زندگی سیاسی ائمه ی معصومین علیهم السلام(۶)

زندان ها و تبعیدها در زندگی ائمه علیهم السلام   یک بحث دیگر در زندگی ائمه، زندان ها و تبعیدها و تعقیب هاست، که به نظر بنده یک فصلی است؛ باید دنبال بشود

زندگی سیاسی ائمه ی معصومین علیهم السلام(6)

زندان ها و تبعیدها در زندگی ائمه علیهم السلام
 

یک بحث دیگر در زندگی ائمه، زندان ها و تبعیدها و تعقیب هاست، که به نظر بنده یک فصلی است؛ باید دنبال بشود. این هم مفصلاً مطالبی دارد، که حالا حتی یک دانه اش هم فرصت نمی شود بخوانم.

برخورد تند ائمه علیهم السلام با خلفا
 

یکی، زبان تند و تیز ائمه در مقابل خلفاست، که اگر این ها آدم های محافظه کاری بودند، باید مثل دیگر علما و زهّاد و این ها، زبان نرم به خودشان می گرفتند-حتی آن زهّادی که مورد اردت خلفا بودند- می دانید، زهاد زیادی بودند که خلفا به این ها علاقمند بودند؛ اینها نصیحت می کردند مثلاً هارون را، به گریه هم می آوردند- اما مواظب بودند که به او جبار و طاغی و شیطان نگویند؛ اما ائمه می گفتند.

تندی و خشونت خلفا با ائمه علیهم السلام
 

یک بحث، تندی های خلفا به ائمه است. مثل همان که در مورد منصور، چند موردش را عرض کردم، و هارون هم نسبت به موسی ابن جعفر دارد؛ و از این قبیل.

استراتژی ائمه علیهم السّلام در طرح ادّعاها
 

یک مسأله از آن عناوینی که باید تعقیب بشود، داعیه هایی است که حاکی از استراتژی امامت است. انسان گاهی داعیه هایی در زندگی ائمه می بیند، که این ها عادی نیست؛ داعی از استراتژی خاصی است. که آن، همین استراتژی امامت است. مثلاً چند نمونه را در همین صحبت هایی که می کردیم، در مورد امام باقر عرض کردم.
یکی مسأله ی فدک است که هارون، یک وقتی برای این که قضیه ی بنی هاشم و ادعاهایشان را تمام بکند، به موسی بن جعفر گفت: «خُدَّ فدکاً حتی ارها الیک» (1)، محدودش کن، مشخصش کن، تا فدک را به تو برگردانم. حضرت باقر، اول امتناع می کنند، بعد می گویند: «لا آخذها الا بحدودها»(2) اگر حدود اصلیش را بدهی، می گیرم. بعد او می گوید که بسیار خوب، حدودش را مشخص کن.
آن وقتی خیلی جالب است، حضرت برایش حدود معین می کنند؛ حدودش این است، «اما الحدّ الاوّل فعدن»، یک حد فدک، عدن است - حالا این ها- مثلاً - در مدینه یا در بغداد نشسته اند و دارند با هم صحبت می کنند- منتها الیه جزیرة العرب، «فتغیّر وجه الرّشید»، رنگش متغیر شد، « و قال ایها»، عجب! «قال والحدالثانی سمرقند»، حد دوم فدک، سمرقند است؛ «فاربدّ وجهه»، رنگش تیره شد! «والحد الثالث افریقیة»، «فاسود وجهه»، صورت هارون الرشید سیاه شد، « و قال هیهه»! هه هه، عجب! چه حرفی!
«قال و الرابع سیف البحر، ممّا یلی الجزر و ارمینیه»، حاشیه ی دریاها و آن جزیره ها و - مثلاً - ارمینیه حالا- ارمنستان- آن منتها الیه دریای مدیترانه و آن جاها. «قال الرشید فلم یبق لنا شیئا»، پس برای ما چه ماند؟ «فتحول الی مجلسی»، بلند شو، بیا سر جای من بنشین! «قال موسی علیه السلام، قد اعلمتک اننی ان حددتها لم تردها»، گفتم که اگر محدودش بکنم، تو آن را بر نمی گردانی، «فعند ذلک عزم علی قتله»، این جا که شد، عازم شد که موسی بن جعفر را بکشد! این داعیه ی موسی بن جعفر. و از این قبیل داعیه ها در زندگی موسی بن جعفر، امام صادق، و امام هشتم، وجود دارد؛ که ان هم یک بحث قابل توجه است.

برداشت اصحاب ائمه علیهم السلام از خط مشی آنان
 

یک بحث دیگری که قابل توجه است، برداشت اصحاب ائمه از حرکت ائمه است. اصحاب ائمه که از ما به امام نزدیک تر بودند؛ آن ها درباره ائمه چه خیال می کردند؟ آیا شما در روایات ائمه بر نخوردید به این که اصحاب ائمه، انتظار خروج از ائمه داشتند؟ بی خودی انتظار خروج داشتند؟
آن کسی که بلند می شود، می آید و می گوید: یابن رسول الله، چرا قیام نمی کنی، در حالی که پانصد هزار مرد در فلان جا - خراسان - منتظر اشاره ی تو هستند، و حضرت با او مرتب چانه می زنند، تا بالاخره به تعداد کمتری می رسد، او چرا می گوید قیام کنید؟ آن افراد متعددی که مرتب به امام صادق مراجعه می کردند- غیر از جاسوس های بنی عباس، آنها را نمی گویم؛ آن کسانی که جاسوس بودند، از جواب امام معلوم می شود که اینها جاسوسند. اما آن کسانی که واقعاً جاسوس نبودند، از جواب امام می شود فهمید که جاسوس نبوده اند -چرا مراجعه می کردند؟
زراره که یکی از بزرگترین اصحاب امام صادق است، خدمت امام صادق می آید - این روایت خیلی جالبی است - می گوید: یابن رسول الله، یک نفر از اصحاب ما در کوفه، به یک نفر از دشمنان ما مدیون است، و چون نتوانسته است قرض را بدهد، فرار کرده؛ شما بفرمایید که اگر این قضیه، همین یکی دو ساله انجام خواهد گرفت، ما بگوییم این فرد فراری بماند، تا ان شاء الله حکومت حق بیاید و مسأله، خودش به خودی خود حل بشود؛ اگر نه، زمان بیشتری طول می کشد، این بیچاره نمی تواند خیلی فراری بماند، ما جمع بشویم و پولش را جمع کنیم و بدهیم! حضرت جواب صریح نمی دهند که نمی شود.
حالا زراره، چرا بایستی این طور خیال کند که همین یکی دو ساله قرار است یک کاری انجام بگیرد؟ یعنی زراره آدم ساده دلی بود؟ با مسایل ائمه آشنا نبود؟!
زراره به یکی از اصحاب امام صادق- هنگامی که امام باقر وفات می کردند، حالا یادم نیست کدام یک از اصحاب است، ابوبصیر است یا کیست - می گوید: « لا تری علی اعوادها غیر جعفر»، روی منبرهای خلافت، غیر از جعفر کسی دیگر را نخواهی دید. بعد می گوید: وقتی که حضرت صادق رحلت کردند، من پرسیدم که چطور شد؟ گفت: بله، من استنباط خودم بودم که گفتم؛ یعنی امام نفرموده بود- که حرف امام دروغ در نیاید- خوب، چرا زراره چنین اشتباهی را ممکن است بکند؟ این، اشتباه است واقعاً، یا نه، از ادعاهای ائمه و از آینده ی دنیای اسلام در مورد ائمه، یک چیز قابل توجه است؛ آنها همه شان منتظر بودند، و بدانید که اصحاب ائمه - همه یا اکثر- منتظر بودند که خروج و قیام بشود، و حکومت حق به زودی تشکیل بشود؛ که داستان های مفصلی در این باب هست. برداشت اصحاب ائمه از حرکات آنان، که همان انتظار خلافت است، این هم یک فصل است که قابل بررسی است.

علّت بغض و خصومت خلفا با ائمه علیهم السلام
 

یک فصل دیگر، این است که آیا علت این که ائمه مورد بغض خلفا بودند، حسد خلفا بود؟ این، سؤالی است. عده ای خیال می کنند که چون ائمه، محسود خلفا بودند، از این جهت بود که این ها را می کشتند. بنده این را قبول ندارم؛ قبول دارم که ائمه محسود بودند- که آن آیه ی شریفه ی «بل یحسدون الناس» یا «ام یحسدون الناس علی ما اتاهم الله من فضله»(3)، حضرت می فرماید که «نحن المحسودون»- ائمه محسودونند؛ اما حسد، چه وقت ممکن است که منشأ چنین آثاری بشود؟ حسد بر علمشان بود؟ حسد بر تقواشان بود؟
افراد عالم و متقی خیلی بودند؛ در همان زمان ائمه، کسانی بودند - از علما- که معروف به علم و ورع و تقوا و زهد بودند، و خلفا هم سراغ این ها می رفتند و گریه می کردند! منصور گفت که «کلکم یمشی روید، کلکم یطلب صید، غیر عمرو ابن عبید»، عمرو ابن عبید را دیگر استثنا کرد. البته بنده در زندگی عمرو ابن عبید دیدم که نخیر، ایشان هم جزو همان مستثنی منه است، «یطلب صید» و این هاست!
ازاین قبیل زیاد بودند. آن کس که عملش زیاد بود، تقوایش هم زیاد بود، در بین مردم هم وجهه داشت- مثل ابو یوسف قاضی، مثل ابوحنیفه، حسن بصری، سفیان ثوری و از این قبیل- رجال معروف به علم و تقوا و ورع که محبوب هم بودند، علم هم داشتند، تقوا هم داشتند، اما مدعی خلیفه نبودند؛ خلیفه، هیچ کار به کار این ها نداشت، حسد نسبت به این ها وجود نداشت!حسد نسبت به آن کسی است که ادعایی دارد؛ آن که ادعایی ندارد، چه حسدی؟! آن ادعا چیست؟
بنابراین حسد کافی نیست. این هم یک بحث است که بد نیست مورد توجه قرار بگیرد.

معارضه ی اصحاب ائمه با دستگاه خلافت
 

یکی دیگر از عناوین این است؛ آن اصحاب ائمه که تندی کردند - در بین صحابه ی ائمه، کسانی مثل یحیی بن ام طویل هستند که حرکات تندی داشتند - و آشکارا بدگویی می کردند. مثلاً یحیی بن ام طویل، داخل مسجد مدینه می رفت، به مردم رو می کرد و می گفت: «انا برئا منکم، کفرنا بکم و بدا ببیننا و بینکم العداوة البغضاء»(4) یحیی ابن ام طویل به مسجد مدینه می رفت و حرف ابراهیم به کفار را به مسلمانان آن زمان می گفت! یا در کناسه ی کوفه می آمد، خطاب به شیعیان می کرد و حرف هایی می زد.
معلی ابن خنیس، وقتی مردم در ایام عید برای نماز به صحرا می رفتند، با لباس ژولیده و سر و روی ژولیده به بیابان می آمد، بعد اشک می ریخت، فریاد می کشید و می گفت: «اللهم ان هذا مقام اولیاءک»، این چیزی که این ها غصب کردند، جای اولیاء تو است - فریاد می کشید، علناً می گفت - این هم قابل تحقیق و بررسی است که این ها چرا این حرکات تند را داشتند.
حالا ما می بینیم متأسفانه معلّی ابن خنیس را آن چنان بمباردمان تبلیغاتی کردند - این یار دیرین امام صادق و شهید بین یدی ولی الله را - که حضرت به خاطر او، با داود بن علی قطع رابطه کردند و او را لعن کردند؛ و داود بن علی به خاطر قتل معلّی کشته شد، و حضرت فرمودند: «معلی لا ینال درجته الا بما نال من داود بن علی ». این آدم را به عنوان این که راوی درست و حسابی نیست، متهمش کردند؛ و بنده دسته همان خباثت بنی عباس را در این گونه کارها می بینم- که چهره های برجسته ی تشیع را این طور از دور خارج کنند - این هم یک مسأله است که قابل بحث است.

مسأله تقیّه
 

و بالاخره مسأله ی تقیّه؛ که تقیه در این چارچوب معنا می دهد. تقیه، یعنی همین که امام سجاد و امام باقر و امام صادق و بقیه ی ائمه، این کارهایی که گفتیم، بکنند و نگذارند این پوشش و حفاظ از روی کارها برداشته بشود؛ و اگر کسی هم تندی می کند، به او بگویند تندی نکن. که در ان روایت، حضرت می فرماید: «لیس من احتمال امرنا التصدیق بنا»(5)، این طور نیست که کسی که حامل امر ماست و ولایت ما را قبول دارد، فقط همین تصدیق ما را بکند، کافی نیست، بلکه «من احتمال صدقنا- قریب به این الفاظ- کتمان سرّنا»، سرّ ما را باید مکتوم بدارید. نباید به کسی بگویید.
بعد حضرت می گویند: «هذا ابوحنیفه و له اصحاب»،(6) هذا فلان له اصحاب؛ کسی به کار این ها کاری ندارد. من هم فرزند پیغمبر هستم، زیر پوشش قرآن و حدیث و معارف می توانستم اصحابی داشته باشم، کسی به کار من کار نداشته باشد. شماها می روید، به این جا و آن جا می گویید، کتمان اسرار مرا می کنید، این قدر برای ما مشکل درست می کنید!
این فرمایش امام صادق است، که این هم یک بحث دیگر است؛ و بحث تقیه هم بحث مفصلی است. به هر حال، این یکی از آن موضوعات بسیار مهم زندگی ائمه است- مسأله ی مبارزه و جهت گیری سیاسی - آنچه که بنده عرض کردم، یک صدم آن چیزی است که در این زمینه ها می توان گفت؛ و امیدوارم خدای متعال توفیق بدهد برادرانی که علاقه ی به این کار دارند، دنبال این مسأله را بگیرند.
بنده کار زیادی کردم، متأسفانه امروز فرصت نمی کنم آن کارها را جمع بندی کنم؛ مجالش را ندارم. ای کاش که صاحب همت هایی پیدا بشوند، این کار را دنبال کنند، ادامه بدهند؛ و زندگی سیاسی ائمه علیهم السلام، جمع بندی شده، به دست مردم برسد، و ما بتوانیم زندگی را به عنوان درس و الگو در اختیار داشته باشیم، نه فقط به عنوان یک خاطره ی جاودانه.

پی‌نوشت‌ها:
 

1-بحار الانوار، ج 48، ص 144.
2- بحار الانوار، ج 48، ص 144.
3-نساء/ 54.
4- بحار الانوار، ج 46، ص 144. [کفرنا بکم و بدانبیننا و بینکم العداوة و البغضاء].
5-قبلاً آورده شده.
6- بحارالانوار، ج 72، ص 74 [هذا ابوحنیفه له اصحاب و هذاالحسن البصری له اصحاب. . . ].
 

منبع :
شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 7)
( شخصیت و سیره امام زمان (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگی قدر ولایت - 1383
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان