ماهنامه دیده بان - آرش نصیری: گفتگوی ما در فضای صمیمانه ای برگزار شد. ما به معنای واقعی کلمه نشستیم و گپ زدیم و وقتی هم که گپ می زنید، اگر موضوع بحث جذاب و فضا مناسب باشد و حرف گل بیندازد، دیگر همه چیز آنقدر طولانی می شود که جمع کردن آن در یک تعداد صفحه محدود کار دشواری است، اما این کار، برای من دشواری شیرینی بود، چون هم موضوع مورد بحث و هم دو عزیزی که برای بررسی این موضوع دعوت شده بودند، هر دو از دوستان قدیمی و هر دو اهل نوشتن و از جذاب ترین سلبریتی های فعال در فضای مجازی و همچنین فضای غیرمجازی.
آنها سال ها نویسنده اند و وقتی هم که در اینستاگرام فعالیت شان را آغاز کردند، آنقدر طنازی و حرف حساب در نوشته های شان داشتند که عارف و عامی را جذب کنند و به این ترتیب، پست های شان، علاوه بر جذابیت طنازانه و حتی دراماتیک، اغلب مسئولانه و تاثیرگذار است؛ حتی اگر گاهی انتقادات تندی را هم مطرح کرده باشند.
هنرمندی که مسئولیت اجتماعی اش را بشناسد گوهر است و ما این بار دو گوهر را موضوع مصاحبه مان قرار دادیم و با آنها درباره فعالیت های حقیقی و مجازی شان و همچنین بایدها و نبایدهای حضور در فضای مجازی گپ زدیم؛ یک گپ دوستانه که شاید شما که فالوور صفحه آنها هستید هم، در آن حضور داشته باشید.
#خوب_شد_رامبد_آدمت_کردبهانه این گفتگو فعالیت های شما در فضای مجازی به ویژه اینستاگرام است. قبل از همه این را بگویم که الان که به صفحه اینستاگرام شما نگاه می کردم دیدم که هر دو شما یک میلیون و 300 هزار فالوور دارید...- امیر: واقعا؟ مساوی هستیم؟ البته من با یک سوم تعداد پست های تو... (خنده) الان لابد می گویی که من مثنل تو نرفتم توی خندوانه استندآپ بکنم. (خنده)
- مهراب: خوبه که خودت می دونی.
خودت هم این را در اکثر پست هایت با هشتک اشاره می کنی.- امیر: هشتک خوب شد رامبد آدمت کرد؟ (خنده) توی آن مقطع، در فیسبوک تعداد فالوورهایم پنج هزارتا بود یعنی فالوورم پر شده بود. آنجا فالوورهایم گلچین شده و یکدست بود و همه می دانستند پست های امیرمهدی ژولچه چه تمی و خلاصه این که می دانستند با چه کسی طرف هستند. طیف فالوورهای اینستاگرام فرق می کرد و کسانی بودند که مرا از تلویزیون و خندوانه شناخته بودند. البته الان خیلی هایشان ریخته اند. دوتا موضع گیری های سیاسی می کنی یا دوتا شوخی بد می کنی خیلی ها می روند. دیدم اینجا طیف گسترده تری است که در آن خانم های خانه دار و بچه های کوچک و اینا هم بودند و من نمی توانستم همان جوری برخورد کنم که در فیسبوک بودم. مدلم هم مثل سلبریتی هایی نبود که عکس های مختلف و عکس سفرهایم را بگذارم. من به هر حال یک خاستگاه مطبوعاتی داشتم و اقبال مردم به من در خندوانه هم به این خاطر بود که مردم دیده بودند یکی مثل خودشان آمده و دارد رشد می کند و موفق باشد...
البته فکر هم نمی کردند که مثل خودشان هستی چون دیده بودند که جاهای مختلف به عنوان نویسنده حضور داری...- امیر: بله، اما میان پانزده شانزده نفر بازیگر معروف کمدی، یکهو یک نفر آمده که بازیگر نیست و کسی چهره اش را نمی شناسد و بدن و بیان و چهره خاصی هم ندارد و خیلی کارهایش هم از نظر بازیگحری غلط است. البته به هر حال کارم با تکیه بر متن ها و یکسری تیکه ها و هوشمندی ها بود اما در هر حال من از نظر عامه مردم یک آدم مثل خودشان بودم. بعد از آن من تا اظهارنظر ورزشی و فوتبالی می کردم، با این که من سال ها ورزشی نویس بودم، می گفتند تو چه می فهمی فوتبال چیست و خوب شد رامبد آدمت کرد (خنده) در مورد فیلم و هر چیز دیگر هم همین منوال بود و من مجبور بودم بگویم آقا من فیلمنامه نویس و روزنامه نگار و سردبیر بودم و در ستادهای انتخاباتی فعالیت و با سیاسیون حشر و نشر داشتم، بنابراین می توانم در مورد این مسائل نظر بدهم.
اما مردم همان چیزهایی را که در خندوانه دیده بودند باور می کردند...- امیر: بله و این عبارت «رامبد آدمت کرد» مربوط به ناهمگونی فالوورهای من بود. البته بعدا یکسری خودشان رفتند و یکسری را هم ما بلاک کردیم همگون شدند.
ورود به فضای مجازی با نویان و بولد شدن با شلوارک!می خواستم گفتگو را از یک جای دیگر شروع کنم اما تو از اینجا شروع کردی و این هم بامزه است. مهراب تو می شود گفت چهار دست و پا وارد اینستاگرام شدی...- مهراب: (خنده) چطور؟
اولین پستی که توی اینستا گذاشتی نویان است که دارد چهار دست و پا می رود... (خنده)- مهراب: (خنده) بله، یک سفر به شمال داشتیم که از نویان در حالت چهار دست و پا عکس گرفتم و گذاشتم. آن موقع اینستاگرام هنوز اینجوری نبود.
تو هم چند سال فقط یک عکس می گذاشتی با یک هشتک و اسم سوژه، حتی از خودت هم عکس نمی گذاشتی...- مهراب: بله. آن موقع اینستاگرام مرا دوستانم فالو می کردند و خانواده ام و برای خانواده ام که قرار نبود بیانیه ای صادر کنم و حرفی بزنم. برای آنها فقط عکس می گذاشتم. از یک جایی دیدم شرایط طور دیگری است. مثلا من عکس نویان را گذاشته بودم که روی تختخواب بود، یکی زیرش نوشته بود خاک توی سرت کنند مرفه بی درد. خیلی خورد توی ذوقم. من نوشتم مگر بچه شما نمی خوابد؟ (خنده) کم کم دیدم در باز است و یک عده دارند می آیند و انگار اینجا چیز دیگری را می طلبد بنابراین یک تعداد از عکس های شخصی ترم را برداشتم.
فکر کنم ماجرای شلوغ شدن اینستاگرامت از ماجرای سفر گروهی شما به جام جهانی شروع شد...- مهراب: بله، از جام جهانی...
- امیر: از شلوارک شروع شد. بعد از شلوارک سیاسی شدی، اجتماعی شدی...
- مهراب: (خنده) بله، یک دفعه شلوغ شد.
- امیر: قبل از شلوارک چقدر فالوور داشتی؟ (خنده)
- مهراب: احتمالا از لایک های آن موقع مشخص است. زیاد نبود اما در آن مقطع یک دفعه سه برابر شد. کم کم احساس کردم که من یک رسانه دارم که می توانم حرف ها و نظراتی که دلم می خواهد را آنجا مطرح کنم و حتی سعی کنم یکسری چیزها را فرهنگ سازی کنم.
تبلیغات در اینستاگرام!اما تو یک نویسنده حرفه ای هستی و باید برای حرفی که می خواهی بزنی و بنویسی پول بگیری و اینجا همه ایده هایت را رایگان در اختیار می گذاری...- مهراب: البته در همین اینستاگرام به ما پیشنهادات تبلیغات زیاد می شود اما هنوز دلم نخواسته زیاد از این امکان استفاده کنم. البته یکی دو بار انجام دادم و از نظر من اصلا هم اشکالی ندارد و خوشحال هم می شوم که می بینم بچه ها دارند این کار را می کنند. خوشحالم از این که بچه ها رسانه خودشان را دارند و هم می توانند از آن کسب درآمد کنند. بعضی ها کامنت می گذارند و برای تبلیغ ایراد می گیرند...
- امیر: من برای تئاترم هم که تبلیغ می کنم بعضی ها می گویند چقدر تبلیغ می کنی؟! بابا کار من است...
- مهراب: من هم که برای تئاتر و فیلم هایی که تبلیغش را می کنم پول نمی گیرم. دوستان من هستند اما باز بعضی ها دوست ندارند.
- امیر: اینستاگرام برای خیلی از هنرمندان فواید مستقیم و غیرمستقیم دیگری دارد. اساسا یکسری از هنرمندان ما هستند که با اینستاگرام زنده هستند. یعنی یک بازیگر ممکن است سال ها سریال یا سینمایی بازی نکرده باشد اما با فعالیتی که در صفحه اینستاگرامش دارد هنوز حضور دارد و همین باعث می شود در مراسم دعوت شود، در جشن ها شرکت کند و اسپانسرهایی بگیرد و کسب درآمد کند. یعنی فایده دیگر اینستاگرام و دیگر فضاهای مجازی این است که شما توی ویترین هستید. یک زمانی ویترین فقط پرده سینما و صفحه تلویزیون بود اما الان شما می توانید با این که روی پرده سینما و تلویزیون نیستید، باز در ویترین باشید و مردم و تهیه کننده ها و دستیاران شما را فراموش نکنند و بروید سر کار. من داشتم دوستانی که به من گفتند حالا که سر کار هستی ما را فراموش نکن. من به آنها گفتم اینستاگرام تان را فعال کنید. بروید تئاترها را ببینید و بچه ها را ببینید و عکس بگذارید تا آدم ها شما را فراموش نکنند. این حرفه خیلی حرفه بیرحمی است، به خصوص برای بازیگرها. سریع از بورس خارج می شوند و با این می توانند خودشان را در بورس نگه دارند.
ورود به اینستاگرام با خندوانهدغدغه خودت از بودن در اینستاگرام چیست؟- امیر: ذات اینستاگرام عکس و شرح عکس است. من از وقتی که مسابقه ام را در خندوانه شروع کردم به فکر اینستاگرام افتادم.
یعنی قبل از خندوانه صفحه اینستاگرام نداشتی؟- امیر: نه. همان جا راه انداختم. مقاومت هم می کردم. می گفتم من نه بلدم عکس خوب بگیرم، نه خوش عکس هستم، نه خوشگلم و مقاومت می کردم.
اولین پستت هم این بود که بالاخره بعد از سال ها مقاومت جوانمردانه افتادم توی دام عاشقی...
- امیر: بله. کاملا مقاومت داشتم. بعد هم شروع کردم با همان اخبار خندوانه و بازتاب ها و بازخوردهای آن و اطلاع رسانی. بعد هم دیدم که بعضی شوخی های من سانسور می شود. آن شوخی ها را می نوشتم. می گفتم اگرچه توی تلویزیون پخش نشده اینجا می گذارم اقلا چند صد هزار نفر می بینند. بعد به خاطر خاستگاه مطبوعاتی ام دلم خواست حرف هایی که می خواهم بزنم را بزنم و طنزهای سیاسی و اجتماعی و ورزشی که می نوشتم را اینجا بنویسم و نقطه نظراتم را در مورد مسائل روز بگویم. بنابراین نوشته های من توی اینستا خیلی موتیف خاصی ندارد، از مطالب دلی هست تا اظهارنظرهای سیاسی و اجتماعی و نظرم در مورد انتخابات.
یعنی یک جور دغدغه مسئولیت اجتماعی هم کنارش هست. البته شما هر دو نویسنده بودید و از قبل هم این دغدغه ها را داشتید و همین کارها را جاهای دیگر می کردید، مخصوصا تو امیر که ژورنالیست بودی...
- امیر: بله. البته بعضی وقت ها توقعاتی که مخاطبان دارند زیادی است. مثلا می آیند دایرکت می دهند که چرا درباره فلان مسئله اظهار نظر نمی کنی. می گویم این صفحه ای است برای نشان دادن حالات من، خبرگزاری که نیست تا من لازم باشد همه خبرها و موضوعات را پوشش بدهم! من چیزی را که می خواهم و می توانم و صلاحیتش را دارم بازتاب می دهم نه همه موضوعات اجتماع را. الان خیلی صفحات هم هست که مال آدم های چهره هم نیست. فرق من و مهراب با دیگران این است که از اول یاد گرفتیم که در مقابل چیزی که می نویسیم مسئولیم. من در مطبوعات بودم و آنجا یکی می گفت که چه چیزی بنویس و یکی هم می گفت که تو صلاحیت داری یا نه و تازه بعدش هم می خواند و تا چاپ شود هزارتا نظارت وجود داشت. فضای مجازی مسئولیت و تعهد را از روی نوشته ها برداشت و الان مثلا هر کس با اسم مستعار و هر جور دیگر هست و همه هم همه چیز را تحلیل می کنند، همه نظر می دهند، همه خبر می دهند و هر چیزی را ابراز می کنند بدون این که در قبال چیزی که می نویسند مسئولیتی متوجه شان باشد. فکر می کنم من و مهراب یک فرقی که با خیلی ها داریم این است که متوجه مسئولیت نوشته های مان هم هستیم برای همین توی خیلی از مسائل نمی توانیم ورود کنیم چون مطمئن نیستیم حق و ناحق چیست. یعنی جدای از آن باید متوجه کار خودمان هم باشیم که ممنوع الکار و ممنوع التصویر هم نشویم. احساس مسئولیت هم می کنیم که حرف حق و حرف درست را بزنیم.
به هر حال این که می دانی نوشته ات تاثیرگذار است و درباره فقر و مسائل و معضلات اجتماعی می نویسی یعنی این که داری به مسئولیت اجتماعی ات عمل می کنی.
- امیر: ما دغدغه های مان را می نویسیم. من خودم را از مردم جدا نمی دانم و در بین آنها زندگی می کنم و همه چیزهایی که دغدغه ام هست را می نویسم. همه دغدغه اجتماعی داریم. مثلا الان من ممکن است سر کار باشم اما خواهرم بیکار است، پسرخاله ام بیکار است. من ممکن است فلان چیز را داشته باشم، فلان کس این را ندارد. ما و پیرامون ما همان مردمی هستیم که دغدغه شان را داریم و می نویسیم.
ماجراهای پشت صحنه دورهمیمهراب آن موقع که از دورهمی آمدی بیرون همه فکر می کردند که با آقای مدیری اختلاف پیدا کردی اما گویا این نبود و ممنوع الاسم و ممنوع الکار شده بودی. نکند اختلاف با آقای مدیری هم باعث این قضیه بود؟- مهراب: از آقای مدیری که خودم برای حضور در برنامه دورهمی دعوت کردم. چه اختلافی؟ البته اختلاف کاری که قبلا هم داشتیم و چیز خاصی نیست.
چطور دعوت کردی؟- مهراب: زنگ زدم و گفتم چنین کاری هست. می آیی سر این کار؟
- امیر: دورهمی از اول کار مهراب بود و خودش سرپرست نویسندگان و کارگردانش بود.
- مهراب: آقای مدیری هم تقریبا آخرین کسی بود که ازش دعوت کردم. اول کس دیگری را مد نظر داشتم که نشد. از یک طرف تهیه کننده و سازمان زیاد موافق آقای مدیری نبودند و بعد که من به این نتیجه رسیدم که آقای مدیری بیایند، از آن طرف مقاومت شد که نه. بعد من اصرار کردم و شد. ماجرای من کلا با سازمان بود و آخرش هم به من نگفتند که کی با من چه مشکلی دارد. قرار شد یک مدت بدون اسم باشد و گفتند که اسم هم درست می شود اما بعد گفتند که درست نمی شود و آخر سر هم گفتند که ممنوع الورود شدی به لوکیشن. بعد دلخوری هایی هم وجود داشت و از مهران هم دلخور شدم اما مقصر آن اتفاق اصلا او نبود. البته عکس العمل های بعدی اش چیزی نبود که من از ایشان به عنوان یک دوست انتظار داشتم.
دلخوری ها سر همین کار بود یا این که نتوانسته بود که جلوی ممنوع الکاری ات را بگیرد؟- مهراب: ممنوع الکاری که کار او نبود و نمی توانست هم کاری بکند. اگر می توانست که جلوی ممنوع الکاری خودش را بگیرد. خودش چندین سال ممنوع الکاری داشته و از این حیث جزو رکوردداران است. واقعا دست او نبود و نیست. ضمن این که در این کار هم واقعا فقط مجری بود و در هیچ بخشی هم دخالتی نمی کرد. اتفاقا از او کمک هم می گرفتیم. مثلا خودم از او خواهش کردم که بیاید سر تمرین های بخش نمایشی کمک کند. خیلی هم همراه بود و قبول کرد که بیاید بدون آن که دستمزدش را بگیرد. دلخوری من هیچ ربطی به ممنوعیت نداشت. بعد از این که اینجوری در حق من ظلم شد، هم از نظر کاری و هم از نظر پولی و کاری که برایش زحمت کشیدم را به راحتی از من دزدیدند شاید انتظار داشتم که بعضی ها به عنوان یک دوست رفتارهای متفاوتی نشان می دادند.
طرح اولیه دورهمی را خودت نوشته بودی؟- مهراب: طرح اولیه از یک برنامه محبوب هندی بود و تلویزیون می خواست آن را بسازد. به من نشان دادند و من بخش نمایشی را واقعا دوست نداشتم اما در تلویزیون اجازه هم ندادند که بیشتر از آن تغییرش بدهم. کل سیستم آن برنامه هندی را با همان شکل دوست داشتند. من تا جایی که توانستم سعی کردم تغییرش بدهم اما مقاومت می شد. حتی دکور هم مثل دکور همان برنامه ساخته شده بود. یادم هست که برای جای صندلی مهران مدیری می جنگیدم و می گفتم صندلی را بگذارید وسط، می گفتند توی آن برنامه یک ذره کنارتر است. می گفتم می خواهم آکس دوربین باشد اما می گفتند نه، در آن برنامه این شکلی است. ما سعی کردیم در نمایش تغییراتی ایجاد کنیم. کاراکترهای نمایش را عوض کردیم، شخصیت ها را تغییر دادیم، فضای دکوری که همان است. خودم به عنوان طراح هنوز کار را خیلی دوست نداشتم و اگر می ماندم تا جایی که می توانستم حتما تغییراتی در آن ایجاد می کردم. به نظرم چیزهای غلطی داشت که می شد تغییر کند. به بچه ها زنگ زدم و خیلی هم کمک کردند.
آقای مدیری حال بازی کردن نداشتامیر هم به عنوان نویسنده در آن برنامه حضور داشت یا بازیگر؟- مهراب: دوست داشتم امیر به عنوان نویسنده در برنامه حضور داشته باشد اما خیلی مقاومت می کرد و در نهایت پلاتوهای آقای مدیری را (تا موقعی که من بودم) امیر می نوشت و من در آن بخش ورود نمی کردم چون آن بخش را بهتر از من بلد است و قبلا هم با آقای مدیری در این زمینه کار کرده بود.
امیر اتفاقا یک پست هم توی اینستاگرام گذاشتی که «استندآپ می نوشتیم وقتی استندآپ مد نبود».- امیر: بله.
- مهراب: البته این خیلی قبل تر انجام می شد و ما سر پلاک 14 هم برای آقای مدیری می نوشتیم. منتها آن موقع اسمش پلاتو بود و حالا اسمش شده استندآپ. آن موقع هم همین بود، شوخی با مسائل اجتماعی و این مربوط به سال 78 است. سر دورهمی حرف می زدیم. ما گروه خوبی بودیم اما طرح خیلی خوبی نبود.
انگار از بیرون بودن از آن مجموعه چندان ناراضی نبودی...- مهراب: عصبانی بودم اما اگر می ماندم باید عوضش می کردم و اولین چیزی که باید حذف می کردم هم بخش نمایشی بود. به نظرم نمایش یک انتخاب غلط بود که خودم انجام داده بودم و معنی حذف کردنش هم این بود که به دوستان صمیمی و زنم بگویم که بروید خانه تان. موقعیتی بود که اصلا نمی خواستم توی آن قرار بگیرم.
- امیر: یادت هست من چقدر با تو دعوا داشتم؟
- مهراب: آره یادم هست.
- امیر: در طراحی نکته این بود که همه یک خانواده بودند و هر دفعه یکی از آنها می آمد استندآپ می کرد راجع به موضوعی که توی نمایش بود. یعنی قرار بود بین استندآپ و نمایش پیوستگی وجود داشته باشد.
- مهراب: و آقای مدیری هم جزو شخصیت های نمایش بود و ماجراها را به هم می دوخت اما راستش را بگویم آقای مدیری حال بازی کردن نداشت. (خنده)
- امیر: آقای مدیری گفت من بازی نمی کنم، مرا جدا کنید. بچه ها نمایش را بازی کنند و من استندآپ ها را انجام می دهم و می روم. برای همین هم کار دوباره می شد.
البته الان به نوعی این اتصال به وجود آمد. سروش جمشیدی بازی می کند و آقای مدیری هم به نوعی وارد نمایش می شود و با جمشیدی چلنج می کنند.- مهراب: نمی دانم. من بعد از این که بیرون آمدم حتی یک قسمت را هم ندیدم.
- امیر: بله. الان یکپارچه تر است و به نوعی یک وان من شوی درست است. همان موقع هم که نمایش عوض شد و من می خواستم جدا شوم، بچه ها خیلی لطف داشتند و می گفتند که باش و این کار را انجام بده.
می ماندم بخش نمایش را حذف می کردمگفتی بخش نمایش دورهمی را دوست نداشتی؟- مهراب: من جدای از همه خستگی ها، اصلا بخش نمایش را دوست نداشتم. خود آقای مدیری هم دوست نداشت اما تهیه کننده زیاد اصرار داشت در حالی که این برنامه یک برنامه وان من شو هست. آقای مدیری مصاحبه می کند، استندآپ می کند و با تماشاچی بازی می کند. همه اینها جذاب است و ما باید می دویدیم یک نمایش درست کنیم که هم وزن این باشد اما به خاطر دو پارگی این اتفاق نمی افتاد.
- مهراب: فکر می کنم اگر جلوتر می رفت و اصلاح می شد این اتفاق می افتاد.
- امیر: برای همین تمام بخش ها ثابت بود و این نمایش بود که تغییر می کرد. الان یکدست تر شده.
- مهراب: یعنی الان مثل جناب خان و رامبد شده؟
- امیر: شاید یک کاری که ما آن موقع می خواستیم انجام شود این بود که استندآپ ها رو به دوربین باشد نه رو به مردم. یعنی نباید این طور به نظر برسد که یک برنامه در یک سالن اجرا شده و ما این را ضبط و پخش می کنیم.
آخرین دیدار با مهران مدیریمهراب گفتی از وقتی از این مجموعه بیرون آمدی اصلا آن را ندیدی؟- مهراب: اصلا و حتی یک پلان.
خانم دهقان رفت توی برنامه دورهمی؟- مهراب: بعد از این که ماجراهای من پیش آمد به شقایق گفتم فعلا برو شاید برگردیم. به قولی دنبال کار من بودند که برگردم. من در موقعیت خیلی سختی قرار گرفته بودم. یک عده از دوستان من بودند که می گفتند ما هم بیاییم بیرون و من نمی دانستم چه بگویم. شاید آن موقع می گفتم به به چه دوستان خوبی دارم که به خاطر من آمدند بیرون اما بعد از یک سال کار و موقعیت و موفقیت و پول را از دست می دادند که من نمی توانستم جوابگوی شان باشم و مطمئنا بعد از 20 روز از عذاب وجدان می مردم. در نتیجه من خیلی جدی به همه اصرار کردم که بمانند. حتی از همان روز که گفتند دیگر نیا من به مهران گفتم خودت اسمت را بزن کارگردان و کار را پیش ببر و اصلا به چیز دیگری فکر نکن. حتی می شد من نروم سر کار و از خانه کار کنم و گفتند که همان حقوق کارگردانی را به من می دهند که از دور همکاری کنم اما نمی شد. آنقدر عصبانی بودم که نمی توانستم. احساس می کردم که به حقوق من تجاوز شده است. به بچه ها اصرار کردم که بمانند و پشیمان نیستم که اصرار کردم. شقایق دو، سه قسمت ماند که ببیند من بر می گردم یا نه، بعد معلوم شد که اصلا قرار نیست برگردم و او هم آمد بیرون.
آخرین باری که با آقای مهران مدیری صحبت کردی همان موقع بود؟- مهراب: بله.
شما چطور؟ آیا تو با مهران مدیری مشکل داری که توی گروهش نیستی؟- امیر: نه بابا. من که در سینمایی اش هم بودم. هم در طراحی موقعیت ها، هم طراحی داستان و هم دیالوگ نویسی کردم. من و خشایار الوند فیلمنامه را نوشتیم.
آخر تو جزو نویسنده هایی بودی که مرتب با ایشان کار می کردند اما الان نیستی. آیا این به خاطر مشغله خودت هست؟- امیر: ما چندین سال سخت با آقای مدیری داشتیم و خیلی به ما سخت گذشت. نه از همدیگر، از کارها، قهوه تلخ را 13-11 قسمت رفتیم و 33 ماه طول کشید. بعد هم بدون فاصله رفتیم ویلای من، بعد بی فاصله رفتیم شوخی کردم، بدون فاصله رفتیم. در حاشیه یک، توقیفش کردند رفتیم در حاشیه 2، آن وسط هم عطسه یک مجموعه پرکاری هایی که همه ما را خیلی خسته کرد. اول از همه خود آقای مدیری خیلی خسته شد. ما اصلا وقت این که فکر کنیم، طراحی کنیم، ببینیم، بخوانیم، یاد بگیریم و نفس بکشیم نداشتیم. مدام باید تلاش می کردیم که اتفاقات بدی که در کار قبلی افتاده را جبران کنیم. یک جایی شد که من از نظر جسمی و ذهنی و روحی اصلا نمی کشیدم. گفتم آقای مدیری دیگر چیزی ندارم که اضافه کنم. بعد خندوانه و موقعیت استندآپ کمدی پیش آمد که نقطه عطفی شد برای من که شیفت کنم به سمت بازی کردن.
با بازیگری از نوشتن راحت شدم- مهراب: بازی کردن مسئولیت کمتری هم دارد.
- امیر: بله، ضمن این که یک محیط جدید بود و برایم جذابیت خاصی هم داشت.
برای نوشتن باید مدام خلق هم بکنی.- امیر: من تکه تکه از وجودم را می کنم می اندازم روی کاغذ و وقتی هم که به دلیل مشکلاتی که وجود داشت آن بازخوردی را که انتظار داری نمی بینی، این خستگی بیشتر می شود. مثلا شوخی کردم الان تازه دارد دیده می شود و کسانی که می بینند می گویند این بخش چقدر خوب بود. انگار جلوتر از زمان خودش بود. قبل از آن در حاشیه و ویلای من به آن صورت نگرفت و خستگی ها به تن ما ماند. در دورهمی هم من به عنوان بازیگر قرارداد بسته بودم و دیدم مسیر دوباره همان مسیر است و دوباره قرار است سرپرست نویسندگان شوم و دوباره همان حرف ها که این شوخی را ننویس و آن حرف را نزن و فتیله این را بکش پایین و ... دیدم واقعا دیگر توان این فشار را ندارم. برای همین یک ذره فاصله گرفتم و سرگرم بازی کردن شدم، دو، سه تا تئاتر و دو، سه تا سریال بازی کردم و در یکی، دوتا فیلم سینمایی نقش های کوچکی داشتم. بعد هم برای فیلم سینمایی جدید آقای مدیری رفتیم و با هم گپ زدیم و ...
ساعت پنج عصر؟- امیر: نه فیلم جدیدش، ساعت پنج عصر را که بودم با خشایار فیلمنامه را نوشتیم و بعد خود آقای مدیری بازنویسی کرد چون طرح و نگاه خودش بود و خودش نوشت. من هر کمکی از دستم بر می آمد را انجام دادم. برای سینمایی جدیدی که می خواهد بسازد رفتیم صحبت کردیم منتها هنوز به طرحی نرسیدیم. اگر به طرحی برسیم هر کمکی از من بخواهد هستم.
حمله تتلیتی ها به منامیرجان، شما هم کمی از چالش های مهمت بگو.- امیر: یک بار تتلیتی ها به من حمله کردند. وسط مسابقات خندوانه هم بود و من هم نمی خواستم برایم رأی منفی بیاید. دوستان من لینک زدند که من با تتلو صحبت کنم که طرفدارانش برای من رأی منفی نفرستند. از آن طرف می گفتند که من یک ویدئو بگیرم و توی آن بگویم که من تتلو را دوست دارم. من می گفتم بابا من که نه چیزی ازت شنیدم، نه فن تو هستم، نه دشمن تو هستم. اساسا من که کاری باهات ندارم. من فقط با مناسبات هواداری ات شوخی کردم نه خودت خلاصه این که خیلی از تتلیتی ها فحش خوردم، یکی دیگر هم از طرفداران احمدی نژاد خیلی فحش خوردم. یعنی یکی دو بار که در صفحه ام با او شوخی کردم این اتفاق افتاد.
صفحه هایی که یواشکی می خوانیم!وقتی می روید اینستاگرام پست های چه کسانی را می خوانید؟- امیر: همان هایی که فالو کردم را می خوانم.
- مهراب: بعضی ها هستند که آنها را فالو نکردم اما می روم مطلب شان را می خوانم.
- امیر: مثلا کی؟
- مهراب: مثلا امیر تتلو که فالوش نکردم، اما مطالبش را می خوانم یا وحید خزایی. البته الان چند وقت است که او را گرفته اند و من خیلی ناراحتم.
- امیر: من اکسپلور را می زنم و می روم آنجا مطالب جذاب را می خوانم مثلا خزفیلم که فیلم آدم های خز را می گذارد.
- مهراب: فالو یا لایک می کنی؟
- امیر: نه ولی می بینم یا مثلا تیمارستان را که خیلی باحال است.
- مهراب: من هم تیمارستان را می بینم و به نظرم خیلی صفحه هوشمندی است و کپشن هایش هم باحال است.
- امیر: از خزایی هم دوست دارم خبر بگیرم. پست آخرش هم خیلی بامزه بود. عشقا کمک. (خنده)
ماجراهای من و دخترم و مزاحم هامهراب تو یک دختر 20 ساله داری که در سال هایی که اینستاگرام شروع شد تقریبا 15-14 ساله بود، یعنی سنی که بچه ها اعلام استقلال می کنند مصادف بود با غوغای شبکه های اجتماعی و به ویژه اینستاگرام. برای ورودش به این فضا ممنوعیتی هم داشتی؟- مهراب: ممنوعیت خاصی نه.
اما لابد نگران هستی...- مهراب: من همیشه سعی کردم بهترین دوست فرزندانم باشم و فکر می کنم این بهترین کار است. همه آدم ها در هنگام بروز مشکلات به بهترین دوستان خودشان مراجعه می کنند و بچه ها هم همینطور. در شرایط فعلی اگر شما بخواهید ممانعت های خاصی به وجود بیاورید یا سعی کنید طور دیگر کنترل شان کنید سخت است اما اگر شما آنها را با شرایط درستی هدایت کرده باشید، آن وقت می توانید راحت تر باشید. من خوشحالم که بچه های من طرفدار فلان موسیقی زیرزمینی نیستند و در محیطی رشد کرده اند که خیلی چیزها را درک می کنند و بنابراین ما با خیال راحت تری در کنارشان هستیم هر چند که به هر حال و با این شرایط، نگرانی همیشه هستم.
اتفاقات بامزه ای نمی افتد؟ به خاطر پست های تو و پرفالوور بودن صفحه ات برای نیروانا؟- مهراب: مزاحم هم هست اما یک اتفاق خنده دار این است که از او خواستگاری می کنند. می روند برایش پیغام می گذارند و او جواب نمی دهد و بعد می آیند او را از من خواستگاری می کنند یا درخواست می کنند کهت من بروم وساطت کنم. عجیب است. نمی دانم راجع به من چه فکری کرده اند.
شقایق و پیمان هم یواشکی اینستاگرام دارند!چرا خانم دهقان در اینستاگرام پیج ندارد؟- مهراب: یک پیج یواشکی و با یک اسم دیگر دارد و می رود پیج من و دیگران را می بیند و به نوعی سرک می کشد. هم او صفحه دارد و هم پیمان قاسمخانی. یک روز هر دوشان را لو می دهم و صفحه شان را معرفی می کنم. (خنده)
راستی این نکته را هم بگویم من مسئله ای که در ارتباط با دخترم دارم این است که یک عده خیلی جدی می نویسند که وای این دختر خانم دهقان است؟ چطور ممکن است دختر خانم دهقان باشد؟ بعضی ها هم مچ می گیرند که شما در فلان مصاحبه گفتید که با خانم دهقان فلان سال ازدواج کردید ولی دخترتان اینقدر سالش هست. از همه بامزه تر این که کسانی که تازه متوجه می شوند می روند در صفحه نیروانا این را می نویسند یا او را با اسم نیروانا قاسمخانی فالو می کنند اما می نویسند چه نسبتی با فلانی داری. اذیتش می کنند ولی او هم عادت کرده.
چرا در مورد خانم رهنما ننوشتم!یک نکته دیگر تو واکنش نشان دادی درباره بهنوش بختیاری و آن ماجراها پیش آمد...- مهراب: واکنش نشان ندادم. او واکنش نشان داد. (خنده)
... می خواستم بگویم که همیشه پارتی بازی می کردی و در مورد بهاره رهنما هیچ چیزی نمی نوشتی. او هم کم کار جالب و جنجالی نکرد...- مهراب: ... در مورد بهنوش هم واقعا دلم نمی خواست چنین اتفاقی بیفتد. من به شدت دلم نمی خواهد که به هیچ یک از همکارانم هیچ وقت، هیچ وقت، هیچ وقت شاخ تو شاخ بشوم. اصلا در نتیجه اتفاقا نه بهنوش، نه خانم رهنما، خیلی های دیگر کارهایی می کنند که مورد سلیقه من نیست و می توانم خیلی زیاد با آنها شوخی بکنم ولی این کار را نمی کنم. من چهار بار هم اگر به کسانی پریدم، به کسانی پریدم که به من یا به کسی که من دوست دارم یا به صنف من پریدند. در همکاران، مثلا با آقای الماسی وارد چالش شدم چون مستقیم با اسم راجع به ما صحبت کرده بود و من نمی توانستم طور دیگری برخورد کنم. بله، قطعا خانم رهنما هم قبلا پست هایی گذاشته و کارهایی کرده که می شد با او هم شوخی بکنم. با خیلی ها می شد شوخی بکنم و با بهاره رهنما هم بیشتر از خیلی ها. (خنده)
دابسمش هادابمش ها را می بینید؟- مهراب: این آقا که اخیرا آمده خیلی بامزه است.
- امیر: سهیل خیلی خوب است.
- مهراب: میمیک فوق العاده ای دارد و خیلی مسلط است.
- امیر: من سهیل را می بینم و یک خانم که مرجانه گلچین را خوب دابسمش می کند و یکی، دو نفر دیگر، یک زن و شوهر هم هستند که رزمی کار هستند و یک بچه هم دارند.
- مهراب: من چیزهایی که یک دفعه مد می شود را دوست ندارم. مثلا اصلا از چالش آب یخ حال نکردم هر چند که خودم هم یک کارهایی کردم. دابسمش هم آنقدر یک دفعه زیاد شد و خوب و بدش قاطی شد که دیگر زیاد برایم جذاب نیست.
خیلی زیاد بلاک می کنم!- امیر: مهراب چه کسانی را بلاک می کنی؟
- مهراب: من هر کسی را که دوست نداشته باشم بلاک می کنم. خیلی زیاد بلاک می کنم.
- امیر: من فحش رکیک را بلاک می کنم.
- مهراب: فحش رکیک که حتما.
- امیر: من کسی که از من انتقاد کرده باشد را بلاک نمی کنم اما کسانی که او را لایک کرده باشند را بلاک می کنم.
- مهراب: من انتقادات مستدل و درست و محترمانه را نگه می دارم. اما یکی هست که توی حرف هایش پر است از متلک های الکی، بلاکش می کنم. یا یکی هست که به من می گوید تو و می روم توی صفحه اش می بینم 15 سالش هست، بلاکش می کنم. من نزدیک 50 سال دارم و او نباید به کسی که شاید سن پدرش هست بگوید تو.
- امیر: چه دیکتاتوری هستی تو!
- مهراب: دیکتاتور نیستم. اینجا خانه من است.
- امیر: اما صفحه آدم که خانه آدم نیست. این یک صفحه پابلیک است.
- مهراب: من اگر در خانه ام را باز گذاشتم معنی اش این نیست که تو بیایی توی خانه من، به من توهین کنی و من تو را بیرون نیندازم. من مثلا همه «متاسفم»ها را بلاک می کنم. «من برای خودم متاسفم که تو فلانی».
- امیر: «از شما انتظار نداشتم»ها؟
- مهراب: «متاسفم برای مملکتی که تو فلان»، یا «متاسفم که تو فلان»...
- امیر: یا «خاک بر سر ما که هنرمندان ما...»
- مهراب: اگر احساس کنم دارد متلک های اینجوری می گوید بلاک می کنم.
- امیر: من اگر طرف یک نقد تند هم نوشته باشد، می روم صفحه اش را نگاه می کنم و می بینم که عکس دارد و فالوور دارد و آدم حسابی هست می گذارم بماند. شاید نظرش نسبت به من عوض شود اما این که می گویی یکی «تو» بگوید او را بلاک می کنی عجیب است.
- مهراب: حالا فقط «تو» نیست. این «تو» در کنار متلک و یک چیزهای دیگر. من یک مرضی دارم و آن این که می آیم صفحه تو را می بینم، و می بینم کسانی به تو فحش دادند، آنها را هم بلاک می کنم.
- امیر: لابد می گویی شاید پس فردا هم بیاید توی صفحه تو. (خنده)
- مهراب: یکسری از کسانی که خیلی جدی بلاک شان می کنم کسانی هستند که به طرفداری از من به دیگران فحش می دهند. تعجب می کنند و با یک آی دی دیگر می آیند می نویسند برای چه ما را بلاک کردی. می گویم خودم بلدم فحش بدهم. اتفاقا فحش های زشت هم زیاد بلدم اما نمی خواهم فحش بدهم. اگر می خواستم خودم این کار را می کردم.
- امیر: پس تو توی کامنت ها هم وارد می شوی؟
- مهراب: یک موقعی حال داشتم وارد می شدم. الان خیلی وقت است که این کار را نکردم. معمولا با شوخی وارد می شوم و بازی می کنم و یک ساعت شوخی می کنم و اگر لازم شد بلاکش می کنم.
- امیر: من خیلی از هنرمندان را می خواهم فالو کنم می بینم همه قبلا تو را فالو کرده اند.
- مهراب: بعضی ها هم هستند که فالوشان کرده بودم، دیدم مرا فالو نکردند، آنفالوشان کردم.
- امیر: من هم همینطور. در ضمن می روم می بینم کدام یک از دوستان لایکم کرده اند. اگر دیدم یک آدم حسابی، مثلا مهتاب کرامتی لایکم کرده بر می گردم یک بار دیگر مطلبم را می خوانم ببینم چی نوشته ام و حال می کنم. (خنده)
آیا کسانی که می نویسند «خوب شد رامبد آدمت کرد» را هم بلاک می کنی؟- امیر: نه. بعدا با همین سوژه خیلی بازی می کنم.
- مهراب: من یک وقت هایی پروسه بلاک کردن خیلی وقتم را می گیرد و می بینم چند ساعت پشت سر هم دارم بلاک می کنم. وقتی هم که گرم می شوم، متاسفانه یکسری را هم اشتباهی بلاک می کنم.
- امیر: پس فکر کنم اگر اینقدر بلاک نکرده بودی الان چند میلیون بودی.
- مهراب: بله، خیلی بلاک کردم. فکر هم می کنم لازم است کسی که در یک جمع عمومی وارد می شود باید مراقب رفتارش باشد و احترام خودش و دیگران را داشته باشد.