ماهان شبکه ایرانیان

زهیر، فارغ التحصیل مکتب عاشورا

یکی از آثار و برکات فرهنگ عاشورا و مکتب امام حسین(علیه السلام)، بصیرت افزایی در جامعه است. کسانی که توفیق آشنایی با مکتب عاشورا را پیدا می کنند، بسیاری از حقایق و ناگفته های تاریخی برای آنها روشن می شود و دریچه ای تازه به سوی آگاهی و معرفت برایشان باز می شود

زهیر، فارغ التحصیل مکتب عاشورا

یکی از آثار و برکات فرهنگ عاشورا و مکتب امام حسین(علیه السلام)، بصیرت افزایی در جامعه است. کسانی که توفیق آشنایی با مکتب عاشورا را پیدا می کنند، بسیاری از حقایق و ناگفته های تاریخی برای آنها روشن می شود و دریچه ای تازه به سوی آگاهی و معرفت برایشان باز می شود.
زهیر، فارغ التحصیل مکتب عاشورا
یکی از کسانی که در مکتب عاشورا توفیق تحصیل و فارغ التحصیلی یافت شخصی است به نام «زُهَیر بن قَین بَجَلی» است، او از بزرگان قبیله «بجیله» به شمار می آمد، معروف است که زهیر مردی شجاع بود به طوری که در جنگ ها همواره به نام آوری شهرت داشت.[1] در مقاتل و منابع تاریخی نقل شده است که، او بر اثر تبلیغات وسیع معاویه این چنین می پنداشت که امام علی(علیه السلام) در ریختن خون عثمان شریک بوده است، به همین جهت نسبت به امام علی(علیه السلام) و فرزندانش علاقه و محبت از خود نشان نمی داد، ولی با این حال وقتی او و خانواده اش در مسیر کاروان کربلا قرار می گیرد ، زندگیش متحول می شود.
اوج وفاداری زهیر را می توان در شب عاشورا و عبارات حماسی اش که با امام حسین(علیه السلام) تجدید پیمان می کرد، مشاهده کرد: « زهیر بن قین عرضه داشت سوگند به خدا دوست می داشتم کشته شوم دوباره زنده گردم و به همین کیفیت هزار مرتبه کشته شوم و زنده گردم و خداى متعال بدین وسیله تو و جوانان اهل بیتت را از آسیب دشمنان نگه دارى فرماید

راهیابی به بارگاه دوست
هر چند «زهیر» سعی داشت که با کاروان امام حسین(علیه السلام) همسو نشود، ولی تقدیر الهی بر این مقرر شده بود که در منزلگاه«زَرُود» با کاروان عاشورا برخورد کند، زهیر تمام سعی خود را به کار بسته بود که خود را از تیررس نگاه و گفتار نافذ امام حسین(علیه السلام) دور کند، ولی با این حال تقدیر الهی چیز دیگری را برای زهیر رقم زده بود.
تأثیر همسر پاک سرشت در هدایت انسان
بالاخره روز موعود فرا می رسد، وقتی او با بعضی از نزدیکانش بر سر سفره غذا نشسته بود، سفیر امام حسین(علیه السلام) زهیر را غافلگیر می کند و او را به کاروان امام حسین(علیه السلام) دعوت می کند، زهیر بر سر دو راهی سختی قرار می گیرد، شاید اگر همسر نمونه و پاک سرشتش نبود، قافیه را می باخت و نمی توانست درست تصمیم بگیرد، همسر زهیر وقتی تردید و تحیر زهیر را دید به او گفت: «سبحان اللَّه، عجبا، آیا فرزند رسول اللَّه تو را فرا خوانده و تو اجابت نمى نمایى، چه مى شد مى رفتى و سخن امام را گوش فرا مى دادى.»[2]
بالاخره زهیر به اردوگاه امام حسین(علیه السلام) می رود، جالب اینکه ابو مخنف می نویسد: وقتی زهیر به خدمت امام حسین(علیه السلام) شرفیاب می شود، مدتی نمی گذرد که با چهره ای برافروخته به سوی یاران و خانواده اش می رود و دستور می دهد که خیمه اش را جمع کنند تا به کاروان امام حسین(علیه السلام) ملحق شود؛ او برای اینکه محبت زن و خانواده موجب انصرافش نشود به زن خود این چنین می گوید:
«تو نیز مطلّقه اى، زیرا نمى خواهم در زندگى با من جز خیر و رفاه ببینى. من تصمیم گرفته ام در خدمت امام باشم و جان و تنم را فدایش کنم، بعد هم مالش را بدو عطا کرده با یکى از عموزادگانش وى را روانه اهلش نمود.»[3]
نکته درس آموز
در داستان و حکایت زهیر، همسر او نقش تعیین کننده ای ایفا می کند، چرا که او نه تنها مانع پیوستن زهیر به کاروان عاشورا نمی شود، بلکه خود مشوق زهیر برای پیوستن به کاروان حسینی می شود، این نقش و مسئولیت در جای جای زندگی یک زن مسلمان باید نمایان باشد، هرگاه یک مرد از مسیر هدایت جدا شود و یا مسیر اشتباهی را بر می گزیند همسران نمونه باید، دستگیر شوهران خود باشند و اجازه غرق شدن در گمراهی را به همسران خود ندهند.
زهیر مبلغ و حامی ولایت
زهیر بعد از آنکه خود مستبصر و بصیر می شود، علاوه بر اینکه خود به کاروان حسینی می پیوندد، نزدیکان و یاران خود را نیز به پیوستن به امام حسین(علیه السلام) تشویق می کند: در این هنگام زهیر به حاضران (از افراد قوم و قبیله و کاروان خود) رو کرد و گفت: « مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَصْحَبَنِی وَ إِلَّا فَهُوَ آخِرُ الْعَهْدِ مِنِّی بِهِ،[4] کسى که از شما دوست دارد همراه من بیاید، وگرنه این آخرین دیدار من با شما است.»
یکی از نکات درخشانی که در داستان و حکایت زهیر چشم نوازی می کند، عبودیت و بندگی او در کاروان حسینی است، چرا که او یکی از 20 نفری بود که همراه با قمر بنی هاشم، غروب تاسوعا از دشمن مهلت گرفتند تا اینکه شب عاشورا به نماز، قرآن، استغفار، و دعا بگذرانند

زهیر عاشق عبادت و بندگی حق
یکی از نکات درخشانی که در داستان و حکایت زهیر چشم نوازی می کند، عبودیت و بندگی او در کاروان حسینی است، چرا که او یکی از 20 نفری بود که همراه با قمر بنی هاشم، غروب تاسوعا از دشمن مهلت گرفتند تا اینکه شب عاشورا به نماز، قرآن، استغفار، و دعا بگذرانند.[5]
اوج وفا داری زهیر در شب عاشورا
اوج وفاداری زهیر را می توان در شب عاشورا و عبارات حماسی اش که با امام حسین(علیه السلام) تجدید پیمان می کرد، مشاهده کرد: « زهیر بن قین عرضه داشت سوگند به خدا دوست می داشتم کشته شوم دوباره زنده گردم و به همین کیفیت هزار مرتبه کشته شوم و زنده گردم و خداى متعال بدین وسیله تو و جوانان اهل بیتت را از آسیب دشمنان نگه دارى فرماید.»[6]
سخن آخر
حکایت درس آموز زهیر، پیام های فراوانی را با خود به همراه دارد، توبه و بازگشت و تغییر مسیر از روشن ترین پیام های زندگی زهیر است، پشتیبانی و حمایت همه جانبه تا دم مرگ، و روشنگری و شجاعت در مقام دفاع از اصول ارزش ها همه و همه گوشه ای از زندگی شرافت مندانه زهیر در حماسه عاشورا است.
پی نوشت ها:
[1]. ابصار العین، ص162.
[2]. لهوف، ترجمه میر ابو طالبى، ص116. «و سُبْحَانَ اللَّهِ أَ یَبْعَثُ إِلَیْکَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ ص ثُمَّ لَا تَأْتِیهِ فَلَوْ...»
[3]. لهوف، ترجمه میر ابو طالبى، ص117. « وَ قَالَ لِامْرَأَتِهِ أَنْتِ طَالِقٌ فَإِنِّی لَا أُحِبُّ...»
[4]. اللهوف على قتلى الطفوف، ترجمه فهرى، ص73.
[5]. قیام و انقلاب سید الشهدا، سید سعید حسینی، ص316.
[6]. الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص: 92 «وَ اللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنِّی قُتِلْتُ ثُمَّ نُشِرْتُ...»

علی بیرانوند


منبع : پایگاه تبیان
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان