اوصاف زمین از دیدگاه قرآن و روایات‏

دحو در لغت به معناى انداختن و کندن و رها کردن و به گردش درآوردن و راندن است، چنان که تاج العروس و دیگران تمامى این معانى را براى لغت دحو یاد کرده اند.

اوصاف زمین از دیدگاه قرآن و روایات‏

1- دحو

دحو در لغت به معناى انداختن و کندن و رها کردن و به گردش درآوردن و راندن است، چنان که تاج العروس و دیگران تمامى این معانى را براى لغت دحو یاد کرده اند.

گرچه در برخى کتب لغت معنى بسط و پهن کردن را نیز براى دحو ذکر کرده اند ولى به نظر مى رسد که این تفسیر به عنوان معناى لغوى نبوده و تنها از لحاظ پیروى گروهى از مفسران قرآن است که «دحو الارض» را در آیه فوق به معناى پهن کردن زمین توجیه نموده اند.

گواه روشن بر صحت این مدعا این است که در تمامى مواردى که دحو را به این معنا آورده اند تنها در مورد زمین است و نسبت به سایر موارد معناى فوق دیده نمى شود.

و گمان مى رود دحو به معنى پهن کردن زمین نتیجه معنوى لغوى «دحو الارض» باشد که به حرکت آوردن است، زیرا آن زمانى که کره زمین ما به حرکت و گردش آمد و از جایگاه خود رانده شد، توده اى روان و آتشین بود و در اثر حرکات گوناگون خصوص حرکت دورانى، هم به صورت کره آمده و هم بر وسعت و پهناى آن به اندازه قابل ملاحظه اى افزوده شده است.

در اثر گردش و مجاورت با فضاى محیط سطحش رو به سردى گرائیده و امواج و چین خوردگى هائى در آن پدید آمده و اندک اندک در اعماقش میخکوب شد وَ الْجِبَالَ أَرْسَاهَا. سپس آب ها و در نتیجه گیاهانى در زمین پدید گشت: أَخْرَجَ مِنْهَا مَاءَهَا وَ مَرْعَاهَا و در نتیجه زمین، هم پهن و هم قابل سکونت و زندگى شد و چنان که هر خواننده اى با اندک دقت تصدیق مى کند که آیات فوق الذکر به ترتیب گواه روشنى بر صحت معنى اصلى لغو دحو مى باشد.

و دیگر از شواهد این مدعا فرموده امیرمؤمنان (ع) است که مى فرماید:

«فلما خلق الله الارض دحاها من تحت الکعبه ثم بسطها على الماء»

هنگامى که خداوند زمین را آفرید آن را از زیر کعبه حرکت داد، سپس آن را بر آب گسترانید و پهن کرد.

اگر لغت دحو به معناى پهن کردن بود معنى عبارت امیر کلام چنین مى شد: زمین را از زیر کعبه پهن کرد و سپس آن را بر روى زمین پهن نمود، البته جایگاه ثم را که دلالت بر تعقیب و ترتیب دارد در روایت امیرمؤمنان نباید از نظر دور داشت که بسط پس از حرکت «دحو» انجام گرفته است.

در کتاب عیون و بحار و ارشاد القلوب دیلمى از امیرمؤمنان است:

«ان شامیا سأله عن مکة المکرمة لم سمیت مکه فقال: لان الله مک الارض من تحتها اى دحاها:»

سبب این که مکه را به این نام نامیده اند این است که خداوند زمین را از زیر کعبه مکّ کرد یعنى حرکت داد، و از جمله معانى مک چنان که قاموس آورده افکندن و غلطانیدن است، بنابراین دحو که به عنوان معنى مکّ آمده به معنى غلطانیدن خواهد بود.

در هر صورت سیاق و ترتیب آیات و نص کتب لغت بهترین شاهد معنى دحو است که انداختن و حرکت دادن مى باشد و چنان که گفته شد زمین بر اثر حرکت شدید خود داراى تمامى مراتب وسعت و قابلیت سکونیت و آب و گیاه و ..... گردید. «1» صاحب کتاب با ارزش هیئت در اسلام مى گوید:

به طور کلى مسلمان ها تا امروز لفظ دحو را به معنى بسط و گستردن گرفته اند و هر چه به این لفظ در لسان شریعت وارد شده به این معنا تفسیر مى کردند، ولى ما پس از رجوع به کتب لغت عرب و مواضع استعمال این لفظ و مشتقاتش مى بینیم که آن را در اکثر یا همه لغات و استعمالات معناى دیگرى است، و این راندن و جنباندن است [دحو در اصل لغت پارسى، روان شدن جسم است در حال چرخیدن مانند چرخ هاى اتومبیل هنگام راه رفتن است.]

ما مشاهده مى کنیم که در اغلب لغات ذکرى از معانى بسط و گسترانیدن نشده، در این صورت ظن قوى حاصل مى شود که مقصود از لفظ دحو که در قرآن و روایات آمده همان معنائى است که نزد عرب شیوع و ظهور دارد که راندن و غلطانیدن است و متأسفانه بسیارى از مفسرین گذشته قرآن آن را خوب و درست معنا نکرده اند و تقصیرى هم ندارند زیرا بنابر اعتقاد به هیئت قدیم باور نمى کردند که زمین از جاى خود حرکت کند و چرخ وار داراى حرکت وضعى و انتقالى باشد، به این خاطر آن را به معناى بسط که با افق فهمشان سازگار داشت مى گرفتند.

2- کفات

 کیهان پیماى ما پس از به وجود آمدن، در فضاى پهناور جهان به پرواز درآمد، و تا کنون که میلیاردها سال از عمرش گذشته است، هرگز آنى از حرکات خود باز نایستاده و سوختش به پایان نرسیده است.

این پرنده آسمانى سومین هواپیمائى است که به دور خورشید در گردش است و بر مدارى بیضى شکل که شعاع اوجش 000/ 996/ 151 از خورشید و شعاع خصیضش 000/ 993/ 146 مى باشد در طول 365 روز 950 میلیون کیلومتر مسافت را به دور آن طى مى کند که در ثانیه 700 متر مى باشد.

حرکتش فقط حرکت دورانى نیست بلکه محکوم حرکاتى گوناگون است که تحت نظم خلل ناپذیرى به آنها ادامه مى دهد.

وزنش تقریباً برابر با 1027 (ع) 598 کیلو مى باشد و در عین حال بر اثر نیروهاى جاذبه متقابل خودش و همسایگانش در فضاى پهناور کیهان، سقوط یا برخورد با سایر کیهان پیماها نمى کند.

قرآن مجید به صراحت گفتار، زمین را پرنده کیهان پیماى سریع السیر و کشتى فضانورد نیرومندى «2» معرفى مى نماید که به اراده حضرت حق در جو آسمان وسیع شناور است «3» و آفریدگار بزرگ نیروهاى مرموزى در این کیهان پیما نهاده که هیچ گاه از مسیر معین خود منحرف نشده و به عمق بى کران فضا سقوط نمى کند.

از حاصل جمع دلایل قرآن و روایات امامان شیعه چنان نمودار است که:

زمین هرگز بر گرده ى چیزى قرار ندارد، نه بر گرده ى ماهى نه بر خروس، نه بر شاخ گاو و نه موجودى بزرگ تر و نه بر دوش کره اى از کرات آسمانى بلکه هم چون ترن که بر مسیرى معین روان است راه شوسه و خط مشى کیهان پیماى ما جو وسیع آسمان است.

إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَکَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً: «4»

خداست که نگهبان آسمان ها و زمین از زوال و سقوط است و اگر نگهبانى خود را از آنها باز گیرد و سقوط کنند احدى در پى این حادثه قدرت حفظ آنها را ندارد مسلماً خدا بردبار و آمرزنده است.

وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ: «5»

و از نشانه هاى قدرت خداست که آسمان و زمین به اراده او استوار و برجاست.

آرى نگهبان کره زمین و میلیار میلیاردها کرات دیگر آسمانى که برخى از آنها هزاران بار از زمین ما بزرگ تراند تنها اراده الهى است و استوانه و تکیه گاه محسوسى ندارند.

شکى نیست که خدا نیروى مرموزى که نگهبان آنهاست و از آن تعبیر به جاذبه مى شود در تمامى آنها نهاده چنان که در قرآن در رابطه با آسمان ها و اخترانش مى فرماید:

اللَّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها: «6»

خداست که آسمان ها را بدون این که ستون و پایه اى محسوس به زیر آنها نهد برافراشت.

راستى اگر راننده و گرداننده این فوج هاى بى حساب فضاپیماهاى بزرگ آنى غفلت داشت و یا چرت مى زد و یا به خواب مى رفت و یا آنها را به حال خود وامى گذاشت چه روى مى داد؟!

ولى این قدرت ازلى و ابدى که حافظ و نگهبان همه موجودات است:

لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ «7»

خدا را هرگز چرت و خواب نمى رباید.

سطح این فضانورد تقریباً 000/ 101/ 510 کیلومتر و حجمش برابر 000/ 000/ 320/ 083/ 1 کیلومتر مربع است، شعاع استوائى آن 388/ 378/ 6 متر و شعاع قطبى اش 912/ 354/ 6 متر و محیط استوائى آن 594/ 076/ 40 متر و محیط قطبى نصف النهارش 142/ 009/ 40 متر است.

در هر صورت در زمینه پرنده بودن این کیهان پیما که در ضمن دلالت بر حرکات گوناگونش دارد آیات زیر بسیار بسیار قابل توجه است.

أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ کِفاتاً، أَحْیاءً وَ أَمْواتاً، وَ جَعَلْنا فِیها رَواسِیَ شامِخاتٍ:

آیا زمین را پرنده اى سریع السیر نیافریدیم که موجودات زنده و مرده را به زیر بال هاى خود نگهبانى و جذب مى کند، و در آن کوه هاى بلند و سر به فلک کشیده قرار دادیم.

اکثر دانشمندان علم لغت مانند صاحب صحاح و لسان العرب و المنجد و راغب اصفهانى متخصص لغات قرآن درباره کفات گفته اند:

«حقیقته قبض الجناح للطیران:»

حقیقت و ریشه معنى کفات جمع کردن بال است براى پرواز.

بر اساس آیات ذکر شده باید گفت: مفهوم و معناى واقعى آیات پرده از چهره دو اصل مهم علمى 1- حرکت سریع زمین و 2- نیروى جاذبه آن برداشته است به ویژه اصل دومین که سر رشته و مبناى تمامى علوم و اختراعات بشرى به شمار مى آید، چنان که گروهى از دانشمندان تصریح کرده اند، و به راستى جالب ترین نمودارى که در تمامى سخنان از آغاز بشریت تاکنون درباره حرکت و نیروى جاذبه زمین به چشم مى خورد همین جمله است که در آیه زیر به همین منظور آمده:

أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ کِفاتاً

کیهان پیماى ما در این آیه به پرنده اى تشبیه شده که به هنگام پرواز بال هاى خود را جمع مى کند، چنان که گروهى از پرندگان به این منوال پرواز مى کنند و از این جهت بر سرعتشان نیز افزوده مى شود.

گرچه زمین ما بال ندارد، ولى داراى نیروئى بهتر و قوى تر از بال یعنى جاذبه مى باشد، که اعتدال و نظمش را در حرکات گوناگون نگهبان است.

پرندگان به هنگام جمع کردن بال هاى خود چیزى را به جز تعادل خود حفظ نمى کنند.

ولى کیهان پیماى ما سرنشینان گوناگون خود را از جاندار و بیجان «أَحْیاءً وَ أَمْواتاً» با نیروى مرموز جاذبه خود با کمال مهربانى نگهبان است.

بعید نیست که مقصود از زنده در اینجا موجوداتى باشند که داراى احساس و اراده بوده، و به همین لحاظ هم مى توانند خود را ضبط کنند.

ولى هر اندازه موجودى زنده، داراى نیرو و قدرت باشد کجا مى تواند خود را بر گرده ى این هواپیماى سریع السیر ضبط کند.

پرنده اى که محکوم به حرکات گوناگون دورانى و غیره است تنها همان حرکات دورانى اش کافى است که به مقتضاى فرار از مرکز در نخستین جنبش تمامى سرنشینان خود را به جو بیکران آسمان پرتاب کند و هر دسته اى را به کره اى از کرات و یا فضائى از فضاهاى بى سر و ته بیفکند.

این نیروى محیر العقول جاذبه زمین ما است که هم او را در این حرکات در هم پیچیده از سقوط در جو عظیم آسمان محفوظ داشته. و هم سرنشینان خود را چنان که خودشان هم آگاه نیستند در آغوش محبت خود حفظ مى کند.

3- راجفه

قرآن مجید یکى از القاب زمین را موجود مضطرب و متحرک گفته:

یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ: «8»

روزى که این موجود مضطرب و متحرک دچار اضطرابى بى سابقه شود!

رجفه به معنى اضطراب در حرکت بوده و دو نوع است

1- اضطرابى که سبب اختلال نظام موجود گردد، مانند رجفه قیامت که زمین را دچار انفجار مهیبى مى نماید.

2- اضطرابى که آرامش مطلق در آن محفوظ مانده و از لحاظ حرکات در هم و گوناگون از آن به رجفه تعبیر شده است، مانند حرکات کنونى زمین که لطیف ترین و در عین حال جامع ترین تعبیرى که مى تواند در یک کلمه این حرکات گوناگون را نمودار کند تنها لغت رجفه و اضطراب است.

على بن ابراهیم قمى صریحاً الرَّاجِفَةُ را به زمین تفسیر نموده گوید: یعنى: الْأَرْضَ و روى این تعبیر اصولًا باید گفت: تا جائى حرکات زمین از نظر قرآن مسلم است که الرَّاجِفَةُ را به عنوان یکى از صفات لازمه زمین معرفى نموده، و بسى شگفت انگیز است که چگونه گروهى الرَّاجِفَةُ را درباره ى زمین توصیف زمین از لحاظ آینده [قیامت ] توجیه کرده اند.

امیرمؤمنان (ع) درباره ى حرکات زمین مى فرماید:

«و عدل حرکاتها بالراسیات من جلامیدها و ذوات الشناخیب الشم من صیاخیدها فسکنت من المیدان برسوب الجبال فى قطع ادیمها:»

خداوند حرکات گوناگون زمین را با میخ هاى بلند سنگین کوه ها و قله هاى مرتفعى که سر به آسمان کشیده تعدیل فرمود و در نتیجه زمین از اضطراب در حرکات آرام گرفت [نه آن که ساکن شود] و این آرامش به وسیله کوفته شدن و ثبوت کوه ها در اعماق خاک هاى زمین حاصل گردید.

و نیز فرمود:

«مسکنت على حرکاتها من ان تمید باهلها او تسیخ بحملها او تزول عن مواضعها فسبحان من امسکها بعد موجان میاهها و اجمدها بعد رطوبة اکنافها، فجعلها لخلقها مهادا و بسطها لهم فراشا فوق بحر لجى راکد لا یجرى و قائم لا یسرى تکر کره الریاح العواصف و تمخضه الغمام الذوارف ان فى ذلک لعبرة لمن یخشى:»

پس زمین در عین حرکاتى که داشت نسبت بر سرنشینانش (در طیران هاى سرسام آور خود) آرام گرفت و محمولات خود را هم چنان در آغوش حفاظت نگاهدارى کرد، و هرگز از مدارهاى خود انحرافى نجست، پس منزه است پروردگارى که پس از موج هاى شدید آب هاى زمین، آن را هم چنان نگاه داشت، و رطوبت هاى زیاد آن را خشک نمود، تا براى سرنشینانش گهواره اى آرام و بساطى رام گردد، زمین را بر گرده ى دریائى عمیق و راکد (دریاى فضا) و پاى بر جا نهاد، بادهاى وزنده آن را به دوران آورده، و ابرهاى ریزان آن را به شدت به حرکت واداشت، در این بدایع آفرینش براى خداترسان پندهاست.

نکاتى چند: جمله اول از گفتار فوق شاهدى است روشن براى معناى کفات که: زمین در سرعت حرکتش سرنشینان خود را حفظ مى کند، و جمله دوم اشاره به آرامى و رامى زمین نموده که در عین حرکات سریع آرام به نظر مى رسد، و جمله سوم اشاره به نیروهائى است که زمین را احاطه نموده و از سقوط در جوّ پهناور کیهان محفوظ داشته است و مقصود از دریاى راکد دریاى فضاست که این سفینه فضانورد و میلیاردها مانند آن در اعماقش شناورند، و شاید منظور از بادهاى وزنده که این سفینه را به حرکت آورده اند نیروى جاذبه خورشید و سایر همسایگان زمین باشد.

4- ذلول

قرآن مجید در سوره ى مبارکه ى ملک مى فرماید:

هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِی مَناکِبِها وَ کُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَ إِلَیْهِ النُّشُورُ: «9»

اوست خدائى که زمین را براى شما رام و هموار قرار داد، پس در پستى و بلندى هاى حرکت کنید و از روزى و رزقش بخورید، و بازگشت همه به سوى اوست.

راغب در المفردات مى گوید: ذلول حیوانى است که پس از چموشى به رامى و آرامى گراید، و طبرسى در جلد دهم مجمع البیان در ذیل آیه شریفه مى گوید:

«الذلول منه المراکب الذى لا صعوبة فیه:»

ذلول از مرکب هائى است که راهوار و رام باشد.

کتاب هیئت و اسلام مى گوید: ذلول در لغت و عرف عرب بر نوعى از شتر گفته مى شود که در راهوارى و هموارى و آسان سوارى ممتاز است و چون این صفات به طور کامل در زمین موجود است قرآن مجید کلمه ذلول را بر زمین اطلاق نموده است.

با توجه به معناى لغوى ذلول که اطلاق بر حیوانى مى شود که پس از چموشى به رامى و آرامى گرائیده، یقین حاصل مى شود که مرکوب ما زمین مدت ها قابل رکوب و زندگى نبوده و سپس به اراده حق شایسته سکونت و زندگى شده است.

زمین در زمان هاى نخستین به هیچ صورت موجودات نباتى و حیوانى و انسانى را بر گرده خود نمى پذیرفت و حتى از لحاظ شدت حرارت جهنمى مانع از تولد آب و سایر اصول زندگى بوده، و با حرکاتى پر اضطراب و ناهنجار هم چون حیوان وحشى و جنگلى در فضاى بیکران آسمان سرگردان بود.

سپس خدا آن را رام و راهوار فرمود تا زندگى و راه پیمائى و به دست آوردن رزق فراوان و شایسته بر گرده پهناور آن فراهم آورد.

حرکات اضطراب آمیزش به وسیله کوبیدن میخ هاى بلند «کوه هاى» تعدیل گشت.

«و عدل حرکاتها بالراسیات من جلامیدها»

و هم چنان که مناکب حیوان سوارى پشت گرده اوست که جایگاه نشستن است، به همین قیاس مناکب زمین نیز جاهائى است که قابل سکونت و راه رفتن باشد.

از لغت ذلول بر حسب آنچه دانستیم استفاده مى شود که زمین ما چه در دوران چموشى و چه در دورانى که راهوار شد، در هر دو حال متحرک بوده و تا پایان کار هم متحرک مى باشد.

5- فراش

در کتاب خدا قرآن مجید آمده:

الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ: «10»

پروردگارى که زمین را براى شما رام و قابل زندگى قرار داد و آسمان را برافراشت و از آسمان آبى که به وسیله آن میوه هاى گوناگون براى رزق شما بیرون آورد نازل کرد پس براى خدا در صورتى که مى دانید مثل و مانند قرار ندهید.

راغب در کتاب با ارزش مفردات مى گوید:

مفروش را فرش و فراش گویند و معنى جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً این است که خدا آن را رام نمود و نه غیر قابل زندگى و چموش.

حیوان فرش، حیوان سوارى را گویند چنان که در قرآن مجید مى فرماید:

وَ مِنَ الْأَنْعامِ حَمُولَةً وَ فَرْشاً «11»

و برخى از چهارپایان باربر و قابل سوارى هستند.

ابن بابویه به سندش از حضرت عسگرى (ع) از پدرانش از حضرت زین العابدین (ع) در تفسیر آیه فوق روایت کرده است:

خدا زمین را با طبع شما سازگار و با بدنهایتان هماهنگ فرمود، نه آن چنان آن را پر حرارت قرار داد که بسوزید، و نه آن گونه سرد کرد که منجمد شوید، نه به اندازه اى خوشبو که دردسر گیرید، و نه آن چنان بدبو که به ناراحتى بنشینید، نه آن گونه باتلاق که در اعماقش فرو روید و نه به اندازى سفت و سخت که نتوانید براى ساختمانها و قبور مردگان از آن بهره گیرید. «12»

6- قرار

قرآن مجید این کتاب خبردهنده از حقایق در این زمینه مى فرماید:

اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَراراً وَ السَّماءَ بِناءً وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَتَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ: «13»

خداست که زمین را به سود شما سرد و آرام قرار داد، و آسمان را برافراشت و شما را به نیکوترین صورت بیاراست، و از پاکیزه ها رزق و روزى داد این است خدا مالک و مربى شما، پر منفعت است خدا که پروردگار جهانیان است.

راغب در مفردات گوید:

«قر فى مکانه یقر اذا ثبت ثبوتا جامدا و اصله من القر و هو البرد و هو یقتضى السکون، و الحر یقتضى الحرکة:»

ریشه لغت قرار از قر به معنى سردى است، سرما مقتضى آرامش، و حرارت مقتضى حرکت است.

با توجه به ریشه معنى لغوى قرار، چنان به نظر مى رسد که زمین از نخست سرد نبوده و خدا آن را براى زندگى ما سرد و حرارتش را تعدیل نموده است.

جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَراراً

جَعَلَ در آیه فوق به اصطلاح ادبى جعل مرکب است، یعنى دو مفعول مى گیرد و به این لحاظ زمین از آغاز به سردى کنونى نبوده، بلکه پس از زمان هاى زیاد به اراده حق به سردى گرائیده است.

از نتایج بى شمار این سردى، پدید شدن کوه ها و در نتیجه تعدیل و نظم حرکات زمین مى باشد، تا آنجا که زمین در عین سرعت پرواز خود در فضاى بى کران آسمان هرگز حرکتش محسوس نیست.

و شاید جهت این که آرامش را قرار گفته اند چنان که راغب نیز اشاره کرده به همین لحاظ است که سرد شدن جسم موجب سکون و آرامش آن مى باشد تا حدى که اگر حرارت مولکول هاى جسم که نتیجه حرکت آنها مى باشد به 273 درجه زیر صفر برسد این مولکول ها نیز از حرکت مى افتند.

بى تردید درجه حرارت زمین ما اگر به این حدود مى رسید تمامى جهان زندگى و زندگان منجمد مى شدند.

آرى زمین سرد شده ولى نه به حدى که به کلى از حرکت باز ایستد، بلکه به مقدارى که حرکاتش منظم گشته و قابل سکونت و زندگى باشد.

روى این اصل تمام حرارت هائى که کم و بیش حاکم بر زمین ماست نسبت به آن حرارت فوق العاده گذشته مشمول لغت «قر» یعنى سرما خواهد بود، زیرا حرارت و برودت امورى نسبى مى باشند تا 459 درجه زیر صفر که به کلى حرارت معدوم شود.

از آنچه دانستید روزنه اندکى از نعمت بزرگ تخفیف حرارت زمین از آیه گذشته نمودار مى شود و هر اندازه در پیرامون آن بیشتر کاوش و تحقیق کنیم عظمت نعمت الهى نیز آشکارتر خواهد شد.

7- مهد

قرآن مجید درباره ى مهد بودن زمین مى فرماید:

الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ سَلَکَ لَکُمْ فِیها سُبُلًا وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتَّى: «14»

همان خدائى که زمین را براى شما گهواره آرام بخش قرار داد، و در آن براى سفرها و رفع نیازمندى ها جاده ها و راه ها پدید آورد، و از آسمان آبى نازل کرد، و به وسیله آن آب، گیاهان و نباتات گوناگون را از زمین رویانیدیم.

مهد به معناى گهواره است، چنان که در قرآن مجید هم به این معنا آمده است:

قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا: «15»

یهود به مریم گفتند: ما چگونه با کودک گهواره اى سخن گوئیم.

تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ: «16»

و تو اى عیسى در گهواره با مردم سخن گفتى.

وَ الْأَرْضَ فَرَشْناها فَنِعْمَ الْماهِدُونَ: «17»

ما زمین را مرکوبى آرام براى سوارى نهادیم، پس چه خوب سازنده ى گهواره و آرامگاهى پر آرامش هستیم.

خداوند مهربان در سوره طه و ذاریات گهواره بودن زمین را براى انسان ها و ..... که در آن به آرامى پرورش مى یابند به عنوان یکى از عطایاى پر ارزش خود ارائه نموده، تا در برابر او سر تسلیم و بندگى فرود آورند، و از رسم طاعت و فرمان بردارى پاى بیرون ننهند.

بر اساس تشبیه فوق مقتضى است همان گونه که گهواره داراى حرکتى دلنشین و از دو سر به دو طناب و دو میخ پیوند دارد، زمین ما نیز چنان باشد.

آرى گهواره به دو رشته طناب بند است و حرکتش در انحصار جنبش افقى نیم دایره است، ولى گهواره زمین با بندهاى نیرومند جاذبه به اراده ى آفریدگار محکوم به حرکات گوناگون سریع گشته و در عین حال براى سرنشینانش موجب آرامش است.

امام صادق (ع) قرن ها قبل از رسیدن دانشمندان به وسیله ابزار و آلات به این حقایق به حرکت همه کرات اشاره فرموده به مفضل اعلام مى دارد:

اگر کرات آسمان به ما نزدیک شوند و ما حرکت سریع آنها را حس کنیم و یا به واسطه چشمان خود حرکت آنها را ببینیم، بدون شک از سرعت حرکات آنها دهشت و وحشت براى همه حاصل شده و از ترس هلاک خواهند شد.

کره زمین، این گهواره پر جنب و جوش و متحرک در هر روز با سرعت 650 هزار فرسنگ فضاى بى کران آسمان را طى مى کند و سیرش را تا زمانى که خدا بخواهد ادامه مى دهد. «18» من نمى خواستم مسئله آسمان و زمین به این تفصیل قلمى شود ولى براى نشان دادن گوشه اى از قدرت، عظمت، ربوبیت، و حکمت حضرت حق چاره اى نبود.

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- زمین و آسمان و ستارگان 112.

(2)- یس 40.

(3)- فاطر 41- روم 25.

(4)- فاطر 41.

(5)- روم 25.

(6)- رعد 2.

(7)- بقره 255.

(8)- نازعات 4.

(9)- ملک 15.

(10)- سوره ى بقره.

(11)-

(12)- برهان ج 1 ص 67.

(13)- مؤمن 64.

(14)- طه 53.

(15)- مریم 29.

(16)- مائده 110.

(17)- ذاریات 48.

(18)- براى آگاهى بیشتر از وضع زمین مى توانید به کتاب هاى «زمین و آسمان و ستارگان» «اسلام و هیئت» «سرگذشت زمین» «زمین و سرگذشت آن از سرى چه مى دانیم» مراجعه کنید.

 

 مطالب فوق برگرفته شده از :
کتاب : تفسیر حکیم جلد پنجم
نوشته : استاد حسین انصاریان

 



قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر