شرایط پالایش عقیده به عقیده برتر

برای تغییر رای و عقیده به عقیده بهتر و برتر نیاز به شرایطی است. این شرایط، پژوهشگر را یاری می دهند تا حقیقت را درک کند، به طوری که بدون این شرایط، اطمینان به نتایج پژوهش ها حاصل نمی گردد. این شرایط عبارت اند از: ۱.تأنّی، ۲.تجربه، ۳.تمرکز اندیشه، ۴.پویایی اندیشه، ۵.تبادل نظر، ۶.امدادهای غیبی.

برای تغییر رای و عقیده به عقیده بهتر و برتر نیاز به شرایطی است. این شرایط، پژوهشگر را یاری می دهند تا حقیقت را درک کند، به طوری که بدون این شرایط، اطمینان به نتایج پژوهش ها حاصل نمی گردد. این شرایط عبارت اند از: 1.تأنّی، 2.تجربه، 3.تمرکز اندیشه، 4.پویایی اندیشه، 5.تبادل نظر، 6.امدادهای غیبی.

1.تأنّی

تأنّی، به معنای خودداری از شتاب کردن در اظهار نظر و انتظار پخته شدن رأی است. پژوهشگر، آن گاه که در مسئله ای می اندیشد، نخست به یک اندیشه ابتدایی می رسد که نمی توان بر آن اعتماد کرد. تأنّی، به پژوهشگر فرصت می دهد تا به تدریج با بررسی دقیق و توجّه به جوانب گوناگون مسئله، اندیشه ای پخته و قابل اعتماد، عرضه بدارد. امام علی علیه السلام فرموده است: الرَّأی مَعَ الأَناةِ، و بِئسَ الظَّهیرُ الرَّأی الفَطیرُ.[1] رأی [درست ]، با تأنّی حاصل می گردد و بدترین پشتوانه، رأی ناپخته (خام) است.

نقطه مقابل تأنّی، شتاب کردن است و شتاب کردن، از آن جا که پژوهشگر را از فرصت های کافی برای بررسی کامل و رسیدگی تمام عیار، محروم می کند، زمینه ساز لغزش اندیشه و اشتباه در بررسی می گردد، چنان که امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: العَجَلُ یوجِبُ العِثارَ.[2] شتاب کردن، سبب لغزش می شود. از پیامبر صلی الله علیه و آله نیز چنین گزارش شده است: مَن تَأَنّی أصَابَ أو کادَ، و مَن عَجِلَ أخطَأَ أو کادَ.[3] آن که تأنّی بورزد، به واقع می رسد، یا بدان نزدیک می شود؛ و آن که شتاب بورزد، خطا می کند، یا به خطا نزدیک می شود.

پس تأ نّی، پژوهشگر را به رأی درست، نزدیک می کند و اگر دیگر شرایط پالایش عقیده فراهم آید، او به واقعیت دست می یابد و چنانچه شرایط دیگر فراهم نگردد و به واقعیت دست نیابد، لااقل بدان نزدیک می شود. در مقابل، شتاب، پژوهشگر را به خطا می اندازد و اگر شخص شتاب زده در بررسی هایش به واقع نیز برسد، یک اتّفاق است. از این رو، امام علی علیه السلام فرزندش امام مجتبی علیه السلام را چنین سفارش کرده است:

أَنهاک عَنِ التَّسَرُّعِ بِالقَولِ وَ الفِعلِ.[4] تو را از شتاب زدگی در گفتار و رفتار، بر حذر می دارم.

2.تجربه

به طور طبیعی، رأی کسانی که در اظهار نظر و بررسی، از تجربه و خُبرویت بهره نمی برند، نادرست و غیر واقعی است. امام علی علیه السلام نقش تجربه و تأثیر آن را در شناخت، چنین به تصویر می کشد:

کلُّ مَعرِفَةٍ تَحتاجُ إِلَی التَّجارِبِ.[5] هر شناختی، به تجربه هایی نیازمند است.

در حدیثی دیگر، امام علی علیه السلام معارف عقلی را به دو بخش تقسیم می کند:

العَقلُ عَقلانِ: عَقلُ الطَّبعِ و عَقلُ التَّجرِبَةِ و کلاهُما یؤَدّی إِلَی المَنفَعَةِ.[6] عقل، دو گونه است: عقل سرشتی و عقل اکتسابی. و هر دو به سود می انجامد.

همچنین در حدیثی دیگر، چنین فرموده است: فِی التَّجارِبِ عِلمٌ مُستَأنِفٌ.[7] در تجربه ها، دانش جدید [نهفته ] است. و نیز چه رسا و زیبا فرموده است که: رَأی الرَّجُلِ عَلی قَدرِ تَجرِبَتِهِ.[8] [ارزش ] رأی آدمی، به اندازه تجربه و خُبرویت اوست.

یعنی هر چه تجربه انسان در زمینه هایی که اظهار رأی می کند، افزون تر گردد، اظهار نظرش به واقع نزدیک تر می شود. به سخن دیگر، هر که باتجربه و خبره تر باشد، رأیش استوارتر است.

در روایت دیگری، از امام علی علیه السلام چنین نقل شده است: أملَک النّاسِ لِسَدادِ الرَّأی کلُّ مُجَرَّبٍ.[9] سرآمدِ مردم در داشتنِ رأی استوار، انسان های باتجربه اند.

بنا بر این، امام علی علیه السلام دانشی را که از راه تجربه به دست می آید، دقیق تر از دانشی می داند که تنها در فضای درس و بحث حاصل گردد. به عقیده ایشان، طبّ تجربی از طبّ کلاسیک به حکمت و علم پزشکی، نزدیک تر است. بدین جهت می فرماید: المُجَرَّبُ أحکمُ مِنَ الطَّبیبِ.[10] انسان باتجربه، داناتر از پزشک است.

از نگاه امام علیه السلام، به عنوان یک قاعده عمومی، در هر زمینه که تجربه کافی فراهم شود، کار، محکم و استوار می گردد، و چه رسا این مطلب را در این سخن فرموده است: مَن حَفِظَ التَّجارِبَ أصابَت أفعالُهُ.[11] آن که تجربه آموزد، رفتارش استوار می گردد.

3.تمرکز اندیشه

تمرکز اندیشه، جوانب هر مسئله را برای پژوهشگر روشن می سازد و موجب می گردد وی رأیش را با اعتنا و توجّه به همه ملزومات ارائه می کند. هر چه انسان در پژوهش، به تمرکز بیشتر در اندیشه برسد، به حقیقت، نزدیک تر می شود و هر چه تمرکزش کمتر گردد، از حقیقت، دورتر می شود. از این رو، اگر پژوهشگر می خواهد از رأیی استوار برخوردار باشد، می باید عوامل تمرکز اندیشه را فراهم سازد و از موانع تمرکز، دوری کند.

عوامل تمرکز اندیشه

مهم ترین عواملی که به تمرکز فکر می انجامند، در این روایت امام صادق علیه السلام جمع شده اند:

خَمسُ خِصالٍ مَن فَقَدَ واحِدَةً مِنهُنَّ لَم یزَل ناقِصَ العَیشِ زائِلَ العَقلِ مَشغولَ القَلبِ: فَأوَّلُها صِحَّةُ البَدَنِ، وَ الثّانِیةُ الأَمنُ، وَ الثّالِثَةُ السَّعَةُ فِی الرِّزقِ، وَ الرّابِعَةُ الأَنیسُ المُوافِقُ. .. وَ الخامِسَةُ- و هِی تَجمَعُ هذِهِ الخِصالَ- الدَّعَةُ.[12] پنج خصلت است که هر کس یکی از آنها را از دست بدهد، دل مشغول، پریشان عقل و ناکام در زندگی می شود: نخست. سلامت بدن، دوم. امنیت، سوم. گشایش در روزی، چهارم. رفیق سازگار، و پنجم. آرامش که همه این ویژگی ها را در خود دارد.

در این حدیث، امام صادق علیه السلام از خصلت هایی که نقش اساسی در کام روایی در زندگی، سلامت فکر و آرامش خاطر دارند، سخن می گوید؛ خصلت هایی که بودن آنها سبب تمرکز اندیشه می شود و نبود آنها تمرکز را بر هم می زند.

4.پویایی اندیشه

پویایی و نشاط اندیشه و جلوگیری از بسته اندیشی، شرطی دیگر برای دستیابی به عقیده درست و رأی استوار است. سفارش امام علی علیه السلام در این زمینه، چنین است: أمخِضُوا الرَّأی مَخضَ السّقَاء ینتِج سَدیدَ الآراءِ.[13]

نظر را مانند مَشک کره گیری، به هم زنید تا آرای استوار، به بار آورَد.

اگر اندیشه بر محور یک رأی، سرسختی بورزد و در آن جولان ندهد، به جمود و تحجّر می رسد و در نتیجه نشاطش بر هم می خورد و از جنبش و رشد باز می ماند و قدرت شناخت درست نظریه ها و سنجش دقیق آنها را از نظر درستی و بطلان یا ضعف و قوّت، از کف می دهد.

بدین جهت، امام علیه السلام به پژوهشگر تأکید می ورزد که برای رسیدن به باورهای درست و آرای استوار، می باید با جنبش و پویایی اندیشه، خود را از بسته اندیشی رها سازد و آرای علمی را در ذهن خویش کاملًا بر هم زند و در ابعاد گوناگون مسئله به دقّت بنگرد.

5.تبادل نظر

یکی دیگر از شرایط پالایش عقیده، تبادل نظر است. سفارش امیر مؤمنان علیه السلام در این باره، چنین است:

اضرِبوا بَعضَ الرَّأی بِبَعضٍ یتَوَلَّدُ مِنهُ الصَّوابُ.[14] آرا را بر هم زنید تا از آن، درستی به دست بیاید.

از این سخن، چنین نتیجه گیری می شود که تبادل نظر به دور از تعصّب، به طور طبیعی، نقاط قوّت و ضعف و نیز خطا و درستی آرا و نظریه ها را روشن می سازد. بر این پایه، آن که به خود اجازه می دهد که در آرای دیگران، تحقیق و بررسی کند، اگر اهل پژوهش باشد، می تواند آرای درست را از نادرست تشخیص دهد. امام علی علیه السلام فرموده است:

مَنِ استَقبَلَ وُجوهَ الآراءِ عَرَفَ مَواقِعَ الخَطَا[15] آن که به پیشواز آرای گوناگون می رود، لغزشگاه ها را می شناسد. در مقابل، کسی که به خود اجازه نمی دهد که در آرای دیگران بنگرد و از آنها اطلاع یابد، بلکه در هر زمینه که با آن رو به رو می شود، با شتاب به اظهار نظر می پردازد و تنها به راهنمایی اندیشه خود، اعتنا و بر آرای عقلی خویش اعتماد می کند، به گفته امام علی علیه السلام، در این آرای گوناگون، گرفتار خطاهای آشکار و فرساینده می شود:

مَن جَهِلَ وُجوهَ الآراءِ أعیتهُ الحِیلُ.[16] آن که درباره آرای گوناگون، جهالت ورزد، ترفندها او را از پای در می آورند.

6.امدادهای غیبی

امدادهای غیبی، نقش بزرگی در دست یافتن به باورهای علمی، شناخت حقیقت و پالایش عقیده دارند. انسان، هر قدر هم که ورزیده و ماهر و آگاه باشد، به دلیل محدود بودن معلوماتش، نمی تواند به تمام ابعاد مسائل مورد بررسی خود احاطه یابد و از کلّیه زوایای آنها آگاه شود. از این رو، اگر بخواهد واقع را بویژه در مسائل پیچیده علمی بیابد، به امدادهای غیبی، و به تعبیر دیگر، به گونه ای از الهام و اشراق، نیاز دارد. بدین جهت، الکسیس کارل، معتقد است که اکتشافات علمی، تنها نتیجه اندیشه انسان نیست. وی در این زمینه می گوید:

به یقین، اکتشافات علمی، تنها محصول و اثر فکر آدمی نیست و نوابغ، علاوه بر نیروی مطالعه و درک قضایا، از خصایص دیگری چون: اشراق و تصوّر خلّاقه، برخوردارند. آنان با اشراق، چیزهایی را که بر دیگران پوشیده است، می یابند و روابط مجهول بین قضایایی را که ظاهراً با هم ارتباطی ندارند، می بینند و وجود گنجینه های مجهول را به فراست در می یابند. تمام مردان بزرگ، از موهبت «اشراق» برخوردارند و بدون دلیل و تحلیل، آنچه را دانستنش اهمّیت دارد، می دانند. ... یک دانشمند بزرگ، خود به خود، به سوی راهی که منجر به کشف تازه ای خواهد شد، کشانده می شود. این، همان کیفیتی است که پیش از این، «الهام» نامیده می شد.

منطقی و اشراقی.

دانشمندان را می توان به دو دسته تقسیم کرد: یکی منطقی و دیگری اشراقی. علوم، ترقّی خود را مرهون این دو دسته متفکرند. در علوم ریاضی نیز که اساس و پایه ای کاملًا منطقی دارد، اشراق، سهم دارد. ... در زندگی عادی نیز مانند قضایای علمی، اشراق، یک عامل شناسایی قوی و در عین حال خطرناک است و تمیز آن از توهّم، گاه دشوار است. .. و فقط مردان بزرگ و پاکان ساده دل می توانند با آن به کمال و اوج زندگی معنوی برسند. این موهبت، حقّاً شگفت انگیز است، تا جایی که درک واقعیت، بدون دلیل و تعقّل، برای ما غیر قابل تفسیر می نماید.[17] همین نظریه را دانشمند ریاضیدان فرانسوی، ژاک هاداما، تأیید می کند، آن جا که می گوید:

وقتی ما به شرایط اکتشافات و اختراعات می اندیشیم، محال است بتوانیم اثر ادراکات ناگهانی درونی را نادیده بگیریم. هر دانشمند پژوهشگری، کم و بیش، این احساس را کرده است که زندگی و مطالب علمی او، از یک رشته فعالیت های متناوب تشکیل شده است که در پاره ای از آنها، اراده و شعور وی مؤثّر بوده و بقیه، حاصل یک سلسله الهامات درونی بوده اند.[18] بنا بر این، می توان گفت که: هر چه امدادهای غیبی و الهامات درونی یک اندیشمند افزون تر شوند، آرا و عقایدش درست ترند و می تواند حقایق علمی بیشتری را کشف کند، و اگر این امدادها به کمال برسند، آرا و عقاید انسان از خطا مصونیت می یابد.

امّا ریشه این اشراق ها و الهامات درونی چیست؟ مادّه گرایان از پاسخ دادن بدان ناتوان اند؛ ولی خداپرستان می دانند که ریشه آن، خداوند است. خداوند متعال است که بر بنده اش منّت می گذارد و این موهبت را به هر که بخواهد، به اندازه شایستگی اش و به مقتضای حکمت الهی، عنایت می فرماید، و دعا یکی از وسایل دستیابی به این شایستگی است. از این رو، امام سجّاد علیه السلام خداوند را می خواند و به ما می آموزد که خداوند را این گونه بخوانیم تا ما را بر آرای استوار، مدد برساند: و أَعوذُ بِک مِن دُعاءٍ محَجوبٍ، و رَجاءٍ مَکذوبٍ، و حَیاءٍ مَسلوبٍ، وَ احتِجاجٍ مَغلوبٍ، و رَأی غَیرِ مُصیبٍ.[19] [خدایا!] به تو پناه می برم، از: دعای به مانع خورده، امید دروغین، بی حیایی، استدلالی که شکست خورده، و رأی نااستوار.

به علاوه، می باید توجّه کنیم که «دعا»، یکی از ریشه های الهام و اشراق است و انسان را به سوی ریشه های دیگر نیز می کشاند.[20]

خلاصه

انسان در زمینه شناخت حقایق هستی، چهار حالت دارد: عالم، غافل، جاهل بسیط و جاهل مرکب. عالم، کسی است که می داند و می داند که می داند. غافل، کسی است که می داند و نمی داند که می داند. جاهل بسیط، کسی است که نمی داند و می داند که نمی داند. جاهل مرکب نیز کسی است که نمی داند و نمی داند که نمی داند، بلکه تصوّر می کند که می داند. جاهل مرکب، مبتلا به بیماری خوددانابینی است. این بیماری، خطرناک ترین مرضی است که جامعه بشر را تهدید می کند و مبتلایان به آن بسیارند و تشخیص آن مشکل و درمانش-/ در صورتی که مزمن شده باشد-/ سخت و گاهی غیر ممکن است. در سه مورد، بیماری خوددانابینی تقریباً همگانی است: عقاید دینی، عقاید سیاسی و مدیریت. برای پیشگیری از بیماری خوددانابینی و تصحیح عقیده، باید از اعتماد به گمان، تمایلات نفسانی، تعصّب، تقلید، استبداد و لجاجت در اظهار نظر، اجتناب نمود و با عجله نکردن در اظهار نظر، اندوختن تجربه کافی، تمرکز حواس، تحرّک اندیشه و تبادل نظر، شرایط و زمینه را برای وصول به عقاید صحیح، فراهم ساخت.

پی نوشت ها

[1] کشف الغمّة: ج 3 ص 139.

[2] غرر الحکم: ح 432.

[3] المعجم الکبیر: ج 17 ص 310 ح 858.

[4] الأمالی، مفید: ص 221 ح 1.

[5] مطالب السؤول: ج 1 ص 212.

[6] همان: ج 1 ص 211.

[7] الکافی: ج 8 ص 22 ح 4.

[8] غرر الحکم: ح 5426.

[9] همان: ح 3048.

[10] همان: ح 1203.

[11] همان: ح 9180.

[12] الخصال: ص 284 ح 34.

[13] غرر الحکم: ح 2569.

[14] همان: ح 2567.

[15] الکافی: ج 8 ص 22 ح 4.

[16] غرر الحکم: ح 7865.

[17] انسان، موجود ناشناخته: ص 139- 140.

[18] امدادهای غیبی در زندگی بشر: ص 80.

[19] بحارالأنوار: ج 94 ص 156 ح 22 به نقل از کتاب أنیس العابدین.

[20] ر. ک: دانش نامه عقاید اسلامی: ج 2 (بخش ششم/ فصل چهارم: خاستگاه الهام).

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان