این داستان مسلما نیازی به یک اقتباس سینمایی داشت. در سال 1986، «سارو برایرلی» پنج ساله که جوانترین عضو خانواده بود در شهر شلوغ و پرجمعیت کندوای هندوستان در قطاری گیر میافتد. او قریب به هزار مایل در سراسر کشور سفر میکند تا نهایتا توسط یک زوج استرالیایی به فرزندی پذیرفته میشود. سرانجام حدود 25 سال بعد، سارو با استفاده از «گوگل ارث (برنامهای است برای دریافت و مشاهدهی اطلاعات جغرافیاییِ جهان)» و خاطراتی مبهم از دوران کودکی به زادگاهش بازمیگردد تا مادر حقیقیش را بیاید. لحظهای دراماتیک برای تحت تاثیر قراردادن تماشاگر.
"شیر" به عنوان اولین تجربهی سینمایی کارگردان «گارث دیویس» به قدر کافی در خلق و درک تجربهی کلی احساسی سارو دقت کرده. فیلم اقتباسی از کتاب "راه طولانی رسیدن به خانه" نوشته خود سارو است و «دِو پاتل» در قامت ساروی جوان و مشتاق به بازیابی ریشه و اصالت خود، خوش درخشیده؛ اما بهترین لحظات فیلم را صحنههای قبل از رسیدن او به خانه تشکیل میدهند. در یک ساعت ابتدایی فیلم، دیویس ما را همراه ساروی نوجوان به سفری ادیسهوار در سراسر هند میکشاند که این نقش توسط بازیگر تازهکار «سانی پاوار» به طرز شگفتانگیزی ایفا شدهاست. همین صحنهها خود میتوانست یک فیلم سینمایی مستقل را تشکیل دهد که حتی نیازی به پرش 20 سالهی داستان نداشتهباشد. پاوار در رعایت جزییات هنگام بازیگری فوقالعاده بوده به گونهای که حال و هوای یک درام کلاسیک نئورئالیستی(جنبشی که سعی در نزدیک شدن هر چه بیشتر فیلم به واقعیت دارد) را به بیننده القا میکند که دیویس کارگردان از این مهارت به خوبی استفاده کرده و شخصیت اصلی را در یک محیط پیچیده از موقعیتی خطرناک به موقعیتی دیگر میکشاند.
فیلمبرداری "شیر" توسط «گریگ فریزر» کاربلد انجام شده که آثاری همچون «سی دقیقه پس از نیمهشب» را در کارنامهی خود دارد. نماهای گرفتهشده توسط او حس خفقانِ گذار از قطار شلوغ به تونلهای تاریک و خیابانهای پرتراکم را به خوبی به بیننده منتقل کرده که این نماها نوعی حس ناامیدی را در قبال مسئلهی بغرنج سارو به وجود میآورند. این صحنهها کاملا در خدمت فیلم هستند و در واقع به تدریج مسیر رسیدن شخصیت اصلی به تقدیر خویش را پس از سرپرستی مهربانانهی والدین ناتنیاش، «سو (نیکول کیدمن)» و «جان (دیوید ونهام)»، به نمایش میگذارد. کیدمن به خوبی از پس صحنههایی که باید به پسر جدیدشان لبخندی محبتآمیز بزند و حس مورد نیاز را انتقال دهد، برآمده. اما مشکل بزرگ فیلم "شیر" ناتوان بودن در بروز مناسب احساسات سارو برایرلی هنگام امیدواری او برای یافتن خانه و کاشانهی خود است. این فیلم، داستان جذابی از پریشانی و فقدان است ولی تا حدودی به اثری همانند دیگر فیلمهای مشابه تبدیل میشود.
سارو به عنوان یک جوان بالغ جاهطلب که درس هتلداری میخواند، عاشق دانشجویی آمریکایی به نام لوسی (رونی مارا) میشود که بعدتر تاثیر بسزایی در حمایت و برانگیختن حس کنجکاوی سارو نسبت به گذشتهاش ایفا میکند. رابطهی بین این دو ساده به حال خود رها شده خصوصا پس از این که سارو به مشغلهی ذهنی خود میپردازد. اما فیلم "شیر" حتی پس از بخش میانی بیروحش، همچنان به عنوان یک درام خوب و درخشان در ذهن تماشاگر باقی میماند. به همان اندازه که شخصیت اصلی در طول فیلم پریشانتر و درونگراتر میشود و خاطرات مبهم کودکی در ذهنش خطور میکند، بیشتر خشمگین شده و احساس گناه میکند؛ پاتل نیز پیچیدهترین عملکرد خود را از زمان فیلم «میلیونر زاغهنشین» به نمایش گذاشته به نحوی که میتوان بازی او در "شیر" را همسطح با آن فیلم عنوان کرد.
هر دو فیلم که بر اساس داستان واقعی ساخته شده، دربارهی کودکان فقیر هندیست که تجربیات دگرگونکنندهای را تحمل میکنند و وارد دنیای جدیدی میشوند. اما در اینجا نقشی که پاتل بازی میکند پیچیدهتر است؛ سارو که در میان حالات ناامیدی کودکیش و بحران جوانیش گیر افتاده، فرآیند مواجهه با کشف هویت واقعی خود را بیشتر در درون خود پیش میبرد. کشمکش درونی او هنگام کشف این حقیقت که با برادر ناتنیاش (آرکا داس) که بداخلاقی او برای والدینش معضلی شده، نسبت خونی ندارد به اوج میرسد. در اینجاست که کیدمن چندین لحظهی پرشور احساسی خلق میکند و عشق و علاقهاش نسبت به فرزندانش و تلاش او در ساختن یک زندگی شاد برای آنها، رابطهی سارو با زادگاه حقیقیش را پیچیدهتر میکند.
"شیر" درست هنگامی که در خطر سقوط به ورطهی ملودرامی ضعیف قرار دارد، هویت واقعی خود را به عنوان یک داستان کارآگاهی بازپس میگیرد. سارو هر شب تا دیروقت به کنکاش در نقشههای دیجیتالی و محاسبات عددی میپردازد تا شاید بدین ترتیب هویت واقعی خود را بازیابد. همین نکته ادامهای خوب برای لحظات جذاب ابتدایی است. مسلما شکی نیست که تلاش فیلم به ثمر نشسته و "شیر" ماجراجویی باارزش نه تنها برای مادر و پسر بلکه برای تماشاگران نیز محسوب میشود. سفر هیجانانگیزی که با یک اتفاق شروع و با عزمی راسخ به نتیجه رسید و در آخر چشمان بیننده را پر از اشک خواهد ساخت. این پایان احساسی جزو معدود پایانهاییست که با قدرت، تماشاگر را تحت تاثیر خود قرار میدهد و این به لطف بار درام فیلم و کارگردانی خوب دیویس است که داستان را به خوبی پیش برده و به آن اجازه داده تا در طول فیلم گسترش یابد و با موفقیت کار خود را به سرانجام برساند.
مترجم: بابک مؤیدزاده