کرامت حضرت معصومه به روایت میرزا علی اکبر فیض تاریخنگار قمی در دوره ناصری

مـیرزا عـلی اکـبر فیض ادیب و تاریخنگار قمی دورۀ ناصری (۱۲۴۵-۱۳۱۲ق) از کاتبان پرکار و از نویسندگان پر آثار آن دوره محسوب است

کرامت حضرت معصومه به روایت میرزا علی اکبر فیض تاریخنگار قمی در دوره ناصری

مقدمـه

مـیرزا عـلی اکـبر فیض ادیب و تاریخنگار قمی دورۀ ناصری (1245-1312ق) از کاتبان پرکار و از نویسندگان پر آثار آن دوره محسوب است. او فرزند میرزا علی اکـبر خوانساری است که از ادیبان و نویسندگان همان دوره به شـمار می آید. پس از مرگ فتحعلی شـاه، عم او «علی محمد قـرقی» کـه مورد عنایت همین شاه بود، به تولیت مقبره وی منصوب شد و بهمین مناسبت میرزا علی اکبر در سال 1250 ق بهمراه پدرش و عم خود از تهران به شهر قم - مدفن شاه تازه درگذشته- آمدند. پس از درگذشت عمویش، تـولیت آن مقبره به پدرش مرجوع شد و مدت بیست سال بدان کار اشتغال داشته است. سپس منصب مذکور به عهدۀ خود وی محول می شود.

او بجز نویسندگی، در شاعری و خوشنویسی نیز توانا بوده است. دیوان اشعار او بـه خـط شکسته نستعلیق موجود است و کتیبه های نگاشتۀ او تا چندی پیش در بناهای این شهر وجود داشت وبازماندۀ آن کنون در آستانۀ مقدسه قم وجود دارد.فیض در سال1312ق در کربلا در گذشت و در همان شهر به خاک سـپرده شـد. (تحفة الفاطمیین فی ذکر احوال قم و القمیین،مفلس قمی،2/230)

فیض متعلق به خاندانی علمی – فرهنگی چند صدساله است که سرآمد آنان ملامحسن فیض کاشانی (طبق شجره نامه ناقص چـاپ شـده در تذکرۀ شعرای معاصرین دارالایمان قم، 24) می باشد. فرزند نامدار او آیت الله میرزا محمد فیض است که در دعوت از شیخ عبدالکریم حائری برای آمدن به قم و تاسیس حوزه علمیه شرکت و نقش مـؤثر داشـته اسـت. در مجلس ختم ایشان بود کـه سـپهبد حـاج علی رزم آرا – نخست وزیر وقت - ترور شد. فرزندان و احفاد اخیر الذکر نیز خدمات ارزنده ای به شهر قم و جامعۀ علمی- فرهنگی کـشور نـموده اند کـه مختصراً بدان اشارت می رود:

1- مرحوم شیخ عباس فـیض از روحـانیون دانشمند و نویسنده گنجینۀ آثار قم و چندین اثر دیگر که همچون جدش از نویسندگان پر کار به شـمار می رفته است (مـتوفی 1353ش و مـدفون در ضـلع شرقی شیخان قم ). قرار است کتاب مذکور را بنیاد قم پژوهـی با کوشش آقای سیدرضا باقریان چاپ نماید. نویسنده در این کتاب مهارت خویش در معماری سنتی و کهن را در ضمن استفاده از اصطلاحات و تـعبیرات مـعماری نـشان داده است. این پرسش به ذهن می آید که او در کدام مکتب این هـنر را فـرا گرفته است؟ جا دارد صاحب همتی این واژه ها را بصورت جداگانه استخراج نماید. نگارنده مقداری از آنها را شتابانه به هـنگام نـگریستن بـر نسخۀ پیش چاپ آقای باقریان در حاشیۀ آن استخراج نمود، گویا با چاپ فـهرست ایـن اصـطلاحات بعلت حجیم شدن کتاب یا هر علت دیگری موافقت نباشد.

2- دکتر علیرضا فیض، اسـتاد مـمتاز دانـشگاه تهران در رشته فقه و اصول و نگارندۀ چندین اثر در موضوعات مذکور.

3- آیت الله حاج میرزا مهدی فـیض، امـام جماعت مسجد امام حسن عسگری (ع). ایشان از نادر امامان جماعت اند که در وقت فـضیلت نـماز عـصر -2 تا 5/2 ساعت به غروب شرعی – نماز ظهر و عصر را با هم اقامه می نمایند.

فـرزندان یـاد شدگان نیز منشاء آثار سودمندی برای کشوراند. جای خوشبختی است که جناب دکـتر مـحمود مـرعشی بیشترینۀ (این واژه در گویش قمی متداول است) آثار خطی خاندان فیض را که در اختیار مرحوم شیخ عـباس بـوده است، به کتابخانۀ آیت الله مرعشی (ره) انتقال داده اند.

آثار فیض در مورد قـم

وصـف تـحلیلی آثار فیض در مورد قم را که از حیث مضمون و تعداد درخور توجه است، جناب دکتر سیدحسین مـدرسی طـباطبایی در «کـتابشناسی آثار مربوط به قم» آورده اند. (همان کتاب، 1353 ش، 82-117) مهمترین اثر او در مورد قم «تـاریخ قـم» وی است که امید داریم دستیاب و چاپ شود.

آثار چاپ شده فیض

در چند دهۀ اخیر چند اثـر از وی چـاپ شده است که به شرح مختصر آن می پردازد:

1- «گزارشی در باب شورش شیخ عـبیداله کـُرد» به کوشش حسین مدرسی طباطبایی، مجلۀ وحـید، ش254-255 (1358): 20-27 کـه بـرگرفته از جُنگ نگاشتۀ فیض محفوظ به شـماره 162 در کـتابخانۀ آیـت الله مرعشی است.

این گزارش در «قمیات» مجموعه نگاشته های جناب مدرسی در مورد قم، انـتشارات زاگـرس، نیوجرسی، 1386، باز نشر شده اسـت. هـمچنین مقدمۀ کـوشنده در «شـناختنامۀ قـم» به کوشش علی بنایی 5/بخش دومـ 75 -80، 1390 مـجدداً چاپ شده است.

2- «قم در قحطی بزرگ» به کوشش جان گرنی، منصور صـفت گـل، کتابخانه آیت الله مرعشی قم، 1387. عنوان اصـلی رساله «وقایع قحط سـالی قـم» و در شرح آدم خواریهای قحطی 1288 ق و بـسیار خـواندنی است.

توضیحات مفصل کوشندگان بر ارزش کتاب افزوده است.

صفحات 9-138 کتاب مذکور متضمن مـقداری از تـوضیحات و اصل رساله در «شناختنامه قم»، 5/147-287 نـشر مـجدد شـده است.

3- «خاندان فـیض قـمی» که یکی از دو تحریر او از احـوال خـاندانش است و نخستین بار در مجله میراث شهاب شـماره پیاپی 35 – 36 سال 10 (بهار و تابستان 1383) 157 -176 که به کـوشش مـیرمحمود موسوی چاپ و بار دیگر در «شناختنامۀ قـم» 4/163-202 بـاز نشر شـده اسـت. ایـن اثر به چاپ نـو بهمراه اصلاحات و توضیحات لازم دارد.

4- «رساله فراقیه مقامه ای از قرن سیزدهم هجری» به کوشش علیرضا اباذری کـه در مـجلۀ پیام بهارستان دوره دوم سال چهارم شـماره چـهاردهم زمـستان 1390، ص 9 تـا 76 چـاپ شـده است. این اثـر نـیز متضمن فوائد تاریخی و اجتماعی و فرهنگی در مورد شهر قم است.

5- «تذکرۀ شعرای معاصرین دارالایمان قم» به کـوشش دکـتر عـلیرضا فولادی، بنیاد قم پژوهی و کتابخانه آیت الله مرعشی، قـم، 1393ش، ایـن اثـر بـجز اطـلاعاتی کـه درخصوص شعرای دوره ناصری قم در بر دارد، آگاهی های اجتماعی و فرهنگی دیگری در مورد قم و همچنین واژه ها و اصطلاحات مدنی و کمیاب را متضمن است. نگارنده این سطور فهرست این واژه ها بهمراه ارسـال المثلها و تمثیلات را استخراج و درج کرد، لیکن مصحح محترم با چاپ آنها موافق نبود. چاپ این گونه فهرست ها کمک شایانی به »فرهنگ جامع زبان فارسی» و «فرهنگ جامع ضرب المثلها» خواهد بـود. بـه عبارت روشن تر میزانی از ظرفیت های پنهان زبان پارسی بدین ترتیب نشان داده می شود.

گفتنی است که جلسۀ نقد و بررسی چاپ مذکور در زمستان 1393 با حضور مصحح و دکتر علی اشـرف صـادقی و دکتر محمد مهیار و شـماری از فاضلان از جمله دکتر اکبر ایرانی مدیر میراث مکتوب در مجتمع ناشران قم برگزار شد. نگارنده نیز در این جلسه حاضر بـود.

اسـتفاده از چاشنی طنز و چاشنی سَره نـگاری و افـعال پیشوندی از مختصات نثر فیض است.

اخیراً آقای سیدعلی ملکوتی توصیفی از آن را در مجلۀ آینۀ پژوهش شـماره 152، خرداد – تیر 1394 بدست داده است. جا دارد اولیای فرهنگی کشور، هـمایشی شـایسته در بزرگداشت این خاندان عـلمی- فـرهنگی تدارک ببینند.

نگارنده امید دارد سالنگار این نویسنده و ادیب پرکار را به علاقمندان تقدیم دارد.

ضمناً متن حاضر را دکتر محمدباقر فیض فرزند آیت الله شیخ مهدی فیض رؤیت نموده اند.

کرامت حضرت معصومه (س) در شـنبه 18 شـوال 1370ق بر گرفته از برگ 156 جُنگ شـماره 146 کتابخانۀ آیت الله مرعشی است که توصیف آن در «کتابشناسی آثار مربوط به قم» 89-93 آمده است. توضیحات و اضافات شامل ریخت نوشت[1] (رسم الخط ) دو واژه که با ریخت نوشت امـروزی تـفاوت دارد و هم چـنین معانی شـماری از آنها در داخل قلاب [] آورده شده است.

چند نکته در متن قابل دقت است:

1- شفایافته سیدی فاضل از اهـالی خلخال بوده است.

2- از نجف و کربلا مراجعه کرده بود.

3- شاعر با شـأنی هـمراه او بـوده است.

4- بعد از خبر شفا، بازار ها را آئین بستند و چراغانی کردند.

5- استفاده از بازار بصورت جمع، نشان می دهـد کـه شهر قم در آن زمان دارای بازارهای متعدد بوده، چنانکه در یادداشت های ناصرالدین شاه و سفر نـامه جـهانگردان وصـف شده است.

مرحوم آیت الله العظمی مرعشی(ره) به مرسوم خود شرحی بر برگ نخستین آن نگاشته اند که در پی مـی آید:

«مجموعة حاویة لتراجم عدّة من شعراء بلدة قم و عدّة من مزارات تـلک البلدة المقدسة و غیرها مـن الفـوائد و هی من تألیف الفاضل الادیب النبیل المیرزا علی اکبر الفیض القمی بخطه الشریف، حرره شهاب الدین الحسینی المرعشی النجفی».

کرامت حضرت معصومه (س) در شنبه 18 شوال 1307

روز شنبه هیجدهم شهر شوال المکرم از سنۀ هـزار و سیصدو هفت کوری بود خلخالی در روضۀ مطهره حضرت فاطمۀ معصومه علیهاسلام در قم چشم او شفا داده شد و بینا گردید. تفصیل از این قرار بود که این شخص اعمی [=کور] از اعتاب عالیاتِ نجف و کربلا مـراجعه کـرده بود، سیدی بود فاضل، شاعر با شأنی که از همراهان همین شخص اعمی بود.

درین سفر حکایت کرد که از کرمانشهان تا قم هـمسفر بـودیم، این دو نفر پسر های او دست او را می گرفته در منزل می بردند و به این طرف و آن طرف از جهت قضاء حاجت می کشانیدند. کفشدار [اصل: کفش دار] سر کار فیض آثار [=کفشدار آستانۀ مقدسۀ حضرت مـعصومه] حـکایت کرد این شخص اعمی را در مشرف شدن به آستان مبارکه ملاحظه می کردم که چشمهای او نابینا بود، چنانچه در همان روز که شفایافت زمانیکه به روضه مطهره می خواست داخل شود در کمال حـالت تـضرع و گـریه و ابتهال [=زاری کردن، اخلاص ورزیدن در دعـا] بـود بـا این حالت داخل روضه مطهره شد. دو سه ساعتی نگذشت که با چشم روشن از روضه بیرون آمد. خود آن اعمی حکایت کرد کـه بـا کـمال دلسوزی و گریه و تضرع داخل روضه شدم و به هـمین حـالت متوسل به روح پاک حضرت گردیده در همین حالت تضرع بیخود گردیدم. در حالت بیخودی و نوم[=خواب] ملاحظه کردم شخص سیدی پهلوی من است. بـه مـن گـفت: برخیز، من عرض کردم: نابینا و کور هستم دست مبارک [را] بـر روی من و پیشانی [اصل:پی شانی] من کشید و فرمودند: شفا یافتی. ناگاه بخود آمدم و متنبه [=آگاه شدن، هوشیار شدن] شدم، دیـدم چـشمهای مـن روشن است. به او گفتیم: روی مبارک آن سید را دیدی که پهلوی تو در خـواب بود؟ گـفت: روی مبارک او را ندیدم و هیچ اصل بشرۀ [=چهره] ایشان در نظر من نیست. این خبر شایع گردید بازارها را آئین بـستند، چـراغ روشـن کردند.

پی نوشت

[1] برابر نهادۀ نگارنده برای ترکیب «رسم الخط» است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان