شناخت حقیقت با چراغ بصیرت

تا چراغ بصیرت در کانون جان انسان روشن نشده است، پیمودن راه های باریک و تاریک و پرپیچ و خم اندیشه برای شناخت حقایق هستی برای انسان سخت دشوار و ناهموار است، ولی با روشن شدن این چراغ، حقایق چنان واضح و آشکار می شود که هر کس به سادگی می تواند حق را تشخیص دهد و انتخاب کند و به گفته امام چهارم علیه السلام در مناجات منسوب به آن حضرت: سُبحانَک، مَا أضْیقَ ...

تا چراغ بصیرت در کانون جان انسان روشن نشده است، پیمودن راه های باریک و تاریک و پرپیچ و خم اندیشه برای شناخت حقایق هستی برای انسان سخت دشوار و ناهموار است، ولی با روشن شدن این چراغ، حقایق چنان واضح و آشکار می شود که هر کس به سادگی می تواند حق را تشخیص دهد و انتخاب کند و به گفته امام چهارم علیه السلام در مناجات منسوب به آن حضرت: سُبحانَک، مَا أضْیقَ الطُّرُقُ عَلی مَن لَم تَکنْ دَلِیلَهُ، و مَا أوضَحَ الحَقَّ عِندَ مَن هَدَیتَهُ سَبِیلَهُ.[1] خدایا پاک و منزّهی؛ چه باریک و تنگ است راه ها بر کسی که تو دلیل و راهنمای او نباشی! و چه واضح و آشکار است حق نزد کسی که تو او را به راه خود هدایت کنی!

خلاصه کلام این که، روشن شدن چراغ بصیرت، شرط شناخت های عقلی و قلبی از دیدگاه اسلام است و تا این چراغ روشن نشود، آرا و عقاید انسان درباره حقایق هستی فاقد اعتبار و ارزش علمی است.

شناخت های ثابت

مهم ترین نقش چراغ های سه گانه معرفت در زندگی عقلی انسان، ایجاد «شناخت های ثابت» است. شناخت های ثابت عبارت است از معارف حقیقی. وقتی دیده عقل، حقیقت را دید و به واقع رسید، عقیده او در مورد حقایق هستی، غیر قابل تغییر، واقعی و ثابت است. اصولًا شناخت واقعی، نمی تواند ثابت نباشد.

دیده عقل بدون استضائه از انوار وحی و امامت و بصیرت، قادر نیست حقایق هستی را ببیند. و انسان، اگر چه دارای اندیشه ای نیرومند و تحصیلاتی بالا و مطالعاتی بسیار باشد، تا از روشنایی این چراغ ها مدد نگیرد، نمی تواند تفسیر واقع بینانه و صحیح و ثابتی از جهان هستی داشته باشد.

بدون استضائه از این انوار، تفسیرهای انسان از خود و هستی و راه تکامل، فرضیات و پندارهایی پوچ و بی معنا و غیر واقعی و در نتیجه ناپایدار و بی ثبات است. امروز به نظریه ای می رسد و فردا به نظریه ای دیگر و... ولی هیچ گاه حقیقت را، آن گونه که هست، نمی بیند تا به عقیده ای صحیح و شناختی ثابت برسد.

در این مورد روایتی بسیار دقیق و جالب از امام کاظم علیه السلام نقل شده که متن آن چنین است: مَن لَم یعقِلْ عَنِ اللَّهِ لَم یعقِدْ قَلبُهُ عَلی مَعرِفَةٍ ثابِتَةٍ یبصُرُها ویجِدُ حَقِیقَتَها فِی قَلبِهِ.[2] کسی که از خداوند کمک فکری نگیرد، قلبش به شناخت ثابتی که آن را ببیند و حقیقتش را در دل بیابد، معتقد نمی شود.

یعنی: تنها با امدادهای الهی است که انسان حقیقت را می یابد و در نتیجه به عقیده صحیح و ثابت و غیر قابل تغییر می رسد.

شناخت، ساخت و کار خداست

در احادیث اسلامی بابی است تحت این عنوان که «المعرفةُ صنعُ اللَّه»[3] یعنی: شناخت، ساخت و کار خداست. در این مورد آیات و روایات بسیاری هست که در این جا تنها به ذکر یک آیه و یک روایت اکتفا می کنیم. قرآن کریم می فرماید: «إِنَّ عَلَینا لَلْهُدی.[4] همانا راهنمایی بر عهده ما است». شخصی به نام عبد الأعلی می گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: هَل جُعِلَ فِی النّاسِ أداةٌ ینالُونَ بِها المَعرِفَةَ؟ آیا در مردم ابزاری که به وسیله آن به شناخت برسند، قرار داده شده است؟ امام علیه السلام پاسخ داد: نه. پرسیدم: فَهَلْ کلِّفوا المَعرِفَةَ؟ آیا تکلیف به شناخت شده اند؟ فرمود: لَا، إنَّ عَلَی اللَّهِ البَیانَ؛ لا یکلِّفُ اللَّهُ نَفسَاً إلَّا وُسعَهَا.[5] نه، بیان برخداست، خداوند کسی را جز به اندازه توان او تکلیف نمی کند.

شناخت حقیقت و یافتن راه زندگی در توان عقل نیست و از عهده انسان خارج است. و چون خداوند جز در مواردی که انسان توان کاری را دارد، چیزی بر او تکلیف نمی کند، او را در شناخت حقیقت به خود واگذار نکرده است.

اصولًا فلسفه وحی این است که عقل برای شناخت حقیقت و نشان دادن راه رشد و تکامل به انسان توان لازم را ندارد و گرنه نیازی به وحی و نبوت نبود.[6] به راستی اگر فروغ وحی و نور امام به دیده عقل روشنایی ندهند، انسان چگونه می تواند در میان این همه آرای گوناگون و عقاید رنگارنگ، راه سعادت و تکامل خود را بیابد؟

مرحوم محدث قمی در کتاب الکنی و الالقاب نقل می کند که ابن عربی در نامه ای به فخر رازی، عالم معروف اهل سنت، چنین می نویسد: یکی از دوستانت که به تو خوشبین است برایم نقل کرد که: روزی تو را در حضور جمع، گریان یافته است. او و حاضرین وقتی علت گریستن تو را می پرسند، در پاسخ گفته ای: علت این است که سی سال به مسئله ای معتقد بودم و اکنون برایم ثابت گردیده که آنچه بدان معتقد بوده ام، درست نبوده است. ناراحتی و گریستنم برای آن نیست که چرا سی سال به این خطا گرفتار بوده ام، بلکه از آن روست که نکند نظر کنونی ام نیز، همچون عقیده گذشته ام پس از مدتی بطلانش ثابت شود![7] وقتی دانشمندی مانند فخر رازی پس از سی سال مطالعه می فهمد که در مسائل علمی و عقیدتی گرفتار بیماری خود دانابینی بوده است، معلوم است که وضع عامه مردم چیست! اگر عقاید متضاد و بی ثباتِ دانشمندان جهان در مورد حقایق هستی و راه سعادت و تکامل انسان را در طول تاریخ دقیقاً مورد بررسی قرار دهیم، به روشنی به عمق سخن امام علیه السلام خواهیم رسید که اگر کمک فکری الهی نباشد، انسان نمی تواند به شناخت ثابتی دست یابد. و با تأمل در این سخن پی می بریم که چرا اسلام دستور می دهد انسانِ مسلمان باید حداقل هفده بار در هر شبانه روز در برابر خدا بایستد و بگوید: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ»؛ زیرا اگر امدادهای غیبی و کمک های فکری خداوند نباشد، انسان نه می تواند راه راست و درست زندگی را بیابد و نه می تواند در آن حرکت کند.

این جاست که می بینیم آنان که دیده عقلشان از انوار هدایت الهی مدد گرفته و از چراغ های وحی و امام و بصیرت استضائه کرده اند، بدون این که از تحصیلات بالایی برخوردار باشند، راه تکامل انسان را چنان دقیق و درست یافته اند و به تفسیر صحیح و عمیق هستی رسیده اند که بزرگ ترین دانشمندان و فیلسوفانِ بی بهره از این انوار نرسیده اند. و در حالی که فلاسفه بزرگ جهان، هر روز نظریات گذشتگان را نقض کرده، برای تفسیر جهان تئوری جدیدی عرضه می کنند و برای تکامل انسان طرح نو می اندازند و بالاخره پس از قرن ها هنوز در خم یک کوچه اند و بعضاً حتی به این هم نرسیده اند افرادی که از انوار هدایت الهی مدد گرفته اند، هفت شهر عشق را گشته اند و به قله کمال رسیده اند و در جوار حضرت حق قرار گرفته اند: «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیک مُقْتَدِرٍ».[8] در این جا ممکن است این سؤال مطرح شود که اگر معرفت صنع الهی و شناخت، ساخت خداست و اگر شرط دیدارِ عقل استضائه از نور وحی است و عقل بدون کمک خداوند قادر به شناخت حقایق هستی و راه زندگی نیست، پس تکلیف عقل و تشخیص اصول عقاید چیست؟ و آیا این شرط با آنچه در مقدمه مباحث عقیدتی گذشت که تقلید در عقاید ممنوع است و انسان در اصول عقاید مکلف به تحقیق است، منافات ندارد؟

پاسخ این است که: خیر؛ آنچه در مقدمه گفته شد این بود که عقل در اصول عقاید باید تحقیق کند و آنچه در این جا می گوییم این است که تحقیقات عقل در مورد حقایق هستی و شناخت راه زندگی بدون راهنمایی الهی به نتیجه صحیح نمی رسد. مثل این که در یک جا گفته شود که برای تشخیص راه از چاه چشم باید باز باشد و در جای دیگر گفته شود که چشم بدون کمک نور نمی تواند راه را بیابد.

اسلام از یک سو می گوید که مسائل و مبانی عقیدتی را باید هرکس، خود شخصاً حل کند و از سوی دیگر بر آن است که بدون راهنمایی الهی، انسان قادر به حل این مسائل نیست. لذا امام سجاد علیه السلام در مقام نیایش، خطاب به حضرت حق می فرماید: سَیدی! لَولَا نُورُک عَمَیتُ عَنِ الدَّلِیلِ، و لَولَا تَبصِیرُک ضَلَلتُ عَنِ السَّبِیلِ.[9] آقای من! اگر نور تو نبود، راهنما را نمی دیدم و اگر نشان دادن تو نبود، راه را گم می کردم.

دیدار حسی و عقلی و نیز نور حسی و عقلی

شناخت، انرژی تکامل مادی و مایه حیات معنوی انسان است و انسان در صورتی می تواند به طور صحیح و کامل از این منبع انرژی استفاده کند که موانع آن را برطرف و شرایط بهره گیری از آن را فراهم نماید.

وجود نور، همان گونه که برای دیدار حسی ضروری است، برای دیدار عقلی نیز اجتناب ناپذیر است. چراغی که به دیده عقل نور می دهد، باید متناسب با دیده عقل باشد و آن چراغ وحی است. چراغ وحی و چراغ هایی که از آن استضائه می کنند، همانند خورشید و چراغ هایی که از آن نور و نیرو می گیرند، در متن آفرینش قرار دارند.

از دیدگاه قرآن شرط دیدار عقلی همانند دیدار حسی، خروج از تاریکی ها و قرار گرفتن در روشنایی است.

دیدار حسی و عقلی و نیز نور حسی و عقلی، حقیقتاً با هم تفاوت دارند. از نظر قرآن، دلیل جهانبینی نادرست و تکذیب نشانه های روشن توحید، در تاریکی بودن دیده عقل است. از نظر قرآن و حدیث در نظام هستی سه چراغ وجود دارد که به دیده عقل روشنایی می دهند: چراغ وحی، چراغ امام و چراغ بصیرت، استضائه از این چراغ ها شرط دیدار عقلی است. در متون اسلامی از وحی تعبیر به چراغ و نور شده است. این چراغ نخستین و اصلی ترین چراغی است که به دیده عقل روشنایی می دهد.

وحی، پیام الهی برای تکامل انسان است و پیامبران الهی مأموریت دارند با این چراغ، مردم را از تاریکی ها خارج و به روشنایی وارد سازند. شناخت حقایق عقلی و راه تکامل و سعادت، بدون استضائه از چراغ وحی ممکن نیست. و اختلاف ادیان، دلیل آن است که دیده عقل، بدون چراغ وحی، برای دیدن حقیقت کافی نیست.

در قرآن و حدیث از امام نیز تعبیر به سراج و چراغ شده است. امام دومین چراغی است که به دیده عقل روشنایی می دهد. امام نمونه عینی وحی است. امام کسی است که با عینیت یافتن وحی در وجود او خود، چراغ عینی وحی گردیده است.

امام چراغ رهروان راه رشد و تکامل است و هرکس که بخواهد از این چراغ پرتو بگیرد و کامل شود، باید از راهی برود که او رفته است. و خط امام عبارت است از راه کسی که وحی در وجود او عینیت یافته است.

بصیرت، روشنایی ویژه ای است که در نتیجه استضائه از چراغ وحی و امام در عمق جان انسان پدید می آید. با روشن شدن چراغ بصیرت در جان انسان، وی در اصول عقاید، بلکه در بسیار از مسائل نظری، خطا نمی کند.

نوری که فضای قیامت را برای انسان روشن می کند، همان نور باطنی بصیرت است که در عالم قیامت ظهور می نماید و در آن تاریکی مطلق که هر کس تنها با نور خویش می بیند، راهنمای انسان است.

از آن جا که نور بصیرت نتیجه استضائه از چراغ وحی و امام است، نور هر کس در قیامت به اندازه اعمال نیک او در جهان پیش از مرگ است. چنانچه چراغ بصیرت، به طور کامل در کانون جان روشن شود، انسان قادر خواهد بود برخی از حقایق عقلی را با دیده دل مشاهده کند.

با روشن شدن چراغ بصیرت در کانون جان، انسان به علم نور یا نور علم می رسد و حقایقی را می یابد که در کتابی نیست و استادی به او نیاموخته است. علمی که چراغ راه انسان در دنیا و آخرت است، در پرتو نور وحی از باطن انسان سرچشمه می گیرد و قابل تعلیم و تعلّم نیست. نور بصیرت موهبتی الهی است که هر کس دارای آن باشد، رسیدن او به مقصد هستی حتمی است. این موهبت، ویژه کسانی است که موانع آن را مرتفع و شرایط آن را ایجاد کرده باشند.

شناختِ ثابت عبارت از شناخت حقیقی است که با یافتن حقیقت، انسان به آن می رسد و غیر قابل تغییر است.

دیده عقل، بدون نورِ وحی، قادر به شناخت حقایق هستی نیست. بدین جهت انسان بدون راهنمایی خداوند نمی تواند شناخت ثابتی از هستی و تفسیر درستی از راه زندگی داشته باشد.

ممکن است مقصود از روایاتی که دلالت دارند بر این که شناخت، ساختِ خداست و انسان، مکلف به شناخت نیست، این باشد که انسان بدون امدادهای الهی نمی تواند حقیقت را بیابد و به عقیده صحیح و شناخت حقیقی و ثابت برسد. اسلام با این که تقلید در اصول عقاید را ممنوع کرده و عقل را مکلف به تحقیق در عقاید نموده، معتقد است که تحقیقات عقل در مورد حقایق هستی و راه تکامل بدون راهنمایی الهی به نتیجه نمی رسد.

پی نوشت ها

[1] بحارالأنوار: ج 94 ص 147.

[2] الکافی: ج 1 ص 18 ح 12.

[3] ر. ک: میزان الحکمة: باب 717 (إقامة الحجّة).

[4] اللیل: آیه 12.

[5] الکافی: ج 1 ص 163 ح 5.

[6] همان: ج 1 ص 163 ح 5.

[7] الکنی و الألقاب: ج 3 ص 15.

[8] قمر: آیه 55.

[9] بحارالأنوار: ج 94 ص 161 ح 22.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر