مبانی فقهی مقاومت از دیدگاه اهل سنت

دین اسلام نظام کامل و جامع است که در آن ابعاد مختلف زندگی بشر مورد بررسی قرار گرفته و تحقق نیازهای وی منوط به تبعیت از فرامین الهی دانسته شده است

مقدمه

دین اسلام نظام کامل و جامع است که در آن ابعاد مختلف زندگی بشر مورد بررسی قرار گرفته و تحقق نیازهای وی منوط به تبعیت از فرامین الهی دانسته شده است. یکی از برنامه های اسلام که حافظ جان، مال، نسل، آبرو و باور افراد است، مقاومت و جهاد است. دشمنان اسلام همواره در صدد نفوذ و برهم زدن معادلات جامعة اسلامی و فروپاشاندن تعادل اجتماعی و شخصیتی افرادند. جهاد و مقاومت به عنوان بازدارنده، نسخه ای است که شارع مقدس برای عموم مسلمانان تجویز نموده تا سلامت جامعه تضمین گردد.

در این پژوهش سعی بر آن است تا با نقد و بررسی آرای عالمان فقه و مفسران نکته بین، مبانی دینی و فقهی مقاومت مورد کنکاش و بررسی قرار گیرد. درابتدا لازم است مفهوم جهاد تبیین شود.

مقاومت و جهاد در راه خدا معنای گسترده ای دارد که اعم از قتال و غیر آن است. نخست به بررسی لغوی و اصطلاحی این واژه می پردازیم، سپس آموزه های قرآنی در این باب را به صورت مختصر بیان می کنیم.

جهاد در لغت و اصطلاح

جهاد به معنای تلاش و کوشش، معانی وسیعی در لغت و اصطلاح دارد که می تواند عملکرد افراد را جهت دهد.

جهاد در لغت

واژه ی «جهد» شامل حروف جیم، هاء و دال در اصل به معنای مشقّت است. گفته اند «مجهود» شیری است که چربی آن خارج شده باشد و این امر جز با مشقت و خستگی امکان پذیر نیست. )ابن فارس، بی تا، ج1، ص487.( «جهد الرجل» به معنای این است که فرد لاغر و نحیف شد. «جهد دابّته» نیز یعنی بر چهارپایش بیش از توانش بار گذاشت. «جهاد » هم زمین صاف و خشنی است که در نزدیکی آن هیچ تپه، گیاه و کوهی نباشد. (ابن منظور، بی تا، ج9، ص708-709).

جهاد در اصطلاح

فقهای مذاهب اسلامی این مفهوم دقیق ارائه داده اند که مقاومت و جهاد، تعاریفی به برخی از آن ها اشاره می شود:

نویسندة بدائع الصنائع در تعریف این اصطلاح از دیدگاه احناف می نویسد:

«جهاد یعنی بذل توان و انرژی برای قتال در راه خدا به هر وسیلة ممکن، اعم از جان و مال و زبان». (کاسانی، 1417ق، ج7، ص97).

از دیدگاه مالکیه جهاد به معنای مقاتلة مسلمان با آن دسته از کفار است که عهد و پیمانی با مسلمانان ندارند، و هدف غایی از جهاد نیز اعلای کلمة الله است. (حطاب، 1995م، ج3، ص347 ). شوافع جنگ با کفار به منظور یاری و نصرت اسلام را جهاد می دانند. (جمل، بی تا، ج5، ص179). حنبلی ها نیز جهاد را محصور در قتال با کفار می دانند و جنگ با مسلمانان شورشی یا راهزن را از شمول تعریف جهاد خارج کرده اند». (بهوتی، 1402ق، ج3، ص32).

در میان تعاریف نقل شده، جمله کسانی جامع تر از دیگر موارد است؛ اما نکته مشهود این است که در تمام آن ها به یک جنبه از معنای جهاد اشاره شده و آن هم «قتال» است.

حقیقت جهاد یعنی به کارگرفتن نهایت تلاش در اموری که خیلی خواستة دل نیست. جهاد سه قسم است: جهاد با دشمن آشکار، جهاد با شیطان و جهاد با نفس. (زبیدی، 1965م، ج7، ص537). جهاد با نفس به معنای واداشتن آن به فرمان برداری از خداوند و بازداشتن نفس از نافرمانی اوامر الهی است.

آیة 69 سورة عنکبوت ناظر بر همین گونه از جهاد است: «وَالَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِینَّهُم سُبُلَنا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ المُحسِنینَ)[1]. مفسران کلام الهی این آیه را مربوط به جهاد با نفس می دانند در سه بعد تشویق به طاعت، ترک معصیت و صبر بر فرامین الهی. (قرطبی، بی‎تا، ج13، ص365). فضالة بن عبید نقل می کند که پیامبر اکرم درحجة الوداع فرمودند: «مجاهد کسی است که با نفس خود در مسیر طاعت الهی جهاد کند».(ابن رجب، 2004،ج2، ص582). جهاد با شیطان نیز به معنای دفع القائات شیطانی اعم از شبهات و شهوات است. در آیة شش سورة فاطر حقیقت دشمنی شیطان بیان شده است: (إِنَّ الشَّیطَانَ لَکمْ عَدُوٌّ فاتَّخِذُوهُ عدُوًّا إِنَّمَا یدْعُو حِزْبَهُ لِیکونُوا مِنْ أَصحَابِ السعِیرِ)[2].

از میان سه قسم جهاد، مورد اول را می توان هم معنای قتال دانست؛ پس میان جهاد و قتال رابطة عموم و خصوص مطلق است: جهاد، عام است و قتال، خاص.(ساعدی، 1393 ش، ص31). بنابراین جهاد معنای گسترده ای دارد؛ حتی در معنای اول نیز ابعاد فراتر از درگیری فیزیکی را شامل می شود؛ مانند رویارویی با تهاجم فرهنگی و جنگ سایبری دشمنان. جهاد به معنای عام همواره در زندگی انسان جریان دارد مانند جهاد با نفس، اما جهاد به معنای قتال در سه حالت قابل فرض است:

1. در رویارویی با کفّار و به هنگام شعله ور شدن جنگ: (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کفَرُوا زَحْفًا فَلَا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَارَ. وَمَنْ یوَلِّهِمْ یوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفًا لِقِتَالٍ أَوْ مُتَحَیزًا إِلَی فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ).[3] (انفال:15-16)

2. هنگام یورش دشمن خارجی به دیار مسلمانان: (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِینَ یلُونَکمْ مِنَ الْکفَّارِ وَلْیجِدُوا فِیکمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ). (توبه:123)[4]

3. درصورت دستور ولی امر به جهاد: (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکمْ لِمَا یحْییکمْ)[5]. (انفال»25)

با توجه به اینکه سیاق آیات پیش از این آیه دربارة جهاد است (و به طور کلی سورة انفال به مبحث جهاد بیشتر تمرکز دارد) می توان جهاد را حیات بخش دانست (براساس تعبیر قرآنی).

علاوه بر آیات یادشده، روایات متعددی نیز از رسول اکرم (ص) در باب وجوب جهاد نقل شده که به برخی از آن ها اشاره می کنیم:

از ابوهریره نقل است که پیامبر فرمودند:

«مأمور شده ام با مردم بجنگم تا به وحدانیت خداوند گواهی دهند. کسی که لا إله الا الله بگوید، جان و مالش در امان است». (عسقلانی، 2003م، ج1، ص76 ).

انس (رضی الله عنه) نیز از پیامبر اسلام ( نقل می کند که ایشان فرمودند:

«با مشرکان به وسیلة مال و جان و زبان خود جهاد کنید». (ابوداود، بی تا، ج3، ص16).

از اهمیت و جایگاه جهاد در منابع حدیثی همین بس که در اغلب کتب صحیح، بخشی با عنوان کتاب الجهاد وجود دارد.

در میان فقهای اسلامی نیز هیچ گونه اختلاف نظری دربارة مشروعیت مقاومت و جهاد وجود ندارد و اجماع علما بر مشروع بودن این ضرورت دینی بنا نهاده شده است؛ اما در دو زمینه م فقها اختلاف نظر دارند:

مقاومت و جهاد، واجب یا غیرواجب

جمهور فقها بر این باورند که مقاومت و جهاد واجب است؛ اما تعدادی چون عطاء، عمروبن دینار، سفیان ثوری و طبق نقل، ابن عمر قائل به واجب بودن مقاومت و جهاد نیستند.

قائلین به وجوب مقاومت و جهاد به آیات و احادیث نبوی استناد می کنند، به ویژه آیة 216 سورة بقره: (کُتِبَ عَلَیکمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کرْهٌ لَکمْ وَعَسَی أَنْ تَکرَهُوا شَیئًا وَهُوَ خَیرٌ لَکمْ وَعَسَی أَنْ تُحِبُّوا شَیئًا وَهوَ شرٌّ لَکمْ وَاللَّهُ یعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ)[6]. «کُتب» در این آیه به معنای «فُرض » تلقی کرده اند.

همچنین آیة 244 سورة بقره: (وَ قَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَاعلَمُواْ أَن اللّه سَمِیعٌ عَلِیمٌ)[7] با این توضیح که «قاتلوا» امر است و تا زمانی که چیزی آن را از افاده ی وجوب ساقط نکند، دلالت بر وجوب دارد و ازآنجاکه هیچ قید دیگری وجود ندارد که مانع دلالت برو وجوب شود، این واژه افاده ی وجوب می کند. (زحیلی، 1991م، ج2، ص216). حدیث انس(رضی الله عنه) که پیشتر نقل شد نیز یکی از استنادات روایی جمهور علماست؛ چون صارفی بر امر وارد نشده و معنای وجوب آن پابرجاست.

گروه دوم نیز برای اثبات نظریة خود مبنی بر واجب نبودن مقاومت و جهاد به آیات و روایاتی استناد می کنند. نظر این عده دربارة مدلول معنایی «کتب» چیزی غیر از «فُرض» است. اینان معتقدند اینجا امر به وجوب جهاد نیست، بلکه امر به استحباب است. قرینة این برداشت را آیة 180 سورة بقره می دانند که دربارة وصیت می فرماید: (کتِبَ علَیکمْ إِذَا حَضَر أَحَدَکمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَک خَیرًا الْوَصِیةُ لِلْوَالِدَینِ وَالْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِینَ).[8] فقها معتقدند «کتب» در این آیه امر به استحباب است، نه وجوب. (قرطبی، بی‎تا، ج2، ص263). جمهور علما در پاسخ فرموده اند که امر مادامی دلالت بر وجوب می کند که مانعی پدید نیاید. در آیة وصیت، پررنگ تر شود وجوب بر اساس سنت نبوی ثابت است؛ چراکه پیامبر ( فرموده اند: (إن الله قد أعطی کل ذی حق حقه؛ فلا وصیة لوارث(. (آلبانی،1420ق، ج2، ص429). همچنین در آ یاتی «کُتب» دلالت بر وجوب دارد و مانعی هم سر راه وجوب نیست مانند آیة روزه: (یا أَیهَا الَّذینَ آمَنوا کتِبَ عَلَیکمُ الصِّیامُ کما کتِبَ عَلَی الَّذینَ مِن قَبلِکم لَعَلَّکم تتَّقونَ).[9] (بقره183)

از جمله استنادات مخالفان وجوب مقاومت و جهاد حدیث ابن‎عمر است که در آن از پیامبرارکان پنج‎گانة اسلام را نقل کرده است: شهادتین، برپا داشتن نماز، پرداخت زکات، حج و روزة ماه رمضان. (مسلم، 2002 م، ص34 ). رسول خدا ( فرائض را در این حدیث بیان کرده و هیچ سخنی از مقاومت و جهاد به میان نیاورده لذا مقاومت و جهاد فرض نیست. (جصاص، 1994م، ج3، ص149). در پاسخ این استناد گفته شده که موارد پنج گانه مصرح در، حدیث ناظر به اموری است که فرض عین(واجب عینی) هستند، نه تمام فرائض؛ شاهدش اینکه در حدیث از مواردی چون امر به معروف و نهی از منکر و غسل، تکفین و تدفین اموات نیز سخن به میان نیامده است؛ در حالی که فرض(واجب) کفایی هستند. قضیه مقاومت و جهاد نیز به همین صورت است. (همان، ص146). پاسخ دیگری که علما داده اند، این است که حدیث مذکور پیش از وجوب مقاومت و جهاد از پیامبر ( نقل شده است؛ لذا با وجوب مقاومت و جهاد در تعارض نیست. با توجه به موارد مطروح به نظر می رسد رأی جمهور مبنی بر وجوب مقاومت و جهاد ارجح بر رأی دیگر فقهاست.

مقاومت و جهاد، واجب عینی یا کفایی؟

پس از اثبات وجوب مقاومت و جهاد، با اختلاف نظر دیگری مبنی بر عینی یا کفایی بودن مقاومت و جهاد مواجه می شویم. در این باب سعیدبن مسیّب معتقد است مقاومت و جهاد واجب عینی است و باید همگان به آن مبادرت ورزند؛ اما جمهور فقها معتقدند فریضة مقاومت و جهاد واجب کفایی است.

آنچه باعث اختلاف نظر در این زمینه شده، قرائت های مختلف از آیات 38، 39 و 41 سورة توبه است: (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَا لَکمْ إِذَا قِیلَ لَکمُ انفِرُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الأَرْضِ أَرَضِیتُم بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الآخِرَةِ إِلاَّ قلِیلٌ)[10]؛ (إِلَّا تَنْفِرُوا یعَذِّبْکمْ عَذَابًا أَلِیمًا وَیسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیرَکمْ وَلَا تَضُرُّوهُ شَیئًا وَاللَّهُ عَلَی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ)[11] و (انْفِرُوا خِفَافًا وَثِقَالًا وَجاهِدُوا بأَمْوَالِکمْ وَأَنْفُسِکمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ذَلِکمْ خَیرٌ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ تَعْلَمُونَ)[12]. آنچه ظاهرآیات ذکرشده، نشانگر عینی بودن این فریضه است و همگان را در بر می گیرد و هیچ فرقی میان پیر و جوان و سواره و پیاده و پیشه ور و... وجود ندارد. (جصاص همان،ص150-151). اما جمهور به این نظر با آیات و احادیث پاسخ می دهند.

یکی از آ یاتی که جمهور علما در رد نظریة عینی بودن مقاومت و جهاد به آن استناد می کنند، آیة 122 سورة توبه است که در آن کفایی بودن مقاومت و جهاد قابل فهم است. خداوند متعال در این آیه می فرماید: (وَمَا کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِینْفِرُوا کافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کلِّ فِرْقَةٍ منْهُمْ طَائِفَةٌ لِیتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِینْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیهِمْ لَعَلَّهُمْ یحْذَرُونَ)[13].

اگر بنا باشد تمام مسلمانان در صفوف جهاد حاضر شوند، مقدرات و ملزومات جامعة اسلامی معطل می ماند؛ ازاین رو خداوند منّان فرموده است که تعدادی در این مسیر گام بردارند و عده ای هم در سنگر علم و دانش حضور یابند.

آیة دیگری که مستمسک جمهور علما در تبیین کفایی بودن مقاومت و جهاد است، آیة 95 سورة نساء است که می فرماید: (لاَّ یسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غیرُ أُوْلِی الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ عَلَی الْقَاعِدِینَ دَرَجَةً وَکلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَی وَفَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَی الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا)[14]. در این آیة مبارکه سخن از مقایسة میان مجاهدان و قاعدان است، این مقایسه میان دو طیفی صورت گرفته است که هر دو مورد تأیید هستند؛ زیرا در ادامه خداوند هر دو را به سرانجام نیک مژده و وعده می دهد و تصریح می کند که پاداش مجاهدان بیشتر و مقامشان والاتر است. اگر بنا بود مقاومت و جهاد فرض عین باشد، دیگر وعدة نیکو موضوعیت نمی یافت، بلکه قائدان بایستی باید با عقاب و عذاب مورد عتاب قرار می گرفتند، زیرا ترک واجب عینی گناه است و مرتکب آن نافرمان است؛ (جصاص همان،ص150-151). لذا وقتی که خداوند با ادبیاتی متفاوت سخن گفته و هر دو را وعدة نیکو داده، معلوم می شود که مقاومت و جهاد واجب کفایی است.

در روایات نیز نشانه هایی از کفایی بودن مقاومت و جهاد وجود دارد. ابوسعید خدری نقل می کند که پیامبر (ص) نماینده ای به سوی بنی لحیان فرستاد و این گونه فرمود:

«از هر دو نفر یکی عازم جهاد شود ». سپس درمورد کسی که باقی می ماند، فرمود: «هر کس که در خانه می ماند اگر با خانواده و مال مجاهد به نیکی رفتار کند، نصف پاداش مجاهد نصیب وی می شود ». (مسلم، 2002، ص1016).

طبق این حدیث اگر مقاومت و جهاد واجب عینی بود، پیامبر (ص) اصحاب را در جهاد مخیر به حضور یا عدم حضور در جهاد نمی کرد.

برخی از علما فراتر رفته و حتی قائل به اجماع بر واجب کفایی بودن مقاومت و جهاد شده اند. ابن رشد مالکی از جمله افرادی است که تصریح دارد علما بر واجب کفایی بودن مقاومت و جهاد اتفاق دارند و آن را واجب عینی به شمار نمی آورند. (ابن رشد، 2004، ج2، ص143). نویسندة مفاتیح الغیب نیز می گوید: «اجماع بر این دایر شده که جهاد از جمله واجبات کفایی است. (رازی، 1420، ج6، ص384).

همان گونه که بیشترگفتیم مطابق با نظر جمهور، مقاومت و جهاد واجب کفایی است و چنانچه حضور تعدادی از مسلمانان در این امر ضامن اهداف اسلام باشد، نیاز به حضور همگانی مسلمانان نیست. در تبیین حدود کفایی بودن جهاد بر این باورند که اگر آغازگر جهاد مسلمانان باشند و هدف دعوت غیرمسلمانان به اسلام یا منقاد کردن آنان نسبت به حکومت اسلامی باشد، آن گاه جهاد واجب کفایی است. در کتب فقهی این مسئله با عبارت «هو فرض کفایة... ابتداءً، وإن لم یبدؤونا» بیان شده است. (ابن عابدین، 1286ق، ج3، ص337). نووی نیز ضمن تقسیم بندی کافران می نویسد:

«کافران دو دسته اند : اگر در سرزمین خود بودند و قصد حمله به سرزمین اسلامی را نداشتند، در این حالت جهاد واجب کفایی است ». (شربینی، 1993، ج4، ص299).

ما زمانی که دشمن به سرزمین اسلامی حمله کند، دفاع برای کسانی که مورد تعرض قرارگرفته اند واجب عینی است؛ زیرا در خط مقدم رویارویی با دشمنان اسلام قرار دارند، و نباید عرصه را برای نفوذ متجاوزان باز گذاشت. ابن عابدین ضمن تصریح این نکته می افزاید:

«اما آن عده از مسلمانان که به دور از دشمن هستند، این واجب برایشان در حکم کفایی است؛ تا اگر نیازی به حضورشان نبود، بتوانند میدان را رها کنند». (ابن عابدین، 1286ق، ج3، ص339 ).

«مراد این است که اگر مسلمانانی که به آن ها هجوم شده اند، توان دفع دشمن را داشته باشند، برای دیگر مسلمانان حضور در مقاومت و جهاد، واجب کفایی است. اما اگر شرایط به گونه ای بود که مدافعان سرزمین اسلامی توان مقابله را نداشتند یا تعدادشان کم بود، در این صورت به تصریح فقها قطعاً مقاومت و جهاد واجب عینی می شود. (همان، ص337). قرطبی در این زمینه می نویسد: اگر دشمن لشکرکشی کرد، همة ساکنان آن سرزمین، اعم از پیر و جوان باید برای مقابله اقدام کنند. حتی جوانان بدون اذن ولی هم باید حضور یابند و هر کس که توان رویارویی دارد، حق تخلّف ندارد. اگر مدافعان ناتوان بودند، باید مسلمانان ساکن در مناطق مجاور با تمام توان و نیرو به حمایت آن ها به پا خیزند. اگر دشمن به مرزهای اسلامی نزدیک شد، ولی وارد مناطق مسلمانان نشد هم باید برای نمایاندن قدرت اسلام و دفاع از حریم اسلامی قیام کرد». (قرطبی، ج8، ص151-152).

مقاومت و جهاد در برابر مهاجم بیگانه

همان طور که اشاره شد، یکی از موارد وجوب جهاد به معنای قتال، زمانی است که دشمن خارجی به دیار مسلمانان یورش برد. در این بخش جایگاه میهن دوستی را دلایل وجوب دفاع از وطن در فرهنگ اسلامی را بررسی می کنیم.

دفاع از تمامیت ارضی وطن در قرآن کریم

وطن و عشق به آن، جایگاهی بلند در اندیشة اسلامی دارد. تازمانی که وطن حایز ساختاری مدنی است چالش های آن، از جمله جنگ نیز دارای ساختار مدنی است؛ بنابراین هرچند جنگ های آن، جنگ در راه خدا نامیده شود، باز هم ماهیت سیاسی دارد. در واقع اطلاق جنگ در راه خدا به جنگ هایی که در راستای حفظ تمامیت ارضی سرزمین و محافظت و حمایت از مردمان یک سرزمین در برابر تجاوزات خارجی واقع می شود، بیانگر جایگاه ویژة این جنگ هاست و نشان می دهد که جنگ در راه میهن و دفاع از قلمرو آن از تقدس و عظمت بسیاری برخوردار است. خداوند جنگ در راه هدفِ مشروع و برقراری عدالت و قسط در میان مردمان و حمایت از وطن و حفظ استقلال آن را جهاد در راه خدا می شمارد و کسانی را جنگجو معرفی می کند که خواهان خشنودی خداوند هستند.

خداوند متعال در قرآن یک اصل کلی را مطرح می کند و وطن‎دوستی را معیار قرار می دهد و در چارچوب آن مشخص می کند که مسلمانان با چه کسانی می توانند رابطة دوستی برقرار کنند و از دوستی با چه کسانی باید اجتناب ورزند. ایزد منّان به صورت قاطع از دوستی و حمایت مادی و معنوی کسانی که به سرزمین ما تجاوز یا آن را تصرف کرده اند و آن را به اشغال خود درآورده اند، یا صاحبان و ساکنان اصلی سرزمین مسلمانان را به نوعی وادار به مهاجرت کرده اند برحذر می دارد و چنین می فرماید: (یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ کفَرُوا بِمَا جَاءَکمْ مِنَ الْحَقِّ یخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِیاکمْ أَنْ تؤْمِنُوا باللَّهِ رَبِّکمْ إِن کنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِی سَبِیلِی وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ إِلَیهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیتُمْ وَمَا أَعْلَنْتُمْ وَمنْ یفْعَلْهُ مِنْکمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ)[15] (ممتحنه(60): 1)

طبق آیة مبارکه، افراد یا قدرت هایی که مسلمانان را از سرزمین خود بیرون کرده و سرزمین آن ها را اشغال می کنند و یا سبب می شوند که مسلمانان از سرزمین خود مهاجرت کنند، هم دشمن خداوند متعال هستند و هم دشمن مسلمانان.

واژة «یُخْرِجُونَ» در آیة فوق فقط اجبار به مهاجرت نیست؛ بلکه مقصود آن است که نگذارند مسلمانان در سرزمین خود و میان مردم خود دارای نقشی فعال بوده و پست های کلیدی را در اختیار داشته باشند؛ بنابراین زمانی می توان گفت امت اسلامی متحد است و نیرویی قدرتمند و مستقل شناخته می شود که در برابر هر متجاوزی که عامل آوارگی و رانده شدن مسلمانان از خانه و کاشانه خویش می شود، ایستادگی کند و حامی مردم مسلمان باشد.

در بخشی دیگر خداوند متعال حد و مرز ارتباطات و دوستی مسلمانان با دیگران را بیان می کند: (لَا ینْهَاکمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یقَاتِلُوکمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یخْرِجُوکمْ مِنْ دِیارِکمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیهِمْ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطِینَ. إِنَّمَا ینْهَاکمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکمْ فِی الدِّینِ وَأَخرَجُوکمْ منْ دِیارِکمْ وَظَاهَرُوا عَلَی إِخْرَاجِکمْ أَنْ توَلَّوْهُمْ وَمنْ یتَوَلَّهُمْ فَأُولَئِک هُمُ الظَّالِمُونَ)[16] (ممتحنه: 8 و9)

دربارة سایر ادیان و باورمندان به عقاید دیگر که با مسلمانان نجنگیده اند یا آن ها را از سرزمینشان بیرون نکرده اند، این امکان وجود دارد که مسلمانان به آن ها دوستی و توجه کنند. بعضی از مفسران و قرآن شناسان برای واژة «قسط» معنایی والاتر از عدالت قائل هستند؛ زیرا رعایت عدالت بر مسلمانان نسبت به همة افراد، چه متخاصم و چه بی طرف  واجب است؛ لذا «وَتُقْسِطُوا إِلَیهِمْ» را این گونه معنا کرده اند از اموال و دارایی خود چیزی به عنوان هدیه به آن ها ببخشید تا بنای رابطة شما مستحکم تر شود. (همان، ج18: ص59). این امر نشان دهندة اهمیت ارتباط با پیروان سایر عقاید و ادیان است. اما درمقابل خداوند متعال ما را حتی از دوستی با کسانی که به وطن و سرزمینمان تجاوز می کنند یا آن را در اشغال و تصرفِ خود دارند، بر حذر می دارد.

وابستگی حیات و مرگ شخصیتی به استقلال وطن

هنگامی که قرآن حفظ استقلال وطن و دفاع از قلمرو آن را به شجاعت و پایمردی مردم آن دیار محول می کند، درواقع مسئلة وطن و عشق به آن را به اوج می رساند. همین امر است که معنای حقیقی زیستن را برای هم میهنان محقق می سازد. درمقابل، ترس، هراس و کوتاهی در امر دفاع از استقلال و آزادی وطن و درنتیجه از دست دادن سرزمین، مترادف با مرگ و نابودی است. شهروندانی که در راه پاسداشت وطن خود کوتاهی کنند و عواطف ملی خود را زیر پا گذارند، اینان هرچند به ظاهر زنده باشند، بخورند و بیاشامند، اما با از دست دادن استقلال ملی خود، مردگان متحرکی بیش نیستند. قرآن کریم این حقیقت را با بیان واقعه ای تاریخی تشریح می کند: (أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَهُمْ أُلُوف حذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی الناسِ وَلَکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لَا یشْکرُونَ. وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّه وَاعلَمُوا أَن اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ)[17] (بقره (2): 243 و 244)

قرآن کریم سخن از ملتی به میان می آورد که مورد تهاجم قرار گرفته و می فرماید که شکست آن قوم به خاطر شمار اندک نیروها نبود (چراکه تعداد آن ها به هزاران می رسید) ترس از مرگ و عدم شجاعت در دفع تهاجم به سرزمینشان باعث شد که وطن خود را دو دستی تقدیم متجاوزان کنند و خود از سرزمینشان گریخته و از قدرت کناره گیری نمایند. آنان حتی اگر در سرزمین خود سکونت داشتند، چون رهبری و سیادت وطن خود را در دست نداشتند، باز هم مرده به حساب می آمدند؛ اما آنگاه که به خود آمدند و در برابر وضع به وجودآمده قیام کردند و سرزمین خود را به یاری خداوند بازپس گرفتند، در حقیقت زنده شدند: «ثمَّ أَحیاهُمْ». خداوند متعال استقلال و آزادی سرزمین را فضل و نعمتی از جانب خود معرفی می کند: «إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ»؛ و استحقاق این فضل را در گرو قتال با متجاوزان می داند و می فرماید: «وَقاتِلُوا». در ادامه باری تعالی این نبرد را که با هدف استقلال وطن صورت گرفته را نبرد در راه خدا می نامد: (وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ) و این بالاترین نشان و مدالی است که خداوند متعال برای دفاع از استقلال وطن عطا می کند.

محمد عبده در تفسیر این آیه می نویسد:

«آنچه دربارة سرنوشت قوم یاد شده در آیه آمده، قانون و سنت الهی است در مورد کسانی که در برابر متجاوزان از سرزمین خود دفاع نمی کنند. معنای مرگ آن ملت نیز این است که حکومت متجاوز، قدرت و استقلال آنان را گرفت، و نتوانستند به عنوان موجودی مستقل اظهار وجود نمایند، درنتیجه کم کم تجزیه شدند. با متفرق شدن آن ها و تجزیه شدن سرزمینشان، در برابر متجاوزان خوار و ذلیل و سرانجام ذوب تفکرات گروه غالب شدند و وجود ذاتی خویش را از دست دادند. معنای زندگی به دست آوردن استقلال است. ترس از دفاع و تسلیم سرزمین خود، به همراه شکست و فرار، درحقیقت مرگ ناشی از خفت و خواری است؛ و حیات گوارا و گران بها، حیات ملی مصون از دست درازی متجاوزان است. جنگ در راه خدا از جنگ به خاطر دین عام تر است؛ زیرا نبرد در راه خدا، دفاع از قلمرو و سرزمین را نیز دربر دارد؛ به ویژه هنگامی که مهاجمی در صدد باشد سرزمین ما را غصب کند و از منابع و نعمت های موجود در آن به نفع خود استفاده کند یا بخواهد با سرکشی ما را خوار و ذلیل گرداند و به حریم استقلال ما تجاوز کند. دراین باره اجماع فقها بر این است که اگر متجاوزی به یکی از سرزمین های اسلامی تجاوز کرد، جنگ با وی واجب است ». (عبده، 1993م، ج4، ص667-670).

نتیجه

با توجه به آنچه گفته شد، تمام مسلمانان بر وجوب مقاومت و جهاد به عنوان یک فریضة الهی مورد اتفاق تمام مسلمانان است و فقهای اسلامی مبانی آن را در کتاب ها و آثارشان به دقت بررسی و دقت نظر قرار داده اند. مدلول معنایی مقاومت و جهاد اعم از قتال است و جهاد با نفس و شیطان را نیز در بر می گیرد. طبق نظر صائب که جمهور علما بر آن تأکید دارند، مقاومت و جهاد در راه خدا واجب بوده و از میان انواع واجب کفایی به شمار می آید. اسلام همان گونه که به حیات و جان انسان به عنوان یکی از مقاصد کلان شریعت توجه دارد، از حیات شخصیتی مسلمانان غافل نبوده و برای بقای عزت نفس و جایگاه والای مسلمانان مقاومت و جهاد را یکی از نسخه های شفابخش معرفی نموده است.

منابع

قرآن کریم، ترجمة محمدمهدی فولادوند.

1. آلبانی، محمد ناصرالدین.(1420ق) صحیح سنن الترمذی، ریاض: مکتبة المعارف.

2. ابن عابدین.(1286ق) رد المحتار علی الدر المختار، قاهرة: المطبعة العامرة.

3. ابن فارس، ابوالحسن احمد.(بی تا ) معجم مقاییس اللغه، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، دمشق: دارالفکر.

4. ابن منظور، محمدبن مکرم.(بی تا) لسان العرب، تحقیق عبدالله علی الکبیر و همکاران، قاهره: دارالمعارف.

5. ابن رجب، احمد. (2004 م) جامع العلوم والحکم، تحقیق محمد الأحمدی أبوالنور، قاهره: دارالسلام، چ2.

6. ابن رشد، محمدبن احمد.(2004م) بدایة المجتهد و نهایة المقتصد، قاهرة: دارالحدیث.

7. ابوداود، سلیمان بن أشعث السجستانی.(بی تا) سنن أبی داود، ریاض: مکتبة المعارف، چ1.

8. بهوتی، منصوربن یونس. (1402 ق) کشاف القناع، تحقیق هلال مصیلحی هلال، الطبعة التاسعة، بیروت، دار الفکر.

9. جصاص، احمدبن علی.(1994م) أحکام القرآن، بیروت،چ1.

10. جمل، سلیمان.(بی تا) حاشیة علی شرح المنهج، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.

11. حطاب، محمدبن عبدالرحمن،.(1995 م) مواهب الجلیل، بیروت دار الفکر، ط1.

12. رازی، محمدبن عمر.(1420ق) مفاتیح الغیب؛ التفسیر الکبیر، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چ3.

13. زبیدی، محمد مرتضی.(1965م) تاج العروس من جواهر القاموس، تحقیق عبدالستار احمد فراج، چاپخانه وزارت ارشاد.

14. زحیلی، وهبة.(1991م) التفسیر المنیر فی العقیدة والشریعة والمنهج، دمشق، دارالفکر، چ1.

15. ساعدی، محمد ابراهیم. (1393ش) رابطة بین جهاد و قتال،تایباد، حافظ ابرو.

16. شربینی، محمد. (1993 م) مغنی المحتاج إلی معرفة ألفاظ المنهاج، مصر، مکتبة مصطفی البابی.

17. عبده، محمد.(1993م) الأعمال الکامله، تحقیق محمد عماره، قاهره، دارالشروق، چ1.

18. عسقلانی، ابن حجر.(2003م) فتح الباری بشرح صحیح البخاری، قاهره، مکتبة الصفا، چ1.

19. قرطبی، ابوعبدالله محمدبن احمد.(بی تا) الجامع لأحکام القرآن، تصحیح هشام سمیر البخاری، ریاض، دارالعالم الکتب.

20. کاسانی، ابوبکر بن مسعود.(1417ق) بدائع الصنائع فی ترتیب الشرائع، بیروت، دارالفکر، چ1.

21. مسلم، ابوالحسن مسلم بن حجاج بن مسلم قشیری.(2002م) صحیح مسلم، مصر، دار ابن رجب، چ1.

پی نوشت

[1] و آنها که در راه ما (با خلوص نیّت) جهاد کنند، قطعاً به راه های خود هدایتشان خواهیم کرد، و خداوند با نیکوکاران است.

[2] البته شیطان دشمن شماست، پس او را دشمن بدانید؛ او فقط حزبش را به این دعوت می کند که اهل آتش سوزان(جهنم ) باشند!

[3] ای کسانی که ایمان آورده اید هرگاه {در میدان نبرد) به کافران برخورد کردید که {به سوی شما} روی می آورند به آنان پشت مکنید. و هرکه در آن هنگام به آنان پشت کند مگر آنکه {هدفش} کناره گیری برای نبردی{مجدد} یا پیوستن به جمعی {دیگر از همرزمانش} باشد قطعا به خشم خدا گرفتار خواهد شد و جایگاهش دوزخ است، و چه بد سرانجامی است.

[4] ای کسانی که ایمان آورده اید با کافرانی که مجاور شما هستند کارزار کنید، و آنان باید در شما خشونت بیابند، و بدانید که خدا با تقواپیشگان است.

[5] ای کسانی که ایمان آورده اید، چون خدا و پیامبر شما را به چیزی فراخواندند که به شما حیات می بخشد آنان را اجابت کنید.

[6] جهاد در راه خدا بر شما مقرّر شد؛ در حالی که برایتان ناخوشایند است. چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آنکه خیرِ شما در آن است یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شرِّ شما در آن است و خدا می داند و شما نمی دانید.

[7] و در راه خدا پیکار کنید! و بدانید خداوند، شنوا و داناست.

[8] برشما نوشته شده: «هنگامی که یکی از شما را مرگ فرارسد، اگر چیز خوبی [=مالی] از خود به جای گذارده، برای پدر و مادر و نزدیکان، بطور شایسته وصیت کند؛ این حقی است بر پرهیزکاران!

[9] ای افرادی که ایمان آورده اید روزه بر شما نوشته شده، همان گونه که بر کسانی که قبل از شما بودند نوشته شد؛ تا پرهیزکار شوید.

[10] ای کسانی که ایمان آورده اید چرا هنگامی که به شما گفته می شود «به سوی جهاد در راه خدا حرکت کنید» بر زمین سنگینی می کنید (و سستی به خرج می دهید)؟ آیا به زندگی دنیا به جای آخرت راضی شده اید؟ با اینکه متاع زندگی دنیا در برابر آخرت جز اندکی نیست.

[11] اگر (به سوی میدان جهاد) حرکت نکنید، شما را مجازات دردناکی می کند و گروه دیگری غیر از شما را به جای شما قرارمی دهد و هیچ زیانی به او نمی رسانید، و خداوند بر هر چیزی تواناست.

[12] همگی (به سوی میدان جهاد) حرکت کنید؛ سبک بار باشید یا سنگین بار و با اموال و جان های خود در راه خدا جهاد نمایید؛ این برای شما بهتر است، اگر بدانید.

[13] شایسته نیست مؤمنان همگی (به سوی میدان جهاد) کوچ کنند؛ چرا از هر گروهی از آنان طایفه ای کوچ نمی کند (و طایفه ای در مدینه بماند)، تا در دین (و معارف و احکام اسلام) آگاهی یابند و به هنگام بازگشت به سوی قوم خود، آن ها را بیم دهند. شاید (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند و خودداری کنند.

[14] (هرگز) افراد باایمانی که بدون بیماری و ناراحتی از جهاد بازنشستند، با مجاهدانی که در راه خدا با مال و جان خود جهاد کردند، یکسان نیستند. خداوند مجاهدانی را که با مال و جان خود جهاد نمودند، بر قاعدان [ =ترک کنندگان جهاد] برتری مهمّی بخشیده است و به هر یک از این دو گروه (به نسبت اعمال نیکشان ) وعده پاداش نیک داده و مجاهدان را بر قاعدان، با پاداش عظیمی برتری بخشیده است.

[15] ای کسانی که ایمان آورده اید، دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید. شما به آنان اظهار محبّت می کنید، در حالی که آن ها به آنچه از حق برای شما آمده است، کافر شده اند و پیامبر خدا و شما را به خاطر ایمان به خداوندی که پروردگار همة شماست، از شهر و دیارتان بیرون می رانند؛ و اگر شما برای جهاد در راه من و جلب خشنودیم هجرت کرده اید (پیوند دوستی با آنان برقرار نسازید). شما مخفیانه با آن ها رابطه دوستی برقرار می کنید، در حالی که من به آنچه پنهان یا آشکار می سازید (از همه) داناترم. و هر کس از شما چنین کند، از راه راست گمراه شده است.

[16] خدا شما را از نیکی کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانی که در امر دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند، نهی نمی کند؛ چراکه خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد. خداوند شما را تنها از دوستی و رابطه با کسانی نهی می کند که در امر دین با شما پیکار کردند و شما را از خانه هایتان بیرون راندند و (کسانی که) به بیرون راندن شما کمک کردند، و هر کس با آنان رابطة دوستی داشته باشد، ستمکار است.

[17] آیا ندیدی گروهی (از بنی اسرائیل) را که از ترس مرگ، از خانه های خود فرار کردند و آنان هزاران نفر بودند (و به بهانه فرار از طاعون، از شرکت در میدان جهاد خودداری نمودند ) و خداوند فرمان مرگ آن ها را صادر کرد (و به همان بیماری مردند). سپس آن ها را زنده کرد؛ زیرا خداوند نسبت به مردم، دارای احسان و بخشش است، ولی بیشتر مردم شکر (او را ) به جا نمی آورند؛ و در راه خدا پیکار کنید و بدانید که خداوند شنوا و داناست.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان