به تنش زخم قدمهای تجاوز مانده…* روزهای آخر تعطیلات عید ازجمله روزهای متناقض سال هستند. شوق آغاز سال جدید و فصلی تازه در زندگی ازیکطرف و رخوت پایان یافتن تعطیلات و خوشگذرانیها در سوی دیگر مدام در سروکله هم میزنند و رقابتی در درون هرکداممان شکل میگیرد که حاصلش شادی و افسوسی توأمان است. حس همزمان نو شدن و از نو به زندگی روتین و روزمره کسلکننده بازگشتن…عواطف غریب و درعینحال هیجانانگیزی برای روزهای آغازین سال هستند. اینطور نیست؟ اگر تصمیم دارید روزهای آخر تعطیلات را در خانههای خود بگذرانید، از طبیعتگردی در روزی که هیچ گوشه خلوت و بکری در طبیعت یافت نمیشود، بیزارید، اگر مدام در ذهن خود میان دو قطب سرخوش و مغموم روزهای پایانی و تناقض میان عواطف مثبت و منفیتان گیر افتادهاید و از این کلنجار درونی با خود دیگرتان لذت میبرید، پیشنهاد ما برای شما بهعنوان حسن ختام این روزها، تماشای مینی سریال « Big Little Lies» یا با ترجمه دستوپاشکستهای همان «دروغهای بزرگ کوچک» است. سریالکی هشت اپیزودی که احتمالاً حتی اگر تماشاگر پروپاقرص سریالها هم نباشید، بهواسطه درخشش در گلدن گلوب و جوایز مختلفی که دریافت کرد اسمش را شنیدهاید. یکی از بهترین سریالهای درام اجتماعی/روانکاوانه این سالها که استقبال تماشاگران از آن سازندگانش را متقاعد کرد تا پیشتولید ساخت سیزن دوم سریال را کلید بزنند و بهزودی فصل دوم آن را خواهیم دید. پس اگر تابهحال به سراغش نرفتهاید این روزها فرصت خوبی هستند و اگر هم که پیشتر آن را دیدهاید بد نیست باری دیگر مرورش کنید. نه به خاطر همه جوایزی که کسب کرده یا تماشاگرانی که گرد خود جمع کرده که به خاطر همه ویژگیهای بدیع و بیان خلاقانه و رادیکالی که چه در فرم و چه در محتوای خود –تحت لوای داستان- به کار میبندد.« Big Little Lies» ازجمله سریالهای جریان اصلی آمریکایی است که از کیفیتی ویژه و درعینحال متفاوت از فضای روز سریال سازی در کمپانیهای هالیوودی برخوردار است. از شکل تولید آن بگیرید تا فرمهای رواییاش. همانطور که میدانید شیوه عمده کار بر روی سریالها به این شکل است که یک خالق اصلی دارند، چند نویسنده که زیر نظر او داستان را خلق میکنند و کارگردانانی که هرکدام یک یا دو قسمت از یک فصل سریال را جلوی دوربین به تصویر میکشند. «دروغهای بزرگ کوچک» در همین قدم اول خود را در زمره آثار متفاوتی جای میدهد که تمام یک فصلش حاصل کار و جهانبینی یک کارگردان بهعنوان خالق اثر است؛ یعنی کارگردان برای ثانیه به ثانیه هر قسمت بهمثابه جزئی بسیار کوچک از کلیت این مجموعه هشتقسمتی، نقشه کشیده و بهتناسب و هماهنگی کامل آن لحظه با باقی سریال (که بهراحتی میتوان آن را یک فیلم بلند هشت، نهساعته هم دانست) فکر کرده است. جهانبینی کارگردان، خالق راستین یک فیلم، در چنین مدل تولیدی بیش از تهیهکننده یا هر فرد دیگری بسط پیدا میکند و نقطه دیدش، تمرکز خاصی را به نقطهنظر تماشاگر در مواجهه با سریال میبخشد و اولین نکته مهم درباره «دروغهای بزرگ کوچک» همین سازوکارش است: ژان مارک ولی Jean-Marc Vallée کارگردان کانادایی/فرانسوی که با ساخت فیلم «ویکتوریای جوان» در سال 2009، یک درام مجلسی، معروف شد و پس از آن در هالیوود با فیلم «وحش-وایلد» که میتوان آن را نسخه زنانهای از «در میان طبیعت بکر» شان پن دانست، توانست جایگاه خود را محکم کند، با فیلم بعدیاش «ویرانی» با بازی جک جیلنهال تبدیل به یکی از کارگردانان محبوب نسل نو در هالیوود شد.اگر نگاهی به مفاهیم موردبحث در فیلمهای او بی اندازیم، خصوصاً در دو فیلم آخرش، میبینیم که دغدغه اصلی او پرداختن به تأملات و آسیبهای روحی و روانی است که قهرمان داستانهایش طی میکنند تا به ثبات و تعادلی نسبی در زیست خود برسند. آنها در پی آناند که باتحمل و پذیرفتن موقعیت دهشتناک روانی و وجودی خود و کنار آمدن و گذشتن از آن، تبدیل به انسانهای شادتر و بهتری شوند. این همان موقعیتی ست که در سریال «دروغهای بزرگ کوچک» هم تقریباً دستبهگریبان همه کاراکترهای مهم و اصلی داستان شده است. انگار که ژان مارک ولی مجموعهای از زنان طبقه متوسط روبه بالا در جامعه آمریکایی را با انبوهی از مشکلات و تنشهای روانی و عقدههای سرکوبشده و ترسهایشان را یکجا جمع کرده و به شکل هنرمندانهای روایت داستان هریک از آنها را با دیگری درآمیخته است. اثری که انگار ذاتی زنانه دارد و حس و حال زنانه/مادرانه/دخترانهاش بسیار قوی و محسوس از آب درآمده است. این نشان از شناخت خوب خالقان سریال –اعم از نویسنده و کارگردان، فیلمبردار و البته تدوینگر- از روحیه و منش زنانه در لحظههای مختلف و در مواجهه با اتفاقات مختلف دارد. نهتنها شکل برخورد و گذر کردنشان که همه زیرکیها، خوشگذرانیها، هیستریهای زنانه (به تعریفی که لاکان ارائه میدهد.) افسوسها و عقدههایشان را هم خیلی خوب می-شناسند و بهخوبی در بطن داستانی پرهیجان، آنها را به ذهن تماشاگر هم منتقل میکنند. میتوانیم با هرکدام از این زنان و داستان موجودیتشان، ساعتها همدردی، شادی یا گریه کنیم، دوست داشته باشیم جای هرکدام قرار بگیریم و شجاعت و کلهخری دخترکان را پیدا کنیم یا حتی از آن دیگری متنفر باشیم. شخصیتپردازی و پرداخت ریزبینانه به کاراکترهای اصلی سریال خصوصاً تأکید بر خصلتهای زنانه و رفتارهای مادرانه یا همسرانه، زیر سایه فرهنگها و منشهای متفاوت، در کنار تدوین اثر، مهمترین ویژگیهای نبوغ آمیز این سریال محسوب میشوند.کاری که تدوینگر سریال با داستانها و روایتها میکند دستکمی از فیلم پرکات و مملو از شکستهای زمانی «عشق» گاسپار نوئه ندارد و چهبسا با مجهز شدن به لطافتهای زنانه، نتیجهای متحیرکنندهتر پیداکرده است. تا لحظه آخر میان زمین و هوا معلقیم و باوجودی که فکر میکنیم همهچیز را میدانیم، از هیچچیز هم سر درنمیآوریم. «دروغهای بزرگ کوچک» نه شبیه به سریالهای صداوسیمایی که میخواهند در یک قسمت همهچیز را فیصله ببخشند که از سر مهارت در بازی دادن درک و دریافت تماشاگر از اثر و شگفتزده کردنش پیش میرود و بهخوبی هم تا لحظه آخر از پس این کار برمیآید. فرمی بدیع به درامی سرخوشانه و البته تأملبرانگیز حول شناخت روحیات زنانه پیوند خورده و نتیجهای بهیادماندنی و همدلی برانگیز به دست داده است. تیم سازنده از پیدا کردن لحن و استایل خاص خودشان در جهان سریالهای متنوع اما یکسان سالهای اخیر نترسیدهاند و دل به دریا زدهاند. زنان یاغی، عاشق و شکستخورده که در آثار قبلی کارگردان هم دیده میشدند اینجا به پختگی رسیدهاند و قالبی انسانی و ملموس به خود گرفتهاند، زنانی مانند همه ما زنان. با احساسات، تصمیمات، طغیانها و افسونگری و دلبریهایی که همهمان، به فراخور شکل زیست، آنها را خوب به یاد میآوریم… اما دلیل اصلی که «دروغهای بزرگ کوچک» انتخاب ما برای روزهای پایانی و دوگانه نوروزی بود، مهمتر از اینها، برخورد دوگانه و در لحظهاش با زندگیست، همینجا و اکنون… درست شبیه به زندگی واقعی که در آن یک کودک میتواند در اوج گریه ناگهان قهقهه بزند یا برعکس، همانطور که بازی در لحظه نهایی میتواند بچرخد و تقدیر همهچیز و همهکس را تغییر دهد، «دروغهای بزرگ کوچک» هم به “شور لحظه” و “درهمآمیزی عواطف در لحظهای معین و تأثیرگذار” بهایی جدی میدهد. هشت قسمتش پر است از لحظهها و آنهایی که حس و حالشان شاید حتی یک قسمت هم دوام نیاورند اما مزهشان بر زبان تماشاگر باقی میمانند. درست شبیه به همین حس خوب و بد همزمان اتمام تعطیلات، ناراحتی و ذوق همزمان برای رسیدن سیزده به در یا همان از سر گرفتن زندگی در لوای کسی تازهتر و با آرزوهای بزرگتر…شبیه به صحنهای که در میان خوشرویی فیک مراسم ناهار میان زوجی مطلقه و همسرهای جدیدشان، قهرمان ناگهان بالا میآورد و همهچیز را به گند میکشد یا جدالهای درونیاش بر سر پشیمانی و تن دادن به شکوه آن عشقبازی ممنوع و نامبارک… دیالوگی که در اوج غربت مادرانهاش با طنازی درباره دختر تازه از خانه اسبابکشی کردهاش میگوید: «اگه میدونست سرطان دارم هیچ وقت نمیرفت.»(او سرطان ندارد!) شبیه به اسلحهای که در پس هر خواب راحت زیر بالش دختری رنجور و زخمخورده و مادر تنها، قرار دارد. شبیه به نفرتی که میتوانیم در اوج عاشقی کردنها نثار معشوقهمان کنیم، شبیه به خیانتهای لذتبخش و دل بستنهای دردناک و خود را به آغوش شیطان سپردنها در سبکبالی…شبیه به خود ذات متناقض نمای زندگی و هستی دوسویه آدمی…از دوگانههای اساسی و هست و نیست گرفته تا حس گذرا و کماهمیت خوشحالی آغاز سال نو و کسلی برگشتن بهروزهای سرکار و روزمره کمجان و شور…«بیگ لیتل لایز» همه اینهاست. *مصرعی از ترانههای فریدون فروغی
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
محل تبلیغ شما (یک ماهه 90 هزار تومان - جهت هماهنگی کلیک کنید )
کارشناس رسمی دادگستری
باروس
استروئید
جعبه لمینتی
خرید آنلاین کتاب تاپ ناچ ویرایش سوم
the real world
خرید فالوور اینستاگرام
خرید نهال انگور قرمز بی دانه
زیرپوش مردانه
مانتو پاییزه
کاغذ دیواری سفید
کاغذ دیواری مشکی
Locksmith
ปั้มไลค์
Chiropractor
تجارتخانه آراد برندینگ
دانلود روبیکا
خرید تاج گل - تاج گل - تاج گل تسلیت - تاج گل ترحیم
خرید پیپ دست ساز ایرانی
خرید توتون پیپ
آینه کنسول
کت شلوار با پیراهن مشکی
دتکتور گاز
ابزار دقیق و سطح سنج راداری
ابزار دقیق آداک فرآیند سپهر
امداد خودرو سایپا کرج
ثبت شرکت در کیش چگونه است؟
وام اینترنتی بدون ضامن
کاغذ دیواری کربن
خرید تاج گل
خرید قسطی لوازم خانگی
جوراب شلواری شیشه ای
بهترین ارز های دیجیتال برای خرید
آموزشگاه آرایشگری زنانه
다낭풀빌라 바나나풀하우스
بلک فرایدی 1403
لیزر زگیل تناسلی در یک جلسه
باحال مگ
cyprus-newlife
Cyprus کجاست