مهم ترین شباهت های فکری، ظاهری و رفتاری دو گرایش خارجی گری و وهابیت تکفیری از دیدگاه علما و اندیشمندان اهل سنت 1
مقدمه
با نگاهی گذرا به حوادث کنونی کشورهای اسلامی، آن چه که به عنوان اولین گزینه به ذهن خطور می نماید، خونریزی گسترده، تکفیر مسلمین، سر بریدن انسان های بی گناه، آسایش دشمنان اسلام، تخریب آثار اسلامی، نابودی حرم ها و بارگاه های پیامبران (ع) و شخصیت های اسلامی، تبلیغات گستردۀ ماهواره ای و ترویج افکار خشونت طلبانه، سوء استفادۀ گستردۀ دشمنان اسلام از این اتفاقات و... است. متاسفانه کار کشورهای اسلامی به جایی رسیده که روزی نیست که خبری تازه از کشتارهای وحشیانه و حمله به مساجد و اماکن مذهبی پخش نشود و خبری از آوارگی و رنج میلیون ها مسلمان، به گوش نرسد. با اندک دقتی، روشن می گردد که ریشۀ بسیاری از این حوادث دردناک، وجود افکار تکفیری و برداشت های غلط این جریان از قرآن و اسلام است. خوشبختانه از همان آغاز پیدایش افکار تکفیری، در زمان ابن تیمیۀ حرانی، علمای بزرگی از مذاهب اسلامی به مخالفت با این عقائد برخاسته و کتاب های مفیدی در نقدش، به رشتۀ تحریر درآوردند. برای نمونه شیخ الاسلام تقی الدین السبکی، کتاب های مهمی هم چون «شفاء السِّقام فی زیارة خیرِ الأنام» و «الدُّرّة المُضیئة فی الرّد علی ابن تیمیّة» را نوشت. اما با توجه به گستردگی فتنۀ وهابی ها و خسارات فراوانی که تاکنون به جوامع اسلامی و بشری وارد شده است، به نظر می رسد این مقدار تلاش کافی نبوده و بر همۀ علمای اسلام، لازم است با بررسی و نقد دقیق این جریان خطرناک، علاوه بر مبارزه با افکار منحرفش، عموم مردم و مسلمانان را نیز، از خطر و پیامدهای وهابیت، آگاه سازند.
همچنین از مهم ترین مسائلی که از همان ابتدای پیدایش افکار تکفیری، ذهن جست و جو گر علمای بزرگ و آزاداندیش را به خودش جلب کرد، شباهت های فراوان جریان وهابیت تکفیری با خوارج است. علمای اسلام به روشنی دریافته بودند که بسیاری از مبانی و رفتارهای این دو جریان یکسان است و هر دو، شاخه های یک شجرۀ خبیثه هستند. شباهت های این دو جریانِ انحرافی آن قدر زیاد است که برخی علما، دست به نگارش کتاب مستقلی در این زمینه زده اند. برای نمونه عبدالله حسن باشا، از علمای اهل سنت، «صدق الخبر فی خوارج قرن الثانی عشر» را نوشته که در آن مفصلا به بررسی شباهت های دو جریان خوارج و وهابیت پرداخته است.
اگرچه تلاش علمای مذاهب اسلامی در تبیین شباهت های این دو جریان در خور تقدیر ویژه است اما با توجه به این که رشد افکار تکفیری در زمان ما و گستردگی فعالیت های تکفیری در بسیاری از کشورهای اسلامی و غیر اسلامی، سبب آشکار شدن زوایای جدیدی از این جریان شده و شباهت های جدیدی از این دو گرایش را روشن ساخته، به نظر می رسد که این موضوع نیاز به تحقیقات و بررسی های نو و جدیدتری دارد و لازم است که نوشته های جدیدی در این زمینه به رشتۀ تحریر در آید.
در این مقاله تلاش شده با بررسی دقیق تاریخ و کارکرد خوارج و وهابیت، مهم ترین شباهت های کلامی، رفتاری و ظاهری این دو جریان، ارائه گردد. امید است که این حرکت، با تلاش دیگر اندیشمندان اسلامی، روز به روز پربارتر گردد. پیش از ورود به بحث، لازم است چند اصطلاح که نقش اساسی در این مقاله دارد، توضیح داده شود.
«تکفیر»
در لغت: کفر در لغت به معنای پوشاندن است و هنگامی که گفته می شود «کفّره» به معنای «غطّاه» است. (الزمخشری، ص547، ریشۀ ک ف ر، 1979) اما تکفیر اگر نسبت به انسانی به کار رود به این معناست که به او نسبت کفر داده شده است. زمخشری می نویسد: «أکفَره و کفره: نسبه إلی الکفْر.» (ابن منظور، ج5، ص146، ریشۀ ک ف ر)
در اصطلاح: از دیدگاه اصطلاحی، تکفیر یعنی این که یک نفر از اهل قبله – کسانی که شهادتین را جاری ساخته و مسلمان هستند – کافر نامیده شود. محمود عبدالرحمان می نویسد: «التّکفیرُ: هو نسبة أحدٍ مِن أهل القبلةِ إلی الکفرِ.» (عبدالرحمان، ج 1، ص487، بی تا)
«خارجی» و «خوارج»
در لغت: از نظر لغوی، خارجی از ریشۀ «خرج» به معنای خارج شدن است. (الازهری، ج7، ص27، ریشۀ خ رج) خارجی منسوب به «خارج» است که اسم فاعل و به معنای خروج کننده است و در لغت به کسی گفته می شود که بر امام یا سلطان خروج کرده و بر ضدش قیام نماید. (ابراهیم انیس و دیگران، ج1، ص224، ریشۀ خ رج) هم چنین، این کلمه به فرقه ای در صدر اسلام اطلاق می شود که افکار خاص خودشان را داشته اند. (ابن منظور، ج2، ص251، ریشۀ خ رج) خوارج نیز، جمع خارجی است.
در اصطلاح: اما اصطلاحا، خوارج به کسانی گفته می شود که در صدر اسلام و پس از جنگ صِفّین، علیه امیرالمومنین علی (ع) خروج کرده و شمشیر کشیدند. امام (ع) در جنگ نهروان فتنۀ آن ها را خشکاند و بسیاری از ایشان را به قتل رسانید. از مهم ترین اصول فکری این فرقه می توان به تکفیر امام علی (ع) و عثمان به عفان و تکفیر مسلمین به صرف انجام گناهان کبیره اشاره کرد. (آمدی، ج5، ص72، 1423)
«وهابیت» و «وهابیت تکفیری»
«وهابیت» نام جریانی فکری- سیاسی است که در قرن اخیر ظهور کرده و پیرو برخی اندیشه های افراطی سده های سوم و چهارم اسلامی است؛ به این جریان «سلفیّه» نیز می گویند. بنیانگذارش شخصی موسوم به محمّد بن عبدالوهاب زادۀ عُیَینه، یکی از شهرهای صحرای معروف نجد، است که از تحجّر و خشونت بهره ای تام داشت. به پیروان این جریان «وهابی» گفته می شود. (آریا، ص11، بی تا) وهابیت تکفیری به شاخه هایی از جریان وهابیت گفته می شود که دیگر مسلمانان را تکفیر کرده و خونشان را مباح می دانند.
نمونه هایی از تصریح علمای اهل سنت به دنباله روی وهابیت تکفیری از خوارج
با بررسی تاریخچۀ وهابیت و تلاش علمای بصیر در مبارزه با این جریان، می بینیم که اندیشمندان اسلامی، از همان آغاز حرکت وهابیت، به شباهت های بسیار زیادی میان مبانی و کارکردهای وهابیت تکفیری و جریان خوارج، پی برده بودند. این برداشت علما، ریشه در روایات نیز داشت؛ زیرا در برخی از روایات، وهابی های تکفیری، خوارج آخرالزمان معرفی شده اند. در ادامه و پیش از شروع به بیان شباهت های این دو جریان انحرافی، برای نمونه، دیدگاه برخی از علمای اسلام دربارۀ این موضوع بیان خواهد شد.
دیدگاه علامه ابن عابدین
وی که از علمای بنام حنفی است در حاشیۀ رد المحتار می نویسد: «مطلب فی أتباع عبدالوهاب الخوارج فی زماننا قوله: «و یکفرون أصحاب نبیّنا» علمت أن هذا غیر شرط فی مسمی الخوارج بل هو بیان لمن خرجوا علی سیدنا علیّ رضی الله تعالی عنه و إلا فیکفی فیهم اعتقادهم کفر من خرجوا علیه کما وقع فی زماننا فی اتباع عبدالوهاب الذین خرجوا من نجد و تغلبوا علی الحرمین و کانوا ینتحلون مذهب الحنابلة لکنهم اعتقدوا أنهم هم المسلمون و أن من خالف اعتقادهم مشرکون و استباحوا بذلک قتل أهل السنة و قتل علمائهم.» (ابن عابدین، ج6، ص413، بی تا)
دیدگاه علامه صاوی
وی نیز که از علمای مشهور مصر است، در تفسیرش، ذیل آیۀ «الَّذِینَ کفَرُواْ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لهُم مَّغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کبِیر» (سورۀ فاطر، آیه ی7) می نویسد: «قیل: هذه الآیة نزلت فی الخوارج الذین یحرّفون تأویل الکتاب و السنة و یستحلون بذلک دماء المسلمین و أموالهم کما هو مُشَاهَدٌ الآن فی نَظَائِرهم و هم فرقة بأرض الحجاز یقال لهم الوهّابیّة یحسبون أنهم علی شیء ألا إنهم هم الکاذبون استحوَذَ علیهم الشیطانُ فأنساهم ذکرَ الله أولئک حزب الشیطان ألا إن حزب الشیطان هم الخاسرون نسأل الله الکریم أن یقطع دابرهم.» (الصاوی المالکی، ج5، ص77، بی تا)
دیدگاه شیخ احمد الطیب، شیخ الازهر
وی نیز در مصاحبه ای با شبکۀ «دریم»، به صراحت تکفیری ها را خوارج زمان نامیده است.[1]این ها تنها گوشه ای از موارد فراوانی است که علمای مسلمان در آن، وهابی ها را خوارج این دوران معرفی کرده اند و اگر خواسته باشیم همۀ آن چه را که آن ها در این زمینه بیان کرده اند، گردآوری کنیم، خودش کتاب مستقلی خواهد شد.
2- مهم ترین شباهت های خوارج و وهابیت تکفیری در مبانی و اصول فکری
2- 1- تکفیر اهل قبله و مباح شمردن خون مسلمانان
از مهم ترین مبانی فکری خوارج، تکفیر گویندۀ شهادتین و مباح شمردن خون و اموال مسلمانان بوده است! (البلاذری، ج2، ص137، بی تا؛ الطبری، ج4، ص40 و النووی، 1405؛ ج11، ص240، 1405) ابن اثیر در بارۀ صحابی پیامبر اسلام ص، سمرة بن جندب، این چنین نقل کرده است: «و کان شدیداً علی الخوارج و کان إذا أتی بواحد منهم قتله و یقول: شر قتلی تحت أدیم السماء؛ یکفِّرون المسلمین و یسفکون الدماء.» (ابن اثیر، ج2، ص528، 1417)
از جمله مواردی که خوارج آن را سبب تکفیر مسلمان می دانستند، انجام گناهان کبیره بود. حتی برخی از بزرگان اهل سنت نوشته اند که این گروه، به صرف انجام دادن گناه، اعم از کبیره و صغیره، مسلمانان را کافر می شمردند. (ابومنصور الماتریدی، ج1، ص328، بی تا) ابن بطال می نویسد: «... الخوارج الذین یکفرون أهل المعاصی من المؤمنین بالذنوب.» (ابن البطال، ج1، ص57)
از طرف دیگر، با بررسی عقائد علمای تکفیری، به دست می آید که این گروه نیز تکفیر مسلمان را جایز دانسته و بسیاری از اهل قبله را کافر یا مشرک می شمرند. این گروه با بهانه هایی هم چون توسل، تبرک، تقلید از مذاهب اربعه و... مسلمانان را در شمار کفار یا مشرکین به حساب می آورند. برای نمونه ابن تیمیة، کسانی از اهل سنت را که تقلید می کنند، کافر بر می شمارد!: «... کمن یتعصب لمالک أو الشافعی أو أحمد أو أبی حنیفة و یری أن قول هذا المعین هو الصواب الذی ینبغی اتباعه دون قول الإمام الذی خالفه فمن فعل هذا کان جاهلا ضالا بل قد یکون کافرا فإنه متی إعتقد أنه یجب علی الناس إتباع واحد بعینه من هؤلاء الأئمة دون الإمام الآخر فإنه یجب أن یُستتاب فإن تابَ و إلا قُتِلَ.» (ابن تیمیة، ج22، ص249، بی تا)
قنوجی نیز در کتابش، مقلدین را، مشرک برشمرده است! (القنوجی، ج1، ص140)
ابن تیمیه در جای دیگری، کسانی را که به قبور پیامبران (ع) و اولیاء متوسل می شوند، مشرک شمرده و می نویسد که باید توبه داده شوند و الا کشته می شوند! (ابن تیمیة، ج1، ص18، 1410)
جالب این جاست که همان گونه که خوارج برای تکفیر مسلمین، بهانه هایی هم چون انجام گناهان کبیره می آوردند، وهابی های تکفیری نیز با بهانه هایی هم چون استغاثه، تقلید و توسل مسلمانان را تکفیر می کنند. محمد بن عبدالوهاب، در جایی می نویسد که صرف شهادتین باعث نمی شود کسانی که توسل می کنند در اسلام داخل شوند و جان و مال این گروه با وجود شهادتین و اعلام اسلام، مباح است! : «أن إقرارهم بتوحید الربوبیة لم یدخلهم فی الإسلام و أن قصدهم الملائکة و الأنبیاء و الأولیاء یریدون شفاعتهم و التّقرب إلی الله تعالی بهم هو الذی أحل دماءهم و أموالهم.» (عبدالوهاب، ج1، ص154، بی تا)
العثیمین نیز، کسانی را که به رسول خدا (ص) متوسل شده یا استغاثه می نمایند، خارج از امت اسلام بر می شمارد! (العثیمین، ج2، ص160 و163، بی تا)
این ها تنها نمونۀ کوچکی از تکفیر مسلمانان توسط وهابی های تکفیری است که البته علمای اسلام نیز به این شباهت وهابیت با خوارج تصریح کرده اند. برای نمونه سلیمان بن عبدالوهاب به برادرش این چنین می گفت:
«کان أخوه سلیمان بن عبدالوهاب من أهل العلم فکان یُنکِر علیه إنکارا شدیدا فی کل ما یفعله أو یأمر به و لم یتبعه فی شیء ممّا ابتدعه و قال له یوما: کم أرکان الإسلام یا محمد بن عبدالوهاب؟ فقال: خمسة، فقال له: أنت جعلتها ستة السادس من لم یتبعک فلیس بِمُسلمٍ هذا عندک رکن سادس للإسلام.» (زینی دحلان، ص43، 1422)
حصنی دمشقی نیز، ضمن گمراه برشمردن ابن تیمیه، تصریح می نماید که دلیل گمراهی اش این است که برخی فرقه های مسلمین و افرادی مثل ابن عباس و ائمۀ اربعۀ اهل سنت را تکفیر می کرد! (الحصنی، ج1، ص64، بی تا) علامه صاوی نیز تصریح می نماید که وهابی ها، هم چون خوارج اهل قبله را تکفیر می کنند. (الصاوی، ج5، ص78، بی تا)
2- 2- تطبیق کردن آیات و روایاتی که در بارۀ کفار و مشرکین نازل شده بر مسلمانان
یکی دیگر از مبانی فکری خوارج، تطبیق آیات و روایاتی است که در بارۀ کفار نازل شده بود. بخاری در این زمینه می نویسد: «کان بن عُمَرَ یرَاهُمْ شِرَارَ خَلْقِ اللَّهِ وقال: إِنَّهُمْ انطَلَقُوا إلی آیات نزَلَتْ فی الْکفَّارِ فَجَعَلُوهَا علی الْمُؤْمِنِینَ.» (البخاری، ج6، ص2539، باب قتل الخوارج والملحدین بعد اقامة الحجة علیهم، 1407)
بسیاری دیگر از علمای اهل سنت نیز، این مبنای فکری خوارج را نقل کرده اند. (ابن عبدالبر، ج23، ص335، 1387؛ البغوی، ج10، ص233، 1403؛ الغرناطی، ج3، ص348، بی تا)
کسی که با نوشته های علمای وهابی -تکفیری آشنا باشد، به روشنی می بیند که کتاب هایشان پر است از تطبیق آیات و روایاتی که در بارۀ کفار نازل شده بر مسلمانان. برای نمونه ابن تیمیه، پس از تکفیر مسلمانان به دلیل توسل به پیامبر اسلام (ص) و اولیای الهی، شروع به استدلال به آیاتی می نماید که دربارۀ کفار و بت پرست ها نازل شده است. (ابن تیمیة، ج27، ص72، بی تا) محمد بن عبدالوهاب نیز، پس از اعلان کفر متوسلین، شروع به استدلال به آیات می نماید. (عبدالوهاب، ج1، ص69، بی تا) این مطلب آن قدر در نوشته هایشان فراوان است که بیش از حد شمارش می باشد. علاوه بر این که خود محمد بن عبدالوهاب به صراحت می نویسد که یکی از شبهات قبوریّین این است که وقتی آیه ای را بر آن ها تطبیق می نماییم، می گویند: این آیه دربارۀ کفار و بت پرست ها نازل شده. این گروه با این استدلال می خواهند قرآن را تعطیل کنند تا شامل خودشان نشود. (عبداللطیف، ج1، ص294–295، 1420)
2- 3- دار الکفر و دار الحرب اعلام کردن شهرهای اسلام
یکی دیگر از مبانی فکری خوارج این بوده که شهرهای اسلامی را شهر کفر و دارالحرب اعلام می کردند. ماوردی می نویسد: «أما الخوارج، فهم الخارجون عن الجماعة بمذهبٍ ابتدعوه و رأیٍ اعتقدوه... و أن دار الإسلام صارت بظهور الکبائر فیها دارَ کفرٍ و إباحةٍ.» (الماوردی، ج13، ص117) حلبی نیز همین مطلب را دربارۀ خوارج نقل کرده است. (الحلبی، ج3، ص89، 1400)
با بررسی مبانی وهابیت تکفیری، به دست می آید که پیروان این گروه نیز، به بهانه هایی هم چون عدم پیروی از وهابیت، شهرهای مسلمانان را دارالکفر و الحرب اعلام می کنند. برای نمونه در کتاب الجواهر المضیئة، که خود وهابی ها آن را چاپ و منتشر کرده اند، این چنین آمده است: «محمد بن عبدالوهاب، بنیان گذار فرقۀ وهابیت، در پاسخ به پرسش هایی که از او دربارۀ شهرهای کفر و شهرهای اسلام شده بود، نوشت: هر کسی که با او جنگیدیم، دعوتمان به او رسیده؛ بلکه آن چه می دانیم و اعتقاد داریم، آن است که دعوتمان به اهل «یمن»، «تهامه»، «مکه»، «مدینه»، «شام» و «عراق» نیز رسیده است و می دانند که ما به اخلاص در دین و عبادت خداوند دعوت می کنیم و اعتقاد بیش تر مردم، که شرک به خدا و درخواست از غیر خدا و کمک خواستن از غیر او در سختی ها و حاجت خواستن از آن ها و پناه گرفتن نزد آن هاست را، نهی می کنیم. ...چنین اشخاصی را دیگر پیش از جنگ لازم نیست دعوت به اسلام کنیم؛ بلکه پیغمبر (ص) بی هیچ خبری به بنی المصطلق حمله کرد و با اهل مکه نیز بدون هیچ بیم دادن یا دعوتی جنگید.» (ابابطین، ص574-575، 1349)
عبدالله حسن پاشا نیز، دومین شباهتی که میان خوارج و وهابیت بیان کرده است همین مطلب است: «الخوارج الاوّلون هولاء یعتبرون بلاد المسلمین دارَ حربٍ و بلادهم دارَ ایمان تجب الهجرةُ الیه و الوهابیون، هولاء یعتقدون نفس هذا الاعتقاد.» (حسن باشا، ص161، بی تا)
2- 4- جواز کشتن زنان و کودکان
بر اساس دین مبین اسلام و فتوای علمای مذاهب اسلامی، یکی از مواردی که اسلام نسبت به آن سخت گرفته، کشتن زنان و کودکان است؛ حتی اگر این زنان و کودکان از آن کفار حربی نیز باشند. بسیاری از علمای فریقین تصریح کرده اند که این کار جز در موارد بسیار شاذ، جایز نیست.[2] برای نمونه مالک بن انس می گوید: «فی قتل النساء و الصبیان فی أرض الحرب (قلت:) هل کان مالک یکره قتل النساء و الصبیان و الشیخ الکبیر فی أرض الحرب؟ قال: نعم.» (مالک بن انس، ج3، ص6، بی تا)
اما بر خلاف این اجماعِ مذاهب اسلامی، خوارج کشتن زنان و کودکان را جایز می شمردند. ابن سمعون می نویسد: «و [الخوارج] یَرَون قتلَ الأطفال.» (ابن سمعون، ج2، ص229، بی تا)
نشوان الحمیری و برخی دیگر از علماء نیز، همین مطلب را نقل کرده و به آن قتل زنان را نیز اضافه کرده است. [3]
از طرف دیگر عین همین مبانی را در میان وهابی های تکفیری نیز مشاهده می کنیم. ابن تیمیه، در منهاج السنة، با استدلال به روایت ضعیفی که بیهقی آن را نقل کرده و خودش در آن خدشه نموده، (البیهقی، ج9، ص84، 1414) استدلال کرده که هنگام حمله به شهری، برای فتح منازل، می توان زنان باردار! و بچه ها را کشت! (ابن تیمیة، ج8، ص302، 1406)
همچنین شورای دائمی فتوای عربستان، تصریح می نماید که زنان مسلمانی که به پیامبران (ع) و اولیای الهی متوسل می شوند، باید توبه داده شوند و اگر توبه نکنند، کشتنشان واجب است!: «اما من یستغِثن بالأموات فهن مرتدّات عن الاسلام یُرشَدنَ إلی التَّوحیدِ و یُعَلّمنَ العقیدةَ الصحیحةَ... فإن استَجَبنَ فالحَمدُ لِله و إلّا وَجَبَ عَلَی وَلی الأمرِ المُوَحِّدِ أن یَقتُلَهُنَّ فَلَسنَ کَالکِتابِیّاتِ بَل شَرٌّ مِنَ المُشرِکاتِ.» (الدویش، ص310، بی تا)
همچنین وهابی های تکفیری دست به ایجاد حدود شرعی جدیدی زده و بر اساسش، کشتن زنان و کودکان نابالغ را اجازه می دهند و بهترین دلیل بر این مساله، کلیپ هایی است[4] که خودشان در فضای مجازی پخش کرده اند. (ابوالقاسمی، ص49)
2- 5- به کارگیری ظواهر ابتدایی و غیر حجتِ برخی آیات قرآنی و روایات برای تکفیر مسلمین
از دیگر مبانی خوارج، عمل بی چون و چرا به برخی ظواهر ابتدایی قرآن و برخی روایات نبوی، ایجاد فتنه و کشتار بر اساس آن و تاویل های منحرف و مطابق سلیقۀ شخصی، نسبت به برخی دیگر از آن ها بود. برای نمونه برخی از آیات و روایاتی که خوارج بر اساس ظاهر ابتدایی شان عمل کرده یا به غلط تاویل برده اند، ارائه می گردد.
1- خوارج بر اساس ظاهر ابتدایی آیۀ «هو الذی خلقکم فمنکم کافر و منکم مومن» استدلال می کردند که خداوند متعال می فرماید: ما شما را خلق کرده و دو گروه قرار دادیم. گروهی کافر و گروهی دیگر مومن هستند و بر اساس این آیه، گروه سومی وجود ندارد؛ بنابراین، کسانی که مرتکب گناه کبیره می شوند باید داخل در یکی از این دو گروه باشند و چون ثابت شده که انجام دهندۀ کبیره مومن نیست، پس به ناچار کافر است!. (ابوسعدة، ص174)
2- خوارج به ظاهر ابتدایی روایت نبوی «من حلف بغیر الله فقد کفر او اشرک» استدلال کرده و می گفتند قسم خوردن به غیر خداوند گناه کبیره است و در این روایت صریحا اعلام شده که مرتکب آن کافر یا مشرک است و از این موضوع نتیجه گرفته می شود که اولا قسم خوردن به غیر خداوند شرک یا کفر است و ثانیا دیگر گناهان کبیره نیز باعث کفر یا شرک می گردد! (ابوسعدة، ص174)
اما از طرف دیگر، می بینیم که از اصول مسلم وهابیت تکفیری، که به شدت از آن دفاع کرده و دیگر مسلمانان را به دلیل تخطی از آن سرزنش می نمایند، همین عمل به ظواهر ابتدایی برخی آیات قرآنی و روایات است؛ مساله ای که باعث پدید آمدن بسیاری از برداشت های غلط وهابیت، هم چون تجسیم، تکفیر و کشتار مسلمانان شده است. برای نمونه، وهابی ها با عمل به ظواهر ابتدایی آیاتی هم چون «یدالله فوق ایدیهم» و «ان الله علی العرش استوی»، قائل به تشبیه خداوند متعال شده و سخنان بسیار سبک و تاسف باری را بر زبان رانده اند. برای نمونه، ابن القیّم الجوزیة، پس از نقل دیدگاه کسانی که می گویند: خداوند در همه جا، حضور دارد، می گوید که این دیدگاه باطل است و این چنین استدلال می نماید: «أ ما سمعوا الله عزوجل یقول: «و قال فرعون یا هامان ابن لی صرحاً لعلّی أبلغ الأسباب أسباب السماوات فأطلع إلی إله موسی و إنی لأظنه کاذباً» فدل علی أن موسی کان یقول: إلهی فی السماء و فرعون یظنه کاذباً.» (ابن القیم، ج13، ص21) ابن القیم، از ظاهر این آیه برداشت کرده که موسی (ع) گفته که خداوند در آسمان است و به همین دلیل فرعون می خواسته به آسمان برود تا ببیند آیا موسی (ع) راست می گوید یا خیر! بنابراین از خبر موسی (ع) معلوم می شود که خداوند در آسمان است نه در زمین! همچنین نوۀ محمد بن عبدالوهاب نیز، تصریح می نماید که بر اساس آیات قرآنی، خداوند در آسمان و بالای عرش است! (سلیمان بن عبدالله، ج1، ص227)
جالب این جاست که در برخی موارد، برداشت غلط وهابی ها از ظواهر ادله، کاملا همانند برداشت غلط خوارج است. برای نمونه، محمد بن عبدالوهاب از روایت «من حلف بغیر الله لقد کفر او أشرک»، دقیقا همان برداشت خوارج را می نماید: (ابوالقاسمی، ص43)
«و عن عمر بن الخطاب: أن رسول الله (ص) قال: (من حلف بغیر الله فقد کفر أو أشرک) رواه الترمذی و حسّنه و صحّحه الحاکمُ. فیه مسائل: ... الثالثة: أن الحلف بغیر الله شرک.» (عبدالوهاب، ج1، ص109–110، بی تا)
2- 6- جواز خروج بر حاکم
از دیگر مبانی خوارج، جواز خروج بر حاکم مسلمین است. ابومنصور البغدادی، این مبنا را از مبانی مشترک میان همۀ خوارج می داند: «ذکر الکعبی فی مقالاته أن الذی یجمع الخوارج علی افتراق مذاهبها... و وجوب الخروج علی الإمام الجائر.» (البغدادی، ج1، ص55، 1977) .همچنین شهرستانی می نویسد که یکی از اصول خوارج، خروج بر امام مسلمین است در صورتی که با حق واجبی مخالفت نماید. (الشهرستانی، ج1، ص115، 1404)
با بررسی مبانی و افکار وهابیت تکفیری، دقیقا همین مبانی را در میان برخی علمای وهابی نیز مشاهده می کنیم. برای نمونه محمد بن عبدالوهاب و محمد بن سعود، هنگامی که پیمان هم کاری بستند، بر ضد خلیفۀ عثمانی و حاکمان حجاز قیام کرده و بسیاری را قلع و قمع نموده و حکومت خودشان را تشکیل دادند. همچنین اوضاع کنونی سوریه و برخی کشورهای اسلامیِ دیگر و فتاوای جهادی علمای وهابی، به روشنی مبنای وهابی ها دربارۀ جواز خروج بر حاکم را نشان می دهد.
2- 7- دعوت به قیام و با فضیلت دانستن جهاد ولو این که با مسلمین باشد!
یکی دیگر از مبانی فکری خوارج، توجه ویژه به مسالۀ جهاد و اعتقاد به فضیلت فراوانش می باشد. طبری اعتقاد این گروه نسبت به کشته های نهروان و فضل جهاد با اهل قبله را این گونه نقل کرده است: «و کانت الخوارج یلقی بعضهم بعضها و یتذاکرون مکان إخوانهم بالنهروان و یرون أن فی الإقامة الغبن و أن فی جهاد أهل القبلة الفضل و الأجر.» (الطبری، ج3، ص174، بی تا) همین مطلب را ابوالفرج بن الجوزی نیز نقل کرده است. (ابن الجوزی، ج5، ص194، 1358)
تکفیری ها نیز، دقیقا همین دیدگاه را داشته و برای جهاد، جایگاه بسیار بلندی قائلند؛ ولو این که با اهل قبله و مسلمانان باشد. کافی است برای این موضوع به سخنان ابواسحاق حوینی، از علمای سرشناس وهابی مصر، توجه شود: «ما در زمان جهاد هستیم. جهاد در راه خدا، سایه اش را بر سر ما انداخته است. جهاد در راه خدا سودبخش است. صحابه در راه جهاد با یکدیگر مسابقه می دادند و این فقری که ما الان داریم، سببش ترک جهاد است!. چه اتفاقی می افتاد اگر هر سال جنگ می رفتیم؟!. آیا مردم بسیاری در زمین مسلمان نمی شدند؟ و هر کسی که این دعوت ما را قبول نمی کرد، با او می جنگیدیم و او را به اسارت می گرفتیم و اموال، فرزندان و زنانش را نیز می گرفتیم! و همۀ این ها ثروت می آورد. هر مجاهدی که از جنگ بر می گشت، جیبش پر از پول بود!. بر می گشت، درحالی که سه یا چهار غلام و سه یا چهار زن و سه یا چهار کودک به هم راه داشت!. ارزش هر کدام سیصد سکۀ نقره یا سکۀ طلا بود و اگر همۀ عمرش را تجارت می کرد، این قدر اموال به دست نمی آوردند!»[5]
2- 8- شبهه در مسالۀ شفاعت
از دیگر شباهت های هر دو گروه خوارج و وهابیت تکفیری، شبهه در موضوع شفاعت است. ناصر العقل، در این زمینه می نویسد: «خالفت فی ذلک [ای الشفاعة] الاباضیة، کسائر الخوارج، فقالت: ان الشفاعة لا تنال اصحاب الکبائر فی امة محمد ص... هذه المسالة تتفق فیها الاباضیة مع المعتزلة و سائر الخوارج.» (ناصر العقل، ص82، 1419) بسیاری دیگر از اندیشمندان اسلامی نیز، شبهه افکنی خوارج در مسالۀ شفاعت را نقل کرده اند. (النووی، ج3، ص35، 1392؛ الکتانی، ج1، ص235، بی تا؛ المبارکفوری، ج7، ص108)
اما شبهه در مسالۀ شفاعت، از مسائل بسیار مهم و جدی در مبانی فکری وهابیت تکفیری نیز می باشد، به گونه ای که این موضوع جزء مواردی شده که وهابیت را به آن می شناسند و تقریبا هیچ کتابی از کتاب هایشان خالی از شبهه در شفاعت نیست. ابوالقاسمی در این زمینه می نویسد: «وهابیون نیز با بهانه قرار دادن ظواهر برخی آیات قرآن کریم و روایات، طلب شفاعت از رسول خدا (ص) را شرک معرفی می کنند! به عنوان مثال، با استدلال به آیۀ «قُلْ أَ وَ لَوْ کانُوا لا یمْلِکونَ شَیئاً» و «قل لله الشفاعةُ جمیعاً»(زمر آیه ی43 و44) می گویند: «فالشفاعة لیست ملکاً لهم، فأنتم تطلبون منهم ما لا یملکون. «قُلْ لِلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعاً» إذاً تُطلب الشفاعة من الله سبحانه و تعالی، و لم تطلب من غیره.» (الفوزان، ج1، ص242، بی تا)
3- شباهت های ظاهری خوارج و وهابیت تکفیری
3- 1- شباهت در شعارها
معمولا یکی از مهم ترین علامت هایی که با آن یک گروه را می شناسند، شعارهایش است. از مهم ترین شعارهایی خوارج شعار «لَا حُکمَ إلّا للهِ» است. [6] این شعار آن قدر برای خوارج شناخته شده است که برخی گفته اند: دلیل این که آن ها را «المحکِّمة» نامیده اند، وجود همین شعار است. (ابن مزاحم، ج1، ص512) با بررسی شعارهای وهابیت تکفیری، به دست می آید که این شعارها به شدت شبیه شعار خوارج است. شعارهایی هم چون «لَا شَفاعَةَ إلّا لِلّهِ»، «لا یُتَوَسَّلُ إلّا بالله» و «لا یُستغاثُ إلّا بالله»، از مهم ترین شعارهایی است که وهابیت تکفیری سر می دهند.
همچنین امام علی ع، پس از شنیدن این شعار خوارج فرمودند که «این گفتار حقی است که از آن باطل اراده شده است. بله؛ حکمی نیست مگر برای خدا اما خوارج می گویند که اصلا کسی نمی تواند حکومت کند؛ درحالی که مردم به ناچار باید حاکمی، مومن یا فاجر، داشته باشند تا در سایۀ حکومتش مومن کارش را بکند و کافر نیز از زندگی بهره مند گردد و...»[7] دقیقا عین همین اشکال به شعارهای وهابیت تکفیری از قبیل «لا یتوسل الا بالله» نیز وارد است و این ها نیز همان خلط خوارج را مرتکب شده و تصور کرده اند که خداوند متعال، عالم را بدون در نظر گرفتن سیستم اسباب و مسببات خلق کرده و باید در همه چیز مستقیما به خداوند متعال رجوع کرد. بنابراین وهابی ها نیز شامل این کلام حضرت امیر (ع) می شوند و شعارهایشان عبارات حقی است که از آن باطل اراده شده است.
استفاده از شعارهای عوام فریبانه
همان گونه که خوارج شعارهایی هم چون «لا حکم الا لله» و «الرّواحَ الرَّواحَ إلَی الجَنَّةِ» (ابن قتیبة، ج1، ص121؛ الطبری، ج3، ص121، بی تا) سر می دادند که در ظاهر، برای عوام زیبا و مطابق فطرت است، وهابی های تکفیری نیز با شعارهایی هم چون توحید، مبارزه با شرک و جهل، دفاع از خداوند و... وارد صحنه شده و تلاش می کنند عوام را فریب داده و جذب کنند.
3- 2- تراشیدن سر (التحلیق و التسبید)
یکی از مهم ترین نشانه های ظاهری خوارج، تراشیدن سر بوده است. (النسایی، سنن الکبری، ج2، ص312، باب مَن شَهَرَ سَیفَهُ ثُمَّ وَضَعَهُ فی النّاسِ) تعصب خوارج بر این مساله تا جایی بوده که آن ها را بدنی نشانه می شناسند. جالب اینجاست که پیامبر اسلام (ص) هنگامی که از پیدایش خوارج خبر می دادند، یکی از علامت هایشان را تراشیدن سر بیان فرمودند. (النسایی، سنن الکبری، ج2، ص312، باب من شهر سیفه ثم وضعه فی الناس) ابن قدامه می نویسد: «روی عن النبی (ص) أنه قال فی الخوارج: سیماهم التحلیق فجلعه علامة لهم.» (ابن قدامة، ج1، ص65)
از طرف دیگر، وهابی های تکفیری نیز، بر تراشیدن سر اصرار داشته و آن را شعار و نشانۀ خود قرار داده بودند. احمد بن زینی دحلان می نویسد: «ففی قوله سیماهم التحلیق تصریح بهذه الطائفة لأنهم کانوا یأمرون کل من اتبعهم أن یحلق رأسه... و کان السید عبدالرحمان الأهدل مفتی زبید یقول لا حاجة إلی التألیف فی الرد علی الوهابیة بل یکفی فی الرد علیهم قوله صلی الله علیه و سلّم سیماهم التحلیق فإنه لم یفعله أحد من المبتدعة غیرهم.» (زینی دحلان، ص12– 13، 1422) خود محمد بن عبدالوهاب نیز، تصریح می کند که تراشیدن سر نزد ما رسم شده و جز نادان آن را ترک نمی نماید. (عباسی، ص92، 1394)
3- 3- پاچه های شلوار بسیار بالاتر از ساق پا
بر اساس روایتی که خطیب بغدادی نقل کرده، عایشه دربارۀ خوارج از رسول الله (ص) نقل می نماید که آن ها گروهی هستند که پاچه های شلوارشان را تا نیمۀ ساق بالا می کشند: «أزرهم إلی أنصاف سوقهم». (البغدادی، ج1، ص160، بی تا) همچنین دربارۀ یکی از سران خوارج نقل شده که دامن و پاچۀ شلوارش را بالا کشیده بود. (هرتلی، ص42)
دقیقا همین روش در میان وهابی های تکفیری نیز رایج است تا جایی که برخی از آن ها، از پوشیدن شلوار پرهیز کرده و شلوارک هایی می پوشند که تا نزدیک زانویشان است!
3- 4- چهرۀ مقدس مآب، دارای پینه و خشن
از دیگر نشانه های ظاهری خوارج چهره و زندگی بسیار مقدس مآبانه ای بوده و تا جایی که از شدت عبادت، پیشانی هایشان پینه بسته و صورتی خشن و خشک داشته اند. بر اساس تاریخ، هنگامی که ابن عباس، از طرف امام علی (ع) نزد خوارج رفت، آن ها را این گونه یافت: «فوجَّه [الامام علی ع] إلیهم عبدَالله بن العباس، ... فرأی منهم جِباهاً قَرِحَتْ لطول السجود و أیدیاً کثَفِناتِ الإبل و علیهم قمص مرْحَضة و هم مشمِّرون.» (ابن عبد ربه، ج2، (ص) 218) همچنین ابن ابی شیبة می نویسد: «بِشْرِ بن شغاف قال: سأَلَنِی عبدالله بن سَلاَمٍ عن الْخَوَارِجِ فَقُلْت لهم: أَطْوَلُ الناس صَلاَةً وَ أَکثَرُهُمْ صَوْمًا.» (ابن ابی شیبة، ج7، ص523، 1409)
دقیقا همین نشانه ها در وهابی های تکفیری نیز دیده می شود و بسیاری از آن ها دائما مشغول نماز و تلاوت قرآن هستند و روزی نیست تصاویر نمازهای طولانی شان پخش نشود. پیشانی برخی از وهابی ها نیز از شدت سجده، پینه بسته و صورت هایی خشن و خشک دارند. عبدالله حسن پاشا می نویسد: «الخوارج تقرحت جباهم من السجود و استفرغوا اوقاتهم فی العبادة و تلاوة القرآن و استحلوا قتل امیرالمومنین علی (ع) و الوهابیون یظهرون فرط النسک و التعبد و یستحلون قتال من یرفع صوته بتلاوة الاوراد و الاذکار.» (حسن باشا، ص161، بی تا)
4- مهم ترین شباهت های خوارج و وهابیت در کارکردها و رفتارها
در دو فصل پیشین، شباهت های این دو جریان در مبانی فکری و نشانه های ظاهری بررسی گردید. در این فصل به بررسی شباهت هایشان، در رفتارها و کارکردها خواهیم پرداخت. مراد از این فصل، گردآوری مواردی است که در آنها، رفتار و عمل کرد وهابیت تکفیری، شبیه خوارج است؛ چه این که این رفتارها، ریشه در مبانی فکری شان داشته باشد و چه نداشته باشد. برای نمونه هر دو گروه، موضع گیری های سیاسی متناقضی دارند ولی این موضوع مبنای فکری این گروه ها نیست. یعنی این گونه نیست که خودشان آن را جزء اصول فکری و مبانی اعتقادی شان بیان کرده باشند؛ بلکه اگر به آن ها گفته شود که شما سیاست های متناقضی دارید، ناراحت نیز می شوند. البته لازم به ذکر است که شباهت های این دو جریان در رفتارها و کارکردها بسیار زیاد است و از آن جا که این مقاله گنجایش بررسی همۀ آن ها را ندارد، به مهم ترینشان اشاره می شود.
4- 1- قساوت قلب و کشتار وحشیانۀ مردم
یکی از مهم ترین رفتارهای خوارج، کشتار وحشیانۀ مردم بوده است. برای نمونه، بسیاری از علما، جریان رفتار خوارج با عبدالله بن خباب بن الارت و همسر باردارش را نقل کرده اند. خوارج پس از این که راه را بر این صحابی رسول خدا (ص) بستند، او را به کنار رودخانه برده و سرش را بریدند، سپس شکم همسرش را پاره کرده و او و کودک در شکمش را نیز به قتل رساندند. : (ابن سعد، ج 5، ص245؛ ابن ابی شیبة، ج7، ص555، 1409) بلاذری این جریان را این گونه نقل می کند: «و کان الخوارج الذین قدموا من البصرة مع مسعر بن فدکی استعرضوا الناس فی طریقهم، فإذا هم برجل یسوق بامرأته علی حمار له، فدعوه و انتهروه و رعبوه و قالوا له: من أنت؟ فقال: رجل مؤمن قالوا: فما اسمک؟ قال: أنا عبدالله بن خباب بن الأرت صاحب رسول الله ص. فکفوا عنه، ثم قالوا له: ما تقول فی علی؟ قال: أقول: إنه أمیر المؤمنین و إمام المسلمین... فقالوا: و الله لنقتلنک قتلة ما قتلها أحد، و أخذوه فکتفوه ثم أقبلوا به و بامرأته و هی حبلی.» (البلاذری، ج1، ص343، بی تا)
با بررسی رفتار وهابی های تکفیری، همین سیره وحشیانه را در پیروان این گروه نیز می توان یافت. (القحطانی، ص163 تا 223، بی تا؛ عباسی، ص135 تا 156، 1394) برای نمونه در جریان حملۀ وهابی ها به شهر طائف، آن ها بسیاری از مردم اعم از زن و مرد و پیر و جوان را کشتند و حتی بر کودکان نیز رحم نکرده و بسیاری از آن ها را، در آغوش مادرشان، از دم شمشیر گذراندند. جمیل صدقی زهاوی، در این زمینه، می نویسد: «از زشت ترین کارهای وهابی ها در سال 1217ق، قتل عام مردم طائف است که بر کوچک و بزرگ رحم نکردند، نوزاد شیرخواره را بر روی سینۀ مادرش سر بریدند. گروهی را که در مسجد مشغول نماز بودند به قتل رساندند و کتاب هایی که در میانشان بخاری و مسلم بود، در کوچه و بازار افکنده و پایمال کردند.» (صدقی زهاوی، ص18تا20 ، بی تا)
همچنین اگر نگاهی به چگونگی کشتار مسلمانان در عراق و سوریه بیندازیم، به روشنی قساوت قلب و بی رحمی گروه های تکفیری دیده خواهد شد. برای نمونه می توان به زنده سوزاندن مسلمانان و حتی اهل سنتی همچون خلبان اردنی و کشتار وحشیانۀ نزدیک به دو هزار دانشجوی جوان اسپایکر عراق اشاره کرد. همچنین عبدالله القحطانی، فهرستی از علمای اهل سنت حجاز را آورده است که وهابی ها در نهایت قساوت، آن ها را به خاک و خون کشیدند. (القحطانی، ص181بی تا)
4- 2- توهین به امام علی (ع) و دشمنی و کینۀ خاص نسبت به شیعیان ایشان
یکی از مهم ترین رفتارهای خوارج، تکفیر و خروج بر امام متقیان علی (ع) و دشمنی با شیعیان و محبان آن حضرت است. بسیاری از علما، تکفیر و دشمنی خوارج با امام علی (ع) را نقل کرده اند. (ابن سمعون، ص2، ص229، بی تا؛ الآبی، ج5، ص153، 1424) همچنین نقل کرده اند که خوارج دشمنی فراوانی نسبت به شیعیان و محبین آن حضرت داشتند. برای نمونه می توان ماجرای کشتار بی رحمانۀ عبدالله بن خباب را نام برد که پس از آگاهی خوارج از محبتش نسبت به امام علی علیه السلام (ع) اتفاق افتاد. (ابن قتیبة، ج1، ص119، بی تا؛ الشیبانی، ج3، ص218) ماوردی می نویسد: «فقالوا [الخوارج]: ما تقول فی علی بن أبی طالب فقال [عبدالله]: أمیرالمؤمنین و سید المتقین فعمدوا إلیه فذبحوه.» ( الماوردی، ج13، ص119)
از طرف دیگر با بررسی رفتار وهابی های تکفیری، همین رفتار را در میان برخی بزرگان و پیروان این جریان نیز، می بینیم. ابن حجر عسقلانی نقل می کند در دادگاهی که علمای مذاهب اربعه برای ابن تیمیه برگزار کردند، یکی از جرائمش، نفاق بود؛ به این دلیل که ابن تیمیه، به حضرت علی (ع)، توهین می کرد: «و منهم من ینسبه إلی النّفاق لقوله فی علی [ع] ما تقدم و لقوله إنه کان مخذولا حیث ما توجه و إنه حاول الخلافة مرارا فلم ینلها و إنما قاتل للرئاسة لا للدیانة و لقوله إنه کان یحب الرئاسة.» (العسقلانی، ج1، ص181، 1392)
ابن تیمیه همچنین تصریح می کند که بسیاری از صحابه و تابعین، با امام علی (ع) دشمن بوده و دشنامش می دادند!: «أبوبکر و عمر فان عأمة الصحابة و التابعین کانوا یودونهما و کانوا خیر القرون و لم یکن کذلک عَلِیّ فان کثیرا من الصحابة و التابعین کانوا یبغضونه و یسبونه و یقاتلونه!» (ابن تیمیة، ج7، ص137 – 138، 1406)
ابن تیمیه همچنین، دشمنی بسیار آشکاری با شیعیان و محبین امام علی (ع) دارد. وی در جایی، تصریح می نماید که شیعیان فرزندان زنا هستند! (ابن تیمیه، ج35، ص141) عین همین سخن را محمد بن عبدالوهاب نیز گفته است. (عبدالوهاب، ج1، ص42، بی تا) همچنین ابن تیمیه قتل شیعیان را واجب دانسته و با کافر نامیدن شیعیان، (عبدالوهاب، ج28، ص484، بی تا) تصریح می نماید که شیعیان، احق به قتل نسبت به خوارج هستند! (ابن تیمیه، ج28، ص477 تا 483)
4- 3- کشتار حجاج خانۀ خدا و هتک حرمت حرم الهی
یکی از رفتارهایی برخی فرق خوارج، حمله به حجاج خانۀ خدا، کشتن برخی از حجاج و هتک حرمت حرم الهی است. برای نمونه کمال الدین السیواسی دربارۀ فرقه ای از خوارج، می نویسد: «القرامطة و هم طائفة من الخوارج... کانوا یترصدون للحجاج و قد هجموا فی بعض السّنین علی الحجیج فی نفس مکة فقتلوا خلقا کثیرا فی نفس الحرم و أخذوا أموالهم و دخل کبیرهم بفَرسه فی المسجد الحرام و وقعت أمور شنیعة.» (السیواسی، ج2، ص418، بی تا)
این مطلب را برخی دیگر از بزرگان اهل سنت نیز نقل کرده اند. (ابن عابدین، ج2، ص463؛ ابن نجیم، ، ج2، ص338، بی تا) اما اگر تورقی در تاریخ سیاه وهابیت بکنیم، به پرونده ای قطور از هتک حرمت به بیت الله الحرام و قتل و کشتار حجاج می رسیم. برای نمونه، در ابتدای حکومت وهابی ها، برایشان سوال بود که آیا مکه نیز دارالحرب است یا خیر! در پایان مفتی های وهابیت به این نتیجه رسیدند که مکه نیز دارالحرب است. (عباسی، ص97، 1394) احمد بن زینی دحلان، می نویسد که وهابی ها، مکه را مدتی طولانی محاصره کردند تا جایی که اهالی اش، مجبور به خوردن گوشت سگ شدند! (زینی دحلان، ص118، 1422)[8]
4- 4- تلاش برای برده گرفتن زنان و کسب غنائم
یکی دیگر از رفتارهای خوارج، علاقۀ شدید به برده گرفتن کسانی است که با آن ها در جنگ بودند؛ ولو این که آن افراد از مسلمانان باشند. (ابن ابی شیبة، ج7، ص553، 1409) همچنین خوارج تلاش زیادی برای گردآوری غنائم داشتند. (السیواسی، ج2، ص418، بی تا) این جریان تا جایی بود که خوارج اعتراض کردند که چرا امام علی ع، در جنگ جمل، زنان و اموال را به غنیمت نگرفته و تقسیم نکرده است. ابن عباس در پاسخشان گفت: «و أما قولکم قاتل و لم یسب و لم یغنم أ فتسبون أمکم عائشة تستحلون منها ما تستحلون من غیرها و هی أمکم فإن قلتم إنا نستحل منها ما نستحل من غیرها فقد کفرتم و ان قلتم لیست بأمنا فقد کفرتم ... .» (النسایی، ج1، ص200، ذکر مناظرة عبد الله بن عباس الحروریة، 1406)
همانگونه که آشکارست، خوارج آن قدر برایشان موضوع گرفتن برده و گردآوری غنائم مهم بود که آن را یکی از دلایل خروجشان بر امام علی (ع) بر می شمردند.
در مقابل، وهابی های تکفیری نیز علاقۀ شدیدی به برده گرفتن زنان و گردآوری غنائم دارند. پیش از این سخن ابواسحاق جوینیِ نقل شد که در آن مردم را به برده داری و گردآوری غنائم تشویق می کرد. همچنین جبرتی نقل می نماید که وهابی ها هنگام تسلط بر طائف، بسیاری از مردم را کشته و جمعی از زنان و کودکان را به بردگی گرفتند. (جبرتی، ج3، ص409، بی تا) همچنین وهابی ها برای به غنیمت گرفتن النگوهای زنان مسلمان، دستشان را قطع می کردند: «قتلوا و ذبحوا الرجال و النساء و الأطفال و الصلحاء عمدوا إلی قطع أیدی النساء لانتزاع الحلی منها.» (القحطانی، ص180، بی تا)
رفتار تکفیری ها با اموال مردم در دو کشور سوریه و عراق و به بردگی گرفتن زنان، به خصوص زنان ایزدی و فروختنشان به شیوخ کشورهای خلیج، یکی دیگر از مواردی است که حرص این گروه در این مساله را نشان می دهد.
4- 5- تهدید و توهین به مردم
از دیگر رفتارهای خوارج تهدید و توهین مردم بوده است. ابن ابی الحدید نقل می نماید که خوارج مردم را تهدید به قتل می کردند: «کانت الخوارج فی أول ما انصرفت عن رایات علی علیه السلام تهدد الناس قتلاً.» (ابن ابی الحدید، ج2، ص157) همچنین ابن سعد نقل می نماید که خوارج راه را بر مردم بسته و متعرض آن ها می شدند. (ابن سعد، ج3، ص32، بی تا)
عین همین رفتار را در وهابی های تکفیری نیز شاهد هستیم. نویسندۀ کتاب هولاء هم الخوارج، فصلی به نام «انهم قطاع طریق» باز کرده و فهرستی از مواردی که وهابی ها راهزنی کرده اند، ارائه نموده است. (القحطانی، ص165– 168، بی تا) همچنین از رفتارهای همیشگی وهابی ها این بوده که مخالفین و دشمنانشان را تهدید به حمله و کشتار می کرده اند. این رفتار را به روشنی می توان در رفتار وهابی ها و سیاست مداران سعودی و همچنین فیلم ها و تصاویر وهابی های تکفیری سوریه و عراق مشاهده کرد؛ تا جایی که سران وهابی های تکفیری فیلم ها و صداهایی ضبط کرده و در آن پیروان دیگر مذاهب را که با آن ها مخالف هستند، تهدید به ذبح و به اسارت گرفتن زنان و کودکانشان می نمایند.
4- 6- بی احترامی نسبت به صحابه، بزرگان دین و علمای اسلام
از مهم ترین رفتارهای خوارج، که می توان ادعا کرد که بیشتر محدثین و تاریخ نگاران آن را نقل کرده اند، بی احترامی به بزرگان اسلام و اعلام صحابه و تابعین بوده است. پیش از این گذشت که خوارج، امام علی (ع) را تکفیر و به ایشان توهین و سب می کردند. [9]همچنین گذشت که صحابی رسول خدا ص، عبدالله بن خباب را پس از توهین و ناسزا کشتند. همچنین خوارج از خلیفۀ سوم، اظهار تنفر و بی زاری می نمودند. (الآبی، ج5، ص153، 1424) آن ها همۀ کسانی را که با امام علی (ع) بودند، تکفیر می کردند(ابن قتیبة، ج1، ص120؛ الشیبانی، ج3، ص219، 1415) و روشن است که در میان یاران امام علی ع، دو سید جوانان بهشت و جمعی از صحابه و تابعین حضور داشتند.
با بررسی رفتار وهابیت تکفیری، همین برخورد را نسبت به بزرگان دین، شاهد هستیم. پیش از این گذشت که ابن تیمیة به امام علی (ع) توهین می کرده است. همچنین ابن حجر عسقلانی نقل می نماید که ابن تیمیة خلیفۀ سوم را متهم به زراندوزی می کرد و نیز می گفت که چون خلیفۀ اول در دوران پیری ایمان آورده، ایمانش فایده ندارد! (العسقلانی، ج1، ص181، 1392) همچنین وهابی ها فراوان، به ائمۀ چهارگانۀ اهل سنت و بزرگانشان، توهین کرده اند. محمد الغزالی در کتابش از احمد الفقی، رهبر سابق سلفی های مصر، نقل کرده که او قسم بر کفر ابوحنیفه می خورد! (الغزالی، ص53-54، 1405) همچنین محمد بن عبدالوهاب و ابن تیمیه، فخر رازی را مرتد می شمرند. (عبدالوهاب، ص222، بی تا؛ ابن تیمیة، ج13، ص180) ابن عثیمین نیز، حکم به اهل سنت نبودن نووی و ابن حجر عسقلانی داده است. (العثیمین، ج8، ص42 و43) همچنین شمس سلفی افغانی، خلیل احمد سهارنپوری را اهل خرافه و بدعت گزار می داند! (الافغانی، ص370، بی تا)
4- 7- نماز نخواندن پشت سر مسلمانانی که دیدگاه آن ها را ندارند
از دیگر خصوصیات رفتاری خوارج این بود که به غیر خودشان اقتدا نمی کردند؛ (الشافعی، ج4، ص217، 1393؛ ابن ابی یعلی، ، ج1، ص371) نووی می نویسد: «الخوارج صنف من المبتدعة یعتقدون أن من فعل کبیرة کفر وخلد فی النار ویطعنون لذلک فی الأئمة ولا یحضرون معهم الجمعات والجماعات.» (النووی، ج10، ص51، 1405)
دقیقا همین رفتار در وهابی های تکفیری نیز قابل مشاهده است و از آن جا که شیعیان را مشرک و فرقه های اهل سنت را بدعت گزار می دانند، حاضر به اقتدا به آن ها نیستند. برای نمونه محمدبن ابراهیم آل الشیخ، در فتاوایش، در پاسخ به پرسشی دربارۀ امامت اشاعرة می نویسد: «لا یجوز تقدیم مبتدع اماما فی الصلاة.» (عبدالرحمن، ج2، ص298، 1399)
4- 8- مخالفت با سنت و روایات پیامبر اسلام ص
از دیگر خصوصیات رفتاری خوارج و وهابیت تکفیری، مخالفت با سنت و روایات پیامبر اسلام (ص) است. برای نمونه پیش از این گذشت، که خوارج برخلاف سیره و سنت پیامبر خدا ص، تکفیر اهل قبله را جایز می دانستند. همچنین گذشت که بر خلاف سنت، کشتن زنان و کودکان را اجازه می دادند. همچنین در کتاب های روایی شیعه و اهل سنت، تعداد فراوانی روایت وجود دارد که در فضیلت و مقام والای امام علی (ع) وارد شده؛ تا جایی که صحیح مسلم داشتن محبت حضرت علی ع، نشانۀ ایمان و بغضشان نشانۀ نفاق معرفی شده است: «... قال علِی: وَالَّذِی فلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ إنه لَعهْدُ النبی الْأُمِّی (ص) إلی أَنْ لَا یحِبَّنِی إلا مُؤْمِنٌ ولا یبْغِضَنِی إلا مُنَافِقٌ.» نیشابوری، ج1، ص86، بَاب الدَّلِیلِ علی أَنَّ حُبَّ الْأَنْصَارِ وَعَلِی رضی الله عنه من الْإِیمَانِ وَعَلَامَاتِهِ وَبُغْضِهِمْ من عَلَامَاتِ النِّفَاقِ، بی تا؛ ابن ماجه، ج1، ص42، باب فَضْلِ عَلِی بن أبی طَالِب) اما خوارج با پشت سرانداختن همۀ این روایات، معتقد به کفر و گناه کاری امام علی (ع) شدند و به صورت عملی، با سنت پیامبر اسلام (ص) و روایاتشان مخالفت کردند.
با بررسی رفتار وهابیت نیز، می بینیم که آن ها نیز بر خلاف سنت پیامبر (ص) اقدام به تکفیر اهل قبله و کشتن زنان و کودکان می کنند. همچنین عبدالله حسن پاشا در کتابش، ده مورد از مواردی را که وهابی ها با روایات پیامبر (ص) مخالفت کرده اند، برشمرده است. (حسن باشا، ص163-168، بی تا) برای نمونه بخاری نقل کرده که پیامبر اسلام (ص) از دعا برای نزول برکت در نجد، پرهیز کرده و فرمودند که آن جا محل زلزله ها و فتنه هاست و از آن، قرن شیطان ظهور می کند. (البخاری، ج1، ص351، باب ما قِیلَ فی الزَّلَازِلِ وَالْآیاتِ، 1407) اما وهابی ها برخلاف این فرمایش ایشان، معتقد بودند که یمن و شام مقر شرک و قبرپرست هاست و نجد دارالایمان است که باید به آن هجرت کرد. (حسن باشا، ص163-168، بی تا)
4- 9- کشتار مردم برای رضای خدا و پذیرش مرگ با آغوش باز
خصوصیت دیگر خوارج این است که برای رضای خداوند مسلمانان را تکفیر کرده و می کشتند. برای نمونه، هنگامی که عبدالرحمن بن ملجم، با شمشیرش بر فرق مبارک امام علی (ع) زده و ایشان را به شهادت رساند، خوارج اشعاری در تجلیل از این کار ابن ملجم سرودند و شخصی به نام عمران، این چنین گفت: «یا ضربة من کریم ما أراد بها***إلا لیبلغ من ذی العرش رضوانا» (الاصفهانی، ج18، ص117، بی تا؛ ابن حزم، ج10، ص484) همچنین گروهی از علمای اهل سنت نقل کرده اند که خوارج دوست داشتند که به آن ها «شراة» گفته شود؛ زیرا معتقد بودند که مصداق آیۀ «ومن الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله» هستند. (حسن باشا، ص163-168، بی تا)
دقیقا همین رفتار در وهابی های تکفیری نیز دیده می شود و بسیاری از ایشان، برای رضای خداوند به خود بمب بسته و میان زنان و کودکان بی گناه منفجر می کنند. جالب این جاست که منابع امنیتی عراق، سوریه و... نقل می کنند که برخی تکفیری هایی که در حین عملیات انتحاری دستگیر شده اند، از این که نتوانسته اند به بهشت بروند، ناراحت بوده و به شدت گریه می کرده اند.
4- 10- برداشت غلط از امر به معروف و نهی از منکر
از دیگر رفتارهای مشترک میان دو جریان، برداشت غلط و ابزاری از امر به معروف و نهی از منکر است. خوارج، برای تکفیر و مبارزه با امام علی (ع) و جنگ با سپاه اسلام، به این دو فریضه استناد می کردند. (ابن قتیبة، ج1، ص113؛ الآجری، ج1، ص325، 1420) ابن حزم الظاهری، می نویسد: «وذهبت ... جمیع الخوارج... إلی أن سل السیوف فی الأمر بالمعروف والنهی عن المنکر واجب إذا لم یمکن دفع المنکر إلا بذلک.» (ابن حزم، ج4، ص132، بی تا)
همچنین بسیاری از علمای اهل سنت نقل کرده اند که خوارج در اجتماعاتشان به این دو فریضه استناد کرده و از یک دیگر می خواستند که جنگ با امام علی (ع) و جانفشانی در راه اقامۀ این فریضۀ الهی را به خاطر زندگی دنیوی ترک نکنند! (الامامة والسیاسة، ج1، ص113، بی تا؛ البلاذری، ج1، ص341، بی تا)
همین برداشت های غلط و ابزاری از این دو فریضۀ اسلامی، در رفتار و برخورد وهابی های تکفیری نیز دیده می شود. برای نمونه آن ها منطقه ای در پایین قبرستان بقیع، به نام قسمت امر به معروف و نهی از منکر ایجاد کرده اند و معمولا تنها استفاده اش، دستگیری و بازجویی از مسلمانانی است که در حرم نبوی یا قبرستان بقیع، خلاف اعتقادات وهابیت رفتار می کنند و مثلا به پیامبر اسلام (ص) یا اولیای الهی متوسل می شوند. همچنین بسیاری از جنایات وهابی ها در حجاز هم چون کشتار بی رحمانۀ مردم نجد، طائف و... به بهانۀ جلوگیری از منکرات به خصوص شرک بوده است. همچنین بسیاری از آن ها در سوریه، عراق و... به همین فریضه استناد کرده و مشغول خون ریزی و فتنه گری هستند و به تصور خودشان دارند جلوی منکرات اهل شرک را می گیرند.
4- 11- واداشتن دیگران به توبه و پیروی از خودشان
از دیگر رفتارهای خوارج این بوده که همۀ کسانی را که پیروشان نبودند، گناه کار دانسته و دستور به توبه و پیروی از خودشان می دادند. این رفتار تا جایی پیش رفته بود که امیرمومنان علی (ع) را نیز، دستور به توبه و پیروی از خودشان می دادند. (الطبری، ج3، ص117، بی تا؛ ابن الجوزی، المنتظم، ج5، ص132، 1358) همین رفتار دقیقا در وهابی های تکفیری نیز دیده می شود و کتاب هایش پر است از این که مسلمانانی را که اعتقاد وهابیت را ندارند، باید توبه داد و الا کشته می شوند! (عبدالرحمن بن محمد، ج9، ص253، بی تا؛ العثیمین، ج2، ص231، بی تا) برای نمونه ابن تیمیه دربارۀ متوسلین، می نویسد: «فصل: حکم من یأتی إلی قبر نبی أو صالح ویسأله ویستنجد به وأما من یأتی إلی قبر نبی أو صالح أو من یعتقد فیه أنه قبر نبی أو رجل صالح ولیس کذلک و یسأله ویستنجده فهذا علی ثلاث درجات أحدهما أن یسأله حاجته مثل أن یسأله أن یزیل مرضه أو مرض دوابه أو یقضی دینه أو ینتقم له من عدوه أو یعافی نفسه وأهله ودوابه ونحو ذلک مما لا یقدر علیه إلا الله عز وجل فهذا شرک صریح یجب أن یستتاب صاحبه فإن تاب وإلا قتل!» (ابن تیمیة، ج1، ص18، 1410)
4- 12- فتنه گری و از بین بردن سرمایه های جامعۀ اسلامی
از دیگر رفتارهای خوارج، فتنه گری و به هدر دادن سرمایه های جامعۀ اسلامی بوده است. برای نمونه همین بس که آن ها سرمایه ای گران قدر را که از کودکی در دامان پیامبر خدا ص، بزرگ شده و یار و یاور پیامبر (ص) بود، کشته و جامعه را از وجود پربرکتش محروم ساختند. همچنین شخصیت های بزرگی هم چون عبدالله بن خباب نیز به دست همین گروه کشته شدند. فتنه و جنگ با امیرالمومنین (ع) نیز که منجر به کشته شدن هزاران نفر و نابودی بخش زیادی از سرمایه و بیت المال مسلمین شد، بخش دیگری از فتنه انگیزی این گروه بود. همچنین خوارج مردم را تهدید کرده و راه را بر ایشان می بستند.
با بررسی رفتار وهابی های تکفیری، می بینیم که همین رفتار در آن ها نیز دیده می شود. با اندک مراجعه به کتاب هایی که رفتار این گروه در عربستان، عراق و... را ثبت کرده، به روشنی فتنه گری این جریان و سرمایه ای که از مسلمین بر باد دادند، آشکار می گردد. برای نمونه، عبدالله پاشا، دربارۀ فتنه گری وهابی ها در طائف را می نویسد: «ولما دخلوا الطائف قتلوا الناس قتلا عاما واستوعبوا الکبیر والصغیر والمامور والامیر والشریف والوضیع وصاروا یذبحون الطفل الرضیع ویصعدون البیوت یخرجون من تواری فیها فیقتلونهم ووجدوا جماعة یتدارسون القرآن فقتلوهم عن آخرهم... ثم خرجوا الی الحوانیت والمساجد وقتلوا من فیها وکانوا یقتلون الرجل فی المسجد وهو راکع او ساجد فلم یبق من اهل الطائف الا شرذمة.» (ابن تیمیة، ج1، ص133 -134، 1410)
همچنین عبدالله القحطانی نیز در فهرستی طولانی از فتنه گری وهابی ها بیان می کند که آن ها هنگامی که به وادی صفراء در حجاز رسیدند، بسیاری از مردم را کشته و خانه و سرمایه یشان را نابود کرده و حتی نخل ها را بریدند! (القحطانی، ص176، بی تا)
4- 13- کشتن مسلمان و امان دادن به غیر مسلمان
خوارج مسلمانان را به راحتی کشته و در جامعۀ اسلامی ایجاد جنگ و درگیری می کردند؛ درحالی که به نصرانی ها و یهودی ها امان داده و حتی خسارت کشتن خوک مسیحی، را پرداخت می کردند. (طبری، ج3، ص119، بی تا) برای نمونه ابن عبد ربه می نویسد که خوارج، به دو نفر که یکی مسلمان و دیگری مسیحی بود، برخوردند و مسلمان را کشته و مسیحی را رها کردند!1 مغربی نیز، نقل می نماید که خوارج به دو نفر رسیده و از دینشان سوال کردند، یکی پاسخ داد که مسلمان است و خوارج او را با شمشیر قطعه قطعه کردند! دیگری جواب داد که یهودی است، آن ها رهایش کردند! (المغربی، ج1، ص24)
با بررسی رفتار وهابی های تکفیری، عین همین موضوع را در رفتارشان می توان دید. وهابی هایی که به شهرهای اسلامی هم چون مکه، مدینه، طائف و... حمله کرده ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج2، ص219- شبیه همین مطلب را ابن ابی الحدید نیز در شرح نهج البلاغة ج2، ص164 نقل کرده است.
و در این حمله ها، ده ها هزار نفر از مسلمانان اهل سنت و شیعه را کشتند، تاکنون حتی یک مورد نیز دیده نشده که به جنگ با غیرمسلمانان پرداخته باشند!. وهابیت، نه تنها با دشمنان اسلام جنگی ندارند، بلکه در جریان جنگ چچن، امامان جماعات و مسلمانان را از دعا برای پیروزی مسلمین منع کردند! (ابوالقاسمی، ص35) همچنین وهابی ها حمایت از حزب الله لبنان در جنگ با اسراییل، هم کاری با حزب الله و دعا برای آن ها را حرام اعلام کرده بودند. [10]در حال حاضر نیز، به روشنی می بینیم که وهابی ها در حال کشتار مسلمانان در سوریه و دیگر کشورهای اسلامی هستند، درحالی که رژیم صهیونیستی در کنار گوششان است و نه تنها هیچ اقدامی در برابر غاصبین قبلۀ اول مسلمانان انجام نداده اند، بلکه با آن ها هم کاری نزدیکی نیز دارند.
4- 14- فقه ناقص و قاصر
خصوصیت دیگر رفتاری خوارج، فقه قاصر و فهم ناقص فقهی شان است. تاکنون موارد متعددی هم چون تکفیر اهل قبله، کشتار مسلمانان، فتنه گری و... گذشت که نشان از فقه قاصر این جریان دارد. برای نمونه هنگامی که خوارج عبدالله بن خباب و همسر باردارش را وحشیانه کشتند، یکی از خوارج خرمایی را از روی زمین برداشت و دیگران، به دلیل حق الناس بودن، او را از خوردنش نهی کردند! (البلاذری، ج1، ص343، بی تا؛ ابن الجوزی، ج5، ص132، 1358) این جریان نشان از نهایت نقصان در فهم فقهی این گروه دارد. فقهی که اجازه می دهد خون مسلمان ریخته شود اما خرمایی به ناحق خورده نشود! محمد ابوسعدة در کتابش، نقصان فقهی خوارج را مفصلا بررسی کرده است. (ابوسعدة، ص108-121) از طرف دیگر ما همین نقصان و کج فهمی فقهی را در وهابی های تکفیری نیز مشاهده می نماییم.
گروهی که هزاران انسان مسلمان بی گناه از جمله زنان و کودکان را می کشند و در عین حال شلوارک می پوشند تا مبادا خلاف سنت رسول خدا (ص) عمل کنند! همچنین تکفیرهای گسترده به دلایلی واهی همچون تقلید از مذاهب، شاهد دیگر قصور فقهی این جریان است. تکفیر وهابی ها تا جایی پیش رفته که برخی مفتی هایشان، دربارۀ همه یا بیشتر مسلمانان تصریح می نمایند که آن ها کافر یا مشرک هستند! (باسمیل، ص5–6، 1406؛ بن باز، مجموع الفتاوی، جزء1، ص16) همچنین بن باز در فتوایی هر کسی را که اعتقاد به چرخیدن زمین دور خورشید داشته باشد، کافر معرفی کرده که باید توبه داده شود و الا کشته می شود! (بن باز، همان، جزء27، ص471)
4- 15- بی احترامی به پیامبر اسلام و آثار ایشان
با بررسی تاریخ، به دست می آید که برخی از سران خوارج، به راحتی به پیامبر گرامی اسلام (ص) توهین می کردند. (مالک بن انس، ج3، ص48، بی تا؛ ابن ابی شیبة، ج7، ص562) وهابی های تکفیری، نیز، در توهین و کوچک کردن پیامبر گرامی اسلام ص، چیزی کم نگذاشته اند. برای نمونه وهابی ها معتقدند که پیامبر ص، الان مرده و هیچ اطلاعی از عالم دنیا ندارد و از این جهت همچون چوب و سنگ است؛ بلکه در حال حاضر، فایدۀ یک عصا بیش تر از ایشان است. (زینی دحلان، ص110-111، 1422) گروهی دیگر از بزرگان وهابیت تکفیری نیز، وجود گنبد بر مرقد پیامبر اسلام (ص) را حرام دانسته و آرزوی تخریب و نابودی آن را دارند. برای نمونه عبدالمنعم ابراهیم تاکید می کند که گنبد و ضریح حضرت ختمی مرتبت (ص)، باید تخریب و سوزانده شود! (عبدالمنعم، ج4، ص1601، بی تا) البانی نیز، وجود این گنبد و ضریح را تاسف بار می داند. (البانی، ص91، بی تا) همچنین وهابی ها در جریان تخریب آثار اسلامی و نبوی در دو شهر مکه و مدینه، منزل حضرت خدیجه (س) که مسکن حضرت رسول (ص) و محل تولد حضرت زهرا (س) بوده را تخریب و تبدیل به توالت کرده اند. (عباسی، خائن الحرمین، ص140، 1394) این ها فقط نمونه ای از اهانت وهابی ها به پیامبر اسلام (ص) و آثارشان است و الا تعداد این اهانت ها بسیار زیاد است.
4- 16- موضع گیری های سیاسی متناقض
از دیگر رفتارهای مشترک خوارج و وهابیت، موضع گیری های سیاسی متناقض است. برای نمونه خوارج اولین کسانی بودند که با امام علی (ع) بیعت کردند و در عین حال اولین کسانی بودند که در جنگ صفین از آن حضرت جدا شده و بعدها در برابرشان شمشیر کشیدند. (ابو سعدة، ص124، 1998) همچنین خوارج از نخستین کسانی بودند که امام علی (ع) را برای جنگ و مقابله با معاویه تشویق کردند و در عین حال اولین گروهی بودند که دست از جنگ کشیده و آن حضرت را مجبور به قبول حکمیت و پایان دادن جنگ کردند. (ابو سعدة، ص124، 1998) نمونه های این موضع گیری های متناقض سیاسی، در جریان وهابیت تکفیری نیز، زیاد دیده می شود. برای نمونه وهابی ها بیش تر از همۀ مسلمانان شعار جهاد با دشمنان دین را سر می دهند و در عین حال، اولین کسانی هستند که دست دوستی و نوکری به سوی دشمنان اصلی اسلام دراز کرده و بیش ترین روابط را با آن ها دارند. اخیرا این جریان، با بهانۀ دفاع از دموکراسی به یمن حمله کرده و بسیاری از مردم بی گناه این کشور را به خاک و خون کشیده است، درحالی که خودشان دارای دیکتاتوری ترین حکومت دنیا در عربستان هستند. همچنین وهابی ها به دلایلی هم چون فساد و بی دینی، جنگ با رییس جمهور قانونی سوریه را واجب می دانند درحالی که در مقابل فساد و فحشای خاندان آل سعود، موضعی کاملا متناقض گرفته و هرگونه اقدام در برابرشان را حرام اعلام می نمایند.
5- خبر دادن روایات از ظهور وهابیت تکفیری و خوارج
از دیگر شباهت هایی که علمای اهل سنت، برای این دو جریان گفته اند، خبر دادن روایات از ظهور هر دو است. بسیاری از علمای اهل سنت، تصریح کرده اند که پیامبر اسلام (ص)، از ظهور هر دو جریان ظهور خوارج و هابیت خبر داده اند (زینی دحلان، ص123تا129، 1422؛ عبدالوهاب، ص137 تا 142، آله رشی، ص12 تا 16، بی تا) برای نمونه احمد بن زینی دحلان می نویسد که برای تطبیق بر وهابی ها، روایتِ نبوی «سیماهم التحلیق» کافی است؛ زیرا محمد بن عبدالوهاب، پیروانش را به تراشیدن سر دستور می داد. (زینی دحلان، ص19، 1422) در این فصل، ابتدا برای نمونه از میان روایات بی شماری که خبر از ظهور خوارج داده، یکی را نقل کرده و سپس برای نمونه برخی از روایاتی را که علمای اهل سنت معتقدند دربارۀ وهابی ها می باشد، ارائه خواهیم نمود.
احمد بن حنبل و برخی دیگر از محدثین اهل سنت، روایتی را بدین شرح دربارۀ خوارج نقل کرده اند: «... عن شَرِیک بن شهَابٍ قال: کنت أَتَمَنَّی ان ألقی رَجُلاً من أَصْحَابِ النبی یحدثنی (ص) عَنِ الْخَوَارِجِ فَلَقِیتُ أَبَابرْزَة فی یوْمِ عرَفَةَ فی نفَرٍ من أَصْحَابِهِ فقلت: یا أَبَابَرزَةَ حَدِّثنَا بشیء سمِعْتَهُ من رسول اللَّه (ص) یقولُهُ له فی الْخَوَارِجِ. فقال: أُحَدِّثُک بِمَا سَمِعَتْ أذنی وَ رَأَت عینای أُتِی رسول اللَّهِ (ص) بِدَنَانِیرَ فَکانَ یقْسِمُهَا وَ عِنْدَهُ رَجُلٌ أَسْوَدُ مَطْمُومُ الشَّعْرِ علیه ثَوْبَانِ أَبْیضَانِ بین عَینَیهِ أَثَرُ السُّجُودِ فَتَعَرَّضَ لَرَسولِ اللَّهِ (ص) فاتاه من قِبَلِ وَجْهِهِ فلم یعْطِهِ شَیئاً ثُمَّ أَتَاهُ من خَلْفِهِ فلم یعْطِهِ شَیئاً فقال: والله یا محمد ما عَدَلتَ مُنذُ الیومِ فی الْقِسْمَةِ فَغَضِبَ رسول اللَّهِ (ص) غَضَباً شَدِیدًا ثُمَّ قال: والله لاَ تجِدُونَ بعدی أحد أَعدَلَ عَلَیکم مِنِّی قَالَهَا ثَلاَثاً ثُمَّ قال: یخرُجُ من قِبَلِ المَشرِقِ رِجَالٌ کان هذا منهم هَدیهُم هَکذَا یقرؤون القُرآنَ لاَ یجَاوِزُ تَرَاقِیهُم یمرُقُونَ مِنَ الدِّینِ کما یمرُقُ السَّهمُ منَ الرَّمیةِ لاَ یرْجِعُونَ إلیه وَ وَضَعَ یدَهُ علی صَدرِهِ سِیمَاهُمُ التَّحلِیقُ لاَ یزَالُونَ یخرُجُونَ حتی یخرُجَ آخِرُهُم مع الدَّجَّالِ فإذا رَأَیتُمُوهُم فَاقتُلُوهُم قَالَهَا ثَلاَثاً شَرُّ الخَلقِ وَ الخَلِیقَةِ قالَهَا ثلاَثاً.» (ابن حنبل، ج4، ص421، باب ابی موسی الاشعری؛ الطیالسی، ج1، ص124، باب ما روی عن أبی برزة، بی تا) در این روایت، خوارج کسانی معرفی شده اند که از سمت مشرق قیام می کنند، قرآن را می خوانند اما از حلقشان عبور نمی کند، از دین خداوند خارج می شوند، علامتشان تراشیدن سر است، همواره قیام می کنند تا این که آخرین نفرشان به همراه دجال خواهد بود و کشتنشان واجب است.
اما برخی از روایاتی که دربارۀ وهابی ها صادر شده است، بدین شرح است:
1- ابن ماجه، نسایی و برخی دیگر، روایت زیر را نقل کرده اند: «... عن أَنَسِ بن مَالِک قال: قال رسول اللَّهِ (ص): یخْرُجُ قَوْمٌ فی آخِرِالزَّمَانِ أوفی هذه الْأُمَّةِ یقرؤون الْقُرْآنَ لَا یجَاوِزُ تَرَاقِیهُمْ أو حُلُوقَهُمْ سِیمَاهُمْ التَّحْلِیقُ إذا رَأَیتُمُوهُمْ أو إذا لَقِیتُمُوهُمْ فَاقْتُلُوهُمْ.» (ابن ماجة، ج1، ص62، باب فی ذِکرِ الْخوَارِجِ؛ النسایی، ج2، ص312، باب من شهر سیفه ثم وضعه فی الناس، 1411)
جالب است که در این روایت، علامت هایی که برای وهابی ها گفته شده، بسیار شبیه همان علامات خوارج است. در برخی دیگر از نقل ها نیز، مطالبی مشابه با کمی تفاوت در الفاظ نقل شده است. برای نمونه در صحیح بخاری و صحیح مسلم و... ، این چنین آمده است: «... قال عَلِیٌّ رضی الله عنه إذا حَدَّثْتُکمْ عن رسول اللَّهِ (ص) فَلَأَنْ أَخِرَّ من السَّمَاءِ أَحبُّ إلیَّ من أَن أَکذِبَ علیه و إذا حَدَّثْتُکمْ فِیمَا بَینِی وَ بَینَکمْ فإن الْحَرْبَ خَدْعَةٌ سمعت رَسُولَ اللَّهِ (ص) یقول: یأْتِی فی آخِرِ الزَّمَانِ قَوْمٌ حُدَثَاءُ الْأَسْنَانِ سُفَهَاءُ الْأَحْلَامِ یقُولُونَ من خَیرِ قَوْلِ الْبَرِیةِ یمرُقُونَ من الْإِسْلَامِ کما یمرُقُ السهْمُ من الرَّمِیةِ لَا یجَاوِزُ إِیمَانُهُمْ حَنَاجِرَهُمْ فَأَینَمَا لَقِیتُمُوهُمْ فَاقْتُلُوهُمْ فإن فی قَتْلَهُمْ أجرا لِمَنْ قَتَلَهُمْ یوم الْقِیامَةِ.» (البخاری، ج3، ص1321، بَاب عَلَامَاتِ النُّبُوَّةِ فی الْإِسْلَامِ، 1407؛ مسلم، ج2، ص746، بَاب التَّحْرِیضِ علی قَتْلِ الْخَوَارِجِ)
در این روایات، ویژگی های بیش تری از وهابیت بیان شده است از جمله این که سبک مغز و کم سن و سال هستند و دائما سخنان پیامبر اسلام (ص) را تکرار می کنند. در نقل دیگری اضافه شده که این گروه از طرف شرق خروج می کنند و جالب این جاست که نجد، محل آغاز قیام محمد بن عبدالوهاب، دقیقا در طرف شرق مدینه است! : «... عن أبی سَعِیدٍ الْخُدْرِی عن النبی (ص) قال: یخْرُجُ نَاسٌ من قِبَلِ الْمَشْرِقِ و یقرؤون الْقُرْآنَ لَا یجَاوِزُ تَراقِیهُمْ... سیماهم التحلیق او قال التسبید.» (البخاری، ج6، ص2748، بَاب قِرَاءَةِ الْفَاجِرِ وَالْمُنَافِقِ وَ أَصْوَاتُهُمْ وَ تِلَاوَتُهُمْ لَا تُجَاوِزُ حَنَاجِرَهُمْ، 1407) در این روایت همچنین تراشیدن سر نیز تکرار شده است.
از جمله علمای اهل سنتی که این روایات را بر وهابی ها تطبیق داده اند می توان احمد بن زینی دحلان، (زینی دحلان، ص123 تا 129، 1422) عبدالله حسن پاشا، (حسن باشا، ص122 تا 125، بی تا) شیخ علی جمعه (مفتی الازهر)، شیخ احمد محمود کریمة (از علمای الازهر) و... را نام برد. (ابوالقاسمی، ص9–11)
2- روایات قرن الشیطان
بسیاری از محدثین اهل سنت، روایاتی را نقل کرده اند که خبر از خروج قرن الشیطان–شاخ یا حزب شیطان– از طرف مشرق یا از نجد یا میان دو قبیلۀ ربیعة و مضر می دهد. برای نمونه به روایت زیر، که در صحیح بخاری نقل شده، توجه کنید: «... عن ابن عُمَرَ قال ذَکرَ النبی ص: اللهم بَارِک لنا فی شَأْمِنَا اللهم بَارِک لنا فی یمَنِنَا قالوا: یا رَسُولَ اللَّهِ و فی نجْدِنَا قال: اللهم بَارِک لنا فی شَأْمِنَا اللهم بَارِک لنا فی یمَنِنَا قالوا: یا رَسُولَ اللَّهِ و فی نَجْدِنَا فَأَظُنُّهُ قال فی الثَّالِثَةِ: هُنَاک الزَّلَازِلُ وَ الْفِتَنُ وَ بِهَا یطْلُعُ قَرْنُ الشَّیطَانِ.» (زینی دحلان، ص123 تا 129، 1422)
در این روایت تصریح شده که پیامبر اعظم ص، از دعا کردن برای نجد پرهیز کرده و فرموده اند که فتنه ها از نجد است و از همان جا شاخ شیطان طلوع می کند. در نقل دیگری، آن حضرت به جای نجد فرموده اند که از طرف مشرق ظهور می نماید (البخاری، ج3، ص1195، بَاب صِفَةِ إِبْلِیسَ وَ جُنُودِهِ، 1407) و نجد در شرق مدینه است. همچنین محمد بن عبدالوهاب و محمد بن سعود از دو قبیلۀ ربیعة و مضر هستند.[11]
از جمله علمایی که این روایات را بر وهابی ها تطبیق داده اند، می توان به سلیمان بن عبدالوهاب (بن عبدالوهاب، ص137 تا 142) احمد بن زینی دحلان، (زینی دحلان، ص123تا129، 1422) عبدالله حسن پاشا (حسن باشا، ص122 تا 125، بی تا) و... اشاره کرد. این ها دو نمونه از روایاتی بود که نشان می دهد، حضرت رسول (ص) از فتنۀ هر دو جریان وهابیت و خوارج خبر داده اند.
نتیجه گیری
در این مقاله با بررسی ده ها منبع از منابع اهل سنت، پس از بررسی تطبیقی میان دو جریان خوارج و وهابیت تکفیری، نتایج زیر به دست آمد:
1- بر اساس روایات و دیدگاه علمای اهل سنت، شباهت های بسیار زیادی میان این دو جریان وجود دارد تا جایی که برخی از آن ها به این مطلب تصریح کرده و حتی کتاب مستقل نوشته اند.
2- شباهت های این دو جریان در چهار محور قابل بررسی است: اول: در اصول و مبانی فکری؛ دوم: در نشانه های ظاهری؛ سوم: در رفتارها و کارکردها؛ چهارم: خبر دادن روایات از ظهور هر دو جریان.
3- در این مقاله شباهت های این دو جریان در هشت مبنای فکری و پنج شباهت در نشانه های ظاهری و شانزده شباهت در رفتارها و کارکردها بررسی شده است.
4- در بخش پایانی، برخی از روایاتی که خبر از ظهور خوارج و ظهور وهابیت داده، نقل گردیده است.
کتاب نامه
1- قرآن کریم.
2- ابابطین، عبدالله، الجواهر المضیة، مطبعة المنار، 1349ق.
3- إبراهیم مصطفی، أحمدالزیات، حامد عبدالقادر، محمدالنجار، المعجم الوسیط، دارالدعوة، بی تا.
4- ابن عابدین، محمدامین، حاشیة رد المحتار علی الدرالمختار، الریاض، دار عالم الکتب، بی تا.
5- أبوالفرج، ابن الجوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الأمم، چاپ اول، بیروت، دارصادر، 1358ق.
6- ابوالقاسمی، محمدجواد، شباهت های وهابیون تکفیری با خوارج و حکم آن ها، بی جا، بی تا.
7- أبوحاتم، محمد بن حبان، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1414ق.
8- ابوسعدة، محمد، الخوارج فی میزان الفکر الاسلامی، بی جا، قاهرة، 1998م.
9- احمد بن زینی دحلان، فتنة الوهابیة، استامبول، وقف الاخلاص، 1422ق.
10- احمد بن زینی دحلان، الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیة، استامبول، وقف الاخلاص، 1422ق.
11- الأزهری، أبومنصور، تهذیب اللغة، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 2001م.
12- الأشعری، أبو الحسن، مقالات الإسلامیین و اختلاف المصلین، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.
13- الأصبحی، مالک بن أنس، الموطأ، مصر، دار إحیاء التراث العربی، بی تا.
14- الأصبهانی، أبو الفرج، الأغانی، لبنان، دار الفکر للطباعة و النشر، بی تا.
15- الافریقی، ابن منظور، لسان المیزان، بیروت، دارالفکر-دارصادر، 1414ق.
16 - امام علی بن ابی طالب ع، نهج البلاغة، گردآوری: سیدشریف رضی، نسخۀ صبحی صالح.
17- الآبی، أبوسعد، نثرالدررفی المحاضرات، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1424ق.
18- الآجری، أبوبکر، الشریعة، چاپ دوم، الریاض، دارالوطن، 1420 ق.
19 - آله رشی، نضال ابراهیم، رفع الغاشیة عن المجاز و التاویل و حدیث الجاریة، بی جا، بی تا.
20- آمدی، سیف الدین، أبکار الأفکار فی أصول الدین، القاهرة، دارالکتب، 1423ق.
21- الآندلسی، بن عبد ربه، العقد الفرید، بیروت، دار إحیاء التراث، العربی، 1420ق.
22- بابائی آریا، علی، آشنایی با پیشینه، مبانی و دیدگاه های جریان وهابیت، تهران، مشعر، بی تا.
23- باسمیل، محمداسماعیل، کیف نفهم التوحید، بی جا، 1406ق.
24- البانی، محمدناصرالدین، تحذیر الساجد من اتخاذ القبور مساجد، الریاض، مکتبة المعارف، بی تا.
25- البخاری، محمد بن إسماعیل، الجامع الصحیح المختصر، چاپ سوم، بیروت، دار ابن کثیر، 1407ق.
26- البغدادی، ابن سمعون، أمالی ابن سمعون، بی جا، بی تا.
27 - البغدادی، الخطیب، أبوبکر، تاریخ بغداد، بیروت، دار الکتب العلمیة. بی تا.
28- البغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، بیروت، دار الآفاق الجدیدة، 1977م.
29- البغوی، الحسین بن مسعود، شرح السنة، دمشق-بیروت، المکتب الإسلامی، 1403ق.
30- البکری، القرطبی، ابن بطال، شرح صحیح البخاری، الریاض، مکتبة الرشد، 142ق.
31- البلاذری، أحمد بن یحیی، أنساب الأشراف، بی جا، بی تا.
32- بن باز، عبدالعزیز، مجموع فتاوی و مقالات متنوعة، جمع: محمد الشویعر، الریاض، دارالقاسم، بی تا.
33- البیهقی، أبوبکر، سنن البیهقی الکبری، مکة المکرمة، مکتبة دارالباز، 1414ق.
34 - پاشا، عبدالله بن حسن، صدق الخبر فی خوارج القرن الثانی عشر، اللاذقیة، مطبعة کومین، بی تا.
35 - التمیمی، أبویعلی، مسند أبی یعلی، دمشق، دارالمأمون للتراث، 1404ق.
36- الجبرتی، عبدالرحمن بن حسن، تاریخ عجائب الآثار فی التراجم و الأخبار، بیروت، دارالجیل، بی تا.
37- الجزری، عزالدین بن الأثیر، أسد الغابة، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 1417ق.
38- جمیل صدقی زهاوی، الفجر الصادق، دار الصدیق الاکبر، بی تا.
39- الجوزیة، ابن القیم، شرح القصیدة النونیة، بیروت، دار الکتب العلمیة، بی تا.
40- الحرانی، ابن تیمیة، الفتاوی الکبری، بیروت، دارالمعرفة، بی تا.
41- الحرانی، ابن تیمیة، زیارة القبور و الاستنجاد بالمقبور، الریاض، الإدارة العامة للطبع و الترجمة، 1410ق.
42 - الحرانی، ابن تیمیة، منهاج السنة النبویة، چاپ اول، مؤسسة قرطبة، 1406ق.
43- الحرانی، ابن تیمیة، کتب و رسائل و فتاوی، چاپ دوم، مکتبة ابن تیمیة، بی تا.
44- الحصنی، الدمشقی، أبو بکر، دفع شبه من شبه و تمرد، مصر، المکتبة الأزهریة للتراث، بی تا.
45- الحلبی، السیرة الحلبیة فی سیرة الأمین المأمون، بیروت، دارالمعرفة، 1400ق.
46- حلّی، علامه، حسن بن مطهر، تذکرة الفقهاء، قم، مؤسسه آل البیت علیهم السلام، 1414ق.
47- الحنفی، ابن نجیم، البحر الرائق شرح کنز الدقائق، بیروت، دار المعرفة، بی تا.
48 - الدمشقی، ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، بیروت، دار الفکر، 1995ق.
49- الدمیری، کمال الدین، حیاة الحیوان الکبری، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1424ق.
50 - الدویش، احمدبن عبدالرزاق، فتاوی اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة و الفتوی، الریاض، دار الموید، بی تا.
51- الدینوری، ابن قتیبة، الإمامة و السیاسة، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1418 ق.
52 - الزرعی، الدمشقی، شمس الدین، حاشیة ابن القیم علی سنن أبی داود، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1415ق.
53- زمخشری، محمود بن عمر، اساس البلاغة، بیروت، دارالصادر، 1979م.
54- السلفی، الافغانی، شمس، عداء الماتریدیة للعقیدة السلفیة، الطائف، مکتبة الصدیق، بی تا.
55- سلیمان بن عبدالوهاب، الصواعق الالهیة فی الرد علی الوهابیة، تحقیق: السراوی، بی جا، بی تا.
56- سلیمان بن عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب، تیسیر العزیز الحمید فی شرح کتاب التوحید، الریاض، مکتبة الریاض الحدیثة، بی تا.
57- السیواسی، کمال الدین شرح فتح القدیر، بیروت، دار الفکر، بی تا.
58- الشافعی، أبوعبدالله، محمد بن إدریس، الأم، بیروت، دار المعرفة، 1393ق.
59 - الشهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، بیروت، دارالمعرفة، 1404 ق.
60 - الشیبانی، أحمد بن حنبل، مسند احمد، مصر، مؤسسة قرطبة، بی تا.
61- الشیبانی، أبوالحسن، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1415ق.
62- الشیبانی، محمد بن الحسن، السیر، بیروت، الدار المتحدة، 1975م.
63- الصاوی، احمدبن محمد، حاشیة الصاوی علی تفسیر الجلالین، بیروت، دار الکتب العلمیة، بی تا.
64- الصنعانی، عبدالرزاق بن همام، المصنف، بیروت، المکتب الإسلامی، 1403ق.
65- الطاهری، ابن حزم، الفصل فی الملل والأهواء والنحل، القاهرة، مکتبة الخانجی، بی تا.
66- الطبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، بیروت، دارالکتب العلمیة، بی تا.
67- الطبری، محمدبن جریر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، بیروت، دار الفکر، 1405ق.
68- الطوسی، محمدبن حسن، المبسوط فی فقه الإمامیة، تهران، المکتبة المرتضویة، 1387ق.
69- الطیالسی، سلیمان بن داود، مسند الطیالسی، بیروت، دارالمعرفة، بی تا.
70- الظاهری، ابن حزم، المحلی، بیروت، دار الآفاق الجدیدة، بی تا.
71- عباسی، حبیب، خائن الحرمین، چاپ اول، قم، خادم الرضا ع، 1394 ش.
72- عبداللطیف بن عبدالرحمن، عیون الرسائل والاجوبة علی المسائل، الریاض، مکتبة الرشد، 1420ق.
73- عبدالمنعم ابراهیم، مغنی المرید الجامع لشروح کتاب التوحید، مکتب نزار مصطفی الباز، بی تا.
74- العثیمین، محمدبن صالح، مجموع الفتاوی، دارالوطن للنشر، بی تا.
75- العسقلانی، ابن حجر، الدرر الکامنة، چاپ دوم، الهند، مجلس دائرة المعارف العثمانیة، 1392ق.
76- العقل، ناصر بن عبدالکریم، الخوارج اول الفرق فی تاریخ الاسلام، عربستان، داراشبیلیا، 1419ق.
77- العینی، بدرالدین، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بی تا.
78- الغزالی، محمد، سرّ تاخر العرب والمسلمین، قاهرة، دارالصحوة، 1405ق.
79- الفوزان، صالح بن فوزان، اعانة المستفید بشرح کتاب التوحید، موسسة، الرسالة، بی تا.
80- القحطانی، عبدالله، هولاء هم الخوارج، بی جا، بی تا.
81- القزوینی، محمدبن یزید، سنن ابن ماجه، بیروت، دارالفکر، بی تا.
82- الکتانی، محمدبن جعفر، نظم المتناثر من الحدیث المتواتر، مصر، دار الکتب السلفیة، بی تا.
83- الکوفی، ابن أبی شیبة، المصنف فی الأحادیث و الآثار، الریاض، مکتبة الرشد، 1409ق.
84- اللیث بن سعد، عوالی اللیث بن سعد، نسخۀ نرم افزار الجامع الکبیر.
85- الماتریدی، أبومنصور، التوحید، الإسکندریة، دارالجامعات المصریة، بی تا.
86- مالک بن أنس، المدونة الکبری، بیروت، دارصادر، بی تا.
87- المالکی، الغرناطی، الموافقات فی أصول الفقه، بیروت، دارالمعرفة، بی تا.
88- الماوردی، علی بن محمد، الحاوی الکبیر، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1419 ق.
89- المبارکفوری، محمدعبدالرحمن، تحفة الأحوذی بشرح جامع الترمذی، بیروت، دار الکتب العلمیة، بی تا.
90- محمد بن سعد، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر، بی تا.
91- محمد بن عبدالرحمن، فتاوی و رسائل محمد بن ابراهیم آل الشیخ، مکة، مطبعة الحکومة، 1399ق.
92- محمد بن عبدالوهاب، الرسائل الشخصیة، الریاض، مطابع الریاض، بی تا.
93- محمدبن عبدالوهاب، رسالة فی الرد علی الرافضة، الریاض، مطابع الریاض، بی تا.
94 - محمدبن عبدالوهاب، کتاب التوحید، الریاض، مطابع الریاض، بی تا.
95- محمدبن عبدالوهاب، کشف الشبهات، الریاض، مطابع الریاض، بی تا.
96- محمدبن عبدالوهاب، مؤلفات محمدبن عبدالوهاب، جامعة محمدبن سعود، بی تا
97- محمود عبدالرحمان، معجم المصطلحات و الألفاظ الفقهیة، بی جا، بی تا.
98- المدائنی، ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغة، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1418ق.
99- المغربی، الحسین، الإیناس بعلم الأنساب، نسخۀ نرم افزار الجامع الکبیر.
100- المقدسی، ابن قدامة، المغنی فی فقه الإمام أحمد، بیروت، دارالفکر، 1405 ق.
101- المنقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفین، نسخۀ نرم افزار الجامع الکبیر.
102- النجدی، عبدالرحمن بن محمد، الدرر السنیة فی الاجوبة النجدیة، بی جا، بی تا.
103- النسائی، أحمد بن شعیب، السنن الکبری، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1411ق.
104- النسائی، أحمد بن شعیب، خصائص أمیرالمؤمنین علی ع، الکویت، مکتبة المعلا، 1406ق.
105- النمری، القرطبی، ابن عبدالبر، التمهید، المغرب، وزارة عموم الأوقاف و الشؤون الإسلامیة، 1387 ق.
106 - النووی، روضة الطالبین و عمدة المفتین، بیروت، المکتب الإسلامی، 1405ق.
107- النووی، یحیی بن شرف، صحیح مسلم بشرح النووی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 1392ق.
108- النیسابوری، الحاکم، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1411ق.
109- النیسابوری، مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، بیروت، دارإحیاءالتراث العربی، بی تا.
110 - الهرتلی، عبدالعزیز، خوارج وهابی سلفی، نسخۀ سایت عرفان آباد.
111- الیمنی، الحمیری، نشوان بن سعید، الحور العین، بی جا، بی تا.
پی نوشت ها
[1] مصاحبه با وی این گونه شروع می شود: «فضیلتک واصف بعض السلفیین بأنهم خوارج العصر.»http: //www. youtube. com/watch?v=shbIK0K_Ul0
[2] جهت اطلاع بیشتر، ر. ک: شیخ الطوسی، المبسوط، ج2، ص69 و العلامة الحلی، تذکرة الفقهاء، ج9، ص64 و اللیث بن سعد، العوالی، ج1، ص72 و مالک بن انس، الموطا، ج2، ص447، باب النهی عن قتل النساء والصبیان فی الغزو.
[3] جهت اطلاع بیشتر، ر. ک: نشوان بن سعید، الحور العین، ج1، ص51 و ابوالحسن الاشعری، مقالات الاسلامیین، ج1، ص87 و الدمیری، حیاة الحیوان الکبری، ج2، ص517 و... .
[4] این کلیپ افتخار کردن یکی از مبلغین وهابیِ مـرتبط بـا جبهة النصرة را در کشتن دو کودک بیگناه نشان می دهد: http://www.youtube.com/watch?v=N0Tz7-Skpbc
[5] http://www.aparat.com/v/J5Vas
[6] جـهت اطـلاع بیشتر، ر.ک: مالک بن انس، ج3، ص49، بیتا؛ الشافعی، الام، ج4، ص217 و مسلم، صحیح مسلم، بَاب التَّحْرِیضِ على قـَتْلِ الْخـَوَارِجِ، ج2، ص749 و ابـن ابی شیبة، المصنف، باب ما ذکر فی الخوارج، ج7، ص557 و ... .
[7] جـهت اطـلاع بیشتر، ر.ک: نهج البـلاغة (نـسخهی صبحی صالح)، خطبهی40 و الطـبری، تـاریخ الطبری، ج3، ص114 و ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج2، ص179 و ابنحجر العسقلانی، قتح الباری، ج12، ص284 و ... .
[8] نمونۀ دیگر، قتل عام حجاج ایرانی و غیر ایرانی مظلومی است که در سال 1366ش برای مراسم برائت از مشرکین گرد آمده بودند. وهابی ها، در حرم امن الهی، این حجاج را به گلوله بسته و چهارصد نفرشان را به قتل رساندند. (عباسی، ص17 تا180، 1394) در آخرین جنایت این فرقه نیز، در حج سال 1394 ش، هزاران نفر از حجاج بی دفاع، در سرزمین مقدس منا، کشته شدند. (عباسی، ص193تا263، 1394)
[9] جهت اطلاع بیشتر، ر.ک: الطیالسی، مـسند الطـیالسی، ج1، ص23؛ مالک بن انس، ج3، ص43، بیتا؛ مالک بـن انس، ج3، ص6، بیتا؛ الشیبانی، السـیر، ج1، ص228.
[10] ر.ک: عبدالله بن جبرین. رقم الفتوى: 15903 تاریخ الفتوى: 21/6/1427ق - 17-07-2006 شبکه نـور الإسـلام.
[11] آقای حبیب عباسی در کتاب خائن الحرمین، به طور مفصل این موضوع را بررسی کرده است.