مرثیه ناکامی آقای خاص؛ حیله هایت چه شد ژوزه!

سه سال و یک روز بعد؛ دومین اخراج از یک تیم انگلیسی، لیگی که مورینیو به عنوان آقای خاص پای به آن گذاشته بود. پایانی غم انگیز برای مربی ای که زمانی شکست ناپذیر بود.

به گزارش "ورزش سه"، خبر حدود ساعت یازده صبح به وقت لندن مخابره شد. احتمالا مدیران از هفت و هشت صبح با قهوه ها و سیگارهایشان دور یک میز مستطیل شکل گفتند و شنیدند و دود کردند و نوشیدند و گفتند و شنیدند و بلاخره نتیجه گیری کردند: مورینیو اوت. سومین قربانی دوران پسا فرگوسن و البته مهمترین آنها. مویس و فن خال به واقع نقشی بیشتر از چاله پرکن های جاده گذار به دوره جدید را نداشتند، اما ژوزه قرار بود اتوبان موفقیت را راه اندازی کند، ژوزه قرار بود شیاطین سرخ دو را بسازد، ژوزه قرار بود نور باشد، ژوزه قرار بود لقب های افسانه ای برباد رفته تیم در چند سال گذشته را بازپس بگیرد، اما نکرد، نساخت، نشد و نگرفت. و اینجا بیش از هر چیز "سطح ضعیف تئوری های مورینیو" بولد شده تابلو دلایل ناکامی بود. تو مسئول ناکامی هستی آقای خاص. گزاره ای با بالاترین میزان رای در بین طرفداران تیم..


اما خوب چرا؟ به چه علت مورینیو مشهور به فیلسوف حیله های فنی در یونایتد موفق نشد؟ به چه علت مورینیو به عنوان یکی از الگوترین مربیان تاریخ از لحاظ تاکتیکی سرانجام در فصل سوم کار را به جایی رساند که باشگاه با ضعیف ترین نتیجه اش در 28 فصل گذشته روبرو شد؟ و سرانجام آیا این موضوعات نظریه "مرگ نبوغ تاکتیکی ژوزه" را برایمان روشن تر می سازد؟


برای شروع می توانیم به یکی از مشکلات تکنیکی اصلی بین سرمربی و بازیکنان بزرگ تیم در سه فصل گذشته اشاره کنیم. سادگی خوب یا پیچیدگی ممتاز؟ اساسا مورینیو در تمامی فصل های مربیگری اش با این گزاره تاکتیکی فوتبال تیم را بنا کرده که "سادگی یعنی کارآمدی و پیچیدگی یعنی ناکارآمدی". ساده در هنگام حمله به نفر جلوتر پاس بده. ساده بین توپ و دروازه در دفاع قرار بگیر. ساده در موقع ضدحمله به جلو استارت بزن. ساده فضا ها را در هنگام انتقال به دفاع از عقب مسدود کن. این یعنی سادگی کارآمد مدنظر من. و این همان پارادوکسی می باشد که در ذهن بازیکنان بزرگ تیم شکل گرفت: اگر قرار است همه چیز به ساده‌ترین شکل ممکن اجرا شود پس تفاوت من با بازیکنان ضعیف تر تیم چیست؟ پس من کی و کجا می توانم استعداد و هنرم را نشان بدهم؟ آیا این به معنای سرکوب هنر من نمی باشد؟. در مقابل برای بازیکنان کوچک تر تیم نیز آشفتگی های ذهنی بازتاب یافت . اگر سادگی حقیقت است پس هزینه های نجومی برای خرید ستاره های نابغه چه معنی دارد؟

شاید بتوان در مورد سیاهی این تضاد به گفته های گری نویل اشاره کرد: "به این ترتیب تیم به این سمت می رود که کارکردها هر چقدر هم که خوب باشند باز در راستای برنامه های مورینیو نیستند و از آن سو این تفاوت باعث می شود که سرمربی هم نتواند بهترین کیفیت را از بازیکنان تیم بگیرد و شما در لحظه لحظه بازی یونایتد احساس می کنید که بازیکنان با تمام توانایی شان رفتار نمی کنند و خوب این یک زنگ خطر بزرگ برای هر تیمی است". نویل این حرف ها را دوماه پیش مطرح کرد و حالا در دسامبر نامه به الترافورد رسیده است.

 

یک مشکل دیگر. مبحث "نقطه اثر نیزه ". احتمالا این مسئله از بزرگترین دلایلی است که تحلیل گران اعتقاد دارند مورینیو افکارش را به روز رسانی نکرده است. نقطه اثر نیزه یعنی مهاجم هدف تیم. کسی که قرار است تاثیر نهایی را بگذارد. برای مورینیو همیشه این مردان از خاص ترین بازیکنان تیم با ویژگی های تقریبا یکسان بوده اند. میلیتو و اتوئو و بنزما و دروگبا و حالا لوکاکو. ژوزه در این پست همیشه دنبال یک مهاجم تارگت بوده است. یک مهاجم هدف مادرزاد. یک مهاجم ضربتی که با قدرت بدنی و پرش های بلند در لحظه تاثیر خود را بگذارد. اما خوب مسئله این است که به طور جزئی از 2010 به بعد با ظهور سبک های بازی فالس ناین و از 2013 به بعد دیگر با سرعتی شدن بی رویه بازی، فوتبال به سمت استفاده از مهاجمان مرکزی پویاتری مثل سوارز و فیرمینیو حرکت کرد. در واقع به قدری تاکتیک های دفاعی که اتفاقا خود مورینیو هم از دلایل اصلی آن بود پیچیده تر و فشرده تر شدند که دیگر گلزنی با یک مهاجم ثابت در یک فضای مشخص امکان پذیر نیست و مهاجمان مرکزی باید هر لحظه در جلو خلق فضا کرده و هر لحظه هم به ترکیب سازی های خط هافبک کمک کنند. اما ما این سفر را در تفکرات آقای خاص مشاهده نکردیم. در حالی که نمونه اعلی یک خط حمله سه نفره را در سال 2018 می توان در تیم های لیورپول و سیتی و بارسلونا با سه بازیکن سرعتی- چرخشی دید، همچنان ژوزه روی شکل سنتی استفاده از دو وینگر تند و یک نوک کند اصرار دارد و خوب ما می دانیم که فوتبال روز دنیا دیگر فوتبال "تعادل داشتن در استفاده از تخصص های مختلف نیست"، بلکه اینجا باید یک کار ویژه را با یک سری بازیکن متخصص آن کار به شکل افراطی انجام داد تا به موفقیت رسید. 2018 فوتبال سبک هاست..


اما در کنار اینها ما به یک مشکل عجیب و غریب هم برخورد می کنیم. مشکل ضعف ساختار دفاعی تیم یونایتد مورینیو. مردی که تا همین چند فصل گذشته مرد بلامنازع تاکتیک های دفاعی لقب گرفته بود. یونایتد در این فصل جزیره 29 گل دریافت کرده است. بدترین آمار دفاعی در بین 15 تیم اول جدول. این سیاهه شبیه طاعون به خوبی فاصله ژوزه امروز را با ژوزه اصل نشان می دهد. اما این "خرابی دفاع" ریشه اش در کجاست؟ باز باید به همان بحث سریع تر شدن فوتبال برگردیم. فوتبال سریع در هر چهار فاز بازی و خوب مورینیو نه فقط در مورد مهاجم هدف که در مورد فاز دفاعی تیم نیز همچنان روی تلفیق تاکتیک های احتیاطی و قدرت بدنی تاکید دارد. در واقع تاکتیک های دفاعی که مورینیو می خواهد از طریق آنها احتیاط را در تیمش ایجاد کند روی خصوصیت "فیزیکالیته تیمی" استوار هستند و خوب این دیگر یک قالب زنگ زده برای این فرم بیشتر نیست. مورینیو در اکثر اوقات برابر کلوپ نتیجه را واگذار کرده است و اتفاقا اخراجش در چلسی نیز مانند اخراج در یونایتد پس از مغلوب شدن سه بر یک برابر این مربی اتفاق افتاده است. چرا؟ چون به طور پیش فرض در بازی فوتبال ما می دانیم که "سرعت بر قدرت برتری نهایی دارد" و کلوپ پیرو حملات سریع السیر همواره از این برتری بهره گرفته است. در واقع بیش از پیش حالا ما در زمانه ای هستیم که سرعت بهترین قالب برای فاز دفاع است و تلفیق تاکتیک های دفاعی و اقدامات سریع نتیجه بهتری را رقم می زند. به عنوان مثال در سال 2008 مربی مانند ونگر "گگن پرسینگ" تیمش را روی هفت ثانیه تنظیم می کرد در حالی که در فصل جاری لیگ قهرمانان ما حتی تیم هایی را مشاهده می کنیم که روی سازماندهی 4 ثانیه ای از حمله به دفاع برنامه دارند. به هیچ وجه حالا زمان اجازه دادن به بازیکن برای تفکر کردن نیست. چون حمله کنندگان به طوری آموزش دیده اند که در حالت توسعه حمله، همزمان طراحی را نیز انجام دهند. خیلی سریع. خیلی سریع تر.

 

 

 

 

 

البته در مورد ضعف دفاعی یونایتد می توان اشکال دیگری را نیز تحلیل کرد. اولویت اشتباه. آنچه در فاز دفاع تیم ژوزه مشاهده می شد این بود که آنها روی مسدود کردن فضا به طور جدی و دنبال کننده فعالیت می کردند. و خوب در این مورد مشکلاتی رقم می خورد. در واقع فوتبال دنیا در حال حاضر دیگر مثل سالیان گذشته بازی جنگ فضا علیه فضا نیست بلکه به طور جدی ما یک خیزش بزرگ به سمت استفاده بیشتر از توپ و خلق فضا به وسیله آن را مشاهده می کنیم. فرشته سفید یعنی پپ هم نماینده این ماجراجویی می باشد. به همین دلیل اکثر تیم ها به خوبی اصول بازی جهت خلق فضا را یاد گرفته اند و فقط کافیست به آنها توپ را بدهید تا تبحر خود را نشان بدهند. این همان ایده سوخته ای است که مورینیو همچنان پس از چند سال آن را انجام می دهد. صرف نظر از پرس توپ و اقدام برای تراکم سازی در فضا. ایده ای که 2010 جواب داد اما حالا جواب نمی دهد. ما در زمانه فوتبال تهاجمی هستیم و شما نمی توانید نود دقیقه توپ را به حریف بدهید و از فضا مراقبت کنید. بلاخره حریف کار خودش را می کند. پس بهتر است به سرچشمه اصلی رفت و آنجا را گل گرفت.  بهتر است به سراغ توپ برویم.


فکر کنم به اندازه کافی از ایده های اصلی عدم نتیجه گیری تیم صحبت کردیم. ناسازگاری تکنیکی رهبر- کارمند. کند شدن تیغه برنده چاقو و لاک کاغذی تیم برای پوشش خود. و فکر کنم به اندازه کافی در هنگام این بحث ها با واژه هایی از دگم اندیشی و تغییر ناپذیری آقای خاص برخورد کردیم. و واقعا هم قضیه دیگر بیشتر از این نیاز به کارگاه بازی ندارد. مورینیو قصه ما تمام حیله ها و نبوغ خود را در تاریخ 29/04/2010 و در ورزشگاه نیوکمپ جا گذاشته است و فکر می کند با همان تدابیر می تواند تمام حریفان را ناک اوت کند، اما خوب تاکنون قربانی اصلی این عدم انعطاف خود آقای خاص بوده است. آقای خاصی که حالا پشت سر هم اخراج می شود. آقای خاصی که حالا راضی به حتی پیشنهاداتی در سطح وستهام و گالاتاسرای است. آقای خاصی که دیگر حیله ای ندارد. آقای خاص با یک پایان عام. مورینیو ناک اوت. تاریخ: 18 دسامبر 2018.


مجتبی مرشدنژاد

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر