خصوصیات دوره دوم مبارزات ائمه علیهم السلام
این نشان می دهد آن کسی که خراسان رفته، از پیش خود هم نرفته، خلاف رضای امام هم نبوده، بلکه امام هم قضیه را دنبال می کردند. این، مربوط به دوران امام صادق علیه السلام است؛ که البته این دوران خیلی پرشورتر است، تا وقتی که منصور سرکار می آید. البته وقتی منصور سرکار می آید، وضع سخت می شود، و زندگی حضرت بر می گردد به حالا، لااقل دوران زندگی امام باقر، اختناق حاکم می شود، همان وقتی که حضرت را تبعید می کنند، بارها حضرت به حیره، به رمیله، به کجا و کجا تبعید شدند.
دفعات متعدد، منصور حضرت را خواست. یک بار گفت: «قتلنی الله ان لم اقتلت». یک بار خطاب برای حاکم مدینه فرستاد که «ان احرق علی جعفر ابن محمد داره»، خانه اش را آتش بزن. که حضرت آمدند در میان آتش ها و نمایش غریبی را نشان دادند- انا ابن اعراق الثّری - که خود این، آن مخالفین را بیشتر منکوب کرد. برخورد بین منصور و حضرت صادق، برخورد بسیار سختی است.
بارها حضرت را تهدید کرد!
البته آن روایاتی هم که دارد که حضرئت پیش منصور تذلّل و کوچکی کردند، هیچ کدام درست نیست. بنده دنبال روایات رفتم؛ اصلاً اصل و اساسی ندارد، غالباً به ربیع حاجب می رسد. ربیع حاجب فاسق قطعی است؛ از نزدیکان منصور است. یک عده هم ساده لوحانه گفتند که ربیع شیعه بوده است! ربیع کجایش شیعه بود؟! دنبال زندگی ربیع ابن یونس رفتیم، یکی از آن افرادی است که از خانزادی (خانه زادی) در دستگاه بنی عباس آمده و نوکری آنها را کرده و حاجب منصور بوده و بعد هم خدمات فراوانی کرده است.
وقتی که منصور می مُرد، اگر ربیع نبود، خلافت از دست خانواده ی منصور بیرون می رفت. عموهایش بودند، این بود که وصیتنامه ای به نام مهدی پسر منصور جعل کرده، و مهدی را به خلافت رساند؛ بعد هم فضل ابن ربیع، پسر همین شخص است. نخیر خانواده، خانوادای هستند جزو وفاداران و مخلصین بنی عباس، هیچ ارادتی هم به اهل بیت نداشتند! و هر چه هم جعل کرده، دروغ جعل کرده، برای خاطر این که حضرت را در سُمعه ی آن روز محیط اسلامی، یک چنین آدمی وانمود کند که باید در مقابل خلیفه تذلل کرد، تا دیگران هم تکلیف خودشان را بدانند.
به هر حال، برخورد بین امام صادق و منصور خیلی تند است؛ تا به شهادت امام صادق منتهی می شود - در سال 148-البته دنباله ی قضیه و زندگی امام موسی بن جعفر، فوق العاده زندگی شورانگیزی است؛ که به نظر بنده، اوج این حرکات مبارزه، مربوط به زمان موسی ابن جعفر است، و ما متأسفانه از زندگی موسی ابن جعفر، گزارش درست و حسابی در دست نداریم! گاهی یک چیزهایی گوشه و کنار، از زندگی آن حضرت پیدا می شود، که ادم را مبهوت می کند.
امام موسی ابن جعفر مدتی پیدا نبودند؛ یعنی هارون دنبالشان می گشته، حضرت را پیدا نمی کرده است. کسانی را می برده، شکنجه می کرده، که شما بگویید موسی ابن جعفر کجاست؟ این یک چیز بی سابقه است.
ابن شهر آشوب در مناقب، روایتی را نقل می کند که موسی ابن جعفر در یک مدتی «دخل [موسی بن جعفر علیه السلام] بعض قری الشام متنکراً هارباً» (1) درباره ی موسی ابن جعفر است. ما این چیز را درباره ی هیچ یک از ائمه نداریم، که «فوقع فی غارٍ، و فیه راهبٌ»(2) بعد با آن راهب صحبت کردند، چه کردند، چه گفتند. این ها نشان دهنده ی جرقه هایی در زندگی موسی ابن جعفر است، که آن وقت معنای آن زندان- حبس ابد کذایی - معلوم می شود. و الا هارون، اولی که آمد به خلافت رسید و مدینه آمد، همان طور که شنیده اید، موسی ابن جعفر را کاملاً نواخت و احترام کرد!
آن داستان معروف مأمون، که نقل می کند ما رفتیم، حضرت بر درازگوشی سوار بودند و آمدند و وارد منطقه ای که هارون نشسته بود، شدند و می خواستند پیاده بشوند، هارون قسم داد که باید تا دم بساط من، سواره بیایی؛ ایشان سواره آمدند. بعد احترام کردند، چنین گفتند، چنان گفتند؛ بعد که رفتند، به ماها گفتند که رکابشان را بگیرند.
البته جالب این است که در همین روایت آمده است که مأمون می گوید: هارون- پدرم- به همه، پنج هزار دینار و ده هزار دینار جایزه می داد؛ به موسی ابن جعفر، دوبست دینار جایزه داده، دویست دینار! در حالی که وقتی صحبت کرد و حال حضرت را پرسید، فرمودند: بله، اولاد زیادی دارم، گرفتاری های زیادی دارم. وضع معیشت خوب نیست.
البته این صحبت ها هم بسیار جالب است - به نظر بنده- از موسی ابن جعفر برای هارون؛ یعنی برای ما این صحبت ها خیلی آشناست، و کاملاً قابل فهم است که آدم چطور می شود یک وقت به مثل هارونی اظهار کند که بله، ما وضعمان هم خوب نیست و زندگیمان هم نمی گذرد! هیچ معنایش گدایی و تذلّل نیست. اگر آدم خودش چنین کرده باشد، می داند که این چگونه است؛ و می دانم که خیلی از شماها در دوران رژیم جبار و دوران خفقان، طبیعتاً از این کارها زیاد کردید. و به هر حال کاملاً قابل فهم است.
بعد که این حرف ها را می زند، ایجاب می کند که هارون بگوید بسیار خوب، پس- مثلاً- این پنجاه هزار دینار مال شما؛ ولی فقط دویست دینار می دهد! می گوید بعد که از پدرم پرسیدم که چرا این کار را کردی؟ گفت که اگر این را بدهم - مضمونش این است -این شمشیر به دست های خراسان را بسیج خواهد کرد، دویست هزار مرد را به جان من خواهد انداخت. این، برداشت هارون است، و هارون درست فهمیده بود. حالا بعضی خیال می کنند که از حضرت سعایت می کردند؛ نه، حقیقت قضیه این بود.
آن زمانی که موسی ابن جعفر با هارون مبارزه می کرد، واقعاً اگر پولی در آن دستگاه بود، خیلی کسان بودند که آماده و حاضر بودند در کنار موسی ابن جعفر شمشیر بزنند، و نمونه هایش را ما در غیر ائمه -جاهای دیگر- دیدیم. حسین ابن علی - «شهید فخ» -که قبل از هارون - زمان موسی الهادی (3) - بود و دیگران و دیگران. خیلی روشن بود؛ کار آنها نشان دهنده ی این است که ائمه، چقدر می توانستند مردم را دور خودشان جمع کنند، و هارون این را درست فهمیده بود.
بنابراین دوران موسی ابن جعفر، دوران اوج است، که بعد هم به زندان منتهی می شود. بعد که نوبت امام هشتم علیه السلام می رسد، باز دوران، دوران گسترش و رواج و وضع خوب ائمه است، و شیعه در همه جا گسترده اند و امکانات، بسیار زیاد است؛ که به مسأله ی ولایت عهدی منتهی می شود. البته در دوران هارون، امام هشتم در نهایت تقیه زندگی می کردند - یعنی پوشش - تلاش را داشتند، حرکت و تماس را داشتند - آدم می تواند بفهمد-فرض بفرمایید دعبل خزاعی که درباره ی امام هشتم - در دوران ولایت عهدی - ان گونه حرف می زند، آناً که از زیر سنگ بیرون نیامده بود! آن جامعه ای که دعبل خزاعی را می پرورد، یا ابراهیم ابن عباس شاعر را می پرورد- که جزو مداحان علی ابن موسی الرضا است - یا دیگران و دیگران، بایستی در آن، جامعه فرهنگ ارادت به خاندان پیغمبر سابقه داشته باشد؛ و آن طور نیست که آناً- یک دفعه- ببینیم که بله، در مدینه و در خراسان و در ری و در مناطق گوناگون، با ولایت عهدی علی ابن موسی الرضا، جشن گرفتند، اما قبلاً چنین چیزی سابقه ندارد!
آنچه که در دوران ولایت عهدی علی ابن موسی الرضا آمد که حادثه ی بسیار مهمی است- و بنده سال گذشته در پیام، البته به اشاره عرض کردم و متأسفانه توفیقی پیدا نکردم که تفصیل آن ها را یادداشت کنم؛ ان شاء الله این کار را در فرصتی، اگر به دست بیاید، خواهم کرد - نشان دهنده ی این است که وضع علاقه ی مردم و جوشش محبت های مردم نسبت به اهل بیت، در دوران امام رضا، خیلی بالا بوده است.
دوره ی سوم مبارزات ائمه علیهم السلام
به هر حال، بعد هم که اختلاف امین و مأمون، پنج سال طول کشید و جنگ و جدال بین خراسان و بغداد بود، همه ی این ها موجب شد که علی ابن موسی الرضا بتوانند کار خوبی بکنند؛ که اوجش به مسأله ی ولایت عهدی، رسید، منتها متأسفانه آن جا هم باز - همین طور که گفتیم -با ان حادثه ی شهادت قطع شد، و دوران جدیدی شروع شد، که دوران محنت و غم اهل بیت- به نظر بنده- از دوران امام جواد به بعد شروع می شود؛ بدتر از همه ی اوقا ت دیگر!
نمودار های مبارزه در زندگی ائمه علیهم السلام
خوب، این یک ترسیم کلی است، که البته بنده بحثم را دو قسمت کرده بود؛ یک قسمت، ترسیم کلی بود که تا این جا تمام می شود، یک قسمت دیگر هم نموادارهایی از حرکات مبارزی در زندگی ائمه است، که البته طبیعی است که دیگر برای آن وقت نیست.
البته شاید جایز نباشد که بنده، بیش از این مزاحم برادران عزیز و دوستان ارجمند بشوم و وقت جلسه را بگیریم؛ اما آن چیزهایی که به نظر من آمد و این جا یادداشت کردم و فرصت کردم در ظرف پریروز و دیروز چند ساعتی کار کنم، در یادداشت های قدیمیم پیدا بکنم، این ها است. البته عناوین مورد بحث، فقط این ها نیست. اگر کسی بخواهد کار کند، خیلی بیش از این ها عنوان هست، اما من حالا برای این که اگر دیگرانی بخواهند کار کنند، این عناوین در اختیارشان باشد، اینها را عرض می کنم.
ادعای امامت و دعوت به آن
یکی از مسایل، ادعای امامت و دعوت به امامت است، که این در زندگی ائمه هر جا که هست، نشانه ی حرکت مبارزی است؛ که این فصل مفصلی است. آن وقت، روایات «الائمة نورالله » در کافی، و روایت امام در آن فرمایش مفصل حضرت رضا، و آن نامه ی حضرت رضا - ظاهراً - به فضل بن صح- به نظرم آن باشد، یا به دیگری است؛ حالا درست یادم نیست -از ان بحث های بسیار مفصل است. پس یکی مسأله ی امامت است.
پینوشتها:
1-بحارالانوار، ج 48، ص 105.
2-بحارالانوار، ج 48، ص 105.
3-ظاهراً «موسی بن مهدی» صحیح است (با توجه به متن بحارالانوار).
منبع :
شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 7)
( شخصیت و سیره امام زمان (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگی قدر ولایت - 1383
ادامه دارد...