ایسنا: صادق صندوقی که چهارشنبه (31 مردادماه) چشم از جهان فرو بست، در عصری که کامپیوتر و هیچ وسیله پشرفته دیگری وجود نداشت، با تصویرگریهایش روی جلد کتابها، بسیاری از ما را در سنین کودکی و نوجوانی جذب کتاب خواندن کرد.
صادق صندوقی 5 اردیبهشت ماه 1325 در شهر همدان به دنیا آمد. پدرش، محرم صندوقی از سمت شوروی سابق به آدنای ترکیه و بعد از خدمت سربازی به سمت همدان آمد، در این شهر ساکن شد، ازدواج کرد و غذاخوری یا همان کبابی معروف استامبولی را در همدان دایر کرد. پدرش از آموختن نقاشی توسط صادق استقبال میکرد و شرایط خرید کاغذ و قلم را برای اینکار او مهیا کرد و به همین ترتیب صادق صندوقی در محله سرپل یخچال، بزرگ شد.
«همدانمصور» عنوان نشریهای خودساخته با کمک برادرش زندهیاد «حسن صندوقی» بود که در اواخر دهه 30 و اوایل 40 خورشیدی در 10 شماره بالطبع در تعدادی محدود به شکل دستی نوشته، تصویرگری شده و پخش شد. نشریه «همدانمصور» که هنوز نسخههایی از آن موجود است مشاهیر همدان و اتفاقهای فرهنگی را در همان سالها بیان میکند.
زندهیاد صادق صندوقی پس از ادامه تحصیل در همدان به هر مشقتی که شد خود را به هنرستان هنرهای تجسمی رساند و کار نقاشی را ادامه داد و حدود نیم قرن تلاش مستمر در زمینه نقاشی و تصویرگری را در کارنامه حرفهای خود ثبت کرد. سه فرزند او با نامهای شهرزاد، شیرین و شادی نی به دنبال پدر هر کدام دستی در هنر و ادبیات دارند.
ایشان پس از تصویرگری قصههای قرآنی به عنوان تصویرگری در حوزه کتاب نیز شناخته شد؛ که از این میان به تصویری که داستان «اصحاب فیل» را در کتابهای درسی مدرسه روایت میکرد، میتوان اشاره کرد. همچنین اغلب طرحهای روی جلد کتابهای ترجمه شدهٔ ژول ورن، نویسنده فرانسوی که پس از انقلاب چاپ شدند، مزین به نقاشیهای صندوقی است.
بسیاری از آثار صادق صندوقی با وجود سادگیشان به تصویرهایی ماندگار تبدیل شدند. شاید یکی از دلایل آن را نگاه سادهی او به موضوعات و قصهها بتوان داست. تصاویری که از زنگ و لعابهای امروزی برخوردار نبودند، اما در سادگی تمام قصههای ماندگاری را روایت میکردند.
سال 1392 از سوی ششمین دوسالانه تصویرگری در بخش تصویرگری کتاب به عنوان پیشکسوت تصویرگری ایران از وی تجلیل شد.
او در آخرین ساعات شب چهارشنبه (31 مرداد ماه) در سن 72 سالگی در بیمارستان «فیروزگر» درگذشت. صندوقی از یک هفته پیش برای طی دوره درمان در این بیمارستان بستری شده بود.
گویا جزئیات مراسم تشییع، تدفین و ترحیم زندهیاد صادق صندوقی عصر امروز مشخص میشود.
در ادامه توجه شما را به مصاحبه ای خواندنی که «باشگاه خبرنگاران جوان» در تاریخ «28 آبان 1392» از ایشان منتشر کرده اند جلب می نماییم:
جاودانگی قبل از مرگ
دردل های شنیدنی صادق صندوقی، تصویرگر پیشکسوت کتاب های درسی
سالها بود تصویر زندگی را از پس نگاهی کودکانه ترسیم کرده بود. ذوق عجیبی به هنر نقاشی داشت تا جایی که او را در سرزمین آرزوها به رؤیاهای رنگیاش پیوند زد.
امروز وقتی حس زندگی را از زاویه همان قاب قدیمی نظاره میکند دشتی سبز پیش چشمانش جلوهگری میکند و ناخودآگاه خاطره آن روز کلاس اول در ذهنش مجسم میشود. همان روزی که مسیر اهداف آیندهاش را پیدا کرد و جادهای هموار ساخت تا به اوج هنر دست پیدا کند.
«قبل از اینکه وارد دبستان شوم کتابهای برادرم را که تصاویری سیاه و سفید داشت، رنگآمیزی میکردم. این علاقه کم کم در من ایجاد شد و شروع به نقاشی کردم. هیچ وقت خاطره روز اول مدرسه از یادم نمیرود اگر آن روز معلم برخورد تندی با من میکرد معلوم نبود که امروز سرنوشت چه تقدیری را برایم رقم میزد.»
صادق صندوقی تصویرگر کتابهای درسی از آن روزها میگوید: روز اول مدرسه بود. بچهها در کلاس شلوغ میکردند و معلم مان برای ساعتی کلاس را ترک کرد و به بچهها گفت: «تا برمیگردم هر کدامتان یک نقاشی بکشید.» تصویری از یک خرگوش کشیدم و برای یکی از همکلاسیهایم همان تصویر را طراحی کردم. در دفتر چند نفر دیگر هم همین تصویر کشیده شد مبصرمان که دو سال هم از بچههای کلاس بزرگتر بود مرا تهدید کرد که به معلم میگوید، با چهرهای نگران منتظر آمدن معلم بودم.
وقتی در کلاس باز و معلم وارد شد اضطراب داشتم هر لحظه فکر میکردم معلم از کلاس اخراجم میکند اما برخلاف تصورم وقتی معلم نقاشیها را دید و متوجه شد که همه نقاشیها را من کشیدهام به جای تنبیه، تشویقم کرد و بچههای کلاس برایم دست زدند این نخستین بار بود که کلمه تشویق را با همه جانم حس میکردم برای هر انسانی از شیرخوارگی تا بزرگسالی تشویق حس خوبی را در وجودش القا میکند و با این کار کوچک بود که مسیر زندگیام به کلی تغییر پیدا کرد و اگر آن روز معلممان مرا تشویق نمیکرد ممکن بود راه دیگری را انتخاب کنم؛ از آنجا بود که به طور جدی همه فکرم ورود به دنیای نقاشی شد.
وی ادامه میدهد: با دیدن تابلوهای سینما و پلاکاردهای نصب شده سر در مغازهها سعی میکردم تصویرسازی ذهنی کرده و آن را نقاشی کنم. بعد از گرفتن سیکل با اشتیاق به هنرستان هنرهای زیبای تهران آمده و درسم را ادامه دادم بعد از گرفتن مدرک دیپلم چون علاقه زیادی به رشته معلمی داشتم به استخدام آموزش و پرورش در آمده و به عنوان معلم روستا به آذربایجان غربی رفتم.
محیط روستا او را با واژه زندگی بیشتر آشنا میکرد. ایدههای ذهنیاش الهام گرفته از طبیعت و مناظر روستایی بود. ذهن خلاقش او را تا ورای آنچه که در دل دارد میکشاند و سفر به اعماق آرزوها برایش محیط سازندهای را شکل داده بود تا بتواند در این خلوت خودخواسته هنرمندی با آثار ماندگار و جاودان باشد.
صندوقی میافزاید: در روستا که بودم فقط مطالعه میکردم و نقاشی از طبیعت بهترین سرگرمیام شده بود. 3 سال از بهترین روزهای عمرم را کنار دانشآموزان روستا در آذربایجان غربی گذراندم و از پایه اول تا پنجم تدریس میکردم زمانی که قصد بازگشت داشتم تمام دانشآموزانم را با خطی خوش به آیندهای درخشان سپرده و راهی سفری دوباره شدم. دو سال هم در ساوه بودم و در این شهر در سال 48 زمانی که جوانی 23 ساله بودم ازدواج کردم. بعد از آن به تهران آمده در انستیتو تربیت مربیان امور هنری که وابسته به آموزش و پرورش بود مشغول به کار شدم. دانشجوی ممتاز بودم و زمانی که از هنرهای 7 گانه فارغالتحصیل شدم به من وعده بورس مطالعاتی در فرانسه و ایتالیا دادند که متأسفانه محقق نشد. در تهران ماندگار شدم و چون برای هنر، نقاشی و قلم حرمت قائل بودم دیگر هیچ تصویری را طراحی نمیکردم.
هنر برای هنر
برای هنر ارزشی خاص قائل بود. دلش نمیخواست برای پول هنرش را به حراج گذاشته و بفروشد. از یک سو خانه استیجاری، فرزندان، تکفل والدین و... عرصه را بر او تنگ میکردند اما باز هم هنر را برای هنر میدانست تا اینکه یک روز تمثالی کشید و به مغازه قابسازی برد با فروش آن اجاره خانه یک ماه را پرداخت اما باز هم معتقد بود هنر قداست دارد و نباید برای پول کار کرد. از سال 53 به طور جدی شروع به کار کرد و سفارشهایی را میپذیرفت.
این تصویرگر کتابهای درسی میگوید: قبل از پیروزی انقلاب اسلامی کتاب قصههای قرآنی را به سفارش امام خمینی(ره) طراحی کردم و زمانی که از کارم استقبال شد به عنوان یک تصویرگر کتاب شناخته شدم. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی کارم وارد مرحله جدیدی شد و تقریباً تمام شخصیتهای اسلامی و چهرههای مذهبی را نقاشی کردم. از سال 66 بود که وارد دفتر چاپ و توزیع کتابهای درسی شده و نقاشی کتابهای درسی را به عهده گرفتم. در کتابهای درسی ماندگارترین اثرم نقاشیهای معروف اصحاب فیل است و تقریباً همه افراد من را با تصویر چهره امیر کبیر میشناسند. خیلی از نویسندههای معاصر میگویند: «نخستین عشق و علاقه به کتاب و کتابخوانی با دیدن نقاشیهای من در آنها به وجود آمده است.»
تمام توجهم را به سمت جوانان و نوجوانان جلب کردم و دوست داشتم اثری ماندگار و تأثیرگذار برایشان طراحی کنم. چون آنها آیندهسازان کشور هستند و به نوعی باید آیندهنگری را در نقاشیهایم نشان میدادم.
وی ادامه میدهد: وقتی میدیدم تمام نقاشیهایم در همه نقاط ایران حتی در دنیا به عنوان کتاب درسی مورد استقبال قرار میگیرد حس خوبی را تجربه میکردم چون این نقاشیها دست پرورده خودم بود که به همه نقاط دنیا سرک میکشید. درواقع نیمی از شخصیت من بود. به همین خاطر با عشق و علاقه کار میکردم. علی رغم کار زیاد و وقت اندکی که داشتم سعی میکردم بهترین کار را ارائه دهم.
خلاقیت در هنر
جنگ بود و شهرها موشک باران میشدند که تصمیم گرفت برای نوجوانان و جوانان آن زمان فکری نو بیندیشد. پیشنهاد داد تا در کتاب زبان انگلیسی تصاویر به صورت کاریکاتور نقاشی شود که در آن شرایط متشنج جوانان با فکری باز به تحصیل ادامه دهند. این طرح مورد توجه قرار گرفت و موجب شاد شدن روحیه جوانان زمان جنگ شد.
این تصویرگر کتابهای درسی از مشکلاتی که در کار وجود دارد میگوید و ادامه میدهد: گاهی اوقات در کار نظرات مخالف و موافق موجب پیش آمدن مشکلات میشد با اینکه اغلب آنها افرادی باسواد و آگاه بودند اما سواد بصری نداشتند. در عصر جدید تمام کارها با رایانه پیش میرود و با تکنولوژی جدید و دیجیتالی شدن وسایل کار سریعتر و بهتر شده است اما حال و هوای هنری ندارد و این موضوع کمی علاقهها و انگیزهها را کمرنگ کرده است به هر حال دوره زندگی ماشینی است و باید مدرنیته را پذیرفت درست است که مدرن بودن و تجدد مهم است اما باید با توجه به شرایط کار کرد و موقعیتها را در نظر گرفت.
کار مدرن در جایگاه خود ارزشمند است اما نه برای کتابهای درسی، این نوع طراحیها برای کتابهای غیرآموزشی و تخیلی مناسبتر است. در کشورمان فکر و ایدههای خوبی وجود دارد اما از نظر تکنولوژی و صحافی کشورهای دیگر بالاتر هستند اما از نظر نقاشی و طراحی تقریباً برابری میکنیم وقتی کارهایم را در نمایشگاهی در ایتالیا گذاشته بودم بازدیدکنندگان تصور نمیکردند کار فردی است و خیال میکردند این تصاویر کار یک گروه باشد.
جاودانگی ها
بزرگترین آرزوی یک هنرمند جاودانگی قبل از مرگ است. این جمله را میگوید و ادامه میدهد: میخواهم تا زمانی که زنده هستم چند نمایشگاه برپا کنم و کتاب بنویسم تا ردپایی از خود باقی گذارم و کاری ماندگار ارائه دهم. تمام دلگرمی و دلخوشیام همین نقاشیها هستند الان برای دل خودم نقاشی میکشم. در تصاویری که برای نوجوانان طراحی میکردم سعیام این بوده از رنگهای خالص استفاده کنم تا بچهها با مفهوم رنگها آشنا شوند چون نوجوانان وجودشان خالص است و یکرنگ و بیریا هستند. همه رنگها زیبایی خاصی دارند اما در میان آنها رنگ فیروزهای جلوهای خاص دارد و بیانگر فرهنگ شرقی است.
وقتی در کویر یک گنبد فیروزهای نمایان میشود نمایی زیبا دارد. برای اثر خلقی نو و جاودانه باید در ابتدا طرح را مجسم کنم و با قوه تخیل و هنر تجسمی به آن بپردازم. آنجا که اوج داستان قصه است و زمانی که به نقطه طلایی قصه میرسم نقاشی را شروع میکنم تا تأثیرگذار باشد. نقاشی، صبور و با حوصلهام کرده است که این دو ویژگی نعمتی بزرگ است. نقاشی در روابط اجتماعی، تربیت فرزندان و ارتباطات خانوادگیام نیز تأثیرگذاربوده و نکاتی را به من یاد داده است. ازدواج با همسرم را رنگ صورتی زدهام، کودکیهایم سبز و میانسالی را به رنگ زرد تجسم میکنم. تولد برایم رنگ قرمز و رنگ زندگی است و مفهوم مرگ را با رنگ خاکی بیان میکنم. از سوی طرفدارانم نقاش مردمی نام گرفتهام که از موهبت تولد تا حلاوت مرگ را به تصویر کشیدهام.