واقعیاما در این چندماهه اخیر در میان طوفان انبوهی فیلم بینام نشان که در این گروه سینمایی اکران میشوند که باعث اعتراض بسیاری اهالی سینما و فیلم بازهای جدی هم شده است یک جواهر ارزشمند نهفته است؛ همینجا اجازه دهید تکلیفمان را باهم روشن کنیم بله بیهیچ اغراقی و به دور از هرگونه ذوقزدگی و حالی به حالی شدن کاذب؛ در صحت عقل و سلام نفس و بیهیچ زور و فشاری دوباره بیان میکنم یک جواهر بینظیر که یک سکانس پلان ده دقیقهاش میارزد بهکل تلاش مذبوحانه فریدون جیرانی در فیلم «خفگی» یا آخرین کمدی ناخواسته مسعود کیمیایی. فیلمی بهغایت اصیل و اورجینال بدون هیچ ریاکاری فرمالیستی تحمیلی که این روزها دست از سر فیلمهای ما برنمیدارد؛ فیلمی که برخلاف دهها اثر ساختهشده در سالهای اخیر سینمای ایران از «تابستان داغ» گرفته تا «مبلورن» کوچکترین شباهتی با فیلمهای فرهادی و جریان فرهادیسم ندارد. فیلمی که تنها نامهای شناختهشده در آن هوشنگ گلمکانی و هایده صفی یاری هستند که آنها نیز در بخش تشکر و سپاس تیتراژ پایانی نامشان بر روی پرده سینما ظاهر میگردد. هیچیک از عوامل فیلم چه در جلوی دوربین و چه در پشت آن نامها و یا چهرههای آشنایی نیستند خبری از سلبرتیهای پفکی در این فیلم نیست. خبری از مانی حقیقی و لوون هفتوان و بابک کریمی که ستارههای و سلبرتیهای فیلمهای روشنفکرانه هستند نیست؛درباره فیلم به نام «ائو (خانه) »داریم گپ میزنیم؛ فیلمی به کارگردانی اصغر یوسفینژاد که بعد از ساخت فیلمهای کوتاه و مستند مختلف و چند مجموعه تلویزیونی، اولین فیلم سینمایی خود را کارگردانی کرده استقبالی که در جشنواره سی و پنجم فجر در بهمنماه زمانی که 1395 اولین بار بر روی پرده سینما رفت و القاب و توصیفات بسیاری را با خود از آن روزها به بعد یدک میکشد؛ صفاتی همچون پدیده جشنواره؛ یک شاهکار گمشده؛ یک فیلمساز رؤیایی با یک فیلم رؤیاییتر. بهشما و پیشنهاد میکنم همه پیش فرض هاتون رو درباره فیلم های کند و حوصله سر بر بی معنای گروه هنر تجربه به کناری بگذارید و به تماشا این فیلم بنشینید.
پیشنهاد دوم: شاهکاری از تیم برتونتیم برتون فیلم ساز دوست داشتنی تکرار ناشدنی سینمای آمریکا در ایران بسیار محبوب و پر طرفدار است فیلم های «ادوارد دست قیچی» و «ماهی بزرگ» و «چارلی و کارخانه شکلات سازی» از فیلم های دوست داشتمی فیلم باز های ایرانی است؛ اما شاید ندانی که تیم برتون پیش از اینکه یک فیلم ساز باشد یک انیماتور است و شاید این اظهار نظر بی ربط و نا به جا نباشد که او انیماتوری به مراتب مهم تر و بهتر از یک فیلم ساز ( فیلم ساز به مفهوم کارگردان یک فیلم رئال) است و اساس کارش را برای اولین برا با یک انیمیشن کوتاه به نام «وینسنت» آغاز کرده است. او هیچگاه از علاقه اش و ارادتش به مدیومی که با آن کار حرفه ایش را آغاز نمود کاسته نشد و لابه لای فیلم های زندهاش به سراغ ساخت انمیشن های استاپ موشن بینظیر هم رفته است؛ که «عروس مرده» بهترین آن هاست تماشای این استاپ موشن حریت انگیز را از دست ندهید خلاصه قصه آن را بخوانید و در دین آن تردید به دل خود راه ندهید:
داستان در شهر کوچکی در انگلستان و در عصر ویکتوریایی اتفاق میافتد. ویکتور ون دورت و ویکتوریا دورگلات بنا به ملاحظات مالی و اجتماعی خانوادههایشان میخواهند با هم ازدواج کنند. در هنگام تمرین مراسم عروسی، ویکتور مدام خطابهای را که باید بگوید فراموش میکند. او به جنگل میرود و در حالی که خطابهاش را با خود تکرار میکند، حلقه را از شاخه درختی که مانند یک دست از زمین بیرون آمده است میگذراند. شاخه در حقیقت دست عروس مردهای است که از خاک بیرون مانده است. ویکتور حلقه را در دست دختری به نام امیلی میکند که فردی به نام لرد بارکیس او را فریب داده که با او ازدواج میکند و امیلی با او قرار گذاشته شبانه با او فرار کند ولی لرد بارکیس جواهرات او را میدزدد و امیلی را میکشد. امیلی بعد از دیدن ویکتور وارد عشق یک طرفه میشود. از طرفی ویکتور عاشق ویکتوریا شده است و بعد از ناپدید شدن ویکتور قرار است با لرد بارکیس ازدواج کند. ویکتور که میبیند نمیتواند به ویکتوریا برسد قبول میکند با امیلی ازدواج کند و مجبور میشوند در دنیای زندهها عهد و پیمان ببندند و در جریان عروسی ویکتوریا و لرد بارکیس سر میرسند و امیلی نمیتواند با وجود عشق بین ویکتور و ویکتوریا با ویکتور ازدواج کند و لرد باکیس سر میرسد و امیلی میگوید که لرد بارکیس قاتل او بوده است و ویکتور و لرد بارکیس با هم درگیر میشوند و لرد بارکیس میمیرد و ویکتوریا و ویکتور با هم ازدواج میکنند و امیلی به بهشت میرود.
پیشنهاد سوم: فیلمی برای همه فصولدر نیویورک، دو پیرمرد یهودی و آلمانی، در یک سانحهی رانندگی کشته می شوند. برادر پیرمرد آلمانی، به نام “سل” که از جنایتکاران زمان جنگ نازی هاست و صندوقچه ای از الماس که از اردوگاه های مرگ جمع کرده، پیش برادرش به امانت داشته، به دنبال الماس ها می آید و خیلی زود با مأموری امریکایی به نام “داک لوی” درگیر می شود..
این خلاصه داستان یکی از فیلم های کالت تاریخ سینما است فیلمی به کارگردانی جان اشلزینجر فیلم ساز بیریتانیایی و برنده جایزه شیر طلایی جشنواره فیلم ونیز و برنده خرس طلایی جشنواره بینالمللی فیلم برلین فیلم سازی که بساری او را با شاهکارش یعنی فیلم کابوی نیمهشب با بازیگری داستین هافمن و جان ویت میشناسند «دونده مارتن» باز هم با بازی داستین هافمن یکی دیگر از فیلم های مهم اوست. از دیگر فیلمهای وی باید به فیلمهای بیلی دروغگو، عزیز، یکشنبهای مانند سایر یکشنبهها، بازی شاهین، بیگناه، پنجرهای به سوی پاسفیک و فراتر از قانون اشاره کرد. همیشه و در اکثر نقد ها بیش از آنکه درباره کارگردانی و و قصه این فیلم صحبت بشود درباره بازی های آن بحث و صحبت می شود؛حواشی سبک بازی داستین هافمن در این فیلم از نکات جالب بازیگری در تاریخ سینماست.هافمن برای اجرای صحنه هایی که شب زیر شکنجه بوده و نخوابیده گاهی دو شب نمی خوابید تا جایی که الیویه به هافمن می گوید سبک بازی اش را تغییر دهد.هر چند این موضوع توسط هافمن بارها رد شده و موضوع گفتگوی بین آنها را درباره مسائل دیگری بیان کرده.اما مشخصاً برای صحنه هایی که بیب باید پس از دویدن به نفس زدن می افتاده و گاه تکرار هم می شدند او هر بار نزدیک به یک کیلومتر می دویده تا همه چیز کاملاً طبیعی باشد. تکرار جمله ی جاش امنه؟ (؟is it safe) از دهان الیویه آن هم با آرامشی که در شستن دستهایش دارد و حالت عصبی و وحشتزده هافمن که پایش را تکان می دهد و.. اغراق نیست که بگوییم این سکانس به تنهایی ارزش یک فیلم را دارد.
گذارید قدری از بازیگر شاخص این فیلم برایتان بگوییم؛
داستین هافمن در «فارغ التحصیل»
هافمن در سال 1967 به لطف بازی در فیلم فارغالتحصیل به کارگردانی مایک نیکولز که از آن به عنوان یکی از فیلمهای نمادین سینمای آمریکا یاد میشود، یک شبه به مقام یک ستاره رسید و برای اولین بار نامزد اسکار بهترین بازیگر مرد شد. «فارغالتحصیل» در آن سال، عنوان پرفروشترین فیلم سال را از آن خود کرد و امروزه به عنوان بیست و یکمین فیلم پرفروش تاریخ سینما بر حسب نرخ تورم شناخته میشود. پس از دو فیلم موفق «فارغالتحصیل» و «کابوی نیمه شب»، هافمن در فیلم جان و ماری ساخته پیتر یاتس حضور یافت.
شروع دهه هفتاد برای هافمن بسیار طلایی بود؛ و او این روند را در تمام این دهه با موفقیت ادامه داد. او که با سه سال سابقه حضور در سینما به تمامی خواستههایش غیر از جایزه اسکار رسیده بود. در سال 1970 در فیلم «بزرگمرد کوچک» ساخته آرتور پن، نقش جک کراب را با مهارت ایفا نمود.
در سال 1974 برای سومین بار در فیلم «لنی» ساخته باب فاسی نامزد اسکار نقش اول مرد شد. سال 1976 وی با حضور در دو فیلم موفق «همه مردان رئیس جمهور» و «ماراتن من» توانست موفقیتهای سینمایی خود را تداوم بخشد
به هر حال نه فقط به خاطر بازی درخشان این مرد هزار چهره سینمای هالیود که به خاطر قصه و روایت تعلیق آور و صد البته هیجان انگیز فیلم ماندگار جان شلزینجر به شما پیشنهاد می کنم عصر جمعتون را بای انی فیلم بسازید و جای ما رو هم خالی کنید.
پیشنهاد آخر: یک فیلم چیپس و پفکی هالیوودی«محافظِ مزدور» The Hitman’s Bodyguard به سه دلیل فیلمی است که باید آن را تماشا کرد: رایان رینولدز، ساموئل ال. جکسون و رابطه خارقالعادهای که مابین این دو جریان پیدا میکند.
ستاره این فیلم بی تردید عهده رایان رینولدز است که با فیلم «دِدپول» به نوعی دوباره در سینما احیاء شد، بازیگر نقش اصلی فیلم است. دیگر بازیگر اصلی فیلم ساموئل ال جکسون است که تقریباً در بیش از نصف فیلمهای هالیوودی حضور دارد و نیاز به معرفی ندارد. سلما هایک هم که احتمالاً او را با « فریدا » به خاطر می آورید در فیلم حضور دارد. گری اولدمن هزار چهره هم یکی از بازیگران فیلم است.
قصه این فیلم سرگرم کننده سرحال را می توان ای گونه خلاصه کرد؛ یک آدمکش ( ساموئل ال جکسون ) باید با حفاظت ویژه به دادگاهی برده شود تا شکایتی علیه رئیس یک باند تبهکاری داشته باشد. در این میان یک محافظ کاربلد به نام مایکل ( رایان رینولدز ) وظیفه حفاظت از او در مسیر را برعهده می گیرد اما…
کارگردانی این بلاک باستر تابستان بر عهده پاتریک هیوز (Patrick Hughes)، کارگردان استرالیایی زاده سال 1978 میلادی است که 3 سال در حوزه فیلم تحصیل کرده و به گفته خود در آن روزها چندین فیلم کوتاه ساخته و دستی در فیلمنامهنویسی ژانر دلهره (Thriller) برده. او در کارنامه نه چندان شلوغ خود دارای دو فیلم بلند Red Hill و The Expendables 3 است.
«محافظِ مزدور» مناسب یک بار تماشا و نه بیشتر برای آن دسته از افرادی است که هفته سختی را گذراندهاند و به دو ساعت هیجان و کمدی سرگرم کننده نیاز دارند.
بحثمون رو در باره این فیلم با چندین نقل قول از منتقان برجسته و مهم نشریات و وبلاگ های سینمایی به اتمام میرسونیم دیدن این فیلم رو از دست ندین.منتقدی که امتیازی بالا به فیلم داده است، منتقد ورایتی (variety) است. به نظر او وجود رینولدز وجکسون در کنار هم و هماهنگی آنها باهم این فیلم را به یک سورپرایز دیرهنگام تابستانه تبدیل کرده است. این دو هنرپیشه دو روش مختلف بازی دارند و طبیعیست که فیلمنامه بارها و بارها دوباره نوشتهشده تا بتواند خاصهها و تواناییهای هر دو بازیگر را به بهترین نحو به بازی بگیرد. مثلاً اشاره به بددهنی شخصیت جکسون در فیلم از طرف مایکل (با بازی رینولدز) اتفاقی ست که درواقعیت هم میتوانست بیافتد -کلمهی رکیکی که ساموئل جکسون از آن در فیلم استفاده میکند کلمهای ست که درواقعیت هم زیاد از آن استفاده میکند و رینولدز در زندگی روزمرهاش بسیار مؤدب و اتوکشیده است. این منتقد اتفاقات فیلم را به کارتون کایوتی (Coyote) و رود رانر (Roadrunner) تشبیه کرده که هر بلایی سر کایوتی میآید دوباره بلند میشود و در جاده به دنبال رود رانر میدود. در فیلم هم هر اتفاقی که میافتند مایکل و داریوس از مهلکه نجات پیدا میکنند.
و بشنوید نظر منتقد راجر ایبرت (rogerebert) که امتیازی متوسط به فیلم داده است، شخصیتهای فیلم و بازیگرانش را بسیار خوب توصیف کرده اما سرعت داستان، تعداد اتفاقات و حجم آن را بیشازحد و اضافهکاری دانسته است. کلکل بین مایکل و داریوس هم با توجه به فیلمنامهنویس و پیشینه او (فیلمهایی چون «خانم و آقای اسمیت» Mr. and Mrs. Smith و یا «48 ساعت» 48 HRS) عجیب نیست و کاملاً قابلدرک است و در سالهای گذشته فیلمهای هالیوودی به تیم کردن زوجی نهچندان مشابه علاقهمند شدهاند. اما به نظر او بینندگان سن و سال دار سینما توقع بیشتری از داستان فیلمها دارند و این فیلم بیشتر جنبهی سرگرمی دارد و احتمالاً بینندگانی جوانتر را به خود جلب خواهد کرد.
Post Views:
169