نقش زنان در جنگ های عصر حکومت امام علی (ع)

زنان به عنوان نیمی از جمعیت جوامع در بسیاری از حوادث و وقایع اجتماعی نقش دارند. این نقش نه تنها در امروز بلکه در گذشته های تاریخی و در سرزمین های مختلف وجود داشته است

نقش زنان در جنگ های عصر حکومت امام علی (ع)

مقدمه

زنان به عنوان نیمی از جمعیت جوامع در بسیاری از حوادث و وقایع اجتماعی نقش دارند. این نقش نه تنها در امروز بلکه در گذشته های تاریخی و در سرزمین های مختلف وجود داشته است. بررسی نقش زنان در تحولات مختلف اجتماعی در گذشته اعم از سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی موضوعی با ارزش است که حاصل آن می تواند برای جوامع امروزی نیز مفید باشد. عصر حکومت امام علی (ع) هرچند دوره ای کوتاه بود، اما بررسی ابعاد مختلف آن، به خصوص نقش زنان در جنگهای آن دوره، بسیار با اهمیت است. هرچند در نگاه اولیه نسبت به حضور زنان در جنگ های عصر حکومت امام علی (ع) نظرات به حضور عایشه در جنگ جمل معطوف می شود و ابعاد این حضور قابل بررسی است؛ اما حضور زنان در آن عصر فقط به این مسأله محدود نمی گردد؛ بلکه برعکس، در جبهه امام (ع) چه در جنگ جمل و چه صفین شاهد حضور بانوانی با ایمان هستیم که به نقش آفرینی پرداخته اند.

در این مقاله نخست به طور اجمال به بررسی نقش زنان در جاهلیت و عصر نبوی اشاره و سپس به بررسی نقش زنان در جنگ های حکومت امام (ع) پرداخته می شود.

 

زنان در جنگ های جاهلیت و عصر نبوی (ص)

به نظر می رسد جنگ های دوره جاهلیت در جزیره العرب به صورت یک اصل اساسی در زندگی عرب جاهلی در آمده بود و در همه ابعاد حیات وی تاثیر گذار بود، زنان نیز که به هر حال جزئی از زندگی عرب جاهلی بودند بیشتر به عنوان عاملی انگیزه ساز و مهیج در نبرد بودند. ذکر نمونه هایی از شرکت زنان عصر جاهلیت در جنگ ها کمک شایانی به شناخت بهتر موقعیت سیاسی آنها خواهد کرد؛

یکی از مسایل مهم و اساسی در اخلاق عرب ننگ دانستن اسیر شدن زنان به دست دشمن بود. لذا فرماندهان جنگی که از این روحیه خبر داشتند، زنان و دختران جنگ جویان را در جنگ ها به همراه می آوردند تا برای حفظ آبروی خود هم که شده، تمام تلاششان را به کار برند. (واعظی، 1388ش، صص135-160) قریش نیز در جنگ احد برای اینکه رزمندگانشان مانند جنگ بدر به زودی فرار نکنند، گروهی از زنان را همراه بردند تا به خاطر آنها هم که شده، پایداری بیشتری در جنگ نشان دهند. (ابن هشام، بی تا، ج2، ص62 ) صاحب «التنبیه و الاشراف» از حضور پانزده زن همراه لشگر قریش در احد برای تحریک مردان به جنگ خبر می دهد که از آن جمله «هند» دختر عتبه بود. (مسعودی، بی تا، ص211) زنان مشرکین در جنگ احد سرمه دان به دست گرفته بودند و به هر یک از مردان که قصد فرار می کرد، می دادند و می گفتند: تو زن هستی! و به این وسیله آنها را به ادامه نبرد وا می داشتند. (واقدی، 1409ق، ج1، ص272) در یکی از جنگ های عرب جاهلی با سربازان کسرای ایران، همین که عرب ها مشرف به شکست شدند، «صفیه» دختر ثعلبه برخاست و ریسمان شترها را برید و زن ها و بچه ها از روی شترها به زمین افتادند. جنگجویان با دیدن این صحنه، چنان به جنگیدن و مبارزه کردن تحریک شدند، گویا مرگ را بر حیات ترجیح می دادند. (واعظی، 1388ش، صص 135-160) بنابر نمونه های یاد شده و دیگر مواردی که برای خودداری از اطاله کلام از ذکر آنها صرف نظر شد، زنان مشرکین و کفار در جنگ ها مشارکت داشتند؛ تا آنجا که در نقش رهبری و فرماندهی جنگ نیز نام زنی چون «ام قرفه» (یعقوبی، بی تا، ج2، ص71 ) به چشم می خورد.

عهد نبی مکرم اسلام (ص) نیز شاهد نقش آفرینی زنان مسلمان و با ایمان در ابعاد مختلف صحنه های نبرد بود. تفاوتی که در این زمینه نسبت به زمان جاهلیت دیده می شود، به نوع نگاه اسلام به زن مربوط می شود که باعث شد زنان با انگیزه های عالی و ارزشمند در این زمینه به ایفای نقش بپردازند. ذکر نمونه هایی از حضور درس آموز بانوان مسلمان در جنگ های عهد نبوی مؤید این مطلب است؛

«نسیبه» معروف به «ام عماره» یکی از زنان نام دار صدر اسلام است که شجاعتش در احد و دیگر جنگ ها زینت بخش صفحات تاریخ اسلام گشته است. (واقدی، 1409ق، ص267) نسیبه نه تنها خود پیکار کرد، بلکه پسرش را نیز از فرار بازداشت. (ابن سعد 1410 ق، ج8، ص303 ) وی در جنگ با مسیلمه کذّاب در عهد ابوبکر نیز حضور داشت و دستش قطع شد. (ابن حجر، 1415ق، ج8، ص441)

شجاعت «صفیه» عمه پیامبر (ص) در جنگ خیبر و کشتن یهودیی که به قلعه کودکان و زنان حمله کرده بود، یکی دیگر از مظاهر زیبای نقش آفرینی زنان مسلمان در جنگ های عصر نبوی است. (ابن هشام، بی تا، ج2، ص228)

در گزارشی از جنگ حنین «ام عماره» چگونگی حضور خود و چهار زن دیگر را بیان می کند: در جنگ حنین هنگامی که مردم از هر سوی می گریختند من همراه چهار زن دیگر با هم بودیم. من شمشیر برنده ای در دست داشتم و امّ سلیم خنجری داشت که آن را به کمر خود بسته بود و ام سلیط و امّ حارث هم بودند. (واقدی، 1409ق، ج3، ص902) این بانوان شجاع و با ایمان جزء معدود کسانی بودند که هنگام هجوم لشگر دشمن به مسلمانان پایداری کردند و تن به ذلت فرار ندادند. (همان، صص902-904)

از حضور و نقش آفرینی بانوان شجاع و با ایمان در مسؤلیت های گوناگون دیگری همچون؛ درمان و زخم بندی مجروحین (همان، ج1، ص249- ابن سعد، 1410ق، ج8، ص304- ابن هشام، بی تا، ج2، ص239- طبرسی، 1372ش، ج2، ص852)، حمل مجروحین (ابن اثیر، 1409ق، ج6، ص107 )، تهیه آذوقه رزمندگان (واقدی، 1409 ق، ج1، ص249 -241)، حفظ و نگه داری وسایل رزمندگان (ابن سعد، 1410ق، ج8، ص333)، کمک نقدی برای تامین نیازهای جبهه (واقدی، 1409ق، ج3، ص992)، و... در کتب تاریخی یاد شده است.

زنان در جنگ های عصر علوی

حیات پیامبر (ص) در حالی به پایان رسید که جانشینی و خلافت، آن گونه که حضرت، توصیه فرموده بودند، نشد و از مسیر حق دور افتاد و شد آنچه شد. وضعیت رو به انحطاط جامعه مسلمانان و انحراف در جانشینی پیامبر (ص) از مسیر صحیح، مشکلات عدیده ای را سر راه امام (ع) قرارداده بود. امیرالمؤمنین (ع) در مورد وضعیت جامعه و مسلمین بعد از بیعت مردم با حضرتشان فرمودند: «آگاه باشید! تیره روزی ها درست همانند زمان بعثت پیامبر (ص) بار دیگر به شما روی آور شده است.» (محمدی، دشتی1369ش، ص10، خ16 )

 از دیدگاه شهید مطهری، یکی از عوامل انحطاط مسلمانان انحراف جانشینی پیامبر (ص) از جایگاه واقعی خویش است. شهید مطهری می گوید: «مسلّما یکی از علل این امر حوادثی است که در اوضاع اجتماعی مسلمین ابتدا به وسیله دستگاه های خلافت پدید آمد و بعد دنبال شد... یک جامعه طبقاتی درست شد که با منظور اسلام ابدا وفق نمی داد و جامعه منقسم شد به یک طبقه فقیر که نان خود را به زحمت می توانست به دست آورد و یک طبقه مبذّر و مغرور که نمی دانست با آنچه در چنگال دارد چه بکند. وضع زندگی عمومی وقتی شکاف بردارد، زمینه برای اجرا و عمل به دستورها باقی نمی ماند.» (مطهری، بی تا، ص139)

حضرت برای اجرای صحیح دین و شناساندن اسلام بدون انحراف به مردم، مجبور بودند دست به یک سری تغییرات و تحولاتی بزنند و در این راستا، فرمودند: «سوگند به کسی که پیامبر را به حق مبعوث کرد، به سختی مورد آزمایش قرار می گیرید و غربال می شوید، همانند محتویات دیگ هنگام جوشش، زیر و رو خواهید شد، آنچنان که بالا، پایین، و پایین، بالا قرار خواهد گرفت. آنان که در اسلام سبقت داشتند و کنار رفته بودند؛ بار دیگر سر کار خواهند آمد و کسانی که با حیله و تزویر خود را پیش انداخته بودند؛ عقب زده خواهند شد.» (محمدی، دشتی1369ش، ص10، خ16)

بعضی سردمداران و گروه هایی از مردم این تغییرات و عدالت محوری را که به ضرر منافعشان بود، برنتابیدند؛ لذا از حضرت فاصله گرفته، به دشمنی با امام (ع) پرداختند و این گونه بود که جنگ های داخلی شکل گرفت. حضرت در یکی ازخطبه های خود به این امر اشاره دارند، آنجا که می فرمایند: «اما هنگامی که به پا خاستم و زمام خلافت را به دست گرفتم، جمعی پیمان خود را شکستند، گروهی (به بهانه های واهی) سر از اطاعتم باز زدند و از دین بیرون رفتند و دسته ای دیگر برای ریاست و مقام از اطاعت حق سر پیچیدند.» (همان، ص6، خ3)

دوره پنج ساله حکومت امیرالمؤمنین (ع) شاهد وقوع سه جنگ بزرگ و اسفبار داخلی بود که دشمنی گروهی از به ظاهر مسلمانان با حضرت و جهل بعضی دوستان جاهل باعث شکل گیری این جنگ ها و کشته شدن بسیاری از طرفین شد؛ تضعیف حاکمیت ایشان و سرانجام شهادت حضرت در محراب عبادت، پیامد ناگوار همین جنگ های تحمیل شده بر حکومت اسلامی بود. در جریان شکل گیری جنگ های دوره مورد بحث و همچنین در زمان وقوع و پس از آن، زنان، در هر دو سوی جبهه حضوری چشمگیر داشتند؛ که چگونگی نقش ها چه در جبهه دشمن و چه در جبهه امام (ع) در این نوشتار مورد بررسی قرار می گیرد.

جنگ جمل و حضور زنان

گرچه شکل گیری جنگ جمل به کارگردانی«عایشه»، با بهره گیری از عنوان همسری پیامبر (ص) و «ام المؤمنین» و همراهی برخی زنان با وی یکی از صحنه های تلخ و ناگوار این دوره است، لیک حضور شجاعانه زنان متعهد در زمینه های مختلف - از راهنمایی و ارشاد گمراهان گرفته تا اسارت و شهادت- باعث سرفرازی زنان در تمامی تاریخ اسلام است. در این نوشتار ابتدا چگونگی حضور زنان در جبهه دشمن، بیان خواهد شد و سپس حضور زنان مؤمن و متعهد در جبهه امام (ع) مورد بررسی قرار می گیرد.

1- زنان در جبهه مخالف

جنگ افروزی عایشه

شکل گیری جنگ جمل به وسیله «عایشه» دختر ابوبکر و همسر پیامبر (ص) و به تحریک طلحه، زبیر، عبدالله بن زبیر و برخی دیگر بود. در واقع مهره اصلی این جنگ که دیگران در پناه او توانستند پیمان شکنی کرده، به نبرد با امیرالمؤمنین (ع) بپردازند، عایشه بود. مهمترین دستاویز این پیمان شکنان آن بود که عثمان مظلوم کشته شده است. این امر در حالی مطرح می شدکه طلحه، عایشه و زبیر از کسانی بودند که بیشترین سهم را بر آشوبی که منتهی به قتل عثمان شد، داشتند. (جعفریان، 1381ش، ص62)

انگیزه دشمنی عایشه با عثمان

به نظر می رسد دشمنی عایشه با عثمان از زمانی آغاز شد که وی میزان مقرری عایشه از بیت المال را که تا اواخر عمر عثمان دو برابر دیگر همسران پیامبر3 بود، (طبری، 1387ش، ج5، ص1799) به نصف تقلیل داد. (یعقوبی، بی تا، ج2، ص175 ) این بود که عایشه با مخالفان عثمان هم صدا شد و هنگامی که مردم کوفه به مدینه آمدند و نزد عثمان علیه ولید گواهی دادند، عثمان آنان را ترساند و آنها به عایشه متوسل شدند؛ عایشه کفش های پیامبر (ص) را به مسجد آورد و گفت: «ای مردم عثمان سنّت صاحب این کفش ها را رها کرده است» (مفید، 1413ق، ص147)

و نیز می گفت: «نعثل را بکشید که کافر شده است.» (ابن طقطقی، 1360ش، ص116) «بکشید این پیر کفتار را که هنوز پیراهن مصطفی (ص) کهنه نشده، سنّت او را کهنه گردانید.» (ابن اعثم، 1411ق، ص421)

چنین بود که پرچم مخالفت با عثمان را برافراشته، کوشش خود را به کار بست و به شهرستان ها نامه نوشت، تا مسلمانان را که نسبت به روش عثمان بدبین و از دستگاه خلافت منزجر شده بودند، به شورش و انقلاب جدی علیه خلیفه وا دارد؛ و چون آتش فتنه را مشتعل و خود را در هدفش موفق دید به سوی مکه رهسپار گردید و در آنجا رحل اقامت افکند و هر آن در انتظار کشته شدن عثمان و بیعت مردم با طلحه بود. (عسکری، 1352 ش، ص35 )

عایشه در سخنرانی که بین مردم مکه بعد از کشته شدن عثمان داشت، دشمنی خود با عثمان و تمایلش را برای انتخاب طلحه به خلافت چنین مطرح کرد:  «خدا او را از رحمتش دور گرداند، گناهانش وی را به ورطه هلاکت انداخت، و این گونه در چنگال مجازات اعمال خویش قرار گرفت. ای مردم! کشته شدن عثمان شما را دلگیر و محزون نسازد!... اگر عثمان کشته شد، اینک طلحه بهترین و لایق ترین مردم برای مقام خلافت، در میان شما حاضر است، با او بیعت کنید و از اختلاف و تفرقه بپرهیزید!» (همان، ص36) علامه بزرگ مصری، شیخ محمود ابوریه، از دانشمندان بزرگ اهل سنت، پس از مطالعه نسخه عربی کتاب علامه عسکری در مقاله ای ضمن تایید کتاب مزبور، نسبت به نقش عایشه در قتل عثمان چنین می نویسد:  «مؤلف در این کتاب با دلائل تاریخی ثابت می کند که کشندۀ عثمان همان عایشه بود، زیرا عایشه بعد از رسول خدا (ص)، خلیفه اول و دوم را مورد تایید و تصدیق قرار داد، و همان طور در اوایل خلافت عثمان با وی نیز مماشات نمود، ولی بعداً روی علل و عوامل خاصی راه مخالفت پیموده، مردم را علیه عثمان شورانید تا آنجا که به قتل وی فرمان داد.» (همان، ص17)

شخصیت سیاسی عایشه

عایشه در طول خلافت عثمان تغییر موضع سیاسی بسیاری داشت. در آغاز همراهی با عثمان، سپس مخالفت و تحریک مردم بر قتل عثمان، و در نهایت بعد از کشته شدن عثمان و انتخاب علی (ع) به خلافت، ناگهان با تغییر موضع مجدد، عَلم خون خواهی عثمان بر دست گرفت و در مکه با خطابه های خود، بر ناحق کشته شدن عثمان و خون خواهی از قاتلان وی اصرار ورزیده، مردم را به خون خواهی و جنگ دعوت کرد. (طبری، 1387ش، ج4، صص458-459) از نظر ابن حجر، عایشه در میان زنان پیامبر اکرم (ص) برجستگی و برتری داشت؛ چالاک، هوشیار، خوش سخن، راوی، شاعر و حافظ اخبار بود. (ابن حجر، 1415ق، ص235) وی بسیار از پیامبر (ص) به نقل روایت پرداخته است. عمر، بسیاری از صحابه و تابعین از وی نقل روایت کرده اند. (ابن اثیر، 1409ق، ج6، ص192)

علامه عسکری در مورد شخصیت سیاسی عایشه و توانایی وی در جلب مردم چنین می نویسد: «وی چگونه با راه و روش جلب کردن افکار مردم آشنایی داشت؟ و چگونه توانست پایه های حکومت و خلافت دو خلیفه را متزلزل سازد که به قتل یکی از آن دو -عثمان- فرمان داد و از عوامل مؤثر کشته شدن وی گردید؟ زیرا اگر فرمان و فتوای وی نبود کار عثمان به قتل و کشته شدن منجر نمی گردید و کسی جرأت ریختن خون خلیفه و هتک احترام مقام خلافت را نداشت.» (عسکری، 1352ش، ص25)

عایشه به راحتی در جریانات سیاسی تغییر موضع می داد، او با سیاست و مهارتی ویژه توانست پس از کشته شدن عثمان، به سرعت و به آسانی، آن همه دشمنی و عداوت را که با وی داشت، تغییر داده، خود را در لباس خون خواهی و طرفداری جلوه دهد!! جای بسی تعجب است که او چگونه توانست دشمنان و قاتلان عثمان را با دوستان و فرزندان وی در یک لشگر و یک صف واحد قرار دهد و به عنوان خون خواهی عثمان لشگری به وجود بیاورد؟ واقعاً او چه مهارتی داشت که توانست علی (ع) را که کوچک ترین دخالتی در قتل عثمان نداشت، به قتل وی متهم سازد و او را قاتل معرفی نماید و با سوابق درخشان و روشنی که داشت، مسلمانان را علیه وی بشوراند؟ (همان، ص25)

انگیزه های دشمنی عایشه با علی (ع)

عایشه علاقه مند به بازگشت خلافت به «بنی تمیم» بود. وی در مکه شنید که عثمان کشته شده و طلحه به جای وی آمده است. عایشه بسیار خوشحال شده و به سوی مدینه به راه افتاد و تا منطقه سرف آمد. در آنجا شنید که مردم با علی (ع) بیعت کرده اند. وی با شنیدن خبر از همان جا به مکه بازگشت و فریاد مظلومیت عثمان را سرداد (جعفریان، 1381 ش، ص82) و از همین زمان دشمنی دیرینه خویش با علی (ع) را کاملاً بروز داده، به تحریک مردم بر علیه حضرت همت گماشت.

شیخ مفید در «الجمل» جریان دشمنی عایشه با عثمان، خون خواهی عثمان و در نهایت دشمنی با علی (ع) را چنین بیان می کند: «کوشش او در عهدشکنی و فرمانش به اینکه خون علی (ع) را بریزید، ربطی به کشته شدن عثمان نداشته، و باطن او غیر از ظاهر اوست و ستیزه او با امیرالمؤمنین علی (ع) انگیزه های دیگری دارد که نزد اشخاص آگاه از دیرباز تاکنون مشهور است و اغراض آنان در این کارها دشمنی با علی (ع) بوده است.» (مفید، 1383ش، ص149) دشمنی عایشه با علی (ع) از همان زمان رسول خدا (ص) بوده و تا پس از کشته شدن حضرت ادامه داشته است. از جمله مطالبی که عموم دانشمندان از وی نقل کرده اند، این است که همواره میان او و علی (ع) همان تباعد و نفرتی که میان زن و خویشاوندان شوهرش وجود دارد، وجود داشته است. (همان، ص92)

امیرالمؤمنین (ع) در پاسخ سؤال مردم، که چرا عایشه با شما دشمنی داشت، دلایلی را برشمردند که به چند مورد آن اشاره می شود؛  چون پیامبر (ص) میان اصحاب خود عقد برادری بست، میان پدرش (پدر عایشه) و عمربن خطاب برادری قرار داد و مرا به برادری خود مخصوص کرد و این موضوع بر او دشوار آمد و این سعادت که نصیب من شد او را خشمگین ساخت.  پیامبر (ص) مقرر کرد درهای خانه های همه اصحاب که به مسجد گشوده می شد، بسته شود مگر درِ خانۀ من؛ و چون در خانه پدرش و دوست پدرش را بست و در خانه مرا گشوده نهاد، یکی از خوشاوندان پیامبر (ص) در این باره با آن حضرت سخن گفت و پیامبر (ص) فرمودند: «من درهای شما را به خواست خود نبستم و در خانه علی را نگشودم، بلکه پروردگار در خانه شما را بست و در خانه علی را گشوده نهاد»؛ و این امر بر ابوبکر گران آمد و خشمناک شد و با زن و فرزند خود در این مورد سخن گفته بود و عایشه هم شنیده بود و کینه مرا در دل گرفت.

روز جنگ خیبر پیامبر (ص) نخست پرچم را به پدر وی سپرد و فرمود، بازنگردد و چندان پایداری کند که یا خیبر را بگشاید و یا کشته شود ولی پایداری نکرد و فرار کرد. روز بعد پرچم را به عمر بن خطاب داد و همان گونه فرمود، او هم مقاومت نکرد و فرار کرد. پیامبر (ص) ناراحت شد و در حضور جمع فرمود: "فردا پرچم را دست کسی خواهم سپرد که خدا و پیامبرش (ص) را دوست دارد و خدا و پیامبرش (ص) هم او را دوست دارند و او حمله کننده است و گریزنده نیست و باز نخواهد گشت مگر اینکه خداوند فتح و پیروزی را به دست وی نصیب کند. پرچم را به من عنایت کرد و من آنقدر مقاومت کردم تا خداوند به دست من آن را گشود و پدر عایشه از این امر اندوهگین شد و بر من کینه گرفت و حال آنکه مرا در این باره گناهی نبود و عایشه به سبب کینه پدر بر من کینه گرفت.

پیامبر (ص) پدر وی را برای ابلاغ سوره برائت فرستاد و دستور داد پیمان با مشرکان را لغو کند و او حرکت کرد، آنگاه خداوند به پیامبرش (ص) وحی کرد که او را برگرداند و آیات را از او بگیرد و به من تسلیم کند و پدرش می دانست که این فرمان خداست و خداوند به پیامبر (ص) وحی کرده بود که این آیات را باید مردی از تو ابلاغ کند و من از پیامبر (ص) بودم و او از من بود. با این وجود، عایشه به سبب کینه پدرش بر من کینه گرفت.

عایشه بر خدیجه، دختر خویلد خشمگین بود و او را خوش نمی داشت، همچنان که زن های یک مرد نسبت به یکدیگر چنین اند و عایشه می دانست که پیامبر (ص) بسیار به یاد خدیجه است و خاطره او را گرامی می دارد و این امر هم بر او گران آمد و این حالت او نسبت به فاطمه (علیهاالسلام)، دختر خدیجه هم وجود داشت و مرا و فاطمه و خدیجه را دوست نداشت و بر ما کینه می ورزید و این حالت میان هووها معروف است. (مفید، صص409-411) موارد مذکور به اضافه شخصیت سیاسی عایشه و نیز جاه طلبی وی زمینه ساز دشمنی بیشتر وی با حضرت شد.

مراحل شورش

دشمنی های دیرینه عایشه با امیرالمؤمنین (ع) باعث شد، خلافت حضرت را برنتابد و اقدام به شوراندن مردم بر علیه حضرت بنماید. شاید بتوان مراحل شورش وی و اصحابش را در موارد زیر خلاصه کرد؛  عایشه در مسیر بازگشت از مکه به سوی مدینه، خبر بیعت مردم با امیرالمؤمنین (ع) را شنید و تصمیم به بازگشت به مکه گرفت، به سوی حِجر اسماعیل رفته، مردم به دور او جمع شدند و او شروع به صحبت کرد و مدعی شد، عثمان مظلوم کشته شد و قسم یاد کرد که خون خواهی او خواهد کرد. (طبری، 1387 ش، ج4، ص459 ) عایشه به همراه، طلحه، زبیر و گروهی از مردم مکه متفق شدند به سوی بصره حرکت کنند و از قاتلان عثمان انتقام بگیرند. (همان، ص460) عایشه، طلحه و زبیر سعی در جلب نظر همسران پیامبر (ص) و همراه کردن آنها با خود کردند ولی موفق نشدند. (ابن اعثم کوفی، 1411ق، ج2، ص454-455) وی در نزدیکی بصره با فرستادن نامه برای سران و بزرگان قبایل آنها را به همراهی با سپاهش دعوت کرد و اصول کار خود را بر پایه خون خواهی عثمان، قصاص قاتلان عثمان و انتخاب خلیفه ای جدید از طریق شورا، قرار داد. (مسکویه، 1379ش، ج1، ص480-481)

وقتی عثمان بن حنیف نماینده امام (ع) در بصره از نزدیک شدن لشگر عایشه به بصره با خبر شد، حکیم بن جبله و ابوالاسود دوئلی را نزد عایشه فرستاد و این دو طی گفتگوهایی با عایشه، طلحه و زبیر بر آن شدند تا آنها را از جنگ و کشته شدن مسلمانان منصرف کنند؛ ولی هیچ یک نپذیرفتند. (طبری، 1387ش، ج4، ص462-463)

وقتی فرستادگان عثمان بن حنیف موفق نشدند عایشه و همراهانش را از جنگ برحذر دارند، وی آماده باش جنگی داد و در پی آن عایشه بر شتر سوار شد و با مردم سخن گفت: «همانا عثمان بن عفان تغییر و تبدیل هایی در سنت می آورد و همواره گناه خود را با توبه پاک می کرد تا اینکه چون زر ناب می شد؛ در این حال بر او شوریدند، او و گروهی را که همراه وی در خانه بودند به ظلم و ناحق کشتند و پس از آن بدون اینکه مردم بخواهند یا شورایی و اختیاری باشد، علی را برگزیدند. علی کار مردم را با زور از دست آنها بیرون کشید... ما که در مورد شما از تازیانه عثمان خشمگین بودیم، حال چگونه در مورد شمشیرهایی که بر عثمان زده شده خشمگین نباشیم؟ به درستی که این کار رو به راه نخواهد شد مگر همانند کار عمر شورایی تشکیل شود که هیچ یک از قاتلان عثمان در آن شرکت نداشته باشند.» (مفید، 1388ش، صص278-279)

خبر شورشیان به امام (ع) رسید. حضرت نیز سپاهی برای مقابله با آنها فراهم کرده، سوی بصره حرکت کردند. پس از رسیدن سپاه امام (ع) به سپاه عایشه، حضرت بارها طی خطابه ها و نامه هایی که خود و یاران و فرزندانشان داشتند، سعی کردند آنها را از جنگ منصرف کنند، (همان، صص310-313-314-316-317-327 ) ولی فایده ای نداشت و بالاخره جنگ با پرتاب تیر از سپاه عایشه آغاز شد؛ (یعقوبی، بی تا، ج2، ص182) و عایشه در حالی که در هودج و بر شتری سوار بود در میدان جنگ حضور یافت.  هودج شتر عایشه را طوری ساخته بودند که وی از تیرها در امان باشد و فقط چند سوراخ اطراف آن قرار داده بودند تا او بتواند شاهد معرکه باشد. (دینوری، 1410 ق، ج1، ص72) بالاخره در حالی جنگ به پایان رسید که خون های زیادی ریخته شد و افراد بی شماری از طرفین، به ویژه از سپاه عایشه کشته شدند؛ به روایتی هشت هزار و به روایتی هفده هزار نفر کشته شدند که تقریباً یک هزار تن آنها از لشگر علی (ع) بودند. (مستوفی، 1364ش، ص194) و این چنین بود که صفحاتی خونین و دردناک در تاریخ اسلام رقم خورد.

صفیه بنت حارث

در گزارشات رسیده از جنگ جمل نام «صفیه» دختر حارث، نیز در گروه شورشیان به چشم می خورَد، وی همسر عبدالله بن خلف بود که به دست سپاهیان امام (ع) کشته شده بود. وی دل پری از امیرامؤمنین (ع)داشت چرا که برخی بستگانش در جنگ بدر و اُحد به دست حضرت کشته شده بودند. پس از فروکش یافتن آتش جنگ، امیرالمؤمنین (ع) دستور فرمودند عایشه را در خانه وی جای دهند و سپس به دیدار وی رفتند. در آنجا عایشه را دیدند نشسته و می گریست و جماعتی از زنان بصره گرداگرد او نشسته و با او می گریستند. صفیه زن عبدالله بن خلف نیز در میان آنان بود؛ چون امیرالمؤمنین علی (ع) را دید، در نهایت درشتی فریاد برآورد:

«ای کشنده دوستان و ای پراکنده کننده جمع ها، خدا فرزندان تو را یتیم کند چنانکه تو فرزندان عبد الله بن خلف الخزاعی را یتیم کردی.» (طبری، ج4، صص539-540) امیر المؤمنین (ع) او را شناختند و فرمودند: «تو حقّ داری مرا دشمن داری زیرا که جدّ تو را روز بدر و عمّ تو را روز اُحد و شوهر تو را دیروز من کشته ام. اگر چنانکه می گویی من کشنده دوستان بودمی، هر کس را که در این سراست بکشتمی. عایشه و زنان دیگر چون این سخن از علی بن ابی طالب (ع) شنیدند، دیگر دم نزدند.» (مستوفی هروی، 1372ش، ترجمه الفتوح، ص438-439)

نقش منفی عایشه و تاثیر وی در شعله ور کردن جنگ جمل به طور خلاصه بیان شد. همچنین به حضور تنی چند از زنان هم عقیده با عایشه و هم دردی با وی نیز اشاره شد. این دو مورد از حضور و نقش آفرینی منفی زنان در جنگ جمل خبر می دهد. لیک خوشبختانه در این واقعه تاریخی نام بانوان مؤمنه ای نیز خوش می درخشد و سعی و تلاش شایسته آنها تحسین برانگیز است که در بخش بعدی چگونگی نقش آنها بازگو خواهد شد.

2 زنان در جبهه امام (ع)

ام سلمه و جنگ جمل

در بخش گذشته جایگاه و نقش عایشه در جنگ جمل و نیز همراهی گروهی دیگر از زنان با وی به طور اجمال ذکر شد. اکنون به نقش مثبت تنی چند از بانوان در جنگ های عصر علوی اشاره خواهد شد:

«ام سلمه» همسر پیامبر (ص)، این بانوی حکیم و خردمند به پیروی از مولای خود حضرت علی (ع) در رابطه با عثمان برای حفظ وحدت جامعه اسلامی از هرگونه رویارویی تند پرهیز نمود، بر خلاف عایشه که عثمان را (نعثل) می خواند. او در مقابل بی عدالتی خلیفه با کمال وقار و متانت زبان به ارشاد گشود و گفت: «عثمان می بینم مردم از تو فرار می کنند و از کردار و رفتار تو و همکارانت انتقاد دارند! از سیره و روشی که رسول خدا (ص) به امانت سپرده است، ملول و دلزده مشو و آتش فتنه ای را که آن حضرت خاموش ساخته است، شعله ور نساز. سوگند به خدا اگر از فرمان خدا اطاعت کنی بر مردم است که گوش به فرمان تو بسپارند. این وصیت من است نسبت به تو و فرزندانت.» (جمعی از مؤلفان، 1387، ص376)

طراحان غائله جمل درصدد برآمدند تا حداقل، توجیه سیاسی بر حرکت مذبوحانه خویش داشته باشند و در پی به دام انداختن افراد سرشناس مانند ام سلمه برآمدند که هم اکنون دنباله مطلب را از قهرمان این داستان می شنویم. او می گفت: «در جوار خانه خدا آرمیده بودم که از سوی طلحه و زبیر پیامی مبنی بر خون خواهی عثمان رسید. نوشته بودند؛ عایشه غافله سالار است، او می خواهد از مکه به مقصد بصره بیرون رود. اگر تو هم او را همراهی کنی امیدواریم خداوند به دست شما شکافی را که میان مسلمانان ایجاد شده است اصلاح نماید. من هم در جواب آنها نوشتم: به خدا سوگند، نه من به این کار مأمور شده ام و نه عایشه، بلکه خداوند متعال دستور داده است تا ما در خانه های خود آرام بگیریم و هرگز آتش بیار جنگ نباشیم. با اینکه خون خواهان عثمان کسانی دیگرند؛ و به خدا سوگند، بر ما جایز نیست خون او را نادیده بگیریم و نه بر ما است که به قصاص قاتلان او شورش برپا کنیم. این موضوع فقط به فرزندان عثمان بستگی دارد. وانگهی می گویید با امیر مؤمنان (ع) که اسوه و ام الفضائل است از سر ستیز درآییم؟ شگفتا! از این کار نابخردانه! به خدا سوگند، شما نسبت به پیامبر (ص) بی انصافی کرده اید و می خواهید همسران او را به عراق ببرید و زنان خودتان را در حرم سرا نگه دارید.» (همان، ص382، به نقل از مفید، ص142-140)

همچنین«ام سلمه» همسر پیامبر (ص) یکی از بانوانی است که سعی وافر وی در بازداشتن عایشه از جنگ با امیرالمؤمنین (ع) در منابع آمده است. هنگامی که عایشه قصد قیام کرد، نزد ام سلمه رفت و او را به همراهی فراخواند. لیکن این بانوی مؤمنه نه تنها با وی همراهی نکرد بلکه سعی کرد با یادآوری مطالبی از پیامبر (ص) او را متوجه خطا و عصیانش کند؛ لذا در پاسخ درخواست عایشه، چنین گفت: «ای دختر ابوبکر، من در این معنی تعجّب می کنم که تو خون عثمان طلب می کنی؟! مگر نه اینکه مردمان را بر کشتن او تحریض می نمودی و او را پیر کفتار می خواندی؟ تو را با طلب خون عثمان چه کار؟... میان شما خویشاوندی ظاهر نیست و در حال حیات او هم تو را موافقتی نمی دیدم. اکنون این چه غلو است که پیش گرفته و بر علی بن ابی طالب (ع) که پسر عم رسول خداست بیرون می آیی و خلافت او را نمی پسندی؟ حال آنکه جمله مهاجر و انصار با او بیعت کرده اند و بر خلافت و امامت او با میل و رغبت راضی شده اند و تو فضل و فضیلت او را، خوب می دانی.» (ابن اعثم، 1411، ج2، صص454)

عبد الله بن زبیر که همراه عایشه نزد ام سلمه آمده بود و سخنان ام سلمه را می شنید، وارد گفتگو شد و برای خنثی کردن اثر سخنان ام سلمه سعی کرد آنرا به خصومت شخصی ام سلمه با خاندان خود تبدیل کند؛ از این رو بود که گفت: «ای ام سلمه، تا چند چنین گویی. ما دشمنی تو در حق خود شناختیم که هیچ وقت ما را دوست نداشته و نخواهی داشت.» (همان، 454) ولی ام سلمه هوشیارانه مسیر گفتگو را به قبل بازگرداند و به عبدالله فهماند، مسئله شخصی نیست بلکه سخن از ولی امر مسلمین است؛ لذا در پاسخ عبدالله بن زبیر گفت: «ای پسر زبیر، مصلحت می بینی که مهاجر و انصار و اکابر صحابه، علی (ع) را که والی مسلمانان است بگذارند و با پدر تو بیعت کنند؟ تو و پدر تو که خویشتن را در این فتنه می اندازید، یقین دانید که در این غوغا شما را هیچ مقصود برنیاید.» (همان، 454) عبد الله شنیدن این کلمات را از پیامبر انکار کرد ولی ام سلمه توانست با ادامه جملات مستدل خود، عایشه را به اعتراف حقیقت وادار کند و گفت؛ «خاله تو اینجا حاضر است، از او بپرس تا با تو بگوید که رسول خدا (ص) در حقّ علی (ع) گفته است که علی خلیفه من است در حالت حیات و بعد از ممات. ای عایشه، تو این سخن در حق علی بن ابی طالب (ع) از زبان مبارک حضرت شنیده و گواهی می دهی؟ عایشه گفت: آری همچنین است و از رسول خدا (ص) در حقّ علی (ع) این سخن شنیده ام و بر این گواهی می دهم. ام سلمه گفت: ای عایشه، پس با دانستن حق چرا بر علی (ع) بیرون می آیی و به فریب این مردم فتّان فریفته می شوی. از خدای تعالی بترس و از آن کلمه ای که مصطفی (ص) خبر داده و حذر فرموده، باز اندیش و حذر کن. نصیحت حضرت مصطفی (ص) به تو این بوده است که زنهار آن زن نباشی که سگان آب حوأب در روی تو بانگ کنند. سخن زبیر و طلحه تو را نفریبد که ایشان هیچ چیز از تو باز ندارند و در قبول سخن ایشان تو را هیچ منفعت نباشد.» (همان -455)

عایشه چون از امّ سلمه این سخنان شنید، او را خوش نیامد و آزرده خاطر از نزد ام سلمه بیرون شد و با طلحه و زبیر و جماعتی از بنی امیه و لشکری از مکه به جانب بصره روان شد. (همان، ج2، صص454-455) متأسفانه نصیحت ام سلمه در وی اثر نکرد. گرچه دیگرانی چون عبدالله بن زبیر نیز در عدم پذیرش سخنان ام سلمه مؤثر بودند ولی تصمیم گیرنده نهایی خود وی بود که به دشمنی با علی (ع) گرایش داشت و این گونه بود که به سوی نبرد با ولی خدا رفت و باعث ریخته شدن خون بسیاری از طرفین شد.

همان طور که ذکر شد، در جریان حرکت عایشه و اطرافیانش به سوی بصره برای جنگ جمل، متاسفانه نصیحت های «ام سلمه» در عایشه کارگر نیفتاد. لذا ام سلمه وظیفه بعدی خویش را به عنوان یک زن مسلمان و مسؤول آغاز کرد. وی خبر خروج عایشه، طلحه، زبیر و دیگر همراهانشان را طی نامه ای به امیرالمؤمنین (ع) رساند و در ادامۀ نامه چنین نوشت: «اگر نه آنست که خدای تعالی زنان را نهی فرموده است که از خانه بیرون آیند و رسول خدا (ص) در این موضوع اصرار فرموده، بیرون می آمدم و به همراه تو حرکت می کردم. امّا عذر ظاهر است، در خلاف امر خدای تعالی و اشارت محمّد مصطفی (ص) نتوانم کرد، عمر بن أبی سلمه که فرزند من است و حضرت رسول (ص) او را دوست داشت، به خدمت تو فرستادم تا در خدمت تو به هر کاری که اشارت فرمایی قیام نماید.» (ابن اعثم کوفی1411ق، ج2، صص455-456)

همچنین، نقش«ام سلمه» در جریان حمله بسربن ارطاة به مدینه و ارشاد جابر بن عبدالله انصاری، صحابی رسول خدا (ص) در پیش گیری از بی ثمر ریخته شدن خون وی و افراد قبیله اش، قابل توجه است؛ «بسر بن ارطاة» مردی سفاک و خونریز بود. وی به دستور معاویه به شهرها می رفت و از مردم برای معاویه بیعت می گرفت و اگر حاضر به بیعت نمی شدند قتل و غارت وحشیانه ای می کرد. وقتی به مدینه آمد، بنی سلمه که قبیله جابر ابن عبدالله انصاری بودند، برای بیعت نزد وی آمدند، چون جابربن عبدالله انصاری در میان آنها نبود، به آنها امان نداد؛ بنی سلمه نزد جابر رفته و گفتند: «اگر حاضر نگردی و بیعت نکنی جوانان و مردان ما را می کشند و فرزندان ما را اسیر می کنند.» (همان) جابر چون وضعیت را بسیار وخیم دید، شبانه نزد ام سلمه رفت و از او راهنمایی خواست؛ ام سلمه گفت: «بروید بیعت کنید و خون خود و خویشاوندان خود را حفظ نمائید. اگر چه می دانم این بیعت ضلالت و گمراهی می باشد.» (ثقفی کوفی، الغارات، 1353ش، ج2، صص604-605) تدبیر بجای ام سلمه باعث شد تا از ریخته شدن بی ثمر خون مسلمانان جلوگیری شود.

«ام سلمه» این بانوی تربیت یافته در مکتب پیامبر (ص) در ارشاد و راهنمایی «زید بن صوحان» یکی از یاران مخلص امیرالمؤمنین (ع) نیز تاثیرگذار بوده است. وی در جنگ جمل در رکاب حضرت حضور داشت و به خوبی جنگید. هنگامی که به زمین افتاد، امام (ع) به او فرمودند: «رحمت خدا بر تو باد که مؤنه ات اندک و یاریت با عظمت است.» (مجلسی، ج32، ص188) وی در پاسخ، جریان شنیدن حدیثی از پیامبر (ص) در شأن حضرتش را از زبان ام سلمه بیان کرد: «ای امیرالمؤنین (ع) به خدا قسم از روی جهالت در جنگ یاور تو نشدم بلکه کلام ام سلمه همسر پیامبر (ص) را شنیدم که گفت: شنیدم پیامبر (ص) فرمود: هرکه من مولای اویم، علی مولای اوست... . و واگذار آنکه او را واگذارد. پس نخواستم مورد خذلان و واگذاری پروردگارم شوم.» (همان، ج32، ص188)

میمونه و جنگ جمل

«میمونه» دیگر همسر پیامبر (ص) است. وی زمانی که در جریان جنگ های داخلی، بسیاری از یاران امیرالمؤمنین (ع) دچار شک و تردید شده بودند، توانست با سخنان حکیمانه خود باعث هدایت و راهنمایی بسیاری از آنها شود. «جدی» عامری یکی از ره یافتگان به دست این بانوی بزرگوار است. جدی تصمیم به همراهی با سپاه امیرالمؤمنین (ع) گرفته بود ولی دچار شک و تردید شد؛ لذا به مدینه نزد میمونه همسر پیامبر (ص) رفت و مشکلش را با وی در میان گذاشت. میمونه در پاسخش چنین گفت: «با او همراه باش. هرگز گمراه نمی شود و گمراه نمی کند.» (ابن حیون، 1409ق، ج2، ص256)

لیلا غفاریه و جنگ جمل

یکی دیگر از بانوان متعهد «لیلا غفاریه» است. این بانوی مؤمنه زمان خلافت امیرالمومنین (ع) در جریان حرکت سپاه جمل احساس وظیفه نموده، سعی کرد تا عایشه را متوجه خطا و اشتباهش کند. لذا احادیثی را که از پیامبر (ص) در مدح علی (ع) و ایمان کامل وی شنیده بود به عایشه یادآور شد تا شاید او را از فتنه باز دارد. (حسون، مشکور، 1411ق، صص608 -609 )

ام الفضل و جنگ جمل

«ام الفضل» دختر حارث نیز یکی از زنان مؤمنی بود که وظیفه خویش را به موقع تشخیص و به انجام رساند. وی طی نامه ای خبر سپاه عایشه را برای امام (ع) نوشت و آن را به مردی از جهینه داد و از او خواست هر چه زودتر نامه را به خدمت امیر المؤمنین (ع) برساند. وی نیز با سرعت نامه را در مدینه به دست امام (ع) رساند. (مسکویه، 1379ش، ج1، ص470)

زنان رزمنده

گرچه جهاد بر زنان تشریع نشده است و در این رابطه مؤاخذه نخواهند شد، لیک از آنجایی که دفاع بر هر فرد مسلمانی از زن و مرد، در صورت ضرورت، واجب است، بر زنان جامعه اسلامی لازم است توان رزمی و مبارزاتی خود را بالا برند تا در صورت لزوم قادر به دفاع باشند؛ عصر علوی نیز شاهد چنین توانایی و آمادگی در گروهی از زنان کوفه بود و شاهد بر این مطلب، عملکرد امیر المؤمنین علی (ع) است؛ هنگامی که حضرت، قصد بازگرداندن عایشه بعد از نبرد جمل به مدینه را داشت؛ او را به همراه هفتاد (یعقوبی، بی تا، ج2، ص183 ) یا چهل (طبری، 1387ش، ج4، ص544) و به روایتی بیست زن از عبدالقیس و همدان و دیگران به سوی مدینه فرستاد، عمامه بر سر آنها نهاد، شمشیر حمایلشان کرد و فرمود: «عایشه متوجه نشود که شما زنید و صورت خود را چون مردان بپوشانید و خدمت کردن و سوار کردن او را انجام دهید.» (مسعودی، ج2، ص370) تعداد این بانوان چهل، بیست یا هفتاد، چندان فرقی ندارد، مهم وجود تعداد بی شماری بانوی رزمنده و قابل اعتماد در شهری مثل کوفه است که گوش به فرمان حضرت بودند و حاضر شدند مأموریتی این چنین خطیر را انجام دهند.

جنگ صفین و حضور زنان

زمان زیادی از خوابیدن فتنه جمل نگذشته بود که این بار معاویه لشگر عظیمی از شام تدارک دیده، به بهانه خون خواهی خلیفه مقتول به جنگ با امیرالمؤمنین علی (ع) آمد و جنگ صفین شکل گرفت. در این جنگ، نیز زنان بسیاری حضور داشتند ولی از حضور بانوان مخالف امیرالمؤمنین (ع) در منابع چیزی ذکر نشده است؛ از همین رو، در این قسمت، به بررسی نقش زنان ولایت مدار پرداخته می شود.

یکی از بانوان مؤمنه ای که در صف اطلاع رسانان اخبار به امام (ع) است؛ «همسر هیثم بن اسود مذجح» کوفی است. هیثم یکی از فرماندهان و مشاوران بلندپایه معاویه و همسرش از ارادتمندان امیرالمومنین (ع) بود. وی به واسطه همسری هیثم از اخبار مهم اردوگاه معاویه باخبر می شد و آنها را می نوشت و به گردن اسب ها می بست. سپس به بهانه فروش اسب ها آنها را به سوی لشگر امام (ع) می فرستاد و به این وسیله اطلاعات مهم جبهه دشمن را به امیرالمؤمنین (ع) می رساند. (همان، ج2، ص545)

زنان خطیب

تاریخ جنگ صفین نام زنانی را در خود جای داده که با خطابه های آتشین و حماسی خود نه تنها توانستند سربازان جبهه حق را تشجیع کنند، بلکه آنچنان زخمی بر دل رهبری جبهه باطل نهادند که تا سال ها بعد، همچنان موجب آزار روحی وی می شد، تا آنجا که سال ها بعد از استقرار حکومتش، چند تن از آنها را به دربار خود فرا می خواند و مورد عتاب قرار می داد. این بخش به مواردی از این دست که در منابع ذکر شده، می پردازد:

«ام الخیر بارقیه» در روز صفین، از جمله زنانی بود که با خطابه بلیغ خویش، هم توانست برخی سربازان سست عنصر سپاه امیرالمؤمنین (ع) را به نبرد تشویق کند و هم توانست چنان تاثیر منفی در دل معاویه و سربازانش بگذارد که تا سال ها بعد، یادآوری آن صحنه آزارش می داد. ام الخیر در جنگ صفین در حالی که بر شتری سوار شده و تازیانه ای در دست داشت، با صدای بلند و رسا شروع به خطاب و عتاب فراریان کرد. سپس بعضی فضایل علی (ع) را یادآور شد. وی در ادامه خطابه اش سعی کرد ماهیت پلید دشمنان را نیز آشکار کند. سپس در آخرین بخش سخنانش چنین گفت: «من بیشترین تلاش خود را کردم و خیرخواهی و نصیحت را نسبت به شما در حد توانم انجام دادم و توفیق با خداست. والسلام علیکم و رحمه الله وبرکاته.» (ابن طیفور، بی تا، صص57-58)

سخنان این بانو آنقدر برای معاویه سنگین بود که چند سال بعد او را به دربار خویش فرا خواند و از حضار خواست تا آنها را بازگو کند؛ یکی از حاضرین از آغاز تا پایان سخنان این بانوی مبارز را بازگو کرد. در این هنگام معاویه به خشم آمده، گفت: «ای ام الخیر؛ با سخنانت قصدی نداشتی جز کشتن من. اکنون اگر تو را بکشم بر من حرجی نیست.» (همان) در این هنگام پاسخ شجاعانه ام الخیر در مقر قدرت دشمن بسیار تحسین برانگیز است. وی معاویه را با تحقیر خطاب کرده و گفت: «ای پسر هند جگرخوار! به خدا قسم مرا ناراحت نمی کند این کار را پروردگار به دست کسی انجام دهد که شقاوت او وسیلۀ سعادت من گردد.»(همان)

«زرقاء» دختر عدی بن غالب، از اهالی کوفه از بانوان شجاع و سخنور عصر امیرالمؤمنین (ع) است. وی در جنگ صفین حضور داشت و سخنان بلیغ و استوارش تاثیر مثبت بر سربازان جبهه حق نهاد. وی در بخشی از سخنانش، رزمندگان را چنین به ادامه نبرد تشویق کرد: «خضاب زنان و رنگ موی زنان حناست و خضاب مردان خون. بشتابید به سوی نبرد.» (ابن اعثم، ج3، ص88) سخنان این بانوی شجاع نه تنها باعث تشویق رزمندگان حق شد، بلکه خشم معاویه را نیز برانگیخت و بعد از استقرار حکومتش وی را به در بار خود فراخواند و پس از یادآوری سخنانش در صفین، به او گوشزد کرد که با علی در ریختن خون مردم شریک است. (همان) زرقاء این بانوی بزرگوار آنچنان استوار در دربار معاویه نسبت به امیرالمومنین علی (ع) اظهار ارادت کرد که معاویه را به تحسین واداشت و چنین گفت: «وفای شما به علی بعد از فوتش برای من زیباتر از محبت و علاقه شما به وی در زمان حیاتش است.» (همان)

«بکاره هلالیه» از زنان موصوف به شجاعت، دلاوری، فصاحت، شعر، نثر و خطابه بود. وی در جنگ صفین حضور داشت و با خطابه و اشعار حماسی و پر شور خود، باعث تقویت روحیه مجاهدان و تضعیف روحیه دشمن شد. وی در هنگام پیری در حالی که بر دو خادم خود تکیه داشت و عصایی نیز در دست، در زمان خلافت معاویه بر او وارد شد. عمرو بن عاص و مروان بن حکم نیز در کنار معاویه بودند. آن دو اشعار این بانو را در روز صفین برای معاویه بازگو کردند. اشعاری که در آن معاویه را مورد خطاب قرار داده بود و عمرو بن عاص قرائت کرد، قابل توجه است؛

أَ تَرَی ابنَ هندٍ لِلخِلَافَةِ مَا لک أَمَنَتکَ نفسُکَ فی الخَلَاء ضلالة فارجع یا نکد طائر بِنُحوسها (ابن طیفور، بی تا، ص53) هیهات ذاک و ما اراد بعید اغراک عمرو للشقاء و سعید لاقت علیا اسعدا و سعود؛ آیا پسر هند خود را مالک خلافت می داند؟ هرگز چنین نیست و خواسته وی چه دور از حقیقت است. نفست تو را در خلوت فریفته و آرزومند کرده و عمرو عاص و سعید تو را گول زده اند. پس بدبخت و بد شانس بازگرد؛ زیرا همای سعادت بر سر علی نشسته است.

در ادامه سعید نیز ابیاتی از اشعار این زن بزرگوار در جنگ صفین را خواند و سپس مجلس را سکوت فرا گرفت. در این هنگام بکاره رو به معاویه گفت: «ای امیرالمؤمنین! سگ های دربارت پارس کردند و عوعو کنان زوزه کشیدند ولی عصای من کوتاه و صدایم ضعیف و چشمم نابیناست که بتوانم آنها را از خود دور کنم. تو نیز هرچه می خواهی با من بکن که در زندگی بعد از امیرمؤمنان (ع) خیر و برکتی نیست.» (همان، صص53 -54 ) گفتن چنین سخنان تندی در میان دشمنان آن هم در زمانی که سخن گفتن از امیرالمؤمنین علی (ع) جرم سنگین و نیازمند جرات و جسارت فوق العاده ای است، در توان هر کسی نیست.

«سوده همدانی» دختر عماره بن اشتر از جمله زنانی است که در جنگ صفین با اشعاری حماسی برادرش را در محاربه با دشمن تشجیع کرد. در زمان خلافت معاویه برای عرض شکایتی از بسربن ارطاة که از طرف معاویه بر آنها حکم می راند، به دربار معاویه آمد. معاویه اشعاری را که سوده در صفین خوانده بود به او یادآور می شود. سوده در پاسخ گفت: «آری به خدا قسم مثل منی از حق رو گردان نیست و عذرخواهی دروغین نمی کند.» (همان، ص47) سخنانی بین آن دو رد و بدل شد که همه حاکی از بزرگی و شجاعت این زن است تا آنجا که از ظلم و ستم بسر سخن راند و با تهدید عزل او را خواستار شد. معاویه گفت: «مرا تهدید می کنی؟ تصمیم دارم تو را بر شتر مست و بی جهاز سوار کنم و نزد او بفرستم تا حکم خود را درباره تو اجرا کند.» (ابن طیفور، بی تا، ص49) در این هنگام سوده در غم از دست دادن علی (ع) که مظهر عدالت بود گریست و گفت: «با شهادت علی عدالت نیز مدفون شد.»(همان)

«عکرشه» بنت الاطش از جمله زنانی بود که دارای فصاحت و بلاغت بود. وی در جنگ صفین در لشگر امیرالمؤمنین (ع) حضور داشت و خطبه بلیغی خواند و یاران حضرت را بر قتال و حمله به دشمن تحریک کرد. سال ها بعد بر معاویه وارد شد و سلام کرد. معاویه گفت: «الان امیرالمؤمنین شدم؟ او گفت: بله چون علی (ع) زنده نیست.» (همان، ص103)

آنچه ذکر شد خلاصه ای از سخنان برخی از زنان مسلمان و شجاعی بود که در صفین حضور داشتند و با سخنان پر شور خود به تشویق و تشجیع سربازان جبهه امیرالمؤمنین (ع) پرداختند و از طرف دیگر ترس و زبونی را برای جبهه باطل به ارمغان آوردند. در زمانی که شیعیان علی (ع) را در هر کجا می یافتند اسیر و زندانی می کردند و یا در فشار شدید اقتصادی قرار می دادند و به همین سبب برخی از همراهان علی (ع) دین را به دنیا فروخته و در زمره یاران معاویه قرار گرفتند، این بانوان شجاع و با ایمان، حتی در دربار معاویه هم از گفتن حق نهراسیدند.

سوگ نامه سرایان

همان طور که در بخش های گذشته گفته شد زنان مبارز و با ایمان در پیکارهای عصر امیرالمؤمنین علی (ع) نهایت رشادت و شجاعت را از خود نشان دادند. همین بانوان بزرگوار در رثای شهیدان نیز با صبوری هرچه تمامتر سوگ نامه هایی را انشاد کردند که جاودانه تاریخ شدند؛

«امیمه» زنی از انصار بود که در سوگ مالک بن تهیان چنین سرود:

منع الیوم أن اذوق رقادا    

مالک اذ مضی و کان عمادا

«از امروز که مالک، آن پشتوانه دلیر کشته شد دیگر طعم خواب و آسودگی را نچشم.  ای ابا الهیثم بن تیهان اینک وجودم انباشته از غم و اندوه شده است. هنگامی که آن فاسق حق ناشناس بر ایشان تاخت، و چنین شبیخون ناجوانمردانه عادت او بود. مانند کسانی گشتند که به روز احد شهید شدند، خداوند شما را با این پیکرهای آغشته به خون غریق رحمت کند.» (نصربن مزاحم، منقری، 1370ش، ص501)

«ضبیعه» دختر خزیمة بن ثابت نیز از جمله بانوان بلیغی بود که در سوگ پدر خود، ذو شهادتین چنین سرود:  

عین جودی علی خزیمة بالدّمع

قتیل الاحزاب یوم الفرات ...

«ای دیده بر خزیمه که به روز جنگ فرات به دست احزاب (مخالف اسلام) کشته شد، اشک ببار. ذو شهادتین را ستمگرانه کشتند، خداوند آنان را عذاب دهد. او را با زبده جوانمردان کار آمد که به هنگام دعوت و حق طلبی شتابان پا در رکاب می کردند، کشتند. به سرور (عالمیان) و خواجه کامگار دادگستر یاری دادند و در این راه تا پای مرگ پیش رفتند و جان باختند. نفرین خدا بر گروهی باد که ایشان را کشتند و رسوایی و گزندهای بسیار نصیبشان باد. (همان، صص501-502) در روز جنگ جمل امیرالمؤمنین (ع) مصحفی به دست گرفتند و از یاران خود خواستند، کسی مصحف را بگیرد و شامیان را به آن دعوت کند و کشته شود؟ سه بار تکرار کردند؛ هر سه بار جوانی لبیک گفت. امام (ع) مصحف را به او دادند و جوان روانه میدان شد و به دعوت قوم پرداخت؛ دست راست وی را قطع کردند، مصحف را به دست چپ گرفت و دعوتشان کرد، دست چپ او را نیز قطع کردند، در حالی که خون بر قبایش روان بود مصحف را با سینه خود نگه داشته بود تا کشته شد.

«ام ذریح العبدیه» که احتمالا مادر این جوان بوده، ضمن رثاها که درباره وی گفت شعری بدین مضمون سرود:

یا رب ان مسلما اتاهم

للعدل و الایمان قد دعاهم

فخضبوا من دمه ظباهم    

بمصحف ارسله مولاهم

یتلو کتاب الله لایخشاهم

یتلو کتاب الله لایخشاهم

تأمرهم بالغی لا تنهاهم (ابن ابی الحدید، ج9، ص112)

خدایا، مسلمانی دعوتشان کرد کتاب خدا را می خواند و از آنها بیم نداشت  و ریش هاشان از خون او رنگین بود. مادرشان ایستاده بود و می دیدشان که دل به گمراهی داشتند ولی آنها را از جنایت نهی نمی کرد. (طبری، ترجمه، ج6، ص2439)

عبیدالله بن عباس از طرف امیرالمؤمنین علی (ع) در یمن بود. بسر بن ارطاة به دستور معاویه به شهرها حمله می کرد و کشتار ظالمانه از زن و مرد و کودک می کرد. چون بسر به یمن رسید، دو کودک عبیدالله را سر برید. «جویریه» کنانی، مادر این دو کودک در مرگ فرزندانش مرثیه گفت:

ها من احس بنیی اللذین هما       

سمعی و قلبی فقلبی الیوم مختطف...

هان، کسی که دیده است دو پسرکم را، دو پسری که گوش من و دل من اند، پس امروز دلم ربوده شده است.

هان، کسی که دیده است دو پسرکم را، دو پسری که مغز استخوان های منند، پس امروز مغز استخوانم از دست رفته است.

هان، کسی که دیده است دو پسرکم را که آن دو چون دو گوهر از صدف بیرون آمده اند. خبر یافتم که بسر، گو اینکه گفتارشان و دروغی را که ساختند باور نکردم، بر رگ های گردن پسرانم تیغ تیزی گذرانده است، و چنین گناهی روی داده است. کیست دلالت کند زنی پریشان و جگر سوخته و بچه مرده را بر دو کودک که پس از رفتن پدر گم شدند؟ (یعقوبی، ج2، صص107 -108 )

جنگ نهروان و حضور زنان

زنان شهید

بعد از جنگ صفین و جریان حکمیت، گروهی از لشگریان امیرالمؤمنین علی (ع) جدا شدند و به دشمنی با حضرت و ارادتمندان ایشان پرداختند که به خوارج معروف شدند. خوارج، هرکس را در سر راه خود می دیدند، نظرش را نسبت به حکمین جویا می شدند؛ اگر از آنها تبری می جست رهایش می کردند؛ و گر نه، او را می کشتند. (دینوری، 1371ش، ص206) در همین راستا تنی چند از معتقدین به امام را به قتل رساندند؛ در بین آنها چند تن از زنان مؤمن و معتقد وجود داشتند که حاضر شدند در راه عقیده، جان در طبق اخلاص نهاده، افتخار شهادت در راه حفظ دین و حمایت از ولایت را نصیب خویش سازند. کشته شدن این افراد و اینکه خوارج حاضر نشدند قاتلین را برای قصاص به امیرالمؤمنین (ع) تحویل دهند و قتل را همگی به گردن گرفتند، (مسعودی، ج2، ص404-405)، یکی از زمینه های شکل گیری جنگ نهروان شد. اکنون به مواردی از این دست اشاره می شود؛

«همسر عبدالله بن خباب» را که از شیعیان علی (ع) بود، به جرم این که گفته بود؛ نصب حکمین مخالف شریعت سیدالمرسلین نبوده، بی رحمانه به قتل رساندند. «امّ سنان صیداوی» را نیز به جرم ارادت به امیرالمؤمنین (ع) به قتل رساندند. (همان، ص207) به گفته ابن اثیر، عبدالله را کتف بستند و بعد از سؤال از حکمین و اظهار ارادت به امیرالمؤمنین علی (ع) در مقابل چشمان همسرش سر بریدند و همسرش را در حالی که باردار بود، شکمش را شکافتند و کشتند و بعد سه زن دیگر از قبیله طی و «ام سنان» صیداوی را هم کشتند. (ابن اثیر، 1385ش، ج3، صص341-342) ابن قتیبه، ام سنان را همان صحابی رسول خدا (ص) می داند. وی یکی از بانوان شجاعی بود که بارها در جنگ های زمان پیامبر (ص) حضور داشت. (دینوری، 1371ش، ج1، ص168)

زنان شیعه ای هم در شهر انبار هنگام حمله لشگر معاویه به مناطق تحت نفوذ حکومت علی (ع) به دست عوف بن سنان به شهادت می رسند. (آیت اللهی، 1380ش، ص80) مقاومت و پایداری زنان مسلمان صدر اسلام در راه ایمان و عقیده، تا مرز شهادت مختص زمان رسول خدا نبوده، بلکه در زمان امیر المؤمنین (ع) نیز ادامه داشت و ثمره خون این عزیزان تداوم بخش راه دفاع از ولایت برای نسل های بعد و بعدی شد و دخت نبی مکرم اسلام اولین بانو بلکه اولین مسلمانی بود که در این راه جان خویش را در نهایت مظلومیت تقدیم کرد.

زندان و اسارت

زندان و اسارت در راه دفاع از آرمان و عقیده نیز یکی دیگر از مواردی است که زنان مسلمان صدر اسلام، آن را تجربه کردند و به خوبی از عهدۀ آن بر آمدند.  در عصر امیر المؤمنین (ع) بسر بن ارطاة که قسی القلب و خون ریز و بی رحم بود، از جانب معاویه مامور به ایجاد ناامنی در مناطق حاکمیت امام (ع) شد. وی دست به آزار و اذیت و قتل و کشتار مردمی می زد که به حضرت اعتقاد داشتند و از محبین و یا شیعیان ایشان محسوب می شدند و حاضر به بیعت با معاویه نبودند. (مجلسی، 1403ق، ج34، ص7) زنان قبیله همدان که معروف به تشیع بودند، در حمله بسر به مناطق حاکمیت علی (ع) به اسارت گرفته می شوند و برای اولین بار اسارت زنان مسلمان در تاریخ اسلام به وقوع می پیوندد. (آیت اللهی، 1380ش، ص80)

«آمنه» دختر شرید و همسر عمرو بن حمق خزاعی به جرم ارادت به امیرالمؤمنین (ع) دو سال در زندان معاویه بودند. سر از تن عمرو جدا کردند و به دستور معاویه آن را در زندان نزد همسرش آوردند. آمنه با دیدن سر همسرش، با او سخن گفت؛ سپس برای معاویه پیغام فرستاد:  «خدا فرزندت را یتیم کند و خانواده ات را از تو ترسان کند و تو را نیامرزد.» (زرکلی، 1989م، ج1، ص36) معاویه با شنیدن سخنان آمنه، وی را به دربار فراخواند و از او پرسید: «ای دشمن خدا! تو گوینده سخنانی هستی که به گوشم رسیده است؟» (همان) در پاسخ با کمال شجاعت اقرار کرد و گفت: «به خاطر سخنانم عذرخواهی نخواهم کرد و سخنانم را انکار نخواهم کرد.» (حسون و مشکور، 1411ق، صص89-91)

نتیجه و جمع بندی

آنچه از نظر گذشت، گویای دو جریان مثبت و منفی حضور زنان در جنگ های عصر امیرالمؤمنین (ع) در زمان کوتاه خلافت ظاهری حضرت بود، که در منابع از آنها یاد شده است. زمانی که امیرالمؤمنین (ع) زمام امور را به دست گرفتند، جامعه اسلامی از مسیر صحیح فاصله گرفته بود، بسیاری از صحابه برجسته غرق در زر و زیور دنیا شده و به زندگی اشرافی خو کرده بودند، ارزش های اصلی دین رنگ باخته بود و برخی نامداران گرچه با حضرت بیعت کردند ولی بیعتشان به طمع رسیدن به مقام و حفظ ثروت اندوخته از بیت المال بود؛ از همین رو، به محض اینکه متوجه شدند حضرت کسی نیست که چنین چیزها را بپذیرد، با عایشه که دل خوشی از حضرت نداشت هم داستان شده، علم مخالفت دست گرفته، جامعه را دچار تشنج کردند و زمینه بروز جنگ های داخلی را فراهم کردند و این گونه بود که دوران کوتاه خلافت حضرت، شاهد سه جنگ بزرگ داخلی شد.

این جنگ ها شاهد حضور زنان بسیاری بود که با تمام توان به دفاع از ولایت پرداختند؛ و از طرف دیگر شاهد حضور زنی چون عایشه بود که با یدک کشیدن عنوان همسری پیامبر (ص) گرداننده و فرمانده جبهه پیمان شکنان شد و به کمک طلحه و زبیر و چند تن دیگر، هزاران نفر از مسلمانان را به گمراهی کشید، در مقابل امام ایستاد و باعث شد خون هزاران تن از دو طرف بر زمین بریزد.

گرچه عایشه با بهره گیری از عنوان همسری پیامبر (ص) دست به جنایات هولناکی زد ولی خوشبختانه نقش ارزنده دیگر همسران حضرت، چون ام سلمه و میمونه و تلاش این دو در راهنمایی و ارشاد دیگران بسیار ستودنی است؛ همچنین نقش دیگر زنان مؤمن و با بصیرت که در جریان شکل گیری جنگ، در جنگ و بعد از آن، ایفا کردند، قابل توجه است. این بانوان جان برکف، با خطابه های آتشین، تهییج رزمندگان و افشاگری در مورد دشمن، رساندن اخبار جبهه دشمن به امیرالمرمنین (ع)، بیان حقیقت و دفاع از ولایت در مرکز قدرت دشمن، قبول زندان و اسارت و بالاخره با نهادن جان خویش در طبق اخلاص صفحات زرینی را در تاریخ بشریت و اسلام رقم زدند و این چنین جاودانۀتاریخ شدند.

با این وجود شاید بتوان گفت، وقایع نگاران نتوانسته اند در همه زمینه ها، آنچنان که باید و شاید واقعیت ها را منتقل کنند؛ چه بسا وقایعی را بانوان خلق کرده ولی از دید وقایع نگاران پنهان مانده باشد؛ و یا اینکه زوایای واقعه آنچنان که باید و شاید به قلم نیامده باشد، به عنوان مثال؛ گزارشی که گویای فرستادن تعداد زیادی از زنان کوفه و یا بصره برای حفاظت و همراهی با عایشه تا مدینه به دستور امیرالمؤمنین (ع) است، به همین مقدار اکتفا شده و هیچ سخنی پیرامون آن گفته نشده؛ لذا سؤالات متعددی را در ذهن پژوهش گر بی جواب می گذارد، همچون؛ این همه بانویی که صلاحیت حمل سلاح داشتند، از کجا آمدند؟ آیا آموزش های ویژه نظامی دیده بودند؟ اگر چنین آموزشی بوده، کجا و چگونه انجام می شده؟ آیا آموزش آنها به دستور حضرت و یا تحت نظارت آن جناب بوده یا خیر؟ و سؤالات متعدد دیگر. چنانچه گزارش جامع تری از این واقعه و بعضی وقایع دیگر رسیده بود، چه بسا بستر برای کارهای تحقیقاتی بیشتری در زمینه نقش زنان در جنگ های عصر علوی فراهم می شد.

فهرست منابع

ابن ابی الحدید، عزالدین ابوحامد، 1965 م شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج1، بیروت، داراحیاء التراث العربی.

ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن، 1385ق، الکامل فی التاریخ، ج3، بیروت، دارصادر.

__، 1409/1989، أسد الغابة فی معرفة الصحابة، (م 630)، ج6، بیروت، دار الفکر،

ابن حجر، علی بن احمدبن علی؛ 1415ق، الاصابه فی تمییز الصحابه، تحقیق عادل عبدالموجود علی محمد معوض، ج8، بیروت، دارالکتب، چاپ اول.

ابن سعد، محمد بن سعد بن منیع، 1410 ق، طبقات الکبری، هاشمی بصری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، 2جلد، ج8، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه.

ابن طیفور، احمدبن ابی طاهر، بی تا، بلاغات النساء، قم، الشریف الرضی.

ابن طقطقی، محمدبن علی، 1360 ش، الفخری، ترجمه محمد وحید گلپایگانی، چاپ دوم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.

آیت اللهی، زهرا، 1380ش، زن. دین. سیاست، تهران، سفیر صبح.

پاینده، ابوالقاسم 1375ش، ترجمه تاریخ طبری، تهران، اساطیر، چ پنجم،

ثقفی کوقی، ابواسحاق ابراهیم بن محمد، 1353ش، الغارات، تحقیق جلاالدین حسینی ارموی، ج1، تهران، انجمن آثار ملی.

جمعی از مؤلفان، 1387، بانوان نمونه، قم، نورالسجاد.

جعفریان، رسول، 1381، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، قم، انصاریان.

حسون، محمد، و مشکور، ام علی، 1411ق، اعلام النساء المؤمنات، قم، اسوه.

الحمیری المعافری، عبدالملک بن هشام، بی تا، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا و ابراهیم الأبیاری و عبدالحفیظ شلبی، بیروت، دار المعرفة.

دینوری، ابن قتیبه، 1410ق، الامامه و السیاسه، تحقیق علی شیری، ج1، بیروت، دارالاضواء.

زرکلی، خیر الدین، 1989 م، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، بیروت، دار العلم للملایین، ط الثامنة.

طبری(م310)، ابوجعفر محمد بن جریر، 1387/1967، تاریخ الامم والملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج4 و5 و6، بیروت، دارالتراث.

طبرسی، فضل بن حسن، 1372 ش، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات ناصر خسرو - تهران، چاپ سوم.

عسکری، مرتضی، 1413ق، معالم المدرستین، ج2، تهران، مؤسسه البعثه

عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، 1415/1995، الإصابة فی تمییز الصحابه، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، ط الأولی.

کوفی، ابومحمد احمدابن اعثم، 1411ق، الفتوح، تحقیق علی شیری، ج1و2،

بیروت، دارالاضواء.

گروه تاریخ و پژوهش حوزه و دانشگاه، 1389، تاریخ تشیع، قم، سبحان.

منقری، نصربن مزاحم، 1370ش، وقعة صفین، ترجمه پرویز اتابکی، چاپ، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.

مجلسی، محمدباقر، 1403ق، بحار الانوار، ج34، بیروت، احیاءالتراث العربی.

محمدی، کاظم و دشتی، محمد، 1369ش، المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه، قم، نشر امام علی (ع).

مستوفی قزوینی، حمدالله، 1364 ش، تاریخ گزیده، تحقیق عبدالحسین نوایی، تهران، امیرکبیر.

مستوفی هروی، محمد بن احمد، 1372ش، ترجمه الفتوح، تحقیق غلامرضا طباطبائی مجد، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.

مسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین، 1409 ق، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، ج2، قم، دارالهجره.

__، بی تا، التنبیه و الاشراف، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره، دارالصاوی، بی تا.

مسکویه رازی ابو علی (م 421)، 1379ش، تجارب الأمم، تحقیق ابو القاسم امامی، تهران، سروش، چ2-

مفید، محمد بن محمد، 1413ق، الجمل والنصره لسید العتره فی حرب البصره، مصحح علی میر شریفی، قم، کنگره شیخ مفید11-

مغربی، نعمان بن محمد ابن حیون، 1409 ق، شرح الاخبار فی فضائل ائمه الاطهار علیهم السلام، تحقیق محمدحسین حسینی جلالی، 3ج، قم، جامعه مدرسین.

مطهری، مرتضی، ده گفتار، بی تا، قم، انتشارات صدرا.

مهدوی دامغانی، محمد، 1383ش، ترجمه الجمل شیخ مفید، تهران، نشرنی

واعظی، محمدجواد، زمستان 1388، وضعیت زن در جاهلیت، تاریخ در آیینه پژوهش، 24، صص135-160

http: //tarikh. nashriyat. ir/node /313

واقدی، محمدبن عمر، 1409ق، تحقیق مارسدن جونس، 3جلد، چاپ 2، بیروت، مؤسسه الاعلمی، ج1، ص272-

یعقوبی، احمدابن ابی یعقوب بن جعفربن وهب، بی تا، 2تاریخ یعقوبی، جلد، بیروت، دارصادر، تاریخ یعقوبی، ج2-

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان