مبادی نظری و اعتقادی شیعه
مبادی نظری شیعه، شامل اصول اعتقادی این مکتب است؛ اصولی که مورد توجه خاص و جدی آن است؛ یعنی اصل امامت، عدل، اعتقاد به غیبت امام دوازدهم و ظهور او به اراده الهی و شامل ارزشهایی همچون: اجتهاد، شهادت، تقیه، جهاد و... است.
در واقع، تشیع، دکترین ها، نظریه ها، آموزه ها، مفاهیم و نمادهایی داشته است که با ارائه قرائت های رادیکال، یا دست کم، کنار زدن قرائت های محافظه کارانه از آنها ایدئولوژیک شده است. بنابراین ضروری است با آموزه های انقلابی تشیع که در راستای رویکرد انقلابی آن موثر بوده آشنا شویم.
امامت
یکی از اصول مذهب تشیع، امامت است. اعتقاد بوجود امام عادل و معصوم، یک اصل انقلابی را در درون خود می پروراند و آن اصل اعتقاد به نامشروع بودن همه حکومتهای غیر معصوم در زمان امام معصوم و غاصبانه بودن همه حکومتهای غیرمأذون در دوران غیبت است. این اصل، بالقوه عنصری انقلابی است که در صورت به فعلیت درآمدن می تواند حکومتهای نامشروع را سرنگون و حکومت مطلوب را جایگزین آنها کند.(1)
بنابراین نظریه، امامت شیعه بر مبنای وصایت، بنا شده است و اصلی که از آن نشأت می گیرد منجر به نامشروع دانستن دیگر حکومتها و نفی آنها می شود؛ این اصل در طول تاریخ موجب تداوم روحیه انقلابی و آمادگی نسبی شیعیان برای انقلاب شده است.(2)
این موضوع را «الوردی» نویسنده معروف سنی، کاملا درک کرده است و می گوید:
شیعه، نخستین کسانی هستند که تفکر انقلابی و پرچم قیام را در اسلام بر ضد طغیان به دوش کشیدند و همواره نظریه های شیعه، روح انقلاب را با خود همراه داشت. عقیده به امامت- که شیعه بدان سخت ایمان داشت- آنها را به انتقاد و اعتراض نسبت به هیئت های حاکم و بالاخره به جبهه گیری در برابر آنها وامی داشت و این حقیقت در سرتا سرتاریخ شیعه مشهود است. به عقیده آنها هر حکومتی به هر شکل و در هر قالبی که باشد غاصب و ظالم است. مگر آنکه امام معصوم(ع) یا نایب آن، زمام حکومت را در دست گیرد. به همین دلیل بوده که شیعیان بطور مداوم در قلب جریان انقلابی مستمر به سر می بردند. نه آرام می گرفتند و نه آنان را رها می کردند.(3)
عدالت
شیعه، عدالت را از صفات خداوند و جز اصول مذهب خود می داند؛ از اینرو، موضعی انقلابی در مقابل کسانی می گیرد که مشروعیت حکومت ظالم خود را به خداوند نسبت می دهند، شیعه عدالت را از خداوند به تمام نخبگان سرایت می دهد و آن را از شرایط لازم خلیفه، والی، حاکم، قاضی، پلیس، امام جمعه، امام جماعت و...می داند.(4)
به این ترتیب، می توان گفت بزرگ ترین انگیزه و حساسیت شیعیان انقلابی، عدالتخواهی آنان است. به عبارت دیگر، ویژگی مهم ایدئولوژی اسلامی- سیاسی آنها عدالتخواهی است. این اصل برای شیعیان منبع تحرک و الهام است و آنان را وامی دارد تا برای برقراری عدالت برخیزند و تلاش کنند، اسلامی را استقرار بخشند که پیام اصلی اش عدالت است.
آنان برخلاف اهل سنت- که در درجه اول اسلام را دین قدرت می دانند- در درجه نخست اسلام را دین عدالت و تاریخ راستینش را تاریخ عدالت و دادگستری می دانند.(5)
به این ترتیب، در مکتب تشیع، احیای سیاسی مذهب، برمحور ارائه تفسیری تازه از یک سلسله مفاهیم اصلی شیعه متکی بود که هدف آن ایجاد نوعی تحرک سیاسی و ظلم ستیزی بود. فقهای برجسته اهل سنت، مبنای اطاعت از حکام را حکم کلی قرآن می دانند و معتقدند که براساس آن، باید از خدا، پیغمبر(ص) و اولی الامر اطاعت نمود و به هرحال وجود یک رژیم جائر، بهتر از هرج و مرج است. اما در مکتب شیعه اینگونه نیست و وجود دو واقعه، زمینه های بالقوه ای برای ایجاد انقلاب هستند:
واقعه اول، موضوع غیبت امام عصر(عج) است. اعتقاد به اینکه هر حکومتی غیر از حکومت امام معصوم(ص) یا حکومت غیر مأذون از طرف امام معصوم(ص) غصبی است، بطور بالقوه موجد انقلاب است.(6)
شاخه فرعی دکترین غیبت، آموزه انتظار است؛ به این معنی که مقدر است در آینده ای نامعلوم، حاکمی مشروع ظهور کند و عدل را در جهان بگسترد.(7) به این ترتیب، انتظار ظهور منجی جهانی و استقرار صلح و عدالت، شیعیان را به نوعی نسبت به آینده امیدوار می کند.
شیعه، تمام آرمانها و آرزوهای خویش را تا زمان رسیدن موعود، دست نایافتنی می داند؛ از اینرو، همواره از وضع موجود، ناراضی است. امید به ظهور مصلح جهانی همواره آنها را در حالت آماده باش قرار می دهد و روحیه ای فعال به منتظران می دهد. در واقع انتظار عاملی محرک است که انسان را به تلاش و تکاپو وامی دارد.(8)
اما تا ظهور منجی، شیعه با واقعیت عصر غیبت روبه روست و در این راستا یکی از اساسی ترین امکاناتی که در اختیار شیعه قرار می گیرد تا براساس آن زندگی اجتماعی و سیاسی خویش را با شرایط روز و مقتضیات زمان وفق دهد اصل اجتهاد است. اجتهاد نه تنها امکان استخراج احکام شرعی را از منابع به فقهای جامع الشرایط میدهد؛ بلکه تنها در زمینه های تخصصی فقهی و شرعی خلاصه نشده و به نوعی در مسائل فرعی و درجه دوم، اجتهاد آزادانه فردی را شاهدیم که امکان ابراز عقیده آزاد را برای تک تک افراد قائل است.
بنابراین این اصل، روح اعتراض و انتقاد را در برابرحاکمیت های غیر منعطف تقویت می کند به علاوه شیعه از مجرای مرجعیت به نوعی رهبری اجتماعی دست می یابد که در مواقع لزوم می تواند نیروها و اقشار مختلف جامعه را سازماندهی و آماده جهاد کند.(9)
بدیهی است که توجه مرجع تقلید به امور سیاسی، اجتماعی و مسائلی که جنبه عمومی آن قابل توجه است همچنین دخالت وی در سیاست یا بی تفاوتی وی نسبت به امور سیاسی اجتماعی می تواند از نظر تنظیم رفتار سیاسی در مقلدین وی تاثیر بسزایی داشته باشد.(10)
به این ترتیب، علت اصلی پویایی مذهب شیعه در تجزیه و تحلیل های اجتماعی آن است و هم آوردی آن را با چالش های زندگی مسلمانان باید در عنصر اجتهاد دانست.
همین اصل اجتهاد در طول تاریخ، سبب شد که شیعه دچار جمود و واپس گرایی نگردد و همین اصل جذابیتهای لازم را برای انطباق معرفت دینی با دستاوردهای دانش بشری در حوزه های گوناگون سیاست، اجتماع، اقتصاد، فرهنگ و علوم ایجاد کرده است.(11)
پدیده دوم، واقعه کربلا و نقش آن در پی ریزی نظریه انقلاب در تشیع است. شیعه، امام حسین(ع) را مظهر یک پرچم سرخ در حال اهتزاز، به عنوان استمرار نبرد حق و باطل می داند؛ نبردی که انتقال خون اهل حق را از باطل می گیرد و حسین(ع) اسوه ظلم ستیزی و نپذیرفتن حکومت غاصبان است.(12)
همچنین، عنصر شهادت از قوی ترین نیروهای محرک برای عمل سیاسی است و به تعبیر دکتر علی الوردی مورخ و نویسنده عرب «پیوسته شیعه را به صورت یک آتشفشان خاموش درآورده است»(13)
حامد الگار نیز معتقد است: «ترکیب دو عنصر غیبت و شهادت به ویژه در مراحلی از تاریخ به تشیع دیدگاه و موضعی مبارزه جویانه و انقلابی می بخشد»(14)
در واقع، شیعیان، مرگ در راه دین خدا(شهادت) را یکی از کلیدهای ورود به ملکوت و اصلی ترین عنصر مبارزاتی می دانند.
هنگامی که ازآموزه شهادت سخن به میان می آید، نمادی ترین واقعه، شهادت امام حسین(ع) است که در تشیع، مظهر و الگوی تمام عیاری برای شهادت شمرده می شود.
تلقی شیعیان از چنین مرگی پیروزی است چه دشمن را نابود کنیم و چه شهید شویم در هرحال پیروزیم. این تفکر، ترس از مرگ را- که مهمترین مانع و بازدارنده از انجام مبارزه است- به چالش می کشد.(15)
از دیگر آموزه های تشیع- که جز فروع دین نیز می باشد- اصل تولی و تبری است؛ به مفهوم دوستی با دوستان خدا و گسستگی از اهل باطل. این نفی و اثبات، جریانی است هم درونی و هم بیرونی. جریان درونی به معنای کوشش برای کسب آمادگی های روحی و معنوی است؛ این کوشش، پشتوانه ای است برای جهاد عملی و پیگیر در مسیر عینیت بخشیدن به ولایت ائمه طاهرین(ع). دوست داشتن، یعنی اثبات ولایت اولیای دین و نفی هر ولایتی که معارض با آنهاست.(16)
از دیگر مبانی نظری تشیع- که عاملی برای تهییج روح انقلابی و از فروع دین می باشد- موضوع جهاد است. همین زمینه اعتقادی و سابقه و سرنوشت تاریخی، بستر مناسبی را برای تقویت روح مبارزه- بویژه در دوران معاصر- فراهم ساخته است. در واقع جهاد با همه ابعاد و شرایط آن، از مولفه های اساسی فرهنگ سیاسی شیعه بشمار می رود.(17) یکی دیگر، از عناصر اساسی فرهنگ سیاسی شیعه، اصل امر به معروف و نهی از منکر است. در چهار چوب این اصل مشارکت سیاسی در امر حکومت و نظارت همگانی بر هیئت حاکم تحقق می یابد، سلامت جامعه در ابعاد مختلف تضمین می شود و همه فرایض دینی اقامه می گردد. عمل به آن ضامن بقا و استمرار نظام اسلامی صالح و عادل خواهد بود.(18)
یکی دیگر از این عناصر اصل تقیه است که به ظاهر نمادی محافظه کارانه از تشیع می باشد؛ حال آنکه وقتی به متون دینی شیعه مراجعه می کنیم در واقع تقیه همان اصل مخفی کاری انقلابی است. در متون دینی، تقیه سپر مومن معرفی شده است. سپر از ابزار افراد جنگجو است والا افراد معمولی نیازی به آن ندارد .تقیه به عنوان یک تمهید سیاسی- تشکیلاتی از سوی امام معصوم(ع) و سایر رهبران و علمای شیعه تجویز شده است و هدف از آن حفظ و نگهداری نیروها و امکانات شیعه در راه تقویت دین و مبارزه با دشمنان است.
بنابراین حد و مرز تقیه را شرایط و موقعیت های زمان مشخص می نماید.(19) به کمک این اصل در انجام فعالیتهای مخفیانه، می توان به گونه ای موفق عمل کرد این بهترین تاکتیک و یکی از شیوه های عاقلانه مبارزاتی است که در موقع ضعف نیروها و فقدان آمادگی می تواند کارساز باشد.
علاوه بر آموزه های انقلابی تشیع که ریشه در اعتقادات مذهبی آنها دارد، رویکرد رهبران شیعی برای حفظ استقلال خویش در مقابل حکومت ها نیز، درخور توجه است؛ مثلا آنان «برای حفظ استقلال مالی، خمس را که امری متروک بود، احیا کردند»(20)
همچنین با هدف استقلالی قضایی، از مراجعه شیعیان به دستگاههای قضایی حکومتها جلوگیری و آنها را مانع می کردند. استقلال قضایی، موجب بی نیازی شیعه از دستگاه حکومتی و بی اعتنایی آنها به حکومتها گردید. چنین حالتی از زمینه های روحیه انقلابی در برابر حکومتها است که تشیع در دل خود پرورش میداد. استقلال قضایی به حدی گسترش یافت که رهبران شیعه به شیعیان اجازه دادند، شخصا قوانین جزایی را درباره زیردستان و فرزندانشان اجرا کنند.
رهبران شیعه برای جلوگیری از فروپاشی اقلیت شیعه، مانع از جذب شیعیان در دستگاههای حکومتی شدند و به شیعیان اجازه جنگیدن حتی جنگ مقدس ضد کفار را ندادند و شرط جهاد را وجود رهبری عادل قرار دادند. همچنین به آنان اجازه همکاری با حکومتهای غاصب را ندادند و همکاری با آنها را از محرمات قطعی اعلام کردند.(21)
با توجه به مبادی نظری و اعتقادی شیعه- که به آن اشاره شد- روشن است که عنصر انقلابی گری در تفکر شیعی نهفته است تا آنجا که جورج جرداق، شیعه را اصحاب «مذهب ثوری» یا مکتب انقلابی معرفی می کند(22)
با این اوصاف می توان گفت که حرکت انقلابی و جنبش اسلامی در قلمرو شیعه، مشکل ایدئولوژیک مهمی نداشت. اصول اعتقادی، مبانی فقهی، تجربه تاریخی و ساختار روانی و اجتماعی برآمده از این اصول بگونه ای نبود که در تعارض با الزامات و فشارهای تاریخ نوین برای دست یازیدن به اقدامات سیاسی و انقلابی قرار داشته باشد. شیعیان به رهبری علمای دین و با تکیه بر مبانی ایدئولوژیک خود می توانستند در برابر حاکمان جائر و وابسته بایستند و تا سرحد ساقط کردن آنها مقاومت کنند.(23)
با این حال تشیع درگذشته و دست کم تا قرن نوزده میلادی نوعی رابطه مسالمت آمیز با سیاست داشته است و در مقاطعی حتی با حکومتهای وقت کنار می آمده است.(24)
مارتین کرامر، محقق عنود و اسلام ستیز آمریکایی هم به این امر اشاره کرده است:
مذهب تشیع در بیشتر سده های هزاره اول اسلام، ایدئولوژی اقلیتهای محتاطی بود که تلاش می کردند آرمان های مذهبی را با واقعیات روزمره آشتی دهند. مذهب تشیع دوازده امامی ایدئولوژی یکی از این اقلیتها بوده است. تدابیری که این شیعیان اندیشیده بودند بسیار گسترده و فراگیر بود. بطوریکه حتی شامل تقیه یا کتمان عقاید واقعی نیز میشد... درچنین فضایی از تفکر بوده که برداشت مبتنی برتطبیق و سازش، شکوفا شده و ریشه کن سازی بی عدالتی به زمانی موکول گردیده است که غیبت امام دوازدهم بسرآید و با بازگشت خود عدالت را در همه جا برقرار سازد...(25)
البته این نمایش هماهنگی، بیشتر موقت بود و هرگز این دیدگاه شیعه را- که همه قدرتهای- دنیوی در زمان غیبت امام زمان نامشروع هستند- تهدید یا تضعیف نکرد و شیعه همچنان بر تجزیه ناپذیری مشروعیت حکومت امام، اصرار دارد. باید گفت آرمان خواهی اثری متناقض بر رفتار سیاسی شیعه داشته است؛ به این صورت که گاه پیروان خود را به فعالیت خستگی ناپذیر وادار کرده است و گاه این عقیده که همه قدرتهای دنیوی نامشروع اند یا مشروعیتشان در حد یک مصالحه موقت مشکوک است، شیعه را واداشته تا کمتر در سیاست دخالت کند و آن را شایسته نفوس لاابالی و جاه طلب بینگارد. این امر با یکی دیگر از وجوه آرمان خواهی شیعه، یعنی این اصل که اجرای عدالت واقعی جز با بازگشت امام غایب ممکن نیست، تشدید شده است(26)و به همین دلیل در تشیع این عقیده رواج یافت که تا ظهور امام موعود برقراری حکومت کامل و عادلانه میسر نیست.
به هر حال در این دوران، آرامش طلبی و پذیرش وضع موجود با تفاسیر خاص میانه رو و گاه محافظه کارانه از آموزه ها، ارزشها، هنجارها و نمادهای مذهبی- که در این دوران غالب بوده اند- توجیه می شدند.
پی نوشت ها :
1- روح الله حسینیان،تاریخ سیاسی تشیع تا تشکیل حوزه علمیه(مقدمه ای بر تاریخ انقلاب اسلامی)(تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی 1380)ص14
2- همان،ص18
3- همان.
4- همان،ص19
5- محمدمسجدجامعی، زمینه های تفکر سیاسی در اسلام در قلمرو تشیع و تسنن،ص265و266
6- امرایی،همان،ص35
7- حمید اخوان مفرد، ایدئولوژی انقلاب ایران(تهران: پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی، معاونت پژوهشی1381)ص169
8- زینب متقی زاده، جغرافیای سیاسی شیعیان منطقه خلیج فارس(قم: موسسه شیعه شناسی1384)ص37
9- همان،ص28
10- اخوان مفرد،همان،ص166
11- مظفر نامدار، رهیافتی برمبانی مکتب ها و جنبش های سیاسی شیعه(تهران: پژوهشکده علوم انسانی و مطالعات فرهنگی،1376)ص80
12- امرایی، همان،ص35
13- هنری لطیف پور،همان،ص10
14- حامد الگار، چهارگفتار درباره انقلاب ایران، ترجمه مرتضی اسعدی و حسن چیذری(تهران: قلم1360)ص17
15- متقی زاده،همان،ص41
16- هنری لطیف پور،همان،ص86 و87
17- همان،ص85 و86
18- همان، ص82
19- همان، ص80
20- حسینیان،همان،ص15
21- همان،ص15و16
22- همان،ص18
23- مسجد جامعی، تاریخ تفکر سیاسی در اسلام در قلمرو تشیع و تسنن، ص285
24- اخوان مفرد،همان، ص146
25- محمود تقی زاده داوری، شیعه و مذاهب دیگر، بررسی حوزه های جغرافیای تعاملی و چالشی، فصلنامه تخصصی شیعه شناسی،س2، ش8،زمستان1383،ص178
26- حمید عنایت، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر(تهران: خوارزمی،1362،چ3)ص62-55
منبع:نشریه 15 خرداد شماره 19