خبرآنلاین: نمایش تمام شده، عدهای اشکهایشان را پاک میکنند، عدهای با همدیگر حرف میزنند و تحلیلشان را از آنچه دیدهاند میگویند، بعضی دیگر هم منتظرند تا با عوامل تئاتری که دیدهاند حرف بزنند و تشکر کنند بابت حرفهایی که همیشه میخواهند به زبان بیاورند اما نمیشود. بیشتر تماشاچیها افراد ترنسکشوال و خانوادههایشان هستند. آمدهاند کاری را ببینند که درباره آنهاست و به سختیهای زندگیشان میپردازد و جامعهای که توان تحمل آنها را به عنوان «دیگری» ندارد.
سامان ارسطو، بازیگری که پیش از تغییر جنسیت، فرزانه نام داشته، بعد از 20 سال که میدانسته لازم است تغییر جنسیت دهد، سال 1387، در 41 سالگی تصمیمش را گرفته و این عمل سخت را انجام داده. او بعد از این اتفاق، در بیشتر نمایشهایی که کارگردانی میکند، به موضوع ترنسکشوالها میپردازد، پیش و پس از عمل، که به گفته او هر دو سختیهای خودش را دارد.
گفتوگو با کارگردان نمایشهای «همهتون منو میشناسین» و «همونی باش که نیستی» به عنوان شخصی که با یک تجربه واقعی، به مساله ترنسکشوالها در جامعه میپردازد را در ادامه بخوانید. «همونی باش که نیستی» در جشنواره تئاتر فجر 95 در تماشاخانه فانوس به اجرا درآمد.
آقای ارسطو، شما به عنوان کسی که تجربهای از زندگی به عنوان یک ترنسکشوال را دارید و عمل تغییر جنسیت را هم انجام دادهاید، وضعیت این افراد را در جامعه چظور ارزیابی میکنید؟
امام خمینی (ره) در سال 1363 برای ترنسکشوالها این فتوا را دادند که میتوانند عمل تغییر جنسیت انجام دهند. این موضوع خیلی مهم است چون جسم، خاکی است و از بین میرود و روح و اندیشه است که بر انسان حاکم است بنابراین میتوان جسم را تغییر داد. این فتوا یک روشنگری بزرگ بود ولی متاسفانه در این همه سال که از این ماجرا گذشته، پرداخت درستی به این قضیه نشده، تلویزیون و سینما و بسیاری از سایتها پرداختهای اشتباهی نسبت به این موضوع دارند و این باعث شده جامعه شناخت درستی از یک فرد ترنسکشوال نداشته باشد، این افراد هم در خانواده و هم در جامعه با مشکل مواجهند و در معرض انواع اتهامات یا سختیهایی قرار میگیرند که باید با آنها مقابله کنند.
برخورد درستی که جامعه میتواند با این افراد داشته باشد چیست؟
این که بدانند ترنسکشوالیته یک بیماری نیست. متاسفانه رسانهها به این موضوع به شکل بیماری میپردازند و باعث میشوند خانوادهها نگران شده و برای فرزندانشان به سمت دارو و درمان بروند. به این افراد داروهای ضدافسردگی داده میشود، میگویند توهم زدهای، راهکارهایی به آنها ارائه میشود که هیچکدام درمان آنها نیست، خانوادهها میخواهند هر طور شده فرزندانشان را به شکلی که دلشان میخواهد دربیاورد، به آنها راهکارهای زنانه و مردانه رفتار کردن را یاد میدهند در حالی که یک شخص ترنسکشوال هرچه هم تلاش کند نمیتواند در قالب دلبخواه آنها دربیاید. متاسفانه حتی بسیاری از پزشکها و روانشناسها هم از این موضوع آگاهی ندارند، توصیههایی که به این افراد میکنند این است که ازدواج کن و خوب میشوی. فاجعه از همینجا آغاز میشود. ما خیلی از افراد ترنسکشوال را داریم که بچه دارند و تعدادشان هم کم نیست. این ناآگاهی باعث میشود حتی بعد از عمل تغییر جنسیت هم مشکلات زیادی در پیش روی این افراد باشد.
مشکلاتی که شما در نمایشهایتان سعی میکنید به آن اشاره کنید.
بله در نمایش «همهتون منو میشناسین» به برشهایی از زندگی یک فرد ترنسکشوال بعد از عمل جراحی پرداختم و در «همان باش که نیستی» به سختیهای پیش از عمل پرداختم، به تهدیدهایی که در زندگی این افراد وجود دارد، به آنچه به آنها تحمیل میشود. در «همان باش که نیستی» ازدواج اجباری را نشان دادم که سال 1370 برای خود من اتفاق افتاد. سال 1370 به زور ازدواج کردم هرچند آن ازدواج یک روز بیشتر طول نکشید و فردای آن روز خانه پدرم بودم. البته طلاق یک سال طول کشید. الان که در سال 1395 هستیم، انتظار میرود دیگر این موضوع وجود نداشته باشد اما متاسفانه نه تنها وجود دارد بلکه شدیدتر هم هست.
خشونتی که در این نمایشها وجود دارد، برآمده از جامعه است؟
بله، افراد ترنسکشوال در دنیای خشنی زندگی میکنند. شدیدتر از برخوردهای خشنی که در کارهایم وجود دارد را در جامعه میبینیم. عدهای که حتی شامل اعضای خانواده میشود ممکن است در ظاهر مودبانه رفتار کنند ولی اتفاقی که در عمل میافتد این است که این افراد پیش و پس از عمل در جامعه پذیرفته نمیشوند.
شما هم بعد از عمل با مشکلاتی مواجه بودید؟
بله بسیار زیاد. من یک سال بعد از عمل شناسنامه نداشتم و مجبور بودم با لباس زنانه بروم بانک حقوق بگیرم. این اتفاق از دردآورترین پروسههای تمام طول زندگی من بود. از سال 1387 که عمل جراحی کردهام تا الان شاید چهار کار سینمایی هم نداشتهام، در نمایشها هم فقط کارهای خودم را اجرا کردهام، حتی جامعه سینمایی و تئاتری ما پذیرنده این موضوع نیست که یک نفر تغییر جنسیت داده ولی هنوز همان آدم با همان تواناییها و ویژگیهاست و میتوان از او دعوت به کار کرد. در این میان سلایق شخصی زیادی وجود دارد که مانع کار میشود. برای یک سریال تلویزیونی دعوت به کار شدم اما بعد از این که فهمیدند تغییر جنسیت دادهام گفتند نمیشود در آن بازی کنی. همکاری که سالها با هم کار میکردیم به من گفت چرا نمیروی خارج از کشور؟ تنها راهی که به ما پیشنهاد میدهند این است که مهاجرت کن. کسی نیست به آنها بگوید به چه حقی به خودشان اجازه میدهند در زندگی شخصی افراد دخالت کنند؟ آنقدر این فشارها زیاد بود که برای وزیر ارشاد نامه نوشتم که این چه وضعیتی است؟ به من گفتند ممنوعالکار نیستی و فهمیدم که خیلی از این ممنوعیتها سلیقه شخصی بوده است.
حالا این مشکلات برطرف شده؟
مهم نیست که به من کار بدهند یا نه، من ناامید نمیشوم و کارهای خودم را اجرا میکنم. کارگاهی برای افراد ترنسکشوال راهاندازی کردهام که در آن بتوانند تمرین کنند و حرفه تئاتر را یاد بگیرند. در نمایشهایی هم که اجرا میکنم و به موضوعات ترنسکشوالها پرداخته میشود، بازخوردهای مردمی خوبی از این نمایشها میگیرم و امیدوارم بتوانم به این جامعه کمک کنم. هرچند مسئولان باز هم نسبت به من کملطفی میکنند و اجراهایی در سالنهای اصلی تئاتر را نمیدهند، با این حال خوشحالم که خیلی از خانوادههایی به دیدن این نمایشها میآیند، بعد از آن، منطقیتر با فرزندشان برخورد میکنند.
یک جامعه آرمانی برای افراد ترنسکشوال چه جامعهای است؟
جامعه آرمانی جایی است که آدمها بدانند فارغ از مرد بودن، زن بودن یا ترنسکشوال بودن، مهم انسان بودن است. من یک ترنسم ولی قبل از آن یک انسانم، یک کارگردان تئاترم ولی قبل از آن یک انسانم و این برایم از هر چیزی مهمتر است. وقتی میخواستم عمل جراحی کنم، خیلیها گفتند چون میخواهد حقوق بیشتری در جامعه داشته باشد این کار را میکند، در حالی که از نظر من زن و مرد برابرند. 20 سال بود میدانستم که لازم است عمل کنم اما ترس از تنها شدن باعث شد 20 سال طول بکشد تا من تصمیم بگیرم جنسیتم را تغییر بدهم تا این که سال 85 دیگر مطمئن شدم میخواهم این کار را انجام بدهم و اقدام کردم. امیدوارم بقیه اینقدر دیر به این تصمیم نرسند و شرایط برایشان مهیا شود.
نقش خود افراد ترنسکشوال در این زمینه چیست؟
این افراد باید خودشان را بشناسند، حق و حقوق خودشان را به شکل فردی بدانند و بتوانند به آن برسند. چیزی که همواره به ترنسکشوالها میگویم این است که اگر ما خودمان به همدیگر کمک نکنیم کسی از بیرون نمیآید به ما کمک کند. من به دلیل فضایی که داشتم، در 41 سالگی عمل تغییر جنسیت را انجام دادم اما تا آن زمان هم نگفتم نباید در جامعه حضور داشته باشم، نباید در جامعه کار کنم و ... تلاش کردم کار کنم، درس بخوانم و به یک جایگاه اجتماعی و هنری برسم. وقتی من خودم را مسئول خودم بدانم میتوانم کارهای بزرگی انجام دهم، اما متاسفانه از آنجا که شرایط اشتغال، شرایط تحصیل و شرایط درک خانوادگی و اجتماعی برای ترنسکشوالها فراهم نیست، کلاسهای آموزشی وجود ندارد و مهارتهای زندگی را نمیآموزند. چیزی که در کلاسها به آنها میگویم این است که بعد از جراحی به شدت طرد میشوند بنابراین پیش از آن باید به توانایی و تخصص دست پیدا کنند. آمار بیکاری در این افراد خیلی زیاد است و گاهی نمیتوانند در برابر مشکلات تاب بیاورند و دچار عصبانیت و خشم یا افسردگی و انزوا میشوند در حالی که اگر ترس اجتماعی از این افراد وجود نداشته باشد، بسیار آرامتر هستند. من خودم این تجربه را داشتم، پیش از عمل جراحی به من میگفتند خیلی قلدری، پرخاشگر و بداخلاق بودم اما الان خیلی آرامتر هستم.
چرا به شما میگویند مهاجرت کنید؟ وضعیت افراد ترنسکشوال در کشورهای دیگر بهتر است؟
هم در ایران و هم در کشورهای دیگر، ترنسکشوالیته تابو است؛ اما تفاوتی که وجود دارد این است که در کشورهای دیگر دخالتها در زندگی افراد کمتر است اما در جامعه ما همه میخواهند در زندگی شخصی افراد سرک بکشند، دفتر ممنوعه همدیگر را ببینند، در نوع زندگی همدیگر دخالت کنند. اینهاست که کار را برای افرادی که کمی متمایز باشند، در ایران سخت میکند. از طرف دیگر رسانهای نداریم که با این افراد ارتباط بگیرد، پای حرفهایشان بنشیند و مردم را با آنها آشنا کند. این آگاهی و آشنایی از کجا باید به وجود بیاید وقتی نه روزنامهها و نه صداوسیما به این موضوع نمیپردازند؟
افراد ترنسکشوال در ایران انجمن دارند؟
انجمنی هست که اصلا کار نمیکند و واقعا جای خالی یک ان جی اوی فعال برای حمایت، آگاهیبخشی، اشتغالزایی برای ترنسکشوالها احساس میشود.
نهادهایی مثل بهزیستی و وزارت بهداشت به این افراد رسیدگی میکنند؟
نه بهزیستی نه وزارت بهداشت، هیچ جا مسئولیتی قبول نمیکند. مسئولیت اصلی ما باید زیر نظر وزارت بهداشت باشد ولی ما را به بهزیستی محول کردهاند. ما آسیب اجتماعی نیستیم، این رویکرد باعث میشود مردم یک نگاه دیگر به ما داشته باشند. در عین حال مساله اینجاست که پروسه این که شخصی برود و از کجا بخواهد مراحل عمل تغییر جنسیت را شروع کند در کشورمان مشخص نیست. این افراد سردرگمند. خیلی افراد ممکن است اصلا ترنس نباشند ولی نمیتوانند بفهمند. خیلی از افرادی هم که واقعا ترنسکشوال هستند نمیدانند باید از کجا شروع کنند، یک نفر از پزشکی قانونی شروع میکند، یک نفر از وزارت بهداشت شروع میکند و یک نفر از بهزیستی. ما اعلام کردهایم و باز هم اعلام میکنیم که حاضریم مجانی و بدون هیچ چشمداشتی برای منظمتر شدن این پروسه طرح بدهیم، فرایند را مشخص کنیم، وزارت بهداشت وارد قضیه شود و بودجهای که اختصاص پیدا میکند را به طور مناسب به این افراد اختصاص دهد نه این که اینطور نابسامان باشد.