خواندنی ها برچسب :

دفاع-مقدس

متوجه موتورسواری می‌شوند که روی جاده به سمت خط مقدم در حرکت است. بچه‌ها متوجه می‌شوند که وی، فرمانده تیپ 44 قمر بنی‌هاشم (ع)، آقای حاج علی زاهدی است.
لباس‌هایی که خون شهدا در تار و پودشان تنیده شده بود. بعد چادرش را روی سکویی گذاشت مثل همیشه مانتوی گشاد و بلندی پوشیده بود. چفیه بلندی را که تا کمرش می‌رسید با سنجاق زیر گردنش محکم کرد و...
اصغر بختیاری گفت: تا امروز کسی مانند آوینی نیامده است. شاید انسان‌های شریفی باشند اما مدیریت آوینی را ندارند. من آدمی مثل او نمی‌بینم. آوینی دنبال نام نبود اما امروز افراد کمی این طور هستند.
این رزمنده دلاور در طول 8 سال دفاع مقدس فعالانه در ماموریت‌های سخت جبهه‌ها از جمله در جبهه‌های سوسنگرد مشارکت داشت، بطوری‌که بارها مجروح گشته و مفتخر به مقام جانبازی گردید.
نهایتاً وقتی فشار عراقی‌ها زیاد شد، موقع برگشتن به جزیره مجنون، ایشان خودش را از قایق به داخل هور پرت کرد، تا باز هم ایستادگی کند!
یک آزاده دوران دفاع مقدس گفت: ماه رحمت و برکت در آن فضای سخت، خودنمایی می‌کرد، مخصوصا در سال‌هایی که سید آزادگان حاج آقا ابوترابی رضوان‌الله تعالی علیه در جمع ما بود.
به زندان‌ها که می‌رفتم بیشتر در مورد توبه صحبت می‌کردم بعد هم دعای کمیل برایشان برگزار می‌کردم که خیلی رویشان تأثیر می‌گذاشت. بعضی از این خانم‌ها که حکم اعدامشان آمده بود. ضجه می‌زدند و غش می کردند.
دو تا از کُردهایی که آن طرف تله کابین بودند. با همدیگر دعوایشان شد و یکی‌شان با اسلحه زد دیگری را کشت! جنازه را روی این گهواره گذاشتند و گفتند بکشید. به زحمت با استفاده از تله‌کابین جنازه را آوردیم.
«چه کسی لباس من را پوشید» روایت رزمنده‌ای است که در فروردین سال 1361 در جریان عملیات فتح المبین به اسارت نیروهای بعثی درمی‌آید و لباس‌هایش در محل اسارت جا می‌ماند.
عمار به بچه‌ها سفارش کرده بود هر سؤالی دارند از من بپرسند. کاظم سؤال‌های جزئی را خیلی خودمانی می‌پرسید و به خاطر شرایطی که داریم شاید بچه‌ها چند شب نتونند بروند حمام. گاهی تا بیست روز هم نمی‌توانند.
پیشخوان