بینامتنی دینی قرآن، انجیل، و تورات (با رویکرد مفهوم مقاومت) در اشعار محمود درویش و قیصر امین

امروزه تعاریف متعددی از بینامتنیت در گسترة ادبیات تطبیقی ارائه داده شده است .

١- مقدمه

امروزه تعاریف متعددی از بینامتنیت در گسترة ادبیات تطبیقی ارائه داده شده است .

بینامتنیت ، نشانی از تعامل شاعر یا ادیب با متون مختلف است. این تکنیک، شاعر را قادر میسازد تا بهتر مفاهیم ذهنی خود را در عرصۀ شعر و ادب نشان دهد. شاعران ادبیات مقاومت، از جمله محمود درویش و قیصر امین پور بادرک این مطلب و با اطلاعی که از متون دینی مختلف داشته اند، سعیکرده اند که در بیان مضامین شعری مقاومت خود از این تکنیک ادبی بهره بجویند وآن را به کارگیرند.

١-١- بیان مسئله

شاعر در ادییات مقاومت، بر خود لازم میداندکه با استفاده از تکنیک های شاعری جدید، خود را هماهنگ کند؛ به همین دلیل، گذشته و حاضر را جمع و میان آنها انسجام برقرار میکند. (السعدنی، ١٩٩٩: ٨)

«ژولیا کریستوا» (Julia Kristeva) در اواخر دهۀ شصت، اصطلاح بینامتنی را وارد عرصۀ نقد و نظریۀ ادبی فرانسه کرد. (آفی،١٣٨٠: ٥٥-٥٧) از آن زمان تاکنون، این شیوة نقد در مطالعات ادبی مورد استفاده قرارگرفته است. به نظر وی، «یک متن، جایگشتی از متون و بینامتنی در فضای یک متن مفروض است که در آن، گفته های متعددی اخذشده از دیگر متون ، با هم مصادف میشوند و یکدیگر را خنثی میکنند.» (گراهام، ١٣٨٠: ٥٣) به اعتقاد بارت ، در مناسبات بینامتنی، خواننده از اهمیت ویژه ای برخورداراست. او

این نکته را در نظریۀ مرگ مؤلف چنین اظهارمیدارد:

«یک متن از نوشته های متعدد ساخته شده، از بسیاری فرهنگ ها نشئت گرفته و وارد روابط متقابل مکالمه، هجو و مجادله می شود اما جایگاهی است که گرانیگاه این چندگانگی بوده و این جایگاه، خواننده است، نه چنان که تاکنون گفته شده، مؤلف . وحدت یک متن نه در مبدأ، بلکه در مقصد آن است.» (گراهام، ١٣٨٠: ١١٢)

وی بینامتنی را این گونه تعریف میکند: «بینامتنی، در حقیقت، استحالۀ زندگی در خارج از متن بیانتهاست و فرقی نمیکند که این متن، روزنامه باشد یا صفحۀ تلویزیون.» (البقاعی،١٩٩٨: ٣٥)

بینامتنی، برضرورت وجود روابط میان متون مختلف تأکید دارد و وجود این رابطه ها را سبب معناداربودن یک متن میداند و اصولا یک متن جدید را زاییدة متون قدیم یا معاصر آن متن به شمارمیآورد. بینامتنی براساس چگونگی و شکل کاربرد آن در متون، به انواع متعددی تقسیم شده است . محمدعزام انواع آن را به سه بخش تقسیم کرده است:

١. بهره گیری از دوره های پیشین و تعامل با متن غایب، ٢. مکش متن که در پی اهمیت متن غایب روی میدهد، ٣. گفت وگو که به صورت آگاهانه یا ناآگاهانه ، با متن های معاصر یا قدیم پیوند ایجاد میکند. (عزام ، ٢٠٠١: ٣٠)

احمد الزغبی، تقسیم بندی دیگری را بیان میکند؛ او به صراحت، بینامتنی را به دو دسته تقسیم میکند: ١. بینامتنی مستقیم ، ٢. بینامتنی غیرمستقیم . (ن. ک: الزغبی، ٢٠٠٠: ١٦)

١-٢- ضرورت و اهمیت پژوهش

از آنجا که ادبیات مقاومت در ایران و فلسطین از ویژگی دینی برخوردار است، پس ضروری به نظر میرسد که این مسئله، مورد بحث و بررسی قرا گیرد تا بتواند اثر دین را در انتقال مفاهیم مربوط به مقاومت به خواننده بنمایاند. پژوهش حاضر به دنبال یافتن جواب این مسئله است که محمود درویش و قیصر امین پور از کدام یک از انواع بینامتنی دینی در متون خود استفاده کرده اند و تا چه حد توانسته اند از آن برای پیشبرد بهتر مفاهیم خود به خواننده کمک بگیرند و دیگر اینکه کدام یک از آنها در استفاده از آن موفق تر عمل کرده است و درصد به کارگیری کدام یک از انواع بینامتنی، دراشعار این دو بیشتر است.

٣-١-پیشینۀ تحقیق

اکثر مقاله هایی که بینامتنی را مورد بررسی قرارداده اند، آن را به شکل عام بررسی کرده اند. از جمله پژوهش هایی که به مسئ له بینامتنی دینی پرداخته اند، میتوان به «جلوه های بینامتنی قرآن کریم» در شعر قیصرامین پور، نوشتۀ رضا کیانی، جهانگیر امیری و فاروق نعمتی اشاره کرد. این مقاله، بینامتنی قرآنی در اشعار امین پور را مورد بررسی قرارداده است .

«التناص قرآنی فی شعر محمود درویش»، نوشتۀ رقیه رستم پور، عنوان مقالۀ دیگری است که در این زمینه به چاپ رسیده است. پایان نامۀ «التناص الدینی و التاریخی فی الشعر محمود درویش»، نوشتۀ ابتسام موسی عبدالکریم ابو شرار و نیز «التناص الدینی فی شعر محمود درویش»، نوشتۀ سحر سامی محمد السعید نصر، در زمینه بینامتنی دینی در شعر درویش نگاشته شده اند.

مقالۀ «التناص قرآنی فی شعر محمود درویش و أمل دنقل»، نوشتۀ علی سلیمی و رضا کیانی، به تطبیق مسئلۀ بینامتنی دینی در شعر محمود درویش و أمل دنقل پرداخته است اما تاکنون مطالعۀ تطبیقی در زمینه بینامتنی دینی در اشعار محمود درویش و قیصر امین پور با مفهوم مقاومت صورت نگرفته است؛ به همین دلیل، مقالۀ حاضر میکوشد تا بینامتنی دینی را در اشعار دو شاعر، با تکیه بر مفهوم مقاومت مورد تحقیق قراردهد. مقالۀ حاضر علاوه بر قرآن، از منابع دینی تورات و انجیل هم غافل نبوده است.

١-٤- روش پژوهش

روش تحقیق این مقاله، توصیفی - تحلیلی و بر مبنای نظریۀ ژولیا کریستواست . بر این اساس، اشعار مرتبط گزینش شده اند و نقش متون دینی در القای پیام شعر، از جهت فنی و موضوعی مورد مطالعه قرارگرفته است.

٢- بحث

بینامتنی، ترجمۀ مصطلح غربی ( Intertextuality) به معنی انتقال معنی یا لفظ یا هر دو از یک متن به متنی دیگر و یا ارتباط متنی با متن یا متون دیگر است. بینامتنی، به معنای وجود ارتباط بین دو متن گذشته و حاضر است؛ این ارتباط، گاه در زمینۀ شکل، گاه در مضمون و گاه در هر دوی آنهاست. محمد مفتاح، بینامتنی را از جهت مضمون، به سه بخش تقسیم کرده است:

١. «خلاصه برداری از پندها و عبرت ها، ٢.تصفیه حساب و دعوت به عبرت پذیری، ٣. جایگاه سنت های رایج یا ایجاد ارتباط میان آنها.» (مفتاح، ١٩٩٢: ١٣٢)

در بینامتنی، ما با دو عنصر ارتباط و تغییر روبه رو هستیم؛ یعنی از یک سو، بینامتنی منجر به ارتباط بین متن قدیم و جدید میشود و از سوی دیگر، به ایجاد تغییر و تحول جدید متن در راستای اهداف شاعر می انجامد. در بینامتنی، درک معنای متن و تفسیر و تأویل آن، توسط خواننده صورت میپذیرد؛ به همین خاطر، شاعر هنگامی که شعری میسراید، نه تنها معنایی را که به شعر میدهد، میسنجد بلکه روی مهارت خواننده نیز حساب میکند.

٢-١- انواع نظریۀ بینامتنی

نظریۀ بینامتنی، به انواع متعددی تقسیم شده و این تقسیم بندیها براساس چگونگی و شکل کاربرد آن در متون، با هم متفاوت است. مهم ترین تقسیم بندی این نظریه را کریستوا انجام داده است. وی بینامتنی را به سه دستۀ اصلی «نفی کلی، نفی متوازی و نفی جزیی» تقسیم کرده است

١. نفی کلی یا حوار: که در آن شاعر یا نویسنده، مقطعی از متن غایب را در متن خود میآورد، در حالی که معنی متن متحول شده است. در واقع در نفی کلی، مقدار زیادی از متن پنهان در متن حاضر به کاررفته ومعمولا این تعامل، به شکل آشکار صورت میگیرد چرا که خواننده با خواندن متن حاضر، به حضور بارز متن غایب در متن حاضر پی میبرد و حامل بالاترین شکل تعامل با متن غایب است. در بیشتر مواقع در این شکل ، کاربرد معنای متن غایب با معنای متن حاضر متفاوت است. (کریستوا، ١٣٨٤: ٧٩-٧٨)

٢. نفی متوازی یا امتصاص: در این نوع از بینامتنی، معنای مقطعی متن همان است ولی شاعر میتواند بر معنای متن جدید خود بیافزاید؛ بنابراین، در این شکل از روابط بینامتنی، معنای متن غایب در متن حاضر تغییر اساسی نمیکند بلکه با توجه به مقتضای متن حاضر و با توجه به معنای آن، نقشی را که در همان متن غایب ایفا میکند، در متن حاضر نیز بر عهده دارد. این بدان معنی نیست که معنای متن غایب در این شکل با معنایی که در متن حاضر ایفا میکند، متناقض نیست بلکه میتواند دارای معنای بیشتری باشد و یا با تغییر و تنوعی که به نوآوری و ابداع شاعر بستگی دارد، همراه باشد. (همان : ٧٩ -٧٨)

٣. نفی جزئی یا اجترار: مؤلف در این نوع از روابط بینامتنی، جزیی از متن غایب را در متن خود میآورد؛ از این رو، متن برگرفته از متن غایب میتواند یک جمله یا یک عبارت یا یک کلمه و مانند آن باشد. بدین ترتیب ، واضح است که این نوع روابط به شکل سطحی تری نسبت به دو مورد قبلی انجام میپذیرد. چنین تعاملی که به شکل جزیی صورت میگیرد، میتواند از نظر معنای الفاظ و عبارات ، مخالف یا موافق با متن غایب باشد. (همان: ٧٩ -٧٨)

به طور کلی میتوان بینامتنیهای دینی موجود در اشعار این دو شاعر را در سه حوزه جای داد:

٢-٢- بینامتنی قرآنی  اسلامی

این نوع بینامتنی را میتوان در دو شکل به تصویر کشید:

٢-٢-١- استفاده از آیات قرآنی

میتوان گفت رابطه بین مسائل فکری و شعر، یک ارتباط متبادل است. شعر به خاطر جایگاه مهمی که دارد، میتواند در بسیاری از موارد، دین را در خدمت مضامین خود قرار دهد و به واسطۀ آن به نشر اهداف خود بپردازد. «قرآن به واسطۀ موضوعات متنوعی که دارد، میتواند شعر را با گونه های مختلف دینی کمک و یاری دهد.» (شلتاغ ، 1987: 124)

امین پور و درویش دریافته اند که قرآن منبعی مهم برای آزادی و تعالی انسان هاست؛ لذا از این ویژگی قرآن با استفاده از بینامتنی در شعر خود بهره برده اند. درویش برای تشویق مردم به مبارزه، از آیات قرآن بهره برده است. او در قصیدة «طریق دمشق»، شعر خود را از آیه کریمۀ «مثل الذین ینفقون فی سبیل الله کمثل حبۀ أنبتت سبع سنابل فی کل سنبلۀ مائۀ حبۀ و الله یضاعف لمن یشاء و الله واسع علیم» (بقره: ٢٦١) و نیز آیۀ «و أعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدوکم» (انفال: ٦٠) برداشت کرده است.

أعد لهم ما استطعت / و ینشق فی جثتی قمر. .ساعۀ الصفر دقت، / و فی جثتی حبۀ أنبتت للسنابل / سبع سنابل، فی کل سنبلۀ ألف سنبلۀ / هذه جثتی. .أفرغوها من القمح ثم خذوها إلی الحرب /کی أنهی الحرب بینی و بینی (درویش، ١٩٩٤، ج ١:٥٥٢)

درویش، کلامش را با متن آیۀ مذکور آغاز میکند تا اهمیت جهاد و مبارزه با دشمن را به خواننده گوشزد نماید. او از نفی متوازی یا امتصاص بهره برده است، چراکه خواننده با خواندن متن حاضر، به خاطر وفور وضوح، به حضور بارز متن غایب پیمیبرد.

البته با توجه به تعریف ایحا، میتوان این نوع اقتباس رااستیحا هم نامید.استیحا، نوعی اقتباس است که در خلال آن ، خواننده با دیدن کلمه ای به خود آیه یا مجموعه آیاتی که این کلمه در آنها وجود دارد، رهنمون میشود و ب ه مجرد دیدن کلمه، آیه در ذهن او تداعی میشود. (علوان والآخرون، ٢٠٠٤: ١٥٣)

درویش برای نشان دادن حیات بعد از مرگ نیز از بینامتنی قرآنی استفاده کرده است.

او در قصیدة «لا ینظرون وراءهم»، از کسانی میسراید که به خاطر اعتقادی که به جاودانگی بعد از مرگ داشتند، منازل خود را به قصد شهادت ترک میکردند:

«یسافرون من الصباح السندسی / إلی غبار فی الظهیرة، حاملین نعوشهم ملأی / بأشیاء الغیاب: بطاقه شخصیۀ و رسالۀ لحبیبۀ مجهولۀ العنوان»: لا تتذکری من بعدنا / إلا الحیاة / و «یرحلون «من البیوت إلی الشوارع /راسمی اشارة النصر الجریحۀ قائلین لمن یراهم»: / «لم نزل یحیا فلا تتذکرونا» (درویش، ٢٠٠٣: ٥٧-٥٨)

او مفهوم جاودانگی و زنده بودن را از آیۀ «و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله أموات بل هم أحیاء عند ربهم یرزقون» (آل عمران: ١٦٩) به امانت گرفته است و از امتصاص، بهره برده است زیرا معنای متن غایب در متن حاضر، تغییر اساسی نکرده بلکه با توجه به مقتضای متن حاضر و با توجه به معنی آن، نقشی را که در همان متن غایب ایفا میکند، دراینجا نیز ایفا میکند.

امین پور در قطعه ای که برای شهید سروده است، برای به تصویرکشیدن حیات بعد از مرگ، از معنا و مفهوم آیۀ قرآنی استفاده کرده است، هر چند وی از الفاظ قرآنی به صورت واضح استفاده نکرده است، با تأمل در شعر میتوان اقتباس مفهومی او را دریافت. پس او هم در این مقطع، با استفاده از نفی متوازی، مفهوم آیۀ بالا (عمران: ١٦٩) را در شعر خود بیان داشته است :

 

کس راز حیات او نداند گفتن

بایست زمان به کام خود بنهفتن

 

هرچند میان خون خفت ولی

سوگند که خون او نخواهد خفتن

 

(امین پور،١٣٦٣: ٤٢)

«امین پور در اثر آشنایی با فرهنگ مفاهیم غنی معارف اسلامی واستقبال از درون مایۀ قرآن، شعر خود را اعتلا میبخشد که این موضوع در شعر او، بسیار ماهرانه و برخوردار از خلاقیت هنری روی میدهد.» (بهداروند،١٣٨٨: ١٧٧)

٢-٢-٢- استفاده از شخصیت های دینی و اسلامی

در بینامتنی اسلامی، علاوه بر آیات قرآن، از شخصیت های دینی هم استفاده شده است.

از آنجا که زندگی برخی از این شخصیت ها غالبا با آیات قرآنی ترکیب یافته است، در برخی موارد، میان بینامتنی شخصیت های دینی و قرآن نوعی تداخل به وجود آمده است و این امر، باعث شده تا جداسازی آنها با مشکل روبه رو شود.

استخدام این شخصیت ها در شعر، به خاطر جایگاه انسانیای است که در برابر ظلم و ستم دارند و شاعر هم به خاطر تشابه رسالتش با این شخصیت ها، نام آنها را در شعر ذکر میکند.

- حضرت یو سف (ع): از شخصیت های مطرح شده در اشعار امین پور و درویش، حضرت یوسف (ع) است . علت این انتخاب را میتوان زندگی پرحادثۀ حضرت یوسف (ع) دانست که منبعی برای شاعران شده و سبب شده است تا شاعران، مسائل مربوط به خود و جامعه شان را در قالب این شخصیت مطرح کنند. درویش در قصیده ای با نام «أنا یوسف یا أبی»، چنین میسراید:

أنا یوسف یا أبی. یا أبی إخوتی لا یحبوننی، لا یریدونی بینهم یا أبی / یعتدون علی و یرموننی بالحصی و الکلام /و هم طردونی من الحقل / و هم حطموا لعبی یا أبی /... أبت! هل جنیت علی أحد حین قلت إنی رأیت أحد عشر کوکبا، و الشمس و القمر، رأیتهم لی ساجدین (درویش ، ١٩٩٤، ج ٢: ٣٥٢)

آنچه باعث شده تا شاعر شخصیت یوسف را برای خود برگزیند، حس ناامیدی و خیانتی است که از حمایت دیگر دولت های عربی دیده است و به دلیل همخوانی میان شخصیت خود و داستان زندگی یوسف (ع)، حیات او را منبعی برای حوادث زندگی خود قرارداده و در انتهای کلامش ، از نفی متوازیاستفاده کرده است. «این قصیده، از جمله قصاید است که درویش ، آنها را بر پایۀ بینامتنی سروده و این بینامتنی به شاعر اجازه داده است که دیوار زمان را بشکند. این امر از یک سو، نشانۀ نوآوری شاعر و از سوی دیگر، نشانۀ جرئت شاعر است که به آن، «بینامتنی صریح» گفته میشود زیرا شاعر در قسمت پایان شعر، برای تأکید بر واقعیت از متن آیۀ قرآنی «اذ قال یوسف لأبیه یا أبت إنی رایت أحد عشر کوکبا و الشمس و القمر رأیتهم لی ساجدین» (یوسف : ٤) استفاده کرده وجایگاه شخصیت ها را بدون کوچک ترین تغییری ذکر کرده است.» (شبانه، ٢٠٠٢: ٢٨٧) نام حضرت یوسف (ع)، در شعر امین پور نیز همانند درویش، مورد استفاده قرارگرفته است. او هم از حوادث مربوط به زندگی حضرت یوسف (ع)، مانند داستان به چاه انداختن او، بوی پیراهن و قصۀ غربت نام برده است :

این بوی غربت است / که میآید / بوی برادران غریبم / شاید / بوی غریب پیراهنی پاره / در باد / نه! / این بوی زخم گرگ نباید باشد / من بوی بی پناهی را / از دور می شناسم /... انگار بوی رفتن میآید. (امین پور، ١٣٨٤: ١٣١)

امین پور با بیان الفاظی چون غربت، گرگ و چاه، با بینامتنی جزیی اشاره به داستان زندگی حضرت یوسف (ع) میکند و آن را با سرنوشت رزمندگان درمی آمیزد و از این شخصیت ، برای بیان مظلومیت رزمندگان استفاده میکند.

- حضرت ابراهیم (ع): از شخصیت های دیگری که دو شاعر دراشعار خود نام آنها را ذکر کرده اند، میتوان به ابراهیم (ع) اشاره کرد. درویش در قالب این شخصیت ، خود را نابودگر دشمنان قلمداد کرده است:

أنا زین الشباب و فارس الفرسان /أنا.و محطم الأوثان /... فبیض النمل لا یلد النسور/... و بیضۀ الأفعی/.. یخبیء قشرها ثعبان /. ..أنا زین الشباب، و فارس الفرسان (درویش ، ١٩٩٤،ج ١: ٨٣)

درویش برای نشان دادن مقاومت فلسطین، بااستفاده از بینامتنی متوازی، از داستان شکسته شدن بت ها استفاده میکند و خود را همچون ابراهیم (ع) میداند.

امین پور نیز در شعرش از شخصیت ابراهیم (ع) نام برده و شجاعت رزمندگان در مقابله با دشمن را به شکسته شدن بت ها به دست او همانند کرده است:

از ره رسیده ایم / با قامتی به قصد شکستن / لات و منات را که شکستیم / عزی دیگر عزیز نمیماند. با کفش های خستگی خود / از ره رسیده ایم / میراث باستانی ابراهیم / بر شانه های ماست (امین پور،١٣٦٠: ١١)

امین پور از بینامتنی جزیی استفاده کرده زیرا تنها به حوادث مربوط به داستان حضرت ابراهیم (ع) اشاره کرده است و با این کار، خواننده را با خود همراه نموده و ذهن او را به کنکاش واداشته تا منظورش را بفهمد.

- امام حسین (ع): شخصیت دیگری است که زندگی او در شعر دو شاعر تجلی یافته است، هر چند دو شاعر مستقیما به نام او اشاره نکرده اند. درویش به الهام از حادثۀ تاریخی قیام کربلا، به قیام ملت خود اشاره کرده است:

حین أحدق فیک / أری کربلاء / ویوتوبیا / و الطفول / ۀو أقرأ لائحۀ الأنبیاء / و سفر الرضا و الرذیله (درویش ، ١٩٩٤، ج ١: ٢٩٦)

او با دیدن مظلومیت ملت خود، به یاد حادثۀ کربلا میافتد و دو حادثه را با استفاده از بینامتنی جزیی، به هم مرتبط میسازد تا به هدفش که همان ترسیم مظلومیت ملت خود است، جامۀ عمل بپوشاند. امین پور نیز از زندگی امام حسین (ع)، بدون آنکه نامی از ایشان به میان آورد و با استفاده از بینامتنی جزیی، به شهادت امام حسین (ع) با لب تشنه اشاره کرده است و او را الگو وسرمشقی برای خود و ملتش قرارداده است:

 

خود را چو زنسل نور مینامیدند

رفتند و به کوی دوست آرمیدند

 

سیراب شدند زآنکه در اوج عطش

آن حادثه را به شوق آشامیدند

 

(امین پور،١٣٦٣: ٢٢)

شاعر بااستفاده از تفکر تاریخی خود، دست به مشابهت زده و رهگذر زمانی را نادیده گرفته و از گذشته، به زمان حال رسیده است و میان قیام امام و نهضت امام حسین (ع)، در اینکه هر دو گروه مشتاقانه به مبارزه علیه دشمن دست زده اند، مشابهت و تناسب برقرار کرده است.

- حضرت نوح (ع): شخصیت دیگری است که در شعر درویش مورد توجه قرا گرفته است؛ او نجات بخشی نوح را مخاطب قرا داده است:

یا نوح / هبنی غصن زیتون / یا نوح / لا ترحل بنا / إن الممات هنا سلامۀ / إنا جذور لا تعیش بغیر أرض / ولتکن أرضی قیامه (درویش، ١٩٩٤،ج ١:١١)

درویش در این ابیات، از نفی کلی استفاده کرده است زیرا در داستان نوح، ما شاهد این هستیم که نوح قصد دارد با کشتیای که خودش ساختاست، از آن منطقه هجرت کند اما «محمود درویش در شعر ش خلاف آن را مطرح میکند و از او میخواهد تا در سرزمی اشغالی خود بماند، هرچه نتیجه اش باشد، حتی اگر سرزمین موعودش در روز قیامت باشد.» (الزیود، ١٤٢٧، ج ١٨: ٤٣٨)

درویش در «جداریه» ضمن اشاره به قصۀ طوفان نوح، آن رابه عنوان نمادی برای نجات از چنگال دشمن به کار برده است:

و أرید أن أحیا /. ..فلی عمل علی ظهر السفینۀ...لا / لأنقذ طائرا من جوعنا / أو من / دوار البحر (أقول لکم، به نقل از جداریه ، ١٢٧:٢٠٠٨)

«ابوشاور» دربارة طوفان نوح و الهام پذیری شاعراز آن ، چنین میگوید:

«قصۀ طوفان نوح در نزد درویش بعد فکری دیگری به خود گرفته است، به این معنا که کشتی در قرآن وسیله کوچ از دیاری به دیار دیگر میباشد، اما در شعر درویش وسیله ایی برای نجات از دست دشمنی است که همچون باد به سرزمین فلسطین تاخته است ، بدون اینکه سفری صورت پذیرد و لذا سوار شدن بر کشتی با خوف و ترس همراه است.» (أبوشاور،٢٠٠٣: ٣٣)

امین پور نیز با آوردن کلمۀ طوفان، خواننده را به یاد داستان نوح (ع) میاندازد.

شاید بتوان گفت که او با استفاده از بینامتنی جزیی، قصد داردکه به آرامش نوح (ع) به هنگام طوفان اشاره داشته باشد و میان آرامش شهید و نوح (ع) مشابهت برقرار نماید:

 

حسن تو کنایه ای به کنعان میزد

در نای تو نبض عید قربان میزد

 

دریای دلت ساحل اطمینان بود

آرامش تو طعنه به طوفان میزد

 

(امین پور،١٣٦٣: ٤٤)

اسماعیل (ع): هردو شاعر از داستان اسماعیل دراشعار خود سود جسته اند. درویش در قصیدة «ماساة النرجس ، ملهاةالفضه» نام اسماعیل را این گونه وارد کرده است:

یجرون فی الدنیا لعل الدرب یأخذهم إلی درب النجاة من الشتات / لم یسألوا عما وراء مصیرهم و قبورهم، ما شأنهم بعد القیامۀ؟ / ما شأنهم إن کان إسماعیل أم إسحق شاة للإله؟ (درویش، ١٩٩٤،ج ٢: ٤٢٣)

درویش، اسماعیل را فرامیخواند تااشاره به نام کسانی کند که حاضرند در راه وطن از زندگی خود بگذرند و بااستفاده از بینامتنی کلی، بین معنای متن غایب و متن حاضر که رضایت فلسطینی ها را برای شهادت در راه میهن نشان میدهد، مشابهت ایجاد کند اما امین پور با استفاده از حوزة تصویرسازی و بینامتنی متوازی، مخالف با متن غایب عمل کرده است واسماعیل را به مثابه نفس خود در نظرگرفته که حاضر نیست در راه خدا قیام کند، به طوریکه حتی در خیال نیز حاضر نمیشود تا او را ذبح کند:

حتی خیال نای اسماعیل خود را / همسایه با تصویری از خنجر نکردیم / بیدست وپاتر از دل خود کس ندیدیم / زان رو که رقصی با تن بی سر نکردیم. (امین پور،١٣٦٠: ٢٩)

٢-٣- متون بینامتنی مسیحیت

شکی نیست که میراث مسیحیت با در برداشتن اموری مانند فداکاری و برانگیخته شدن به منظور قیام، با عذاب های فلسطین و دردها و فداکاری ملت به گونه ای قرین است. به نظرمیرسد بین تصاویر مسیح و فدایی- فلسطینی، مشابهت وجود دارد زیرا هر دوی آنها برای رهایی دیگران از یوغ دشمن ، جان خود را فدا میکنند. (ن. ک: ابو شاور، ٣٧:٢٠٠٣)

آنچه در استفادة محمود درویش از کتاب انجیل جلب توجه مینماید، این است که او میان شخصیت مسیح و رنج و دردهای آن حضرت و شخصیت خود و رنج و عذاب ملت فلسطین، نوعی اتحاد و یگانگی به وجود آورده است و بینامتنی مسیحی را در سطوح مختلف استفاده، از لفظ مسیح تا مفهوم حیات مسیح ، به کار برده است. شیوه های ظهور این مرجع را میتوان در استفادة شاعر از قهرمانان انجیل و حوادث یا متون آن نام برد. (ن. ک: سمیح القاسم و آخرون، ٨٥:١٩٩٠-٨٦)

محمود درویش در مجموعۀ «عاشق من فلسطین» به گفت وگوی تلفنی با تنی چند از فرستادگان خدا، از جمله مسیح مینشیند:

ألو. .. أرید یسوع / نعم من أنت / أنا أحکی من اسرائیل / و فی قدمی مسامیر.. . و إکلیل / من أشواک أحمله / فأی سبیل /أختار یابن الله (درویش، ١٩٩٤،ج ١:١٥٠) درویش در اینجا بین مسیح و انسان فلسطینی، در رنج کشیدن مشابهت برقرار کرده است ؛ این مشابهت را با عبارت «اکلیل من الشوک» و در قالب بینامتنی متوازی، به تصویر کشیده است. «ناصر علی» دربارة صدای مسیح در این قصیده ، چنین میگوید: «صدای مسیح در نزد شاعر، از دعوت به تسامح و صبر در برابر اقدامات دشمن به سوی دعوت به درگیری و انقلاب تحول مییابد.» (ناصر علی،٢٠٠١: ٤٣)

از وقایع مربوط به حیات مسیح، شام آخر است . هر دو شاعر، درویش و امین پور، به این مسئله در شعر خود پرداخته اند و از گذر حوادث مربوط به زندگی مسیح، حوادث مربوط به زمان خود را به تصویرکشیده اند. محمود درویش، قصۀ شام آخر مسیح را این چنین به تصویرمیکشد:

لا جوع فی روحی /أکلت من الرغیف الفذ ما یکفی المسیر الی نهایات الجهات /عشاءکم لیس الاخیر /ولیس فینا من تراجع او تداعی /یا أهل لبنا ن الوداعا (درویش، ١٩٩٤،ج ٦٣:٢-64).

درویش بااستفاده از نفی کلی، میان متن غایب (شام آخر) و متن حاضر مشابهت برقرارمیکند. وی، خیانت دولت های عربی در قبال مسئلۀ فلسطین را به خیانت یاران مسیح تشبیه میکند و در همان حال، به تفاوت این دو داستان اشاره دارد و ملت خود را مخاطب قرارمیدهد و به آنها میگوید: این شام آخر شما نیست بلکه این ، ابتدای راه است و باید مقاومت را ادامه دهید.

امین پور نیز با اطلاعی که از میراث مسیحی دارد، به قصۀ شام آخر اواشاره کرده است:

اینجا / هر شام خامشانه به خود گفته ایم / شاید/ این شام، شام آخر ما باشد/ اینجا/ هر شام خامشانه به خود گفته ایم / امشب / در خانه های خاکی خواب آلود / جیغ کدام مادر بیدار است /که در گلو نیامده می خشکد؟ (امین پور،١٣٦٠: ١٣)

شب، نماد اختناق و استبداد و تجاوز است و معمولا اتفاق های شوم در شب اتفاق میافتد، همچنان که در داستان شام آخر، مسیح (ع) کشته میشود. «ترکیب سادة شام آخر، با توجه به فضای شعر، میتواند به شام آخر مسیح نیز اشاره داشته باشد.» (محقق، ١٣٨٧: ١٦١) بینامتنی مورد استفادة شاعر از نوع کلی یا حوار است زیرا برخلاف مسیح که میدانست که شام آخریاست که تناول میکند و حواریونش او را تسلیم میکنند، شاعر هر شب احتمال کشته شدن خود را میدهد.

درویش با اطلاعی که از کتاب انجیل دارد، با کمک بینامتنی، به صورت لفظی هم عمل کرده است:

وأعل ظلی علی صخرتین لتبنی الطیور الشریدة عشا علی غصن ظلی /وأکسر ظلی لأتبع رائحۀ اللوز و هی تطیر علی غیمۀ متربۀ / واتعب عند السفوح: تعالوا إلی إسمعونی کلوامن رغیفی / اشربوا من نبیذی، و لا تترکونی علی شارع العمر وحدی کصفصافۀ متعبۀ (درویش، ١٩٩٤،ج ٣٢٥:٢)

کلمات این ابیات، برگرفته از صحاح بیست وششم انجیل است. درویش در اینجا میان خود و مسیح مشابهت برقرارکرده و همان طور که «جبر شعث» میگوید: «شاعر همانند حضرت مسیح، راه ها را به خاطر فداکردن جان خود برای مردم میپیماید اما صدای او در میانۀ راه، از بین میرود و کسی به او توجه نمیکند و مردم او را تنها رها میکنند.» (شعث، 2006: 64).

٢-٤- متون بینامتنی یهود

تورات، یکی دیگر از منابع الهام درویش و امین پور در بعد بینامتنی دینی است که از شخصیت های آن در شعر خود استفاده کرده اند. از شخصیت های ذکرشده میتوان از «موسی» و «اشیعا» و «حبقوق» یاد کرد. ناگفته نماند که از میان شخصیت های ذکرشده، امین پور تنها به نام موسی (ع) اشاره کرده است؛ لذا به خاطر نبود نمونه در اشعار امین پور، از ذکر نمونه های مربوط به درویش خودداری شد و تنها به اسم آنها اکتفا شده است .

مو سی(ع): از جمله شخصیت های دینی مطرح شدة برگرفته از تورات دراشعار درویش است . او از قصۀ موسی (ع) و عصای شگفت انگیز او بهره برده است و سرزمین خود را به عصای حضرت موسی(ع) تشبیه نموده است:

تتحرک الأحجار/ هذا ساعدی متمایل کالرعب / لیس الرب من سکان هذا القفر / هذا ساعدی / تتحرک الأحجار / ما سرقوا عصا موسی / و إن البحر أبعد من یدی عنکم / إذن تتحرک الأحجار/ إن طلعوا و إن رکعوا،و إن مروا و إن فروا (درویش ، ١٩٩٤، ج ٤٨٣: ١) درویش بااستفاده از بینامتنی متوازی، از داستان موسیاستفاده کرده و اعلام میکند، همان گونه که فرعونیان نتوانستند بر موسی (ع) غلبه کنند، اسرائیل هم نخواهدتوانست سرزمین فلسطین را از دست صاحبان اصلی آن خارج کند زیرا ملت او، همچون صخره ای مقاوم، در مقابل دشمن به خروش آمده اند. وی برای تأکید سخن خود، جملۀ «تتحرک الاحجار» را چندین مرتبه به فواصل تکرار کرده است.

امین پور هم از موسی (ع) نام برده است اما او در اینجا از قصۀ دیدن نور در کوه طور سخن به میان آورده و در قطعه ای که در تجلیل و ستایش مقام رزمندگان سروده ، سوز و گداز درون رزمندگان را به آتشی که موسی در کوه طور رؤیت کرد، مانند کرده است:

سوزشان: آتش طور موسی داغشان: مهر محراب زرتشت کوله بر پشت و سجاده در پیش جاده در پیش رو جاده در پشت مهر پایان مرداب در دست تو حکم آغاز طوفان در انگشت

(امین پور،١٣٨٤: ١٥٤)

امین پور از بینامتنی جزیی استفاده کرده و تنها به ذکر نام موسی (ع) اشاره نموده است

و در جای دیگری، چنین سروده است:

طوریم که در پی خطاب آمده ایم نوریم و لیک در حجاب آمده ایم در مجلس سوگ تو، تو را کی بینیم؟ کوریم و به جشن آفتاب آمده ایم

(همان ، ١٣٦٣: 43).

شاعر با به کاربردن بینامتنی متوازی، خود را به حضرت موسی (ع) و به رفتن او به کوه طور اشاره کرده و میان استجابت موسی (ع) به خداوند در کوه طور و استجابت خود به رهبر انقلاب، مشابهت ایجاد کرده است.

٣- نتیجه گیری

با نگاهی به بینامتنیهای درویش میتوان به این نکته دست یافت که هرجا نامی از فرستادگان الهی و انبیا یا آیات به میان میآورد، به گونه ای با معنای مقاومت و نابودی سروکار دارد.

درویش و امین پور، تواناییهای شعری و نیز اطلاعات دینی خود را که از ادیان مختلف ظرفی قرارداده اند و مضامین مقاومت را در آن گنجانده اند. آنها به خوبی توانسته اند سه عنصر اسلام و مسیحیت و یهود را با هم درآمیزند و در همان حال، به اهداف شعریشان جامۀ عمل بپوشانند.کاربرد تناص دینی در سه حوزه اسلام، مسیحیت و یهود، بیانگر تعامل دو شاعر با دیگر ادیان است و این چیزی است که دنیای امروز به آن نیازمند است. اختلاط دینی که درویش و امین پور در اشعار خود به کار برده اند، امری است که دولت ها میتوانند در سایۀ آن اختلافات مذهبی خود را کنار گذارند و به نوعی همزیستی مسالمت آمیز دست یابند و همچنین، ملت ها با یکدیگر رابطه برقرار نمایند. هر دو شاعر به میزان بیشتری از آیات قرآن و شخصیت های آن، نسبت به مسیحیت و دین یهود بهره برده اند و این میتواند نشانگر این باشد که در این منابع، به جهاد در برابر ظالم و حفظ عزت توجه بیشتری شده است. شایان ذکراست که درویش نسبت به امین پور، توجه بیشتری به منابع یهودی و مسیحی داشته است و از نفی متوازی و کلی بیشتر استفاده کرده است. وی در به کاربردن بینامتنی، موفق تر عمل کرده است و درصد به کارگیری بینامتنی دینی در شعر او، بیشتر از قیصر امین پور است.

هر دو شاعر به اشکال مختلفی «لفظی و معنوی» از تناص بهره برده اند، با این تفاوت که در شعر درویش، بینامتنی صریح نسبت به امین پور بیشتر است. درویش بیشتر برای خدمت به مفهوم مقاومت، از آیات قرآنی بهره برده حال آنکه امین پور، از آیات قرآنی بیشتر برای تأکید مفهوم شهادت استفاده کرد است.

فهرست منابع

-کتاب ها

١- قرآن کریم

٢- انجیل

٣- امین پور، قیصر. (١٣٦٠). تنفس صبح. چاپ سوم. تهران: سروش.

٤ – امین پور، قیصر. (١٣٦٣). تنفس صبح. چاپ سوم. تهران: سروش.

٥- امین پور، قیصر.(١٣٨٤).آینه های ناگهان (گزیده شعرهای ٦٤-٧١). چاپ ششم. تهران: نشر افق.

٦- آفی، نوئل مک. ( ١٣٨٤). ژولیا کریستوا. ترجمۀ مهرداد پارسا. تهران: نشر مرکز.

٧- البقاعی، محمد خیر.(١٩٩٨). دراسات فی النص و التناصیۀ. حلب: مرکز الانماع الحضاری.

٨- بهداروند، ارمغان. (١٣٨٨). این روزها که می گذرد (زیباشناسی و سیر تحول شعر قیصر امین پور). تهران: نقش جهان.

٩- جبر شعث، احمد. (٢٠٠٦م). الاسطورة فی الشعر الفلسطینی المعاصر. الطبعه الاولی. فلسطین: مکتبه القادسیه .

١٠- درویش، محمود. (١٩٩٤م). دیوان محمود درویش. الطبعه الاولی. بیروت: دار العوده.

١١- درویش، محمود. (٢٠٠٣م). لاتعتذر عما فعلت. بیروت: ریاض الریس للکتب و النشر.

١٢- درویش، محمود. (٢٠٠٠). جداریه. الطبعه الاولی . بیروت: منشورات ریاض الریس.

١٣- الزغبی، احمد.(٢٠٠٠م). التناص نظریا وتطبیقیا. موسسه عمون للنشر والتوزیع.

١٤- سعدی، شاور. (٢٠٠٣م). تطور الاتجاه الوطنی فی الشعر الفلسطینی المعاصر. بیروت: الموسسۀ العربیۀ للدراسات و النشر.

١٥- السعدنی، مصطفی. (١٩٩١). التناص الشعری، قراءۃ اخری لقضیۀ السرقات. مصر: منشأۃ المعارف المصریۀ.

١٦- شبانه، ناصر. (٢٠٠٢م). المفارقۀ فی الشعر العربی الحدیث (أمل دنقل، سعدی یوسف، محمود درویش نموذجا). الطبعه الاولی. بیروت: المؤسسۀ العربیۀ للدراسات و النشر.

١٧- شراد، شلتاغ عبود.(١٩٨٧م). اثر القرآن فی الشعر العربی الحدیث. الطبعه الاولی. دمشق: دارالمعرفه.

١٨- عزام، محمد. (٢٠٠١م). النص الغائب تجلیات التناص فی الشعر العربی. دمشق: منشورات اتحاد الکتاب العرب .

١٩ - علوان، محمد و آخرون. (٢٠٠٤م). مقاربات النقدیۀ فی الشعر شهید الدکتور ابراهیم المقادمه. مکتبۀ الافاق. منتدی أمجاد الثقافی.

٢٠- علی ، ناصر. (٢٠٠١م). بنیه القصیدة فی شعر محمود درویش. الطبعه الاولی. بیروت: المؤسسه العربیه للدراسات و النشر.

٢١- القاسم، سمیح و آخرون. ( ١٩٩٩م). محمود درویش مختلف الحقیقی. اردن: دار الشوق

٢٢-کرستیفا/ جولیا: علم النص . ترجمه فرید الزاهی، دار توبیقال، الدار البیضاء.

٢٣-گراهام، آلن. (١٣٨٠). بینامتنیت . ترجمه پیام یزدانجو. تهران: نشر مرکز.

٢٤- محقق، جواد.( ١٣٨٧ه). شکفتن در آتش. تهران: هنر رساله اردیبهشت .

- مقاله ها

١- الزیود، عبدالباسط. (١٤٢٧). «المتوقع و لا المتوقع فی شعر محمود درویش ( دراسۀ فی جمالیۀ المتلقی)». مجله جامعه ام القری لعلوم الشریعۀ اللغه العربی وآدابها. المجلد ١٨، العدد٢٧،ص ٤٣٨.

٢- سلیمی، علی و کیانی، رضا. (١٣٩١). «التناص القرآنی فی شعر محمود درویش و أمل دنقل». مجله دراسات فی اللغه العربیه وآدابها، صص ١٠٥-١٣٢.

٣-کیانی رضا، امیری جهانگیر، نعمتی فاروق. (١٣٩٢). «جلوه های بینامتنی قرآن کریم در شعر قیصر امین پور». فصلنامه پژوهش های ادبی- قرآنی. شمارة ٢، صص ١٤٣ -١٦٦.

- پایان نامه ها

١- سحر سامی، محمد السعید نصر. (١٩٩٦). «التناص الدینی فی شعر محمود درویش». رسالۀ الماجیستر. مصطفی یس السعدنی. جامعه الزقازیق

٢- عبد الکریم ابو شرار ابتسام موسی. (٢٠٠٧). «التناص الدینی و التاریخی فی الشعر محمود درویش». رساله الماجیستر. نادر قاسم. جامعه الخلیل عمادۃ الدراسات العلیا.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان