ماهان شبکه ایرانیان

با نویسنده کتاب «دلتنگ نباش» گفت‌وگو کردیم؛

زینب مولائی: دنبال نویسندگی نبودم

البته من دنبال نویسندگی نبودم و این یک کار دلی بود. این کار را دوست داشتم ولی خیلی هم به آن فکر نمی‌کردم که آینده‌ام در این مسیر باشد ولی لطف خدا باعث شد این مسیر را بروم.

به گزارش مشرق، شهید روح الله قربانی در 13 آبان 1394 در حلب سوریه و در حالی‌ که ساعتی به پایان ماموریتش نمانده بود بر اثر انفجار موشک تروریست‌های تکفیری به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید قربانی در قطعه 53 گلزار شهدای بهشت‌زهرا در جوار محرم ترک و رسول خلیلی به خاک سپرده شده است. کتاب زندگینامه وی در سال 1397 به چاپ رسید و در مدت کوتاهی به چاپ‌های متعددی رسید و هم‌اکنون چاپ هشت آن در بازار نشر به فروش رفته است.

به نوشته پایگاه اطلاع‌رسانی khamenei.ir، روز شنبه، 11 خردادماه 98، خانم زینب مولائی، نویسنده‌ کتاب «دلتنگ نباش!» به همراه سرکار خانم زینب عبدفروتن، همسر شهید قربانی، با رهبر انقلاب دیداری کوتاه داشتند. رهبر انقلاب در جریان این دیدار، از کتاب «دلتنگ نباش!» و قلم نگارنده، تقدیر و ضمن گفت‌وگو با همسر شهید از وی تجلیل کردند. این کتاب به دست رهبر انقلاب رسید و ایشان پس از مطالعه در ابتدای کتاب نوشتند: «بسمه تعالی/ سلام و رضوان خدا بر شهید عزیز روح‌الله قربانی. از همسر شهید باید تشکر شود به‌خاطر فرستادن این کتاب و از ایشان و خانم مولائی به‌خاطر تدوین این اثر. 97/9/28»


آشنایی اولیه شما با شهید روح الله قربانی ازچه طریق بود؟
ایشان بچه محل ما در شهرک اکباتان بود و از طریق فضای مجازی متوجه شهادت ایشان شدم. وقتی که برای تشییع‌ او رفتیم، با شهید و خانواده‌اش آشنا شدم و یک هفته بعد از چهلم به خانواده‌اش پیشنهاد نوشتن کتاب زندگی این شهید را دادم.

شما خودتان شخصا پیشنهاد نوشتن کتاب را دادید؟
بله. خانواده‌شان با توجه به اینکه هنوز مدت زیادی از شهادت شهید گذشته بود خیلی استقبال کردند؛ ضمن اینکه همسرشان هم روحیه خوبی نداشت ولی گفتند که این کار روحیه خوبی من می‌دهد چون خیلی دوست داشتم خاطرات همسرم نوشته شود تا هم یاد شهید زنده بماند و هم  اینکه خود شهید نوشتن خاطراتش رو دوست داشت. یک هفته بعد از چهلم همراه با همسرش به سر مزار شهید قربانی رفتیم و کار از همان‌جا شروع شد.

چطور شد در این یک هفته به این نتیجه رسیدید که می‌توانید زندگی شهید قربانی را بنویسید؟
من کتاب خاطرات زندگی شهدا را زیاد می‌خواندم و گاهی هم خاطراتی از شهدا را در مجلات یا فضای مجازی می‌نوشتم اما
 نه اینکه به صورت زندگینامه‌ای بلند کتابی را نوشته باشم. وقتی در مراسم تشییع این شهید شرکت کردم خیلی تحت‌تاثیر قرار گرفتم و با آنکه من با فضای دفاع مقدس و روحیات این حوزه بیگانه نبودم ولی شهدای مدافع حرم جذابیت خاصی داشتند؛ هم ویژگی شهدای دفاع مقدس را داشتند و هم شهدای جدید و امروزی بودند که ما آنها را کاملاً می‌شناختیم. این لطف خدا بود که این را به دل من انداخت تا زندگی این شهید را بنویسم.

به نظرم این کار هم برای شما و هم خانواده شهید ریسک بود.
دقیقا؛ وقتی خانواده شهید را دیدم به آنها گفتم که چون شهید شما مدافع حرم است به خاطر شرایط خاصش شما می‌توانید از نویسنده‌های مشهورتر استفاده کنید. من هم اصرار ندارم که حتما این کار را خودم انجام دهم چون می‌خواهم نام شهید زنده بماند ولی خانواده شهید گفتند که ما به شما اعتماد داریم؛ اما متوجه نمی‌شوم چرا می‌گویید برای من ریسک بوده است؟

چون شما دست روی زندگی شهید مدافع حرم گذاشتید و اگر کار خوب در نمی‌آمد هم ذهنیت خانواده خراب می‌شد و هم اینکه روی روحیه شما برای کارهای بعدی تاثیر منفی می‌گذاشت.
البته من دنبال نویسندگی نبودم و این یک کار دلی بود. این کار را دوست داشتم ولی خیلی هم به آن فکر نمی‌کردم که آینده‌ام در این مسیر باشد ولی لطف خدا باعث شد این مسیر را بروم.

شما خودتان دهه هفتادی هستید و شهید هم نزدیک به این دهه بوده است. این نزدیکی سن و سال کمک می‌کرد که حال و هوای شهید و همسرش را درک کنید؟
بله، آن روز که به خانه شهید رفتم به همسرش گفتم من هم‌نام و هم‌اسم شما هستم ولی خاک پای شما هم نمی‌شوم چون کاری که شما با دل کندن از همسرتان و همراهی با وی کردید،  خیلی بزرگ است. این هم‌سن‌بودن باعث شد با رفتارهای شهید و همسرش همذات‌پنداری کنم چون هم ویژگی‌های شهدای دفاع مقدس و هم رفتارهای جوان امروزی را داشت.

برایتان عجیب نبود که شهید مدافع حرم از شهرک اکباتان داشته باشیم؟
البته شهرک اکتابان محل زندگی همسرش بود؛ ضمن اینکه خودشان در بخش‌های مختلف تهران از جمله وردآورد و پیروزی و شهرک محلاتی ساکن بودند اما آن روزی که شهید قربانی را به مسجد امام‌خمینی شهرک آوردند خیلی عجیب بود و من تا آن روز این جمعیت را ندیده بودم. وقتی هم شهید را برای تشییع به منزل همسرش آوردند، افرادی به مراسم این شهید آمدند که حال و هوای عجیبی را در آن منطقه رقم زده است و حال و هوای دفاع مقدس به راحتی قابل درک بود.

چیزی که هنوز برای شما درباره شهید قربانی عجیب باشد در ذهن‌تان هست؟
شهید روح الله قربانی کلا شخصیت خاصی داشت. خودش می‌گفت من نمی‌خواهم شبیه دیگران باشم. شخصیت مستقلی داشت که در کنار پرکاری و معنویت و شیطنت‌هایش بیشتر از همه مظلومیت عجیبی داشت و این برای من جالب بود. مادرش در 15 سالگی فوت کرد و با اینکه این‌قدر زندگی‌اش بالا و پایین داشت ولی مظلوم مانده و هنوز شخصیتش معرفی نشده است. هنوز هم دنبال این هستم که مثلا فیلم یا مستندی از وی تهیه کنم تا بیشتر معرفی شود؛ البته این ارتباط بیشتر دلی است که مظلومیت شهید باعث آن است.

من کتاب‌های زیادی درباره شهدای مدافع حرم خوانده‌ام و عموما این کتاب‌ها یک ساختار ساده و کلیشه‌ای دارند. شما برای اولین کارتان یک زندگینامه داستانی کلاسیک نوشتید؛ چرا به این سمت رفتید؟
چون من خودم زیاد کتاب خوانده‌ام و این مدل خاطرات نوشتن به دلم نمی‌نشست در حالی که عاشق کتاب‌هایی چون سلام بر ابراهیم هستم؛ اما خودم مخالف این مدل نوشتن از خاطرات نوشتن به صورت مقطع بودم. دیگر اینکه خودم به کتاب‌های داستانی و رمان علاقه دارم و دوست داشتم این عشقی که به دروغ پرداخته شده را به صورت واقعی در یک کتاب نشان بدهم. زندگی عاشقانه روح‌الله و زینب یک زندگی عاشقانه‌ای است که خط به خط آن واقعی است و خیالات ذهن من نیست؛ ضمن اینکه اولین بار که با همسر شهید صحبت کردم، گفت دوست داشتم زندگی‌ام به شکل داستان نوشته شود ولی نمی‌دانستم از زندگی‌ام چه مطلبی بنویسم که بعد از زندگی با روح‌الله و شهادت فهمیدم چه باید بنویسم و خب این علاقه من و همسر شهید باعث این کار شد؛ ضمن اینکه چون تجربه نداشتم، این کتاب سه سال زمان برد ولی به نظرم نتیجه کتاب خوب شد. البته عوامل مختلفی اعم از کم‌تجربگی من و عدم‌حضور همرزمان شهید و حال روحی نامناسب همسر شهید باعث این تاخیر شد. من چندین‌بار این کتاب را اول نوشتم و این باعث طولانی‌شدن کار شد.

کتاب را به اساتید داستان نشان داده‌اید؟
با آن‌ها مشورت و صحبت ‌کرده‌ام. چندین بار ناشر محترم مشاوره‌هایی به من داد و با برخی نویسندگان خانم هم مشورت کردم.

*صبح نو

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان