چکیده
هرمنوتیک و کیفیت فهم فقهى کتاب و سنتبه عنوان دین و شریعت، دو بحث روز و بسیار مهم محافل علمى و حوزوى است و از جهات متعددى مورد کند و کاو و نقد و نظر قرار گرفته است. نتایجبحث از هر دو موضوع، اساس بسیارى از مباحث دیگر ونگرشهاى مختلف در حوزهى علوم اجتماعى و انسانى مىباشد. دانش اصول فقه، مهمترین منبع دریافت اصول قواعد و کیفیت فهم فقهى استو مباحث الفاظ، ظهورشناسى و حجیت ظهور در آن دانش، ارتباط وثیقى با معناشناسى و شاخه مهمى از هرمنوتیک معاصر دراد; اگرچه خاستگاه هرمنوتیک در غرب با هرمنوتیک در اصول فقه متفاوت است. این مقاله در صدد است جایگاه هرمنوتیک و معناشناسى را در حوزه فهم فقهى قرآن و روایات و ارتباط آن با علم اصول فقه با تکیه بر آراى اصولیان بزرگى چون فاضلین نراقى که بیشترین بحث را در سمنتیک ارائه نموده است، بررسى و تبیین نماید و براى این منظور بحث مختصرى درباره معناشناسى و ادوار هرمنوتیک آورده شده است.
مقدمه
با ورود مباحث هرمنوتیک جدید، فهم فقها با تکیه بر آن مباحث مورد داورى قرار گرفته است و برخى درباره دانش اصول فقه (1) چنین داورى کردهاند: که آن چه در مباحث الفاظ (2) علم اصول آمده مربوط به دستگاه دلالت زبان و معناشناسى ( Semantice) مىباشد و در این علم هیچ توجهى به مباحث هرمنوتیکى (Hermenuics) نشده; لذا یک غفلتبزرگ در این علم رخ داده است. (مجتهد شبسترى، 23، 1375) . و برخى با تکیه به دادههاى شاخهاى از هرمنوتیک جدید غربى، بر فهم عصرى فقهى و اصولى تاکید کرده و بر فهم اصولیین و فقها که براساس ظهور صادر و نه ظهور و اصل (3) و عصرى است تاختهاند (سروش، 1371) .
هدف اساسى مقاله، بررسى داورىهاى فوق و تحقیق در جایگاه هرمنوتیک و معناشناسى در دانش اصول فقه و اثبات این فرضیه مىباشد که: بسیارى از موضوعات الفاظ اصول فقه با عدهاى از مباحث معناشناسى و هرمنوتیک کهن و شاخه معتبر و پرطرفدارى از هرمنوتیک جدید به نام کلاسیک و نئوکلاسیک همسان مىباشد و در فرآیند فهم کتاب و سنتبراى استنباط احکام شرعى هم معناشناسى نقش مؤثرى دارد و هم کارى هرمنوتیکى صورت مىگیرد.
باید توجه داشت که این مقاله، هرگز نظر به نقد و نظر نداشته و در صدد اثبات یا انکار دیدگاههاى مختلف هرمنوتیک نیست.
اهمیت و ضرورت موضوع، زمانى مشخص مىشود که بدانیم: توجه به مباحث هرمنوتیک معناشناسى در اصول فقه و فرآیند فهم فقهى مىتواند کمک بایستهاى به درک متقابل بیشترى در قشر حوزوى ودانشگاهى نموده تا زبان یکدیگر را بهتر فهم کرده و این دو مرکز مهم علمى و راهبردى را بیشتر به هم نزدیک سازد. و چنان چه اندیشمندان غربى به عمق و موشکافىهاى مباحث هرمنوتیکى اصول فقه توجه نمایند، مىتواند در کشمکشهاى پردامنه و اختلافات وسیع آنان در این مباحث راهگشا باشد و بر روى آنها بسیارى از راههاى حقیقت را بگشاید.
مطلب دیگرى که بر اهمیت موضوع مىافزاید، این است که: توجه مستقیم وعمیقتر حوزویان به هرمنوتیک جدید و آراى مختلف دانشمندان غرب و مقارنه و موازنهى آنها با نظریات هرمنوتیکى اصول فقه متداول در حوزههاى علمیه، بستر بایسته گفتگو و تباد و نزدیکى بین دانشوران مسلمان و غرب را فراهم مىسازد. اگر ادعا کنیم فقه و اصول فقهى که خالى از چنین مقارنه و موازنهاى باشد، در نیمه دوم قرن حاضر کارآمدى لازم براى حل مشکلات جامعه اسلامى و مسلمانان و دفع شبهات را ندارد، خلاف نگفتهایم.
در تحقیق و بررسى موضوع، در آغاز به روش کتابخانهاى آراى دانشمندان غربى در ادوار مختلف هرمنوتیک مشخص گردید و در عرض آن دانش اصول فقه که شیوه ونظام فهم فقهى کتاب و سنت را به دست مىدهد، مطالعه شد. بیشترین تلاش در بررسى آراى دانشمندان اصولى معطوف نظریات اصولى فاضلین نراقى شده است. با مقارنه و مقابله و موازنه بین مباحث هرمنوتیکى اصول فقه و ادوار مختلف هرمنوتیک در غرب، به هدف مقاله نزدیک شده ومشخص گردید که آن چه به طور کم و بیش در فرآیند فهم روشمند و اصولى قرآن و احادیث در حوزههاى علمیه مىگذرد، رنگ هرمنوتیکى و معناشناسى داشته و از اصول و قواعد این دو دانش پیروى مىکند.
پرواضح است قبل از هر مطلبى باید معنى اصطلاحات به کار رفته در عنوان مقاله، مانند: معناشناسى و هرمنوتیک و تمایز آن دو و شاخههاى مختلف هرمنوتیک و ظاهر و ظهورشناسى و حجیت ظهور روشن گردد.
1. معناشناسى (Semantics)
1.1. تعریف
معناشناسى که به مفهوم «علم معنى» و «علم لغت و معنا» (آریانپور، 1363) آمده، از ریشه یونانى (Sema) به معنى نشانه، علامت (Semaino) ، علامت دادن و معنى دادن، اخذ شده و در اصطلاح یکى از بخشهاى مهم دانش زبانشناسى نوین به حساب مىآید.
زبانشناسى داراى دو حوزه وسیع مىباشد: یکى حوزه لفظ و دیگرى حوزه محتوا; در حوزه لفظ، زبانشناسى با صورت وشکل ساختارى کلمات وعناصر زبانى (باقرى، 1375) و در حوزه محتوا با معناى الفاظ در قالب ترکیبى آنها و مدلول افرادى و جداى از کیفیت جاىگیرى آنها در جملات، سرو کار دارد. این حوزه از زبانشناسى، دانش سمانتیک یا معناشناسى را تشکیل مىدهد.
غرض اصلى سمانتیک و معناشناسى، شناخت اصول و توانایى یک زبان مىباشد که چگونه سخنگوى آن زبان در فهماندن و فهمیدن صحبتها و پى بردن به منظورهاى یکدیگر بر آن زبان تکیه مىکند و از آن بهره مىبرد؟ طبیعى استبا ارائه آن اصول و تواناییىهاى زبانى در فهم معناى یک زبان، در مرحله بعد به سخنگویان آن زبان مهارت لازم در استفاده صحیح و فهم معانى کمک مىنماید.
2. هرمنوتیک (Hermenatics)
1.2. تعریف لغوى
این لفظ در لغتبه معناى علم تفسیر، تعبیر و آیین تفسیرى کتاب مقدس (آریانپور، 1363) آمده و از ریشه یونانى ( Hermena ، هرمنیا) اخذ شده که برگرفته از نام هرمس (Hermes) است. هرمس، خداى یونان باستان و رسول و پیام آور خدایان، خالق سخن وتفسیر کننده خواستههاى خدایان براى مردمان پنداشته مىشده است. (احمدى، 1372 / هادوى، 1377) در رسالهاى اتیلوس افلاتون، تاکید شده که هرمس خدایى است که زبان و گفتار را آفریده و هم تاویل کننده و هم پیام آور است. ظاهرا اولین بار ارسطو «هرمینا» را علاوه بر رمزگشایى تمثیلها به معناى تمامى سخن، دلالت و معنا، به کار برده و به دنبال تدوین اصول و قواعد آن برآمده است.
2.2. تعریف اصطلاحى
هرمنوتیک در اصطلاح یک آیین کهن و بسیار با سابقه بوده و ریشه در روش تاویل و تفسیر متون مقدس بر باور قدسى بودن آنان دارد. تا اواخر قرن هیجدهم بر مبانى و اصولى نسبتا واحد و ثابتى که ارسطو سهم عمدهاى در بیان و تدوین آنها داشت، جارى بود و با نگارش کتاب هرمنوتیک قدسى توسط یوهانس رامباخ Reinbach) ، 1735 م) و ارائه اصل «انطباق تفسیر با متن» به عنوان مهمترین اصل تفسیر وارد مرحله جدیدى شد. (احمدى، 1372) نظریه ریطوریقاى ارسط (Rhestioric) یونان باستان تا سده نوزده به عنوان علم معانى و بیان منش آموزشى داشت. اما با پیدایش جنبش رمانتیک و سپس با پیدایش پوزیتویسم، این علم رو به زوال نهاد و سرانجام در سال 1885 م از برنامههاى آموزشى فرانسه کنار گذاشته شد (پیشین) . پس از آن در حوزه هرمنوتیک جدید، اندیشمندان غربى، به تلاش پى گیر و مستمر دست زدند و مبانى و نظریات و کشمکشها و اختلافات فراوانى در آن حوزه رخ داد و به طور عمده دو شاخه اساسى پیدا کرد که تا به امروز ادامه دارد.
3.2. دور قدیم هرمنوتیک
هرمنوتیک داراى دو مرحله اساسى و به تبع دو اصطلاح فراگیر مىباشد: اصطلاح عام که ریشه در هرمنوتیک کهن دارد و اصطلاح خاص که قدمت زیادى نداشته و به اواخر قرن 18 باز مىگردد. البته به درستى آغاز وآغازگر این اصطلاح در این قرن مشخص نمىباشد. (پیشین) در اصطلاح عام و کهن آن، هر بحثى که مربوط به تفسیر باشد و اصول و ضوابطى را در جهت کشف مراد مؤلف در رسیدن به معناى نهایى متن معرفى کند یا وجود چنین امورى را انکار نماید، در حوزه مباحث هرمنوتیکى قرار مىدهد. (هادوى، 1377) «هرمنوتیک کهن» به معناى اصلى و نهایى متن باور داشت. بنابه بنیان این نگرش، هر متنى که انسان نوشته باشد، معنایى دارد که مراد ذهن مؤلف بوده است و کشف نیت مؤلف هر چند دشوار باشد ناممکن نیست و در مقابل، متنى که خداوند فرمان به نوشتن آن داده است، معنایى باطنى دارد که کشف آن براى ما ناممکن است; هر چند که معناى ظاهرى آن را مىتوان شناخت. (احمدى، 497: 1372) تاویل متن، در حکم کوشش براى راهیابى به افق معنایى اصیل متن است... و متن به هر رو معنایى دارد; خواه ما آن را بشناسیم، خواه نشناسیم و این باورى است «کلام محورى» که به هر دلیل، معنا را موجود و حاضر مىداند، جدا از این که ما به این «حضور» آگاه باشیم یا نه. (پیشین)
4.3. دور جدید هرمنوتیک
این دور که با اصل «انطباق تفسیر با متن» در نوشته رامباخ شروع شد و با یوهان مارتین کلادنیوس (1759 م) که اساس هرمنوتیک را «نیت مؤلف» قرار داد، ادامه یافت. سه تحول مهم به خود دیده است. از این سه تحول با نام هرمنوتیک کلاسیک شلایر ماخر (1834 م)، آگوستیک (1867م) (August Boeck) و ویلهلم دیلتاى (1911 م) و هرمنوتیک جدید هایدگر (1979 م) (Heideggr) و گادامر (1990) (George Gadamer) و بالاخره هرمنوتیک نئوکلاسیک هیرش (Hirsch) یاد شده است.
هرمنوتیک نئوکلاسیک که بعد از گادامر شروع شد، در واقع بازگشتى به اندیشههاى کلاسیک هرمنوتیک مىباشد. (هادوى، 1377) دور جدید هرمنوتیک به دو شاخه یا دو دیدگاه عمده که هر یک داراى مبانى مشترک مىباشند، تقسیم مىگردد. دیدگاه نخست در بستر کهن هرمنوتیک، با دیدگاههاى شلایرماخر شروع گردید و با ظهور هیرش به جریان نئوکلاسیک پیوند مىخورد و چنان که خواهد آمد، به مبانى و اندیشههاى اصولى اکثر دانشمندان اصول فقه بسیار نزدیک است.
شاخه کلاسیک و نئوکلاسیک، علم هرمنوتیک را نظام عام و روش شناختى نهفته در پس تاویل مىانگارد (پالمر، 1377)، در حالى که دیدگاه دوم که در بستر «پدیدارشناسى هرمنوتیک» هایدگر که در قلمرو هستىشناسى بوده و توسط گادامر به گستره شناختشناسى کشیده شده (احمدى، 1372)، علم هرمنوتیک را کاوشى فلسفى در خصوص خصلتشرایط لازم براى هر گونه فهم محسوب مىکند. (پالمر، 55: 1377) در دیدگاه نخست، نیت مؤلف یا ذهنیتخاص نویسنده (شلایرماخر، اگستبک، دیلتاى و...) (ریکور، 1371) یا نوع ذاتى (Inteinsic Genre) هیرش (کورنزهوى، 1373) را معناى بنیادى یا نهایى متن و قابل دستیابى یا بازسازى دانسته، اساس هرمنوتیک را متمرکز به آن کرده و اعتبار فهم متن را امرى با معنى و صحیح دانستهاند; لذا یک فهم از متن یا کلام به صحت متصف گردیده و مابقى فاقد اعتبار مىباشد.
البته در این دیدگاه از جهات مختلفى که بیشتر مربوط به روش تاویل و دستیابى به معناى نهایى متن بوده، اختلاف نظر زیادى پدید آمده است.
صاحبنظران دیدگاه دوم، اساسا به معناى نهایى و اصیل براى متن بىباورند، (احمدى، 1372) اینان معتقدند که امکان دستیابى و بازسازى نیت مؤلف، مراد و ذهنیت او غیرممکن است. زیرا مخاطب و مفسر همواره در حصار سنت (Tradition) برآمده و در افق (Horizon) زمان خویش قرار دارد: (پیشین، 582) و از مکالمه آن با افق متن و ادغام آن دو گریزناپذیر مىباشد و پیشفرضهاى (Presupposition) خود مىباشد و الفاظ نیز حصارى براى نیت مؤلف مىباشد که نمىتواند معیار قرار گیرد. بنابراین، معناى متن همان چیزى است که مفسر یا مخاطب از متن فهمیده است; لذا معناى ماوراى فهم خواننده یافت نمىشود که ملاک تطابق یا عدم تطابق با آن چه مخاطب فهمیده است قرار گیرد. از همین رو تمامى فهمها هم ارزش تلقى مىشود و نمىتوان یکى را بر دیگرى به عنوان درستبر نادرست ترجیح داد. (پیشین) پالمر از این دیدگاه مىگوید: «نگریستن به اثر براى راه یافتن به ذهنیت مؤلف به درستى مغالطه دانسته مىشود و شهادت مؤلف در خصوص نیات و مقاصد خودش نیز به درستى شاهدى ناپذیرفتنى محسوب مىگردد. (پالمر، 7: 1377) وى درباره اعتبار فهم باز مىگوید: «سخن گفتن از اعتبار عینى تاویلات ساده اندیشى است; زیرا انجام دادن این کار به معناى مسلم گرفتن امکان فهم از موقفى بیرون از تاریخ است» . (پیشین، 55) به هر حال این دیدگاه بر خلاف دیدگاه نخست، فهم را فعالیتى تولیدى و آفرینشى و نه باز تولیدى و بازیابى و همواره فراتر از معنایى که در سر مؤلف بوده است، مىداند. و امرى وابسته به ذهنیتخاص مفسر که در جریان سنت تغییر مىپذیرد، تلقى مىکند. (احمدى، 1372) باید توجه داشت که همچنان که گادامر در دیدگاه دوم و نسبتگرایانه فهم متون قرار داد، هرمنوتیک پوپر نیز در همین شاخه قرار مىگیرد با این تفاوت که در اندیشه هرمنوتیکى پوپر ترجیح فهم بر فهمهاى دیگر معنىدار است، بر خلاف گادامر که معتقد بود تمام فهمها مادام که با متن تعارض آشکار نداشته باشند در عرض یکدیگرند و هیچ فهمى بر دیگرى ترجیح ندارد و فرقى بین فهم جدید یا قدیم نیست. اگر وى فهم را عصرى مىداند براى آن هیچ ترجیحى بر فهم گذشتگان از متن واحد قائل نیست، بلکه اساسا امکان فهم غیرعصرى در یک لحظه را محال مىداند. (هادوى، 1377) اما پوپر نیز فهم را عصرى دانسته و از آن جهت که آن را به واقعیت نزدیکتر مىداند بر فهم غیر عصرى ترجیح مىدهد. عصاره سخن او در این زمینه این است که ما مىتوانیم به واقعیت نزدیک شویم; اگرچه نمىدانیم به واقعیت رسیدهایم یا نه، حتى ممکن است گاهى به آن برسیم ولى نمىتوانیم بگوییم رسیدهایم; زیرا همیشه احتمال خطا در دانش ما وجود دارد» . (مگى 33: 1359)
2.5. هرمنوتیک پسامدرن
در راستاى هرمنوتیک مدرن و نئوکلاسیک، روىکرد دیگرى به مباحث هرمنوتیک با آراى میشل فوکو شروع گردیده که «هرمنوتیک پسامدرن» نامیده شده است.
در هرمنوتیک پسامدرن، معنى الفاظ نهفته است و ظاهر نمىباشد در عین حال در ظاهر الفاظ گونهاى نتیجه گرفته مىشود که روابط قدرت را حفظ کند، هر سازمان یا نهادى برخوردار از یک گفتمان خاص مىباشد که در آن نهاد خاص الفاظ یک معناى خاص مىدهند.
در این دور هرمنوتیک با تحلیلى انتقادى و توجیهى، همه چیز در دنیا بر مدار سلطه و قدرت معنا پیدا مىکند و فرض این است که همه چیز بر اساس قدرت شکل گرفته است و باید بگیرد و همه معانى به دنبال سلطهاى شکل مىگیرد که با رضایت مندى خاص محکومان قدرت پدید مىآید. (یارمحمدى، 1379) لیوتار (1924 م) (Lyotard) و دلوز (Deleuze) را از این دسته دانشمندان هرمنوتیک پسامدرن مىتوان تلقى نمود. «لیوتار، خرد و قدرت را یکى مىداند و معتقد استخرد علمى توجیهگر اقتدار مىباشد» . (احمدى، 479: 1372) وى این حکم را ترک کرد که ما فقط مىپنداریم به حقیقت رسیدهایم اما آنچه حقیقت مىپنداریم، در واقع اشتیاق ما به یافتن حقیقت است.
در هرمنوتیک پسامدرن باور به کلام نهایى و درست مطلق خنده دار مىنماید. (پیشین، 479) «آزادى اساس روایت است و توالى بیان تنها با گریز از قطعیت و ایقان شکل مىگیرد و اساسا مفاهیم درستیا نادرست وجود ندارد. (پیشین، 479) لیوتار مىنویسد: «نبودن معنا در اثر از منش پسامدرن است» . (پیشین، 483) و باز مىنویسد: آنچه مىخوانید کتابى فلسفى است. آن جملهها اینجا به کار مىآیند تا نشاندهند که در خود کارایى ندارند و قاعدة کارآیى آنها باید کشف شود. (پیشین، 480) و چنان که گذشت، این قاعده اقتدار، قدرت و سلطه توام با رضایتمندى محکومین به سلطه مىباشد.
3. تفاوت معناشناسى و هرمنوتیک
با کمک یک مثال مىتوان به طور اجمال به تفاوت معناشناسى و هرمنوتیک پىبرد و به تبع آن معناشناسى را روشنتر دریافت نمود. دوستى به فرزند دوستخود همراه با پدرش برخورد مىکند و به خاطر شیرین کارى فرزند خردسال دوستش در نوع سلام و احوالپرسى، از شدت خوشحالى و ملاطفت مىگوید: «اى پدر سوخته! و بوسهاى بر سر او مىزند و سپس با پدر وى مصافحه و احوالپرسى مىنماید. برداشت معناشناختى «اى پدر سوخته» همان است که گوینده نثار خردسال بىادبى مىکند که با سنگ، شیشه منزل وى را مىشکند و پا به فرار مىگذارد. اما وقتى از پوسته و قشر «اى پدر سوخته!» در این دو فضا بگذریم، دو معنى بسیار متفاوت از آن مىفهمیم. فهم متفاوت اخیر از جمله «اى پدر سوخته!» مربوط به هرمنوتیک و تفسیر کلام مىباشد که فضاى سخن، شنونده را بدان راهنمایى مىکند، در حالى که در حوزه معناشناختى در هر دو حالت، جمله «اى پدر سوخته» داراى معناى واحدى است.
گادامر در تفاوت معنا شناختى و هرمنوتیک مىگوید: «معناشناسى به نشانهها و حقایق یا دادههاى زبانى از بیرون مىنگرد، چنان که هستند و ظاهر مىشوند اما هرمنوتیک به سویه درونى کاربردى جهان واژگان تاکید دارد. تاویل فهم دلالتهاى خاص و کاربرد فردى و شخصى نشانهها و معناهاست، اما معناشناسى کاربرد همگانى دلالتهاى معنایى است. (احمدى، 576: 1372) مفهوم معناشناسى یا «مدلول تصورى» مربوط به واژگان است و فقط در حوزه معناشناسى کاربرد دارد. «نیت مؤلف نیز جز از طریق الفاظ که در دایره معناشناسى قرار دارد، نیز نمىتواند معیار قرار گیرد و آن چه مىماند فهم مخاطب است که در حوزه هرمنوتیک قرار دارد» . (پیشین، 577)
ادامه دارد ...
پی نوشت ها :
1. اصول فقه یکى از علوم حوزوى و از مقدمات مهم اجتهاد فقهى است. این علم، قواعد و اصول و مسایلىرا مورد بررسى و نقد قرار مىدهد که در عملیات استنباط احکام شرعى به کار گرفته مىشود. قسمت مهمى از این دانش، مباحث الفاظ و معنىشناسى کتاب و متون روایى تشکیل مىدهد که مشتمل بر مباحث عام و کلى است که مختص به قرآن و روایات و حتى زبان عربى نمىباشد، بلکه در تمام زبانها جریان دارد (ر.ک: خمینى، ج 1، 55- 232، 1373).
2. در این مباحث از نحوه ارتباط الفاظ و معانى و وضع، علایم حقیقت و مجاز، اصول لفظیه عقلانیه، دلالت جمله امر و نهى، مفاهیم، و سایههاى معنایى کلام و سطوح مختلف مفهوم الفاظ، عام و خاص، مطلق و مقید، مجمل و مبین بحث مىگردد.
3. برخى از آیات قرآن در عصر نزول - یعنى 1400 سال پیش - داراى یک معناى ظاهرى بودهاند و عرف از آن آیات یا روایات فهم خاصى داشتهاند، در حالى که همین آیات و روایات هم اکنون به دست ما رسیدهاند به خاطر تحول در مفاهیم و ظواهر الفاظ و عبارات داراى معنى ظاهرى و فهم دیگرى شده است که با فهم نخست متفاوت مىباشد. معنى نخست را «ظهور صادر» و معنى امروزى را «ظهور واصل» نامگذارى کردهاند. مىتوان از ظهور واصل به «فهم عصرى» تعبیر نمود. (ر.ک: بروجردى، 69، 1415 / خراسانى، 217، 1412).
منبع: www.naraqi.com