به گزارش ایسنا، کودکان و نوجوان مخاطبان بالقوه ادبیات بزرگسال هستند و به نظر میرسد نویسندگان ادبیات بزرگسال باید گوشهچشمی به مخاطبان بالقوه خود که اکنون مخاطبان ادبیات کودک هستند داشته باشند. این ادبیات کودک و نوجوان است که میتواند ذهنیت مخاطبان کودک را نسبت به ادبیات شکل بدهد و طبعا مهم است که نویسندههای ادبیات بزرگسالمان از حال ادبیات کودکمان با خبر باشند.
ایسنا به مناسبت «روز ملی ادبیات کودک و نوجوان» از تعدادی از نویسندگان ادبیات بزرگسال درباره ادبیات کودک و نوجوان و اینکه آیا پیگیر این موضوع هستند پرسیده است.
باید نویسندههای قدر برای کودکان بنویسند
احمد آرام در اینباره میگوید: ما در تاریخ ادبیات کودکان و نوجوان یک نویسنده قدر به نام صمد بهرنگی داریم که او کتابی به نام «ماهی سیاه کوچولو» دارد که جهانی و به زبانهای مختلف چاپ شد و نشان داد که ادبیات کودک در ایران پتانسیل بالایی برای به شهرت رسیدن و اینکه کودک ایرانی را جهانی کند، دارد؛ اما بحث بر سر این است که ما به بزرگترها زیاد توجه میکنیم و هیچگاه به این فکر نکردهایم که یک کودک میتواند مصیبتهای خود را داشته باشد و به همین دلیل نویسندگان کودک ما تعدادشان کم است. معتقدم باید نویسندههای قدری داشته باشیم تا برای کودکان بنویسند و کودکان در حال رشد به یک نتیجه مطلوب در زندگی برسند و دنیا را بهتر ببینند.
این نویسنده سپس اظهار میکند: مانور زیادی بر روز ملی ادبیا کودک داده نمیشود، این موضوع به این دلیل است که رسانههای ما به کودک توجهی ندارند. چرا این اتفاق نمیافتد و دلیل آن چیست؟ تنها دلیلش این است که ما کودکان را به عنوان پتانسیلهای اصلی یک فرهنگ یا جامعه به حساب نمیآوریم و به همین دلیل مانور زیادی دور و بر این قضایا نیست؛ مثلا همین «روز ملی ادبیات کودک و نوجوان»؛ من چیز درخشانی به یاد ندارم که این روز کی هست و چطور بوده است. چرا؟ برای اینکه مانور زیادی دور و بر این مسائل نبوده است. منی که نویسنده هستم چرا نباید از این روز مطلع باشم؟ تنها به این دلیل که رسانهها ما را از این مسائل دور نگه داشتهاند.
آرام همچنین میگوید: ادبیات کودک را دنبال میکنم و یکی دو دوست نویسنده دارم که در این زمینه کار میکنند و کتابهایشان را میخوانم. برخی کتابهایشان به زبان خارجی ترجمه شده است. به نظرم اینها نویسندههایی هستند که زندگی کودک را زیبا پیگیری کردهاند، بهترین مسئلهای که هست ساده بودن داستانهای کودک و نوجوان است، اما ساده بودن داستانهای کودک خیلی پیچیده است. در ظاهر ساده و در باطن پیچیدهاند؛ مانند «قصههای مجید» آقای مرادی کرمانی.
تعلیم از طریق ادبیات؛ آفت ادبیات کودک
همچنین محمد قاسمزاده در اینباره بیان میکند: بهطور دقیق حوزه ادبیات کودک و نوجوان را تعقیب نمیکنم زیرا وقتش را ندارم، از طرفی فرزندیهم ندارم که مخاطب این نوع ادبیات باشد. زمانی که فرزندم کودک بود این حوزه را تعقیب میکردم تا ببینم چه چیزهایی هست ولی الان نه، با آن دقت تعقیب نمیکنم، اما بیاعتنا هم نیستم که در ادبیات کودک و نوجوان ما چه میگذرد.
این نویسنده با تأکید بر اینکه برای این حوزه از ادبیات بسیار اهمیت قائل است، خاطرنشان میکند: ادبیات کودک و نوجوان از دهه 40 شکل واقعی به خود گرفت. تا آن زمان برخی که سراغ ادبیات کودک و نوجوان میرفتند خیلی جدی نبودند و به صورت تعلیمی به آن نگاه میکردند و یا این موضوع تفننشان بود. در حالی که ادبیات چه در حوزه کودک و نوجوان و چه بزرگسال، نه تعلیم است و نه تفنن. ادبیات، ادبیات است خارج از تفنن و تعلیم.
قاسمزاده ادامه میدهد: در دهه 40 هم نویسندههای ادبیات کودک و نوجوان دو دسته بودند؛ دستهای اهل ادبیات و دستهای هم به دنبال تعلیم. بزرگترین چهره ادبیات کودک و نوجوان هم صمد بهرنگی بود که ادبیات را از تعلیم جدا کرد، اما عدهای هم پیرو این نویسنده بودند که بیشتر چشم به تعلیم داشتند. قبل از انقلاب فقط کانون را داشتیم که کار کودک و نوجوان منتشر میکرد اما حالا ما چندین ناشر اختصاصی ادبیات کودک و نوجوان داریم. کار کانون در دهه 50 از جهت پرورش ادبیات کودک و نوجوان درخشان بود. در آن زمان هیچ نشری نداشتیم که اینقدر به کودک و نوجوان فارغ از هر نوع گرایش سیاسی اهمیت بدهد؛ کانون هم کتابهای احمدرضا احمدی را منتشر میکرد هم کتابهای صمد بهرنگی را. بسیاری از افراد برجسته حوزه ادبیات کارمند آنجا بودند؛ مثل سیروس طاهباز و احمدرضا احمدی. بهرام بیضایی، عباس کیارستمی و سهراب شهیدثالث همه در آنجا برای کودکان و نوجوانان فیلم میساختند.
او با بیان اینکه ادبیات کودک و نوجوان بعد از انقلاب رشد زیادی داشته است، بیان میکند: اما آفتی که ادبیات کودک باز هم گرفتارش بود، به شکل تعلیمی نگاه کردن به ادبیات کودک و نوجوان بود. عدهای تصور میکنند میتوان کودک و نوجوان را با این کتابها تعلیم داد. از طرفی هم رشد ترجمه زیاد شده است. الان آثار زیادی از ترجمه در اختیار کودک و نوجوان است و کودک به ترجمهخوانی عادت میکند. از طرفی ارتباط نویسندهها و بنیادهای ایرانی با جوایز کودک و نوجوان مانند «هانس کریستین اندرسن» زیاد شده و حتی تعدادی از نویسندههایمان جزء نامزدهای نهایی این جایزه بودهاند.
نویسنده «چیدن باد» تأکید میکند: در هیچ جای دنیا سراغ نداریم که ادبیات کودک و نوجوان رشد نداشته باشد اما ادبیات بزرگسالش رشد داشته باشد. کودک باید از کودکی به ادبیات عادت کند نه اینکه بزرگسال شد و اهل ادبیات شود. بزرگسال شود اهل ادبیات نمیشود.
ادبیات کودک هم در تصرف ترجمه است
فرزانه کرمپور نیز اظهار میکند: من ادبیات کودک را پیگیری نمیکنم زیرا بهقدری درگیر کتابهای بزرگسال هستم که به بچهها نمیرسم ولی با توجه به اینکه مدتی است در کتابفروشی کار میکنم به بخش کودکان توجه دارم که ببینم چه چیزهایی چاپ میشود. متأسفانه قسمت کودک و نوجوان هم مانند قسمت بزرگسال بیشتر در تصرف کارهای ترجمه است که برخی ارزش ادبی و تربیتی ندارند.
این نویسنده درباره نگاه از بالا به پایین به ادبیات کودک، میگوید: نمیدانم چطور میشود کاری را با دیده تحقیر نگاه کرد. کودک قرار نیست همیشه کودک بماند و بزرگسال میشود. اگر قرار است کودک با کتاب آشنا شود چه بهتر که با کتابهای ارزشمند آشنا بشود. الان کتابهای زیادی برای بچهها تولید میشود که ساده نوشتن داستانهای شاهنامه، نظامی و الهینامه است و بچهها میتوانند از آنها استفاده کنند. اینکار کار مثبت و بزرگی است، اگر کسی دنبال کتاب کودک میآید و داستان میخواهد ابتدا این داستانها را که مربوط به فرهنگ خودمان است معرفی میکنم، زیرا این کتابها پایه فکری بچهها را شکل میدهد و چه بهتر که بچهها با اینها آشنا شوند و در بزرگسالی هم بتوانند آن را تکمیل کنند. کارهای ترجمه هم بسیار زیاد است که برخی کارهای خوبی هستند و لایههای تربیتی و روانشناسی دارند و میتوانند به بچهها در شناخت خود و اطرافشان کمک کند اما در کنار اینها کتابهای کمارزش و کممحتوا در مجلدهای زیاد و به صورت سریالی چاپ میشود که ظاهر جذابی دارد و بچهها به آنها جذب میشوند اما کارهای جالبی نیستند، مخصوصا آنهایی که خشونت را ترویج میکنند.
خارج شدن ادبیات کودک از فضای سنتی
همچنین محمد حسینی درباره ادبیات کودک میگوید: در سالهای اخیر اتفاقهای خوبی در ادبیات کودک رخ داده است و از حالت سنتی ادبیات هانس کریتسین اندرسنی خارج شدهایم. اتفاقات خوبی درباره جهانی شدن ادبیات کودکمان رخ داده است. دو سه نشر خوب در حوزه ادبیات کودک وارد شده و کارهایی انجام میدهند که خیلی عجیب است؛ در زمانی که موبایل و بازیهای کامپیوتری همه جا را گرفته است آنها توانستهاند کتابهایی را در عرصه ترجمه و تألیف عرضه کنند که مورد استقبال کودکان قرار میگیرد و به چاپهای متعدد میرسد.
این نویسنده خاطرنشان میکند: ادبیات کودک ما از شکل سنتی نه چندان خوب که هانس کریستین اندرسنی بود و یا مدلی که مدام تکرار میشد مانند مدل «شازده کوچولو» خارج و وارد فضای جدیدتری شده است.
حسینی تأکید میکند: اتفاق خوب دیگری که افتاد این است که وزارت فرهنگ و ارشاد معیارهای خود را برای دادن مجوز کتاب عوض کرد؛ زمانی در کشور ما به «پیپی جوراببلند» به خاطر جمله آخرش که میگفت «این کارها خوب است اما من دوست دارم دزد دریایی شوم» مجوز نمیدادند. به خاطر این جمله سالهای سال یکی از مهمترین کتابهای کودک مجوز نگرفت. اما وضعیت عوض شده و الان فهمیدهاند تربیت مستقیم که دوست داشتند با کتاب به بچهها بدهد و کتاب حتما آموزنده باشد، خیلی هم موثر نیست و به این نتیجه رسیدهاند که کودک باید به مطالعه خو بگیرد. این به خودی خود امر مهمی است.
وضعیت بهتر ادبیات کودک نسبت به ادبیات بزرگسال
علیرضا محمودی ایرانمهر نیز با بیان اینکه ادبیات کودک به شدت مورد علاقه اوست، میگوید: بخش زیادی از دوران کودکیام را با خاطرات همین کتابها و داستانها سپری کردهام و کودکی من با کتابهایی که در آن دوران میخواندیم غنی شده است.
این نویسنده سپس میافزاید: متأسفانه سالهاست که با ادبیات کودک ارتباطی ندارم و به صورت جدی پیگیر ادبیات کودک نیستم اما به شدت مورد علاقه من است. با این حوزه خیلی ارتباطی ندارم اما از نمونههایی که دیدهام به نظر میرسد وضعیت ادبیات کودکمان از ادبیات بزگسالمان بهتر است و کارها کارهای تازهتری است. همچنین ادبیات کودک و نوجوانمان چهره جهانیتری دارد.
محمودی ایرانمهر خاطرنشان میکند: ممکن است برخی از نویسندگان ادبیات بزرگسال نگاه از بالا به پایین نسبت به این بخش داشته باشند اما برای من اینطور نیست. کتابهای کودک و نوجوان میتواند شاهکار باشد یا معمولی، همانطور که کتابهای بزرگسال اینطور هستند.