عالم خلقت و هدایت انسان

یک درخت وقتی بار خوب می دهد که حداقل از یکی از این دو راه آبیاری بشود یا در باغی غرس بشود که آن باغ چشمه دارد و از درون خود این زمین آب می جوشد یا از راه جدول ها و استخر ها و چاه های دیگر آبیاری می شود که به هر حال خشک نشود

یک درخت وقتی بار خوب می دهد که حداقل از یکی از این دو راه آبیاری بشود یا در باغی غرس بشود که آن باغ چشمه دارد و از درون خود این زمین آب می جوشد یا از راه جدول ها و استخر ها و چاه های دیگر آبیاری می شود که به هر حال خشک نشود. انسان دو تا راه دارد برای عالم شدن: راه انبیا و اولیا و خصیصین همان است که از درون اینها چشمه می جوشد و نگاری هستند که به مکتب نمی روند. دیگران و افراد عادی مثل ما که آن توفیق را نداریم، ناچاریم از چشمه مدرسه و حوزه و دانشگاه آب بگیریم. اگر یک درخت نه در درون باغ چشمه باشد نه از بیرون نهری به او وصل بشود، این می خشکد.

اربعین کلیمی یعنی چهل روز برای کَند و کاو است که در درون جان انسان چشمه بجوشد. این «مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ [مَنْ أصْبَحَ لِلَّهِ] أَرْبَعِینَ صَبَاحاً فَجَّرَ اللهُ ینَابِیعُ الْحِکمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَی لِسَانِه» همین است. اینکه می گویند چله نشینی، چله نشینی، یعنی از دنیا بریدن نه از خلق خدا. درس هست، بحث هست، کشاورزی هست، کار هست، اقتصاد هست، تمام شئون هست؛ منتها دنیایی نیست، اخروی است. هرگز نه برای آن است که بی راهه برود یا راه کسی را ببندد. اخلاص و چله نشینی نه یعنی از مردم بریدن، از دنیا بریدن، از خلاف بریدن، از ظلم بریدن.

شما مستحضرید این فقه ما آن قدر غنی و قوی است که بارها به عرض شما رسید، این را با اخلاق دوخت. به ما گفتند اگر خواستید نماز بخوانید: «لَا صَلَاةَ إِلَّا بِطَهُورٍ»، باید وضو بگیرید. در بعضی از موارد وضو مستحب است اگر خواستی فلان مکان بروی، فلان زمان بروی، فلان مسجد بروی، فلان دعا را بخوانی مستحب است. همین دینی که به ما می گوید اگر خواستی نماز بخوانی باید وضو بگیری، گفته اگر نماز خواندی و راه کسی را بستی، خلاف کردی، دروغ گفتی، معصیت کردی، ظلمی به کسی کردی، مستحب است وضو بگیری، این استحباب وضو برای آن است که انسان را از طهارت انداخت، انسان غیر متطهر نمی تواند به طرف ذات أقدس الهی بایستد و بگوید: ﴿إِیاک نَعْبُدُ وَ إِیاک نَسْتَعِینُ﴾ این اخلاق را با فقه بستن، فقه را با اخلاق بستن، برای آن است که انسان در درون خود هم یک چشمه داشته باشد. چرا اگر غیبت کردند بگویند مستحب است وضو را دوباره تکرار کنی؟ بدی به کسی گفتند، فحشی به کسی گفتند، ظلمی به کسی کردند، حق کسی را ضایع کردند، اگر در بین راه منزل و مسجد غیبت کسی را کردند، آبروی کسی را بردند، هتک حرمتی کردند، مستحب است دوباره وضو بگیرد. این فقه را با اخلاق بستن است.

تلاش و کوشش این است که انسان از درون او یک چشمه بجوشد. این چهل شبانه روز، یعنی سی روز ذی قعده و ده روز ذی حجه این چله نشینی وجود مبارک کلیم الهی است. موسای کلیم در این چهل شبانه روز در طور مهمان ذات أقدس الهی بود و نه غذایی می خورد، نه می خوابید، نه استراحتی می کرد، چهل شبانه روز انسان با خدا گفتگو کند، البته نظیر بهشت برای او همه چیز گواراست. به ما هم گفتند این راه رفتنی است؛ منتها او در قله است، ما در دامن، در دشت، این راه را طی کنیم، برای همه ما انبیا (علیهم السلام) اسوه هستند.

چله عبادت و اربعین کلیمی راه خودسازی انسان مومن است و خدای سبحان برای ما در قرآن کریم ترسیمی کرده است که انسان را به خوبی معرفی کرده، ما اگر یک موجود محدودی بودیم؛ مثلاً پنجاه سال، شصت سال، صد سال بودیم، بعد خاک می شدیم، این قدر تلاش و کوشش نبود؛ اما ما یک موجود ابدی هستیم، سخن از یک میلیارد سال نیست، هزار میلیارد سال نیست، سخن از ابدیت است. ابدیت نه زمان دارد نه زمین، نه متزمن است نه متمکن. اگر انسان مُرد می شود ابدی، وقتی ابدی شد، این بیان نورانی امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) است که برزخ را معرفی می کند، فرمود: «أَی الْجَدِیدَینِ ظَعَنُوا فِیهِ کانَ عَلَیهِمْ سَرْمَداً»؛ ما چه شب بمیریم سرمدی می شویم، چه روز بمیریم سرمدی می شویم، سرمد مجموع ابد و ازل است. ازلیت یعنی گذشته نامحدود، ابدیت یعنی آینده نامحدود؛ مجموع دو نامحدود می شود سرمد. فرمود: «أَی الْجَدِیدَینِ ظَعَنُوا فِیهِ کانَ عَلَیهِمْ سَرْمَداً». ما یک موجود سرمدی هستیم و برای ابد می مانیم؛ ما قوی تر از زمین هستیم، قوی تر از آسمان هستیم، قوی تر از شمس و قمر هستیم، چون بساط شمس و قمر به هر حال یک روزی برچیده می شود: ﴿إِذَا الشَّمْسُ کوِّرَت﴾ می شود، بساط زمین، بساط آسمان، ﴿وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ﴾ می شود. ﴿یوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کطَی السِّجِلِّ لِلْکتُب﴾؛ طومار نظام طبیعی برچیده می شود؛ ولی ما هستیم که هستیم که هستیم.

اگر ما چنین موجود ابدی هستیم، باید کالای ابدی داشته باشیم. قرآن کریم مکرّر در مکرّر در ترسیم خلقت انسان تلاش و کوشش کرد. حالا شما به این مخمّس قرآنی توجه کنید، این پنج اصل قرآنی را توجه کنید که چگونه ما را ساخت؟ اولاً فرمود آنچه که مصداق شیء است، مخلوق خداست: ﴿اللَّهُ خالِقُ کلِّ شَیءٍ﴾، این به اصطلاح «کان تامه» است. بعد فرمود آنچه را که آفرید، زیبا آفرید: ﴿الَّذی أَحْسَنَ کلَّ شَیءٍ خَلَقَهُ﴾این به اصطلاح «کان ناقصه» است؛ یعنی هر چه خلق کرد، زیبا خلق کرد. از آن زیباتر ممکن نبود. درباره خصوص انسان هم که فرمود انسان را با ﴿أَحْسَنِ تَقْویم﴾ خلق کردیم: ﴿فَتَبارَک اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ﴾، پس هر چه هست، مخلوق خداست به اصطلاح «کان تامه» و خدا هر چه را خلق کرد به زیباترین وجه خلق کرد به اصطلاح «کان ناقصه»؛ اما زیبایی خلقت هر چیزی به چیست؟ آن را در سوره مبارکه «طه» به عنوان اصل سوم یا ضلع سوم ذکر کرد، فرمود: ﴿أَعْطی کلَّ شَیءٍ خَلْقَهُ﴾؛ فرمود هر چیزی هر چه لازم داشت، خدا به او داد. یک خرچنگ که عرب می گوید «سرطان»، ما می گوییم خرچنگ. این خرچنگ، مثل آهو، مثل طاووس هر چه لازم داشت در خلقت و زندگی و زاد و ولد، خدا به او داد. هیچ ممکن نیست این حیوان یک چیزی لازم می داشت و خدا به او نداد. هر حیوانی، هر موجود دریایی، هر موجود صحرایی، هر موجود فضایی، هر چه می خواست، خدا به او داد. این حُسن خلقت اوست.

وقتی فرعون به کلیم الهی گفت: ﴿ما رَبُّ الْعالَمینَ﴾، گفت: رب من کسی است که ﴿أَعْطی کلَّ شَیءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی﴾، میلیون ها ماهی با انواع گوناگونی که هستند، در اقیانوس ها هستند. هر کدام هر چه لازم داشتند خدا به آنها داد. در کیفیت تولیدشان، تغذیه شان، تنمیه شان، هر چه خواستند خدا به آنها داد.

ضلع چهارم و اصل چهارم این است که تدبیر هم کرد، اینها را نه اینکه ابزار به اینها داد، اینها را پروراند و شکوفا کرد که اینها به بار بنشینند، به ثمر برسند. درباره موجودات طبیعی این طور است، حیوانی این طور است، غیر از حیوان هم همین طور است.

اصل پنجم این است که اینها را به هدف آشنا کرد: ﴿أَعْطی کلَّ شَیءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی﴾، اینها را به مقصد راهنمایی کرد. هر چیزی یک مقصد دارد، انسان هم مقصد خوبی دارد. این مخمّس یعنی «کان تامه»: ﴿اللَّهُ خالِقُ کلِّ شَیءٍ﴾؛ «کان ناقصه»: ﴿أَحْسَنَ کلَّ شَیءٍ خَلَقَهُ﴾. همین را درباره انسان به صورت اینکه انسان «احسن المخلوقین» است و خدا ﴿أَحْسَنُ الْخالِقینَ﴾ است، ذکر کرد. همین را در سوره «طه» تبیین کرد که ﴿أَعْطی کلَّ شَی ٍ خَلْقَهُ﴾، همین را تدبیر کرد، ربوبیت کرد، مربی شد، مدبّر شد، او را به مقصد برساند، هدف او را هم مشخص کرد: ﴿ثُمَّ هَدی﴾؛ ولی درباره خصوص انسان فرمود من به او بینش خوبی دادم، گرایش خوبی دادم. انسان با همین دو عنصر زندگی کرده است؛ یعنی با علم، با اراده. باید بداند که چه بد است و چه خوب است. باید انتخاب بکند خوب را و بد را انتخاب نکند. فرمود من انسان را با این سرمایه خلق کردم. یک لوح نانوشته ای به انسان ندادم، نگفتم که تو بنویس. من لوح زرّین نوشته ای به او دادم. او در درونش در بخش بینش و دانش علوم فراوانی دارد. در درونش به عنوان گرایش و خواهش بخش های فراوانی دارد. چه می داند، چه می خواهد همه را به او گفتم؛ منتها او باید تلاش و کوشش بکند حریم دل را،

پاسبان حرم دل شده ام شب همه شب ٭٭٭ تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم

 که انسان به این فکر باشد که درون او را سارق سرقت نکند. انسان به فکر اثاث منزل هست؛ ولی به فکر اثاث الهی نیست که در درون او چه گوهری هست و خدا چه گوهرهایی به او داد. فرمود انسان دو عنصر دارد: یک عنصر اینکه بفهمد چه خوب است و چه بد است؛ یک عنصر دیگر این است که گرایش او مشخص بشود. فرمود ما هم در بینش علم او را تأمین کردیم، هم در بخش گرایش خواهش او، خواستن او، پذیرش او را تأمین کردیم. هم در بخش دانش فرمود: ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾؛این سه تا ضمیر «هاء» به شخص برمی گردد؛ یعنی فرمود هر کسی را خدا آفرید به او گفت چه بد است و چه خوب است. هیچ ممکن نیست به کسی نگفته باشد. این کودک وقتی گریه می کند، تمام گریه او صادقانه است یا جایی درد می کند یا جایی را خیس کرده، گریه می کند. تا راه بدی را و کذب را به کودک نشان ندهند و یادش ندهند، ممکن نیست کودک دروغ بگوید. هر چه می گوید و می خواهد حق است. این سه تا ضمیر «هاء» به نفْس برمی گردد: ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾؛ نه اینکه کلیات را بگوید که چه بد است و چه خوب است. نفرمود «و نفس و ما سواها فالهمها الفجور و التقوا»، فرمود بدی هر کس، خوبی هر کس را به او فهماند.

پس ما عالماً به دنیا آمدیم، این دستگاه بینش ماست. دستگاه گرایش ما که به چه گرایش داشته باشیم؟ ما را چطور آفریدند؟ ما را طوری آفریدند که از گُل لذت می بریم از نظر منظر، از عطر لذّت می بریم از نظر شامّه، از عسل لذّت می بریم از نظر طعم، این طور خدا ما را خلق کرد. فرمود در این هفت یا هشت میلیارد بشری که زندگی می کنند، همه از عطر خوششان می آید، همه از گل خوششان می آید. همه از غذای خوب خوششان می آید. این ذائقه را، این شامّه را، این باصره را این طور آفرید. فرمود درون همه هم همین طور است. من محبوب همه را مشخص کردم که به چه سمت گرایش داشته باشند: ﴿حَبَّبَ إِلَیکمُ الْإیمانَ وَ زَینَهُ فی قُلُوبِکمْ وَ کرَّهَ إِلَیکمُ الْکفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ﴾، در بخش هایی از سوره مبارکه «حجرات» این مطالب هست؛ فرمود من در دل های شما ایمان را محبوب قرار دادم؛ یعنی دل شما به طرف ایمان گرایش دارد. عقل شما به طرف علم گرایش دارد، به او دادم. دل شما به طرف ایمان گرایش دارد، او را با این گرایش من ساختم، شما این ساختار را بهَم نزنید. من محبوب شما قرار دادم؛ نماز تکلیف نیست، محبوب است. وجود مبارک حضرت فرمود: «قُرَّةُ عَینِی فِی الصَّلَاةِ»، چشم من وقتی روشن می شود که به نماز بایستم. فرمود: نگفتنم نماز را دوست داشته باش، عدل را دوست داشته باش، حق را دوست داشته باش، صدق را دوست داشته باش. من ساختار خلقتتان را این طور کردم. مگر به ما سفارش کردند که شما عطر را دوست داشته باشید؟ مگر به ما سفارش کردند که شما گُل را دوست داشته باشید؟ مگر کسی به ما گفت شما عسل را دوست داشته باشید؟ این ساختار خلقت ما این است که اینها را ما قبول کردیم. فرمود همان طوری که گل را زیبا می بینید، کسی یادتان نداد، عطر را خوب می دانید، کسی به شما یاد نداد، غذای خوب را خوب می دانید، کسی به شما یاد نداد؛ دین را، حق را، صدق را من محبوب شما قرار دادم: ﴿حَبَّبَ إِلَیکمُ الْإیمانَ وَ زَینَهُ فی قُلُوبِکمْ﴾. از کنار سطل زباله که می گذریم، بینی را می گیریم، مگر کسی یادمان داد که سطل زباله جای بدی است؟ فرمود کفر و فسوق و عصیان سطل زباله است، من شامه ای در درون شما قرار دادم که از اینها منزجر است، بدش می آید، شما این شامه را عوض نکنید. همین! ﴿وَ کرَّهَ إِلَیکمُ الْکفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ﴾.

هم آن بینش را مشخص کرد که به ما چه داد تا عالماً زندگی کنیم هم این گرایش را؛ دست به خلقت نزنید. آن گاه شیطان که می گوید من تلاش و کوشش می کنم: ﴿فَلَیغَیرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ﴾؛ یعنی اینها نمی تواند آن بینش را عوض کنند، نمی توانند این گرایش را عوض کنند؛ ولی گاهی مغالطات و بدلی ایجاد می کنند، گاهی با اغراض و غرایز این بینی را می بندند، این چشم را می بندند؛ حالا اگر چشم خود را بست، قرآن کریم دارد اینها با اغراض و غرایز این فهم دینی را، این گرایش دینی را و این شهود دینی را دفن می کنند: ﴿وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾، دسیسه کردن این است که انسان یک مقدار این خاک ها را کنار ببرد، یک چیزی را در درون خاک می گذارد بعد روی آن خاک می ریزد، این را می گویند «دسیسه»، ﴿أَمْ یدُسُّهُ فِی التُّرَابِ﴾ همین است. گاهی به وسیله اغوای شیطان و خواست نفْس اماره، انسان آن بینش اصلی را دسیسه می کند، دفن می کند؛ نه بتواند اصلاً از بین ببرد و این گرایش های درونی را هم دفن می کند. وقتی دفن کرد برابر آیه سوره مبارکه «آل عمران» چنین می شود: ﴿زُینَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الأنْعَامِ﴾. به تعبیر بزرگان چهار چیز است که به هر حال جلوی آدم را می گیرد: یا انسانی هست یا جماد هست یا نبات هست یا حیوان. انسانی باشد زن و بچه و اینها جلوی آدم را می گیرند، حواس آدم رابه خود جذب می کنند، دین آدم را می خرند و می فروشند: ﴿زُینَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِینَ﴾، زن و فرزند. از اینها گذشته ﴿الْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ﴾، طلا و نقره که جماد هستند. از اینها گذشته «أنعام و حرث» هستند. «انعام» همان دامداری است، «حرث» هم کشاورزی است. غیر از نبات و حیوان و انسان و جماد ما که چیزی در عالم طبیعت نداریم. در این آیه سوره مبارکه «آل عمران» فرمود همین چهار چیز است که جلوی همه را می گیرد. برای بعضی ها هر چهار تا برای بعضی بعض از اینها: ﴿زُینَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِینَ﴾ انسان، ﴿وَ الْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ﴾ این هم جماد، «انعام» دامداری، «حرث» کشاورزی. غیر از این چهارتا که دیگر نیست.

فرمود مواظب باشید اینها را از راه حلال می شود تهیه کرد، اینها را از راه صحیح می شود تهیه کرد. دست به ساختار خلقت نزنید؛ نه بینش خود را عوض کنید نه گرایش خودتان را. این دو راه دارد: یا مثل انبیا و اولیا چشمه وار این دو اصل را حفظ می کنید: ﴿لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ﴾ یا مانند آن باغی که چشمه ندارد؛ ولی از آب استخر و چشمه های بیرون استفاده می کند: ﴿أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهیدٌ﴾ یا انسان گوش شنوا داشته باشد، ببیند رهبران الهی چه می گویند. یا خود امام و پیغمبر باشد که از درون او می جوشد. اگر نه این بود و نه آن، به هر حال می خشکد و فرصت در این است که انسان به بهترین وجه این دو اصل را حفظ بکند.

ما الآن در کنار سفره خون های پاک شهدا نشستیم، رهبران الهی بودند، امام بود، رهبر بود، مراجع بود، اینها تلاش و کوشش کردند، این کشور را طیب و طاهر کنند. ما کشور طیب و طاهر شده را حداکثر سرمایه قرار بدهیم و از آنها بهره ببریم و این راه باز است و امیدواریم إن شاءالله توفیقی نصیب ما بشود که هم آن بینش الهی را که داده خداست، حفظ کنیم و هم این گرایش الهی را که داده خداست، حفظ کنیم تا با سرمدیت ما با ابدیت ما هماهنگ باشد؛ آن وقت راحت می شویم، راحت می میریم. مرگ برای یک عده لذیذ و گواراست. خدا غریق رحمت کند مرحوم کلینی را! در کتاب الجنائز کافی است؛ آنجا از امام (سلام الله علیه) نقل می کند که هیچ لذتی در تمام مدت عمر برای مؤمن به اندازه لذت مُردن نیست. هیچ! این مُردنی که همه از او می ترسند، چطور ائمه فرمودند به اینکه هیچ لذتی بالاتر از این نیست. الآن تمام آرزوی ما این است که مثلاً دست ما به ضریح مطهر سید الشهدا برسد. در آنجا دارد وقتی محتضر مادامی که خوب زندگی کرد این محتضر! بچه ها را نمی شناسد، صدای کسی را نمی شنود؛ اما می بیند در کنار بالینش مهمان هایی آمدند. مرحوم کلینی می گوید که امام فرمود: هیچ لذّتی در تمام مدت عمر برای مؤمن به اندازه لذّت احتضار نیست. این که نمی شناسد این بزرگوارانی که آمدند چه کسانی هستند؟ کسی معرفی می کند می گوید این رسول خداست، این امیرالمؤمنین است.

در روایت دارد که این جمله سوم را نگویید، چون همه شاید نتوانند تحمل کنند، آنجا خیال می کنند که چشم محرم و نامحرم هست! نگویید برای همه، ولی فاطمه(سلام الله علیها) حضور دارد. فاطمه زهرا حضور دارد. این حسن بن علی است، در کنار او ایستاده اند حسین بن علی است؛ چرا ما اینها را از دست بدهیم؟ الآن تمام آرزوی ما این است که دستمان به ضریح حضرت برسد. این را کلینی نقل کرد، از امام نقل کرد که در حال احتضار این است، چرا ما اینها را از دست بدهیم. این خیلی آسان هم هست نه بی راهه برویم نه راه کسی را ببندیم. حلال خدا حلال خداست، حرام خدا حرام خداست. این همه بزرگان، این همه شهدا، این همه صلحا، این همه صدیقین، مگر بار سنگینی بردند نه، کار آسانی است دو قدم آدم جلوتر برود، می بیند خیلی سخت نیست که حلال را حلال، حرام را حرام. این چه لذتی است؛ اینکه کلینی از امام نقل می کند که در تمام مدت عمر هیچ لذتی برای مؤمن به اندازه لذت احتضار نیست، همین است. حالا ائمه بیایند بالین آدم، آن وقت آدم راحت جان می سپارد. اصلاً نه فشار جان دادن است نه فشار قبر است، فشار قبر که مثل سؤال قبر نیست. سؤال قبر برای همه است؛ اما فشار قبر که برای همه نیست. فشار جان دادن که برای همه نیست. آن به آسانی «روزی رخش ببینیم و تسلیم وی کنم»؛ این خیلی آسان است. این راه باز است؛ حالا این راه که مخصوص و انبیا و اولیا(علیهم السلام) نیست، آنها حساب دیگری دارند. این راه باز است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان