قسمت چهارم
«سبح لله ما فی السموات و ما فی الارض و هو العزیز الحکیم × هو الذی اخرج الذین کفروا من اهل الکتاب من دیارهم لاول الحشر ما ظننتم ان یخرجوا و ظنوا انهم مانعتهم حصونهم من الله فاتیهم الله من حیث لم یحتسبوا و قذف فی قلوبهم الرعب یخربون بیوتهم بایدیهم و ایدی المؤمنین فاعتبروا یا اولی الابصار × و لولا ان کتب الله علیهم الجلاء لعذبهم فی الدنیا و لهم فی الآخرة عذاب النار × ذلک بانهم شاقوا الله و رسوله و من یشاق الله فان الله شدید العقاب » . 1
پیروزی، فعل حق است
ظاهر «هو الذی اخرج الذین کفروا من اهل الکتاب من دیارهم » حصر است یعنی این کار فقط از خدا ساخته بود مسلمین مدتها بنی نضیر را محاصره کرده بودند اما این جلای وطن و پیروزی بر یهودیان فقط از راه امدادهای غیبی بود . در این گونه موارد خدای سبحان فعل را از انسان سلب می کند و به خودش اسناد می دهد، نظیر این آیه سوره انفال: «فلم تقتلوهم ولکن الله قتلهم » 2 با این که در ظاهر مجاهدین جنگیدند، اما در این آیه فعل از آنها سلب شد و به خدا اسناد یافت و فرمود: شما دشمنان را از بین نبردید بلکه کمک غیبی حق بود که آنها را از پای درآورد . بعد به دنبالش هم به رسول اکرم (ص) فرمود: «و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی » .
بالاتر از این، این که فرمود: «ما ظننتم ان یخرجوا و ظنوا انهم مانعتهم حصونهم من الله » یعنی نه تنها کاری از شما ساخته نبود بلکه اصلا به فکرتان هم نمی آمد که پیروز می شوید .
مقابله با رسول، مقابله با خداست
یهودیان - به زعم خویش - خود را در برابر الله قرار نمی دادند، چون به الله معتقد بودند، بلکه خود را در برابر رسول الله قرار می دادند، لذا خدای سبحان فرمود اینها فکر می کردند قلعه هایشان آنها را از خدا نجات می دهد، یعنی اینها رو در رو با الله اند . اگر کسی رسالت رسول برایش ثابت نشود هرگز نمی گویند او در برابر الله ایستاد، ولی اگر برای کسی ثابت شد با حفظ شناخت رسول، مقابله با رسول، مقابله با الله است . در مسائل اثباتی، بیعت با رسول به منزله بیعت با الله است: «الذین یبایعونک انما یبایعون الله » 3 یا «من یطع الرسول فقد اطاع الله » 4 در مسائل سلبی هم این چنین است که مقابله با رسول به منزله مقابله با الله است .
یهودیان رسول اکرم (ص) را کاملا می شناختند، در سوره مبارکه بقره آمده است: «الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون ابنائهم » همان طوری که پدر، اعضای خانواده خود را به خوبی می شناسد آنها هم وجود مبارک رسول (ص) را کاملا شناختند، زیرا همه نشانه هایی که در کتاب آسمانی خود خواندند در حضرت یافتند و معجزه های او را هم از نزدیک دیدند، پس هیچ جای شبهه ای برای آنان نبود: «ان فریقا منهم لیکتمون الحق و هم یعلمون » 5
بنابراین اگر کسی - بعد از معرفت رسول - با او مقابله کند به منزله مقابله الله است، لذا فرمود اینها فکر می کردند در برابر الله مصونیت دارند اگر کسی کاخ های مستحکمی بنا کرد که از مرگ نجات پیدا کند دیر یا زود بالاخره می میرد: «اینما تکونوا یدرککم الموت ولو کنتم فی بروج مشیده » 6 ولی گاهی قصرهای مستحکم بنا می کند که در برابر رهبران مذهبی بایستد قرآن او را تهدید به هلاکت می کند نه به مرگ طبیعی، در سوره مبارکه شعراء از آیه 128 به بعد این چنین است: «اتبنون بکل ریح آیة تعبثون و تتخذون مصانع لعلکم تخلدون » فکر می کردید که خالد و جاودانه خواهید ماند «و اذا بطشتم بطشتم جبارین » در هنگام بطش و غضب هم جبارانه اعمال قهر می کردید «فاتقوا الله و اطیعون و اتقوا الذی امدکم بما تعلمون امدکم بانعام و بنین و جنات و عیون انی اخاف علیکم عذاب یوم عظیم قالوا سواء علینا اوعظت ام لم تکن من الواعظین ان هذا الا خلق الاولین » به پیامبرشان می گفتند چه موعظت کنی و چه نکنی در ما بی اثر است، این حرف های شما کهنه شده است (از چندین قرن قبل این حرف بود که می گفتند: «حرف انبیا کهنه شده است »)
«ان هذا الا خلق الاولین و ما نحن بمعذبین فکذبوه فاهلکناهم » این فاهلکناهم غیر از آن است که «اینما تکونوا یدرککم الموت ولو کنتم فی بروج مشیده » آن درباره مرگ عادی است این درباره مرگ تعذیبی .
یهودیان، مرجع ضمیر «هم »
برخی از مفسران احتمال داده اند که ضمیر «فاتیهم الله » به مؤمنین برگردد، فاتیهم الله من حیث لم یحتسبوا یعنی «فاتی المؤمنین نصر الله من حیث لم یحتسبوا» کمک غیبی خدا از راهی که فکر نمی کردند نصیب مسلمین شد . این برداشت با سیاق آیه سازگار نیست، چون آن چه که قرآن درباره مؤمنین سخن گفته با ضمیر جمع حاضر است و همه ضمیرهای جمع غایب به یهودیان بنی نضیر برمی گردد، هم چنین این استنباط نه با گذشته این جمله مناسب است نه با آینده آن که فرمود: «و قذف فی قلوبهم الرعب یخربون بیوتهم » ضمیر «یخربون » و «قلوبهم » همه به یهودیان بنی نضیر برمی گردد بنابراین فاتیهم الله یعنی «فاتی الیهود» .
از این نوع آیه ها در قرآن زیاد هست نظیر آن چه در آیه 26 سوره نحل آمده است: «قد مکر الذین من قبلهم فاتی الله بنیانهم من القواعد فخر علیهم السقف من فوقهم و اتیهم العذاب من حیث لایشعرون » یعنی خدای سبحان در برابر مکرشان
نابهنگام آنان را گرفت و غافلگیرشان کرد و مثل کسی که در خانه ای با سقف مجلل و دیوار محکم نشسته ولی پایه های آن در شرف انهدام است، این چنین نبود که اینها در خانه نشسته بودند و سقف خانه روی سرشان آمد بلکه فرمود: «فاتی الله بنیانهم من القواعد» یعنی فرمان خدا از راه قاعده به پایه های خانه هایشان رسید و پایه های آنها را لرزان کرد: «فخر علیهم السقف من فوقهم و اتیهم العذاب من حیث لایشعرون » پس این «فاتیهم الله من حیث لم یحتسبوا» این ضمیرها همه به یهودیان بنی نضیر برمی گردد نه مسلمین .
شدت عذاب
نکته دیگر در این آیه این است که: چگونگی بیان تخریب خانه های یهودیان، شدت عذاب را می رساند; یعنی این که نفرمود این قلعه ها را هم یهودیان خراب می کردند هم مسلمانان; یعنی دو تخریب یا دو اخراب نیست بلکه فقط یکی است فرمود: «یخربون بیوتهم بایدیهم و ایدی المؤمنین » نفرمود هم یهودیان خراب می کردند هم مسلمین بلکه فرمود یهودیان با دستان خود و با دست مسلمین خانه های خود را خراب کردند . این شدت تعذیب است، اگر چیزی مورد علاقه انسان باشد و انسان با دست دشمن خود مورد علاقه خود را از بین ببرد این یک شدت عذاب است، اگر می فرمود خانه های آنها را هم مؤمنین خراب می کردند هم خودشان، این آن شدت عذاب را تفهیم نمی کرد، اما فرمود: خانه های شان را خودشان خراب می کردند منتها یک مقدار با دست خودشان و مقداری هم با دست مؤمنان: «یخربون بیوتهم بایدیهم و ایدی المؤمنین »
مفهوم عبرت
«فاعتبروا یا اولی الابصار» اعتبار از عبرت و عبور و گذشت است . به اشک هم از آن رو «عبره » می گویند که از چشم عبور می کند و به صورت می ریزد، اگر کسی طوری گریه کند که فقط چشمش تر بشود این «عبره » نیست، این که درباره سیدالشهدا (ع) نقل شده است که حضرت فرمود: «انا قتیل العبرات » اگر کسی در مجلس سوگ آن حضرت به قدری گریه کند که فقط چشمش تر بشود این مصداق انا قتیل العبرات نیست، آن قدر باید اشک ریخت که از چشم عبور کند و به گونه برسد که بشود عبره .
اعتبار کردن هم آن است که انسان از امت گذشته به امت حاضر و از نسل گذشته به نسل حاضر عبور کند، این همان فلسفه تاریخ است نه خود تاریخ . قرآن کریم وقتی مسائل علمی یا تاریخی را مطرح می کند مبدا و منتها و آغاز و انجام آنها را هم ذکر می کند . فرق علم بشری با قرآن این است که علم در مسیر افقی اشیا بحث می کند; یعنی فی المثل یک معدن شناس فقط این گونه بحث می کند که این رده های کوه یا خاک چند میلیون سال قبل به چه شکل بوده بعد این چنین شده است و در آینده به چه صورت درخواهد آمد . این روش بحث علمی است که در همه رشته های آن مطرح است .
اما چه کسی و چرا و به چه هدفی این کارها را کرد و این خواص را در طبیعت گذاشت، در علوم مطرح نیست .
قرآن کریم همه اینها را چه درباره علوم تجربی نظیر معادن چه درباره کشاورزی چه درباره دامداری مطرح می کند و سپس اول و آخر این کارها را هم بازگو می کند . درباره تاریخ هم این چنین است یک مورخ و گزارش گر می گوید قومی در آن سرزمین زندگی می کردند بعد جلای وطن کردند، دیگران آمدند و این سرزمین را آباد کردند و . . . اما چرا قوم اول رفتند و دیگران آمدند، در علم تاریخ مطرح نیست . ولی قرآن کریم وقتی این قصص را نقل می کند به آنها روح می دهد; و بلافاصله می فرماید: «فاعتبروا یا اولی الابصار» شما عبرت بگیرید، این یک اصل کلی است و مخصوص سرزمین حجاز و جزیرة العرب یا قوم یهود و یا نژاد و زبان و زمین و زمان خاصی نیست .
استفاده فخر رازی از آیه
امام فخر رازی در تفسیر خود می گوید: ما در کتاب «محصول » - که در علم اصول است - با این آیه و آیه های مشابه آن، ثابت کردیم که قیاس، حجت است . (قیاسی که اهل سنت آن را حجت می دانند همان تمثیل ناقصی است که در منطق مردود شده است) این آیه هرگز دلالت بر حجیت قیاس ندارد .
آن چه که از این آیه و مشابه آن استفاده می شود همان قیاس منطقی است که امامیه آن را حجت می داند، این همان تمثیل جامع دار است که به قیاس برمی گردد و ما هم آن را حجت می دانیم . این چنین نیست که قیاس مصطلح در اصول - که همان تمثیل غیر حجت منطقی است - با این آیه ثابت بشود، تمثیل منطقی آن است که حکمی بر موضوعی ثابت بشود و ما بدون این که راز و رمز ثبوت حکم را برای موضوع بدانیم و فقط بر اساس تناسب هایی که خود، استنباط کرده ایم، آن را به موضوع دیگر رایت بدهیم، این قیاس اصولی (تمثیل منطقی) است، ولی اگر نکته ثبوت آن حکم برای این موضوع را خود دلیل طرح کند این قیاس منطقی است نه قیاس اصولی .
در آیه بعد می فرماید: سر این که ما یهودیان بنی نضیر را مستاصل کردیم این است که آنان با الله مقابله کردند . (صغری) هر کس مقابله با الله کند سرکوب می شود (کبری) .
خلاصه: یهودیان با خدا مقابله کردند (صغری)
هر کس با خدا مقابله کند سرکوب می شود (کبری)
یهودیان سرکوب شدند (نتیجه)
پس مطلبی که در این آیه مطرح شده قیاس مصطلح منطقی است نه قیاس اصولی «ذلک بانهم شاقوا الله و رسوله » (صغری) «و من یشاق الله فان الله شدید العقاب » (کبری) چون کبری کلی است به ما می گوید «فاعتبروا یا اولی الابصار» . پس تلاش فخرالدین رازی بی حاصل است .
اولی الابصار چه کسانی هستند؟
و اما این که فرمود: «فاعتبروا یا اولی الابصار» اولی الابصار را در آیات دیگر به صورت «اولوا الالباب » یاد می کنند و صاحبان بصیرت، گاهی در بعضی از آیات نظیر آیه سوره مبارکه نازعات که جریان آل فرعون را بازگو می کند می فرماید: «فاخذه الله نکال الآخرة والاولی ان فی ذلک لعبرة لمن یخشی » 7 این لمن یخشی یعنی علما چون «انما یخشی الله من عباده العلماء» 8 غیر عالم که نمی ترسد پس این که فرمود: «فاعتبروا یا اولی الابصار» منظور از این اولی الابصار همان اولوا الالباب و علما هستند، اگر گاهی می فرماید: «ان فی ذلک لعبرة لمن یخشی » چون فرمود: «انما یخشی الله من عباده العلماء» پس ان فی ذلک لعبرة للعلماء این علما همان اولی الابصار و اولوا الالباب اند . آن که عبور بکند و بگوید این قضیه اختصاص به گذشته ندارد شامل حال ما می شود .