هانس کریستین اندرسن داستانی به نام «کفشهای قرمز» دارد که در آن دختری جوان آرزوی داشتن یک جفت کفش قرمز بسیار زیبا را دارد. او سرانجام از علاقه خانمی نابینا به خود سواستفاده میکند و با فریب، او را راضی به خرید کفشها میکند. اما عشقش به کفشها باعث میشود آنها را به دیگر چیزهای مهم زندگی اولویت دهد، سرنوشت نیز یار او نیست. در آخر دلباخته کفشها میشود، آنقدر که از پایش جداناپذیر میشوند و او را به رقصیدن وا میدارند. رقصیدنی چنان بیوقفه که او از خستگی و گرسنگی تا پای مرگ میرود.
شاید به نادانی آن دخترک بخندید، اما در زندگی واقعی اکثر ما کفش قرمز خودمان را داریم. به دنبال چیزهایی میرویم که فکر میکنیم مایه شادیمان خواهند بود اما متوجه نیستیم که این ره به ناکجاآباد میرود. یک پژوهش نشان داده که بیشترین رضایت شغلی نه متعلق به افرادی با دفاتر بزرگ و مجلل، بلکه متعلق به کسانی است که به شغل خود همچون یک ندای وظیفه نگاه میکنند، حتی اگر آن کار از جنس کارگری و کار یدی باشد.
یک بررسی دیگر نشان داده که فقط دیدن لوگوی فستفودها باعث ناشکیبایی آدمها میشود. البته این به خاطر وجود ویژگیهای پنهان در برند فستفودها نیست. بلکه عادات رفتاری ما -نظیر عجله، تغذیه در حین حرکت و غیره- در محیط فستفودها، چنین حسی را نسبت به آنها به وجود میآورد. به عبارت دیگر ما خیلی شکننده هستیم و کوچکترین چیزها رویمان تاثیر میگذارد. پس باید دلمشغولیهای خود را با دقت انتخاب کنیم، زیرا عادات ما سازنده ما هستند. چه بهتر عادتهایی بسازید که شما را در مسیر صحیح هدایت کنند. به شما یک زندگی پرمعنا و خوشایند دهند که به موجب آن بهترینها مهارتها را در خود پرورش دهید.
1. از آدمهایی که زندگی شما را به فساد میکشند، دوری کنید.
اگر فقط دیدن یک لوگوی فستفود میتواند شما را به بیصبری دچار کند، به این فکر کنید که حضور آدمهایی با رفتارهای مسمومکننده چه بلایی بر سرتان میآورد. شاید این آدمها از تصمیم شما برای دوری از آنها ناراحت شوند، و نارضایتی خود را با صدای خیلی بلند بگویند، اما آیا کنارهگیری از آنها به اثر انباشته مثبتی که در سالهای آینده برایتان به ارمغان میآید، نمیارزد؟
در زندگی همیشه آدمهای فاسدی وجود دارند که روی اعصابتان میروند. به جای ناراحتی از وجود آنها، بابت آدمهای خوب زندگیتان شکرگزار باشید. هیچکس دلش نمیخواهد به آدمهای بهدردنخور فکر کند، پس از وسواس فکری دست بردارید و با دست خودتان آنها را وارد ذهنتان نکنید.
2. دیگر تلفن، تبلت یا لپتاپ به تختخواب نبرید.
این مورد خیلی مهمی است که بسیاری مردم اثر منفی آن بر خواب و بازده کاری خود را درک نمیکنند. نورهای آبی با طولموج کوتاه باعث به هم خوردن سطح انرژی شما و کیفیت خوابتان میشوند. صبحها مقداری از این نور در تابش آفتاب وجود دارد. وقتی به چشم شما میرسند، باعث توقف انتشار هورمون خواب، ملاتونین، میشوند و این بدن را کاملا بیدار میکند.
بعد از ظهر که خورشید رو به غروب میرود، اشعه آفتاب نور آبی خود را از دست میدهد و این راه انتشار مجدد ملاتونین را باز میکند. پس دوباره بدن به حالت آرامش وارد میشود. بعد از غروب دیگر چشمهای شما انتظار نور آبی را ندارند و بدن برای خواب آماده میشود. اما نمایشگر دستگاههای الکترونیکی نور آبی ساطع میکنند.
نور این دستگاهها در انتشار ملاتونین خلل ایجاد میکند و شما را از خواب راحت باز میدارد. حتی اگر هم راحت به خواب بروید، آشفته خواهید بود و مدام از خواب میپرید یا خواب بیکیفیتی خواهید داشت. خواب بد هم مستقیما بر بازدهی روزانه شما اثر میگذارد و این چرخه معیوب هر روز تکرار میشود.
3. قدر اکنون و اینجا را بدانید.
شکرگزاری برای آرامش و شادمانی لازم است. البته نه شکر بابت ثروت و زرق و برق و خودروهای سریع، بلکه بابت آنچه همینک دارید. فقط به خاطر اینکه پولتان به خاویار نمیرسد، نباید از غذای معمولی خود ناراضی باشید. خوردن هاتداگ یا همبرگر در حیاط پشتی خانه همراه با دوستان هم میتواند لذتبخش باشد. به بیان ساده، خودتان را در دام این فکر نیندازید که باید حال خود را با نداشتههایتان تعریف کنید! حقیقت این است که اگر قدر حالا و داشتههای خود را ندانید، نمیتوانید برای آینده و رویاهایتان تلاش کنید. آینده از اکنون شروع میشود. قدر اکنون را بدانید.
4. بدانید که همیشه چیزها مطابق درک و دریافت شما نیستند.
اگر به زندگی کسی غبطه میخورید زیرا به نظرتان از همه چیز برخوردار است، مکثی کنید. شاید او هم در پشت دربهای بسته مشکلاتی دارد که شما خبر ندارید، حتی شاید مشکلاتی بسیار سختتر از مشکلات زندگی شما. آن کمالی که از بیرون میبینید و برای زندگی او متصور میشوید، میتواند وهم و خیال باشد.
یا مثلا تغییر محل شرکتی که در آن کار میکنید، شاید راه شما را دورتر کند اما میتواند کیفیت محل کار را بالا ببرد. شما که آیندهبین نیستید و کفخوانی هم نمیدانید، پس در مقابل این احتمال که زندگی میتواند غافلگیریهای مثبتی هم در آستین داشته باشد، آغوشی باز داشته باشید. همه تغییرات را به یک چشم نبینید و عینک منفینگری هم روی صورتتان نگذارید.
5. شروع کنید، حتی اگر ممکن است شکست بخورید.
بیشتر نویسندهها ساعتها روی شخصیتها و خطوط داستانی کار میکنند و حتی صفحات زیادی را مینویسند که میدانند هرگز منتشر نخواهند کرد. آنها این کار را میکنند زیرا میدانند که ایدهها را باید پرورد، ایدهها نیازمند زمان برای توسعه هستند. ما معمولا موقع شروع یک کار مهم، خشکمان میزند زیرا میدانیم که ایدههایمان به اندازه کافی پخته نیستند و شاید محصول نهایی تلاشمان خوب نباشد. اما چطور میشود چیزی عالی آفرید اگر وقت کافی را برای رشد به ایدههای خود ندهیم؟ به قول یک نویسنده، "یک صفحه بد را میشود ویرایش کرد، اما یک صفحه سفید را نه."
6. منظم شوید.
مردم درباره کمبود ایدههای جدید شوخی میکنند، اما یک منبع واقعا کمیاب در زندگیهای ما، که میتواند آبستن ایدهها و افکار جدید باشد، «وقت آزاد» است. کسی را سراغ دارید که وقت آزاد داشته باشد؟ نه. اما متاسفانه ما بخش بزرگی از وقتمان را با بینظمی به هدر میدهیم.
هر آدمی قبل از شروع یک کار، دو یا سه بار به آن نزدیک میشود. گاهی حتی ناامید شده، آن را به کناری میاندازد. اما تصور کنید که به جای دور انداختن، نتایج تلاشهای اولیه خود را منظم بایگانی کنید. این کار ساده میتواند در آینده وقت زیادی را برای شما صرفهجویی کند.
سعی کنید همه چیز را منظم بایگانی کنید تا بعدا ظرف چند دقیقه آنها را بیابید. نه فقط موارد کاری، بلکه چیزهای شخصی و خانوادگی را هم؛ آنها را به ترتیب زمان بچینید و پرونده کنید. حتما روزی به دردتان خواهند خورد.
7. با چیزهایی شروع کنید که واقعا در قلبتان طنین میاندازند.
آیا تا به حال به شعر یا جملهای برخوردهاید که به خوبی احساسات شما را جمع بندی کرده باشد؟ وقتی با چنین چیزهایی برخورد میکنید، چه شمای فعلی را بیان میکنند و چه شمای آینده را، آنها را نزدیک قلب خودتان نگه دارید. بگذارید چنین چیزهایی در زندگیتان انرژی مثبت بدمند و با دقت به تعداد آنها اضافه کنید. به طور ثابت به آنها سر بزنید و با خودتان مرورشان کنید.
8. کاری را انجام دهید که هویت واقعیتان را به شما یادآور میشود.
همه ما درباره اختصاص "وقت شخصی" حرف میزنیم اما دقیقا منظور از آن چیست؟ وقتی شخصی یعنی اوقاتی را به انجام کارهایی اختصاص دهیم که قلبا و ذاتا مایل به انجامشان هستیم، حین آن کارها هیچ ماسکی به صورت نداریم و خودِ واقعیمان هستیم. میخواهد دویدن باشد، یا رقصیدن یا ماجراجویی یا نویسندگی. این نوع کارها واقعا ما را جوان میکنند و زندگی را پرمعنی.
9. نه بگویید.
پژوهشهای دانشگاه کالیفرنیا در سانفرانسیسکو نشان داده که هر چه انسان از نه گفتن بیشتر طفره برود، احتمال تجربه کردن استرس، فشار، پوچی، و حتی افسردگی بالاتر میرود. نه گفتن واقعا یک چالش خودکنترلی بزرگ برای بسیاری از مردم است. "نه" کلمهای قدرتمند است که نباید از بیانش ترسید. وقتی نوبت به نه گفتن میرسد، آدمهایی که هوش عاطفی بالایی دارند از عبارتهایی مثل "بعید میدانم از عهدهاش بر بیایم" یا "مطمئن نیستم" پرهیز میکنند.
در ضمن نه گفتن به یک تعهد جدید، یعنی ارزش قایل شدن برای تعهدات فعلی و فرصت دادن به خود برای انجام عالی آنها. همیشه به خودتان یادآور شوید که نه گفتن عملی از جنس خودکنترلی است که اثرات منفی تعهدپذیری افراطی را کاهش میدهد.
10. به اهداف واقعگرایانه بپردازید.
بسیاری مردم سال نو را با این هدف که "تا خرداد 30 کیلو وزن کم میکنم" شروع میکنند. این نمونهای است از اهداف غیرواقعی، ترسناک، بزرگ، و اشتباه که البته شاید خیلی الهامبخش باشند...اما به محض اینکه از رسیدن به آنها باز بمانید طوری رنگ میبازند که فقط ناامیدی و احساس گناه به جا میماند. صد البته منظور ما این نیست که برای خودتان اهداف بزرگ تعیین نکنید و تلاشهای چالشی انجام ندهید، فقط میخواهیم بگوییم که در محدوده واقعیت باقی بمانید.
جمعبندی
شخصیت شما توسط گرایش شما در زندگی تعیین میشود، و خوشحالیتان نیز همینطور. تعقیب چیزهایی که فکر میکنید باعث خوشحالیتان خواهند شد را متوقف کنید، و به جای آن باور کنید که آرامش و خوشحالی کاملا بر عهده خود شما هستند.