ماهان شبکه ایرانیان

تعلیقات ابن عتائقی بر تفسیر علی بن ابراهیم قمی: مباحث تفسیری و فقهی(۱

چکیده:   ابن عتائقی حلّی( متوفی ۷۸۶ هجری)، از دانشمندان قرن هشتم حلّه و صاحب آثار فراوانی است که بیشتر آنها تاکنون چاپ نشده است

تعلیقات ابن عتائقی بر تفسیر علی بن ابراهیم قمی: مباحث تفسیری و فقهی(1

چکیده:
 

ابن عتائقی حلّی( متوفی 786 هجری)، از دانشمندان قرن هشتم حلّه و صاحب آثار فراوانی است که بیشتر آنها تاکنون چاپ نشده است. یکی از آثار چاپ نشده ی او خلاصه ای است که از تفسیر علیّ بن ابراهیم قمی( دانشمند شیعی قرن چهارم هجری) فراهم آورده و نزدیک به یکصد و پنجاه مورد تعلیقه بر این تلخیص افزوده است. در این گفتار، 56 تعلیقه ی ابن عتائقی در مباحث تفسیری و 17 تعلیقه ی او در مباحث فقهی تفسیر قمی، براساس دو نسخه ی خطی از کتاب ابن عتائقی آمده است.

کلید واژه:
 

تفسیر علی بن ابراهیم قمی( کتاب)/ قمی، علی بن ابراهیم
( قرن چهارم)/ شیعه، تفسیر مأثور/ ابن عتائقی حلی، عبدالرحمان(قرن هشتم)/ تفسیر قمی، مباحث تفسیری/ تفسیر قمی، مباحث فقهی/ فقه امامیّه.

مقدمه
 

عبدالرحمان بن محمّد بن ابراهیم معروف به ابن العتائقی، ملقّب به کمال الدین، از فقها و دانشمندان و اطبای نامبردار شیعه ی امامیه در قرن هشتم و از معاصران شهید اول( در گذشته ی 786 ه ق) است.
ابن عتائقی از مردم شهر حلّه و منسوب به « العتائق» واقع در مشرق آن شهر بوده است.
صاحب روضات الجناب می نویسد: ابن عتائقی، از جماعتی از علمای عصر، مانند شیخ نجم الدین جعفر الزهدری روایت کرده و علمایی چون سید بهاء الدین علی بن عبدالحمید نجفی صاحب کتاب « الدّرّ النضید» از او روایت کرده اند.
کتب تراجم از این عالم مفسّر چنین یاد کرده اند: وی دانشمندی محقّق، باریک بین و فقیهی عالی مقدار از طبقه و عصر شهید اول یا همعصر با برخی از شاگردان شهید بود.(1)
از زندگانی او اطلاع فراوانی در دست نیست، همین قدر نوشته اند که عمری دراز یافته است. خیرّالدین زرکلی می نویسد: ابن عتائقی در 699 ه ق، در شهر حلّه در عراق به دنیا آمد و در همان شهر، دانش آموخت و از سال 746 ه ق قریب به بیست سال از آن شهر، غائب گشت و در ایران و دیگر بلاد سیاحت کرد و بیشتر این مدت را در اصفهان ماند، سپس به عراق بازگشت و در نجف اشرف رحل اقامت افکند و
در 790 ه ق در گذشت.
وی آثار متعددی از خود به جای گذاشته است؛ از جمله تلخیص تفسیر علی بن ابراهیم قمی که در قرن هشتم نوشته و هنوز چاپ نشده است.(2) نگارنده، عکس سه نسخه ی خطی از این کتاب را در اختیار دارد، و کتاب را براساس آنها برای چاپ، آماده کرده است. این تلخیص، بسیار عالمانه انجام شده و بدین روی- علاوه بر قدمت آن- ارزش زیادی دارد. ابن عتائقی ضمن این تلخیص، نزدیک به یکصد و پنجاه تعلیقه ی ارزشمند به آن افزوده است. این تعلیقات، در شمار نخستین موارد یافت شده است که تفسیر قمی را محور بحث و نظر قرار داده و بدین روی، از ارزش خاصّی برخوردار است، به ویژه با توجه به جامعیّت این عالم شیعی که از گوناگونی آرای عالمانه ی او هویداست. آنچه که ابن عتائقی در آن موضوعات اظهار نظر کرده است عبارت اند از: 1- تفسیر، 2- فقه، 3- کلام، 4- علوم قرآنی، 5- اسباب نزول، 6- قرائات، 7- رجال، 8- ادبیات عرب، 9- لغت، 10- تاریخ، 11- منطق، 12- نجوم.
این مقاله بر آن است که تعلیقه های ابن عتائقی بر تفسیر قمی را در باب نکات تفسیری و فقهی عرضه کند. دیگر تعلیقات او در گفتاری دیگر ارائه خواهد شد، انشاء الله.
در هر مورد، ابتدا کلام جناب علی بن ابراهیم و نشانی آن به عنوان « متن» و تعلیقه ی ابن عتائقی با عنوان « اقول» نقل می شود.
البته در برخی موارد، تعلیقه ی ابن عتائقی، بر متن آیه- یا به عبارت بهتر، تفسیر آیه- است. نکته ی مهمّ دیگر آن که متن نسخه قمی که مورد استفاده ی ابن عتائقی بوده، با متن چاپی فعلی، در برخی موارد، اندک تفاوت هایی دارد. در این گونه موارد، نسخه ی
ابن عتائقی را مبنای خود گرفتیم نه نسخه ی چاپی موجود را. و برای رعایت اختصار، از ذکر اختلاف ها خودداری شد.
این تفسیر ان شاء الله به زودی به زیور طبع آراسته می شود.

1. مباحث تفسیری
 

1-1- قوله: « فابعثوا حکماً» ( النساء(4)/ 35)الآیه: قال: الحکمان لا یحکمان الا برضی الفریقین « و الجار ذی القربی»( النساء(4)/ 36)؛ یعنی صاحبک الاقرب.
« و الجار الجنب»( النساء(4)/ 36)؛ یعنی جار الجنب.
اقول: الحق انه الجار البعید و الصاحب بالجنب؛ یعنی صاحبک فی السفر.
اقول : و قیل: الزوجة و هو الحق و ابن السبیل؛ یعنی ابناء الطریق الذی یستغیثون بک فی الطریق و ما ملکت ایمانکم؛ یعنی الاهل و الخادم.
1-2- ... و جاء جبرئیل الی رسول الله فأخذ بیده و اخرجه و هو یقرأ:« و جعلنا من بین ایدیهم سداً و من خلفهم سداً»( یس(36)/9) الآیة و مضی و قال له جبرئیل: خذ ناحیة ثور، و هو جبل علی طریق منی، له سنام کسنام الثور. فمر رسول الله، فلقیه ابوبکر فی الطریق، فأخذ بیده و مر به. فلما انتهی الی ثور و دخل الغار و هما فاران متلاصقان، فدخل رسول الله و اخذ ابوبکر. فلما اصبحت قریش و اضاء الصبح، و ثبوا الی الحجرة و قصدوا الفراش، فوثب علی فی وجوههم و قال: ما شأنکم؟ فقالوا: این محمد؟ قال: خرج عنکم، الستم قلتم اخرج عنا، فاقبلوا علیه یضربونه و قالوا : کنت تخدعنا منذ اللیلة.( تفسیر قمی، ذیل آیه ی 30 سوره ی انفال)
اقول: فیه نظر فإنهم هابوه و خرجوا، و لم یقل احد من المفسرین الشیعه و السنة انهم ضربوه، بل قال بعضهم: انه حمل علیهم حتی آخرهم و الله اعلم.
1-3- قوله:« و لو یعجل الله للناس الشر استعجالهم بالخیر لقضی إلیهم اجلهم»( یونس(10)/11)
اقول: معناها إن الانسان قد یدعوا علی نفسه و اعزته حال جرده، فلو اجاب الله
دعائه، هلک او اهلک ولده او من دعا علیه من اعزته.
1-4- « و من کان فی هذه اعمی فهو فی الاخرة اعمی و اضل سبیلاً»( الاسراء(17)/ 72) اقول: الآیه اعم من ذلک؛ فإن کان من کان فی الدنیا ضالاً جاهلاً فیه رذیلة، کان فی الآخر کذلک. و من کان معتقد الحق متصفاً بالفضائل، کان فی الآخرة کذلک.
1-5- عن الصادق قال: لما کان یوم الفتح اخرج رسول الله اصنام المسجد، و کان منها صنم علی المروة؛ فطلبت قریش إلی رسول الله ان یترکه، فکاد یستحیی و یترکه، ثم امر بکسره.
اقول: کسر الاصنام کما فعله ابراهیم.
1-6- متن:« قل کل یعمل علی شاکلته»( الاسراء(17)/ 84)
اقول : قوله: « علی شاکلته»؛ ای علی طبیعته و خلیقته من الشکل، فقال: لیست علی شکل و شاکلتی و قیل: علی طریقته. قال: هو الملکوت.
اقول: إن من العالم عالم الغیب و الشهادة؛ فعالم الشهادة هو بالمحسوسات و عالم الغیب هو بالمجردات و هو قوله:« الا له الخلق و الامر»( الأعراف(7)/ 54)؛ ای عالم الاجسام و عالم العقول و النفوس و الروح و هی النفس الناطقة.
1-7- قوله: عن الصادق (ع)قال: ذلک الکنز لوح من ذهب، مکتوب فیه: بسم الله الرحمن الرحیم، لا اله الا الله، محمد رسول الله، عجبت لمن یعلم ان الموت حق کیف یفرح.( تفسیر قمی، ذیل آیه ی 82 سوره ی کهف)
اقول: الاولیاء یفرحون بالموت سلامة، یلقی العبد ربه و به یدخلن الجنة و به یخلص من التکالیف. و قد صحف الزهراء(ع) لما اخبرها ابوها انها اول اهل بیته لحوقاً به. و امیرالمؤمنین(ع) کان یتمنی الموت و یقول: متی یبعث اشقاها؟
1-8- قوله:« إنا مکنا له فی الارض و آتیناه من کل شیءٍ سبباً فاتبع سبباً»( الکهف(18)/ 84 و 85)؛ أی دلیلاً.
1-9- قال الله:« و یسئلونک عن ذی القرنین قل سأتلوا علیکم منه ذکراً إنا مکنا له فی
الارض و آتیناه من کل شیءٍ سبباً»( الکهف(18)/ 83-84)
فقال: لا نبی و لا ملک، لکنه عبد احب الله فاحبه و نصح لله فنصح الله له. بعثه الی قوم فضربوه علی قرنه الایمن، فغاب عنهم ما شاء الله ان یغیب، ثم بعثه الثانیة، فضربوه علی قرنه الایسر، فغاب عنهم ما شاء الله أن یغیب. و مکن الله له فی الارض و فیکم مثله؛ یعنی نفسه(ع).
اقول: لأنه قد ضربه عمروبن ودٍ علی رأسه، و ضربه ابن ملجم فی مکان ضربة عمرو بعینها« حتی إذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب فی عینٍ حمئةٍ»( الکهف(18)/ 86)؛ و وجد عندها قوماً، فدخل الظلمات و امره ان یتبع عمد من نور، و هو قوله:« فاتبع سبباً حتی إذا بلغ مطلع الشمس»( الکهف(18)/ 85-86)
1-10- قوله: « اجعل بینکم و بینهم ردماً»( الکهف(18)/ 95)؛ امرهم أن یأتوا بالحدید، فأتوا به، فوضعوه بین الصدفین حتی سووا بینهما؛ ثم امرهم ان یأتوا بالنار، فینفخوا تحت الحدید حتی صار الحدید مثل النار؛ ثم صب علیه القطر و هو الصفر حتی سده.
اقول: و قیل: الرصاص و هذا شبه.
1-11- قوله: « و انذرهم یوم الحسرة»( مریم(19)/ 39)؛ یوم الموت.
اقول: و روی یوم یذبح الموت، یقال لأهل الجنة: خلود بلا موت ابداً و لأهل النار: خلود بلا موت ابداً؛ ای قضی علی اهل الجنة الخلود فیها و علی اهل النار الخلود فیها.
1-12- قوله:« و إن منکم إلا واردها کان علی ربک حتماً مقضیاً»( مریم(19)/ 71)؛ منسوخ بقوله:« إن الذین سبقت لهم منا الحسنی»( الانبیاء(21)/ 101) الآیة.
و سأل الحسین بن ابی العلاء الصادق (ع)عنها، فقال: أما إنه لیس الدخول، و لکنه مثل قول الانسان:« وردت ماء بنی فلان» و لم یدخل فیه.
اقول: الدخول هنا الاشراف علی الشیء لا الدخول فیه.
1-13- « حتی إذا رأوا ما یوعدون إما العذاب و إما الساعة»( مریم(19)/ 75)؛ العذاب: القتل و الساعة: الموت.
1-14- مثل التی « نقضت غزلها من بعد قوةٍ أنکاثاً»( النحل(16)/ 92)
اقول: هی امرأة من قریش کانت تقول مع جوارها. فإذا فرغت، نقضت ما غزلته؛ ای: لا تنقضوا عهده عبد ان اخذ الرسول علیکم.
1-15- « ما انزلنا علیک القرآن لتشقی»( طه(20)/ 2)
عن ابی جعفر(ع) قال: کان رسول الله (ص)إذا صلی یقوم علی اصابع رجلیه حتی تدمی.
اقول: القیام- و إن طال- لا یوجب ان یدمی الرجل، بل یورمها لما نزل الیها من المواد؛ فانزل الله : یا محمد، طه؛ یعنی الارض.
1-16- قوله:« ان فی ذلک لآیاتٍ لاولی النهی»( طه(20)/54)
اقول : النهی: العقل، و لیس من الانتهاء.
1-17- قال هشام: وددت أنک فعلت. فلقی الابرش اباجعفر(ع) فقال: اخبرنی عن قول الله:« أولم یرالذین کفروا أن السماوات»( الانبیاء(21)/ 30) الآیة: فقال ابوجعفر(ع) : هو کما وصف نفسه. کان عرشه علی الماء و السماء علی الهواء و الهواء لا یجد، و لم یکن یومئذٍ خلق غیرهما، و الماء یومئذ عذب فرات. فلما اراد ان یخلق الارض، امر الریاح ضربت متن الماء حتی صار مرجاً. ثم ازبد فصار زبداً واحداً، فجمعه فی موضع البیت. ثم جعله جبلاً من زبد. ثم دحا الارض من تحته، فقال:« إن اول بیتٍ وضع للناس للذی ببکة مبارکاً و هدیً للعالمین»( آل عمران(3)/ 96)؛ ثم مکث الرب تعالی ما شاء.
فلما اراد ان یخلق السماء، امر الریاح فضربت البحر حتی ازبد. فخرج ذلک الزبد و الموج من وسطه دخان من غیر نار.فخلق منه السماء امر و جعل فیها البروج و النجوم و منازل الشمس و القمر و اجراها فی الفلک. و کانت السماء
خضراء و کانت الارض غبراء و کانتا من مرتوقتین أی لی لهما ابواب، و الارض ابوابها النبت و لم تمطر السماء علیها، ففتق السماء بالمطر و فتق الارض بالنبات، فقال الابرش: لا و الله ما خبرنی بمثل هذا احد فأعاده و کان الابرش ملحداً، فقال: و أنا أشهد انک نبی ثلاث مرات.
اقول: هذا کفرٌ من الابرش، و لابدّ من أن یکون الامام انکر ذلک و حکمه بارتداده و معه هذا ففی هذا. التفسیر نظر ظاهر، فلنتأمل. فإن کان هذا قد قاله الامام فهو مؤول به لا یوافق المعقول، فلابد من التأویل.
1-18- قوله: « إن الذین سبقت لهم منا الحسنی اولئک عنها مبعدون لا یسمعون حسیسها»( الانبیاء(21)/ 101 و 102)؛ ای صوتها. ناسخة لقوله:« و إن منکم إلا واردها»( مریم(19)/ 71)الآیة.
اقول: الحق إن الورود، الاشراف لا الدخول.
1-19- « و ما ارسلنا من قبلک من رسولٍ و لا نبیٍ إلا إذا تمنی القی الشیطان فی امنیته، فینسخ الله ما یلقی الشیطان ثم یحکم الله آیاته و الله علیم حکیمٌ»( الحج(22)/ 52)
اقول: إما ان یرید بالتمنی التلاوة او تمنی القلب. فإذا اراد التلاوة، کان المعنی: إن من ارسل من قبلک کان إذا تلا ما یؤدیه الی قوم حرفوه، کما فعلت الیهود. و اضاف ذلک الا الشیطان لأنه یوسوسه و غروره. و إن کان المراد بتمنی القلب، کان المراد إن الشیطان کان متی تمنی (ع)فإنه نقض ما یتمناه، یوسوس إلیه بالباطل و یحدثه بالمعاصی و انه تعالی ینسخ ذلک و یبطله. و الاحادیث المرویة فی هذا الباب فلا نلتفت الیها، لأنها مخالفة للعقل و النقل.
1-20- قوله: « لهدمت صوامع و بیعٌ و صلواتٌ»( الحج(22)/ 40). قال: القصور.
اقول: الصلوات هی کنائس الیهود و کأنها هی المعینة بالقصور هنا.
1-21- قوله: « الذین إن مکناهم فی الارض»( الحج(22)/ 41) الآیة؛ معطوفة علی قوله:« أذن للذین یقاتلون»( الحج(22)/ 39)
1-22- قوله: « فاملیت للکافرین»( الحج(22)/ 44)؛ أی : صبرت علیهم ثم اخذتهم.
1-23- قوله:« و الطیر صافاتٍ»( النور(24)/41)؛ یعنی صافات فی الارض.
اقول: المفهوم صافات فی الهواء لا تسقط الی الارض إلا بإرادتهن. و بذلک قوله: « ما یمسکهن»( الملک(67)/ 19)الآیة، و هو یدل علی القدرات الباهرة و الحکمة القاهرة.
1-24- قوله: « فإذا دخلتم بیوتاً فسلموا علی انفسکم»( النور(24)/ 61). قال: هو سلامک علی اهل البیت، ثم یردون علیک سلامک، فهو سلامک علی نفسک.
اقول: هذا مثل قوله:« فاقتلوا انفسکم»( البقره(2)/54)؛ أی مثلکم فی الدین، أی سلموا علی امثالکم فی الدین.
1-25- قوله: « فظلت اعناقهم لها خاضعین»( الشعراء/4). قال العالم (ع): تخضع لها رقاب بنی امیة.
اقول: و قال ابن عباس: قاتل نفسک و قال ابوزید: تخرج نفسک.
1-26- « فتبسم ضاحکاً من قولها و قال رب اوزعنی ان اشکر نعمتک التی انعمت علی و علی والدی و ان أعمل صالحاً ترضاه و ادخلنی برحمتک فی عبادک الصالحین و تفقد الطیر فقال ما لی لا اری الهدهد ام کان من الغائبین»( النمل(27)/ 19 و 20)
اقول: قال بلسان حالها، فإن النمل لا یصوت و هنا سر« ففهمناها سلیمان»( الانبیاء(21)/ 79)؛ « فتبسم ضاحکاً من قولها و قال رب اوزعنی»( النمل(27)/ 19)؛ ای قونی. و غاب الهدهد من بین الطیر، فوقعت الشمس من موضع الهدهد فی حجر سلیمان، فرفع رأسه فلم یره، و قال ما حکاه الله عنه: « و تفقد الطیر»( النمل(27)/ 20)الآیة.
1-27- « و نری فرعون و هامان و جنودهما منهم ما کانوا یحذرون»( القصص(28)/ 6)؛ یعنی من موسی. فلما قال منهم، علمنا انه عنی آل محمد.
اقول: فهم ای من قوم موسی. و سیاق الآیة تدل علی انها فی موسی و قومه،
لکن یقاس علیهم آل محمد، حذو النعل بالنعل إذ امکن الله لهم فی الارض. و اما قوله:« و نری فرعون و هامان و جنودهما»( القصص(28)/ 6)؛ یعنی الذین غصبوا آل محمد حقوقهم. و هو مثل قول امیرالمؤمنین (ع)فی خطبته یوم بدیع له:« ألا و قد اهلک الله فرعون و هامان و خسف بقارون»، ثم رجع الی قصة موسی، لأن القرآن منقطع عطوف. و انما اخبرالله رسوله إن ذریتک یصیبهم من الفتن فی آخر الزمان و الشدائد کما اصاب موسی و بنی اسرائیل من فرعون، ثم یظهر الله امرهم علی یدی رجل من اهل بیتک، یکون قصته کقصة موسی؛ و یکون بین الناس لا یعرف حتی یأذن الله له، و هو قوله:« أُذن للذین یقاتلون بأنهم ظلموا»( الحج(22)/ 39) الآیة.
1-28- قوله: « من الشجر الاخضر ناراً»( یس(36)/ 80). قال: المرخ و العقار.
اقول: النار تقدح من الشجر و الحدید و غیر ذلک. و المرخ و العقار یخرج إلینا منها اسرع. و لهذا قالت العرب فی المثل: فی کل شجر نار ستمجد المرخ و العقار. و اعلم إن النار لیس کامنة فی الشجر و تخرج بالقدح، و إلا کان تحترق النعم بل الهواء ینقلب ناراً بالحرکة و الانتقال.
1-29- قوله:« لا فیها غولٌ»( الصافات(37)/ 47)؛ أی فساد. « ینزفون» ( الصافات(37)/47)؛ أی یطردون منها.
اقول: الغول: ذهاب العقل. و ینزفون : تزول عقولهم، یقال: نزف الرجل إذا ذهب عقله، و یقال للسکران: نزیف و منزوف، و انزف الرجل إذا ذهب شرابه و نفد و إذا ذهب عقله، قال الشاعر:
لعمری لئن انزفتم او صحوتم
لبئس النداما کنتم، آل ابجرا
1-30- قوله: « انی سقیمٌ»( الصافات(37)/89). قال الصادق(ع): ما کان سقیماً و لا کذب، و إنما عنی قیماً فی دینکم مرتاباً.
اقول: المعنی إنی سقیم، لأن الانسان لا بد ان یسقم و اقله سقم الموت.
1-31 ( ذیل آیة 41 من سورة ص)قال: فأخذ [ ایوب] التراب، فجعله فی فیه. ثم قال: لک العتبی یا رب لک العتبی، انت إنک فعلت ذاک بی، انت فعلت. فأنزل الله علیه ملکاً فرکض موضعه برجله، فخرج الماء، فغسله بذلک الماء، فعاد احسن ما کان و اطری، و انبت الله علیه روضة خضراء، و رد علیه اهله و ولده و ماله و زرعه.و قعد معه الملک یحدثه و یؤنسه، فأقبلت امراته و معها الکسر. فلما انتهت الی الموضع تغیر و إذا برجلین جالسین، فبکت و قالت: یا ایوب! ما دهاک؟ فناداها ایوب، فأقبلت. فلما رأته سجدت لله. فرأی ذؤابتها مقطوعة. و ذلک أنها سألت قوماً ان یعطوها ما تحمله إلی ایوب من الطعام، و کانت حسنة الذؤابة. فقالوا لها: تبیعینا ذؤابتک حتی نعطیک، فقطعتها و دفعتها إلیهم و اخذت منهم طعاماً لأیوب. فلما رآها ایوب مقطوعة، غضب علیها و حلف ان یضربها مائة قضیب. فأخبرته بالسبب، فاغتم ایوب لذلک، فأوحی الله إلیه:« و خذ بیدک ضغثاً فاضرب به و لا تحنث»( ص(38)/ 44)؛ فاخذ مائة فضربها به ضربة واحدة، فخرج من یمینه.
اقول: ظاهر القرآن لیس فیه شیء بما یدل علی أن ایوب عوقب بما نزل به من المضار و لیس فی ظاهر الآیه شیء مما ذکره علی بن ابراهیم. بل ذکر المفسرون انه قال تعالی:« انی مسنی الشیطان بنصبٍ و عذابٍ»( ص (38)/ 41)؛ و النصب فیه لغتان؛ فتح النون و الصاد، و ضم النون و تسکین الصاد. و هو المضرة لا تختص بالعذاب. و قد یکون ذلک علی سبیل الاختیار، و العذاب یجری مجری المضرة. فأما إضافة قد یکون ذلک إلی الشیطان، فلأنه کان بوسوسته. و لم یضف المرض و السقم إلی الشیطان و إنما کان بوسوسته ایضاً إلی قومه ان تستقذروه و إن مرضه معد لهم. و کذا قوله فی سورة الانبیاء:« انی مسنی الضر»( الانبیاء(21)/ 83) الآیة: فلا ظاهر لها یقتضی ما ذکره، لأن الضر قد یکون محنة کما یکون عقوبة . فما روی عن المفسرین فی هذا الباب، لا ینبغی أن یلتفت إلیه، لأنه یخالف للاصول أن الانبیاء لا یجوز علیهم مثل ذلک.
1-32-قوله: « و آخر من شکله»( ص(38)/ 58) الآیات؛ هم بنوفلان، لأن إذا أحلهم الله النار فالحقوا بالاولین قبلهم، فیقول المتقدمون: أهولاء لا مرحباً بهم إنهم صالوا النار، فیقول الآخرون:« انتم قدمتموه لنا فبئس القرار»( ص(38)/60)؛ ای انتم بدأتهم بظلم آل محمد و نحن تبعناکم، ثم تقول بنوفلان و بنو امیة: ربنا من قدم لنا هذا فزده عذاباً ضعفاً فی النار، یعنون فلاناً و فلاناً.
اقول: یرید بنوفلان، بنی العباس. و قوله: فلاناً و فلاناً، یرید الاول و الثانی. قال: ثم یقولون فی النار: ما لنا لا نری رجالاً کنا نعدهم من الاشرار فی الدنیا، و هم شیعة علی(ع) . و الدلیل علی ذلک قول الصادق(ع): و الله انکم فی النار تطلبون و فی الجنة تحبرون. ثم قال لنبیه:« قل هو نبأ عظیمٌ انتم عنه معرضون»( ص(38)/ 67 و 68)؛ فهذا دلیل علی أن الآیات المتقدمات فی أعدائه نزلت.
1-33- قوله: « و نفخ فی الصور»( الزمر(39)/ 68) الآیه.
سئل علی بن الحسین (ع)عن النفختین کم بینهما؟ قال: ما شاء الله- الی أن قال(ع): فیقول الله لإسرافیل: مت یا إسرافیل، فیموت، فیمکثون ما شاء الله، ثم یأمر الله السماوات فتمور، و یأمر الجبال فتشیر، و یقعد عرشه علی الماء، کما کان أول مرة مستقلاً بعظمته و قدرته.
اقول: کون عرشه علی الماء مؤول، و إلا فما الماء؟ فإن جمیع الارض و الماء عالم الکون و الفساد کله، لا نسبة له إلی عالم السماوات.
1-34- قوله:« یوم التلاق»( غافر(40)/ 15). قال: یوم تلتقی اهل السماء و اهل الارض- إلی أن قال: - یوم التغابن یوم یغبن اهل الجنة اهل النار، و یوم الحسرة یوم یؤتی بالموت فیذبح.
اقول: الموت عرض، فلا یذبح ذبحاً حقیقیاً، بل معناه ینقطع اسبابهم من دخولهم الجنة و بالعکس.
1-35- قوله:« ادعونی استجب لکم»( غافر(40)/60). قال الله: یستجیب للمؤمنین
الذین یوفون بعهده؛ و روی عن الصادق (ع)إن الله یمن علی عبده المؤمن یوم القیامة و یدنیه إلیه حتی یضع کفه علیه ثم یعرفه ما انعم به علیه.
اقول: یرید القرب و اما الکف فلیس فیه کف، فإنه لیس بجسم، تعالی الله عن ذلک.
اقول: قوله:« حتی یضع کفه علیه» یؤول، و إلا لزم التجسیم.
1-36- فإن الله یقول: « لا یسام الانسان من دعاء الخیر»( فصلت(41)/49)؛ یعنی لا یفتر و لا یمل.
اقول: الخیر هنا هو المال و متاع الدنیا، بدلیل قوله تعالی:« إن ترک خیراً الوصیه»( البقره(2)/180)؛ أی: إن ترک مالاً.
1-37- قال رجل لأبی جعفر(ع): إنهم یحتجون علینا بقوله:« إذ یقول لصاحبه لا تحزن إن الله معنا فأنزل الله سکینته»( التوبه(9)/40) علی رسوله ألا تری. « فأنزل الله سکینته علیه»( التوبة(9)/40)
اقول: لیس فیها فضیلة لأبی بکر لأن الصاحب قد یکون حماراً. قال[ الشاعر]
إن الحمار مع الحمار مطیة
فإذا خلوت به فبئس الصاحب
و قوله: « لا تحزن»( التوبه(9)/40)نهی، و النهی لا یکون عن فضله الاخیر و قوله:« فأنزل الله سکینته علی رسوله»( الفتح(48)/ 26). ألا تری « فأنزل الله سکینته علیه»( التوبه(9)/40) یعنی علی النبی فقط. و فی مکان آخر:« ثم انزل الله سکینته علی رسوله و علی المؤمنین»( التوبه(9)/26). و هذه رذیلة أخری لا فضیلة، و سیاق الکلام یدل علی ذلک. فهذه اکثر فضائله عندهم و لیست فضیلة فی التحقیق، بلی هی رذیلة علی ما لا یخفی علی منصف غیر معاند.
1-38- قوله:« إن جاءکم فاسقٌ بنباٍ فتبینوا»( الحجرات(49)/6) الآیة. قال: إن عائشة قالت لرسول الله: إن ماریة یأتیها ابن عم لها و لطختها بالفاحشة، فغضب رسول الله و قال: إن کنت صادقة فاعلمینی اذا دخل علیها ابن عمها. اخبرت
رسول الله، فقالت: هو الآن عندها، فدعا رسول الله علیاً (ع)فقال: خذ السیف. قال: وجدته عندها فاضرب عنقه فأخذ السیف فقال: یا رسول الله ! اذا بعثتنی فی الامر، اکون کالسفود المحماة، و فی روایة اخری: اکون کالحدیدة المحماة فی الزبر و اثبتت.
اقول: و فی روایة مشهورة اما الغائب الحاضر یری ما لا یری الحاضر الغائب. قال: بل الغائب الحاضر یری ما لا یری الغائب.
1-39- « و الطور»( الطور(52)/ 1) جبل؛ « و البیت المعمور»( الطور(52)/4)؛ و هو فی السماء الرابعة، یدخله کل یوم سبعون الف ملک لا یعودون إلیه ابداً.
اقول: و قیل: یدخله کل یوم سبعون دحیاً، مع کل دحیاة سبعون الفاً لا یعودون الیه ابداً.
1-40- قوله:« ذو مرةٍ فاستوی»( النجم(53)/ 6). قال: ما بعث الله نبیاً إلا صاحب مرة سوداء صافیة.
اقول: المراد القوة لا ما ذکر، فإنه انحراف عن الاعتدال و ایضاً کل بدن فیه مرة سوداء صافیة، و الفضیلة للدم لا لها.
1-41- قوله:« و أن الی ربک المنتهی »( النجم(53)/ 42). قال: إذا انتهی الکلام الی الله فأمسکوا.
اقول: المعنی الی ربک المعاد یوم القیامة.
1-42- قوله:« فآمنوا بالله و رسوله و النور الذی انزلنا»( التغابن(64)/8). قال: النور: الائمة من الاوصیاء. هم و الله نورالسماوات و الارض. و الله لنور الامام فی قلب المؤمن انور من الشمس المضیة فی النهار، و یحجب نوره عمن یشاء، فتظلم قلوب المجرمین.
اقول: النور هنا القرآن، و یؤیده قوله:« الذی انزلنا»
1-43- قوله:« إن تتوبا الی الله:( التحریم(66)/ 4)الآیه.
اقول: إشارة الی عائشة و حفصة بإجماع المفسرین. و هذا یبطل قول النواصب أن عائشة افضل من فاطمة او مساویة لها.
1-45- قوله:« فی سلسلةٍ ذرعها سبعون ذراعاً فاسلکوه»( الحاقه(69)/32)
قال الصادق(ع): معاویة صاحب السلسلة، و کان فرعون هذه الامة.
اقول: قوله: « سبعون ذراعاً» لا یرید هذا العدد فقط، بل یرید عدداً عظیماً کثیراً جداً، و کذا قوله:« ارجع البصر کرتین»( الملک(67)/ 4)؛ مراراً کثیرة و لا یرید التثنیة فقط، و هذا لغة العرب العرباء.
1-46- قوله: « و أقرضوا الله قرضاً حسناً»( المزمل(73)/20). قال: هو من غیر الزکاة.
اقول: القول عام فی الزکاة و غیرها من الصدقات.
1-47- قوله:« ینبوءُ الانسان یومئذٍ بما قدم و أخّر»( القیامة(75)/13). قال: ما قدم من عمل. و ما أخر: ما تحمل من وزر.
اقول: و قیل: ما أخر، مثل وقف علی الفقراء و مثل صدقة تفرق علیهم، و شبه ذلک.
1-48- قوله:« الساهرة»( النازعات(79)/14)موضع بالشام عند بیت المقدس.
اقول: الساهرة هی ارض القیامة.
1-49- قوله:« أرساها»( النازعات(79)/ 32)؛ ای رفعها.
اقول: بل رمسها فی الارض و ادخل بعضها فیها.
1-50- قوله: « فلا اقتحم العقبة»( البلد(90)/11). قال[ الصادق(ع)]: نحن العقبة، لا یصعد إلینا إلا من کان منا؛ ثم قال: یا ابان! ألا أزیدک فیها حرفاً هو خیر لک من الدنیا و ما فیها؟ قلت: بلی جعلت فداک.
قال: فکّ رقبة. الناس ممالیک النار کلهم، غیرک و اصحابک فککتم منها. قلت: جعلت فداک! بماذا فککت منها؟ قال: بولایتکم امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع).
اقول: بولایته و ولایة الاحد عشر من ولده الائمة المؤمنین؛ و إلا دخل الزیدیة و الاسماعیلیة و الغلاة و غیرهم ممن ینتسب إلی الولایة و الشیعة، مع أن کلهم علی ضلالة بالبراهین القاطعة و الدلائل القاهرة.
1-51- قوله:« لقد خلقنا الانسان فی کبدٍ»( البلد(90)/4). قال: خلق منتصباً و خلق کل شیء منکباً.
اقول: لیس تفسیر لهذه الآیة؛ فإ قوله:« فی کبدٍ»؛ أی فی شدة و مکابدة امور الدارین. و هذه الآیه ربما تنطبق علی قوله:« احسن تقویمٍ»( التین(95)/ 4)؛ ای احسن خلقة، لا یجمع جمیع الموجودات کلها، فکیف یکون هذا التفسیر منطبقاً علیه؟
1-52- قوله:« و وجدک ضالاً فهدی»( الضحی(93)/7)/ قال: ناسیاً فأذکرک. و فی حدیث آخر قال: ضالاً فی قوم لا یعرفون فضل نبوتک، فهداهم الله بک.
اقول: الوجه الثانی خیر من الاول.
و یحتمل وجه ثالث، هو أن یکون المعنی: و وجدک ضالاً عن النبوة فهداک إلیها؛ ای عن شریعة الاسلام. و الکلام فی الآیه خارج عن مخرج الامتنان و التکفیر بالنعم و من ذهب أن یرید الذهاب عن الدین، فهو کفر.
و یحتمل وجه رابع أن یکون المراد الضلال عن المعیشة و ضیق المکسب، یقال لمن لا یهدی وجه کسبه و طریق معاشه ضال.
و یحتمل وجه خامس أن یکون الضلال المراد به: و وجدک ضالاً بین مکة و المدینة عند الهجرة فهداک و سلک. هو جید لولا أن الآیه مکیة إلا أن یحتمل وجدک علی سیجدک.
و یحتمل وجه سادس معناه و قد ذکر قریب منه.
و روی فی هذه الآیه الرفع، فقریء یتیم فأوی إلیک و ضال فهدی. علی أن الیتیم و الضال وجد و هو ضعیف.
1-53- قوله:« التی تطلع علی الافئدة»( الهمزة(104)/7). قال: تقع فی الفؤاد.
اقول: هذا یدل علی العذاب الروحانی لأنه اشدّ من الجثمانی.
1-54- قوله:« فصل لربک و انحر»( الکوثر(108)/2). قال: هو رفع یدیک حیال وجهک.
اقول: بل معناه: و انحر الاضحیة یوم النحر. و هذا یدلّ علی وجوب صلاة العید. و الکوثر کثرة اولاد رسول الله من فاطمة (ع)فأنه لم یعقب من غیرها، فأورثه خلفاً عظیماً یزیدان عن مائة الف.
1-55- قال: و الکوثر: نهر فی الجنة و قال: إن عمروبن العاص و العاص بن وائل کانا قاعدین، فمر بهما رسول الله، فقال احدهما للآخر: و الله إنی لأشنأه، فقال الآخر: دعه فقد اصبح مبتوراً قد دفن ابنه البارحة؛ یعنی القاسم بن رسول الله(ص)، فنزلت السورة. و الکوثر نهر فی الجنة، اعطاه الله لنبیه عوضاً من القاسم ابنه.
اقول: و سیاق الآیة یدل علی انه الاولاد، فردّ علی من انکره، و یرید ذلک حکایة العاص. و هذا معجز لنبینا و لأنه اشارة إلی ذلک. و کان النبی حفظ هذا المعنی لقوله و اعظم آیات إلیها من آیة و اقول و احری.
1-56- قوله:« حمالة الحطب»( المسد(111)/4). قال: کانت امرأته تسمع حدیث رسول الله، ثم تسعی به إلی عدوه، فهو حملها الحطب.
اقول: ای تمشی بین الناس بالنمائم. و قیل: کانت تحمل العوسج و الشوک و تلقیه فی طریق النبی و اصحابه.

پی‌نوشت‌ها:
 

*دانشجوی دوره دکترای دانشگاه علوم اسلامی ،لندن.
1. الذریعة إلی تصانیف الشیعة، ج 14، ص 132؛ ریحانة الأدب، ج 6، ص 81؛ الفوائد الرضویة، ص 227؛ الکنی و الألقاب، ج 1، ص 354؛ هدیة العارفین، ج 1، ص 528؛ الأعلام زرکلی، ج 3، ص 330.
2. ابن عتائقی در حاشیه ی خود بر کلام قمی ذیل آیه ی 3 سوره ی نور، تصریح می کند که در سال 737 به نگارش آن اشتغال داشته است.
 

منبع:نشریه سفینه، شماره 25.
ادامه دارد...
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان