مقدمه
گرچه قرآن نزولی تاریخی دارد، لیکن حقیقتی فراتاریخی است و آیاتش با تغییر و تحولات جامعه مصداق های جدیدی پیدا می کند. این پدیده تاریخی آنگاه اهمیتی مضاعف می یابد که در مقطعی طلایی، نقشی سرنوشت ساز ایفا کند؛ همانند عصر حضور امامان معصوم(ع) که به یمن بهره مندی از هدایت های تفسیری ایشان، دوره ای کلیدی و بی بدیل در تاریخ تفسیر شیعه تلقّی می گردد و علاوه بر آن، به سبب حضور صحابه و تابعان، از اهمیت ویژه ای برای سایر مسلمانان برخوردار است و در مجموع، نقش سرنوشت سازی برای ادوار متأخر تا به امروز ایفا می کند. ظهور سیرة سنت ستیزانه دستگاه حکومت، که تا عصر حیات امام باقر(ع) استمرار یافت از یک سو، و نوپایی مکاتب فکری (کلامی، فقهی و تفسیری) اسلامی و تأثیرپذیری عمیق آنها از شرایط اجتماعی، سیاست ها و وضعیت فرهنگی مسلمانان از سویی دیگر، و دوران پر فراز و نشیبی که شیعیان این زمان، چه در عرصه ایدئولوژیکی و باورهای دینی، و چه به لحاظ حیات اجتماعی و وضعیت معیشتی تجربه می کردند، نیمة نخست عصر حضور امامان شیعه را به نوبة خود، به مقطعی پر فراز و نشیب، سخت گذر و سرنوشت ساز تبدیل می نمود. با تبیین و تحلیل فرصت ها و چالش ها و نیز نوع سیاست های تفسیری امامان معصوم(ع)، می توانیم به شناختی صحیح از فضای صدور روایات تفسیری ائمّه اطهار(ع) دست یافته، شأن صدور و جهت صدور آنها را کشف کنیم تا شرایط علمی لازم را برای فهم کامل تر کلمات آنها فراهم نماییم.
مفهوم شناسی و پیشینه مطالعات
اصطلاح «تفسیر» از دو زاویه توصیفی و تجویزی (توصیه ای) قابل تبیین و بررسی است. زاویة «نگاه توصیفی» بر پایه ترسیم بی طرفانه واقعیت جاری شکل می گیرد و نگاهی رئالیستی دارد، و حال آنکه در «رویکرد تجویزی»، آرمان ها و ایده آل های ذهنی ما دربارة یک دانش و یا پدیده، مطمح نظر قرار می گیرد و به توصیه گری و استفاده از بایدها و نبایدها می پردازد. اصطلاحات علمی آنگاه که از زاویه درون دانشی مورد نظر قرار گیرند، عموماً بر پایه نگاه «تجویزی» تعریف می شوند. همین اصطلاحات آنگاه که موضوع مطالعة یک مورّخ و یا فیلسوف علم قرار گیرند، از زاویه برون دانشی تحلیل می شوند و با رویکردی «توصیفی » تعریف خواهند شد. بر پایه رویکرد «تجویزی»، تفسیر دربردارنده دو مؤلّفه مهم معنایی «کشف ابهام» و «رسیدن به مراد الهی» است و آنچه فارغ از این دو رسالت مهم شکل گرفته باشد، تفسیر نیست. این در حالی است که تفسیر در نگاه یک مورخ، همان واقعیت جاری در میان مفسّران است؛ همان چیزی که در کتب تفسیری به چشم می خورد. در این نگاه، تفسیر مقید به الفاظ و تعابیر مشکل نمی شود، بلکه در عرف مفسّران، به همان شکل که برای کشف ابهام و خفای معنایی به کار می رود، بر «بیان معنای پیدا و ظاهری » نیز اطلاق می گردد (زرکشی، 1391، ج2، ص149). در این نگاه، «کشف مراد الهی از طریق بیان مفهوم و یا مصداق منحصر»، تنها بخشی از آن چیزی است که به نام «تفسیر » خوانده می شود. در واقع، آنچه با نام «میراث روایات تفسیری» شناخته می شود، غالباً جز تطبیقات و بیان مصادیق نیست، و این ذهنیت تجویزی ماست که از اطلاق عنوان «تفسیر» بر آنها اجتناب می کند؛ اما یک مورّخ این روایات را به عنوان بخشی از فعالیت های تفسیری صورت گرفته ذکر می کند. البته برخی نویسندگان با نگاهی موسّع به تعریف روایت تفسیری پرداخته، با تقسیم آنها به «مصطلح» و «غیر مصطلح»، دسته دوم را روایتی می دانند که در پرتو آن، جهتی از جهات معنایی آیه مفهوم گردد، بی آنکه حدیث به طور خاص، ناظر به آیه یا آیاتی خاص یا قاعده ای کلی از قواعد فهم قرآن گردد (احسانی فر، 1384، ص271).
نکته دیگر آنکه تفسیر گاه به عنوان یک فرایند (فعالیت تفسیری)، گاه به عنوان یک علم (دانش نظری)، و گاه به عنوان برایند فعالیت های مفسّر در قالب آثار کتبی و یا شفاهی اراده می شود که منظور مطالعات تاریخی است. با این وصف، تفسیر هرچند معنای تجویزی محدودی دارد، اما در مطالعات تاریخی، معنایی به پهنای همة آثار و مکتوبات تفسیری می گیرد و در پژوهش پیش رو نیز به همه آثار پیرامونی قرآن اطلاق می شود.
مطالعات فراوانی در خصوص سیر تاریخ تفسیر اهل بیت(ع) تک نگاری های مرتبط با برخی معصومان(ع)، همچنین تاریخ شیعه به طور عام و تاریخ دانش های شیعی مرتبط با حوزه تفسیر (همچون فقه، کلام و حدیث) صورت گرفته است که می توانند به عنوان پیشینه مطالعات تفسیری و یا مطالعات مرتبط با حوزه تفسیر مطرح گردند. در این خصوص، کتاب هایی همچون سیر تطوّر تفاسیر شیعه، اثر محمدعلی ایازی؛ علم التفسیر کیف نشأ و تطوّر، از عبدالمنعم النمر، تطوّر تفسیر القرآن، اثر محسن عبدالحمید، تاریخ تفسیر قرآن، اثر احمد پاکتچی؛ تاریخ شکل گیری روایات تفسیری، از ولید صالح به زبان انگلیسی؛ سیر تکاملی تفسیر در آغاز اسلام» تألیف بِرگ هربرت، و سیر تکاملی تاریخ قرآن و تفسیر، اثر محمد حیدری و یوسف فضایی در زمره منابعی هستند که ادوار تفسیری شیعه را بررسی کرده اند. کتاب های پژوهشی پیرامون تاریخ تفسیر قرآن، از سهراب مروتی؛ تاریخ تفسیر، اثر سیدعلی کمالی؛ و با همین نام از حبیب الله جلالیان؛ المنهج الأثری فی تفسیر القرآن؛ حقیقته و مصادره، از هدی جاسم ابوطبره؛ و در خصوص تک نگاری ها، کتاب الإمام الباقر و أثره فی التفسیر، اثر حکمت عبید الخفاجی؛ امام علی(ع) و قرآن، از محمد مرادی با بحث حاضر مرتبط هستند.
نقش متغیرهای طبیعی و انسانی در شکل گیری ادوار تفسیری امامیه
یکی از مسائل مهم در فلسفه تاریخ، تبیین محرّک های تحول تاریخ است. انسان موجودی است که در زندگی اجتماعی خود، تغییر و تکامل می پذیرد و این تحوّل یافتگی تا عرصه های ایدئولوژیکی، دانشی، و رفتاری امتداد می یابد. پس باید به جای آنکه با رویکردی تفکیک گرا، به دنبال عوامل و زمینه های مستقل برای رویدادهای تفسیری بگردیم، پدیده های تاریخی عصر نزول را در پیوند با یکدیگر نگریسته، در پی کشف محرّک های فراگیر برای حرکت مجموعی آنها باشیم.
اما چه عاملی در پس تحوّلات تاریخ ایفای نقش می کند یا در آن سهیم می شود و یا استعداد آن را در خود می پرورد؟آیا چنان که برخی پنداشته اند، باید دستِ قدرتی مرموز را در سامان دادن به حوادث دخیل دانست؟ (هگل، 1988، ص57) یا با نگاه ماده گرایانه، به اعجاز اقتصاد ایمان آورد؟ (اریکسون، 2008، ص43 -44؛ کلاوس، 2014، ص73) و یا فرهنگ را عامل اصلی تحوّلات برشمرد؟ (هاگز، 1991، ص27) و یا همچون توین بی اصل «تهاجم و تدافع» را تعیین کننده شکل و نیروی حرکت تاریخ دانست؟(کریستین، 2011، ص301-303) و یا شاید همچون منتسکیو محیط طبیعی را عامل بروز نیازهای جدید و نیروی محرّک جامعه خواند؟(میلر، 2001، ج18، ص242). ممکن بگوییم: همه این عوامل (فرهنگ، محیط طبیعی، غرایز فردی، ثروت، قدرت، و حتی مشیت) در شراکت با یکدیگر عمل می کنند. محیط خشک و عقیم شبه جزیره همّت عرب جاهلی را به تلاش برای بقا مصروف می دارد و او مجبور است از حداقل مواهب، حداکثر بهره را برده و برای مصون ماندن از شرّ رُقبا، خود را به نهاد قدرت (قبیله خویش) و پی روی از مصالح قبیله وابسته نماید. عصبیت عربی او را در درجه نخست، به تعامل در جهت تأمین مصالح قبیله خود، سپس رقابت برای کسب برتری و در نهایت، حذف رقبا از صحنه، و قبضه قدرت و ثروت سوق می دهد. روحیه قبیله گرایی، میانه ای با حکومت مرکزی فراقومیتی ندارد و حکومت قبیله گرا نیز بدون به کارگیری سیاست های سنجیده، دوام نخواهد یافت. ازاین رو، و به منظور تضمین قدرت می بایست به بسط قدرت از طریق جذب حداکثری مردم (به خود، قبیله، سرزمین و یا مدل حکومتی خود) و فرسودن قدرت مخالف روی آورد. جذب حداکثری از مجرای جلب و تأمین منافع چهره های دارای نفوذ، همسو کردن قبایل ذی نفع، تأکید بر عناصر وحدت بخش همچون نژاد، زبان، سنّت و آداب مشترک، و بهره برداری از باورهای دینی مردم برای تحکیم پایه های حکومت شکل می گیرد. فرسودن قدرت مخالفان نیز از طریق تفرقه افکنی میان آنها، سلب آزادی ها، بسط فضای رعب و وحشت، ترور شخصیتی رهبران، خالی کردن اطراف آنها از هم پیمانان، محاصره ایدئولوژیکی، بسیج افکار عمومی علیه آنها، قطع منابع مالی، و در نهایت، از میان برداشتن آنها صورت می گیرد.
مجموعة این سیاست ها همان چیزهایی است که خلفا و حکام وقت علیه اهل بیت پیامبر(ص) به عنوان اصلی ترین جریان رقیب، به راه انداخته بودند. بخشی از این طرح به طور مستقیم با حوزه تفسیر ارتباط می یافت. برای مثال، سیاست «منع تدوین و به واقع نقل حدیث» که به هدف ممانعت از ظهور برتری ایدئولوژیکی جناح رقیب[1] شکل می گرفت، محدود ساختن حوزه فعالیت اهل بیت(ع) و تشویق مردم به مصادر اسرائیلی[2] و یا بسط بی قاعده اجتهادگرایی در تفسیر (شرف الدین، 1408ق، ص87-317)، همچنین تحریف واقعیات و جعل احادیث در مناقب خود و مثالب رقیب (ابن ابی الحدید، 1383، ج4، ص63 و 73)، تحریف معنوی قرآن و زدودن ابعاد ولایی از آن،[3] بخشی از سیاست هایی است که دستگاه حکومت به تدریج و در موقعیت مناسب به کار بست.
در کنار این اهرم ها، که مستقیم و یا غیر مستقیم بر فعالیت تفسیری اهل بیت(ع) تأثیر می گذاشت و واکنش های تدافعی آنها را موجب می گردید، متغیرهای اقتصادی و فرهنگی دیگری نیز در شکل دادن به حرکت تفسیری اهل بیت (ع)سهیم بود؛ مسائلی همچون فتوحات و سرازیر شدن نعمت به بلاد اسلامی، توسعة قلمرو جغرافیایی اسلام و ورود ارباب مذاهب و ملل بیگانه به حوزه اسلام، پیشرفت دانش و ظهور مسائل جدید، تخصصی شدن دانش ها و دانشمندان، ارتقای سطح معلومات توده ها، و تسهیل امر کتابت. با این مقدمه، بحث خود را با بررسی ادوار تفسیری امامیه پی می گیریم:
عصر علوی؛ عصر طلایی تفسیر
با رحلت پیامبر اکرم(ص) تا شهادت امام علی(ع) میراث تفاسیر نبوی دست خوش چند تحول بزرگ گردید:
نخست. در مقطع خلفا که آماج بی مهری شدیدی قرار گرفت و سپس در عصر خلافت حضرت علی(ع) که از حیث محتوا و روش پالایش یافت و به منهج اصیل خود بازگشت. امام علی(ع) در این مدت، جامعه تفسیری را با آسیب های خطرناکی مواجه می دیدند. نخستین آسیب، روی گردانی خلفای سه گانه از اهتمام به تفسیر و نقل میراث نبوی بود که نخست با چاشنی احتیاط در تفسیر (طبری، 1412ق، ج1، ص27 و ج30، ص38) و سپس با بهانه پرهیز از آمیختن قرآن با سنّت، و تحت بخشنامه «منع کتابت و در واقع نقل احادیث غیرفقهی» صورت می پذیرفت.[4]
دوم. نفوذ جریان وازدگی از تفسیر در میان اقشار جامعه، که در درجه اول، میراث ناآگاهی و بی رغبتی موروثی عرب جاهلی است[5] و در میان خواص نیز زیر نقاب دغدغه های دینی، همچون وجود روایات نهی کننده (نیشابوری، 1411ق، ج1، ص216)؛ پرهیز از خلط قرآن با سنّت (ابن حنبل، 1421ق، ج17، ص156)؛ مهجور ماندن قرآن (غزالی، بی تا، ج1، ص79)؛ تشدید اختلافات (ذهبی، 1419ق، ج1، ص9)؛ و پیدایش کتابی مانند قرآن (ابن سعد، 1410ق، ج5، ص143)[6] مطرح می شد. از میان هفت شخصیتی که ذهبی از آنها با عنوان «مفسران بزرگ» یاد می کند(ذهبی، بی تا، ج1، ص63)، تنها امام علی(ع)، ابن مسعود، ابن عباس و ابی بن کعب را می توان یافت که روایات فراوانی به جای گذارده اند.
سوم. نفوذ اسرائیلیات و رهبران دروغین، که به هدف دورنمایی جامعه از رهبران راستین صورت گرفت. مسلمانان با مسدود دیدن درب سنّت نبوی و علوم اهل بیت(ع) به روی خود و خالی یافتن مشت صحابه از معارف قرآنی، به گمان جواز پرسش از اهل کتاب، خود را در معرض انبوهی از خرافاتی قرار دادند که میوه ای جز تشبیه و تجسیم و تلویث دامان عصمت انبیاء به انواع شبهه ها نداشت و به ظهور فرقه های منحرفی همچون «ارجاء»، «تشبیه»، و «تصوّف » انجامید. برای مثال، تمیم داری(40ق) که سابقه ای در مسیحیت و زهدپیشگی داشت، توسط خلیفة دوم برای قصه گویی بر مردم گماشته شد. او هر جمعه دوبار قصه می گفت و در زمان عثمان، یک بار دیگر هم اجازه یافت (ابن جوزی، 1409ق، ص22). خرافه «جَسّاسه»[7] (مسلم، بی تا، ج4، ص2262) و روایت بی شرمانه شراب خواری پیامبر اکرم(ص) (سیوطی، 1404ق، ج2، ص318) از اوست. کعب الأحبار(34ق) به دعوت عمر در مدینه ساکن شد، و تا زمان شورش مردم علیه عثمان، به نقل حدیث پرداخت (ابن عساکر، 1419 ق، ج1، ص121). از جمله برساخته های وی، روایاتی است که در قالب تجسیم و تشبیه خداوند می گنجد (طبری، 1412ق، ج16، ص155و ج27، ص31) و یا با عصمت فرشتگان ناسازگار است (همان، ج1، ص363).
در چنین شرایطی حضرت علی(ع) که به تصریح روایات، ازویژگی هایی همچون پیش گامی در دریافت معارف قرآن (حسکانی، 1411ق، ج1، ص43-44)؛ عصمت تفسیری (کلینی، 1365، ج1، ص64)؛ جامعیت تفسیری (همان، ج1، ص61 و ص229؛ حسکانی، 1411ق، ج1، ص43)؛ و محوریت تفسیری (همان، ج1، ص39) برخوردار بودند، به مبارزه با دروغ پردازان و جریان های اسرائیلی پرداختند. ایشان کعب الأحبار را شماتت می کردند (ورام، 1376ق، ج2، ص5؛ عینی، بی تا، ج15، ص43)؛ روایات تشبیهی او را مردود می شمردند (ورام، 1376ق، ج2، ص5) و وی را دروغگو می دانند (مجلسی1404ق، ج14، ص103). پس از پذیرش خلافت نیز قصه پردازان را از مسجد اخراج کردند و بازار آنها را تعطیل نمودند (همان) و برای کسانی که داستان ساختگی ازدواج حضرت داود(ع) با اوریا را روایت کنند، مجازات تازیانه تعیین کردند (ابن شهرآشوب، 1379ق، ج1، ص249).
از دیگر خدمات تفسیری حضرت علی(ع)، تربیت شاگردان برجسته تفسیری بود. سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بن اسود، جابر بن عبدالله، و شخصیت های تابعی همچون محمد بن حنفیه، میثم تمار، عبیدة بن قیس کوفی، زرّ بن حبیش، زید بن وهب، و سعید بن مسیب افتخار شاگردی آن حضرت را داشتند (بسوی، 1401ق، ج1، ص444؛ صدر، 1413ق، ص260). همچنین ابوالأسود دؤلی شیعی، که با رهنمودهای حضرت علی(ع)، علم نحو را پایه گذارد (ذهبی، 1413ق، ج5، ص278) و یا ابوعبدالرحمان سلمی که گرچه گرایش مذهبی او مشخص نیست (ثقفی کوفی، 1353، ج2، ص567؛ قس. بلاذری، 1417ق، ج13، ص338) لیکن از شاگردان حضرت علی(ع) در علم قرائت و استاد عاصم و دیگر قاریان مشهور بوده است. برخی همچون ابن عباس، ابن مسعود و ابی بن کعب نیز زعامت مکاتب تفسیری مکّه، کوفه و مدینه را بر عهده داشتند.
نهضت تفسیری امام علی(ع) در دوران زمام داری خود در کوفه، این مقطع را به عصر طلایی تفسیر تبدیل کرد. آن حضرت اگر تا دیروز تعالیم تفسیری خود را برای معدودی از یاران خویش بازگو می کردند، امروز بر بالای منبر و برای توده ها بانگ می زنند، و اگر شاهد جفای حاکمان به قرآن و تفسیر آن بودند، امروز خود مروّج قرآن و تفسیر می شوند و مردم را به پرسش از قرآن فرا می خوانند؛ و اگر نظاره گر دسیسه ها برای واژگون سازی تعالیم ناب توحیدی، تحریف جایگاه قدسی رسالت، نسخ ولایت و مسخ شریعت بودند، امروز می توانند حقیقت قرآن را آشکار سازند. انبوه روایات تفسیری برجای مانده از این مقطع، خود شاهد گویای این حقیقت است.
آموزه های تفسیری آن حضرت به سه مؤلفه تقسیم پذیر است: الف. تبیین مبانی قرآن نهاد دین؛ ب. تعلیم قواعد و روش تفسیر؛ و ج. تبیین دانش های لازم برای تفسیر. مؤلفه نخست از مراجعه به کلمات آن حضرت که الهام گرفته از قرآن و یا تطبیق گر و شارح آنند روشن می شود. آن حضرت بر این باور بودند که قرآن دربردارنده همة آموزه های هُدایی لازم است (فرات کوفی، 1410ق، ص68) و جویندگان هدایت، در پی چیزی نمی روند، جز آنکه در قرآن آمده باشد (حرّ عاملی، 1409ق، ج11، ص20)، و این تنها حضرت علی(ع) است که به گفته خود، توان به سخن آوردن قرآن را دارند (صبحی صالح، بی تا، 223).
تفاسیر حضرت علی(ع) معلّم روش صحیح تفسیر نیز هست. لزوم توجه به ناسخ و منسوخ، عام و خاص، و محکم و متشابه قرآن، تذکّراتی است که به وفور در روایات آن حضرت یافت می شود(ر. ک: کلینی، 1365، ج1، ص62). ایشان ریشه انحرافات عقیدتی فرقه هایی همچون «خوارج»، «مرجئه» و «قدریه» را در مراجعه به آراء و وانهادن علوم اهل بیت(ع) می دانند و علاج آن را رجوع به مفسّران واقعی قرآن (اهل بیت() می شمرند (حرّ عاملی، 1409ق، ج27، ص44؛ ج28، ص335). ایشان همچنین مفسّران را از ظاهرگرایی، که از آسیب های کهنه جامعه اسلامی و میراث فرهنگ جاهلی و روایات اسرائیلی است، برحذر می دارند و بر باطن داشتن قرآن و به تأویل رفتن آیات تأکید می ورزند. سیره عملی ایشان در تفسیر، شاهد بر این مدّعاست (صدوق، 1398ق، ص265).
افول تفسیر در عصر حسنین(ع)
حکومت علی(ع) گرچه برای تفسیر، عصری طلایی محسوب می گردد، اما برای جامعة آن زمان چنین نیست. مخاطبان حضرت علی(ع) سال ها تنها با الفاظ قرآن خو گرفته و از معارف والای آن جز اسطوره ها چیزی به یاد نداشتند. خدایشان بر بالای صخره بیت المقدس جا خوش کرده و با آب دهان خود، زمین و آسمان را آفریده بود، و آنگاه پای خود را بر زمین نهاده بود تا کوه ها سر برآورند. همة هفت زمین بر بالای آن صخره قرار داشت و صخره در کف یک فرشته و آن فرشته بر بال ماهی سوار و آن ماهی. . . (سیوطی، 1404ق، ج6، ص239). چنین انسانی که معارف خود را از آبشخور روایات اسرائیلی گرفته، اکنون از خدایی می شنود که به تعبیر حضرت علی(ع): «افکار ژرف اندیشان ذات او را درک نمی کنند و دست غواصان دریاهای دانش به او نخواهد رسید » (صبحی صالح، بی تا، 39).
واقعیت آن است که با کشته شدن عثمان، اقبال برخی از مردم به حضرت علی(ع) با انگیزه های دنیوی صورت گرفت و جامعة اسلامی آمادگی چندانی برای پذیرش تحوّلات فرهنگی عمیق نداشت. این گروه، که از آنها با نام «شیعة سیاسی » یاد می شود (فیاض، 1383، ص32؛ سبحانی، بی تا، ج6، ص143)، دریافته بودند که نمی توانند با حذف اهل بیت(ع)، به رفاه و آسایش مطلوب خود، که تنها در سایه عدالت و رفع تبعیض به دست می آید، نایل آیند.
این گروه با عنوان «شیعه علی» شناخته می شدند و در نقطه مقابل «شیعه معاویه» و «شیعیان حامی فتنه جمل» قرار می گرفتند.[8] شیعیان سیاسی به گفته حضرت علی(ع)، آن حضرت را برای دنیای خود می خواستند (صبحی صالح، بی تا، ص194). ازاین رو، با شهادت حضرت علی(ع) و گردش پیالة دنیا به سوی حزب اموی، وضعیت این گروه نیز به سرعت دگرگون شد و جامعه به بدتر از حالت پیشین خود بازگشت. این در حالی بود که شیعیان عقیدتی آن حضرت در وضعیت خفقان به سر می بردند؛ چنان که مطابق بخشنامه سوم معاویه، هر کس جزو شیعیان حضرت علی(ع) به شمار می آمد، نامش از دیوان حذف و حقوق او از بیت المال قطع و خانه اش بر سرش خراب می شد (ابن ابی الحدید، 1378، ج11، ص45).
بسیاری از بدعت های عصر اموی همان هایی بود که در عصر خلفای سه گانه رواج داشت. اصولاً معاویه را «احیاگر سنّت عمر» می دانند (ابن خلال، 1410ق، ج2، ص444). وی به محض رسیدن به خلافت و اعلام رسمی نقض عهدنامه (بلاذری، 1417ق، ج3، ص48)، الگوی حکومتی خود را اعلام داشت (ابن ابی الحدید، 1378، ج16، ص15) که ویژگی بارز آن سکولار بودن آن است؛ حکومتی که توجّهی به اقامه شعائر دینی و صیانت از میراث اصیل اسلامی و فرهنگ مسلمانی ندارد و هرچه را به تقویت پایه های سلطنت بینجامد مشروع می داند، حتی اگر در قالب ترویج اکاذیب به عنوان روایت نبوی، و یا تحکیم باورهایی همچون جبرگرایی به عنوان اصول ایمانی باشد. الگوی سکولاریته حکومت معاویه بر پایه ارائة تفسیری دنیوی از شخصیت های دینی، ترویج تفکّر جبرگرایی(ابن شهرآشوب، 1410ق، ج1، ص122) و دامن زدن به دنیاگرایی و اباحه گری(ارجاء) (معروف الحسنی، 1407ق، ص175) شکل می گرفت و با چاشنی ایجاد و یا تقویت فتنه های طایفه ای و مذهبی(عقاد، 1386ق، ص64) استمرار می یافت. در واقع، معاویه درصدد ارائه اسلام اموی به جامعه اسلامی بود؛ الگویی که در حوزۀ عقیده، از جبر و تشبیه؛ در حوزة اخلاق، از اباحه گری؛ در حوزه سیاست، از شخصی سازی دین؛ در حوزة فرهنگ، از ناسیونالیسم عربی؛ و در حوزه تعبّدیات نیز از رأی گرایی و اجتهاد در مقابل نصّ پی روی می کرد. یاوه سرایی های مربوط به عشق پیامبر به زینب بنت جحش (ابوزهره، 1425ق، ج3، ص1100)، و یا صدور گناه از ایشان (معروف الحسنی، 1412ق، ص451-452) به این دوره مربوط می شود.
تفاخرهای نژادی با رواج یافتن اشعار و مفاخر جاهلیت از دیگر سیاست های معاویه برای مشغول داشتن مردم به فرهنگ نیاکان و دور ماندن از قرآن و فرهنگ اسلامی به شمار می رود (صبحی صالح، بی تا: ص406). علاوه بر این، ترور شخصیتی نیز در دستور کار معاویه قرار گرفت و انبوهی از روایات دربارة فضایل امویان و شام و مثالب علویان و کوفه، جعل و یا واژگون گردید(ابن ابی الحدید، 1378، ج4، ص63). سیاست تخریب چهره اهل بیت(ع) در کنار فشار بر شیعیان و ترور آنها، فضای خفقان آمیزی را موجب شد که مهم ترین دستاورد برای اهل بیت(ع) صیانت از جان، عرض و ایمان جمعیت اندک شیعیان اطراف خود گردد. با وجود این، حسنین (ع)از هر فرصتی برای مقابله با هجمه فرهنگی تفسیری امویان دریغ نمی کردند.
میزان ثمربخشی تلاش تفسیری امام حسن(ع) را از گزارش های پراکنده تاریخی حدس می زنیم. می دانیم که قرار صلح با اصرار معاویه و مکاتبات پی در پی وی صورت گرفت. عجیب است که معاویه از صلح خویش اظهار پشیمانی می کند. علت این امر را می توان در سخنان عمرو بن عاص خطاب به معاویه فهمید؛ زمانی که می گوید: حسن سنّت پدر خود را احیا نمود و کفش ها در پشت سر وی به صدا درآمده اند. . . (طبرسی، 1403ق، ج1، ص270). گرچه گزارشی از وجود جلسات تفسیری به ما نرسیده، اما برکات تفسیری امام حسن مجتبی(ع)به یمن مجاهدت های شبانه روزی آن حضرت، به سرعت شکوفا گردید و محدّثان و راویان بسیاری را به جامعه اسلامی تقدیم نمود (حاج حسن، 1428ق، ص296). بسیاری همچون اصبغ بن نباتة، جابر بن عبدالله، حبیب بن مظاهر، حجر بن عدی، زید بن أرقم، سلیم بن قیس، ظالم بن عمرو، کمیل بن زیاد و میثم تمار، به گفتة شیخ، در زمره اصحاب ایشان و برخی از آنها نیز دارای آثار تفسیری اند(طوسی، 1415 ق، ص93-97). روایات باقی مانده از آن حضرت ترسیم گر نوع جهت گیری های تفسیری ایشان است که عبارتند از: الف. تبیین جایگاه قرآن در هدایت گری(دیلمی، 1412ق، ج1، ص79) و نقش اهل بیت(ع) در تفسیر آن (مفید، 1413ق، ج2، ص7)؛ ب. برملاسازی ماهیت حزب اموی از رهیافت آیات؛ ج. مبارزه با بدعت ها و مفاسد اجتماعی؛ همچون مبازره با سبّ حضرت علی(ع) از طریق بازگفتن آیات کرایم ایشان (فرات کوفی، 1410 ق، ص170)؛ و د. مبارزه با تفسیر برأی از طریق تبیین روش صحیح تفسیر (دیلمی، 1412ق، ج1، ص79). مطابق گفته برخی، مجموعه روایات تفسیری منقول از آن حضرت 51 عدد بوده که 6 عدد ناظر به روش تفسیری آن حضرت است (جلالی، 1393، ص241).
عصر امام حسین(ع) با وجود شباهت هایی با شرایط عصر امام حسن مجتبی(ع)، تفاوت هایی نیز با آن داشت. اوضاع اجتماعی این عصر ملتهب تر از گذشته و اعتراضات مردمی به سیاست های اختناق آمیز، ضدّ دین، و ظالمانه امویان بالا گرفته بود. وضع به گونه ای بود که شیعیانی که تا دیروز در برابر امام حسن(ع) فریاد «زندگی! زندگی!» برآورده بودند، امروز مرگ شرافت مندانه را بر زندگی ذلت بار خود ترجیح می دادند (قرشی، 1420 ق، ج7، ص106). در چنین شرایطی، تلاش تفسیری امام حسین(ع)که بخشی از مبارزات کلان فرهنگی ایشان را تشکیل می داد، بیش از پیش رنگ و بوی انقلابی به خود گرفت و آن حضرت با روشنگری های خود، زمینه را برای نهضتی بزرگ و سرنوشت ساز فراهم ساختند. تفاسیر آن حضرت غالباً اجتماعی سیاسی با مضامین تطبیقی (تطبیق آیات بر بنی امیه و آل علی(ع)) است. آن حضرت نیز شاگردان فراوانی تربیت کردند که از میان آنها، نام شخصیت هایی همچون جابر بن عبدالله، حبیب بن مظاهر، زید بن أرقم، سلیم بن قیس، ظالم بن عمرو، میثم تمّار می درخشد (طوسی، 1415ق، ص99-106) و بسیاری از روایات تفسیری از طریق ایشان نقل گردیده است.
ویژگی های تفسیر امام حسین(ع)را می توان در چند محور خلاصه کرد: الف. تبیین مصدر مشروعیت حکومت و رسالت متقابل زمام داران و مردم (طبرسی، 1403ق، ج2، ص298)؛ ب. پاس داری از جایگاه قدسی رسالت (مجلسی، 1404ق، ج10، ص28-49)؛ ج. تبیین نقش هُدایی اهل بیت(ع) در فهم دین و تفسیر قرآن (همان، ج44، ص205)؛ و د. افشاگری ها و مبارزه با بدعت ها و مفاسد اجتماعی (ر. ک: صدوق، 1403ق، ج1، ص42؛ حویزی، 1415ق، ج1، ص90؛ حرّانی، 1404ق، ص244). روایات تفسیری بسیاری از آن حضرت در قالب مبارزات توحیدی با فتنة «جبر» (طبرسی، 1403ق، ج2، ص412)، «تشبیه » (همان، ص244- مجلسی، 1404ق، ج4، ص54) و «ارجاء» (طوسی، 1414ق، ص84) رسیده است.
احیای تفسیر در عصر امام سجاد(ع)
امام علی بن الحسین(ع) از سال 60 تا 95 به مدت 35 سال به فعالیت تفسیری همت گماردند و ادعیه و سخنان هدایت بخش موجود در صحیفه سجادیه، که در پی بروز شرایط خفقان آمیز عصر زبیریان صورت می گرفت، دربردارنده میراث غنی تفسیر نیایشی و اخلاقی شیعه و آموزه هایی بینشی و روشی است. در واقع، این عصر به سبب نعمت احیاگری حسینی، بهره گیری حضرت سجاد(ع) از اهرم «تقیه»، کشمکش های درونی میان مروانیان، ملاطفت برخی حاکمان مدینه همچون هشام بن اسماعیل(83 تا 86) و عمر بن عبدالعزیز (86 تا 93) با شیعیان، و البته ترس بنی مروان از تکرار حادثه عاشورا،[9] دوران شکوفایی شیعه و جریان تفسیری آن به شمار آورد (العشی، بی تا، ص67). البته رفتار خصمانه حجاج با شیعیان کوفه نیز موجب مهاجرت آنها به مدینه (بلعمی، 1373، ج4، ص847) و رونق یافتن مدرسة تفسیری امام سجاد(ع) گردید.
جامعه ای که از اواخر خلافت عثمان شاهد ظهور ویژه خواری های وابستگان به دستگاه خلافت بود و در دوران معاویه، که نقش انگشتری اش «لکل عمل ثواب» بود، وعده های چرب و شیرین او را برای جذب مخالفان به دستگاه حکومت تجربه می کرد (زیدان، 1372، ج1، ص64)، با ظهور خلفای بنی مروان، اوج فساد و ابتذال را نظاره می کرد. فتوحات گسترده این دوره از ترکمنستان و ماوراء النهر گرفته تا مکران و بلوچستان و نواجی پنجاب، موجب تقویت حسّ برتری طلبی عرب، تثبیت مفاسد طبقاتی و تزیین بی بند و باری در میان مسلمانان شد. آنچه به ویژه در عصر امام سجاد(ع) برجسته است، افول عدالت اجتماعی و پیدایش نظام طبقاتی بر پایه زبان و قبیله از یک سو، و رواج مفاسد اخلاقی از سوی دیگر است (امین، 2011م، ج1، ص187). همچنین مظالم وارد شده بر اهل بیت(ع)، در کنار احساس تقصیر برخی شیعیان در کوتاهی نسبت به قیام و تقویت پایگاه اجتماعی و نفوذ سیاسی شیعه، به رشد پدیده «غلو » در این عصر کمک کرد. این دو عامل، راهبرد تفسیری امام سجاد(ع) را به سمت و سوی مناسب خود هدایت می کرد. استمرار سیاست منع حدیث، و پیدایش اضطراب بسیار در آراء اجتهادی تابعان، موجب بروز خلأ مشروعیت در فهم دین و تفسیر قرآن می گردید و احاطه علمی حضرت سجاد(ع) به میراث اصیل نبوی، امتیازی طلایی محسوب می شد. تفاسیری که از آن حضرت در خصوص آیات 20 تا 37 سوره بقره نقل گردیده است (عروسی1415ق، ج1، ص40-68)، حکایت از آن دارد که ایشان جلساتی را برای تفسیر ترتیبی قرآن اختصاص داده بودند که در آن، تمام اجزای آیه را بررسی می کردند و واژه ها و عبارت های دشوار را معنا، جزء محذوف آیه را تبیین و مرجع ضمایر را مشخص می ساختند.
بر پایه جست وجوی نگارنده در منابع حدیثی، به استثنای روایاتی که ائمه اطهار(ع) به صورت مضمر و معلّق از آن حضرت نقل کرده اند، روایات تفسیری آن حضرت به قریب 500 عدد بالغ می شود و در پنج محور قابل دسته بندی است: الف. احیای فرهنگ جامعه با تأکید بر جایگاه هدایت بخش قرآن (کلینی، 1365، ج2، ص599)؛
ب. بازتعریف سیمای هُدایی و تفسیری اهل بیت(ع) و جایگاه والای شیعه (ابن شهرآشوب، 1379، ج4، ص129)؛
ج. بازسازی چارچوب های اصیل عقیدتی (کلینی، 1365، ج1، ص91)؛
د. بازتعریف مقوله مهدویت، انتظار و ظهور (صدوق، 1395ق، ج2، ص654)؛
ه. احیای ارزش های اخلاقی(کلینی، 1365، ج3، ص500).
آن حضرت با گزینش فعالیت فرهنگی بر قیام مسلحانه، آن را در تعالیم ناب قرآنی جست وجو کردند و در شرایطی که زمام داران مفسران برجسته ای همچون سعید بن جبیر، یحیی بن ام طویل، میثم تمار و دیگران را به شهادت می رساندند، جامعة اسلامی را به آموختن قرآن و عمل به تعالیم آن فراخواندند. روایاتی را که از آن حضرت در فضیلت سوره ها و یا ثواب قرائت قرآن، نظر به آیات آن، استشفای با آن و مانند آن نقل گردیده است، در همین راستا می توان ارزیابی نمود (ر. ک: همان، ج2، ص612 و 621؛ دیلمی، 1408ق، ص379؛ حرّ عاملی، 1409ق، ج6، ص112). دعای ختم قرآن آن حضرت نیز جلوه گاه دعوت به قرآن است (صحیفة سجادیه، ص175). در فراز دیگر این دعا، بر پیوند ناگسستنی اهل بیت(ع) با قرآن و آگاهی از تمام معارف آن و دعوت مردم به اخذ از آنها، اشاره شده است. روایات آن حضرت در تبیین جایگاه تفسیری اهل بیت(ع) حکایت از دغدغه ای مهم دارد (همان، ص176) که با ملاحظه بازسازی نظام عقیدتی اسلام و زدودن غبار شبهات توسط ایشان، پاسخ خود را می یابد.
در واقع، آن حضرت در زمانی که شالوده های ایدئولوژیکی شیعه از هم گسسته و پایه های عقیدتی آن به سستی گراییده بود و جریان خوارج، جبریه، مشبّهه، مرجئه، و یا جریان نوپای صوفیه فعالیت های گسترده ای می کردند، به تبیین معارف حقه در قالب ادعیه و خطبه های خود پرداختند. برای مثال، ایشان مرزهای اندیشگانی را ترسیم و متکلّمان را از غور در صفات نهی می کنند و می فرمایند: «خداوند متعال می دانست که در آخرالزمان، گروهی متعمّق ظهور می کنند. پس سورة توحید و آیات سورة حدید را تا عبارت «عَلِیمٌ بِذاتِ الصدُورِ» (حدید: 6) نازل فرمود. پس هر که ورای این را طلب کند هلاک گردیده است» (کلینی، 1365، ج1، ص91).
ایشان آنگاه که عده ای خدای متعال را به خلقش تشبیه می نمودند، آشفته برمی خیزند و سخنانی می فرمایند که در واقع، تفسیرگر آیه شریفه: «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» (انعام: 91) است (مفید، 1413ق، ج2، ص152). احادیثی که از ایشان در مقابله با اندیشه گم راه «تکفیری» ایراد گردیده، بخش دیگری از تلاش احیاگرانه آن حضرت در حوزه عقیده را به تصویر می کشد (سیوطی، 1404 ق، ج2، ص287).
آن حضرت آثار و شاگردان تفسیری فراوانی از خود بر جای گذارده اند. ابوحمزه ثمالی و سعید بن جبیر که هر یک صاحب کتابی تفسیری هستند (نجاشی، 1407ق، ص116؛ ابن سعد، 1410 ق، ج6، ص276) و همچنین سعید بن مسیب، از شاگردان تفسیری ایشانند. کتاب های متعددی نیز به آن حضرت منسوب گردیده است که می توان برای بسیاری از آنها مستنداتی از قرآن یافت. صحیفه سجادیه، رسالة الحقوق، مناسک حج، و صحیفة الزهد از این قبیل است (حسینی جلالی، 1422ق، ج1، ص110-114).[10]
تثبیت یافتگی تفسیر در عصر امام باقر(ع)
دوره قریب بیست ساله امامت حضرت باقر(ع) (95-114) به عنوان «عصر خیزش مکتبی شیعه» شناخته می شود. امام باقر(ع) با توجه به رشته های گوناگون علمی و تبیین روش «اجتهاد» در تفسیر و دیگر شاخه های علوم اسلامی، گام بزرگی در شکل دادن به شیعه به مثابه یک مکتب فکری نظام یافته، و نیز آغاز رویکرد فنّی در تفسیر قرآن برداشتند. به استثنای مقطع کوتاه حکومت ولید، که با دستورهای سخت گیرانه اش در سال 95 جمع زیادی از شیعیان را بازداشت کرد (یعقوبی، بی تا، ج2، ص290) و رفت و آمدشان با امام باقر(ع) را محدود ساخت، سلیمان، سیاستی گشایش آمیز به منظور جلب افکار عمومی و در پی رقابت برادرزاده وی بر سر خلافت، در پی گرفت و با آمدن عمر بن عبدالعزیز، سیاست ها به طور چشمگیری با دیگر خلفای اموی متفاوت گردید و او اصلاحات گسترده ای همچون منع سبّ و لعن بر حضرت علی در منابر و مجالس عمومی (بلاذری، 1417ق، ج8، ص161)، بازگرداندن فدک به فرزندان حضرت فاطمه(ع) و بازگرداندن برخی از حقوق تضییع شده خاندان رسالت به منظور تطهیر چهره زنگار گرفته خاندانش را در پیش گرفت. هشام بن عبدالملک نیز علی رغم آنکه حکومت مقتدرانه ای در عصر تبلیغات داعیان بنی عباس و جنبش های شیعیانی بنیان گذارد، اما شیعیان با نفوذ در دربار، توانسته بودند تا حدی از فشارهای سنّتی بنی امیه بر خود بکاهند و حضرت باقر(ع) نیز، که بر خلاف شیعیان کیسانیه، زمینه را برای قیام علیه امویان مناسب نمی دیدند، با بهره بردن از اهرم «تقیه» و پرهیز از تنش آفرینی، زمینه را برای ترویج معارف هُدایی قرآن فراهم آوردند. از این روست که هشام، فرماندار خود را از کشتار موالیان امام باقر(ع) برحذر داشت و آنها را فرمان بردار خود می دانست (ابن اعثم، 1411ق، ج8، ص294).
فارغ از جریان های سیاسی معاصر امام، عصر ایشان از سه ویژگی تأثیرگذار در تاریخ تفسیر برخوردار بود:
الف. ظهور جریان دوم محدثان اسرائیلی با تمرکز بر تاریخ بنی اسرائیل و بیان داستان ها و گفتارهای عیسوی که با رهبری وهب بن منبه شکل گرفت.[11]
ب. پیدایش نسل سامان یافته ای از غلات همچون مغیرة بن سعید (کشی، 1348، ص225) و صوفیه ای همچون ثوری(همان، ص392)؛
ج. اوج گیری منازعات و فتنه های کلامی همچون فتنه خلق قرآن که در اواخر عمر شریف امام روی داد (ابن کثیر، 1407ق، ج9، ص350).
امام باقر(ع) در دوره ای امامت خویش را آغاز کردند که جامعه اسلامی در وضع فرهنگی نابسامانی به سر می برد و گرفتار چالش های عمیق عقیدتی و درگیری های مختلف میان فِرَق اسلامی شده بود. ایشان برای مقابله با این سه جریان، به مجموعه ای از فعالیت ها اقدام کردند که در قالب سه مؤلّفه ذیل خلاصه می شود:
الف. قانونمندسازی تفسیر با تعیین مصادر معتبر و روش های صحیح استخراج معارف قرآنی؛
ب. بسط معرفت های قرآنی با واکاوی زوایای تاریخی، سیاسی، فقهی و کلامی قرآن؛
ج. نگارش آثار و تربیت شاگردان تفسیری به منظور مقابله با اسرائیلیان و اصحاب مذاهب فاسد.
امام باقر(ع) همان گونه که اصولی را برای استدلال فقهی بیان کردند و روش استنباط را به شیعیان آموختند، قواعدی نیز برای تفسیر ارائه دادند. پرهیز دادن امّت از مراجعه به اهل کتاب (کلینی، 1365، ج1، ص211)؛ رجوع به متفاهم عرف (عیاشی، 1380، ج1، ص35)؛ لزوم لحاظ اسباب النزول که در روایات ایشان به قریب 156 نمونه می رسد (خفاجی، 1383، ص236)؛ لزوم تطابق روایت با ظاهر کتاب الله و عدم مخالفت با آن(برقی، 1371، ج1، ص226)، لزوم توجّه به ساختار چندمعنایی قرآن و پرهیز از طرد معانی باطنی به بهانه تمسک به ظاهر (صفار، 1404ق، ص196)، لزوم احتیاط ورزی در استناد به سیاق آیات و توقّف آن بر وجود پیوستگی بین اجزای یک آیه و یا چند آیه(برقی، 1371، ج2، ص300)؛ و لزوم استنطاق پیوسته از قرآن برای چاره جویی نسبت به معضلات نوپدید اجتماعی(صفار، 1404ق، ص196) از این جمله است. تفسیر قرآن به قرآن آن حضرت نیز الهام بخش مفسّران شیعه در طول تاریخ تفسیر به شمار می آید، تا جایی که به اعتقاد برخی نویسندگان، مهم ترین ویژگی تفسیری ایشان است(خفاجی، 1383، ص184). تفسیر قرآن به سنّت نبوی نیز نمونه ای دیگر از ساحت های تعلیمی امام باقر(ع) است که بر اساس سرشماری برخی محققان، به 128 نمونه در مجموع کتب فریقین بالغ می شود (همان، ص198).
در خصوص بسط معارف قرآنی، فارغ از تفاسیر آیات الأحکام، که مطابق استقراء برخی محققان، قریب 680 نمونه، یعنی بیش از نیمی از تفاسیر ایشان است (همان، ص338)، آن حضرت با تفسیر آیات اعتقادی، معضلات فکری جامعه را علاج می کردند. ترسیم مرزهای اندیشه ورزی (کلینی، 1365، ج1، ص92)، مقابله با تشبیه و تجسیم(همان، ج1، ص99)، مقابله با تعطیل گرایی در حوزه صفات(همان، ص87)، ابطال تفکر «جبر» و «تفویض » (همان، ص59)، تبیین مرزهای ایمان و کفر(عیاشی، 1380 ق، ج2، ص199)، و مبارزه با جریان «غلو» (کلینی، 1365، ج1، ص270) از این قبیل است.
نتیجه گیری
آنچه بیان گردید می توان در دو محور ذیل گرد آورد:
الف. با توجه به آنکه «تفسیر» به محصول تلاش هایی اطلاق می گردد که در جهت فهم و تطبیق معانی قرآن و یا رسیدن به حجّت بر فهم شکل می گیرند، و با توجه به ماهیت ذاتاً بشری و تاریخی تفسیر، تفسیر معصومان(ع) آیینه تحولات تاریخی عصر ایشان است، و فهم آثار تفسیری و یا تحوّلات تاریخی نقش مهمّی در فهم دیگری ایفا می کند و تفسیر معصومان(ع) نقش درمانگر برای دردهای فردی و اجتماعی جامعه اسلامی، چه در حوزه عقیده، سیاست، اخلاق، آداب، و اعمال ایفا می کند.
ب. برخی از مهم ترین مؤلّفه های تأثیرگذار در شکل گیری روایات تفسیری به تفکیک عصر ائمه اطهار(ع) عبارت است از: رویگردانی خلفا از نقل میراث نبوی، نفوذ جریان وازدگی از تفسیر، و نفوذ احادیث اسرائیلی و تفاسیر اهل کتاب در جامعه و ترویج تفکر «تشبیه» و «تجسیم»، که در عصر علوی به وقوع پیوست. احیای همین سنّت ها در کنار اعمال سیاست تخریب و فشار بر شیعیان، وارونه سازی و جعل احادیث، قداست زدایی از سیمای پیامبر(ص) و اوصیای ایشان، و ترویج تفکّرات «جبرگرایی» و «ارجاء»، نمونه ای از سیاست های اموی در عصر حسنین(ع) است. شرایط خفقان آمیز زبیریان، ظهور کشمکش های درونی میان مروانیان، تعقیب شیعیان توسط حجاج و البته ملاطفت مقطعی برخی حاکمان مدینه با شیعه، در کنار اوج گیری فساد و ابتذال در جامعه و تقویت حسّ برتری عرب بر عجم، و نیز ظهور پدیده غلو و تصوّف، مشخصه عصر امام سجاد(ع) به شمار می رود. این در حالی است که ویژگی متمایز عصر امام باقر(ع)، ظهور سیاست های گشایش آمیز در جامعه و تسهیل نسبی شرایط برای رواج مکتب فکری تشیع، ظهور نسل جدید راویان اسرائیلی و فتنه های عقیدتی است.
ج. این رویدادها، حرکت تفسیری ائمه شیعه(ع) را به سمت و سویی مناسب سوق داد. برای مثال، امام علی(ع) و به موازات سیاست پرهیز از نقل حدیث، به تربیت شاگردان تفسیری و تبیین مبانی قرآن نهاد دین، تعلیم قواعد و روش تفسیر، و تبیین دانش های مورد نیاز تفسیر پرداختند. همچنین به موازات سیاست تخریب و تشویه چهره اهل بیت(ع) در عصر معاویه، چرخش تفسیری اهل بیت(ع) در این عصر، به تبیین ابعاد ولایی قرآن و استناد به آیات دالّ بر مشروعیت حکومت اهل بیت(ع)، پاس داری از جایگاه قدسی رسالت، برملاساختن ماهیت بنی امیه و مبارزه با بدعت ها و مفاسد اجتماعی معطوف گردید. در عصر امام سجاد (ع) نیز آن حضرت به احیای فرهنگ آسیب زده جامعه، بازسازی چارچوب های اصیل عقیدتی، بازتعریف مقوله «مهدویت»، «انتظار» و «ظهور»، و احیای ارزش های اخلاقی پرداختند. همان گونه که امام باقر(ع) نیز با تمرکز بر تربیت جامعة شیعی و تثبیت این تفکّر، به عنوان یک مکتب عقیدتی و فقهی، به قانونمندسازی تفسیر، بسط معرفت های تاریخی، سیاسی، فقهی و عقیدتی قرآن، و تعلیم روش های معتبر تفسیری همت گماردند.
منابع
ابن ابی الحدید، عبدالحمید، 1378، شرح نهج البلاغه، قم، مکتبة آیت الله مرعشی.
ابن اعثم، احمد، 1411ق، کتاب الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء.
ابن جوزی، عبدالرحمان، 1409ق، القصاص و المذکّرین، چ دوم، بیروت، المکتبة الإسلامی.
ابن حجر عسقلانی، احمد، 1379، فتح الباری، بیروت، دار المعرفة.
ابن حزم اندلسی، علی، بی تا، الإحکام فی أصول الأحکام، تحقیق احمد محمد شاکر، بیروت، دار الآفاق الجدیدة.
ابن حنبل، احمد، 1421ق، المسند، شعیب ارنؤوط، مؤسسة الرسالة.
ابن خلال، ابوبکر، 1410ق، السنة، ریاض، دار الرایة.
ابن خلدون، عبدالرحمان، 1408ق، تاریخ ابن خلدون، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دار الفکر.
ابن سعد، محمد، 1410ق، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة.
ابن شبة، عمر، 1399ق، تاریخ المدینة، تحقیق فهیم محمد شلتوت، جدّه.
ابن شعبة حرّانی، حسن، 1404ق، تحف العقول، قم، جامعه مدرّسین.
ابن شهر آشوب، محمد، 1379ق، المناقب، قم، علامه.
-----------------، محمد، 1410 ق، متشابه القرآن و مختلفه، قم، بیدار.
ابن عساکر، علی، 1419ق، تاریخ دمشق، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالفکر.
ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، 1407ق، البدایة و النهایة، بیروت، دارالفکر.
ابوزهره، محمد، 1425ق، خاتم النبیین، قاهره، دار الفکر العربی.
احسانی فر، محمد، 1384، «طرحی نو در تبیین غنای تفسیری در احادیث اهل بیت(ع)»، علوم حدیث، ش 35 -36، ص258-273.
امین، احمد، 2011م، ضحی الإسلام، قاهره، مؤسسة الهنداوی.
برقی، احمد، 1371، المحاسن، قم، دار الکتب الإسلامیة.
بسوی، یعقوب، 1401ق، المعرفة و التاریخ، چ دوم، بیروت، مؤسسة الرسالة.
بلاذری، احمد، 1417ق، جمل من انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر.
بلعمی، محمد، 1373، تاریخنامه طبری، تهران، سروش.
ثقفی، ابراهیم، 1353، الغارات، تحقیق جلال الدین حسینی ارموی، تهران، انجمن آثار ملی.
جلالی کندری، سهیلا، 1393، «گونه شناسی روایات امام حسن مجتبی در تفسیر قرآن »، حدیث پژوهی، ش11، ص239-260.
حاج حسن، حسین، 1428ق، الإمام الحسن رائد الواقعیة السیاسیة، بیروت، دار الهادی.
حرّ عاملی، محمد بن حسن، 1409ق، وسائل الشیعة، قم، آل البیت.
-----------، 1403ق، الفوائد الطوسیة، قم، المطبعة العلمیة.
حرّانی، حسن، 1404ق، تحف العقول، قم، جامعة مدرسین.
حسکانی، عبیدالله، 1411 ق، شواهد التنزیل لقواعد التأویل، تحقیق محمد باقر محمودی، تهران، وزارت ارشاد اسلامی.
حسینی جلالی، سید محمد حسین، 1422 ق، فهرس التراث، قم، دلیل ما.
حویزی، عبد علی، 1415ق، نور الثقلین، چهارم، قم، اسماعیلیان.
خفاجی، حکمت عبید، 1383، الإمام الباقر و أثره فی التفسیر، بیروت، مؤسسة البلاغ.
دیاری بیگدلی، محمدتقی، 1378، «نقد و بررسی علل و انگیزه های منع نگارش حدیث»، پژوهش های فلسفی، ش 1، ص36-53.
دیلمی، حسن، 1408 ق، اعلام الدین، قم، آل البیت.
----------------، 1412ق، ارشاد القلوب، بی جا، انتشارات شریف رضی.
ذهبی، محمدحسین، بی تا، التفسیر و المفسّرون، بیروت، دار إحیاء التراث.
-----------------------، 1413ق، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، دوم، بیروت، دارالکتاب العربی.
----------------------، 1419 ق، تذکرة الحفاظ، بیروت، دارالکتب العلمیة.
زرکشی، محمد، 1391 ق، البرهان فی علوم القرآن، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار المعرفة.
سبحانی، جعفر، بی تا، بحوث فی الملل و النحل، قم، موسسه نشر اسلامی و موسسه امام صادق(ع).
سیوطی، عبدالرحمان، 1404ق، الدرّ المنثور، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی.
شرف الدین، عبدالحسین، 1408ق، الإجتهاد فی مقابل النصّ، بیروت، مؤسسة الأعلمی.
صبحی صالح، موسی، بی تا، نهج البلاغة، قم، دارالهجرة.
صدر، محمدباقر، 1413 ق، علوم القرآن، سوم، قم، مجمع الفکر الإسلامی.
صدوق، محمد، 1395ق، کمال الدین، قم، دار الکتب الإسلامیة.
---------------، 1398ق، التوحید، قم، جامعه مدرسین.
---------------، 1403ق، خصال، قم، جامعه مدرسین.
صفار، محمد بن حسن، 1404ق، بصائر الدرجات، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی.
ضیف، شوقی، بی تا، تاریخ الأدب العربی (العصر الجاهلی)، بیروت، دار المعارف.
طبرانی، سلیمان، 1415ق، المعجم الأوسط، تحقیق طارق بن عوض الله و عبدالمحسن بن إبراهیم، قاهره، دار الحرمین.
طبرسی، احمد، 1403ق، الإحتجاج، مشهد، نشر مرتضی.
طبری، محمد، 1412ق، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفه.
طوسی، محمد، 1414ق، أمالی، قم، انتشارات دارالثقافة.
----------------، 1415 ق، رجال طوسی، قم، انتشارات جامعه مدرسین.
عبدالرزاق بن همام، 1403ق، المصنف، تحقیق حبیب رحمن أعظمی، بیروت، المکتب الاسلامی.
عروسی، عبد علی، 1415 ق، تفسیر نور الثقلین، چهارم، قم، اسماعیلیان.
العشی، اسحاق، بی تا، الإمام علی بن الحسین و الخلافة الإسلامیة، بیروت، دار الفکر اللبنانی.
العقاد، عباس محمود، 1386ق، معاویة فی المیزان، بیروت، دار الکتاب العربی.
عمری، نبیل، 1419ق، فتح المنان، دار البشائر الإسلامیة.
عیاشی، محمد، 1380ق، کتاب التفسیر، تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، چاپخانه علمیه.
عینی، محمود، بی تا، عمدة القاری، بیروت، دار احیاء التراث.
غزالی، محمد، بی تا، احیاء علوم الدین، بیروت، دار المعرفة.
فاکر، محمد، 1394، تفسیر نیایشی و ستایشی قرآن، قم، المصطفی.
فرات کوفی، فرات ابن ابراهیم، 1410ق، تفسیر فرات کوفی، تحقیق محمد کاظم محمودی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد.
فیاض، عبدالله، 1382، تاریخ شیعه امامیه، تهران، بهبهانی.
قرشی، باقر شریف، 1420ق، موسوعة علی بن ابی طالب، قم، مؤلّف.
کشّی، محمد، 1348ش، رجال کشّی، مشهد، دانشگاه مشهد.
کلینی، محمد، 1365، الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیة.
مجلسی، محمدباقر، 1404ق، بحارالأنوار، بیروت، مؤسسه الوفاء.
مسعودی، علی، 1409ق، مروج الذهب، چ دوم، قم، دار الهجرة.
مسلم بن حجاج، بی تا، الجامع الصحیح، تحقیق محمد فؤاد عبد الباقی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.
معروف الحسنی، هاشم، 1407ق، جنبش های شیعی در تاریخ اسلام، ترجمه سید محمد صادق عارف، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی.
----------------------------، 1412ق، سیرة المصطفی نظرة جدیدة، تهران، حکمت.
مفید، محمد، 1413ق، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، تحقیق مؤسسه آل البیت(ع)، قم، کنگره شیخ مفید.
نجاشی، احمد، 1407ق، رجال نجاشی، قم، جامعه مدرسین.
نیشابوری، محمد، 1411ق، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دار الکتب العلمیة.
ورام، مسعود، 1376ق، مجموعه ورام، قم، مکتبة الفقهیة.
یعقوبی، احمد، بی تا، تاریخ یعقوبی، بیروت، دارصادر.
Christian , James, 2011, Philosophy: An Introduction to the Art of Wondering, USA , Cengage Learning ,
Claus, Peter & Marriott, John, 2014, History: An Introduction to Theory, Method and Practice, London & ; amp ; New York, Routledge.
Erickson, Paul A. &Murphy, Liam Donat, 2008, A History of Anthropological Theory , Toronto, University of Toronto Press.
Hegel, G. W. F. & Rauch, Leo, 1988, Introduction to The Philosophy of History, USA, Hackett Publishing.
Hughes, H. Stuart, 1991, Oswald Spengler, New Jersey, Transaction Publishers.
Miller, Fred D, 2001 , Natural Law and Modern Moral Philosophy, Cambridge, Cambridge University Press, v18-
Paul, E llen Frankel &Miller, Fred D. &Paul, Jeffrey, 2001, Natural Law and Modern Moral Philosophy, V18, Cambridge, Cambridge University Press.
پی نوشت ها
[1] گزارش های تاریخی از نهی عمر نسبت به کتابت حدیث، ما را به این نتیجه می رساند که وی مشکلی با نقل احکام و شرایع دینی و یا حتی کتابت آنها نداشته و خود از راویان احادیث فقهی به شمار می رود(عمری، 1419ق، ج2، ص431) و شمار روایات فقهی وی به بیش از پانصد عدد می رسد(ابن حزم، بی تا، ج2، ص140). وی حتی مشکلی با سِمَت قضاوت حضرت علی(ع) نیز نداشت و با جمله هایی همچون: «هیچ امر پیچیده ای نیست که ابوالحسن قادر به حلّ آن نباشد» (بلاذری، 1417ق، ج2، ص99) و یا «علی عالم ترین ما به امر قضاوت است» (ابن شبه، 1399، ج2، ص706؛ طبرانی، 1415ق، ج7، ص357)، مردم را به استفاده از احادیث فقهی و حقوقی ایشان تشویق می نمود. پس این نهی در درجه نخست، متوجه روایات تفسیری بود که از پیامبر اکرم(ص) بر جای مانده بود و گاه در حاشیه قرآن نگاشته می شد. دغدغه عمده وی نیز روایاتی است که برخی واقعیات را یادآور می شد و تعریضی بر مشروعیت دستگاه حکومتی وقت داشت.
[2] گرچه همزیستی مسلمانان با اهل کتاب و اسلام آوردن برخی از آنها، در کنار برخی شباهت های قرآن با عهدین، توجه این کتاب ها به جزئیات و داستان های جذاب، و فقدان ارتباط ظاهری آنها با حوزه های معرفتی، زمینه را برای رواج یافتن آنها مهیا می کرد، اما هیچ کدام از اینها بدون چراغ سبز دستگاه حکومتی (ابن جوزی، 1409ق، ص22؛ عبدالرزاق، 1403ق، ج3، ص219) نمی توانست توفیق چندانی بیابد، به ویژه آنکه چنین سنّتی با واکنش منفی پیامبر اکرم(ص) روبه رو گردیده بود (ابن حنبل، 1421ق، ج23، ص349 و ج25، ص198؛ ابن حجر، 1379ق، ج13، ص525). وابستگان به جریان خلافت، با استناد به آیاتی از قرآن و روایتی نبوی، و تجرید آنها از قرینه سیاق، تلاش کردند تا چنین القا کنند که مراجعه به اهل کتاب بی اشکال و گاه مطلوب است (برای ملاحظه نقدهای واردشده، ر. ک: دیاری، 1378، ص202-226).
[3] برای نمونه، حضرت علی(ع) در خطاب به معاویه، او را متهم به تحریف قرآن می کنند و می فرمایند: «به راستی که دشمنی ات با ما و حسد و بغض خود و نقض پیمان الهی و تحریفی که در آیات الهی انجام دادی و تبدیل و تغییری را که در قول خداوند ایجاد نمودی، آشکار کردی » (ثقفی، 1353، ج1، ص119).
[4] از دلیلی که عمر بر ممنوعیت کتابت حدیث آورد، و علت آن را جلوگیری از پدید آمدن مثنایی مانند مثنای یهودیان دانست (ابن سعد1410ق، ج5، ص143) استفاده می شود که وی در ظاهر، از آن هراس داشت که مسلمانان بسان اهل کتاب، که به تلمود پرداختند و از تورات مکتوب غافل شدند، به سنّت مفسِّره بپردازند و قرآن را رها سازند.
[5] گزارش های برجای مانده از تفکر و سلوک عرب جاهلی، در کنار یافته های ناچیز باستان شناختی، حکایت از فقر تمدنی و ناآگاهی از دانش های مرسوم آن دوران دارد (ابن خلدون، 1408ق، ج1، ص506 و 748). بر این مشکلات، بکرخردی را نیز باید افزود که در آیینه اشعار جاهلی به خوبی منعکس گردیده است. در این آیینه، عرب جاهلی به زندگانی تا افقی می نگرد که در آن تنها صحرا، شتر، شراب و زن به چشم آید و او را یک حس گرا و ظاهرگرای تمام عیار می سازد که به گفتة شوقی ضیف، چیزی از فرورفتن در خفایای نفس و بواطن اشیا نمی داند (ضیف، بی تا، ج1، ص221).
[6] برخی محققان نمونه هایی در ذیل تحلیل علل مطرح شده برای «منع حدیث » اشاره و آنها را نقد کرده اند. رک: دیاری 1378، ص36-53.
[7] «جساسه» به موجودی بسیار پر مو در جزیره ای نامعلوم اشاره دارد که به گفته تمیم داری، وی را به نزد دجال می برد تا از تمیم درباره حوادث آخر الزمان و ظهور آخرین پیامبر مطالبی را جویا شود (مسلم، بی تا، ج4، ص2262).
[8] کاربرد تعبیر «شیعه معاویه » در برخی گزارش های تاریخی حکایت از آن دارد که این عنوان، لقب پیروان معاویه و یا رهبران سیاسی آن زمان تلقی می شده است (ر. ک: بلاذُری1417ق، ج3، ص46؛ مسعودی1409ق، ج2، ص378). در برخی از روایات، تعبیر «الشیعتین» به کار رفته که اشاره به شیعیان حضرت علی(ع) و شیعیان اصحاب جمل دارد (مسلم، بی تا، ج1، ص512).
[9] عبدالملک، حجاج را در پنهان نسبت به بنی هاشم توصیه می کرد و می گفت: «مرا از ریختن خون آل ابی طالب دور نگاه دار؛ زیرا فرزندان حرب (معاویه و یزید)، چون حسین را کشتند، حکومت از آنها ستانده شد» (بلاذری، 1417ق، ج7، ص233).
[10] برخی محققان به جمع آوری روایات تفسیری موجود در برخی از این کتاب ها پرداخته، آنها را در قالب «تفسیر نیایشی و ستایشی قرآن» جمع آوری کرده اند (فاکر میبدی، 1394)
[11] وهب بن منبه برای نشر بیشتر دیدگاه ها و عقاید خود، به دستگاه حکومتی رخنه کرد و از اقبال و رضایت عمومی مردم از عملکرد عمر بن عبدالعزیز بهره برد و وی را «مهدی» نامید (ابن کثیر، 1407 ق، ج9، ص200). روایات وی بیشتر به تاریخ انبیا و فضایل مسیح و کلمات ایشان اختصاص دارد و فضایلی نیز دربارة شام (سیوطی، 1404ق، ج3، ص113) و روایاتی منافی با عصمت حضرت یوسف(ع) از وی به چشم می خورد (همان، ج4، ص14).