ارکان توبه در منظر اهل‌بیت(علیهم‌السلام)

در اینجا از اهل بیت (علیهم السلام) چند روایت نقل می شود که عناصر و ارکان توبه در آنها بیان شده است.

امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: «مَن تابَ» هر کس توبه کند، خدا توبه‌اش را قبول می‌کند و به دفتری که گناهانش ثبت می‌شود(منظور پوست، چشم، دست، شکم، قدم و غریزه جنسی است)؛ کسی که توبه کند، خدا توبه‌اش را قبول می‌کند و به اعضایش دستور می‌دهد که بنده من را بپوشان و گناهانش را دیگر نشان نده در قیامت.
ارکان توبه در منظر اهل‌بیت(علیهم‌السلام)

در اینجا از اهل بیت (علیهم السلام) چند روایت نقل می شود که عناصر و ارکان توبه در آنها بیان شده است.

 

الف) نشانه‌های توبه واقعی

پیغمبر اکرم(ص) می‌فرمایند: «التّائبُ إذا لَم یَستَبِن عَلَیهِ أثرُ التَّوبةِ فَلَیسَ بِتائبٍ» کسی که توبه می‌کند، ولی نشانه‌های توبه در او آشکار نمی‌شود، تائب نیست. نشانه‌های توبه واقعی چیست؟ 

 

-راضی کردن دشمنان

«یُرضی الخُصَماء»؛ آنهایی که از نظر مالی به او حق دارند. پول مردم را برداشته و نمی‌دهد؛ پول اداره را برداشته و نداده؛ از بیت‌المال اختلاس کرده و برنگردانده؛ اگر این کار را نکند، توبه‌کننده نیست. 

 

-ادای نمازهای نخوانده

«و یُعیدُ الصَّلواتِ»؛ اگر نمازهای نخوانده را نخواند، تائب نیست.

 

-فروتنی و تواضع با خلق خدا

«و یَتَواضَعُ بَینَ الخَلقِ»؛ اگر بین مردم نرم نشده باشد، فروتن نشده باشد، متواضع نشده باشد، تائب نیست. 

 

-قطع خواسته‌های نامشروع

«و یَتَّقی نَفسَهُ عَنِ الشَّهَواتِ»؛ اگر وجودش را از خواسته‌های نامشروع قطع نکرده باشد، تائب نیست. 

 

-لاغر کردن با روزه

«و یُهزِل رَغبَتَهُ بِصیامِ النَّهارِ»؛ اگر خودش را با روزه گرفتن لاغر نکرده باشد که گوشت‌های روییده زمان گناه ریخته شود، تائب نیست. 

 

ب) روایتی شگفت از رحمت خداوند در قبول توبه

یک روایت بخوانم تعجب کنید که شگفت‌زده بشوید. خیلی عجیب است رحمت پروردگار! امام هشتم نشسته بودند و عده‌ای کنار حضرت بودند. «و قَد سَمِعَ بَعضَ أصحابِهِ یَقولُ» یکی از یاران خوب امام هشتم، چیزی گفت(حالا می‌گویم چیست) و حضرت رضا(ع) شنید. چه گفت؟ آن شخص این را گفت: «لَعَنَ اللّهُ مَن حارَبَ عَلیّاً»؛ خدا لعنت کند آنهایی که به روی امیرالمؤمنین شمشیر کشیدند. خدا لعنت کند آنهایی که با علی جنگیدند. امام هشتم فرمودند(حالا من ترجمه می‌کنم روایت را به زبان تهرانی): خدا لعنت کند؟! چه می‌گویی؟ تو به حرفت قید بزن و بگو: «لَعَنَ اللّهُ مَن حارَبَ عَلیّاً إلاّ مَن تابَ و أصلَحَ» مگر کسی که بعد از جنگ با امیرالمؤمنین(ع) توبه و خودش را اصلاح کرد؛ گفت: یابن‌رسول‌الله، یعنی جنگ با علی هم توبه دارد؟ فرمودند: توبه دارد، توبه دارد. فقط یک جنگ در این عالم است که درِ توبه به روی آن بسته است؛ آن‌هم در روایات متعددی آمده که خود ابی‌عبدالله(ع) هم تذکر دادند توبه کنید؛ اگر خون من به روی زمین ریخته شود، درِ توبه به روی شما بسته می‌شود؛ اما با کشتن این هفتادویک نفر، هنوز درِ توبه به روی شما باز است و می‌توانید برگردید.

 

ج) خطاب الهی مبنی‌بر پوشاندن گناه تائب

امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: «مَن تابَ» هر کس توبه کند، خدا توبه‌اش را قبول می‌کند و به دفتری که گناهانش ثبت می‌شود(منظور پوست، چشم، دست، شکم، قدم و غریزه جنسی است)؛ کسی که توبه کند، خدا توبه‌اش را قبول می‌کند و به اعضایش دستور می‌دهد که بنده من را بپوشان و گناهانش را دیگر نشان نده در قیامت. «و بِقاء الأرضِ أن تَکتُمَ عَلَیهِ» به قطعه زمین‌هایی هم که روی آن گناه کرده خطاب می‌رسد که گناهش را بپوشان. «و اُنسیَتِ الحَفَظَةُ ما کانَت تُکتَبُ عَلَیهِ» به نویسندگان اعمال هم خطاب می‌کند و بر اثر خطاب الهی، آنها هم تمام گناهان بنده را یادشان می‌رود. 

 

این عظمت توبه است. برادران! من پنجاه سال است با این آیات و روایات سر و کار دارم، نمی‌دانم درباره پروردگار چه بگویم؟! شما می‌دانید، مشرکین سیزده سال، چه بلاهایی سر پیغمبر(ص) آوردند! وقتی رسید مکه و آمد در مسجدالحرام، روی خود را کرد به کل مشرکین و گفت: «لا تَثْرِیبَ عَلَیکمُ الْیوْمَ»﴿یوسف، 92﴾، کاری به کارتان ندارم. آنها هم مسلمان شدند و توبه همه‌شان پذیرفته شد.

 

د) داستان جوان تائب و امیرالمؤمنین(ع)

یک توبه دیگر هم از کتاب «وسائل‌الشیعه» بگویم که این هم خیلی عجیب است! جوانی به امیرالمؤمنین(ع) گفت: من مرتکب گناه کبیره‌ای شدم، چه‌کار باید کرد؟ حضرت فرمودند: اشتباه می‌کنی. گفت: اشتباه نمی‌کنم، گناه کبیره کردم. فرمودند: اشتباه می‌کنی؛ یعنی اقرارش را برمی‌گرداند که اقرار نکند! سه بار اقرار کرد، فرمودند: جریمه گناه تو، از کوه پایین انداختن یا گردن زدن یا به آتش سوزاندن است. گفت: کدامش سخت‌تر است؟ فرمودند: به آتش سوزاندن. گفت: من را بسوزان؛ اگر من را بسوزانی، دیگر در قیامت من را نمی‌سوزانند؟ فرمودند: نه. گفت: بسوزان. 

 

چاله‌ای کندند و آتشی شعله‌ور شد، به امیرالمؤمنین(ع) گفت: من دو رکعت نماز بخوانم؟ فرمودند: بخوان. این جوان در سجده آخر غوغا کرد و گفت: خدایا! من آمدم، خودم را در اختیار ولی تو قرار دادم تا من را جریمه کند، دیگر مرا در قیامت جریمه نکن. چنان گریه کرد و چنان زیبا با خدا حرف زد که دیدند امیرالمؤمنین(ع) اشکش ریخت و فرمودند: جوان! بلند شو و برو، خداوند تو را بخشید. چیست رحمت الهی؟ نمی‌دانم و نمی‌فهمم!

 

برگرفته از سخنرانی استاد انصاریان/ مسجد جامع پیامبر اعظم(ص)/ دی‌ماه 1398

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان