شناسه : ۱۰۰۲۰۲۱ - چهارشنبه ۶ تیر ۱۳۹۷ ساعت ۱۲:۰۰
نقد فیلم «شماره ۱۷ سهیلا»: زنانگی گمشده در سینمای ایران
«سهیلا شماره هفده» دومین فیلم سینمایی محمود غفاری است. اولین فیلم او «این یک رویاست» با بازی حدیث میرامینی و الهام کردا محصول اوایل دهه نود و ازجمله فیلمهایی بود که بدون مجوز و به شکل زیرزمینی ساخته شدند. این فیلم توانست حضور موفقی را در جشنوارههای بینالمللی پشت سر بگذارد اما اکران بسیار محدودی در ایران و در گروه سینمایی هنر و تجربه داشت. پس برخلاف تصور عموم مردم «سهیلا شماره هفده» اولین فیلم سازندهاش نیست.
«سهیلا شماره هفده» اولین بار دو سال پیش و در جشنواره فیلم فجر به نمایش گذاشته شد و اکران موفقی داشت. هم تماشاگران از تماشای آن لذت بردند و هم تعداد زیادی از منتقدان پشت فیلم ایستادند و امتیاز بالایی به آن دادند. فیلمی که برای سینمای ایران تازه و خاص است و نمونهاش را پیشازاین کمتر دیدهایم. این فیلم در سینمای مردسالار ایران که بیشتر درامها و کنشهایی مردانه را روایت میکند و جز معدود مواردی، از کنار زنان میگذرد، موضوعی عمیقاً زنانه دارد و اصلاً فیلمی زنانه است. ضمن اینکه با توجه ویژهای که به موضوع بهظاهر پیشپاافتاده اما در بطن خود جدی و عمیقش میکند، از آن یک “مسئله” برای تماشاگر میسازد. این دو عامل را میتوان جدیترین نقاط تمایز «سهیلا شماره هفده» با باقی آثار روی پرده دانست. اینجا با فیزیکی زنانه وارد جهان قصه میشویم و بهواسطه مشکل جسمانی که قهرمان داستان یعنی سهیلا دارد، وارد درونیات و حال و هوای شخصی زندگی او میشویم.
«سهیلا شماره هفده» داستان زنیست به نام سهیلا که در آستانه پایان جوانی و بالا رفتن سنش و به خاطر چاقی و اضافهوزنش در معرض این احتمال وجود دارد که زودتر از موعد مقررش دچار یائسگی شود و نگران همه کارهای نکرده یا ناتمام خود پیش از رسیدن موعد مقرر است. هنوز ازدواجنکرده است و پیامدش فرزندی ندارد و مادر هیچ کودکی نیست. خانوادهای تشکیل نداده و اینها نگرانش میکنند؛ و حالا در پی این است که مردی را پیدا کند، با او آشنا شود، آشناییشان منجر به ازدواج شود و ثمرهاش هم فرزندی باشد تا او مادرانگی را برای همیشه از دست ندهد. روایتی که میتواند داستان زنان زیادی در دور و اطرافمان باشد اما کمتر پیش میآید که به آن توجه و حساسیت نشان دهیم. مادر بودن در آخر، جدیترین و رؤیاییترین فانتزی زنانه است، نه؟
فیزیک این زن و چاقیاش چیزیست که او را در همه این سالها از معاشرت با مردان دور کرده است و باعث شده نتواند به مردان نزدیک شود و حالا در آستانه میانسالیاش هیچ سرپناه عاطفی برای روزهای سخت و پرتنش و هیچ آغوشی برای شبهای تنهاییاش نداشته باشد. همه اینها باعث شده است که سهیلا تنها باشد و «سهیلا شماره هفده» هم چیزی نیست جز شرح همه تنهاییهای قهرمانش.
«سهیلا شماره هفده» یادآور فیلمهای مستقل آمریکایی است که در سالهای اخیر ساخته شدهاند. فیلمهایی مانند «الکساندر پین» یا «جیسون ریتمن». فیلمهایی ازایندست که داستان کوچکی دارند که در حاشیه شهرهای بزرگ اتفاق میافتد. (اینجا هم هرچند داستان در تهران میگذرد اما فیلمساز جاهایی از شهر را نشان تماشاگرش میدهد که در فیلمهای دیگر خبری از آنها نبوده است و بهواسطه حاشیه بودنشان پیشازاین امکان نمایش پیدا نکردهاند.) همچنین با شخصیتهایی سروکار داریم که خلقوخو و روحیه متفاوتی نسبت به روحیه عمومی جامعه دارند. هم بهتبع جریان سینمای مستقل آمریکا و هم بهواسطه رویکرد متفاوت فیلم در برخورد با قصهاش (قصهای که ناخودآگاه شدیداً تلخ و سخت است و بار دراماتیک تیرهوتاری دارد)، لحن «سهیلا شماره هفده» لحنی دوگانه است و رویکردی متناقض نما دارد. در میان شوخی و جدی پرسه میزند و موقعیتهای تلخ و اسفبار زندگی سهیلا با بیانی کمیک و بازیگوشانه به تصویر کشیده میشود و فیلم را در نسبت با تلخی درونی مضمونش به تعادلی میانی میرساند.
اما مسئله اصلی اینجاست که فیلم هرچه جلوتر میرود، بیشتر و بیشتر در دام حربههای جشنوارهای میافتد و اسیر الگوهای ثابت جشنوارهای در فیلمهای اجتماعی ایرانی میشود. هرچه جلوتر میرود تلختر و تلختر میشود و رو به سیاه نمایی سیر میکند. درحالیکه ذات داستانش چنین نیست و آنچه آن را گیرا و مورد همذاتپنداری با تماشاگر میکند همان رویکرد دوگانه کمیک/درام است. مگر زندگی همین نیست؟ بازهای متغیر، گسترده میان کمدیها و تراژدیهای انسانی؟ «سهیلا شماره هفده» در مسیر روایی خود مدام انتظار یک فانتزی، یک سرخوشی را میکشند تا پاداشی باشد بر همه مصائب و تنهاییهای قهرمانش اما فیلمساز به تبعیت از روحیه و فهم ایرانی از موقعیت و تلخیهایش و اصولاً واقعگرایی اجتماعی باب شده در سینمای ایران، این انتظار را در انتها از تماشاگر دریغ میکند. تا مطابق معمول، فیلم با رویی عبوس و اخمهای درهمرفته و بار سنگین افسردگی و پوچی به پایان برسد و قهرمان هم در تعلیق و نامطمئنی، جایی در میان زمین و هوا سرگردان باقی بماند. میتوان گفت که «سهیلا شماره هفده» اصلاً پایانی ندارد. آنچه در این نسخه در انتهای روایت اتفاق میافتد، عملاً نه یک پایان باز که یک بلاتکلیفی بزرگ است که سنگینیاش را بر روی لحظات نهایی فیلم حس میکنیم و از فیلم دورمان میکند. پایان فعلی درواقع اشارهای است به اینکه این وضعیت قرار است در یک لوپ همیشگی برای سهیلا باقی بماند همانطور که برای شمار زیادی از زنان دور و برمان که خب میتوانست در شکل پالودهتری اجرا شود.
همچنین بخوانید:
نقد فیلم «شماره 17 سهیلا»: به یک شوهر نیازمندیم
نقد فیلم «شماره 17 سهیلا»: شمارش معکوس تا چهل
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
6