ماهان شبکه ایرانیان

نکته ها و مناسبتها؛ ماه رجب المرجب

برخی مقالات منتشر شده در شماره های قبلی ماهنامة مبلغان:

نکته ها و مناسبتها؛ ماه رجب المرجب

سوم رجب المرجب: شهادت امام هادی(ع)

برخی مقالات منتشر شده در شماره های قبلی ماهنامة مبلغان:

1- امام هادی(ع) و نکته هایی از آیات وحی (مبلغان، ش 86)؛

2- امام هادی (ع)، پرچمدار اندیشه و فرهنگ اسلامی (مبلغان، ش 93)؛

3- امام هادی(ع) در مصاف با انحرافات عقیدتی (مبلغان، ش 57)؛

4- نگاهی به واپسین سالهای زندگانی امام هادی(ع) (مبلغان، ش 81)؛

5- برخی از ویژگیهای فردی دهمین پیشوا (مبلغان، ش 105)؛

6- برخی از موانع کمال انسان در کلام امام هادی(ع) 1 و 2 (مبلغان، ش 134و 141)؛

7- بررسی قیامها و شورشهای دوران امام هادی(ع) (مبلغان، ش 129)؛

8- شمّه ای از فضایل و مناقب امام هادی(ع) (مبلغان، ش 38 )؛

9- فرازهایی درس آموز از زندگی امام علی النقی(ع) (مبلغان، ش 9)؛

10- گذری بر زندگانی امام هادی(ع) (مبلغان، ش 14)؛

11- گوشه ای از کرامات امام هادی(ع) (مبلغان، ش 62)؛

12- مبارزات سیاسی امام هادی(ع) (مبلغان، ش 69 )؛

13- نگاهی به شیوه های رهبری امام هادی(ع) (مبلغان، ش 26)؛

14- هفت گفتار از امام هادی(ع) (مبلغان، ش 26)؛

به مناسبت شهادت امام هادی(ع) چند نکته را یادآوری می کنیم:

هادیِ اندیشه ها

همواره در طول تاریخ در برابر اردوگاه الهی، اردوگاه شیطان برپا بوده است. قرآن به تقابل این دو گروه بارها اشاره فرموده، از جمله می فرماید: (أَئِمةً یهدُونَ بِأَمْرِنا)[1] «پیشوایانی که به فرمان ما هدایت می کردند.» و در بیانی دیگر: (أَئِمَّةً یدْعُونَ إِلَی النَّارِ)[2] «پیشوایانی که به آتش (دوزخ) دعوت می کنند.»

انسان با شناخت رهبران هر گروه می تواند صراط حق را برگزیند و با اطمینان راه سعادت را بپیماید. امام هادی(ع) در ظلمت بحرانها و آشوبها، دنیای شیعه را به فروغ هدایت آفرین خویش روشن نمود. برای آنکه نقش تاریخ ساز و هدایت بخش امام هادی(ع) روشن گردد، پنج محور اصلی را در سخن و سیرة ایشان بررسی کنیم:

الف) تبیین جایگاه امامت

هنگامی که معتصم، خلیفة عباسی ایشان را در روز غدیر احضار نمود، با نوای ملکوتی و عبارات دلنشین خویش، فضایل و مناقب امام علی(ع) را بار دیگر زنده فرمود. زیارت مخصوص امام علی(ع) در روز غدیر، میراث ماندگاری است برای شیعیان تا از نفحات روح افزای آن استفاده کنند.

اشاره به واقعۀ تاریخی غدیر، محور زیارت غدیر است. در فرازی از این زیارت، امام هادی(ع) خطاب به جد بزرگوار خویش عرضه می دارند: «أَشهَدُ یا أَمیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَنَ الشَّاک فِیک مَا آمَنَ بِالرَّسُولِ الْأَمِینِ وَ أَنَّ الْعَادِلَ بِک غَیرَک عَائِذٌ عنِ الدِّینِ الْقوِیمِ الَّذِی ارْتَضَاهُ لَنَا رَبُّ الْعَالَمِینَ وَ أَکمَلَهُ بِوَلَایتِک یوْمَ الْغَدِیرِ؛[3] ای امیر مؤمنان! شهادت می دهم هر کسی در مورد (ولایت) تو تردید داشته باشد، به رسول اکرم(ص) که امین خداوند است، ایمان نیاورده و کسی که از (ولایت) تو به سوی غیر تو عدول کند، از دین استوار خداوند که پروردگار جهانیان برای ما برگزیده و در روز غدیر با ولایت تو آن را کامل نموده، برگشته است.»

امام(ع) در بخشی از این زیارت برخی از صفات والای امام علی(ع) و نمونه های برجسته ای که در شخصیت جدش امیرالمؤمنین علی(ع) بوده تبیین کرده است که از آن جمله:

- مخالفت با هوای نفس؛ که علی(ع) هیچ چیزی را بر اطاعت و رضای خداوند مقدم نداشت.

- ملازمت آن حضرت با تقوا و پرهیزگاری؛ که همواره با هر خو و خصلت نیکی همراه و به هر عملی که او را می توانست به خداوند نزدیک کند سرگرم بود.

- فروخوردن خشم.

- گذشت و چشم پوشی از ستمگران و متجاوزان به حقش.

- خشم گرفتن او بر تبهکاران و بی دینان.

- خودداری امام از حق خلافت خویش، که انگیزه این خویشتنداری ترس و ناتوانی نبود، بلکه تنها مصالح عالیه اسلام بود و بس.

- و...

امام هادی(ع) در ادامه، صفات جد بزرگوار خویش را چنین بیان می کند: «لَا تَحْفِلُ بِالنَّوَائِبِ، وَ لَا تَهِنُ عِنْدَ الشَّدَائِدِ، وَ لَا تُحْجَمُ عَنْ مُحَارِبٍ؛[4] و در سختیها و شداید روزگار باکی نداشتی و در مشکلات سستی به خود راه نمی دادی، و از جنگها - در راه اسلام - باز نایستادی....»

همچنین امام(ع) برای تبیین جایگاه اهل بیت(ع)، میراث ارزشمند و جامع دیگری را ارائه فرموده اند که به «زیارت جامعه کبیره» معروف است. این زیارت از فصاحت و بلاغت کم نظیری برخوردار و حاوی عالی ترین درسهای عقیدتی است و بهترین شیوه جهت هدایت فکری جامعۀ اسلامی و موجب برقراری حلقۀ اتصال امت و اهل بیت پیامبر(ص) است.

علماء و بزرگان دین، ضمن انس با زیارت جامعه کبیره، شاگردان خویش را به قرائت آن توصیه می کردند.

در این زیارت که آن را به حق می توان ارادتنامه نامید، حضرت به بیش از دویست فضیلت و منقبت از اهل بیت(ع) اشاره می کنند.

ب) پاسخ به شبهات

در دوران امامت امام هادی (ع) مکاتب عقیدتی و فکری گوناگونی در جامعه گسترش یافته بود. مباحثی چون: دیدن (رؤیت) خداوند، جبرگرایی و یا در مقابل، اعتقاد به اختیار مطلق، خلق قرآن و....[5]

حاکمان عباسی از دورۀ مأمون به بعد، با هدف شبهه آفرینی هزینه های زیادی را صرف ترجمة کتب فلسفی یونان کردند و حتی نقل شده است که به مترجمین هم وزن کتابهای ترجمه شده، طلا می دادند[6] حاکمان ستمگر عباسی با ترویج علوم غیراسلامی در میان مسلمانان و ترتیب دادن مناظرات علمی متعدد میان اهل بیت و اندیشمندان سایر مکاتب، سعی در تضعیف مکتب فکری اهل بیت داشتند؛ اما همواره با شکست مواجه می شدند و امام هادی(ع) نیز هر بار هوشمندانه به مقابله با انحرافات فکری می پرداختند.

ج) تربیت شاگرد

یکی دیگر از کارهای مهم امام هادی(ع)، حفظ خط فکری و فرهنگی تشیع و جلوگیری از القائات مخالفان بود که این کار نیازمند تدریس فقه، عقاید و اصول و تربیت شاگردان برجسته و فعال بود. امام(ع) نیز در این راه قدمهای مؤثری برداشتند.

بر اساس نوشته شیخ طوسی، تعداد دست پروردگان پیشوای دهم(ع) و کسانی که از آن حضرت در زمینه های مختلف علوم اسلامی روایت نقل کرده اند بالغ بر 185 نفر می شود.[7]

شاگردان برجسته ای همچون «عبدالعظیم حسنی(ع)» که باورهای دینی خود را بر امام هادی(ع) عرضه می کرد و «حسن بن راشد» که امام در وصف او فرمودند: «ابْنَ رَاشِدٍ رَحمَهُ اللَّهُ إِنَّهُ عَاشَ سَعِیداً وَ مَاتَ شَهِیداً؛[8] ابن راشد را خداوند رحمت کند، در این دنیا با سعادت زیست و با شهادت به سرای جاویدان شتافت.» و «ایوب بن نوح» که عمرو بن سعید مدائنی می گوید: «حضرت هادی(ع) به من فرمود: ای عمرو! اگر دوست داری مردی از اهل بهشت را به تماشا بنشینی، به این شخص بنگر!»[9] و «ابن سکیت» که از بزرگان علم لغت، ادب و شعر و منطق بود. که متوکل او را ملزم نمود دو پسرش «معتز و موید» را درس بدهد. روزی متوکل از او پرسید که دو پسر من نزد تو بهتر هستند یا حسن و حسین؟! ابن سکیت گفت: «به خدا قسم که قنبر غلام علی بن ابی طالب(ع) بهتر از تو و دو فرزند تو می باشد». متوکل به خشم آمد و دستور داد که زبانش را از پشت سرش بیرون کشند و همین باعث شهادت او گشت.[10] و «خیران الخادم» که از بعضی روایات استفاده می شود که «خیران» وکیل امام هادی(ع) بوده و در ذیل روایتی به او فرمود: «اعْمَلْ فِی ذَلِک بِرَأْیک فَإِنَّ رَأْیک رَأْیی وَ مَنْ أَطَاعَک أَطَاعَنِی؛[11] در این مسئله به رأی خودت عمل کن زیرا که رأی تو رأی من است و هر کسی تو را اطاعت کند مرا اطاعت نموده است.»

د) خردورزی و مبارزه با خرافات

خردورزی و تعقل گرایی باعث فضیلت، کرامت و شرافت انسان است و هر کس تعقل گرایی را به حکم تعبدگرایی کنار بزند، در حقیقت تعبد را به تمسخر گرفته است؛ زیرا هر تعبدی نیازمند شناخت و ابزارهای مناسب آن است و اگر کسی کاری به دور از شناخت و ابزارهای لازم آن انجام دهد، در حقیقت کار باطل و ابتری را انجام داده است. بنابراین، باید با شناخت دقیق از جایگاه عقل و خرد، در مسیر تقویت بنیانهای آن باشیم.

امام هادی(ع)با بهره گیری از آیات قرآن و روایات، بر مسئلۀ تفکر و خردورزی تأکید کرده، می فرمودند: «فَأَوَّلُ نِعْمَةِ اللَّهِ عَلَی الْإِنسَانِ صحَّةُ عَقْلِهِ وَ تَفْضِیلُهُ عَلَی کثِیرٍ مِنْ خَلْقِهِ بِکمَالِ الْعَقْلِ؛[12] اولین نعمت خدا برای انسان، سلامت عقل اوست. خداوند انسان را به وسیلۀ کمال عقل بر دیگر آفریده ها برتری داده است.»

یکی از مهم ترین نوشته های آن حضرت(ع) در رد دیدگاه های اهل جبر و تفویض، و اثبات عدل الهی است که در آن دیدگاه اهل بیت(ع) را به عنوان جریان سوم «الْمَنْزِلَةُ بَینَ الْمَنْزِلَتَین»[13] معرفی می فرمایند. امام(ع) در کنار این خردورزی، اجازه نمی دادند دوستان و یارانشان گرفتار خرافه شوند.

«حسن بن مسعود» می گوید: «دَخَلْتُ عَلَی أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع) وَ قدْ نکبَتْ إِصبَعِی وَ تَلَقَّانِی رَاکبٌ وَ صَدَمَ کتفِی وَ دَخلْتُ فی زَحمَةٍ فَخَرَقُوا عَلَیَّ بَعْضَ ثِیَابِی فَقُلْتُ کفَانِی اللَّهُ شَرَّک مِنْ یَوْمٍ فَمَا أَیْشَمَک؛ خدمت امام هادی(ع) رسیدم، در حالی که انگشتم خراش خورده و شانه ام در اثر برخورد با راکبی صدمه دیده بود، و نیز در اثر ورود به ازدحام مردم، برخی از لباسهایم پاره شده بود. با خود گفتم: این روز خدا مرا از شرّ تو نجات دهد، چقدر تو شوم بودی!»

«فقَالَ(ع) لِی: یا حَسَنُ! هَذَا وَ أَنْتَ تَغْشَانَا تَرْمِی بِذَنْبِک مَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ؛ پس آن حضرت(ع) به من فرمود: ای حسن! تو هم با اینکه با ما آمد و شد داری، گناهت را به گردن بی گناهان می اندازی؟!» [با شنیدن این سخن] حواسم جمع شد و عقلم به من باز آمد و به خطایم پی بردم، پس عرض کردم: مولای من! از خدا آمرزش می طلبم. امام فرمودند: «وَ اللَّهِ مَا یَنْفَعُکمْ وَ لَکنَّ اللَّهَ یُعَاقِبُکمْ بِذَمِّهَا علَی ما لَا ذَمَّ عَلَیْهَا فِیهِ أَ مَا عَلِمْتَ یَا حَسَنُ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْمُثِیبُ وَ الْمُعَاقِبُ وَ الْمجَازِی بالْأَعْمَالِ عاجِلًا وَ آجِلًا قُلْتُ بَلَی یَا مَوْلَایَ قَالَ (: لَا تَعُدْ وَ لَا تَجْعَلْ لِلْأَیَّامِ صُنْعاً فِی حُکمِ اللَّهِ. قالَ الْحسَنُ: بلَی یَا مَوْلَایَ به خدا سوگند! آن [بدگوییها] شما را سودی نبخشد؛ بلکه خداوند شما را به مذمّت کردن بی گناهان مجازات می کند. ای حسن! مگر نمی دانی آن کسی که در برابر اعمال و کردارش در این سرا و آن سرا ثواب دهد و کیفر نماید و تلافی کند، تنها خداست؟ عرض کردم: این گونه است مولای من! فرمود: دیگر تکرار مکن و برای روزها هیچ تأثیری در فرمان و حکم خدا قائل مشو! عرض کردم: چشم، آقای من.»

ھ) ترغیب به زیارت امام حسین(ع)

زمان امام هادی(ع) دوران سخت و پر اختناق بنی عباسی بود، تا جایی که حتی امام نمی توانستند به زیارت بارگاه امام حسین(ع) بروند؛ با این حال دیگران را تشویق و ترغیب به زیارت می فرمودند. ابوهاشم می گوید: زمانی که امام هادی(ع) بیمار بود، نزد ایشان رفتم. فرمود: ابوهاشم! فردی از دوستان ما را به کربلا بفرست تا برای شفای من دعا کند. بیرون آمدم تا فردی را پیدا کنم، به علی بن بلال برخوردم. موضوع را با او در میان گذاشتم و از او خواستم به کربلا برود و برای امام دعا کند. وی شگفت زده شد و گفت: به اعتقاد من امام هادی(ع) برتر از حائر حسینی می باشد؛ زیرا او در شمار صاحب حرم است. بازگشتم و آنچه علی بن بلال گفته بود، به اطلاع امام رساندم. حضرت فرمودند: رسول خدا(ص) برتر از کعبه و حجرالأسود بود. با این حال، گرد خانه خدا طواف می کرد و حجرالأسود را استلام می نمود. برای خدا در روی زمین بقعه هایی است که لازم است خداوند در آن بقعه ها خوانده شود و دعای افراد در این گونه جاها مستجاب است؛ و حائر حسین(ع) از جملۀ این بقعه هاست.[14]

و) موضع گیری قاطع در برابر خلفا

موضع گیری امام هادی(ع) در برابر خلفای عباسی هم عصر خود بسیار قاطع و محکم بود و هرگز هیچ کدام از آنها را تأیید نکرد و تسلیم هیچ یک از آنان نشد؛ بلکه در فرصتهای مناسب، با کنایه و اشاره و گاهی صریحاً آنها را طاغوت و ظالم خواند و شیعیان را از هرگونه کمک به آنها نهی فرمود.

متوکل عباسی پی در پی کاخ می ساخت، تا جایی که تعداد آنها به بیست کاخ رسید، و هر کدام از آنها نام مخصوصی داشت. یکی از کاخهای مهم متوکل به نام «عمارة الجعفری» دو میلیون دینار ارزش داشت.[15] امام هادی(ع)، هنگامی که این کاخ را می ساختند، از کنار آن عبور کرده، به یکی از همراهان فرمود: «إِنَّ هَذَا الطَّاغِیةَ یبْتَلَی بِبِنَاءِ مدِینَةٍ لَا تتِمُّ، وَ یکونُ حتْفُهُ فیهَا قَبْلَ تَمَامِهَا، علَی یدِ فرْعَوْنٍ مِنْ فَرَاعِنَةِ الْأَتْرَاک؛[16] این طاغوت (اشاره به متوکل) گرفتار ساختن شهری است که به پایان نمی رسد و قبل از تکمیل آن به دست فرعونی از فراعنة ترک کشته می شود.»

امام در این گفتار کوتاه، از طرفی هم متوکل را طاغوت خواند و هم کشنده اش را که یکی از افسران ترک به تحریک پسر متوکل بود، فرعون معرفی نمود و از طرف دیگر، از آینده خبر داده و فرمودند قبل از اتمام این کاخ متوکل خواهد مرد.

دهم رجب المرجب: ولادت امام جواد(ع)

برخی مقالات منتشر شده در شماره های قبلی ماهنامة مبلغان:

1- از حضرت جواد الائمه (ع) بیاموزیم (مبلغان، ش 119و117)؛

2- امام جواد(ع) پاسدار حریم وحی (مبلغان، ش 45)؛

3- امام جواد(ع) غریب بغداد (مبلغان، ش 49)؛

4- امام جواد(ع) مولودی با برکت (مبلغان، ش 57)؛

5- امامت جواد الائمه (ع) با نگرشی بر مسئلة ارتباط امامت و بلوغ جسمی (مبلغان، ش 9)؛

6- برخی از دلایل امامت امام جواد(ع) (مبلغان، ش 85)؛

7- جایگاه علمی امام جواد(ع) (مبلغان، ش 73)؛

8- خدمت در سیره و سخن جواد الائمه(ع)(مبلغان، ش 61 )؛

9- قطره ای از دریای عنایات حضرت جواد(ع) (مبلغان، ش 81)؛

10- نگاهی به سیرة تبلیغی امام جواد (ع) (مبلغان، ش 2)؛

11- نگاهی گذرا به زندگانی سیاسی امام جواد(ع) (مبلغان، ش 181).

به مناسبت ولادت امام جواد (ع) چند نکته را یادآوری می کنیم:

جود جواد الائمه(ع)

در شرایطی که توطئه های دستگاه حکومت جور عباسی توقف نداشت، سن امام جواد(ع) کم و شبهاتی پیرامون نسب شناسی حضرت مطرح گردید. سیاست و برنامۀ امام جواد(ع) استفاده از جود و بخشش است. در بیان اهمیت نقش تربیتی جود و سخاوت همین بس که امام رضا(ع) در نامۀ خود توصیه به رفتارهای کریمانه می فرمایند.

امام رضا (ع) در نامه ای به فرزند عزیزش نوشت: «من به خاطر حقی که بر تو دارم، از تو می خواهم که هرگاه تصمیم به خارج شدن از منزل داری، از درِ بزرگ داخل و خارج شوی. هنگامی که سوار مرکب خود می شوی، همراه خود طلا و نقره بردار و هر کسی از تو درخواست کمک نمود، به او نیکی کن!»[17]

صدقه مادی

پیشوای نهم (ع) از نظر جود و سخاوت در مرتبه ای قرار داشت که این صفت از ویژگیهای آن حضرت قرار گرفت و به «جواد الائمه (ع)» ملقب گشت. صفدی می نویسد: امام جواد(ع) هر سال بیش از یک میلیون درهم بین نیازمندان مدینه تقسیم می کرد.[18]

امامان(ع) نه تنها بخشنده بودند؛ بلکه به آن توصیه می کردند و به پیروان خود درس جود و سخاوت می دادند. آن حضرت شکر و سپاس داشتن نعمت و ثروت را جود و بخشش آن می دانند و می فرمایند: «اِنَّ للّهِ عباداً یخصُّهُمْ بِدَوامِ النِّعْمَةِ فَلا تَزالُ فِیهِمْ ما بَذَلُوها فَاِنْ مَنعُوها نَزَعَهَا اللّهُ عَنْهُمْ وَ حَوَّلَها اِلی غَیرِهِمْ؛[19] خداوند را بندگانی است که به دوام نعمت مخصوص شان گردانده است و تا هر زمان که ببخشند، از آن نعمتها برخوردارند و اگر دست از بخشیدن بردارند، خدای تعالی از ایشان نعمتها را گرفته، به غیر آنان می دهد.»

دلجویی و مشاوره

در فرهنگ ما گاهی صدقه و بخشش محدود به صدقۀ مادی می گردد و حال آنکه معنای آن در آیات و روایات فراتر از بعد مادی است. در روایات علاوه بر بخشش مادی، مصادیقی برای صدقه و بخشش معرفی گردیده است؛ پیامبر(ص) می فرمایند: «أَفْضَلُ الصَّدَقَةِ أَنْ یتَعَلَّمَ الْمَرْءُ الْمُسْلِمُ عِلْمًا ثُمَّ یعَلِّمَهُ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ؛[20] بهترین صدقه آن است که مسلمان دانشی بیاموزد و به برادر مسلمان خود تعلیم دهد.»

همچنین می فرمایند: «أفضَلُ الصَّدَقةِ حِفظُ اللِّسان؛[21] نگهداری زبان بالاترین صدقه است.»

و می فرمایند: «اَلا اُخْبِرُکُمْ بِأفْضَلَ مِنْ دَرَجَةِ الصّیامِ وَ الصّلوةِ وَ الصَّدَقَةِ؟ اِصلاحُ ذاتِ البَیْنِ فَاِنَّ فَسادَ ذاتِ البَیْن هِیَ الحالِقَةُ؛[22] آیا شما را به چیزی با فضیلت تر از نماز و روزه و صدقه [زکات] آگاه نکنم؟ آن چیز اصلاح میان مؤمنین است؛ زیرا تیره شدن رابطة میان مردم، مهلک است.»

از رسول خدا(ص) سؤال شد: «فَأَی الصَّدَقَةِ أَفْضَلُ؟ قَالَ(ع): أَنْ تَهْجُرَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ عَلَیک؛[23] چه صدقه ای بافضیلت تر است؟ حضرت فرمودند: دوری از آنچه خدای عزیز و والا حرام کرده است.»

یکی از مصادیق جود، بذل وقت برای توجه و مشاورة دیگران است که انسان توفیق پیدا کند از فرصت و زمانی که دارد، جهت دلجویی از دیگران و مشاوره دادن به مردم استفاده کند. روزی امام جواد(ع) به عیادت یکی از یاران خود رفت و او را گریان دید. حضرت فرمود: ای بندة خدا! آیا از مرگ می ترسی؟ اگر چرک و کثافات تو را فرا گرفته و موجب ناراحتی شود و جراحات و زخمهای پوستی در بدن به وجود آید و بدانی که شستشوی در حمام، همة ناراحتیها و امراض تو را از بین می برد، آیا دوست داری وارد حمام شده و بدنت را بشویی و از زخمها و آلودگیها پاک شوی؟ بیمار مقداری آرام شد و رو به امام عرض کرد: البته که دوست دارم. امام فرمودند: مرگ برای مؤمن همانند حمامی است که انسان را از تمام رنجها و سختی ها رهایی بخشیده، به سوی شادکامی می برد.[24] بیمار از کلام امام آرام گرفت و عافیت و نشاط پیدا کرد.

امام جواد(ع) در پاسخ نامة «ابراهیم محمد» که دربارۀ ازدواج دخترش از حضرت مشاوره خواسته بود، فرمودند: ای ابراهیم! رسول خدا(ص) می فرمایند: «مَن خطَبَ الیکم فرضیتُم دینَه و امانتَه فَزَوّجوه وَ الا تَفعَلوا تَکن فِتَنهٌ فی الارضِ و فسادٌ کبیر؛[25] اگر خواستگاری برای دختر شما آمد که اخلاق و دینداری او مورد رضایت شما بود، دختر خود را به او بدهید. اگر دختر خود را به همسر مناسب ندادید و پسر و دختر بزرگ شده و بدون همسر باقی بمانند، فتنه و فساد بزرگی دامنگیر جامعه خواهد شد.

امام جواد(ع) در این مشاوره ها به اصلاح و جهت دهی صحیح برخی اعمال و افکار شیعیان توجه داشتند. مردی نزد امام جواد(ع) آمد که بسیار خوشحال و مسرور به نظر می رسید. امام فرمودند: «مَا لِی أَرَاک مَسْرُوراً؛ به چه علت خوشحال هستی؟» عرض کرد: یابن رسول الله! از پدرتان شنیدم که می فرمود: «أَحَقُّ یوْمٍ بِأَنْ یسَرَّ الْعَبْدُ فِیهِ- یوْمٌ یرْزُقهُ اللَّهُ صَدَقَاتٍ وَ مَبَرَّاتٍ- وَ سَدَّ خَلَّاتٍ مِنْ إِخْوَانٍ لَهُ مُؤْمِنِینَ، وَ إِنَّهُ قَصَدَنِی الْیوْمَ عشَرَةٌ منْ إِخْوَانِی [الْمُؤْمِنِینَ] الْفُقَرَاءِ لَهُمْ عِیالاتٌ، قَصَدُونِی منْ بلَدِ کذَا وَ کذَا، فأَعْطَیتُ کلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ فَلِهَذَا سُرُورِی؛ شایسته ترین روز برای شادی یک بنده، روزی است که در آن انسان توفیق نیکی و انفاق به دوستانش را به دست آورد. امروز ده نفر از دوستان و برادران دینی که فقیر و عیالوار بودند، از فلان شهرها نزد من آمدند و من هم به هر کدام چیزی بخشیدم. به همین خاطر خوشحال شدم.» امام به او فرمودند: «لَعَمْری اِنَّک حقیقٌ باَنْ تَسُرَّ اِنْ لَمْ تَکنْ اَحْبَطْتَهُ، اَوْ لَمْ تُحْبِطْهُ فیما بَعْدُ؛ به جانم سوگند! شایسته است مسرور باشی، اگر کار خود را بی اثر نساخته باشی و یا بعد آن حبط و بی اثر نسازی.» او با شگفتی پرسید: با اینکه از شیعیان خالص شمایم، چگونه عمل نیک من پوچ می شود؟ فرمود: با همین سخنی که گفتی، کارهای نیک و انفاقهای خود را حبط کردی. عرض کرد: من که بر آن افراد منت نگذاشتم و آزاری نرساندم! امام فرمودند: خدا فرموده است: (یا اَیها الَّذینَ آمَنُوا لاَ تُبْطِلُوا صدَقاتِکمْ بالْمَنِّ وَ الْاَذی)[26] و نفرموده تنها منت و آزار بر آنان که می بخشید؛ بلکه خواه بر آنان خواه بر دیگری. آیا به نظر تو آزار به آنان شدیدتر است یا آزار به فرشتگان مراقب اعمال تو و ملائکۀ مقرب الهی و یا آزار به ما؟ تو فرشتگان و ما را آزردی و عمل خود را باطل کردی. مرد پرسید: چرا باطل کردم و شما را آزردم؟ حضرت فرمود: اینکه گفتی:

«وَ کیفَ أَحْبَطْتُهُ وَ أَنَا مِنْ شِیعَتِکمُ الْخُلَّص! وَیحَک، أَتدْرِی منْ شیعَتُنَا الْخُلَّصُ؛ چگونه باطل نمودم با اینکه از شیعیان خالص شما هستم؟ وای بر تو! آیا می دانی شیعة خالص ما کیست؟» حضرت در ادامه فرمودند: شیعة خالص ما «حزبیل» مؤمن آل فرعون و «حبیب نجار» صاحب یس و... سلمان، ابوذر، مقداد و عمار هستند. تو خود را در صف این فراد برجسته قراردادی و ما و فرشتگان را آزردی.

آن مرد بعد از اعتراف به تقصیر و استغفار، پرسید: پس چه بگویم؟ امام فرمودند: بگو من از دوستان شما هستم. دوستان شما را دوست دارم و دشمنان شما را دشمن. او چنین گفت، پس امام فرمودند: «اَلاْنَ قدْ عادَتْ اِلَیک مَثُوباتُ صَدَقاتِک وَزالَ عَنْها الاْحْباطُ؛[27] الان پاداش بخششهایت به تو بازگشت و حبط و بی اثری از آنها زایل شد.»[28]

سیزدهم رجب المرجب: ولادت امام علی(ع)

برخی مقالات منتشر شده در شماره های قبلی ماهنامة مبلغان:

1- امام علی (ع) در نگاه اهل سنت (مبلغان، ش 1)؛

2- جایگاه مصلحت و حقیقت در سیاست گزاری امیرمؤمنان (ع) (مبلغان، ش11)؛

3- برخی از عوامل گمراهی های سیاسی از نگاه امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه (مبلغان، ش 35)؛

4- راز ولادت امام علی (ع) در درون کعبه (مبلغان، ش 57)؛

5- علی (ع) میزان عدالت (مبلغان، ش 69)؛

6- عدالت اجتماعی در کلام و سیرۀ امیرمؤمنان (ع) (مبلغان، ش 119)؛

7- امام علی(ع) در نگاه اهل سنت (مبلغان، ش 1)؛

8- امام علی(ع) از منظر دیگران (مبلغان، ش 131 و 143)؛

9- شیوه های برخورد با فتنه در نامۀ 18 نهج البلاغه (مبلغان، ش 151)؛

10- راز برتر بودن ضربت امام علی(ع) بر عبادت ثقلین (مبلغان، ش 182)؛

11- برخورد امیرالمؤمنین علی(ع) با ایرانیان (مبلغان، ش 1).

به مناسبت ولادت امام علی(ع) چند نکته را یادآوری می کنیم:

حق مداری امام علی(ع)

یکی از روایات متواتر میان شیعه و اهل سنّت، روایتی از پیامبر اکرم(ص) است که می فرمایند: «عَلِی مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِی یدُورُ حَیثُمَا دَارَ؛[29] علی با حقّ و حق با علی(ع) است و هر کجا علی(ع) باشد، حق به دور او می گردد.»

بخش پایانی روایت «یدُورُ حیثُمَا دَارَ» را دو گونه می توان ترجمه کرد:

- هر کجا علی (ع) باشد، حق به دور او می گردد.

- هر کجا حق باشد، علی(ع) به دور او می گردد.

ترجمه صحیح تر ترجمه اول است. یعنی پیامبر(ص) حضرت علی(ع) را محور قرار داده اند، نه حق را. گاهی می گوییم: هر کجا حق حضور داشته باشد، علی(ع) نیز آنجا است؛ اما گاهی بالاتر از این را می گوییم؛ یعنی می گوییم: مرکز و محور را حضرت علی(ع) قرار می دهیم و حق را دنباله روی ایشان معرفی می کنیم.

برای اثبات و تأیید حق مداری حضرت علی(ع) و اینکه فاعل در «یدُورُ» به حق بر می گردد، نه به حضرت علی(ع) و ترجمه صحیح تر همان ترجمه اول است به چند نمونه اکتفا می کنیم:

1- خطبۀ رسول خدا(ص) در غدیر خم که حضرت در روز نصب حضرت علی(ع) به خلافت، فرمودند: «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَیثُ دَار.»[30]

از این دعای پیامبر(ص) که می فرمایند: خدایا! حق را در مدار حضرت علی(ع)بگردان، فهمیده می شود که حضرت علی(ع)محور حق است، نه حق محور ایشان.

2- در روایتی که از سؤال ابوذر از اختلاف مردم در مورد امام علی(ع) نقل شده است، صریحاً حق مداری حضرت علی(ع) تصریح شده است: «مَرَّ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ(ع) فَقَالَ النَّبِی(ص): الْحَقُّ مَعَ ذَا الْحَقُّ مَعَ ذَا (مشیراً الی علیّ بن ابی طالب() وَ سئِلَ أَبُوذَرٍّ عَنِ اخْتِلَافِ النَّاسِ عَنْهُ فَقَالَ: عَلَیک بکتَابِ اللَّهِ وَ الشَّیخِ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ(ع) فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) یقُولُ: عَلِی مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُ وَ عَلَی لِسَانِهِ وَ الْحَقُّ یدُورُ حَیثُمَا دَارَ علِی؛[31] علی بن ابی طالب(ع) می گذشت. پیامبر(ص) در حالی که به او اشاره می کردند، فرمودند: حق با ایشان است، حق با ایشان است و ابوذر از اختلاف مردم در مورد حضرت علی(ع) سؤال کرد، ایشان فرمودند: بر شما باد به کتاب الله و بزرگتان علی بن ابی طالب(ع). پس شنیدم که رسول خدا(ص) می فرمودند: علی با حق و حق با علی(ع) است و حق همراه با زبان اوست و هر کجا علی(ع) باشد، حق به دور او می گردد.»

این عبارات نیز به وضوح ادعای ما را ثابت می کند.

3- حدیث دیگری از رسول خدا(ص) نقل شده است که صریحاً ادعای ما را ثابت می کند. این روایت در بسیاری از منابع اهل تسنن آمده است. پیامبر خدا (ص) فرمودند: «رَحِمَ اللّهُ عَلِیًّا اللّهُمَّ أدِرِ الحَقَّ مَعَهُ حَیثُ دارَ؛[32] رحمت خدا بر علی(ع). خدایا! حق را همیشه بر مدار او بگردان.»

نقل شده که علامه امینی (ره) قصد کرده بود تمام اشعار در مدح مولا امیرالمؤمنین(ع) را جمع آوری کند. روزی به او خبر دادند که یکی از اساتید سنّی دانشگاه بغداد شعری در مدح مولا سروده است، لذا عازم بغداد شد. وقتی به آنجا رسید، با کاخ زیبا و مجللی برخورد کرد. جلو رفت و در زد. خدمتکار منزل در را باز کرد و گفت: چه می خواهی! علامه فرمود: فلانی منزل هستند؟ خلاصه استاد دانشگاه آمد و تا چشمش به یک شیخ شیعی افتاد، از تعجب چهره اش برافروخته شد و گفت: چه می خواهی؟ علامه فرمود: برای بحث و مناظره نیامده ام. آمده ام تا شعری را که در مدح امیرالمؤمنین علی(ع) گفته ای، بشنوم. استاد دانشگاه از این حرکت علامه خشنود شد و او را به داخل دعوت کرد و پس از مدتی شعر را به علامه ارائه کرد و گفت: من این شعر را پس از سه سال بررسی روایت «عَلِی مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ معَ علیٍّ وَ یدُورُ الْحَقُّ مَعَ علیٍّ حَیثُ دَار» سروده ام. علامه ناگهان خندید و گفت: پس با این حساب، سه سال از عمر خود را تباه کردی. استاد دانشگاه با چهره ای در هم گفت: چطور؟ علامه فرمود: چون این روایت تنها در حق علی (ع)نیامده است؛ بلکه در وصف عمار یاسر هم آمده. می توانی به کتب خودتان مراجعه کنی، آنگاه خواهی دید که در روایت آمده است: «عَمَّارٌ مَعَ الْحَقِ وَ الْحَقُّ مَعَ عَمَّارٍ یدُورُ معَهُ حیثُ دَارَ؛[33] استاد دانشگاه پس از مراجعه و دیدن روایت دو دستی بر سرش زد و گریان شد. در این حال علامه خندید و گفت: نالان مشو که میان این دو روایت تفاوت از زمین تا آسمان است. در روایت عمار می گوید: عمار با حق است و حق با عمار است و این عمار است که به دور حق می گردد (یدُورُ العمار مَعَ الحق حَیثُ دَارَ)؛ اما در روایت حضرت علی(ع) می فرماید: این حق است که به دور علی می چرخد (وَ یدُورُ الْحَقُّ مَعَ علیٍّ حَیثُ دَار). در همان حال پس از اندکی که علامه از فضایل مولا صحبت کرد، استاد دانشگاه فریاد زد: اَشهَدُ انّ عَلیًّا وَلیّ الله.[34]

حدیث مفاخره

در کتاب «مناقب آل ابی طالب(ع)» تألیف ابن شهر آشوب؛ حافظ قرآن در هشت سالگی و از علما بزرگ شیعه در قرن ششم هجری قمری و همچنین در کتاب «الفضائل» تألیف «شاذان بن جبرئیل قمی» از علما بزرگ قرن هفتم روایتی آمده است که در آن حضرت زهرا (ع) و امام علی(ع) در طی گفتگویی هر کدام فضایل خود را برای دیگری بیان می کنند. این حدیث به «مفاخره» یا «ملاطفه» کلامی امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا(ع) مشهور است.

هر چند این روایت از دیدگاه روایت شناسی، در شمار احادیث صحیح گنجانده نمی شود؛ ولی فضائل مطرح شده در این حدیث در کتب معتبر اهل تسنن و منابع روایی شیعه آمده است.

البته باید توجه داشت که بیان فضایل و برتری های شخصی، لزوما به معنای تکبر و خودستایی نیست و گاه می توان جهت روشنگری بدان اقدام کرد. که نمونه های از آن در بیانات حضرت رسول(ص) نیز ذکر شده است.[35]

گفتنی است که در کنار این شوخی کلامی، باید به دنبال معارف ناب آن بود که بدین بهانه این بزرگواران می خواهند خود را به ما بشناسانند.

در زیر عبارات عربی و ترجمۀ بخشهایی از این حدیث شریف را می آوریم:

«روزی امیرالمؤمنین علی(ع) همراه حضرت فاطمه(ع) به صحرا رفتند و در آنجا در حال تناول خرما بودند که امیرالمؤمنین(ع) به شوخی فرمودند: «یا فَاطِمَهْ! إِنَّ النَّبِی(ص) یحِبُّنِی أکثرَ منک؛ یا فاطمه! به درستی که پیامبر(ص) مرا از تو بیش تر دوست می دارد.» حضرت زهرا(ع) فرمودند: «وَا عَجَبَاهُ منک! یحِبُّک أکثَرَ مِنِّی وَ أنَا ثَمَرَةُ فُؤَادِهِ وَ عُضوٌ مِن أعضَائِهِ وَ غُصنٌ مِن أغصَانِهِ وَ لَیس لَهُ وَلَدٌ غَیرِی؛ شگفتا از تو! تو را از من بیش تر دوست می دارد، در حالی که من میوة دل و عضوی از اعضا و شاخه ای از شاخه هایش هستم و غیر از من فرزندی ندارد؟» حضرت علی(ع)فرمودند: ای فاطمه! اگر مرا تصدیق نمی کنی، بیا نزد پدرت(ص) برویم. آنگاه هر دو نزد پیامبر(ص) شتافتند. حضرت فاطمه(ع) پیش رفت و عرض کرد: ای رسول خدا! کدام یک از ما نزد شما محبوب تریم؛ من یا علی؟

پیامبر(ص) فرمودند: «أنتِ أحَبُّ إِلَیَّ وَ عَلِیٌّ أعَزُّ عَلَیَّ مِنک؛ تو برای من دوست داشتنی تر هستی و علی(ع) از تو نزد من عزیزتر است.»

در آن حال امام علی(ع) فرمودند: آیا به تو نگفتم؟ من پسر فاطمه [بنت اسد] صاحب تقوا و پرهیزگاری هستم.

- و من دختر خدیجة کبرا هستم.

- و من پسر آنم که صفا را بنا نهاد.

- من دختر آنم که او را در شب معراج به سدرة المنتهی بردند.

- و من افتخار پرچم اسلامم.

- و من دختر آنم که در شب معراج به قرب حق نزدیک شد و کلام الهی را دریافت کرد و نسبت قرب او به پروردگارش به فاصلة دو تیر کمان؛ بلکه کم تر از آن رسید.

- من فرزند زنان پاکم.

- من نیز دختر زنان صالح و با ایمانم.

- من آنم که جبرئیل خدمتکار من است.

- و من آنم که فرشتة راحیل در آسمان با من سخن گفت و فرشتگان گروه گروه مرا خدمت کرده اند.

- و من آنم که در جایی بلندمرتبه (خانة کعبه) متولد شدم.

- و من آنم که عقدم در مقام رفیع اعلی بسته شد و اقتدارم در آسمانها جلوه گر گشت.

- من آنم که پرچم پرافتخار اسلام همیشه در دست من بوده است.

- و من دختر آنم که به آسمانها عروج کرده است.

- من فرزند صالح ترین مؤمنانم.

- و من دختر آخرین پیغمبرانم.

این گفتگو و ملاطفه ادامه پیدا کرد تا حضرت علی (ع) فرمود: «وَ أنَا الَّذِی جعَلَ اللَّهُ نَفسِی نَفسَ مُحَمَّدٍ حَیثُ یقُولُ فِی کتَابِهِ العَزِیزِ: (وَ أنفُسَنا وَ أنفُسَکم)[36]؛ من آنم که خداوند جان مرا جان محمد(ص) دانسته، آنجا که فرموده است: جان ما و جان شما.»

حضرت فاطمه(ع) عرض کرد: «وَ أنَا الَّذِی قَالَ فِی: (أبناءَنا وَ أبناءَکم وَ نِساءَنا وَ نِساءَکم)؛ من آنم که خداوند در قرآن عزیز درباره ام فرمود: فرزندان ما و فرزندان شما، و زنان ما و زنان شما.»

این گفتگو ادامه یافت تا حضرت علی (ع) فرمودند: «وَ أنَا بَعدَ الرَّسُولِ خَیرُ البَرِیةِ؛ من آنم که بعد از رسول خدا(ص) بهترین خلق خدایم.»

حضرت فاطمه(ع) عرض کرد: «أنَا البَرَّةُ الزَّکیةُ؛ من پاک ترین زن نیکو کردارم.»

در اینجا بود که رسول خدا(ص) به دخترش فاطمه(ع) فرمود: «لَا تُکلِّمِی عَلِیاً فَإِنَّهُ ذُوالبُرهَانِ... فَهُوَ الشفَاعَةُ یوم القیامَةِ؛ در مقابل علی(ع) سکوت کن که او صاحب برهان است... علی(ع) صاحب شفاعت بزرگ در روز قیامت است.»

حضرت فاطمه(ع) عرض کرد: «وَ أنَا خَاتُونُ یومِ القِیامَةْ؛ و من هم خاتون بزرگ صحرای محشرم.»

پس در این هنگام حضرت زهرا(ع) به رسول خدا(ص) عرض کرد: «لَا تُحَامِ لِابنِ عَمِّک وَ دَعنِی وَ إِیاه؛ پسر عمویت را حمایت مکن و من و او را به هم واگذار.»

- «یا فَاطِمَةُ، أنَا مِن مُحَمَّدٍ عُصَبَتُهُ وَ نُخبَتُهُ؛ ای فاطمه! من نسبت به محمد(ص) چونان رگ و پی اویم.»

- «وَ أنَا لَحمُهُ وَ دَمُهُ؛ من هم گوشت و خون اویم.»

- «أنَا الصُّحُفُ؛ من کتابهای آسمانی ام.»

- «وَ أنا الشرَفُ؛ من شرافت آفرینشم.»

این گفتگو در محضر پیامبر(ص) ادامه یافت تا اینکه حضرت به دخترشان فرمودند: «یا فَاطِمَةُ! قُومِی وَ قَبِّلِی رَأسَ ابنِ عَمِّک، فَهَذَا جَبرائِیلُ وَ مِیکائِیلُ وَ إِسرَافِیلُ وَ عَزرَائِیلُ مَعَ أربَعَةِ آلَافٍ منَ الملَائِکةُ یحَامُونَ مَعَ عَلِی وَ هَذَا أخِی رَاحِیلُ وَ دَردَائِیلُ مَعَ أربَعَةِ آلَافٍ مِنَ المَلَائِکةِ ینظُرُونَ بأعینِهِم؛ ای فاطمه! برخیز و سر پسرعمویت را ببوس که جبرائیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل با چهار هزار فرشته برای حمایت علی(ع) آمده اند و این برادرم راحیل به همراه دردائیل است که با چهار هزار فرشته آمده اند و نگاه می کنند.»

«فَقَامَت فَاطِمَةُ الزَّهرَاءُ(ع) فقَبَّلَت رَأس الإِمَامِ علِی بنِ أبی طَالِبٍ(ع) بَینَ یدَی النَّبِی(ص) وَ قَالَت: یا أبَا الحَسَنِ! بحَقِّ رَسولِ اللَّهِ (ص) مَعذِرَةً إِلَی اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ إِلَیک وَ إِلَی ابنِ عَمِّک؛ حضرت زهرا(ع) برخاست و سر پسرعمویش علی بن ابی طالب(ع) در حضور پدر بوسید و فرمود: ای ابوالحسن! به حق رسول خدا(ص) از خدا و از شما و از پسرعمویت رسول خدا(ص) معذرت می خواهم.»

«فوَهَبَهَا الإِمَامُ(ع) وَ قَبَّلَت یدَ أبِیهَا؛ پس امام علی(ع) نیز حضرت فاطمه(ع) را مورد بخشش و تفقّد قرار داد و دستان پدر او را بوسید.»[37]

زلزله گوش به فرمان مولا

در عهد ابوبکر زلزله ای آمد و مردم فزع کنان و با شیون نزد ابوبکر و عمر آمدند، دیدند آن دو نیز با فزع و جزع به محضر علی(ع) آمده اند، مردم نیز خود را به درِ منزل حضرت علی(ع) رساندند، علی(ع) از منزل خارج شد و به طرف مردم آمد، در حالیکه از آنچه مردم به خاطرش وحشت زده و محزون بودند، اندوهی نداشت و غمگین نبود. امام(ع)حرکت کرد و مردم هم به دنبال حضرت به راه افتادند، حضرت رفت تا به تپّه ای رسید و بر بالای آن نشست و مردم، اطراف تپّه قرار و آرام گرفته و چشم به دیوارهای شهر دوخته و وحشت زده می دیدند که دیوارها می جنبند و در حال رفتن و آمدن هستند.

حضرت به آنها فرمود: گویا از آنچه می بینید به هول و وحشت افتادید؟ عرضه کردند: چگونه هول و وحشت نداشته باشیم و حال آنکه هرگز مثل این صحنه را ندیده ایم.

حضرت فاطمه(ع) می فرماید: «فحَرَّکَ شَفَتَیْهِ ثُمَّ ضَرَبَ الْأَرْضَ بِیَدِهِ ثُمَّ قَالَ مَا لَکِ اسْکُنِی فَسَکَنَتْ فَعَجِبُوا مِنْ ذَلِکَ أَکْثَرَ مِنْ تَعَجُّبِهِمْ أَوَّلًا حَیْثُ خَرَجَ إِلَیْهِمْ قَالَ لَهُمْ فَإِنَّکُمْ قَدْ عَجِبْتُمْ مِنْ صَنْعَتِی قَالُوا نَعَمْ قالَ أَنا الرَّجُلُ الَّذِی قَالَ اللَّهُ إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها وَ قالَ الْإِنْسانُ ما لَها فَأَنَا الْإِنْسَانُ الَّذِی یَقُولُ لَهَا مَا لَکِ یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها إِیَّایَ تُحَدِّثُ؛ امیرالمؤمنین(ع) دو لب مبارک را حرکت داده و سپس دست بر زمین زده و فرمود: تو را چه می شود آرام باش. زمین آرام گرفت، مردم بیش از آن وقتی که حضرت از منزل خارج شد و به طرفشان آمد در شگفت شدند، امام(ع) به آنها فرمود: از این عمل و حرکت من تعجّب کردید؟ عرض کردند: بله. حضرت فرمودند: [این که زلزله دنیاست من مامورم زلزله قیامت را آرام کنم] من کسی هستم که خداوند متعال در قرآن راجع به او فرموده است: هنگامی که زمین به سخت ترین زلزله خود به لرزه در آید و بارهای سنگین اسرار درون خویش همه را از دل خاک بیرون ریزد، در آن روز انسان گوید: زمین را چه می شود؟ من همان کسی هستم که به زمین می گوید: تو را چه می شود. «یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها»، در آن روز زمین، مردم را به حوادث بزرگ خویش آگاه می کند. منظور از «أَخْبارَها» من هستم که زمین از من خبر می دهد.[38]

سه سؤال از امام باقر(ع)

ثابت بن دینار ثمالی می گوید از امام باقر(ع) پرسیدم: «یا ابنَ رَسُولِ اللَّه لِمَ سُمِّی عَلِی (ع) أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ هُوَ اسْمٌ مَا سُمِّی بِهِ أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَا یحِلُّ لِأَحَدٍ بَعْدَهُ قَالَ(ع) لِأَنهُ مِیرَةُ الْعِلْمِ یمْتَارُ مِنْهُ وَ لَا یمْتَارُ مِنْ أَحَدٍ غَیرُهُ؛ ای فرزند رسول خدا(ص) برای چه حضرت علی(ع) به امیرالمؤمنین نام گرفت و این اسمی است که احدی قبل از آن حضرت به آن نامیده نشده و برای احدی بعد از آن جناب جایز نیست حضرت فرمودند: زیرا حضرتش، طعام علم بود که از او دیگران تغذیه می کردند و او از احدی غیر از آن حضرت تغذیه نکرد.

سپس ثابت بن دینار ثمالی سؤال دوم خود را پرسید: «یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فلِمَ سُمِّی سَیفُهُ ذَا الْفَقَارِ فَقَالَ(ع) لِأَنَّهُ مَا ضُرِبَ بِهِ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ إِلَّا أَفقَرَهُ مِنْ هَذِهِ الدُّنْیا منْ أَهلِهِ وَ وُلْدِهِ وَ أَفْقَرَهُ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْجَنَّةِ؛ ای فرزند رسول خدا(ص) چرا شمشیر ایشان را ذوالفقار می نامند؟ حضرت فرمودند: زیرا احدی را با آن ضربت نمی زد مگر آن که در این دنیا او را از اهل و فرزند و در آخرت از بهشت مأیوس و ممنوع می نمود.

سپس ثابت بن دینار ثمالی سؤال سوم خود را پرسید: ای فرزند رسول خدا(ص) مگر همه شما قائم نیستید؟ حضرت فرمودند: بله.

گفتم: پس چرا قائم(امام زمان (عج)) قائم نامیده شد؟ حضرت فرمودند: «لَمَّا قُتِلَ جَدِّی الْحُسَینُ(ع) ضَجَّتْ علَیهِ الْملَائِکةُ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی بِالْبُکاءِ وَ النَّحِیبِ وَ قَالُوا إِلَهَنَا وَ سَیدَنَا أَ تَغْفَلُ عَمَّنْ قَتَلَ صَفْوَتَک وَ ابْنَ صَفْوَتِک وَ خِیرَتِک مِنْ خَلْقِک فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیهِمْ قَرُّوا مَلَائِکتِی فَوَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَأَنْتَقِمَنَّ مِنْهُمْ وَ لَوْ بَعْدَ حینٍ ثمَّ کشَفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنِ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِ الْحُسَینِ ع لِلْمَلَائِکةِ فَسُرَّتِ الْمَلَائِکةُ بِذَلِک فَإِذَا أَحَدُهُمْ قَائِمٌ یصَلِّی فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِذَلِک الْقَائِمُ أَنْتَقِمُ مِنْهُم؛ چون در آن ساعتی که جدّم امام حسین(ع) را به قتل رساندند، فرشتگان با ناراحتی در حالی که ناله سرداده بودند عرض کردند: پروردگارا! آیا از کسانی که برگزیده و فرزند برگزیده تو را ناجوانمردانه شهید کردند در می گذری؟ در جواب آنها خداوند به آنان وحی فرستاد که: ای ملائکه من آرام باشید قسم به عزّت و جلال خودم از قاتلین او انتقام خواهم گرفت اگر چه در زمان بعد باشد، سپس ائمّه ای که از فرزندان امام حسین(ع) هستند را به ایشان نشان داد، آنها مسرور و خوشحال شدند در بین فرزندان حضرت یکی از آنها ایستاده و نماز می خواند، حقّ تعالی فرمود: با این قائم از قاتلین انتقام خواهم گرفت.

امیرالمومنین(ع) و مذاکره با دشمن

بعید می دانم آیات و روایات زیر نیاز به تفسیر و توضیح خاصی داشته باشند. کافی است این توصیه ها و دستورات امیرالمومنین(ع) را نه فقط برای 1400 سال قبل، بلکه راه حلی برای مسائل امروزمان هم بدانیم.

الف: هسته ای بهانه است

خداوند متعال در قرآن می فرماید: «وَ لَنْ تَرْضی عَنْک الْیهُودُ وَ لا النَّصاری حَتَّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ؛[39] هرگز (دشمنان) یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد، (تا به طور کامل، تسلیم خواسته های آنها شوی، و) از آیین آنان پیروی کنی.»

ب: مشتاقان دوستی با دشمن

خداوند متعال در قرآن می فرماید: «فَتَرَی الَّذِینَ فِی قلُوبِهِمْ مرَضٌ یسارِعُونَ فِیهِمْ یقُولُونَ نَخْشی أَنْ تُصِیبَنا دائِرَةٌ؛[40] پس مریض دلان را می بینی که در (دوستی با آنان)، بر یکدیگر پیشی می گیرند و می گویند: می ترسیم حادثه ای برای ما اتفاق بیفتد (و نیاز به کمک آنها داشته باشیم)

این آیه همچنین ترس را اصلی ترین عامل برای اظهار دوستی و مذاکره با دشمن می داند.

ج: بدعهدی همیشگی دشمن

خداوند متعال در قرآن می فرماید: «کیفَ وَ إِنْ یظْهَرُوا عَلَیکمْ لا یرْقُبُوا فِیکمْ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً یرْضونَکمْ بأَفْواهِهِمْ وَ تَأْبی قُلُوبُهُمْ وَ أَکثَرُهُمْ فاسِقُونَ؛[41] چگونه (پیمان مشرکان ارزش دارد)، در حالی که اگر بر شما غالب شوند، نه ملاحظه خویشاوندی با شما را می کنند، و نه پیمان را؟! شما را با زبان خود خشنود می کنند، ولی دلهایشان ابا دارد؛ و بیشتر آنها فاسق هستند.»

«وَ إِنْ نَکثُوا أَیمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فی دِینکمْ فقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ ینْتَهُونَ؛[42] و اگر پیمانهای خود را پس از عهد خویش بشکنند، و آیین شما را مورد طعن قرار دهند، با پیشوایان کفر پیکار کنید؛ که آنها پای بند هیچ پیمانی نیستند؛ شاید (با شدّت عمل) دست بردارند!»

د: عدم خوش بینی به اظهار دوستی و لبخند دشمن

امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند: «فَإِنَّ الْعدُوَّ رُبمَا قَارَبَ لِیتَغَفَّلَ فَخُذْ بِالْحَزْمِ وَ اتَّهِمْ فِی ذَلِک حُسْنَ الظَّنِّ؛[43] گاه دشمن نزدیک می شود تا غافلگیر کند؛ پس دوراندیش باش و خوشبینی خود را متّهم کن.»

ھ: فرصت دادن ولیّ مسلمین به مردم و خواصّ، برای پی بردن به اشتباهشان در اعتماد به دشمن

امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند: «فَإِنَّمَا فَعَلْتُ ذَلِک لِیتبَینَ الْجاهِلُ وَ یتَثَبَّتَ الْعَالِمُ؛[44] من این کار (پذیرش اجباری حکمیّت و تعیین مدّت زمانی برای آن) را کردم تا نادان خطای خود را (در اعتماد به دشمن) بشناسد، و دانا بر عقیده خود استوار بماند.»

امیرالمؤمنین علی (ع) فرمودند: «وَ لَا تَعْقِدْ عَقْداً تُجَوِّزُ فِیهِ الْعِلَلَ وَ لَا تعَوِّلَنَّ عَلَی لَحْنِ قَوْلٍ بعْدَ التأْکیدِ وَ التَّوْثِقَةِ؛[45] هرگز (با دشمن ) پیمانی را مبند که در تعبیرات آن جای گفتگو و بهانه جویی باقی بماند، و بعد از تأکید و عبارات محکم، عبارات سست و قابل توجیه بکار مبر (که اثر آن را خنثی می کند).»

و: چه باید کرد؟

خداوند متعال در قرآن می فرماید: «فَمَا اسْتَقامُوا لَکمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُتَّقِینَ؛[46] تا زمانی که در برابر شما (به پیمانشان ) وفادار باشند، شما نیز وفاداری کنید، که خداوند پرهیزگاران را دوست دارد!»

و همچنین در قرآن کریم می خوانیم: «وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیهِمْ عَلی سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا یحِبُّ الْخائِنِینَ؛[47] و هرگاه (با ظهور نشانه هایی، ) از خیانت گروهی بیم داشته باشی (که عهد خود را شکسته، حمله غافلگیرانه کنند )، بطور عادلانه به آنها اعلام کن که پیمانشان لغو شده است؛ زیرا خداوند، خائنان را دوست نمی دارد!»

تأملی در چند فضیلت

از «عبدالله بن عمر» نقل شده است که از حضرت رسول خدا(ص) راجع به امیرالمؤمنین علی(ع) سؤال کردیم: «فَغَضِبَ(ص) ثُمَّ قَالَ: مَا بَالُ أَقْوَامٍ یذْکرُونَ مَنْ مَنْزِلَتُهُ مِنَ اللَّهِ کمَنْزِلَتِی أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِیاً أَحَبَّنِی وَ مَنْ أَحَبَّنِی فَقَدْ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ وَ مَنْ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ کافأَهُ الْجَنَّةَ أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِیاً لَا یخْرُجُ مِنَ الدُّنْیا حَتَّی یشْرَبَ مِنَ الْکوْثَرِ وَ یأْکلَ مِنْ طُوبَی وَ یرَی مَکانَهُ فِی الْجَنَّةِ أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِیاً قُبِلَ صَلَاتُهُ وَ صِیامُهُ وَ قِیامُهُ وَ اسْتَجَابَ لَهُ دُعَاهُ أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِیاً استَغْفَرَتْ لَه الْمَلَائِکةُ وَ فُتِحَتْ لَهُ أَبْوَابُ الْجَنَّةِ الثَّمَانِیةُ یدْخُلُهَا مِنْ أَی بَابٍ شَاءَ بِغَیرِ حِسَابٍ؛[48] حضرت ناراحت شدند و فرمودند: گروهی که در اطراف علی(ع) گفتگو و کنجکاوی می کنند چه حال و منظوری دارند؟ منزلت او نزد خدا مانند منزلت من در پیشگاه پروردگار است. بدانید کسی که علی(ع) را دوست داشته باشد، مرا دوست داشته است و کسی که مرا دوست داشته باشد، خدا از او راضی است و کسی که خدا از او راضی باشد، بهشت مزد اوست.

آگاه باشید! کسی که علی (ع) را دوست داشته باشد، از دنیا خارج نمی شود، مگر اینکه از حوض کوثر بنوشد و از درخت طوبی بخورد و جای خود را در بهشت ببیند. بدانید! کسی که علی(ع) را دوست داشته باشد، نماز و روزة او قبول می شود و دعای او مستجاب می گردد. با خبر باشید! کسی که او را دوست داشته باشد، ملائکه برای وی طلب آمرزش می کنند و درهای هشت بهشت برای او گشوده می شود تا از هر دری خواسته باشد، وارد گردد.»

علاّمه قندوزی در «ینابیع المودّة» و ابن مغازلی در «مناقب» و دیگر محدّثین عامّه از ابن عبّاس و نعمان بن بشیر روایت کرده اند که پیغمبر(ص) فرمودند: «إِنَّمَا مَثَلُ عَلِی فِی هَذِهِ الْأُمَّةِ مَثَلُ قُلْ هُوَ اللَّه أَحدٌ فِی الْقرْآنِ؛[49] همانا مَثل علی(ع) در میان این امت، چون سورة توحید در قرآن است.»

و از ابن عباس نیز نقل شده است که پیامبر(ص) فرمودند: «یا علِی ما مثَلُک فِی النَّاسِ إِلَّا کمَثَلِ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ فِی الْقُرْآنِ مَنْ قَرَأَهَا مَرَّةً فَکأَنَّمَا قَرَأَ ثُلُثَ الْقُرْآنِ وَ منْ قرَأَهَا مَرَّتَینِ فَکأَنَّمَا قَرَأَ ثُلُثَی الْقُرْآنِ وَ مَنْ قَرَأَهَا ثَلَاثاً فَکأَنَّمَا قَرَأَ الْقُرْآنَ کلَّهُ، أَنتَ یا علِی منْ أَحَبَّک بِلِسَانِهِ فَقَدْ أَحَبَّ ثُلُثَ الْإِسْلَامِ وَ مَنْ أَحَبَّک بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ فَقَدْ أَحَبَّ ثُلُثَی الْإِسْلَامِ وَ منْ أَحَبَّک بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ یدَیهِ فَقَدْ أَحَبَّ الْإِسْلَامَ کلَّهُ وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ نَبِیاً لَوْ أَحَبَّک أَهلُ الْأَرْضِ کحُبِّ أَهْلِ السمَاءِ لَما عُذِّبَ أَحَدٌ مِنْهُمْ بِالنَّارِ؛[50] یا علی! تو در میان مردم مانند سورة توحید در قرآن هستی که هر کس آن را یکبار بخواند، مانند این است که ثلث قرآن را خوانده، و اگر دوبار بخواند، گویی دو ثلث قرآن را خوانده و اگر سه بار بخواند، مانند آن است که قرآن را ختم کرده باشد، پس اگر کسی تو را با قلبش دوست داشته باشد، یک ثلث از ایمان را در دلش جای داده، و اگر به قلب و زبانش دوستدار تو باشد، دو ثلث از ایمان را به دست آورده و اگر با قلب و زبان و عمل دوستدار و پیرو تو گردد، پس او مؤمن کامل است. به خداوند قسم! اگر تمام مردم دوستدار تو بودند، آن طور که اهل آسمان تو را دوست می دارند، هیچ کسی عذاب نمی شد.»

از «حسین بن زید» از امام صادق(ع) نقل شده است که پیامبر(ص) فرمودند: «مَنْ أَحَبَّنَا أَهْلَ الْبَیتِ فَلْیحْمَدِ اللَّهَ عَلَی أَوَّلِ النِّعَمِ. قِیلَ: وَ مَا أَوَّلُ النِّعَمِ (أَوْلَی النِّعَم)؟[51] قَالَ: طِیبُ الْوِلَادَةِ وَ لَا یحِبُّنَا إِلَّا مَنْ طَابَتْ وِلَادَتُهُ؛[52] کسی که ما اهل بیت را دوست بدارد، باید بر اولین و شایسته ترین نعمتها خدا را حمد و ستایش کند. عرض شد: اولین و شایسته ترین نعمتها چیست؟ فرمودند: پاکی ولادت؛ زیرا ما را دوست ندارد، مگر کسی که از نطفۀ پاک باشد.»

«ابونعیم حافظ» در کتاب «حلیلة الاولیاء» به نقل از «کنز الاعمال»، از ابی سعید خدری و معاذبن جبل و دیگر محدّثین عامّه آورده که: «أَنَّ النَّبِیَّ(ص) قَالَ لِعَلِی(ع) وَ ضَرَبَ یدَهُ بَینَ کتِفَیه، یا علِی! لَک سبْعُ خصالٍ لایحاجَّک فیها اَحَدٌ: اَنْتَ اَوَّلُ الْمُؤْمِنینَ بِاللّهِ، وَ اَوْفاهُمْ بعَهْدِ اللّه، وَ اَقْوَمَهُمْ بِأَمْرِ اللّهَ، وَ اَقْسَمَهُمْ بالسَّوِیةِ، وَ اَرْأَفَهُمْ بِالرَّعِیةِ، وَ اَعْلَمَهُمْ بِالقَضِیةِ وَ اَعْظَمَهُمْ مَزِیةً یوْمَ الْقِیامَة[53]؛ پیامبر(ص) در حالی که با دست خود بر پشت علی(ع) می زد فرمود: یا علی! تو را هفت خصلت است که کسی در آن هم پای تو نیست: و در ایمان به خدا، سبقت گیرنده تر از همه هستی! و در پیمان و عهد خدا، وفا کننده تر می باشی! و به امر خدا قیام کننده تر و استوار هستی! و در قسمت اموال و حقوق، مساوی ترین قسمت کننده می باشی! و در بین رعیت، با عدالت رفتار کننده ترین آنها هستی! و در منازعات و مرافعات، بصیرترین و بیناترین حاکم و قضاوت کننده هستی، و از جهت مزیت و ارزش، بزرگترین آنها در نزد خداوند هستی.

آیت الله محمد باقر بیرجندی از کتاب مشارق انوار الیقین فی اسرار امیرالمومنین(ع) نقل می کند که ابوذر از خدمت رسول خدا(ص) بیرون آمد عمر به او رسید و از او سوال کرد: چه کسی نزد پیامبر(ص) بود؟ ابوذر گفت: مردی بود که نمی شناسم او را. چون عمر به خدمت حضرت رسول(ص) رسید دید که امیرالمومنین(ع) آنجا مشرف است عرض کرد: یا رسول الله آیا شما نفرمودید آسمان بر کسی سایه نیفکنده و زمین، احدی را نپرورانده که راستگوتر از ابوذر باشد؟ حضرت فرمودند: چنین است من گفته ام. او عرض کرد من امروز از ابوذر دروغ شنیده ام سؤال کردم که چه کسی در محضر حضرت رسول بود؟ گفت مردی که او را نمی شناسم حضرت رسول(ص) فرمودند: ابوذر راست گفته است؛ نمی شناسد علی را مگر من و خداوند عزو جل.[54]

سر دلبران در حدیث دیگران

علامه امینی(ره) در یکی از سفرها در مجلسی شرکت کرد. یکی از علمای اهل تسنّن به او گفت: شما شیعیان در مورد حضرت علی(ع) غلو و زیاده روی می کنید، مثلاً او را با لقب «یدُ الله»، «عَینُ الله» و... می خوانید. توصیف صحابه تا این حد نادرست است. علامه بی درنگ جواب داد: اگر عمر بن خطاب، علی(ع) را با چنین القابی خوانده باشد، چه می گویید؟ او گفت: سخن عمر برای ما حجت است.

علامه امینی در همان مجلس، یکی از کتابهای اصیل اهل تسنّن را طلبید، آن کتاب را حاضر کردند. علامه آن را ورق زد، صفحه ای از آن را گشود که در آن صفحه این حدیث آمده بود: «مردی به طواف کعبه اشتغال داشت، در همانجا به زن نامحرمی نگاه نامشروع کرد. حضرت علی(ع) او را در آن حال دید، با دست ضربه ای به صورت او زد و به این ترتیب او را مجازات کرد. او در حالی که دستش را بر صورتش نهاده بود، بسیار ناراحت برای شکایت از حضرت علی(ع)نزد عمر بن خطاب آمد و ماجرا را گفت. عمر در پاسخ او گفت: «قد رَای عَینُ اللَّهِ وَ ضَرَبَ یَدُ اللَّه؛[55] همانا چشم خدا دید و دست خدا زد.» کنایه از اینکه: چشم علی(ع) آنچه می بیند، خطا نمی کند؛ زیرا چشم او چشمی است که آمیخته با اعتقاد به خداست و چنین چشمی، اشتباه نمی کند، و دست علی(ع) نیز جز در راه رضای خدا حرکت نمی نماید.

وقتی سؤال کننده این حدیث را دید، مطلب را دریافت و قانع شد. (این گونه تعبیرات، شبیه جملة «روح الله» برای حضرت مسیح(ع) به منظور «اضافۀ تشریفی» گفته می شود، نه اینکه منظور آن باشد که خدا، روح یا دست یا چشم دارد. )[56]

پانزدهم رجب المرجب: وفات حضرت زینب(ع)

برخی مقالات منتشر شده در شماره های قبلی ماهنامة مبلغان:

1- شیوه های تبلیغی حضرت زینب (ع) (مبلغان، ش 4)؛

2- فضایل و مناقب حضرت زینب (ع) (مبلغان، ش 33)؛

3- زینب کبری(ع) الگوی پرستاران (مبلغان، ش 55)؛

4- زینب (ع) در آینة خاطرات 1 و 2 (مبلغان، ش 81 و91)؛

5- زینب(ع)، رهبر کاروان اسیران کربلا (مبلغان، ش 88)؛

6- زینب (ع)، پیروز تمام امتحانات (مبلغان، ش 112)؛

7- سخنرانی حضرت زینب (ع) در شام و پیامهای آموزندة آن (مبلغان، ش 129)؛

8- بصیرت آفرینی در سخن و سیرۀ حضرت زینب (ع) (مبلغان، ش 141).

به مناسبت وفات شهادت گونۀ حضرت زینب(ع) چند نکته را یادآوری می کنیم:

و ما ادراک ما زینب

علامه بحرانی از مرحوم علامه مامقانی دربارۀ حضرت زینب(ع) نقل می کند: «زینَبُ وَ مَا الزّینَبُ؟ وَ مَا أَدرَاکَ مَا الزّینب؟ هِیَ عَقیلَةُ بَنِی هَاشِم، وَ قَد حَازَت مِنَ الصَفَاتِ الحَمِیدَةِ مَا لَم یحزِ هَا بعدَ اُمِّهَا أَحَدٌ، حَتّی حَقّ أن یُقال: هِی الصدّیقةُ الصُغری؛ هِی فِی الحِجَابِ وَ العِفَافِ فَریدَةٌ؛[57] زینب! و زینب کیست! و تو چه می دانی که زینب کیست! وی عقیله بنی هاشم است و دارای صفات پسندیده ای که بعد از مادرش احدی به آن صفات نرسیده است. به حق است اگر گفته شود او صدیقه صغری است. او در حجاب و عفاف بی مانند است.»

الم نشرح لک زینب و ما ادراک ما زینب

خدا دیوان شعرش را نشان داده ست با زینب

 

تمام پنج تن را می توان در او تماشا کرد

خدا آورده چون تحت کسایش پنج تا زینب

 

اگر زهرا برای مصطفی مانند مادر بود

یقینا مادری کرده برای مرتضی زینب

 

مَا رَأَیتُ إِلَّا جَمِیلا

حضرت زینب(ع) جملة معروف «مَا رَأَیتُ إِلَّا جَمِیلا»[58] را در مجلس یزید در شام فرمود؛ زمانی که یزید در مجلسی عمومی، رو به حضرت نمود و در حالت مستی و غرور گفت: خدا را شکر که شما را خوار نمود! بعد از حضرت زینب(ع) سؤال کرد: کار خدا را با برادر و اهل بیت چگونه یافتی؟ یزید قصد داشت همه جنایات خویش را با نسبت دادن به خواست خدا صحیح جلوه داده، کارهای خود را بر اساس حق توجیه نماید! اما حضرت زینب کبری(ع) در جواب فرمود: «مَا رَأَیتُ إِلَّا جَمِیلا؛ هیچ چیز جز زیبایی ندیدم.»

در قرآن کریم به جمال و زیباییهای ظاهری و باطنی اشاره شده است: (قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّه الَّتی أَخرَجَ لِعِبادِه)[59] یا (یا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکمْ عِنْدَ کلِّ مَسْجِد) یا (إِنَّا زَینَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکواکب ) و....

دو نکته در قرآن کریم در مورد زیبایی مورد تأکید قرار گرفته است:

1- یادآوری زیبایی ها به عنوان ابزار آزمایش: (إِنا جَعَلْنَا مَا عَلَی الأرْضِ زِینَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا)[60]؛ «ما آنچه را روی زمین است، زینت آن قرار دادیم تا آنها را بیازماییم که کدام بهتر عمل می کنند.» و یا در جایی دیگر می فرماید: (وَلا تَمُدَّنَّ عینَیک إِلَی ما مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فِیه)[61]؛ «و هرگز چشمان خود را به نعمتهای مادی که به گروه هایی از آنان داده ایم، میفکن! اینها شکوفه های زندگی دنیاست تا آنان را در آن بیازماییم.» و یا می فرماید: (ألْمَالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا) و در جایی دیگر تأکید می کند: (وَ اعْلَمُواْ أَنَّمَآ أَمْوَالُکمْ وَ أَوْلاَدُکمْ فِتْنَةٌ)؛ یعنی همان چیزی که زینت معرفی شده، وسیلۀ آزمایش نیز می باشد.

2- از آنجا که ممکن است زیباییها و لذتهای مادی دنیا انسان را به خود مشغول کند و از زیباییهای معنوی و باطنی و حیات پرثمرتر و لذتهای والاتر باز دارد، قرآن مجید در آیات زیادی و با شیوه ها و ارائة نمونه های مختلف به انسان هشدار داده است، و زودگذر بودن زیباییهای دنیا را یادآوری کرده تا انسان فریب آنها را نخورد[62] و برای اینکه انسان دلبستۀ زیباییهای زودگذر دنیا نشود، خداوند سبحان در آیات فراوانی به نعمتهای زیبا و پایدار بهشتی اشاره کرده است تا انسان با استفاده از نعمتها و زیباییهای حلال دنیا و فروگذاردن حرام آن، امکان رسیدن به نعمتها و زیباییهای برتر در آخرت را برای خود فراهم سازد.[63]

زیبایی فضایل در روایات

گاهی ملاک ارزش سنجی یک انسان یا یک کالا زینت آن است. زینت سه گونه است: زینت باطنی (علم و اعتقادات خوب)؛ زینت بدنی (نیرومندی و سلامتی)؛ و زینت خارجی (زیورآلات، مال و غیره).[64]

فضایل از زینتهای باطنی است که در روایات برای هر کدام آن زینتی معرفی شده است:

«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): الْعَفَافُ زِینَةُ الْبَلَاءِ وَ التَّوَاضُعُ زِینَةُ الْحَسَبِ وَ الْفَصَاحَةُ زِینَةُ الْکلَامِ وَ الْعَدْلُ زِینَةُ الْإِیمانِ وَ السکینَةُ زِینةُ الْعِبَادَةِ وَ الْحِفْظُ زِینَةُ الرِّوَایةِ وَ حِفْظُ الْحِجَاجِ زِینَةُ الْعِلْمِ وَ حُسْنُ الْأَدَبِ زِینةُ الْعَقْلِ وَ بَسْطُ الْوَجْهِ زِینَةُ الْحِلْمِ وَ الْإِیثَارُ زِینَةُ الزُّهْدِ وَ بَذْلُ الْمَوْجُودِ زِینَةُ الْیقِینِ وَ التَّقَلُّلُ زِینَةُ الْقَنَاعَةِ وَ تَرْک الْمَنِّ زِینةُ الْمعْرُوفِ وَ الْخشُوعُ زِینَةُ الصَّلَاةِ وَ تَرْک مَا لَا یعْنِی زِینَةُ الْوَرَعِ؛[65] عفاف زیور بلاست، و فروتنی زیور نژاد، و فصاحت زیور سخن، و عدالت زیور ایمان، و آرامش زیور عبادت، و حفظ کردن زینت روایت کردن، و نگهداشتنِ حجّتها زیور دانش، و ادب نیکو زیور خرد، و گشاده رویی زیور بردباری، و ایثار زیور زهد، و بخشیدنِ موجودی زیور یقین، و کم خواهی زیور قناعت، و منّت ننهادن زیور نیکی کردن، و خشوع زیور نماز، و ترک بیهودگی زیور پارسایی.»

«ابو ایوب انصاری» نقل کرده است: پیامبر(ص) به حضرت علی(ع) فرمودند: «إن اللَّه زَینَک بِزِینَةٍ لَمْ یزَینِ الْعِبَادَ بِشَی ءٍ أَحَبَّ إِلَی اللَّهِ مِنْهَا وَ لَا أَبْلَغَ عِنْدَهُ مِنْهَا الزُّهْدِ فی الدُّنیا وَ إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَعْطَاک ذَلِک وَ جَعَلَ الدُّنْیا لَا تَنَالُ مِنْک شَیئاً وَ جَعَلَ لَک مِنْ ذَلِک سِیمَاءَ تعْرَفُ بهَا؛[66] خداوند تو را به زیوری آراسته که بندگان را به زیوری دوست داشتنی تر از آن نزد خود نیاراسته است. تو را با بی رغبتی به دنیا آراسته و چنانت قرار داده که نه تو از او به نوایی می رسی و نه او از تو و برایت سیمایی قرار داد که با آن شناخته می شوی.»

بیست و پنجم رجب المرجب: شهادت امام کاظم(ع)

برخی مقالات منتشر شده در شماره های قبلی ماهنامة مبلغان:

1- امام کاظم(ع) اسوه صلابت و ظلم ستیزی (مبلغان، ش 57 )؛

2- امام کاظم(ع) مشعل دار عبادت و دعا (مبلغان، ش 52 )؛

3- برخی از دلایل امامت امام هفتم(ع) (مبلغان، ش 76)؛

4- جایگاه امامت در کلام امام هفتم(ع) (مبلغان، ش 93)؛

5- زندگی سیاسی امام هفتم(ع) (مبلغان، ش 45)؛

6- کلیم خرد؛ نگاهی به جایگاه علمی امام کاظم(ع) (مبلغان، ش 81 )؛

7- مبارزه تا مرز شهادت (مبلغان، ش 9)؛

8- نگاهی به زندگی امام موسی بن جعفر(ع)(مبلغان، ش 4).

به مناسبت شهادت امام کاظم(ع) چند نکته را یادآوری می کنیم:

خوشا به حال آنها

امام کاظم(ع) فرمودند: «طوبی لِشیعَتِنا ألمُتِمَسِّکینَ بِحُبِّنا فی غَیبَةِ قائِمِنا الثّابِتینَ علی موالاتِنا وَ البرائَةِ مِن أعدائِنا اؤلئِک مِنّا وَ نَحنُ مِنهُم رَضوا بنا أئمةً وَ رَضینا بِهِم شیعَةً وَ طوبی لَهُم؛[67] خوشا به حال شیعیان ما که در غیبت قائم آل محمد(ص) به دوستی ما متوسل شده و بر محبت ما پایدار می مانند و از دشمنان ما بیزاری می جویند. آنها از ما و ما از ایشان هستیم. آنها از پیشوایی ما خشنودند و ما از پیروی آنان خرسندیم. خوشا به حال آنها.»

مدعی بسیار و اهل عمل اندک

امام کاظم(ع) فرمودند: «لَوْ مَیزْتُ شِیعَتِی لَمْ أَجدْهُمْ إِلَّا وَاصفَةً وَ لَوِ امْتَحَنْتُهُمْ لَمَا وَجَدْتُهُمْ إِلَّا مُرْتَدِّینَ وَ لَوْ تَمَحَّصْتُهُمْ لَمَا خَلَصَ مِنَ الْأَلْفِ وَاحِدٌ وَ لَوْ غَرْبَلْتُهُمْ غَرْبَلَةً لَم یبقَ مِنْهُمْ إِلَّا مَا کانَ لِی إِنَّهُمْ طالَ ما اتکوْا عَلَی الْأَرَائِک فَقَالُوا نحْنُ شیعَةُ عَلِیٍّ إِنَّمَا شِیعَةُ علِیٍّ منْ صَدَّقَ قَوْلَهُ فِعْلُهُ؛ اگر من شیعیان خود را بررسی کنم، مردمی نخواهم یافت، مگر زبان آور (جز ادعا، چیز دیگری ندارند) و اگر آنان را آزمایش کنم، آنها را نخواهم یافت، مگر از دین برگشته، و اگر در بوته آزمایششان گذارم، از هزار نفر یک نفر هم سالم بیرون نیاید، و اگر غربالشان کنم، چیزی جز آنچه از من است، در غربال نماند. اینها دیر زمانی است که بر بالشها تکیه زده و گفته اند: ما شیعه علی هستیم و حال آنکه شیعه علی تنها آن کسی است که کردارش گفتارش را تصدیق کند.»

سفارش به شاگردی عاقل

1- یکی از اقدامات امام موسی کاظم(ع) که تا حدودی مورد غفلت قرار گرفته، شاگردپروری و تربیت دانشمندان اسلامی توسط ایشان است. یکی از شاگردان مبرّز حضرت، جناب هشام بن سالم بود که به فرازهای کوتاهی از روایاتی منقول از این شاگرد ممتاز مکتب اهل بیت(ع) می پردازیم:

«یَا هِشَامُ إِن لُقْمَانَ قَالَ لِابْنِهِ تَوَاضَعْ لِلْحَقِّ تَکُنْ أَعْقَلَ النَّاسِ یَا بُنَیَّ إِنَّ الدُّنْیَا بَحْرٌ عَمِیقٌ قَدْ غَرِقَ فِیهِ عَالَمٌ کَثِیرٌ فَلْتَکُنْ سَفِینَتُکَ فِیهَا تَقْوَی اللَّهِ وَ حَشْوُهَا الْإِیمَانَ وَ شِرَاعُهَا التَّوَکُّلَ وَ قَیِّمُهَا الْعقْلَ وَ دَلِیلُهَا الْعِلْمَ وَ سُکَّانُهَا الصَّبْرَ؛[68] ای هشام! همانا لقمان به پسرش گفت: برای حق فروتنی نما تا خردورزترین مردم باشی. ای فرزند عزیزم! به راستی دنیا دریایی عمیق است که مردمی بسیار در آن غرقه اند. پس می بایست کشتی تو پرهیزگاری از خداوند باشد و بارش آن از ایمان و بادبانش توکل و ناخدایش عقل و راهنمایش دانش و لنگرش شکیبایی.»

«یَا هِشَامُ لَوْ کَانَ فِی یَدِکَ جوْزَهٌ وَ قالَ النَّاسُ فِی یَدِکَ لُؤْلُؤَهٌ ما کانَ یَنْفَعُکَ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهَا جَوْزَهٌ وَ لَوْ کَانَ فِی یَدِکَ لُؤْلُؤَهٌ وَ قَالَ النَّاسُ إِنَّهَا جَوْزَهٌ مَا ضَرَّکَ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهَا لُؤْلُؤَهٌ؛[69] ای هشام! اگر در دست تو گردویی باشد و مردم گویند که در دستت مروارید است، تو را سودی ندهد، در حالی که می دانی آن گردو است و چون در دستت مرواریدی باشد و مردم گویند آن گردو است، تو را زیانی نرساند و حال آنکه می دانی آن مروارید است.»

«یَا هِشَامُ مَنْ سلَّطَ ثلَاثاً عَلَی ثَلَاثٍ فَکَأَنَّمَا أَعَانَ هَوَاهُ عَلَی هَدْمِ عَقْلِهِ مَنْ أَظْلَمَ نُورَ فِکْرِهِ بِطُولِ أَمَلِهِ وَ مَحَا طَرَائِفَ حِکْمَتِهِ بِفُضُولِ کَلَامِهِ وَ أَطْفَأَ نُورَ عِبْرَتِهِ بِشَهَوَاتِ نَفْسِهِ فَکَأَنَّمَا أَعَانَ هَوَاهُ عَلَی هَدْمِ عقْلِهِ وَ منْ هَدَمَ عقْلَهُ أَفْسَدَ عَلَیْهِ دِینَهُ وَ دُنْیَاهُ؛[70] ای هشام! هر که سه چیز را بر سه چیز مسلط سازد، گویی که در نابودی عقل خویش هوای نفسانی اش را یاری رسانده است: هر که با آرزوی دراز، روشنی عقلش را تاریک کند و با پرگویی، نکات جالب انگیز حکمتش را محو نماید و با شهوتهای نفسانی، روشنی عبرت را خاموش کند؛ گویی هوای نفسانی اش را بر نابودی عقلش یاری رسانده و آن کس که عقلش را نابود کند، دین و دنیای خویش را تباه کرده است.»

«یَا هِشَامُ نُصِبَ الْخَلْقُ لِطَاعَهِ اللَّهِ وَ لَا نَجَاهَ إِلَّا بِالطَّاعَهِ وَ الطَّاعَهُ بِالْعِلْمِ وَ الْعِلْمُ بالتَّعَلُّمِ وَ التَّعَلُّمُ بِالْعَقْلِ یُعْتَقَدُ وَ لَا عِلْمَ إِلَّا مِنْ عَالِمٍ رَبَّانِیٍّ وَ مَعْرِفَهُ الْعَالِمِ بِالْعَقْلِ؛[71] ای هشام! خلق برای فرمانبرداری از خدا آفریده شده اند و نجاتی جز در فرمانبرداری نیست و آن با دانش و دانش با یادگیری و یادگیری با عقل استوار گردد و دانش جز از دانشمند ربانی به دست نیاید و شناخت دانشمند به عقل حاصل گردد.»

«یَا هِشَامُ إِنَّ الْعاقِلَ رَضِیَ بِالدُّونِ مِنَ الدُّنْیَا مَعَ الْحِکْمَهِ وَ لَمْ یَرْضَ بِالدُّونِ مِنَ الْحِکْمَهِ مَعَ الدُّنْیَا فَلِذَلِکَ رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ؛[72] ای هشام! به راستی خردورز به اندک از دنیا که همراه حکمت باشد، خشنود شود و به حکمت اندک که همراه دنیا باشد، خشنود نشود و به همین سبب تجارتش سودآور است.»

«یَا هِشَامُ إِنَّ مَثَلَ الدُّنْیَا مَثَلُ الْحَیَّهِ مَسُّهَا لَیِّنٌ وَ فِی جَوْفِهَا السَّمُّ الْقَاتِلُ یَحْذَرُهَا الرِّجَالُ ذَوُو الْعُقُولِ وَ یهْوِی إِلَیهَا الصِّبْیَانُ بِأَیْدِیهِمْ؛[73] ای هشام! به درستی مَثل دنیا، همانند ماری است که دست ساییدن بر آن نرم است و درونش زهر کشنده دارد. مردان خردمند از آن پروا دارند و کودکان در دستشان بگیرند.»

«یَا هِشَامُ اصبِرْ علَی طَاعَهِ اللَّهِ وَ اصْبِرْ عَنْ مَعَاصِی اللَّهِ فَإِنَّمَا الدُّنْیَا سَاعَهٌ فَمَا مَضَی مِنْهَا فَلَیْسَ تَجِدُ لَهُ سُرُوراً وَ لَا حُزْناً وَ مَا لَمْ یَأْتِ مِنْهَا فَلَیْسَ تَعْرِفُهُ فَاصْبِرْ عَلَی تِلْکَ السَّاعَهِ الَّتِی أَنتَ فیهَا فکَأَنَّکَ قَدِ اغْتَبَطْتَ؛[74] ای هشام! در فرمانبرداری از خداوند شکیبایی پیشه کن و [در دوری ] از نافرمانی او شکیبا باش؛ چراکه بی گمان دنیا ساعتی است و از آنچه از دنیا رفته شادی و حزنی نیابی و از آنچه که هنوز نیامده، آگاهی نداری، پس بر همین ساعتی که در آن هستی، صبر پیشه دار که گویا تو مورد حسرت دیگران هستی.»

«یَا هِشَامُ مَثَلُ الدُّنْیَا مَثَلُ مَاءِ الْبَحْرِ کُلَّمَا شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشَانُ ازْدَادَ عَطَشاً حَتَّی یَقْتُلَهُ؛[75] ای هشام! مثل دنیا همانند آب دریاست. هرچه [شخص تشنه ] از آن نوشد، تشنگی او فزون گردد تا اینکه او را بکشد.»

بیست و هفتم رجب المرجب: بعثت پیامبر اکرم(ص)

برخی مقالات منتشر شده در شماره های قبلی ماهنامة مبلغان:

1- سایه سار بعثت (مبلغان، ش 105 )؛

2- بعثت؛ بزرگ ترین نعمت الهی (مبلغان، ش 165)؛

3- اهداف بعثت پیامبر(ص) (مبلغان، ش69).

به مناسبت بعثت پیامبر اکرم(ص) ضمن تاکید و سفارش به مطالعه کتاب انسان 250 ساله و بیان خلاصه ای از فصل اول آن کتاب، چند نکته را یادآوری می کنیم:

خلاصه فصل اول کتاب انسان 250 ساله

عنوان کتاب عیناً برگرفته از کلام مقام معظم رهبری است و بیانگر نوع نگاه ایشان به زندگی سیاسی  مبارزاتی ائمه(ع) است.

این کتاب شامل هفده فصل است که نحوه چینش عناوین فصل ها، به صورت ترتیبِ تاریخی زندگی ائمه(ع) از دوران پیامبر اعظم تا دوره امام جواد، امام هادی و امام عسکری (ع) می باشد. در اولین فصل مروری گذرا بر زندگی سیاسی پیامبراکرم(ص) شده است. توجه به وقایع این دوران به عنوانِ آینه ای تمام نما از کل زندگی ائمه(ع) و میزان و ملاکی برای شناخت حرکت جریان اصیل اسلام طی 250 سال، در ابتدا ضروری است. اکنون خلاصه ای از فصل اول ارائه می گردد.

هفت شاخصة حکومت پیغمبر خاتم(ص)

1- ایمان و معنویت

2- قسط و عدل

3- علم و معرفت

4- صفا و اخوت

5- صلاح اخلاقی و رفتاری

6- اقتدار و عزت

7- کار و حرکت و پیشرفت دائمی

ویژگیهای نظام اسلامی

1- عقاید و اندیشه های صحیح

2- پایه ها و ستون های انسانی

نحوة کار و فعالیت

1- ایجاد وحدت

2- ایجاد اخوت

علت برتری یهودیان مدینه

1- برتری مادی، چون ثروت اصلی مدینه دست آنها بود.

2- برتری فرهنگی، چون اهل کتاب بودند.

3- با جاهای دورتر هم ارتباط داشتند.

سه مرحله برای به ثمر رسیدن نظام

1- شالوده ریزی نظام

2- حراست از نظام

3- تکمیل و سازندگی بنا (تثبیت نظام)

پنج دشمن پیامبر(ص)

1- قبایل نیمه وحشی مدینه (خطر کمی داشتند اما ممکن بود شورش کنند)

2- مشرکین مکه (خطر عمده و اصلی)

3- یهودی ها

4- منافقین

5- تمایلات نفسانی مردم

نحوۀ مقابلة حضرت با این دشمن ها

1- عهد و پیمان بست که از جانب هر دو طرف آسیبی همدیگر را تهدید نکند.

2- مقابله کردن

3- مبارزۀفرهنگی

4- مدارا کردن

5- تربیت و تعلیم و تزکیۀ نفس

سه عامل شکست مسلمانان در قرآن

1- با همدیگر اختلاف کردید و وحدت را از دست دادید.

2- سستی شدید.

3- سر باز زدن از فرمان پیغمبر(ص)

تثبیت نظام اسلامی

حادثۀ غدیر که دارای 2 بُعد است:

1- ولایت بلافصل امیرالمومنین (ع) که این تنها مخصوص شیعه هست.

2- بعد بین المللی اسلام و بین الفریقین که پیوند میان امیرالمومنین(ع) و اسلام است و آن آمیختگی عترت با آحاد مسلمانهاست.

پیامبراعظم(ص) از حج برای بیان مفاهیم اسلامی، چه سیاسی، چه نظامی، چه اخلاقی، چه اعتقادی استفادة کامل می کردند.

پیامبراعظم(ص) در حجه الوداع 2 بار سخنرانی کردند و مطالبی را بیان فرمودند که چکیدة آنها بیان می گردد:

1- در مورد جهاد حرف می زنند، تا زمانی که کلمة «لَا إِله إلّا اللَّه» همه گیر بشود.

2- در خصوص وحدت حرف می زنند و جلوگیری از جنگ داخلی.

3- ارزشهای جاهلی را به کلی نفی می کنند.

4- اختلافات مالی از زمان جاهلیت که از طریق ربا و... به وجود آمده بود را نفی کرد.

5- ارزش تقوا را به عنوان برترین ارزش بیان کردند.

6- پند خیر خواهانه به زمامداران را یک فریضه اعلام کردند.

7- حدیث ثقلین را مطرح کردند و مسئلة عترت را.

بدهی پیامبر(ص) به مرد یهودی

از حضرت موسی بن جعفر(ع) نقل شده است: مردی یهودی از حضرت رسول(ص) چند دینار می طلبید، روزی آمد و مطالبه آن کرد، حضرت فرمود: ای یهودی! ندارم که بدهم. یهودی گفت: از تو جدا نمی شوم تا بدهید. حضرت فرمودند: پس می نشینم در اینجا با تو؛ و حضرت با آن یهودی در آن موضع نشست تا نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و بامداد را در همان جا بود، اصحاب آن حضرت، یهودی را تهدید و وعید می نمودند، پس آن حضرت متوجه ایشان شد و فرمودند: چه کار دارید به او؟ گفتند: یا رسول الله! یهودی تو را حبس کرده است و نمی گذارد که به جائی روی.

حضرت فرمودند: حق تعالی مرا مبعوث نگردانیده است بر کسی که در امان است یا غیر او ستم کنم، چون روز بلند شد یهودی گفت: «اَشهَدُ اَن لَا اِلٰه اِلَّا اللَّه وَ اَشهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ وَ رَسُولُهُ» و نصف مال خود را در راه خدا داد و گفت: والله نکردم این کار را مگر برای آنکه ببینم آن وصفی که در تورات برای پیغمبر آخرالزمان خوانده ام در تو هست یا نه؟ زیرا که در تورات خوانده ام که مولد محمد بن عبدالله مکه است و محل هجرت او مدینه است و درشت خو و غلیظ نیست و صدا بلند نمی کند و فحش و سخن زشت نمی گوید، و شهادت می دهم به وحدانیت حق تعالی و به آنکه تو پیغمبر و فرستاده او هستی. این مال من است هر حکم که موافق فرموده خداست در آن انجام بده و آن یهودی مال بسیار داشت.[76]

عاقل ترین خلق

پیامبرخدا(ص) فرمودند: «اَوَلُ ما خَلَقَ الله العَقل؛[77] اولین چیزی که خداوند خلق کرد عقل بود.

و در روایتی دیگر فرمودند: «اَوَلُ مَا خَلَقَ نُورِی؛[78] اولین چیزی که خداوند خلق کرد نور من بود.

این دو روایت منافاتی با هم ندارند؛ چراکه حقیقت وجودی پیامبر(ص) همان نور ایشان که عقل کامل است می باشد؛ ضمن اینکه در روایت داریم که امام صادق(ص) فرمودند: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) خَلَقَ اللَّهُ الْعقْلَ فقَالَ لَه أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ مَا خَلَقْتُ خَلْقاً أَحَبَّ إِلَی مِنْک. قَالَ فَأَعْطَی اللَّه محَمَّداً(ص) تِسْعَةً وَ تِسْعِینَ جُزْءاً ثُمَّ قَسَمَ بَینَ الْعِبَادِ جُزْءاً وَاحِدا؛ پیامبر اکرم(ص) فرمود: خداوند عقل را خلق کرد. پس به آن فرمود: برو، پس او رفت. سپس فرمود: پیش بیا، او نیز پیش آمد. سپس فرمود: هیچ خلقی را محبوب تر از تو خلق نکرده ام. امام صادق فرمودند: پس خداوند 99 قسمت از عقل را به محمد(ص) داد، سپس فقط یک قسمت را میان بندگان تقسیم نمود.

از این روایت فهمیده می شود پیامبر (ص) یعنی عقل کامل و عقل کامل یعنی پیامبر(ص).

پی نوشت ها

[1] انبیاء/ 73.

[2] قصص/ 41.

[3] بحارالانوار الجامعة لدرر الائمة الاطهار(ع)، محمدباقر مـجلسی، مـؤسسه الرسالة، بیروت، 1404ق، ج 97، ص 361 و مفاتیح الجنان، زیارت مخصوص امام علی(ع) در روز غدیر.

[4] همان.

[5] ر.ک: توحید، شیخ صدوق.

[6] تاریخ تمدن اسـلام، جـرجی زیدان، مـؤسسه مطبوعاتی امیر کبیر، تهران، 1333ش، ج 3، ص 216.

[7] رجال الطوسی، ص 409.

[8] بحارالانوار، ج 50، ص220.

[9] الغیبة، شیخ طوسی، مؤسسه معارف اسلامی، قم، چاپ اول، 1411ق، ص 212.

[10] منتهی الآمال، حاج شـیخ عـباس قـمی، نشر کتابفروشی اسلامیه، تهران، ج 2، ص 446.

[11] بحارالانوار، ج50، ص 160.

[12] تحف العقول، علی بن شعبه حرّانی، تحقیق: علی اکبر غفاری، مؤسسه نشر اسلامی، قم، چاپ دوم، 1404 ق، ص854.

[13] همان، ص460.

[14] کامل الزیارات، جـعفر بـن محمد ابن قولویه، پیام حق، تـهران، 1377ش، باب 9، ص 274.

[15] مـعجم البلدان، یاقوت بن عبدالله حموی، دار صادر، بیروت، 1995م، ج 2، ص 143.

[16] دلائل الإمامة، محمد بن جریر طبری، بعثت، قم، 1413ق، ص 414.

[17] عیون اخبار الرضا(ع)، شیخ محمد بن عـلی شیخ صدوق، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت، 1404ق، ج 2، ص 8.

[18] ائمتنا سیرة الائمة الاثـنی عـشر، عـلی محمد علی دخیل، دار المرتضی، بیروت، 1425ق، ج 2، ص 60.

[19] بحار الانوار، ج 72، ص 28.

[20] نهج الفصاحة، ابـوالقاسم پایـنده، دنیای دانش، تهران، چاپ چهارم، 1382ش، ص 231.

[21] همان.

[22] همان.

[23] کفایة الاثرفی نص علی الائمـة الاثـنی عـشر، علی بن محمد بن علی خزاز قمی، ص 251.

[24] مـعانی الاخبار، ص 290.

[25] موسوعة أحادیث اهل البیت(ع)، هـادی نـجفی، داراحیاءالتراث العربی، بیروت، 1423ق، ج 8، ص 290، ح1022.

[26] بقره/ 264.

[27] بحار الانوار، ج 68، ص 159.

[28] مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری، مؤسسة آل البیت (ع)، قم، 1408ق، ج 7، ص 234.

[29] کفایة الأثر فی النص علی الأئمة الإثنی عشر، ص 20؛ الجامع الصحیح، ترمذی (سنن ترمذی)، داراحـیاء التـراث العربی، بـیروت، 1962م، ج 5، ص 633؛ الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری، کتابخانه مجلس شورای اسلامی، تهران، 1430ق، ج 1، ص 98؛ المستدرک علی الصحیحین، محمد بن عبدالله حـاکم نیشابوری، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1978م، ج 3، ص 135؛ تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها و تسمیة من حـلها مـن الأمـاثل، أبی القاسم علی بن الحسن بن هبة الله بن عبدالله الشافعی، دار الفکر، بیروت، تحقیق: محب الدین أبی سـعید عـمر بن غرامة العمری، ج 42، ص 448؛ المناقب، ابن شهر آشوب مازندرانی، نشر علامه، قم، 1379ق، ص 104. (جهت اطـلاع بـیش تر از مـصادر این حدیث ر.ک: موسوعة الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب، عبدالحسین امینی، موسسه دائرة المعارف الفقه الاسلامی، قم، ج 4، صص 251 ـ 255.)

[30] عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، عبدالله بن نـورالله بـحرانی، عطر عترت، قم، 1429ق، ص 319.

[31] مـناقب آل أبـی طالب(ع)، ج 3، ص 62.

[32] سنن الترمذی، ج 5، ص 633، ح 3714؛ المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 135، ح 4629؛ المعجم الأوسط، لیمان بن أحمد بن أیوب بن مطیر اللخمی الشامی، أبو القاسم الطبرانی، دار الحرمین، قاهره، بی تا، ج 6، ص 95، ح 5906؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 42، ص 448، ح 9022 و ح 9023؛ المحاسن و المساوئ، ابراهیم بن محمد بیهقی، دارالکتب العلمیه، منشورات محمد علی بیضون، بیروت، 1420ق، ص41؛ البدایة و النهایة، اسماعیل بن کثیر دمشقی، دار احیا التراث العربی، بیروت، 1408ق، ج 7، ص 361؛ المناقب للخوارزمی، ص 104، ح 107؛ فرائد السمطین، امام جوینی شافعی، طبع محمودی، بیروت، بی تا، ج 1، ص 176، ح 138؛ کلّها عن أبی حیان التیمی عن أبیه عن الإمام علی(ع)؛ شرح نهج البلاغة، ج 10، ص 270؛ کنز العمال، متقی هندی، مؤسسه الرسالۀ، بیروت، 1409ق، ج 11، ص 643، ح 33124؛ الطرائف، خیام، قم، 1400ق، ص 102، ح 149؛ کشف الغمّۀ فی معرفۀ الائمه، عیسی اربلی، نشر بنی هاشمی، تبریز، چاپ اول، 1381ش، ج 1، ص 147؛ عن أبی حیان التیمی عن أبیه عن الإمام علی (ع).

[33] الطبقات الکبری، ابن سعد، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1410ق، ج 3، ص262؛ الجامع الصحیح، بخاری، دارالکتاب العربی، بیروت، 1403ق، ج 1، ص 172، ح 436؛ انساب الاشراف، أحمد بن یحیی بن جابر البلاذری، موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، لبنان، ج 1، ص 174، ح 419.

[34] خبرگزاری افق حوزه شماره خبر: ٣٧٤٧٦٤ به نقل از پایگاه اطلاع رسانی سیره علما.

[35] وسائل الشیعة، محمد بن الحسن حر عاملی، مؤسسة آل البیت(ع) قم، 1409 ه ق، ج 25، ص 23، ح 31038، و الجامع لأحکام القرآن، نیز قرطبی، محمد بن احمد، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1364 ه ش، ج 4، ص 84.

[36] منظور آیه مباهله؛ یعنی 61 سوره آل عمران است.

[37] متن حدیث مفاخره در کتابهای الفضائل، ابن شاذان قمی، شریف رضی، قم، 1363ش، ص 80 و المناقب، ابن شهرآشوب، ج 3، ص 118 آمده است.

[38] علل الشرائع، ج 2، ص 556.

[39] بقره/120.

[40] مائده/ 52.

[41] توبه/8.

[42] توبه/ 12.

[43] نهج البلاغه؛ نامه53.

[44] نهج البلاغه؛ خطبه125.

[45] نهج البلاغه؛ نامه53.

[46] توبه/ 7.

[47] انفال/58.

[48] فضائل الشیعة، محمد بن علی بن بابویه، زاره، تهران، 1380ش، ص4.

[49] ینابیع المودة، شیخ سلیمان قندوزی حنفی، دار الاسوه، بیروت، 1416ق، ص 125.

[50] همان.

[51] المحاسن، احمد بن محمد بن خالد برقی، دار الکتب الإسلامیة، قم، 1371 ق، ج 1، ص 138.

[52] الأمالی، شیخ صدوق(ره)، ص 475.

[53] بحار الأنوار، ج 38، ص 230.

[54] کبریت احمر، محمد باقر بیرجندی، صبح پیروز، 1386ش، ص 477. به نقل از مشارق انوار الیقین فی اسرار امیرالمومنین(ع)، الحافظ رجب، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت(ص) ص 112.

[55] کنز العمال، ج 5، ص 462؛ تاریخ مدینه دمشق، ج 17، ص 42.

[56] یکصد و یک مناظره جالب و خواندنی، محمد محمدی اشتهاردی، علامه، قم، 1372ش، ص 197.

[57] مستدرک عوالم العلوم، حمدباقر موحدی ابطحی اصفهانی، موسسه اسلامی ولی امر (ع)، قم، 1371 ش، ج 11، قسم2 فاطمة(ع)، ص 950.

[58] بحار الأنوار، ج 45، ص 116.

[59] اعراف/ 32.

[60] کهف / 7.

[61] طه/ 131.

[62] آل عمران / 14 – 15. یونس/ 24 -25؛ کهف/ 46 و...

[63] آیات عمران: بقره/ 25؛ آل عمران/ 15؛ توبه / 72؛ دهر/ 12-21؛ کهف/ 31؛ الرحمن/ 46-76؛ واقعه/ 15-37.

[64] قاموس قرآن، علی اکبر قرشی بنایی، دار الکتب الاسلامیة، تهران، چاپ ششم، 1412ق، ج 3، ص 195.

[65] بحار الانوار، ج 77، ص 131.

[66] المحاسن، ج 1، ص 291.

[67] بحار الأنوار، ج 51، ص 151.

[68] بحار الأنوار، ج 75، ص 299.

[69] همان، ص 300.

[70] همان.

[71] همان، ص 301.

[72] همان.

[73] همان، ص 311.

[74] همان.

[75] همان، ج 1، ص 152.

[76] امالی شیخ صدوق 376.

[77] الإختصاص، ص 380.

[78] بحار الأنوار، ج 1، ص 105.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان