پدیده چنار خونبار الموت قزوین (۳)

  گزارش توصیفی پدیده «چنار خونبار»   روستای زرآباد در شمال شرقی قزوین در منطقه الموت قرار گرفته است و اکنون فاصله ی میدان قریب کش قزوین تا روستای زرآباد دقیقاً ۷۲ کیلومتر است

پدیده چنار خونبار الموت قزوین (3)

 

گزارش توصیفی پدیده «چنار خونبار»
 

روستای زرآباد در شمال شرقی قزوین در منطقه الموت قرار گرفته است و اکنون فاصله ی میدان قریب کش قزوین تا روستای زرآباد دقیقاً 72 کیلومتر است.* *شهرت روستای زرآباد به امامزاده علی اصغر (علیه السلام) است که می گویند امامزاده واجب التعظیم و فرزند امام موسی بن جعفر (علیه السلام)است. در جوار قبر امامزاده چندین چنار بوده که به چنار خونبار معروف است. این چنارها به مرور زمان خشک شده و یکی از آنها اکنون در صحن امامزاده در قید حیات است. در زمان های گذشته، امامزاده ضریح کوچکی در کنار چنارها داشته است که پس از خشک شدن چنارها ، ضریح را توسعه داده ، برای امامزاده حرم ساخته اند.
باور داشت ها و اسطوره های مردم حول دو محور، یعنی امامزاده علی اصغر (علیه السلام) و چنارهای اطراف آن دور می زند. سید قدیر، پیرمرد 85 ساله که به قول خودش بیش از نیم قرن به امامزاده خدمت کرده است ـ و پدر وی پسر عموی آیت الله سید موسی زرآبادی نویسنده کتاب کرامات است ـ می گوید : بنده رفتم خدمت آیت الله مرعشی نجفی ؛ وجوهاتی بود که برای اصلاح برده بودم . بنده گفتم :شما از اسامی امامزاده ها مسلط هستید. زرآباد امامزاده ای دارد؛ بگویید از نسل کیست؟فرمود : چرا از درختش نمی گویید ؟ یک عاشورا آرزو می کنم بروم در زرآباد خودم با چشم خود ببینم . عرض کردم : حاج آقا ! برای شما می آورم .زمستان بود. فرمود : امامزاده فرزند بلا فصل امام موسی کاظم(علیه السلام) است. :گفتم : آقا وقتی این درخت خشک می شود ، شاخه هایش می ریزد اهالی جرئت نمی کنند استفاده کنند یا صنعتی انجام بدهند. فرمود : مگر شجری که از آن خون امام حسین (علیه السلام) جاری می شود ، می شود بسوزانی.
گفتم :وقتی شاخه ها می شکند ما دفن می کنیم.گفت:احسنت احسنت.
من از چنار خون گرفتم، بردم برایش و یک «برگ»هم بردم که رویش نوشته بود «حسین»و یکی نوشته بود «یا حسین». وقتی به خدمتش رسیدم، سه مرتبه بلند شد و نشست. گفت :من می خواهم این را لای کفنم بگذارم.
این طوری که بنده از پدرم شنیدم امامزاده سه مرتبه نبش قبر شده است. ایشان در وسط این درخت مدفون بودند. اینجا در زمان زرتشتی ها باغ بزرگی بوده که الان هم به زبان مادری «پلا باغ»می گوییم. سه تا درخت طرف غربی امامزاده بوده، وقتی ما حرم را توسعه دادیم درخت ها خشک شده بود و ریشه هایش الان در داخل حرم هست. ما ضریحی چوبی درست کردیم و دو متر و هفتاد سانتیمتر کندیم و پایین رفتیم تا قبر را پیدا کردیم. دورش را چیدیم و آوردیم بالا؛ قبر با گچ و خاک درست شده بود.
پدرم می گوید :روس ها وقتی آمده بودند، از آنها می پرسند سن این درخت ها چقدر است ؟ آنها گفتند : درخت مال چهار هزار سال پیش است. آن درخت ها خشک شدند.
امامزاده در روستای نیاسر (یکی از روستاهای منطقه الموت) خواب نما می شود و می گوید : آب من را اذیت می کند، نبش می کنند می بینند که آب احاطه کرده است.
مرتبه دوم از طالقان می آیند و می گویند : حضرت گفته ریشه های درخت من را اذیت می کند، می کنند می بینند ریشه درخت احاطه کرده است. این در زمان سید ابراهیم جد من، یعنی پدر سید محمد (پدر من ) اتفاق افتاده است. هر دو بار که نبش می کنند، به جنازه می رسند که می بینند سرش زخم است.
سید حسن خیابانی، ساکن قزوین، اهل زرآباد بوده است. به وی می گویند : آنجا گنج است و امامزاده نیست. می آید در زرآباد و می گوید :می خواهم بشکافم، می شکافند، می بیند سرش زخم است و دستمالی بر سرش بسته شده است. روایت داریم که با بیل شهید شده است. خیابانی می گوید :دستمال را باز کنید برای تبرک نگه دارم ، دستمال را باز می کنند،‌خون مثل آدم زنده بیرون می آید. می گوید :خدا لعنت کند آنهایی را که منکرتو شدند، سپس غش می کند»(مصاحبه با سید قدیر ،پیر مرد 85 ساله ، که سال ها رئیس هیات امنا بوده و علی الظاهر معتمدترین مرد زرآباد است. ساعت 2/5 شب عاشورا سال 1384).
یکی از مطلعین محلی با اقتباس از متون تاریخی، داستان حضور امامزاده در منطقه ی الموت را اینگونه بیان می کند:«در تاریخ آمده است :امامزاده، فرزند بلافصل امام موسی کاظم (علیه السلام) به همراه تعدادی از علویون (حدود 8000 نفر) از مدینه و عراق جهت زیارت امام هشتم، علی بن موسی الرضا(علیه السلام) به سوی خراسان حرکت کردند. زمانی عازم ایران می شوند که امام رضا (علیه السلام) به دست مأمون مسموم و به شهادت می رسد. به مأمون خبر می دهند تعداد بی شماری از فرزندان امام موسی کاظم (علیه السلام) و سادات علویون عازم ایران هستند. مأمون دستور می دهد به حاکمان شهرهای ایران که از ورود این افراد جلوگیری کننند. در نزدیک های اصفهان به دستور حاکم ظالم آن شهر که از مزدوران مأمون بوده، جنگ سختی بین سادات و بنی عباس در می گیرد و علویون شکست می خورند و در شهرهای ایران متواری می شوند که از جمله شاه چراغ در شیراز دستگیر و به شهادت می رسد. در آن برهه از زمان طبرستان (مازندران فعلی) از هجوم مزدوران بنی عباس و مأمون در اَمان بوده است. سادات برای تبلیغ دین شان ترجیح می دهند عازم این خطه شوند. امامزاده علی اصغر(علیه السلام) از جمله سادات بوده که عازم این بلاد می گردد و در میان راه طالقان ـ الموت هم مرز با طبرستان به دست مأموران بنی عباس دستگیر می شود و به فیض شهادت نایل می گردد.
بزرگان روستا بر بالین در خون غلتیده ی این بزرگوار شرف حضور پیدا می کنند.
زراره پاک رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وصیّت می کند پس از مرگم مرا به زرآباد برده، زیر درختان چنار به خاک بسپارید. بزرگان روستا، علت را جویا می شوند. آن حضرت پاسخ می دهد:اولاً، آن درخت مقدس است و شب عاشورا هر ساله در عزای جدم امام حسین (علیه السلام) از شاخسار آن خون جاری می گردد؛ دوم اینکه : در زیر این درخت سه تن از یاران امام زمان (عج) مدفون اند. مایلم در کنار آن بوده، در قیام اباصالح المهدی جزء یاران آن حضرت محسوب گردم»(سید نعمت الله بی نیاز ، از متولیان امامزاده ، 1385/1/2).
مردم منطقه معتقدند :امامزاده علی اصغر (علیه السلام) فرزند امام موسی کاظم (علیه السلام) و برادر کوچک امام رضا(علیه السلام) است. امامزاده جوان بوده و 15-16 سال سن دارد. جنازه علی اصغر (علیه السلام ) هنوز نپوسیده و تر و تازه است. حتی شخصی خواسته بود، سر بند امامزاده را به یادگاری بردارد ، همین که دستمال را باز کرد ه بود ، خون از جای زخم ، جاری شده بود. برخی از مردم اهالی مدعی هستند : بارها معجزه امامزاده را مشاهده نموده اند. در عالم رؤیا بارها بالای مرقد امامزاده نور مشاهده کرده اند.(ابراهیم آگاه ، 1385/1/5). هیچ سالی نیست که عده ای از مردم به وسیله امامزاده شفا پیدا نکنند، مردم مصادیق بسیاری از شفا یافتگان را گزارش می کنند. مردم معتقدند : امامزاده حاجت های آنها را برآورده می کند. به صورت شفاهی و کتبی به امامزاده عرض ارادت نموده، خواستار برطرف شدن مشکلات خویش هستند. در سال 1384 نابینایی از کویت با طناب خودش را به ضریح امامزاده بسته بود و خواستار شفای چشمان نابینای خویش بود. تعداد افرادی که در کنار ضریح به بست نشسته بودند ، زیاد بوده ، از تنوع مکانی برخوردار بود.
مردم با امامزاده بسیار صمیمی هستند؛ به نحوی که با «امام زنده» هرگز نمی توانند آن گونه صمیمی باشند. دردهای نهان خویش را به امامزاده بازگو می کنند. نامه نوشتن به امامزاده از عادت های مرسوم زائران است. معمولاً افرادی که درخواست کتبی از امامزاده دارند به شاخه ی چنار نیز دخیل می بندند. در یک جمع بندی اجمالی از درخواست های مردم، می توان به نتایج ذیل اشاره نمود:
ـ حاجتمندان با امامزاده بسیار صمیمی بوده ، نهان ترین اسرار خویش را با وی در میان می گذارند.
ـ بدون تکلف در کاغذهایی که به آدم زنده قابل ارائه نیست، عرض حال می کنند. هر کاغذی که قابل دسترس باشد، روی آن حاجت های خویش را می نگارند.
ـ مردم مشرک نیستند. امامزاده را در دادن حاجت مستقل نمی دانند، بلکه وی را شفیع قرار می دهند.
ـ به لحاظ فراوانی، درخواست های جنس مؤنث از اکثریت مطلق برخوردار است. 74/7 درصد نامه ها به زنان و دختران تعلق دارد.
ـ معمولاً حاجت های نهان و غیر قابل حل در اینگونه درخواست ها مطرح می گردد.
ـ خواسته های جنسی از قبیل ازدواج ... به لحاظ فراوانی در درجه ی اول قرار دارد؛ به ویژه دخترانی که به خاطر هنجارهای اجتماعی نمی توانند تمایلات خودشان را به مطلوب خودشان عرضه نمایند، از امامزاده استمداد می جویند.
بیشترین باورداشت های مردم به «چنار خونبار»معطوف است. گزارش بدوی برای یک زائر ناآشنا درباره «چنار خونبار» به قرار ذیل است:
ـ در روز عاشورا، از یکی از شاخه های درخت «خون» جاری می شود؛ آن شاخه معمولاً برای سال بعد خشک می شود؛ البته در زمان های قدیم بیشتر خون جاری می شد، ولی اکنون به دلیل ضعیف شدن اعتقادات مردم، کم شده است. در قدیم همان گونه که در منابع مکتوب بود، به اندازه ذبح مرغی خون جاری می شد.
ـ این خون فقط در روز عاشورا جاری می شود؛ البته عاشورای واقعی، نه عاشورای تقویمی که گاهی با واقعیت تطابق ندارد. خادم امامزاده می گوید :گاهی مردم شب عاشورا می آیند؛ بدون اینکه خون جاری شود، مأیوسانه بر می گردند؛ در حالی که توجه ندارند جریان خون بر حسب تقویم واقعی است. شما می بینید بعد از پراکنده شدن مردم خون جاری شد؛ معلوم می شود ما در تشخیص عاشورای واقعی اشتباه کرده ایم (سید رضا موسوی، 1385/1/4). سید قدیر موسوی هم در سال 1384 عصر تاسوعا می گفت :احتمالاً عاشورا گذشته است؛ زیرا روز هفتم من دیدم که از درخت خون جاری می شد.
ـ مردم به درخت چنار دخیل بسته، از آن حاجت می طلبند؛همان گونه که برخی از شاخه های در دسترس چنار پوشیده به پارچه هایی است که غالباً سبز رنگ می باشند.رنگ سبز در مذهب تشیع نماد سیادت و خوش یمنی است. به لحاظ فراوانی پس از سبز، رنگ مشکی قرار دارد که نماد غم و شهادت است؛ البته رنگ های دیگر نیز قابل ملاحظه است.
ـ مردم با درخت، به مثابه یک موجود زنده و بالاتر از آن یک «انسان»تعامل دارند. شاخه های درخت را هرگز نمی کَنَند و حتی شاخه های خشکیده آن را نمی سوزانند، بلکه شاخه های خشکیده و کنده شده را دفن می کنند. نقل می کنند حتی زمانی که درخت های اصلی خشکیده بود و می توانستند جهت توسعه ی حرم، ریشه های خشکیده را بکَنند، کسی جرئت نکرد، گفتند :باید سادات ریشه هارا ببرند. عده ای از سادات این کار را انجام دادند.
ـ یکی از تابوهای پیرامون چنار، بالا رفتن بر روی شاخه های درخت است. کسی نمی تواند از شاخه های درخت بالا برود که این عمل با مقاومت شدید اهالی مواجه خواهد شد. یکی از مشکلاتی که در بدو ورود به منطقه در سال1384 با آن مواجه شدیم ، این بودکه اگر خون از شاخه های بالا جاری بشود، چگونه می توانیم نمونه گیری نماییم؛ زیرا متولیان گفتند : مردم به هیچ وجه اجازه نمی دهند شما از شاخه های درخت بالا بروید. این عمل توهین به مقدسات است؛ البته آن سال خون (صمغ) از شاخه خشکیده پایین جاری شد.
یکی از مصاحبه شوندگان ـ پیرمرد 88 ساله زرآبادی ـ‌ می گوید : در زمان های قدیم بالای چنار زنبوران عسل لانه کرده، عسل درست می کردند. عموی ما کربلایی نجف می رود بالای درخت، می خواهد عسل بیاورد. می چسبد به درخت و نمی تواند پایین بیاید. برادرش خلیل (عموی دیگر من) گوسفند قربانی می کند تا برادرش از درخت کنده شود (مصاحبه با سید خلیل طایفه).
ـ برگ های «چنار خونبار» نیز از تقدس به سزایی برخوردار است. مردم برگ ها را نمی سوزانند و به حیوانات نیز نمی دهند، بلکه برگ ها را جارو کرده، دفن می کنند. بر روی برخی از برگ ها اسامی مقدس نوشته شده است. اسامی منقش بر روی برگ ها عبارتند از : یا حسین ، حسین ، یا الله ، لا اله الاالله ، محمد ، علی ، یا زهرا، یا فاطمه ، حسن ، یا محمد.
البته تاریخچه کشف این پدیده نیز تا حدودی مشخص است. پیرمرد 85 ساله زرآبادی که به قول خودش ، خویشتن را وقف امامزاده کرده است، می گوید : من جوان بودم، از شمال تعزیه خوان ها در محوطه ی امامزاده مشغول تعزیه خوانی بودند؛ حدود یک ماه در زرآباد حضور داشتند، یکی از تعزیه خوان ها، برگی از زمین برداشت و به سینه خود چسباند و گفت : مردم من از شما مزد نمی خواهم. مزد مرا امام حسین (علیه السلام) داد. بعداً معلوم شد روی برگ نوشته شده است «یا حسین»، از آن پس مردم در میان برگ ها جست و جو می کنند. از هزار برگ یکی، رویش اسامی مقدس نوشته شده است (سید قدیر حسینی).
پیرمرد 88 ساله زرآبادی معتقد است : عده ای از افراد مورد عنایت، از این برگ ها پیدا می کنند. یک موقع برگی از درخت افتاد که رویش نوشته شده بود :«حسنی». روضه خوانی آمده بود که اسمش حسنی بود. گفت : این برگ مال من است و برداشت برد(سید خلیل طایفه).
داستان این برگ ها زبانزد روستاییان بود، اما در سال اول به اینگونه برگ ها دسترسی پیدا نکردیم. در ایام عید سال 1385 دو برگ پیدا شد که تصاویر آنها در بخش ضمایم قابل ملاحظه است. این تصاویر شبیه تست رزشاخ بوده، چندان شفاف نیستند؛ البته اهالی محل مدعی اند: تصاویر بسیار شفافی پیدا شده است. نمونه ای از آن بر روی پوستر های تبلیغاتی اداره کل اوقاف و امور خیریه استان قزوین موجود است؛ البته مجموعه اسامی الله ، فاطمه ، علی ، محمد ، حسن و حسین بر روی یک برگ نبوده، بلکه این تصاویر در کنار هم چیده شده اند.
ـ اهالی محل معتقدند : نباید شاخه های درخت را کند. آنها می گویند : هیچ کس نبوده که از شاخه های درخت بکند و سالم به مقصد خود برود؛ حتماً ضرر می بیند. خادم حرم که به هشت سال خدمت خود در جوار مرقد علی اصغر(علیه السلام) افتخار می کند، می گوید : من هرگز کسی را ندیده ام که شاخه درخت را کنده باشد یا به درخت چنار توهین نماید، مگر اینکه به «توبه» درآمده و ضرر شدید متحمل شود (سید رضا موسوی ، 1385/1/4).
ـ باورداشت های اهالی در ادبیات محلی نیز وارد شده است و در ترویج این باورها نقش دارد. تکرار برخی از اشعار در ایام محرّم با ریتم و آهنگ حزین به زائران شوق دیدار و به اهالی زرآباد «احساس هویت» می بخشد.برخی از این نوحه ها به ترجیع بند تبدیل گشته، هرساله در خلال مناسک طولانی عزاداری شب عاشورا به کرات تکرار می شود. تکرار این اشعار با نوای بسیار هنرمندانه و زیبا در سوق دادن اذهان به بُعد احساسی نقش به سزایی دارد. از آنجا که اطلاع از این اشعار در تجزیه و تحلیل نهایی کمک می نماید، نمونه ای از این اشعار که در دو سال متوالی ضبط گردیده، درج می شود :

 

در سرزمین قزوین، در بخش رودباران
در وادی زرآباد، در پای کوهساران

شخصیتی مقدس، کرده مقام آنجا
زین ره شده زرآباد، مشهور تر ز هر جا

نام بزرگوارش، باشد علی اصغر
پور امام هفتم، از خاندان حیدر

صحن و سرای پاکش، دارالشفای عام است
خونباری چنارش، مشهور و هم عیان است

دیدند مردمانی، بر شاخ آن چناران
شب های بی شماری، گردیده نورباران

گویند مرغکانی، در کربلای خونین
پرهای خود نمودند، از خون سرخ رنگین

یک مرغکی ز مرغان ، پرپر زنان و غمگین
آغشته خون و نالان، آمد دیار قزوین

همچون به حال پرواز، در دشت و کوهساران
بنشست ناگهانی، بر روی آن چناران

این واقعه نمادی، از لطف کردگار است
وین شمه ای ز راز خونباری چنار است

زین رو بود که هر سال، در صبح روز عاشور
خون می چکد به یکبار، از شاخه های پر نور

چون این مکان بدینسان، گردیده پاک و اطهر
کرده مقام آنجا، شه زاده ای چو اصغر

آن مرقد مطهّر، در آن مکان آباد
بس افتخار باشد، بر مردم زرآباد

بر استان قُدسش، بوسه زند شب و روز
منصوری سخنگو، چون می شود دل افروز

(شعر از : الله یار منصوری)

پی نوشت ها :
 

* عضو هیئت علمی دانشگاه باقرالعلوم
**هرچند در اسناد مکتوب همه ی نویسندگان هشتاد کیلومتر نوشته اند،اما نگارنده با ماشین پراید کیلومتر انداختم 72کیلومتر بود،این کاهش فاصله به دلیل توسعه ی شهر قزوین است.
 

منبع: فصلنامه شیعه شناسی شماره 27
ادامه دارد...
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان