مقدمه
هرچند ابرهای غیبت مانع از رؤیت سیمای امام هدایت است، بار راهنمایی حق بر زمین نمیماند؛ چرا که خود عهده دار آن است که فرمود «انّ علینا للهدی.» غیبت زمینهساز مسائل و مشکلات تازه ای است؛ مسائلی که مشتاقان قدرت با خالی دیدن عرصه از حجت و وسوسه استفاده از ابزار دیانت پدید می آورند. توجه به عالم دیگر و جهان ماوراء به مثابه ابزاری برای رسیدن به قدرت، تاریخی به قدمت حیات انسان دارد. آثار اجتماعی باورهای دینی همواره برای مشتاقان قدرت و ثروت جذاب بوده است و آن را به شکل های مختلف، دست آویز رسیدن به مقاصد خویش قرار دادهاند. حضور معصوم و اعتماد مؤمنان به او، راه را بر بسیاری از انحرافات می بندد. امام، جلودار زمان و زمانه است و با اشراف بر وضعیت اجتماعی، مشکلات را پیش از وقوع می بیند و زمینه های برخورد مناسب را فراهم می آورد. او با آموزش هایش، ذهنیتی آماده در شاگردان و پیروان پدید می آورد و زمینه های نفوذ و انحراف را به حداقل می رساند. غیبت، محروم شدن از مدیریت مستقیم اوست. اکنون جامعه ای که امام و پدرانش پدید آورده اند، با مشکلات متنوعی روبه رو خواهد بود؛ مشکلاتی که امامان راه برخورد با آنها را آموزش داده و زمینه های لازم را فراهم آورده اند، ولی ممکن نبودن موضع گیری آشکار امام دشواریهای مختلفی را پدید می آورد.
هدایت و مسائل عصر غیبت
غیبت امام، فرصتی است برای بازیهای دنیاطلبان؛ از ادعای دیدن امام در خواب و داشتن پیام از سوی او تا ادعای امامت و مهدویت. حرفهایی که عمدتاً یا زاییده توهم های ذهنی است یا برخاسته از نقشه های فریب کارانه. برخی از این ادعاها با قراین صدقی نیز همراهند و همین وضعیت، کار تشخیص را دشوار می کند و امکان قضاوت کلی را از میان میبرد.
الف) امامت و مهدویت
شیعه تا رحلت امام صادق علیه السلام، دغدغهای برای شناخت امام خویش نداشت. وصایت بیتردید علی علیه السلام و دو فرزندش از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و همچنین جایگاه متفاوت امام سجاد، امام باقر و امام صادق علیهم السلام در میان بنی هاشم، راه را بر هر شبه های میبست. حساسیت حکومت نسبت به خاندان پیامبر و قدرت نیافتن جامعه شیعی نیز جایی برای بازیگران عرصه قدرت فراهم نمی آورد. گسترش جامعه شیعی در عصر امام صادق علیه السلام و سوء استفاده عباسیان از عنوان بنیهاشم و خاندان پیامبر برای رسیدن به قدرت، دیگران را نیز متوجه ابزار تازهای کرد که میتوانست به قدرت اجتماعی و اقتصادی بیانجامد. تلاشهای بنیالحسن که در قیام نفس زکیه از آموزه مهدویت برای جذب مردم استفاده کرد، گامی دیگر در همین مسیر بود. خود بنیهاشم نیز گرفتار بازی قدرت شده بود. ادعای امامت و تلاش برای سوء استفاده از این جایگاه با ادعای عبدالله افطح شکل تازهای یافت. فرزند بزرگ امام صادق علیه السلام با استفاده از ابهام و تقیه موجود در وصیت علنی امام، ادعای جانشینی پدر کرد. این ادعا با مرگ زودهنگام عبدالله به جایی نرسید و صرفاً سبب شد منصور دوانیقی با توجه به بروز اختلاف در جامعه شیعی، نیازی به قتل امام هفتم نبیند و از این تصمیم منصرف شود. جایگاه امام رضا علیه السلام و فرزندانش تا عصر امام عسکری علیه السلام، فرصتی جدّی برای ادعای امامت باقی نگذارد. ادعای جعفر فرزند امام هادی علیه السلام نیز به جایی نرسید و فریادهای او با توجه به سوابق زشت وی و زمینهسازیهای امام هادی علیه السلام و عسکری علیه السلام، طنینی در اجتماع شیعی نیافت. در این میان، ناشناختگی و نبود ارتباط آشکار امام مهدی رحمه الله با جامعه شیعه، این امکان را به مدعیان میداد تا خود را «مهدی» بخوانند و امام دوازدهم شیعیان بنامند. البته ادعای مهدویت، سخنی تازه نبود، بلکه پیش از آن، کیسانیه و فرقه های مختلف شیعه و سنی مطرح کرده بودند.(عبقات الانوار فی امامة الائمة الاطهار، ج 14، ص373)در میان شیعیان دوازده امامی، مهدویت با امامت گره میخورد و جایگاهی خاص مییافت. عصر غیبت، شاهد ظهور مدعیان زیادی بوده که معروفترین آنها، سید علیمحمد شیرازی معروف به سید باب است که در آغاز ادعای بابیت کرد و در ادامه، مدعی مهدویت و حتی نبوت شد و آیین خود را ناسخ دین اسلام دانست.
ب) بابیت
تعبیر «باب» در روایات بسیاری در خصوص ائمه به کار رفته و از آنان با عنوان «ابواب الله» یاد شده است.(صفار، 1404: 61، 199 و 201؛ کلینی، 1407: ج 1: 145، 196 _ 198) برخی اصحاب خاص ائمه نیز «باب» یا «بوّاب» آن امام خوانده شدهاند. برای نمونه، سلمان را «باب علی علیه السلام » خواندهاند یا ابوخالد کابلی و یحیی ام طویل را «باب امام سجاد علیه السلام » (ابن شهر آشوب، 1379: ج 4: 77، 176، 211، 280، 325، 368، 380، 402 و 423؛ ابنصباغ، ؟:241، 262، 274، 281 و 299) و نواب اربعه را «ابواب امام مهدی رحمه الله ». تعبیر «باب» را نمیتوان معادل «بوّاب» دانست؛ زیرا «باب» بودن از شغلی خاص حکایت ندارد و فقط از سطحی متفاوت از ارتباط و جایگاهی خاص نزد یکی از بزرگان خبر میدهد. نواب اربعه و سلمان اگر «باب» خوانده شدهاند، به دلیل ارتباط نزدیک با امام بوده است و آگاهی ایشان از اسرار و وساطتشان برای ارتباط با ایشان. نواب اربعه را نیز به درستی «باب» خواندهاند؛ زیرا ارتباط با امام معصوم از طریق ایشان ممکن می شد. تعبیر «بوّاب» معادل «دربان» در زبان فارسی است و بر شغلی خاص دلالت دارد. «بوّاب»به کسی گفته میشود که برای ورود به محضر بزرگی باید از او رخصت طلبید.(رحمانیان و سراج، 1390: 53؛ زرگرینژاد و سراج، 1390: 79) این وظیفه در تشکیلات امامت اهمیت دارد و هماهنگی برای ارتباط و ملاقات با امام غالباً از طریق این افراد صورت می پذیرفت. «بوّاب» از افراد مورد اعتماد امام محسوب میشد؛ زیرا او یاران امام را میشناخت و از رفت و آمدها خبر داشت. شیخ طوسی در کتاب الغیبه از افرادی نام میبرد که ادعای بابیت کردهاند.(شیخ طوسی، 1411: 397) بنا بر نقل شیخ، اولین مدعی، فردی است به نام شریعی که از اصحاب امام هادی علیه السلام و عسکری علیه السلام است و مدعیان بعدی در عصر امام عسکری علیه السلام و نواب اربعه ظهور کرده و از پذیرش نیابت نواب اربعه سر باز زده اند. پس از شروع غیبت کبری، جامعه شیعه با ادعایی جدّی در بابیت روبه رو نبود مگر در عصر قاجار که در فضای فکری شیخیه و مقبولیت نظریه «رکن رابع» مجالی برای مدعیان فراهم آمد؛ مجالی که با حمایت استعمار به فتنه بابیه منجر شد. در نظریه «رکن رابع» که شیخیه کرمان آن را برگرفته از اندیشه های شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی میدانند، در هر دوره، افرادی ویژه و بزرگانی از شیعه _ نقباء و نجبا _ حضور دارند که با امام زمان علیه السلام مرتبطند و واسطه فیض او به مردمان هستند. اینان رجال الغیب و لایق الهامات الهیاند و واسطهی امام عصر در آموزش شیعیان. شیعه نیز باید به وجود اینان اعتقاد داشته باشد و برای شناختشان بکوشد.(رحمانیان و سراج، 1390: 53؛ زرگرینژاد و سراج، 1390: 79) نظریه شیخیه در خصوص نقبا و نجبا برگرفته از اندیشههای عرفانی است،(فرغانی، 1428: ج 2: 77) اما این نکته در روایات نیز وارد شده که حجت خدا در عصر غیبت، یاورانی دارد که در انجام کارها به او مدد میرسانند. روایات از خصوصیات این افراد و نوع مسئولیت آنان سخنی نگفتهاند و آنچه در کلام اندیشمندان شیخیه وارد شده، برگرفته از فرهنگ و آموزه های عرفانی است. پذیرش وجود نقبا و نجبا مدرکی ندارد، اما تا جایی که به معرفی اشخاصی با این عناوین نپردازد، مشکلساز نیست. پذیرش این عنوان در حق هر کس به معنای ادعای ارتباط اوست با امام زمان در عصر غیبت و قبول بابیت اوست نسبت به حضرت حجت. این معنا از بابیت را در بسیاری از مدعیان امروزین نیز میتوان مشاهده کرد. کسانی که خود را مرتبط با آن سو می پندارند و حامل حرفها و دستورها میدانند، در حقیقت، مدعی بابیت هستند.
ج) نیابت
اصطلاح «نیابت» در فرهنگ شیعی صرفاً در خصوص چهار نفر به کار میرود: عثمان بن سعید، محمد بن عثمان، حسین بن روح و علی بن محمد سیمری. اینان کسانی هستند که پس از آغاز غیبت، جانشینان امام زمان رحمه الله محسوب شدند و رهبری جامعه شیعی را بر عهده داشتند. نواب اربعه پیش از تصدی مقام نیابت، از وکلای بزرگ ائمه بودند. نیابت از امام به معنای رهبری سازمان وکالت نیز بود. همانگونه که وکلای امام افزون بر شأن تصرف در وجوه، لازمالاطاعه بودند، نایبان امام چنین شأنی را حتی نسبت به دیگر وکلا داشتند. نوّاب تنها کسانی بودند که به ارتباطشان با حجت خدا تصریح شده و در جامعه شیعی مقبولیت یافته بود. نایب از جانب امام سخن میگفت و از سوی او نامه و پیام میآورد و همه اینها سخن امام تلقی می شد.(کلینی؛ کافی، ج 1، ص 330)ادعای نیابت، ادعای شأنی فراتر از وکالت و حتی بابیت است که نایب، هم واجد شأن وکالت و بابیت است و هم سرپرستی وکلا را بر عهده دارد و تنها مرجع قطعی برای تعیین نظر و دستور امام نیز تلقی میشود. تاریخ عصر غیبت از کسانی خبر میدهد که تلاش کردند تا چنین شأنی را به خود نسبت دهند؛ تلاشی که به دلیل آگاهی جامعه شیعی از علایم نایب، درایت علمای شیعه و وکلای امام و همچنین دستورها و تدبیرهای حجت خدا به جایی نرسید.
د) تشرّف و نقل مطالب از امام
افراد بسیاری در عصر غیبت صغری و پس از آن، مدعی ملاقات با امام زمان رحمه الله و شنیدن مطالبی از ایشان شده اند. برخی از این موارد با قراینی همراه است که ما را از صحت ادعا مطمئن می کند. برخی مدعیان تشرّف، ادعیه و سخنانی را از زبان امام نقل کرده اند یا توصیه ها و دستورهایی را از جانب او ابلاغ می کنند. آیا این سخنان پذیرفتنی است و می توان ادله حجیت خبر واحد را در چنین مواردی مستند قرار داد و با مطالب نقل شده همان رفتاری را کرد که با روایات معصومان انجام میدهیم؟
ه) مشاهده امام
افراد بسیاری در عصر غیبت از توفیق مشاهده از حضرت حجت سخن گفتهاند. مشتاقان بسیاری با چلهنشینی و توسل به این مهم دست یافته و برخی نیازمندان و مصیبتزدگان نیز ایشان را ملاقات کرده و از تفقدشان بهره مند شده اند. ادعای مشاهده گاه زمینه ساز نوعی اعتبار اجتماعی در جامعه دینی است و شیعیان نگاه و التفاتی خاص به فرد مدعی دارند. آیا این رویه و رویکرد را می توان پسندیده و مقبول دانست؟ آیا با چنین مدعیاتی میتوان با حسن ظن برخورد کرد؟
و) رؤیت در خواب
افراد بسیاری ادعای رؤیت امام زمان را دارند، اما نه در بیداری. این ادعا هنگامی قوت مییابد که روایات عدم تمثل شیطان به ائمه(شیخ صدوق، 1413: ج 2: 585) نیز مستند قرار می گیرد و تعبیر «من رآنی فی منامه فقد رآنی» (کنزالعمال، ج 15، ص 384) از رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم به چنین خوابهایی اعتبار میبخشد. چنین ادعایی گاه برتر از ادعای رؤیت در بیداری قرار میگیرد؛ زیرا با توجه به روایات عدم تمثل شیطان و شناخت معصوم در عالم رؤیا جایی برای تردید باقی نمیماند، حال آنکه در بیداری، شبهه اشتباه در تطبیق و احتمال برخورد با نیکوکاران پنهانکار وجود دارد و نسبت دادن حادثه و مطالب به امام معصوم دشوار است.
ز) علایم ظهور
قرن هاست که اشتیاق به تعجیل در ظهور در کنار وجود ابهام و اجمال در روایات علایم ظهور موجب شده است تا جامعه شیعه هر از گاهی شاهد پیشبینیهایی برای ظهور حجت خدا باشد. داستان این پیش بینی ها به سخنان کسانی از قبیل شاه نعمتالله ولی و امثال او محدود نیست و بزرگانی چون مرحوم مجلسی نیز به این وادی گام نهاده اند. سخن از نزدیکی ظهور و تطبیق علایم روایی بر حوادث خارجی بحثی است که همچنان جذابیت خود را برای برخی افراد حفظ کرده است. فضای مبهمی که از روایات علایم ظهور بر ذهن مینشیند، بیش از آنکه راه گشا باشد و ابزاری برای شناخت در اختیار بگذارد، به بهانهای برای مدعیان بدل شده و حتی زمینه بدبینی و انکار را فراهم آورده است. آیا میتوان رویکردی تازه به این احادیث داشت و به ملاکی مناسب برای تشخیص حدوث علایم ظهور دست یافت؟
ریشه های مشترک و قاعده وجوب هدایت
این مسائل با هم فرق دارند، اما ریشه های مشترکی دارند که تحلیل آن و ارائه پاسخی مبنایی به آن میتواند راهی متفاوت را در جواب گویی به این شبهه ها پیشروی ما قرار دهد.
1-آنجا که هدایت بر عهده خداست، سطح توقع تغییر می کند و شکل کار متفاوت خواهد بود. هنگامی که سخن از اثبات امامت و مهدویت است، باید فراموش نکنیم که تشخیص امام از مدعی جز به راهنمایی حق مقدور نیست. اتصال به غیب و عصمت از گناه و اشتباه امری نیست که چشمان کمسوی مردمان قادر به تشخیص آن باشد. اثبات رسالت یا امامت به ارائه معجزه یا کرامتی نیاز دارد که حضور و حمایت خدا از مدعی را ثابت کند. نباید فراموش کرد که نیروهای بسیاری در درون انسان و هستی وجود دارد که با روشهای مختلفی به تسخیر در میآید؛ روشهایی که از خدا و دیانت در آن خبری نیست. مدعی میتواند با خبر دادن از امور پنهان، با تسخیر نفوس ناتوان یا تصرفاتی در اشیا، دیگران را جذب و با خود همراه کند. اکنون بار اثبات ادعا بر عهده خداست. پس باید سطح توقع را بالا برد و مطالباتی کرد که تأمین آن صرفاً در وسع اوست؛ مطالباتی چون تصرف در نفوس قوی و خبر دادن از درون این افراد و از آینده. این سخن را در ادعای نیابت و بابیت و حتی آنجا که آوردن پیامی از سوی معصوم ادعا شده است، میتوان تکرار کرد؛ زیرا با پذیرش عصمت معصوم، این دعاوی چه در باب منصب نیابت و بابیت باشد و چه در آوردن پیام، همگی به اثبات اموری نیاز دارد که جز با دخالت و حمایت حق قابل اثبات نیست. نایب، باب و حامل پیام ادعای اتصال با منبعی را دارند که اعجاز و کرامت، جلوه های کوچکی از توان مندی اوست و ادعایی کرده اند که جز با ارائه چنین اموری قابل اثبات نیست.
2-حجیت منقولات از امام محتاج احراز شروط حجیت خبر است. حجیت خبر را چه موکول به وثوق و اطمینان به صدور بدانیم و چه وثاقت راوی را برای پذیرش خبر کافی بشماریم، اثبات اعتبار خبر از امام زمان رحمه الله بسیار دشوار است. آنچه از امام در عصر غیبت نقل شده، گاه دعا و توسل هایی است که قوت و نورانیت متن آن میتواند شاهدی محکم برای اطمینان به صدور باشد. در دیگر موارد، با توجه به ناشناختگی امام و همچنین احتمال توهم، تحلیل نادرست یا فریب کاری از سوی مدعی، پذیرش خبر نیازمند بررسیهای زیادی است. شاید روایاتی مانند نقل حاج علی بغدادی در تشرّف معروفش(نوری، 1384: ج 2: 573) را بتوان مصداق چنین خبرهایی دانست.
3-احراز ملاقات فرد با امام یا مشاهده ایشان معمولاً ممکن نیست؛ چون سیمای امام برای شیعیان شناخته نیست و فردی که ادعای تشرّف دارد، نمیتواند قراین اطمینان آوری بر ملاقات با حجت خدا ارائه کند. اطمینان او به مواجهه با امام زمان رحمه الله برای دیگران اطمینان آور نیست. از این رو، در صورت نقل مطالبی از فرد ملاقات شده نمی توان با این مطالب به مثابه سخنان امام عمل کرد.
4-ملاقات با امام و مشاهده ایشان، دلیلی بر فضیلت فرد محسوب نمی شود و امتیازی را ثابت نمیکند. مشاهده رسول یا امام و ملاقات با ایشان امکانی است برای بهرهمندی و توفیقی است برای هدایت، اما ملاک امتیاز و معیار فضیلت در نگاه دینی چنین اموری نیست. آن کس که چنین توفیقی داشته است، مسئولیت بیشتر و توقعی فزونتر متوجه اوست. قرآن به ما میآموزد که از مرتبطان با رسول توقعی فزونتر داشته باشیم. و بدانیم که داشتن نزدیک ترین رابطهها با اولیای خدا، ملاکهای ارزیابی را تغییر نخواهد داد. ملاقات با فردی در عصر غیبت میتواند پاسخی باشد به نیاز دردمندی که تاب و توان از کف داده یا از بین بردن دغدغه هایی باشد که به سبب نبود طولانی امام در عصر غیبت حاصل شده است. فراموش نکنیم که بسیاری از مدعیان، جز خودفروشی قصدی ندارند و جز نفسانیات خود چیزی ندیدهاند. عاشقان، عشق خود را بر سکوی بازار عرضه نمیکنند و حکیمان، دلها و چشمها را به خود نمیخوانند؛ که اسرار غیب در دل آنانی است که دهانشان به حکمت مُهر است.
5-دیدن اولیای خدا حتی در خواب میتواند بشارتی باشد و مای های برای تحول، اما آنچه در خواب دیده یا شنیده میشود، نمیتواند مبنای قضاوتی یا مستند سخنی باشد. ما همگی تجربه ها و شنیدههای از خوابهای مطابق واقع داریم؛ خوابهایی که از وقایع آینده خبر داده و بشارت یا انذاری در دل خود داشتهاند. خواب حتی برای بیننده آن حجیتی ندارد و مستند سخن یا قضاوتی نیست، چه رسد به دیگران که راهی برای احراز تحقق خواب و صحت درک و نحوه نقل آن ندارند. تکیه بر خواب، دل سپردن به سراب است و خانه ساختن بر موج آب.
6-حادثه عظیمی چون ظهور نمیتواند با علایمی مبهم و اشاراتی غامض نشانه گذاری شده باشد. علایم ظهور نشانه گذاریهای پروردگار است برای راهنمایی بندگان تا هنگام ظهور، شبههای باقی نماند و حجت بر همگان تمام شود. آنجا که او عهدهدار علامتگذاری باشد، جایی برای شبهه و زمینهای برای تردید بر جا نخواهد گذارد. از جابر بن یزید از امام باقر علیه السلام نقل شده است که فرمود: تا زمانی که آسمان و زمین آرامند، شما نیز آرام بگیرید؛ یعنی بر کسی خروج نکنید؛ زیرا در مسئله شما امری پنهان نیست. آگاه باشید که به راستی، نشانهای از خدای عزّ و جلّ است نه از مردم. آگاه باشید که به راستی، روشنتر از خورشید است؛ بر نیک و بد پنهان نخواهد ماند. آیا صبح را میشناسید؟ به راستی، همانند صبح است که در آن پوشیدگی نیست.(نعمانی، 1397: 200)
روایات و مسائل عصر غیبت
احاطه معصومان بر مشکلات پیش روی سبب شد تا پیش از بروز مشکل، راهحلها آماده باشد و زمینههای برخورد فراهم شود. به مسائل عصر غیبت، دهها سال پیش از آغاز آن توجه شده و ابزارهای مقابله با آن در دسترس قرار گرفته است.
1-علایم امامت و مهدویت
از نگاه شیعه، امام مهدی رحمه الله، دوازدهمین رهبری است که وصایت رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم و امامت امت را بر عهده دارد. عصر غیبت، عصر رهبری آخرین بازمانده از امامان معصوم است. ادعای مهدویت به معنای ادعای امامت است و آن که مدعی این جایگاه است، باید با علایم آن همراه باشد. کلینی در بابی مستقل(کلینی، 1407: ج 1: 284) از جلد اول کتاب کافی، روایاتی را نقل کرده که به نظر او، حجتی است بر امامت و دلیلی است بر صحت ادعا. او موارد زیر را از حجتهای امامت میشمارد:
1-شهرت به وصی بودن؛
2-فضل و نبودن شبهه آلودگی؛
3-همراه داشتن سلاح پیامبر؛
4-اولویت نسبت به امام قبل؛
5- پاکی در تولد؛
6-خوب تربیت یافتن؛
7-پاسخ گو بودن به پرسش ها و آغازگری در هدایت؛
8-خبر دادن از آینده؛
9-سخن گفتن به همه زبانها و آگاهی از زبان همه انسانها و حیوانات؛
10-به سرگرمی و بازی نپرداختن؛
11-فرزند بزرگ تر امام پیشین بودن.
برخی از این امور، علامتی برای همگان نیست. مثلاً پاکی در تولد، علامتی برای کسانی است که آن هنگام حاضر بوده یا نقل افراد حاضر به طریقی معتبر به ایشان رسیده باشد. سلاح نیز با شروط مشابهی میتواند علامت محسوب شود. پاسخ گو بودن به پرسشها، علامتی است برای اهل علم که پاسخ وزین را از جواب سخیف تشخیص میدهند. ارشدیت در اولاد نیز علامتی کامل نیست؛ زیرا در روایات، دو مورد از این قاعده، استثنا شده است: اول، امامت حسین بن علی و دوم، وجود عیب و زشتی در فرزند بزرگ تر. خوب تربیتیافتن نیز علامتی است که در بیشتر اولاد ائمه به چشم میخورد. البته اموری مانند شهرت به وصایت، خبر دادن از آینده، برتری نسبت بر دیگر اولاد و همچنین آشنایی با همه زبانها میتواند قرینهای عام برای امامت تلقی شود. در تشخیص امام مهدی رحمه الله از مدعیان گزافهگو صرفاً خبر دادن از آینده و آشنایی با همه زبانهای انسانها و حیوانات قابل استفاده است و دیگر علایم با توجه به ناشناختگی امام و ناآشنایی ما با زندگی ایشان کارآیی نخواهد داشت. در روایات دیگر، استجابت دعوت و خبر دادن از دل دیگران نیز علایم امام تلقی شده است که در خصوص مدعی مهدویت نیز امکان به کارگیری آن وجود دارد. افزون بر این همه، برخی علایم ظهور را میتوان علامتی برای شناخت امام مهدی رحمه الله نیز دانست؛ علایمی از قبیل ندای آسمانی، خروج سفیانی و یمانی، فرو رفتن لشکریان در زمین و کشته شدن نفس زکیه. البته از میان علامات روایی، صرفاً مورد اول را میتوان علامتی جدّی در روزگار ما دانست؛ زیرا تشخیص سفیانی، یمانی و نفس زکیه با توجه به پراکندگی سخنان وارد شده و کثرت مدعیان در عصر غیبت چندان مقدور نیست و نمیتوان از این قبیل امور به مثابه علامت و نشانه بهره برد. فرو رفتن لشکریان در زمین نیز اگر چه امری غریب است، ساختن نمونه دروغین از آن چندان دشوار نیست.
2-نیابت و بابیت
دشواریهای ادعای امامت، مدعیان را به دعوی نیابت و بابیت میکشاند؛ ادعایی که با توجه به در دسترس نبودن امام غایب در غیبت کبری، راهی برای تکذیب آن نیست. مرور تاریخ مدعیان مهدویت از رواج بیشتر این شکل از ادعا حکایت دارد، گر چه برخی مدعیان پس از فریفتن جمعی و سیطره بر فکر و عقل آنها، ادعای خود را بالاتر برده و از امامت، رسالت و حتی الوهیت نیز سخن گفته اند. در حقیقت، ادعای نیابت یا بابیت، ادعای ارتباط مستمر با حجتخداست و آوردن پیام از سوی او. پیش تر گفتیم که ادعای نصب به عنوان رسول یا امام به ارائه نشانهای از سوی خدا نیاز داشت و ادعای نصب از سوی امام نیازمند حمایت و ارائه نشانه از سوی امام پیشین بود. نوّاب اربعه از یکسو، نصب و تأیید امامان پیشین و نایبان گذشته را داشتند و از سوی دیگر، با ارائه کرامات، هر گونه تردید را از میان میبردند.
پذیرش نوّاب اربعه از سوی قاطبهی جامعه شیعی مرهون چند امر بود:
1-تأیید شخصیت، اعتبار و نیابت دو نایب اول از سوی ائمه پیشین و تعیین نایبان بعدی از سوی نایب قبل؛(شیخ طوسی، 1411: 353 _ 396)
2-همراهی و تأیید سازمان وکلا. افزون بر این، ارائه کرامات متعدد از سوی نوّاب در پذیرش جامعه شیعه نقش مهمی داشت؛ کراماتی از قبیل:
1-توضیح دهی کامل نوّاب در خصوص اموال به دست آمده؛ کلینی؛ کافی؛ ج 1، ص522،
2-خبر دادن از آینده؛ کلینی؛ کافی؛ ج 1، ص524،
3-انجام تصرفات خارقالعاده؛ قطب الدین راوندی؛ الخرائج و الجرائح؛ ج 3، ص 1125-
4-اطلاع دادن از درون و باطن افراد؛ شیخ طوسی؛ الغیبة؛ ص 282
5-خبر دادن از اموری که بر همگان پنهان بوده است؛ شیخ صدوق؛ کمالالدین، ج 2، ص 516
6-امور خارقالعاده در توقیعات. کلینی، ج 1، ص 508 _509، 524
3- مشاهده و نقل مطالب
افراد بسیاری در عصر غیبت ادعای تشرّف به حضور امام عصر را کردهاند که نام و شرح تشرّف ایشان در برخی کتابها مانند نجم الثاقب و جنة المأوی جمعآوری شده است. با مرور محتوای این کتاب ها میتوان جهت تشرّف را در چند عنوان دستهبندی کرد: معالجه افراد، آموزش دعا به افراد گرفتار، پاسخ به برخی پرسش ها و ایجاد توجه در برخی افراد. در بسیاری از حکایات، احراز صحت ادعا دشوار است، ولی کثرت موارد و قراین موجود در برخی از آنها به گونهای است که از وقوع تشرّف میتوان اطمینان یافت. سه نکته در این تشرّفات قابل توجه است: اول، فرد تشرّف یافته از آن سو انتخاب میشود و خود، امکانی برای مشاهده ندارد. دوم، تشرّف معمولاً تکرار نمی شود و به برخوردی کوتاه محدود میگردد. نکته سوم، بزرگانی که به این جهت مشهور شده اند و نامشان در این تشرّفات آمده است، ادعایی در این زمینه ندارند. نکته اخیر را میتوان این گونه توضیح داد که ابراز تشرّف، متوجه کردن چشمها و دلهاست به سوی خویش و چنین رفتاری از کسانی دغدغه توحید دارند، زیبنده نیست. افزون بر این، بهرهمندی از لطف حضور معصوم امری است که با ابراز تشرّف و جلب توجه دیگران سازگار نیست؛ چون شایبه ریا و عُجب در آن بسیار است و محرومیت را به دنبال خواهد داشت. در آخرین توقیع وارد شده از امام عصر رحمه الله به مسئله ادعای مشاهده نیز پرداخته شده است: ابومحمد حسن بن احمد مکتب می گوید: سالی که شیخ علی بن محمد سمری وفات کرد، من در بغداد بودم. چند روز پیش از مرگش نزد او حاضر شدم. دست خطی برای مردم بیرون آمد که این نسخه آن است: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. ای علی بن محمد سمری، خدا اجر برادرانت را درباره تو بزرگ گرداند. تو در فاصله شش روز دیگر خواهی مرد. کارهای خود را جمع کن و به هیچ کس وصیت مکن که پس از مرگت بر جایگاه تو بنشیند. همانا غیبت کامل واقع شد و ظهوری نیست مگر پس از اجازه خدای عزّ و جل و این پس از مدت دراز و سختی و تیرگی دل ها و پر شدن زمین از بیداد است. به زودی کسانی نزد شیعیان من می آیند که مدعی مشاهده امام هستند. آگاه باشید که هر کس پیش از خروج سفیانی و صیحه آسمانی دعوی مشاهده کند، دروغگو و فریب کار است و لا حول و لا قوة الا باللَّه العلی العظیم.(شیخ صدوق، 1395: ج 2: 516)این توقیع را رونویس کردیم و از نزد او بیرون شدیم. روز ششم نزد او برگشتیم در حالی که جان میداد. به او گفته شد: وصی پس از تو کیست؟ گفت: برای خدا امری است که او خود رساننده آن است و درگذشت _ خدا از او راضی باشد _ و این، آخرین سخنی بود که از او شنیده شد. توقیع صرفاً با یک واسطه _ حسن بن احمد المکتِّب _ از سمری نقل شده است که او نیز از مشایخ صدوق محسوب میشود. نقل آخرین توقیع امام زمان رحمه الله از حسن بن احمد میتواند قرینهای بر اعتماد صدوق به او باشد. همچنین استحکام و قوت متن توقیع نیز قرینهی دیگری است بر صدور آن از جانب امام. در این توقیع، مدعی مشاهده، دروغگو و فریب کار شمرده شده است و به نظر نمیرسد صرف ادعای تشرّف منظور باشد، بلکه مراد، کسی است که ادعای امکان رؤیت و ملاقات با امام را دارد؛ ادعایی که مقدمهای است بر ادعای بابیت و نیابت. با توجه به اینکه خروج سفیانی و صیحه آسمانی، آغازی است بر ظهور و آشکار شدن امام، این روایت، هر گونه رابطهی پنهان با افراد مدعی مشاهده را نفی کرده و امکان تماس را برای چنین افرادی منتفی دانسته است. مطالبی که از امام در قالب نقل تشرّفات مطرح شده، بسیار محدود است. این مطالب اگر تمامی شروط اعتبار یک خبر را داشته باشند و اطمینان به صدور آن از جانب امام حاصل شود، در خور اعتمادند. بررسی تشرّفات از نادر بودن چنین مواردی حکایت دارد.
4-دیدن معصومان در خواب
بر خلاف تشرّف که کمتر کسی ادعای آن را دارد، دیدن معصومان در خواب از جمله ادعاهایی است که از زبان یا به نقل از بسیاری از افراد شنیده میشود. با توجه به ابهام در منشأ خواب و بی اعتمادی اهل دانش به وقایعی که هنگام خواب در ذهن شکل میگیرد، کمتر کسی به محتوای خواب اعتماد کامل میکند. البته وجود رؤیاهای صادقه و همچنین برخی روایات باعث شده است ادعای اعتبار این قبیل رؤیاها در خور بررسی بیشتر باشد؛ روایاتی که دیدن پیامبر و معصومان را در رؤیا مواجههای واقعی با ایشان تلقی کردهاند: از امام رضا علیه السلام روایت است که مردی خراسانی به او عرض کرد: یا بن رسول الله، من رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را در خواب دیدم که به من می فرمود: چه طور باشید وقتی که در زمین شما دفن شود پاره ای از تن من و امانت تن من به شما سپرده شود و ستاره من در زمین شما غروب کند؟ حضرت رضا علیه السلام فرمود: منم مدفون در زمین شما و منم پاره تن پیغمبر شما و منم امانت و منم آن ستاره. هر کس مرا زیارت کند و آنچه خدای تبارک و تعالی از حق و طاعت من واجب کرده است، بشناسد من و پدرانم در روز قیامت، شفیعان اوییم و هر که ما شفیعان او باشیم، در روز قیامت نجات یابد، گرچه بر او مانند گناهان انس و جن باشد. همانا پدرم از جدّم و او از پدرش که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم باشد، نقل کرد که فرمود: هر کس مرا در خواب ببیند، خود مرا دیده است؛ زیرا شیطان در صورت من در نیاید و نه در صورت هیچ کسی از اوصیایم و نه در صورت هیچ کسی از شیعیانشان و به راستی، خواب راست یکی از هفتاد جزو نبوت است. این روایت، مواجهه در خواب با پیامبر، اوصیا و شیعیان را همسان مواجهه با ایشان در بیداری تلقی کرده است. از این رو، شنیدن مطلبی در خواب از رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم و معصومان به منزله شنیدن آن در بیداری است و همان اعتبار را خواهد داشت.(شیخ صدوق، 1376: 64)این بیان در روایات دیگر از خاصه و عامه نقل شده است و شاید بتوان ادعای اطمینان به صدور آن داشت. با این حال، چند نکته در این استناد به مطالب منقول از معصوم در رؤیا در خور توجه است:
1-رؤیای فرد، دریافتی است درونی برای او که دیگری هیچ راهی برای کشف صحت رؤیا و درستی دریافت فرد از آن ندارد. این ویژگی باعث میشود تا جز در اندک مواردی نتوان به منقولات دیگران اعتماد کرد. عوامل متعددی مانند صداقت نداشتن مدعی و توهم و بیدقتی در او یا حکایتکنندگان، در شکلگیری بدگمانی مؤثر هستند.
2-شناخت معصوم در خواب نیازمند آشنایی با سیمای او در بیداری است. چگونه میتوان مطمئن شد کسی که در خواب رؤیت شده، شخص امام معصوم است؟ آری، گاه در خواب، قراینی روشن بر این مطلب دلالت می کند و فرد خوابدیده به تشرّف اطمینان مییابد، اما این اطمینان کمتر رخ می دهد و بسیار کمتر قابل انتقال به دیگری است.
3-دیدن معصوم در خواب همانند تشرّف به محضر او در بیداری از الطاف و هدایتهای الهی است و آن کسی که صلاحیتش را مییابد، کمتر زبان به نقل آن میگشاید. دیدن معصوم در خواب، بالاتر از تشرّف به محضرش در بیداری نیست و پذیرش این ادعا نیز همان دغدغه و مراقبتها را میطلبد.
4-در دعوای میان اهل ادیان و مذاهب، استناد به خوابهایی از پیامبران و ائمه هدی علیهم السلام بسیار دیده می شود. این حجم از ادعا، اعتبار خواب های یادشده را به طور کلی زیر سؤال میبرد. آیا میتوان این منقولات رؤیایی را از قبیل خبرهای منقول از معصومان دانست و قواعد تعادل و تراجیح را در مورد آن به کار برد؟ آیا میتوان همه این افراد را به دروغگویی و گرفتاری در اوهام متهم کرد؟
5-اهمیت دستورها و آموزه های دینی اقتضا دارد از ابزاری مناسبتر در ارائه آنها استفاده شود؛ ابزارهایی روشن و بی شبهه. به این بیان عقلانی در روایات معتبر نیز اشاره شده است: عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ: مَا تَرْوِی هَذِهِ النَّاصِبَةُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاک فِیمَا ذَا فَقَالَ فِی أَذَانِهِمْ وَ رُکوعِهِمْ وَ سُجُودِهِمْ فَقُلْتُ إِنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّ أُبَیَّ بْنَ کعْبٍ رَآهُ فِی النَّوْمِ فَقَالَ کذَبُوا فَإِنَّ دِینَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ أَعَزُّ مِنْ أَنْ یُرَی فِی النَّوْمِ.(کلینی، 1407: ج 3: 482)
6-علامه حلی در پاسخ به پرسش سید مهنّا در خصوص لزوم عمل به دستورهایی که فرد از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در خواب دریافت کرده، فرموده است: ما یخالف الظاهر فلا ینبغی المصیر الیه، و أما ما یوافق الظاهر فالأولی المتابعة من غیر وجوب، و رؤیته صلی الله علیه و آله و سلم لا یعطی وجوب اتباع المنام. (علامه حلی، 1401: 98)سزاوار نیست رفتن به سوی چیزی که با ظاهر ادله مخالف است، ولی در آنچه با ظاهر ادله موافقت دارد، بهتر است از آن تبعیت شود. البته این تبعیت واجب نیست؛ زیرا دیدن او، وجوب تبعیت از خواب را نتیجه نمیدهد.
5-علایم ظهور
علایم ظهور یکی دیگر از مصداق های هدایتهای الهی است؛ هدایتهایی که ذهنها را برای پذیرش حجتخدا آماده می کند و جایی برای شبهه و سؤال باقی نمیگذارد. امروزه این علایم نیز خود معرکه آرا شده و در شمارش، قطعیت، معنای حقیقی و تطبیق آن بر وقایع دیروز و امروز اختلافات گستردهای بروز کرده است. این نوشته درصدد ورود به اختلافات در علایم ظهور نیست و صرفاً بر این نکته تأکید دارد که آنجا که قرار است پروردگار با عرضه علامتی از حجت خود حمایت کند، علامتی خدایی و در خور شأن حق عرضه خواهد کرد. آنچه در روایات به ما وعده شده، کنار رفتن هر گونه شبهه و تردید است. علامتگذاری او برای خروج قائم همانند علامتگذاریهایش برای انبیا و اولیای خویش است که هیچ بهانهای برای کسی باقی نمیگذاشت تا عذری نماند و همگان در روشنی تصمیم بگیرند.(کلینی، 1407: ج 1: ص 338) مفضل بن عمر گوید: خدمت امام صادق علیه السلام بودم. در اتاق، مردم دیگری هم نزدش بودند که من گمان کردم روی سخنش با دیگری است. امام فرمود: همانا به خدا سوگند که صاحب الامر از میان شما پنهان شود و گمنام گردد تا آنجا که می گویند او مرد، هلاک شد، در کدام دره افتاد و شما مانند کشتی گرفتار امواج دریا، متزلزل و واژگون شوید و نجات نیابید جز کسی که خدا از او پیمان گرفته و ایمان را در دلش ثبت کرده و او را با روحی از جانب خود تقویت کرده است. همانا دوازده پرچم مشتبه برافراشته گردد که هیچ یک از دیگری شناخته نشود(حق از باطل مشخص نگردد). زراره گوید: من گریه کردم. امام فرمود: چه چیز تو را به گریه آورد ای اباعبداللَّه؟ عرض کردم: قربانت، چگونه نگریم که شما می فرمایید: دوازده پرچم مشتبه است و هیچ یک از دیگری شناخته نشود. زراره گوید: در مجلس آن حضرت، روزنی بود که آفتاب از آنجا میتابید. حضرت فرمود: این آفتاب آشکار است؟ گفتم: آری. فرمود: امر ما از این آفتاب روشن تر است.
نتیجه گیری
آفرینش انسان به گونه ای است که برای راه یابی به کمال خویش محتاج هدایت حق است. هدایت حق، جلوه های گوناگونی دارد که به تفاوت نیاز مخاطب و توان او و به تناسب وضعیت ها رخ نشان می دهد و همه جا، حجتی رسا عرضه می کند و جایی برای عذر باقی نمی گذارد. هدایت حق پس از تجلی در شکل تعیین پیامبران و امامان با تبیین راه تشخیص ایشان در قالب اعجاز و کرامت ادامه می یابد. هر کس که سخن از اتصال از آن سو میزند، باید چنین مؤیدی را همراه داشته باشد. علامت گذاری های او خدایی است و جایی برای تردید باقی نمی گذارد. مشاهده و حتی مصاحبت و معاشرت با اولیای خدا دلیلی بر مزیّت نیست که چه بسیار همراهانی که با عذاب مضاعف روبه رو شدند و چه فراوان مشتاقانی که با وجود فاصله در زمان و مکان، در کنار بودند و همراه.
منابع
ابن أبی زینب، محمد بن ابراهیم (1397ه. ق). الغیبة ( للنعمانی)، 1جلد، تهران: نشر صدوق، چاپ اول.
ابن بابویه، علی بن حسین (1404 ه. ق). الإمامة و التبصرة من الحیرة، 1جلد، قم: مدرسة الإمام المهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف، چاپ اول.
ابن بابویه، محمد بن علی (1376). الأمالی (للصدوق)، 1جلد، تهران: کتابچی، چاپ ششم.
_______________________ (1378ه. ق). عیون أخبار الرضا علیه السلام، 2جلد، تهران: نشر جهان، چاپ اول.
_______________________ (1395ه. ق). کمال الدین و تمام النعمة، 2جلد، تهران: اسلامیه، چاپ دوم.
_______________________ (1413 ه. ق). من لا یحضره الفقیه، 4جلد، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ دوم.
ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی (1379 ه. ق). مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، 4جلد، قم: علامه، چاپ اول.
ابن طاووس، علی بن موسی (1330 ه. ق). جمال الأسبوع بکمال العمل المشروع، 1جلد، قم: دار الرضی، چاپ اول.
ابن عربی، محیی الدین (بی تا). الفتوحات المکیة، 4جلد، بیروت: دار الصادر، چاپ اول.
ابویعلی موصلی، احمد بن علی (بی تا). مسند ابییعلی، 13 جلد، دمشق: دار المأمون للتراث، چاپ اول.
احمد بن حنبل (بی تا). مسند أحمد، 6 جلد، بیروت: دار صادر.
اربلی، علی بن عیسی (1381ه. ق). کشف الغمة فی معرفة الأئمة (ط _ القدیمة)، 2جلد، تبریز: بنی هاشمی، چاپ اول.
بحرانی، یوسف بن احمد (1423 ه. ق). الدرر النجفیة من الملتقطات الیوسفیة، 4 جلد، بیروت: دار المصطفی لاحیاء التراث.
بخاری، محمد بن اسماعیل (1401 ه. ق). صحیح بخاری، 8 جلد، استانبول: دار الفکر.
جباری، محمدرضا (1382). سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه علیهم السلام، 2 جلد، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ اول.
حنبلی، ابن العماد (بی تا). شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، 8 جلد، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ اول.
رحمانیان، داریوش و محسن سراج (1390). «اصل معرفت به رکن رابع»، مطالعات تاریخ اسلام، سال سوم، شماره 8-
زرگرینژاد، غلام حسین و محسن سراج (1390). «اصول دین و مذهب و نظریه ناطق واحد در اندیشهی شیخیه»، مجله مطالعات تاریخ اسلام، سال سوم، شماره 10-
سیوطی، عبدالرحمان بن ابی بکر (1385). العَرْفُ الوَرْدِی فی أخبار المَهْدِی، 1 جلد، تهران: المجمع العالمی للتقریب بین المذاهب الاسلامیه.
شیخ حر عاملی، محمد بن حسن (1418ه. ق). الفصول المهمة فی أصول الأئمة (تکملة الوسائل)، 3جلد، قم: مؤسسه معارف اسلامی امام رضا علیه السلام، چاپ اول.
_______________________________ (1425 ه. ق). إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، 5 جلد، بیروت: اعلمی، چاپ اول.
صفار، محمد بن حسن (1404 ه. ق). بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد صلی الله علیه و آله و سلم، 1جلد، قم: مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ دوم.
طبرانی، سلیمان بن احمد (بی تا). المعجم الکبیر، 25 جلد، بیروت: داراحیاء التراث العربی، چاپ دوم.
طبرسی، احمد بن علی (1403 ه. ق). الإحتجاج علی أهل اللجاج (للطبرسی)، 2جلد، مشهد: نشر مرتضی، چاپ اول.
طبری آملی صغیر، محمد بن جریر بن رستم (1427 ه. ق). نوادر المعجزات فی مناقب الأئمة الهداة علیهم السلام، 1جلد، قم: دلیل ما، چاپ اول.
طوسی، محمد بن الحسن (1411ه. ق). الغیبة للحجة، 1جلد، قم: دار المعارف الإسلامیة، چاپ اول.
_______________________ (1414ه. ق). الأمالی، 1جلد، قم: دار الثقافة، چاپ اول.
علامه حلی، حسن بن یوسف (1401 ه. ق). اجوبه المسائل المهنائیه، 1 جلد، قم: چاپ خانه خیام.
فتال نیشابوری، محمد بن احمد (1375). روضة الواعظین و بصیرة المتعظین (ط _ القدیمة)، 2جلد، قم: انتشارات رضی، چاپ اول.
فرغانی، سعیدالدین (1428 ه. ق). منتهی المدارک فی شرح تائیة ابن فارض، 2جلد، بیروت: دار الکتب العلمیة، چاپ اول.
قطب الدین راوندی، سعید بن هبة الله (1409 ه. ق). الخرائج و الجرائح، 3جلد، قم: مؤسسه امام مهدی (عج)، چاپ اول.
قمی، علی بن ابراهیم (1404ه. ق). تفسیر القمی، 2جلد، قم: دار الکتاب، چاپ سوم.
کشی، محمد بن عمر (1409 ه. ق). رجال الکشی _ إختیار معرفة الرجال، 1جلد، مشهد: مؤسسۀ نشر دانشگاه مشهد، چاپ اول.
کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق (1407 ه. ق). الکافی، 8 جلد، تهران: دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم.
مبلغی، عبدالله (1373). تاریخ ادیان و مذاهب جهان، 2 جلد، قم: انتشارات منطق (سینا)، چاپ اول.
متقی هندی، علی بن حسامالدین (1409 ه. ق). کنزالعمال فی سنن القول و الافعال، 16 جلد، بیروت: مؤسسه الرساله.
مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی (1403 ه. ق). بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، 111جلد، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم.
مفید، محمد بن محمد (1413 ه. ق). الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، 2جلد، قم: کنگره شیخ مفید، چاپ اول.
میرسلیم، سیدمصطفی، (1375). دانش نامه جهان اسلام، تهران، بنیاد دائرة المعارف بزرگ اسلامی.
نجاشی، احمد بن علی (1365). رجال النجاشی، 1جلد، قم: مؤسسة النشر الاسلامی التابعه لجامعه المدرسین بقم المشرفه، چاپ ششم.
نوری، حسین (1384 ه. ق). نجم الثاقب فی أحوال الإمام الغائب، 2 جلد، قم: مسجد جمکران، چاپ دهم.
نیشابوری هندی، میر حامد حسین (بی تا). عبقات الانوار فی امامة الائمة الاطهار، تهران: بی نا، چاپ اول.
نیشابوری، مسلم بن حجاج (بی تا). صحیح مسلم، 8 جلد، بیروت: دار الفکر.
هلالی، سلیم بن قیس (1405ه. ق). کتاب سلیم، 2جلد، قم: الهادی، چاپ اول.
هیثمی، علی بن ابی بکر (1408 ه. ق). مجمع الزوائد و منبع الفوائد، 10 جلد، بیروت: دارالکتب العلمیه.