«عزیزُم، بلا دوره، بلا دوره.» و بلا از لیلا دور نبود؛ هجوم آب، آنکه آمدنش از آسمان، آرزوی قدیم مردم جنوب است و گاه سالها به چشم به راهش مینشینند، این بار خوش یمن نبود.
به گزارش به نقل از روزنامه شهروند ،پنجم و ششم فروردین ٩٨، بارانی را برای شیرازیها و مسافرانش آورد که یادش و مصیبتش و ویرانیاش، تا چند نوروز دیگر به جاست و در ذهن سیلزدههای شیرازی جا خوش خواهد کرد و لیلا یکی از این مصیبتزدههاست. او و خانوادهاش ششم فروردین دیدند که آب با همه آنچه در توانش داشت وارد خانه کوچکشان در محله سعدی شد و آنچه به جا گذاشت، کوهی از گل و لای و خاک و رنگ قهوهای بود.
لیلا، فردای روز سیل با چهرهای سبزه که شبیه بیشتر شیرازیهاست، ایستاده بود سر کوچهشان و همشهریهایش را میدید که با غذا و پتو و لباس در دستهایشان میآمدند و با آغوشی گشاده، «دردشان را به جان میگرفتند» و خانم احمدی یکی از آنها بود. او با صورتی خندان و رویی گشاده، لیلای اندوهگین را در آغوش گرفت و گفت: «بیایید برویم خانه ما، چه دیگر از دستمان برمیآید.» لیلا و پدر و مادرش، دعوت همشهری را پذیرفتند و رفتند تا گل و لای از پیراهنهای سیلزدهشان بتکانند و دمی در خانه خانم احمدی که معلم است و مادر سه فرزند و همسرش را همین پارسال از دست داده، آرام گیرند.
خانم احمدی یکی از صدها اهل شیراز بود که یکی دو روز بعد از آمدن آن سیل عجیب در شهر حافظ و سعدی، با شتاب به کمک همشهریها و مسافران نوروزی رفتند؛ پس از سیلی که ٢٢ نفر را کشت، ١٢٠ نفر را زخمی کرد، بیش از 200 خودرو را با خود برد و در شیراز و دیگر شهرهای استان فارس به ٣هزار و ٨٥٠ واحد شهری خسارت جزیی، به 289 واحد خسارت کلی و در مناطق روستایی شیراز و دیگر روستاهای استان فارس به یکهزار و ٨٥٠ واحد خسارت جزیی و به ٤٥٠ واحد خسارت کلی وارد کرد و با منتشر شدن دهها ویدیو در شبکههای اجتماعی، یک سیل دیگر به دنبال داشت:
هجوم مهربانی و آنچه همه از آن بهعنوان یک مهر ویژه یاد کردند؛ خانم احمدی یکی از آن پرمِهرهای شیراز بود و همینطور که با پا روی گل و لای ناخوانده روی زمین بازی میکرد، دستش را به چونهاش گرفت و گفت که او و دوستانش و هرآنکه از شیراز و شیرازی به یاد دارد، همیشه پر بوده از مهربانی: «ما فکرش را هم نمیکردیم عیدی را که با شادیهای کوچک شروع کرده بودیم، این طور خراب شود، آن هم اینجا، شیراز ما که هرسال با ورود مسافران، آماده میزبانی است و میهمان نوازی.
از همان دقیقههای اول که شنیدم این بلا راهش را در شیراز هم پیدا کرده، آمدم و تا جایی که توانستم، سعی کردم با دلداری دادن، به سیلزدهها کمی کمک کنم، بیشتر به زنان جوان.» حرفهای خانم احمدی هنوز ناتمام مانده بود که لیلا با اندوه خاص پنهان در صدایش دستهایش را در دست او گره کرد و دوید میان حرفهایش: «خدا خیرشان بدهد، اگر ما این همشهریهای مهربان را نداشتیم، میخواستیم چه کنیم؟ غیراز ایشان، چندین و چند نفر از همشهریهایمان به دیدن ما آمدند و با غذا و میوه و شیرینی از ما پذیرایی کردند.»
مسافران ناکام
«فرشید» دو هفته قبل عید امسال بود که تصمیم گرفت با دوستانش برای تعطیلات به شیراز بیاید و صبح ششم فروردین، زمانی که دروازه معروف شهر، زیر رودخانهای که آمده بود تا سلامی دوباره به خاک خودش بگوید و حالا تبدیل به سیل ویرانگر شده بود، او به شیراز رسید و خودرویشان، غوطهور در آب قهوهای و خشمگین، آنها را به در و دیوار و ساختمانها و بقیه خودروها کوباند. فرشید و دوستانش چند نفر از کسانی بودند که با همکاری شیرازیها چند روز بعد را در بازار فرش زندیه، در کنار بقیه مسافران سیلزده گذراندند.
آنها با چشمهایی سرخ و زبانی سرخ از جوانی، ماشین له و لوردهشان را نشان میدادند و میگفتند که چرا باید یک اشتباه در شهرسازی، آنها را به این روز بیندازد؛ اشاره آنها به موضوعی است که پس از آمدن سیل، دهان به دهان و موبایل به موبایل چرخید: «لایروبی نکردن مسیر سیل، توجه نکردن شهرداری به هشدارهای سیل، ایجاد تأسیسات شهری و خیابان در رودخانه خشک شیراز و تبدیل دره کناری دروازه قرآن به جاده ورودی شیراز.» فرشید و دوستانش از شیرازیها شنیده بودند که تاسال ٨٠، در کنار دروازه قرآن، همیشه خندقی یا درهای بوده که مسیر سیلابهای فصلی بوده، اما بعد شهرداری شیراز این دره را با نخاله پر و آسفالت و مسیر عبور سیلاب را به یک کانال لولهای کوچک محدود کرد.
فرشید و دوستانش چند روز بعد از سیل را به دلیل آنچه لطف شیرازیها میدانستند، در بازار فرش زندیه، نزدیک فلکه معروف قصر الدشت شیراز گذراندند و گفتند از آنچه بر آنها گذشت و بعدش که به جای درماندگی و آوارگی در شهر غریب، مهربانی خاصی را از نزدیک دیدند و چشیدند: «ما تا آخر عمرمان مهربانی و غیرت شیرازیها را فراموش نمیکنیم؛ دراین چند روز حتی خانههایشان را در اختیار ما گذاشتند و هرچه در توانشان بود برای کمک به ما انجام دادند. کاش بتوانیم یک روز این همه محبت را جبران کنیم.»
خانواده بشیری، یکی دیگر از خانوادههایی بودند که با زانوهایی از غم بغل کرده و چشمهای نگران، گوشهای در بازار فرش زندیه نشسته بودند؛ آنها از اصفهان به شیراز رفته و سیل، خودرویشان را برده و هنوز پس نداده بود. احمدآقا، پدر خانواده خدا را شکر میکرد که آسیب به مالش رسیده و طغیان آب، عضوی از خانوادهاش را با خود نبرده است: «وحشتناک بود. داشتیم با خوبی و خوشی برای تفریح به شیراز میرفتیم و یکباره، چنان آبی بهمان حمله کرد که جز اینکه سریع از خودرو بیرون بپریم، کار دیگری نتوانستیم بکنیم.
ما متاسفانه چیزی درباره هشدارهای سیل در شیراز نشنیده بودیم و هرچند آن روز باران خیلی تند و عجیب بود، نمیدانستیم قرار است چنین بلایی نازل شود.» احمدآقا و خانواده اش هم یک روز را در خانه یک خانواده شیرازی گذرانده و بعد به محل اسکان سیلزدهها آمده بودند: «واقعا همه از همان لحظات اول به کمک ما آمدند. لباسهایمان را شستند، لباسهای تازه به ما دادند و با غذای گرم نگذاشتند که کمبودی حس کنیم. ما شنیده بودیم شیرازیها مهربان و میهمان نوازند، اما واقعا نمیدانستیم تا این اندازه خوبند.»
قدردانی «مجازیها»
داستان کمکهای ویژه و گسترده شیرازیها به مسافران سیلزده، در رسانههای داخل و خارج کشور بازتاب زیادی داشت. بیبیسی جهانی و چند رسانه انگلیسیزبان در کنار پوشش سیل عجیب نوروز ٩٨ در تعداد زیادی از استانهای ایران به موضوع کمک شیرازیها به سیلزدهها پرداختند.
یک روز پس از آمدن سیل در شیراز، عکسهای زیادی در شبکههای اجتماعی منتشر شد که در آنها افرادی با در دست داشتن بنرهایی، آمادگیشان را برای اسکان سیلزدهها و افراد آسیبدیده نشان میدادند؛ «محمد» یکی از آنها بود که از روز نخست هرچه در توانش بود، انجام داد. او با بردن دو خانواده سیلزده به خانه خود و برادرش در خیابان چمران شیراز سعی کرد دردی از دردهای آنها کم کند:
«من فکر میکنم اگر در شهرهای دیگر که در نوروز مسافرپذیرند مثل اصفهان یا یزد هم این اتفاق میافتاد، مردمشان مثل ما عمل میکردند؛ ما چطور میتوانیم بنشینیم و نگاه کنیم که عدهای برای گذراندن تعطیلات به شهرمان سفر کردند و بعد این مصیبت، رهایشان کنیم؟ این کمترین کاری بود که از دست ما ساخته بود.»
هم در روزهای ابتدایی پس از سیل شیراز و هم پس از آن، کاربران شبکههای اجتماعی با همخوان کردن عکسهای کمک شیرازیها به سیلزدهها، از آنها قدردانی کردند. اینها نمونههایی از توییتهایی است که آن روزها توسط کاربران نوشته شد:
«چه کار قشنگی کردند، شیرازیها. احترام به قربانیان بحران، اولین قدم برای بازسازی روانی اجتماع است. مهربانی شیرازیها در میزبانی در زمان امدادونجات، جزو مرحله حاد بحران حساب میشود. یادگیری فرهنگ رویارویی با بحران خیلی عالی است.
بحرانهای بدون قربانی، هدف بعدی است.» «شیراز بعد از حادثه سیل رفتم مغازه چیزی بخرم، دیدم هنوز همه خدمات رایگان انجام میشه حتی به شیرازیهای مقیم! ای والله کاسب حبیب الله.» «واژههایی چون «معرفت، بزرگواری، غیرت، تعصب و انساندوستی» در مقابل دلهای پاک و قلبهای رئوف شیرازیها باید دست به سینه بایستند. شیرازیها بار دیگر نشان دادند مهربانی حد و مرزی ندارد.
هرکسی با هر توانی به میدان آمد تا به اندازه وسعش به هموطنی که در سیل اخیر زیاندیده کمک کند.» «در دورهای که بیشتر محتواهای فضای مجازی معطوف به نشان دادن ضعفهای فرهنگی جامعه ایران است، این دست اقدامات (مهربانی عزیزان شیرازی) نهتنها نباید از چشم رسانهها و کنشگران فضای مجازی پنهان بماند، بلکه باید در سطحی وسیع نسبت به انتشار آن اقدام کنند.»
«از باز شدن درهای هتل شیراز به روی سیلزدگان تا اسکان رایگان مسافران و صافکاری خودروهای آسیبدیده و تعمیر موبایلها و... این است فرهنگ غنی ایرانی که نمودش را هموطنان شیرازی به نمایش گذاشتند.» «وقتی اخبار مربوط به میهماننوازی شیرازیها رو میخونم یاد برف یکی دوسال پیش میافتم که راننده تاکسیها کرایه مسیر فرودگاه امام تا تهران رو تا یکمیلیون تومن افزایش داده بودند، دم شیرازیها گرم که وارث انسانیت و مهربانیهای ایرانیاند.» و...