ادامه خطبه قاصعه
... «فمن بعد ابلیس یسلم علی الله بمثل معصیته؟ کلّا! ما کان الله سبحانه لیدخل الجنّه بشراً بامر اخراج به ملکاً، انّ حکمه فی اهل السّماء و اهل الارض لواحد، و ما بین الله و بین احدٍ من خلقه هواده فی اباحه حمیً حرّمه علی العالمین»
پس چه کسی پس از شیطان با گناهی همانند گناه او از عذاب الهی سالم تواند ماند؟! هرگز، خداوند سبحان هیچ بشری را با انجام گناهی که به خاطر آن فرشته یی را از بهشت بیرون راند، بدان وارد نخواهد کرد.
- احکام الهی ضرورتی است یکسان برای همه
- گناه، خروج از راه و رسم عبودیّت است و هیچکس در انجام آن مجاز نیست حتی فرشتگان
- خداوند با هیچکس پیمان سازشکاری امضاء نکرده است
نکات ادبی و بلاغی
معمولاً فعل «یسلم» با حرف «من» یا «ل» متعدّی می شود نه با حرف «علی». بنابراین علّت متعدی شدن فعل مذکور با «علی» رعایت نکتة ادبی و بلاغی خاصّی بوده و آن: «تضمین» و «اشرب» است. یعنی اگر فعلی به معنای فعل دیگر بیاید (اشراب) از موارد «تضمین» به حساب آید و احکام و معنای فعل دوم را پیدا می کند که در اینجا فعل «یسلم» به معنای یرجع آمده است و همانطور که «یرجع» به «علی» و «الی» متعدی می شود، «یسلم» هم در اینجا چنین است و لذا گفته اند: «سلم علیّ هذا الشییء»، اذا رجع الیک سالماً و لم یلحقه تلف، پس معنی چنین می شود: «یرجع سالما الیه من طرده و لعنته و عذابه»
چه کسی از طرد و لعن عذاب الهی سالم به سوی او باز می گردد در حالی که معصیتی مانند معصیت ابلیس (تکبّر) را مرتکب شده و مصاحب و همنشین آن باشد.
یعنی همان تکبّری که ابلیس را جهنمی کرد هر کس انجام دهد مانند او طرد و لعن خواهد شد که این نکته را با «استفهام افکاری» در جملة «فمن بعد ابلیس...» اعلام فرموده است.
از این فراز مطالب ذیل استفاده می شود:
1- «حبط عمل» منحصر به ابلیس نیست و شامل همة انسانها هم می شود.
2- «وجوب» و «حرمت» به خاطر «مصالح» و «مفاسد» حقیقی (نفس الامریه) است.
3- گناه، مانع بزرگ ورود در بهشت است.
4- عقیدة مرجئه دربارة گناه
5- رابطة ایمان و عمل
1- کیفر کردار اشتباه بردار نیست
قبلاً اشاره شد که عبادات شش هزار سالة ابلیس به خاطر تکبّر، «حبط» و باطل شد. یعنی گناه «خودبینی» و «خودپرستی» به اندازه یی خطرناک است که کوه عبادت را متلاشی و بی اثر می سازد. نکته یی که در این درس اضافه می شود: منحصر نبودن گناه تکبّر و پی آمدهای منفی آن به ابلیس است بلکه همة انسانها در معرض این بلای خانمانسوزند. امام علیه السلام این مطلب را در قالب یک فرمول بیان می فرماید بدین شکل که گناه تکبّر که شیطان را این چنین بیچاره و راندة درگاه الهی گردانید و موجب اخراج او از حوزة فرشتگان و قرب پروردگار شد به خاطر واقعیتی بوده است که در هر کجا وجود داشته باشد، این فساد و تباهی را در پی خواهد داشت. زیرا نظام احسن آفرینش بر اساس قانون و حقایق قطعی استوار می باشد که تخلّف ناپذیر و غیر قابل استثناء است، حتی فرشتگان هم از آن مستثنی نیستند. همانطور که در قرآن کریم آمده است:
«انه من یات ربّه مجرماً فانّ له جهنّم لا یموت فیها و لا یحیی و من یاته مؤمناً قد عمل الصالحات فاولئک لهم الدّرجات العلی» (1)
طبیعت جرم، جهنم در پی دارد همانطور که حقیقت کردار صالح بهشت مینو می آفریند، حال از هر کس که باشد، فرشته یا انسان.
بنابراین، نباید گفت این خطر و سقوط منحصر به واقعة ویژه و زمان گذشته و ابلیس بوده ولی انسان ها از آن در امانند و دیگر این خطر آنها را تهدید نمی کند، امام علیه السلام با صراحت می فرماید: چگونه ممکن است معصیتی که باعث اخراج فرشته یی از ملکوت و بهشت الهی گردد ولی انسان ها از ارتکاب بدان گرفتار هیچ عذاب و عقوبتی نشوند و سالم بمانند، مگر اینان چه ویژگی و امتیازی دارند که اینگونه خطاها و گناهان موجب سقوط و اخراجشان از آستان قدس ربوبی نشود؟!!
2- وجوب و حرمت به خاطر مصالح و مفاسد واقعی
همانطور که در فرهنگ اسلامی ثابت و روشن است، احکام الهی بر اساس حقایق و واقعیاتی است که آثار و پی آمدهای ویژه دارند. این طور نیست که خداوند چیزی را واجب کند و بعد از امر الهی ضرورت و مصلحت پیدا کند. بلکه دقیقاً به عکس است یعنی آفریدگار متعال به خاطر مصلحت و ضرورتی که وجود داشته، امر وجوب را صادر کرده است. در واقع آن ضرورت باعث شده که خداوند بر اساس لطف و مهربانی به بندگان که از آن مصلحت و ضرورت بی خبر بودند به آنان اعلام نماید، و همچنین بعضی از امور باعث ضرور و خسارت هایی می گردیده که مردم از آن بی اطلاع بوده که خداوند بر آنها منّت گذارده و آن را حرام و ممنوع اعلام فرموده است تا از ضرر و خسارت ارتکاب بدان مصون و محفوظ بمانند. لذا خداوند در قرآن کریم نقش پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله را بیان حلّیت «طیبات» (پاکی ها و خوبی ها) و ممنوعیت «خبائث» (پلیدی ها و آلودگی ها) می داند:
«... یحلّ لهم الطیبات و یحرّم علیهم الخبائث...» (2)
آنحضرت به فرمان خداوند برای مردم پاکی ها را حلال و پلیدی ها و پلشتی ها را حرام اعلام می نماید که از این آیة شریفه به وضوح استفاده می شود که قبل از اعلام حلیّت و حرمت، «طیبات» و «خبائث» وجود داشته که مورد امر و نهی قرار گرفته است.
همچنین در آیة دیگر که به خوبی دلالت دارد زشتی ها و پلیدی ها قبل از تعلّق حرمت، به این صفت متّصف بوده است:
«انّما حرّم ربّی الفواحش» (3)
پروردگار من کارهای زشت را حرام گردانیده است.
3- گناه، مانع ورود در بهشت است
گروهی به نام «مرجئه» معتقد بودند: ارتکاب گناه با ایمان سازگار است، آنها می گفتند اگر کسی نماز نخواند و روزه نگیرد و غسل جنابت نکند... او بر ایمان جبرئیل و میکائیل است. (4) البته در زمان ما هم ممکن است کسانی پیدا شوند که اینگونه باشند لذا وقتی نهی از منکر می شود می گویند انسان باید دلش پاک باشد!! آنها می گفتند:
«انّ الایمان یحبط الزّلات، فلا عقاب علی زلّه مع الایمان» (5)
ایمان گناهان را از بین می برد پس با ایمان عقوبتی بر گناهان نخواهد بود.
و آنها را بدین جهت «مرجئه» می گفتند که معتقد بودند خدواند عذاب آنها را به تاخیر می اندازد. (6) البته بعضی هم می گویند «مرجئه» از کلمة «رجاء» مشتق است یعنی این گروه مردم را بیش از حدّ امیدوار و در واقع به گناه و آلودگی ها تشویق می کند. در صورتی که گناه خود زشتی و پلیدی و موجب سقوط انسان است، البته لطف و رحمت بی انتهای الهی هم جای خود را دارد. این دلیل نمی شود که مجوّزی برای گناه باشد مثل اینکه فردی خود را آتش بزند و بگوید پدر من فرد ثروتمندی است و مرا معالجه می کند و از مرگ نجات می دهد!! در هر صورت علاوه بر آیات، روایات زیادی داریم که می فرماید:
«الایمان هو العمل»: «... قلت لابی عبدالله علیه السلام: ان تخبرنی عن الایمان اقول هو و عمل ام قول بلاعمل؟ فقال علیه السلام الایمان عمل کلّه، و القول بعض ذلک العمل.» (7)
راوی به امام عرض کرد آیا از ایمان به ما خبر نمی دهی که آیا گفتار و کردار است یا فقط گفتار بدون عمل؟ و امام در پاسخ فرمود: تمامی ایمان عمل است و قول و گفتار و بخشی از آن عمل است. و در روایت دیگر از امام علیه السلام می پرسند: از شما روایتی برای ما نقل کرده اند که فرمودی:
«اذا عرفت فاعمل ما شئت»
اگر معرفت و ایمان پیدا کردی هرچه می خواهی انجام بده.
امام فرمود: آری و سپس راوی می پرسد: اگر چه زنا کند و دزدی و شرابخواری نماید، امام علیه السلام برآشفت و فرمود: «انّا لله و انّا الیه راجعون» به خدا سوگند که انصاف ندادند، خود ما در ارتباط با عمل باید پاسخگوی الهی باشیم ولی آنان هرچه می خواهند انجام دهند؟!
من گفتم اگر معرفت و ایمان پیدا کردید هرچه می خواهید از کار خیر انجام دهید چه کم و چه زیاد خداوند از شما می پذیرد. (8)
نکتة دیگر در پاسخ «مرجئه»، آیات متعددی است که عمل صالح را در کنار ایمان ذکر کرده و برای آن در ارتباط با ایمان نقش کلیدی قائل می باشد و اصولاً ایمان برای تحقق عمل صالح است زیرا کار نیک و پسندیده از اندیشه و باورداشت نیک و نیکو سرچشمه می گیرد و نیز اثر متقابل دارند.
در 51 آیه از قرآن کریم، کلمة «عملوا الصالحات» بلافاصله پس از «الذین امنوا» آمده است، و این نشان دهندة ارتباط ارگانیک و ریشه یی بین ایمان و عمل صالح است و کسی که اندک آشنایی و اعتقادی به این کتاب آسمانی داشته باشد کمترین تردیدی به خود راه نمی دهد که عمل صالح نقش کلیدی و متقابل در ایمان دارد و بدون عمل صالح اگر ایمانی هم وجود داشته باشد کارگشا و منجی نیست که در بعضی از روایات درباره بعضی از گناهان آمده است که گناهکار در آن حالت از ایمان تهی می گردد.
در هر صورت عقاید مرجئه قطعاً با مبانی و فرهنگ اسلامی سازگار نیست، همانطور که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: آنان سهمی از اسلام ندارند. (9)
مرجئه این جملة امام علیه السلام را که فرمود:
«ما کان الله سبحانه لیدخل الجنّه بشراً بامر اخرج به منها ملکاً» را هم با بیانی غیرمعقول تاویل کرده و می گویند آری قبول داریم که خداوند انسانی را به خاطر گناهی که فرشته یی را از بهشت اخراج کرده به بهشت وارد نمی کند، ولی ما می گوئیم: «انّ الله یدخل الجنه من قد عصی و خالف الامر برحمته و عفوه» یعنی خداوند گناهکاران را به خاطر معصیت وارد بهشت نمی کند بلکه به خاطر عفو و رحمت خود وارد بهشت می نماید. دلیل آنها هم در این عبارت، لفظ «با» در کلمة «بامر» می باشد که باء سبّیت است، یعنی به سبب معصیت وارد بهشت نمی شود ولی به سبب عفو و رحمت الهی وارد بهشت می شود.
در اینجا «ابن ابی الحدید» پاسخ می دهد که قطعاً این حرف صحیح نیست و «باء» مصاحبت است همانطور که وقتی می گویند: «خرج زید بثیابه» و «دخل زید بسلاحه» یعنی زید در حالی که لباس بر تن داشت از منزل خارج شد و هنگامی که سلاح با خود حمل می کرد وارد شد. بنابراین جملة «بامر اخرج به منها ملکا» را اینگونه باید معنی کرد که خداوند متعال بشری را که مصاحب گناهی باشد وارد بهشت نمی کند که فرشته یی را با همان گناه از بهشت اخراج کرده است، که مفهوم آن اینست که در هر صورت آدم گناهکاری را که توبه نکرده و همچنان در فکر و تصمیم بر گناه است هرگز وارد بهشت (10) نخواهد کرد.
نکتة دیگر آنکه مرجئه و کسانی که مردم به ویژه نسل جوان را به گناه تشویق می کنند و از عمل صالح باز می دارند و عبادت و پاکی و وظیفه شناسی را قشری گری و ریاکاری جلوه می دهند با واسطه یا بی واسطه دستیار حزب شیطان و ایادی آن از استعمارگران و جنایتکاران بین المللی بوده تا فضای مسموم و آلوده ای به وجود آورده و از این آب گل آلود ماهی بگیرند.
روشن است جامعه ای که نسل جوانش با ایمان و با تقوی بوده و عمل صالح و شایسته برنامة زندگیشان باشد جامعه ای زنده و هشیار است که هرگز زیر بار استعمار و چپاولگری آنها نخواهد رفت و از سرمایه مادّی و معنوی خود دفاع و حفاظت خواهد کرد و دست ردّ به سینة اشغالگران و متجاوزان خواهد زد. معصیت و گناه اگر ادامه یابد و جلوی آن با توبه سدّ نشود به کفر و الحاد منجرّ خواهد شد. این یک اصل مسلّم علمی است که حضرت زینب سلام الله علیها در برابر یزید فاسق و کافر که پس از به شهادت رساندن حضرت سیدالشهدا علیه السلام و اسارت اهل بیت مکرم آن بزرگوار سرمست و مغرور از این جنایت، اشعار کفرآمیز می خواند، فرمودند:
«ثمّ کان عاقبه الذین اساؤوا السوَی ان کذّبوا بایات الله و کانوا بها یستهزؤون» (11)
سرانجام کار آنان که بسیار به اعمال زشت و کردار بد پرداختند این شد که آیات خدا را تکذیب و تمسخر کردند یعنی سرانجام کسانی که گناهکارند، کفر و تکذیب آیات الهی است، یعنی گناه و فسق اساس ایمان را متزلزل کرده و آن را ویران می سازد.
خداوند با هیچکس پیمان سازشکاری امضاء نکرده است
«و ما بین الله و بین احد من خلقه هواده فی اباحه حمی حرّمه علی العالمین» از نکات مهم و برجستة فرهنگ اسلامی و علوی، اعتقاد به یکسان بودن بندگان خدا در برابر قوانین و احکام الهی است و همه موظفند از قانون و فرمان الهی پیروی کرده و از مخالفت و قانون شکنی بپرهیزید و هیچ فرد یا گروهی امتیاز و برخورداری ویژه ندارد که حکم و قانونی درباره او اجرا نشود همانطور که با صراحت کامل در قرآن کریم آمده است:
«یا ایّها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا انّ اکرمکم عند الله اتقیکم» (12)
ای مردم ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و اینکه گروه گروه و قبیله قبیله قرار دادیم برای این است که یکدیگر را بشناسید ولی گرامی ترین شما در پیشگاه الهی با تقوای ترین شماست.
بنابراین کسی نباید تصور کند که در آستان قدس ربوبی از امتیاز خاص برخوردار است که اگر با دستورهای او مخالفت کند مستوجب عذاب و عقوبت نخواهد شد و خداوند گناه او را نادیده می انگارد.
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:
«فانّ الله لیس بینه و بین احد من الخلق شیءِ یعطیه به خیراً او یصرف به عنه السّوء الّا بطاعته و ابتغاء مرضاته انّ طاعه الله نجاح کلّ خیر یبتغی و نجاه من کلّ شرٍّ یتّقی و انّ الله یعصم من اَطاعه و لا یعتصم منه من عصاه» (13) خداوند هیچگونه امتیازی بین آفریدگانش مقرّر نفرموده است که به وسیلة آن خیری بدو رساند یا شرّی را از او بگرداند جز به اطاعت و خشنودی الهی. بدون شک اطاعت از پروردگار موجب رسیدن به هر خیر و خوبی است که انسان در جستجوی آن است و باعث نجات از هر شرّ و بدی است که از آن می گریزد. قطعاً خداوند آنهایی را که از او فرمانبرداری می کنند در پناه خود مصون می دارد ولی معصیت کاران از برکات چنین دژ محکمی محرومند.
حضرت باقر علیه السلام به جابر فرمود: به خدا سوگند جز به اطاعت خداوند کسی به او تقرّب پیدا نمی کند و نزد ما سند رهایی از آتش نیست و هیچکس بر خدا حجت و حق و امتیازی ندارد. کسی که مطیع خدا باشد دوست و شیعة ما است و هر کس معصیت الهی کند دشمن ما خواهد بود و جز با عمل شایسته و پارسایی کسی به حوزة ولایت ما راه پیدا نخواهد کرد.
بنابراین از کلمه «هواده» در جملة فوق استفاده می شود که مصالحه و سازش در آستان ربوبی و در رابطه با احکام و قوانین الهی وجود ندارد زیرا سازش و مصالحه از عوارض و پی آمدهای «حاجت» و یا «خوف» است که هر دو آنها دربارة خداوند محال و از آستان قدس او دور است. (14)
در کتاب «مجمع البحرین» این کلمه بهتر توضیح داده شده است، و برای آن سه لغت به کار برده است: «الصلح» و «المیل» و «اللّین»، که می توان یک مجموعه از سه حالت خاص را در آن دید. یعنی کسی که بخواهد از قانونی سوء استفاده و یا فرار کند و با پارتی بازی شرائط خاصّی را حاکم گرداند مراحلی را طی می کند که عبارت از میل و علاقة به فرد یا جریان خاص و برخورد نرم و چاپلوسانه و در نهایت صلح و سازش است.
مصالحه و موادعه در اینجا یک مفهوم منفی و مذمومی است که بر خلاف اصول و قواعد عقلی و شرعی می باشد که از نظر عقلا و حکمای بشری هم زشت و ناپسند است چه رسد به آستان قدس ربوبی که قانون آفرین و حق مدار و عدالت گستر است.
جالب اینجاست که در اوصاف امام امیرالمؤمنین علیه السلام هم این کلمه به کار برده شده است: «و لا لاحد عندک هواده» هیچکس در نزد تو از میل و رابطة خاصی برخوردار نیست و همه در پیشگاه عدل تو یکسانند، و در اجرای حدود الهی هیچ چیز مانع نمی شود.
ابورافع خازن و مسؤول بیت المال در زمان خلافت ظاهری امیرالمؤمنین علیه السلام گردن بندی را به دختر امام به عنوان «عاریة مضمونه» سه روزه به امانت داد، امام علیه السلام از این موضوع مطلع شدند و از دخترشان پرسیدند این گردن بند را از کجا آوردی؟ و او پاسخ داد از ابو رافع گرفته ام، آن حضرت ابو رافع را خواستند و فرمودند چرا در بیت المال مسلمین خیانت می کنی؟! و او گفت به خدا پناه می برم از خیانت در بیت المال، امام فرمود چگونه گردن بندی که مربوط به بیت المال است بدون اذن و رضایت من به دخترم عاریه دادی؟
ابورافع عرض کرد: عاریة مضمونه بوده و من ضامن او می باشم و بر عهدة من است که آنرا سالم به جای اوّلش برگردانم.
امام فرمود همین امروز برگردان و دیگر چنین کاری مکن که عقوبت خواهی شد و آنگاه فرمود اگر دخترم این گردن بند را به عنوان عاریة مضمونه نگرفته بود اوّل زن هاشمی که دستش به خاطر سرقت قطع می شد او بود.
این خبر به گوش دختر امام رسید و به پدر گفت من دختر شما هستم، و چه کسی سزاوارتر از من به استفادة از آن است؟! حضرت فرمود:
ای دختر علی بن ابی طالب علیه السلام از مرز حق نباید تجاوز کنی، آیا همة زنان مهاجر از آن استفاده می کنند؟ و آنگاه ابورافع گردن بند را از دختر امام گرفت و به بیت المال برگرداند. (15)
پی نوشت ها :
1- سورة طه/ 74 و 75.
2- سورة اعراف/ 156.
3- سورة اعراف/ 33.
4- بحارالانوار، 47/ 366.
5- همان، 68/ 197.
6- همان، 23/ 18.
7- بحارالانوار،33/69.
8- اصول کافی، 2/ 464.
9- شرح ابن ابی الحدید، 13/ 36.
10- بحارالانوار، 18/ 392.
11- سوره روم/10.
12- سورة حجرات/ 13.
13- بحارالانوار، 53/77.
14- شرح ابن میثم، 249/4.
15- تهذیب الاحکام، 151/10 و 606: مناقب ابن شهر آشوب، 2/ 108؛ موسوعه الامام علی بن ابی طالب، 4/ 214.
منبع: نشریه النهج شماره 15-16