اگر ماسوا را بهره ای از زیبایی است به لطف و کرم آن بخشندة حُسن است که به موجودات اعتبار و آبرو بخشیده است، چراکه ماسوا همه عین فقر و ربط ووابستگی و نیاز به ذات آن واجب متعال هستند:
همه خوبان بر زیبایی ات ای مایة حسن
فی المثل در بر دریای خروشان چو خس است[41]
* * *
بنابراین هرچه در خود می بینند از او می بینند و وابسته به او، و برای وجود خود حقیقتی نمی یابند. حتی خود را هیچ هم نمی انگارند:
انموذج جمالی و اسطورة جلال
دریای بی کرانی و عالم همه سراب[42]
* * *
و از درک این حقیقتِ رنج آور لذت می برند و آن را به عنوان بزرگترین گنجینة زندگی خود حفظ می کنند:
جمله خوبان بر حُسن تو سجود آوردند
این چه رنجی است که گنجینة پیر و برناست[43]
* * *
پس، از مجاز بیزاری می جویند و به حقیقت پناه می برند:
سرو بستان نیکویی گل گلزار جمال
غمزه ناکرده، زخوبان همه بیزارم کرد[44]
* * *
و چون زیبایی موجودات مجاز است به همین سبب در پی آن زیبایی مطلق و حقیقی بر می آیند تا هرچه بیشتر به او نزدیک شده و از او بهره مند شوند:
بگشای نقاب از رخ و بنمای جمالت
تا فاش شود آنچه همه در پی آنند
ای پرده نشین در پی دیدار رخ تو
جانها همه دل باخته، دلها نگرانند[45]
* * *
پس آن دلبر نازنین عاشق را واله خود کرده از او شیفتة دلسوخته می سازد:
چه کنم شیفته ام سوخته ام، غمزده ام
عشوه ات واله آن لعل گهربارم کرد[46]
* * *
عقل و هوش از او می رباید به وادی جنونش می اندازد و پریشان حال و پریشان گویش می کند:
حجاب از چهرة دلدار، باد صبا بگرفت
چو من هرکس بر او یک دم نظر افکند مجنون شد[47]
و غم عشق و رنج فراق و درد جنون را به ودیعت می سپارد:
همه سرگشتة آن زلف چلیپای ویند
در غم هجر رخش این همه شور و غوغاست[48]
* * *
اما این عاشقی و دلسوختگی، این شیدایی و دیوانگی، این دوری و غمزدگی برای زیبابین و زیباشناس، عین صدرنشینی بر جهان قدس و سرفرازی بر عالم هستی است:
عاشقان صدرنشینان جهان قدسند
سرفراز آنکه بدرگاه جمال تو گداست[49]
|