قسمت دوازدهم مجموعه «ممنوعه» در ادامه ماجراهایی که در قسمت یازدهم دیدیم، رویارویی خسرو با نقشه رها و پروانه را واکاوی کرد. بالاخره پروانه مجبور شد اعتراف کند که بازی رها، از جایی به بعد دیگر برایش بازی نبوده است و واقعاً به خسرو علاقهمند شده است. خسرو که خود را در میان تلهای گرفتار میدید، باوجود علاقه زیادش به پروانه دیگر نمیتواند به او اعتماد کند، اما رو شدن این بازی، تیر نهایی به رشتههای باریک باقیمانده از روابط زناشویی او و رها بود و همه تلاش او و رها برای حفظ کردن این رابطه، درنهایت به بنبست رسید. «ممنوعه» با طرح یک مثلث عشقی عجیب و پیچیده میان این سه نفر، نشان داد که احساسات و عواطف انسان در مواجه با عشق چقدر میتواند خطرناک و تخریبگر باشد. در تمام ماجراهای رها و پروانه در مقابل خسرو، شاهد این مسئله هستیم که عشق گاهی سرزده از راه میرسد و گاهی اوضاع آنقدر بههمریخته و بیسروسامان است که هرچقدر هم بخواهیم به آن چنگ بزنیم، موفق نخواهیم شد. آنچه در رابطه این سه نفر بیش از هر چیزی نمود پیدا میکند، شکست است. خسرو، رها و پروانه، هرکدام با موقعیتی که در این رابطه داشتند، هر سه شکست خوردند، گرچه خسرو، رها را برنده این بازی میداند، اما روبرو شدن رها با واقعیتی که به آن ایمان داشت هم برایش گران تمام شد و مسلماً قبول آن برایش آسان نخواهد بود.در کنار همه اینها، پروانه، در یک جنگ تمامعیار با همسر سابقش قرار دارد و باید برای حق مادری خود بجنگند. نقش پروانه، آنقدر به سابقه کاری نیکی کریمی نزدیک است که انگار میتواند یک زن شکستخورده و مورد ظلم واقعشده را چشمبسته بازتاب دهد و به همین دلیل است که پروانه تا این حد قابلباور درآمده است و در مقایسه باکارهای اخیر نیکی کریمی، از همه درخشانتر است.
از سوی دیگر، در قسمت دوازدهم، شاهد اعتراف برکه که مدتی بود انتظارش را میکشیدیم بودیم. اعترافی که یک شوخی محض در جمع دوستانه بود و آنطور که فکر میکردیم، یک گره دراماتیک نبود. اما در ادامه این سکانس، طلا (آناهیتا درگاهی) که از ابتدای مجموعه نقش پررنگی نداشته است، در اثر مصرف مواد مخدر، دچار حملهای شبیه حمله صرع میشود و تازه در اینجاست که سامی و دوستانش متوجه میشوند، مدتی است که او در این وضعیت است. اعتراف طلا به سامی در مورد تأثیری که مواد روی تفکر و ارادهاش میگذارد، فرصتی است تا فیلمساز، شخصیت و موقعیت سامی در فیلمنامه و قصه را مستحکم کند و رابطه او با بیننده را بهبود بخشد. سامی، باوجود همه درگیریهای شخصی که دارد، اما نسبت به دوستانش بیتوجه نیست و حتی شبیه یک پدر دلسوز یا برادر بزرگتر برایشان وقت میگذارد، به درد و دلهایشان گوش میدهد و با شوخی و خنده، حال و هوایشان را عوض میکند.قسمت دوازدهم، با یک غافلگیری اساسی تمام شد. امیر جعفری در نقش تجنگی، فرصت پیدا کرد تا با بازی همیشه درخشانش، بعد انسانی و درعینحال، غیرقابلپیشبینی از این کاراکتر به بیننده عرضه کند. در مقابل، وقتی ترانه برای اتمامحجت نزد او میآید، تجنگی باز به همان شمایل بیاحساس و خشک که تاکنون از وی دیدهایم تبدیل میشود، تا بار دیگر یادآوری کند، این کاراکتر، کتاب سربستهای است که هنوز چیز زیادی درباره او نمیدانیم.
وقتی ترانه، حرفهایش را میزند و از شروع یک جنگ در مقابل تجنگی خبر میدهد، آنهم با همان لحن گول زنک و دلربایش در نقش عروس مهربان و دلسوز، تجنگی در سکوت کامل بدون آنکه هیچ حسی به بیننده منتقل کند، فقط گوش میدهد، اما وقتی ترانه قصد ترک دفتر او را دارد، جملهای میگوید که میتواند سرنوشت تمام کاراکترها را عوض کند و قصه «ممنوعه» را بیشازپیش پیچیده و جذاب کند: “اندکی صبر، سحر نزدیک است.”
حالا دیگر میتوانیم مطمئن باشیم که تجنگی نقشهای در سر دارد و سامی و برکه با اعتماد به او درست در میان تلهاش قدم گذاشتهاند.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
5