مقدمه
یکی از مهم ترین مسائلی که از گذشته تا کنون علما و دانشمندان جهان اسلام را به چالش گرفته است، بحث عقل و نص است که گرایشات متعددی را در میان شیعیان و اهل سنت پدیده آورده است. در این رابطه باید توجه داشت به علت آموزه های اصیل و ناب اهل بیت(ع) جنس بحث از عقل و نص در جهان تشیع با اهل سنت متفاوت است. در جهان شیعی و در مقطع سه قرن نخست به دلیل حضور امام معصوم(ع) شکاف و گسستی عمیق را در مسئله عقل و نص شاهد نیستیم، اما پس از آغاز دوره غیبت از طرفی جوامع شیعی با بحران عدم حضور امام معصوم(ع) مواجه شدند و از جانب دیگر امواج فکری مختلفی از طرف فرهنگ های مختلف وارد جهان اسلام شد که جامعه شیعی باید پاسخگوی شبهات و پرسش ها مطرح شده میبود. در این دوره بود که علم کلام به شکل ضابطه مندی رشد یافت و تأثیرات آن در علوم دیگر شیعی به ویژه فقه نمایان شد. مهم ترین بحث در این دوره، جایگاه عقل در منظومه فکری شیعه است که به شکل دو گرایش عقل گرایی و نص گرایی در دو مکتب بغداد و قم جلوه گر شد.
در رابطه با مکتب نص گرا که در قم پایه گذاری شد یکی از شخصیت های تأثیرگذار و مهم شیخ صدوق است که به عنوان آخرین فرد شاخص مکتب قم شناخته میشود.
در مقابل نیز مکتب بغداد با علمایی چون نوبختی، شیخ مفید و سید مرتضی دیدگاه متفاوتی از جایگاه عقل در منظومه فکری معرفتی شیعه داشتند. پژوهش حاضر تلاش دارد با محوریت این پرسش که در یک بررسی تطبیقی، عقل چه جایگاهی در منظومه معارف مکتب عقل گرای بغداد و نص گرای قم داشته است و نوآوریهای شیخ صدوق و شیخ مفید در جایگاه عقل چیست، به بررسی جایگاه عقل در معارف شیعی پس از آغاز عصر غیبت بپردازد و نشان دهد که جایگاه عقل در معارف شیعی، خلاف اهل سنت راه افراط و تفریط نپیموده است. پاسخ ابتدایی به پرسش حاضر این است که جایگاه عقل در معارف شیعی و صورت بندی نص گرا و عقل گرا در دو مکتب قم و بغداد پس از عصر غیبت معصوم(ع) به دلیل آموزه های اهل بیت(ع) با شکاف عمیقی که در کلام و فقه اهل سنت با دو رویکرد اشعری و معتزلی به وجود آمد، مواجه نشد و پس از آغاز عصر غیبت و نیازهای جوامع شیعی در این عصر، شیخ صدوق و شیخ مفید با نوآوری - های خود در حدیث شناسی و علم کلام جایگاه عقل در معارف شیعی را رشد دادند که تأثیرات آن از حدیث شناسی به علم کلام و سپس به فقه و اصول فقه انتقال یافت و عقل به عنوان ادله چهارم در فقه جای گرفت.
١. مفاهیم
عقل
«عقل»(بر وزن ابر) مصدر عقل یعقل، واژه ای عربی است. لغت شناسان عرب «حجر» و «نهی» را مرادف عقل دانسته اند و برخی متضاد آن را «حمق» و عده ای«جهل» دانسته اند. معانی ذکر شده در کتب لغت عربی، برای این واژه را میتوان در دو دسته تقسیم بندی کرد. دسته اول شامل «منع»، «نهی»، «امساک»، «جلوگیری و حفظ کردن» است و دسته دوم عبارت است از «بستن»، «نسبت دادن» و «ربط دادن». بر این اساس از آنجا که مشتقات متعدد ذکر شده در کتب لغت با یکی از دو معنای فوق مرتبط است، میتوان این دو را معانی اساسی واژه عقل دانست که در هریک از مشتقاتش[1] به نوعی نهفته است. (خسروپناه و امیری، 1388: 34).
واژه عقل در فلسفه، در برابر اصطلاح تجربه گرایی قرار میگیرد و به معنای آن است که هر امری در مورد حقایق اساسی عالم را میتوان به وسیله عقل تبیین نمود. عقل گرایی در کلام، در برابر ایمان گرایی قرار دارد و به معنای آن است که عقل بر ایمان مقدم داشته میشود و کلیه اصول و حقایق دینی بر مبنای عقل اثبات میپذیرند، نه آنکه بر مبنای ایمان استوار باشند. سومین کاربرد آن، عقل گرایی در «عصر عقل» یا «دوره روشنگری» است. این اصطلاح برای توصیف جهان بینیها و رهیافت های فیلسوفان عصر روشنگری قرن هجدهم به کار میرود که عقل نزد آنان در برابر ایمان، مرجعیت سنتی، جمودگرایی و خرافه پرستی قرار میگیرد و خصوصا تقابلی با مسیحیت سنتی دارد. متفکران روشنفکری به قابلیت و کفایت عقل در تمام حوزه های مربوط به حیات انسانی، اعم از علم، دین، اخلاق، سیاست و غیر آن، به گونه ای جزمی، اطمینان داشتند.(عقل بسندگی یا عقل خود بسنده)(بینام، ١٣٨٢: ١٢٦-125)
٢. عقل گرایی در کلام
در جهان تشیع و به خصوص با گسترش فاصله نسل ها و بروز بحران های فکری و اعتقادی و درگیری و نزاع های فرهنگ ها و تمدن ها، پرسش ها و شبهات بیشماری به سوی جوامع اسلامی سرازیر گشت و دل و اندیشه نو مسلمانان را نشانه رفت؛ پرسش هایی درباره وجود خدا، عدالت، قضا و قدر، معاد، نبوت و امامت که در ذات خود سست سازی و ویرانگری زیر ساخت های ایمانی و باورهای دینی را به همراه داشت. با توجه به این پرسش ها بود که علم کلام رونق گرفت و ادوار مختلفی را در اهل سنت و تشیع از سر گذراند و مکاتب مختلفی شکل گرفت. کلام عقلی(زیر بنای کلام فلسفی و مشخصه بنیادین آن) که از آبشخور عقل فلسفی سیراب گشته و اصول و مبانی نظری خود را بر پایه برداشت ها و دستاوردهای آن بنیان نهاده بود، سامان بخشی و تحقق اهداف خاص را در عرصه پاسداری از آموزه های جاودان وحی و زدودن شبهه از ساحت آن دنبال نمود. این رویکرد نوین از ویژگیهای مهم ذیل برخوردار بود:
١. بنیان نهادن نظام معرفتی مستقل از باورهای پذیرفته شده و پیش داوریهای ثابت ذهنی؛
٢. تغییر شیوه استدلال (که بخش اساسی نظام معرفتی را تشکیل میدهد) از مسلمات دینی و قضایای مشهور و رایج در میان عرف مسلمانان به بدیهیات عقلی و مقدمات یقینی؛
٣. اعتقاد و اعتماد به مستقلات عقلیه؛ (قضایایی که به ادراک مستقل عقل و قدرت آن برای درک حقیقت امور دلالت دارد)
٤. بهره برداری از نتایج و دستاوردهای برهان های عقلی، فلسفی در تبیین عالمانه اصول و فروع دین؛
٥. کارآیی روش استدلالی در گستره های تصحیح و هدایت مؤمنان و برطرف ساختن شبهات معاندان یا شکاکان و ره یافتگی جستجوگران پرسشگر؛
٦. این نگرش چون قرائت بشری است در برابر تغییر شرایط کهن و پدیدار گشتن دیدگاه های علمی و فلسفی جدید، انعطاف پذیر میباشد و با وجود همه ویژگیها و امتیازات کما بیش در معرض چالش های متعدد قرار گرفته است. (مسعودی و استادی، 1389: 43).
٣. عقل گرایی در فقه
عقل در فقه و فقه سیاسی شیعه، به معنای «عقل عملی» است که اساسا بر مدار حسن و قبح عقلی و ملازمه آن با حکم شرعی استوار است، زیرا فقه ناظر به عمل مکلفین است. شیخ محمدرضا مظفر، اندیشمند معاصر شیعه نیز دلیل عقلی را همان حکم عقل که مستلزم قطع به حکم شرعی است، معرفی میکند. بنابراین منظور از عقل در کلام مرحوم مظفر عقل عملی در مقابل عقل نظری است که با تکیه بر حسن و قبح عقلی و به استقلال یا به طور غیر مستقل به تولید حکم شرعی در تدبیر مدن و زندگی سیاسی شیعه میپردازد. وقتی از عقل تحت عنوان منبع مستقل در کنار سه منبع دیگر در فقه عمومی بحث میکنیم، بحث اساسی در سه جنبه مهم جریان دارد: ١. عقل تحت عنوان خود شریعت (حجت)؛ ٢. عقل به عنوان ابزار رسیدن به شریعت؛ ٣.جایگاه عقل در منطقۀ الفراغ.
مسائل اصولی مربوط به عقل دو قسم است: ١. ملاکات و مناط احکام (فلسفه احکام)؛ ٢. لوازم احکام. برای توضیح مناط احکام باید گفت: یکی از مسلمات اسلامی این است که احکام شرعی تابع و منبعث از یک سلسله مصالح و مفاسد واقعی است.
آن حکمت ها به نحوی است که اگر عقل انسان به آنها آگاه گردد همان حکمی را میکند که شرع کرده است. اگر فرض کنیم در مورد بخصوصی از طریق نقل، هیچ گونه حکم شرعی به ما ابلاغ نشده است، ولی عقل به طور یقین و جزم به حکمت خاصی در ردیف سایر حکمت ها پیببرد، کشف میکند که حکم شارع چیست. نکته قابل توجه اینکه در مواردی عقل به مناط احکام دست نمییابد، ولی میبیند که شارع در اینجا حکمی دارد، حکم میکند که قطعا در اینجا مصلحتی در کار بوده و الا شارع حکم نمیکرد.(عباسیتبار فیروز جاه، ١٣٨٥، ٣٢ -٣٤)
به طور خلاصه آنچه در اصول فقه شیعه از عقل به عنوان یکی از منابع شریعت یاد شده است نه عقل نظری بلکه عقل عملی است. منظور از عقل در این ترکیب نیز اغلب، دلیل عقلی است و نه خود عقل. از این رو بیشتر فقهایی که مسئله عقل را مطرح کرده اند به تعریف آن نپرداخته اند و به جای آن به مسئله دلیل عقلی اهتمام ورزیده اند. دلیل این امر آن است که عقل به عنوان نیروی فهم نمیتواند منبع حکم ٩ شرعی باشد، بلکه به لحاظ یافته ها و معارف خودش به عنوان دلیل و منبع حکم شرعی مطرح است. (قماشی، ١٣٨٤: ٣٨ و ٣٩)
آنچه در این نوشتار اهمیت دارد این است که در فقه همین دلیل عقلی است که اخباریانی چون ملا محمد امین استرآبادی، روی خوش بدان نشان ندادند و اخباریان دیگری چون شیخ حر عاملی، احکام قطعی عقل را قبول کردند، اما بر این باورند که برای استنباط احکام شرع از مقدمات عقل، یقین حاصل نمیشود و برخی از آنها حتی با پذیرفتن حصول یقین به حکم شرع از طریق عقل، حجیت چنین حکم شرعی را مورد تردید قرار داده اند.(شفیعی، ١٣٨٧: ١٣)
٤. عقل گرایی در علوم حدیثی شیعه
اگرچه در منابع حدیثی شیعه تعریف جامعی از عقل وجود ندارد، اما محدثان شیعه خلاف محدثان غیر امامیه به عقل به عنوان یکی از حجت های الهی که خداوند به انسان عطا فرموده اعتبار ویژه ای میدهند. اول آنکه عقل همان گونه که مرحوم کلینی در حدیث هشام ذکر نموده، حجتی درونی است که هم عرض و هم دوش انبیا و رسل به عنوان حجت بیرونی به انسان عطا شده است؛ دوم آنکه خداوند بر طبق آن عقاب و ثواب میدهد(کلینی، ١٣٤٨: ١٥٦) و میتواند انسان را مورد مؤاخذه قرار دهد.
٥. نص گرایی
«نص» واژه ای است که دست کم دو کاربرد دارد: گاهی در مقابل ظاهر به کار می - رود(طریحی،١٣٦٢:١٨٤) و گاهی نیز به معنای «نقل» است و در مقابل «عقل» مطرح میشود.(صدر، ١٣٩٥ق: ١٠)
مقصود از«نص» در این نوشتار، کاربرد دوم آن است و مراد از آن نقل هر متنی است که ریشه در وحی داشته باشد. به عبارت دیگر نقل وحیانی که شامل قرآن و حدیث میشود.
معتقدان به نص گرایی یا اعتباری برای عقل در فهم و تفسیر قرآن قائل نیستند یا غالبا نقل را بر عقل مقدم میدارند. رویکرد یاد شده دیدگاه های متعددی را در بر می - گیرد. اعتنا نکردن جدی به عقل در تفسیر، همچنین اخذ به ظاهر نصوص دینی و تعبد به آن نزد همه قائلان به نص گرایی یکسان نیست، به نحوی که در طیف دیدگاه های موجود در این جریان، دو گرایش افراطی و معتدل را میتوان از هم بازشناخت. (آریان، 1389: 72).
٦. عقل گرایی و نص گرایی در شیعه امامیه در عصر ظهور
یاران ائمه(ع) بویژه اصحاب امام باقرع و امام صادق(ع) را میتوان به دو گروه تقسیم کرد: متکلمین و محدثین یا فقهاء. از متکلمین میتوان به هشام بن حکم، هشام بن سالم، حمران بن اعین، محمد بن طیار و مؤمن طاق را نام برد و از محدثین یا فقها باید به محمد بن مسلم، احمد بن محمد بن خالد برقی و محمد بن حسن الصفار یاد کرد. تفاوت و تمایز این دو گروه در نحوه و میزان به کارگیری عقل در معارف دینی است و از این رو میتوان آنها را اولین نمایندگان عقلگرایی و نص گرایی در عالم تشیع دانست.
در میان علمای شیعه خلاف اهل سنت تا قرن سوم هجری میان متکلمان و محدثان اختلاف چندانی وجود نداشت؛ البته گاهی مباحثی میان متکلمان و اصحاب ائمه(ع) روی میداد، اما آن شکافی که میان حنابله و معتزله در این دوران وجود داشت، میان نص گرایی و خردگرایی تشیع دیده نمیشود. اعتدال دانشمندان شیعه در به کارگیری عقل و استناد به نصوص دینی را باید دلیل این امر دانست. وجود روایات اهل بیت(ع) و بویژه حضور ائمه(ع) در کنار شیعیان از بروز افراط و تفریط و اختلاف میکاست. اساسا شیوه امامان شیعه به گونه ای است که ضمن استقبال از عقل و طرح مباحث عقلی، دایره ادراک عقل را محدود میکردند و مؤمنان را از کشاندن عقل به فراسوی مرزهای آن برحذر داشته اند.(شریعتمداری، ١٣٩٣: ٣٤-٣٢)
از قرن سوم که مقارن عصر تقیه و دوران غیبت ائمه(ع) است، به تدریج این دو جریان کلامی و حدیثی از یکدیگر فاصله گرفتند و در نهایت به دو دیدگاه کاملا متفاوت تبدیل شدند. هرچند در عالم تشیع هیچگاه تقابل حنبلی، معتزلی شکل نگرفت، اما در قرن سوم و چهارم دو جریان عقل گرایی و نص گرایی کاملا متمایز شده و تقریبا رو در روی یکدیگر قرار میگیرند. بارزترین شخصیت های کلامی را در خاندان نوبختی و سپس مکتب بغداد به محوریت شیخ طوسی باید جست و بزرگترین نمایندگان نص گرایی را محدثین قم و ری میتوان شمرد.(همان)
٧. بحران های معرفتی جامعه شیعی پس از آغاز عصر غیبت معصوم(ع)
پس از آغاز عصر غیبت امام دوازدهم(عج) جوامع شیعی با بحران معرفتی مواجه شدند. شیخ صدوق که اثر مشهور خود کمال الدین و تمام النعمه را بین سال های ٣٥٥ تا ٣٦٧ه نگاشته است، در این خصوص به جامعۀ شیعۀ نیشابور اشاره میکند و میگوید در مدت اقامت خود در آنجا، اغلب شیعیانی را که نزدم میآمدند، در امر غیبت متحیر مییافتم. (صدوق، ١٣٩٥، ج ١: ٢) این حیرت با شدت گرفتن منازعات کلامی افزایش یافته بود. عالم امامی، نجم الدین ابوسعیدمحمدبن حسن بن علیبن صلت 11 قمی که در بخارا اقامت گزیده بود از مجادله ای که بین خود و یکی از فلاسفه و منطقیان در بخارا روی داده و وی را در امر غیبت به تردید افکنده بود به شیخ صدوق در قم خبر داده است. در پی ابراز این تردید، شیخ صدوق با نقل روایات و اخبار وارده در امر غیبت، تردید وی را برطرف ساخت و بعد این ماجرا شیخ صدوق کتاب کمال الدین را تألیف کرد.(صدوق، ١٣٩٥، ج ١: ٢و٣) نظیر این گفتگو، میان شیخ صدوق و فردی در بغداد نیز رخ داده بود. آنچه در این گفتگو مورد تأکید قرار گرفته، طولانی شدن غیبت و بازگشت عده ای از عقیده امامیه بوده است. (همان: ١٦و١٧) از مراکز مهم علمی شیعه در این دوره، ری و بغداد بوده است. در این دو شهر، علمای زیدی آل بویه و جامعۀ پر توان معتزله در بغداد در نقد آرای امامیه آثاری به رشتۀ تحریر در آورده اند. درباره معتزلۀ بغداد تنها اطلاعات اندکی در کتاب کفایۀالاثر خزاز قمی آمده است، اما درباره حملات زیدیه، شیخ صدوق به نحو مشروحی این انتقادها را نقل کرده است. (رحمتی: ١٣٨٥ و جودکی: ١٣٨٤)
٨. مکتب قم و شیخ صدوق
فقها و محدثان قم غالبا از روش اهل حدیث در تحلیل و بررسی مسائل اسلامی و کلامی بهره میجستند و به متن روایت بسنده مینمودند، لیکن انجام استلال های عقلی در میان آثارشان حکایت از به کارگیری عقل و استفاده از این ابزار برای استدلال بر مباحث کلامی و فقهی دارد. علیرغم اینکه شیخ صدوق نماینده مکتب نص گراست، ولی وجود مطالب عقلی و لغوی که برای فهم روایات نقل کرده است (تستری، ١٣١٦: ٢١٠) دلیلی بر بهره گیری وی از عقل در تفسیر آموزه های دینی در یک حد نازلی دارد.
در عین حال در بین قمیها افرادی بودند که از عقل در مباحث علمی خود بیشتر استفاده میکردند که این روش را میتوان حد وسط نص گرایی اهل حدیث و عقل گرایان بغداد دانست، چنانچه مناظرات سعدبن عبدالله اشعری با مخالفان (صدوق، ١٣٩٥: ٤٦٢) و همچنین مناظرات علی بن بابویه قمی را میتوان از این دست بر شمرد.(همان: ١٦)
آنچه به عنوان نقطه قوت در مکتب نص گرای قم میتوان از آن یاد کرد توجه ویژه ایشان به احادیث و روایات است که در آغاز دوره غیبت توانست جامعه شیعه را از بحران خارج کند. در این دوره، جوامع شیعی از طرف معتزله، زیدیه و فرق دیگر مورد هجمه قرار گرفت که از آن دوره به عنوان دوره «حیرت» یاد میکنند. مهم ترین تأثیر مکتب قم را میتوان گذار جامعه شیعی از دوران حیرت با کمک احادیث معصومین(ع) دانست و همان گونه که بیان شد سرآمد آن شیخ صدوق بود، اما گذار از این دوره به نوآوریهایی نیاز داشت که شیخ صدوق با استفاده از رویکردهای عقل - گرایانه در علم حدیث توانست بر مسائل پیچیده پس از آغاز عصر غیبت چیره شود.
٩. عقل در منظومه فکری شیخ صدوق
شیخ صدوق علیرغم اینکه بسیاری از روایات مربوط به عقل را در کتاب های حدیثی خود نقل میکند، اما در هیچ یک از آثارش باب یا فصلی به عنوان کتاب العقل نیاورده و عقل را به عنوان مستقل مورد توجه قرار نداده است. ایشان جدال را مردود دانسته و مورد نکوهش قرار میدهد و در این زمینه روایاتی از ائمه(ع) نقل میکند.
وی در حدیثی از امام صادق(ع) نقل میکند که در آن از جدل درباره خدا نهی شده است و متکلمان به هلاکت میرسند: «قال الصادق(ع): یهلک اصحاب الکلام و ینجو المسلمون».(صدوق، ١٣٨٠: ٧٤)
صدوق معتقد است که برای اثبات گزاره های دینی باید از قرآن و روایات اهل بیت(ع) استعانت جست و در بحث با مخالفان نیز از این دو منبع وحیانی بهره گرفت. به تعبیر دیگر، وی معتقد است که تنها منبع شناخت و یگانه مصدر استدلال برای اثبات مسائل دینی، وحی است. استدلال صدوق بر این مدعی که عقل نمیتواند به عنوان مصدر مستقل احکام باشد این است که اگر عقل منبعی برای فهم احکام بود، دیگر نیازی به وحی نبود.(همان: ٤٢)
صدوق نه تنها در احکام فقهی جایگاهی برای عقل قائل نیست، بلکه در مباحث اعتقادی و اصول دین نیز مخالف بهره گیری از استدلال های عقلی است. (همان) صدوق برای اثبات خداوند متعال از طریق نقل استفاده کرده است و در این خصوص روایات و آیات قرآن را نقل میکند. (همان: ٤٥) دیدگاه صدوق در خصوص معرفت حضرت حق تبارک و تعالی در کتاب التوحید روشن می شود. وی در باب «انه عز و جل لایعرف الا به» میفرماید صحیح این است که باید خدا را به خدا بشناسیم نه به قول خود، اگر به عقل هم بشناسیم او را هم خداوند هبه نموده است و به انبیا هم شناخته نشود، زیرا آنها را هم خداوند ارسال کرده است و اگر به نفسمان هم بشناسیم، باز آن را هم خداوند آفریده است. (صدوق، ١٣٩٨ق: ٤٥٠)
شیخ صدوق در مورد طفلی که در بیابان رها شود و کسی را نبیند و کسی او را ارشاد نکند، اگر از راه تعقل به وجود صانعی برسد، میفرماید چنین امری امکان پذیر نیست و اگر هم اتفاق بیفتد این فرد حجت خداست و آن حضرت ابراهیم(ع) است و اگر عقل بشری در شناخت خداوند کافی بود خداوند نمیفرمود: فاعلم انه لا اله الا الله. وی دلیل های حضرت ابراهیم(ع) را نیز الهامات الهی میداند.(همان: ٤٥١)
شیخ صدوق در کتاب علل الشرایع برخلاف عنوان کتاب فقط به نقل احادیث پرداخته و با اینکه عقل یکی از راه های شناخت فلسفه و اسرار احکام است، در این کتاب به مباحث عقلی نپرداخته است. وی اخبار آحاد را نه تنها در مسائل فقهی میپذیرد، بلکه در بسیار از مسائل اعتقادی نیز بر مبنای اخبار آحاد، معارف دینی را ارائه نموده است. این مسئله تا حدی است که شیخ انصاری وی را از اخباریین معرفی میکند. شیخ انصاری در شرح عبارت علامه در النهایۀ[2] میفرماید: ان المراد العلامه من اخباریین یمکن ان یکون مثل الصدوق و شیخه قدس سرهما. (انصاری، ١٢١٤ق: ١٥٤) صدوق در مقدمه من لایحضره الفقیه مینویسد: احادیثی را نقل میکند که طبق آنها فتوا میدهد و بین خود و خدایش حجت است. این ادعا در حالی است که صدوق از افرادی که توثیق نشده اند حدیث نقل میکند.(صدوق، ١٣٦٢: مقدمه) افزون بر این در مشیخه کتاب «من لایحضر» به راویانی بر میخوریم که وثاقت آنها ثابت نشده است، اما چون حدیث آنها در کتب معتبره آمده است از نظر شیخ صدوق پذیرفته شده است.
در عین حال باید گفت که صدوق بهره گیری از عقل را به طور کلی منکر نیست و در کتاب های ایشان مباحثی همچون تأویل و تفسیر که برگرفته از عقل است، زیاد دیده میشود. مهم میزان اعتباردهی به عقل و نقل است و اینکه در صورت تعارض عقل و نقل کدام یک بر دیگری رجحان دارد. علیرغم آنچه از صدوق در نص گرایی و اعتماد بر سنت معروف است، ولی از بررسی آثار ایشان معلوم میشود که وی روش میانه و اعتدالی را برگزیده است؛ نه جمودگری اهل حدیث و نه افراط گری عقلی معتزله را.
شیخ صدوق عرصه های معرفتی را به سه دسته تقسیم میکند. در دسته اول، صدوق درک و ورود عقل را ممنوع می داند، همچنان که در توضیح آیۀ «و علم ادم الاسماء کلها» میفرماید حکمت اینکه خداوند اسماء را به آدم آموخت این است که دستیابی به برخی از علوم جز با نقل امکان پذیر نیست. (صدوق، ١٣٩٥: ١٦) در دسته دوم برخی از عرصه های شناختی همچون نبوت را جایگاه عقل میداند. وی در این خصوص می گوید: اگر خداوند، پیامبرص را به عنوان خاتم انبیاء معرفی نمیکرد، عقل حکم میکرد که در همه زمان ها باید پیامبری از جانب خداوند باشد و دسته سوم، مسائلی است که شیخ صدوق آنها را مشترک بین عقل و نقل میداند. همان گونه که گاه ادله نقلی متضمن استدلال های عقلی است. (همان)
بنابراین شیخ صدوق گرچه عقل را به عنوان یک منبع مستقل معرفتی نمیپذیرد و در این خصوص به روایاتی که نهی از کلام دارد استناد مینماید، ولی در عین حال، روش عقلی و بهره گیری از عقل را به طور کامل منکر نیست، بلکه آن را از طریق روایات و آیات بیان میکند.(ر.ک: برنجکار و موسوی، ١٣٨٩)
١٠. مکتب بغداد و شیخ مفید
علمای بغداد در استدلال ها و تبیین و تفسیر آموزه های دینی از روش های عقلی بیشتر بهره میگرفتند و در نتیجه مکتب کلامی بغداد به مکتب عقل گرا معروف و مشهور شد. مهم ترین عواملی که سبب شد گرایش عقلی در بین این دسته از عالمان رشد کند عبارت اند از آموزه های قرآن که با واژه های گوناگون از قبیل تفکر، لب، نهی، فقه، شعور، بصیرت، درایت، ذکر و... از عقل ستایش کرده و به کارگیری آن را تشویق میکند و با بهره گیری از حجت عقلی در اثبات معارف اسلامی[3] و طلب برهان عقلی از مخالفان[4] و تبیین لغزشگاه های عقل[5] بر اعتبار و حجیت آن صحه میگذارد. تأکید امامان بر بهره گیری از عقل که در روایات بیشماری از اهل بیت(ع) مطرح شده است، سیره امامان معصوم(ع) و تربیت شاگردان عقل گرا نیز دلیل دیگری برای عقل گرایان است.
مواجهه مسلمانان با فرهنگ های دیگر و گسترش و تنوع شبهات و رویکردهای عقلی بیگانگان و عدم اعتقاد و باور آنها به کتاب و سنت موجب میشد تا علمای اسلام نیز در مناظرات خود از روش های عقلی برای مناظره استفاده نمایند. مناظرات امامان معصوم(ع) و شاگردان آنها همچون هشام بن حکم و مؤمن الطاق نمونه بارزی از این رویکرد و بهره گیری از عقل در مواجهه با فرهنگ های مختلف در مباحث اعتقادی است. خاندان نوبختی که حدود سه قرن دانشمندان بزرگی را به عالم اسلام و تشیع عرضه داشت و عقل گرایی شیعه را به نقطه اوج خود رساند نیز تأثیر عمده ای بر گسترش عقل گرایی در کلام شیعی داشتند. آنها به دلیل آشنایی با فلسفه ایران و یونان و نیز آشنایی با کلام معتزلی، نظام کاملی از قواعد عقلی بنا کردند که کلام شیعه را تا قرن ها تحت تأثیر قرار داد.(سبحانی، ١٣٧٤: ٢٢٣) مهم ترین اثر این دوره کتاب الیاقوت است که در بعد عقلی چنان پیش میرود که پس از دو قرن علامه حلی این کتاب را کاملا موافق با مکتب فلسفی کلامی خواجه طوسی میبیند و به شرح آن می - پردازد.(همان)
جایگاه عقل نزد شیخ مفید
شیخ مفید نه همچون عقل گرایان معتزلی جایگاهی رفیع و مستقل در فهم معارف الهی برای عقل معتقد است و نه همچون اصحاب حدیث امامیه در بهره گیری از این حجت الهی، جایگاه عقل را نادیده میانگارد. شیخ مفید، خلاف معتزله بصره توانایی و قدرت استنباط عقل را در برابر وحی کوچک میداند و معتقد است که انسان ها برای کسب تکلیف محتاج رسول هستند و اگر رسولی برای آنها ارسال نشود، تکلیفی نخواهند داشت و عقل انسانی او را به این راه رهنمون نمینماید و در قیامت عذاب نمی شوند.( صدوق، ١٣٩٥: ١٦) در این نگاه عقل به تنهایی درک تکلیف ندارد، گرچه برای فهم آموزه های دین، بی نیاز از عقل هم نیست.
شیخ مفید معتقد است عقل برای رسیدن به معارف الهی، محتاج وحی است، ولی این نیاز به مثابه این نیست که مدرکات عقل قابل استناد نباشد، زیرا هر معرفتی که بر اساس برهان و استدلال بنیان نهاده نشود به آسانی زوال پذیر خواهد بود. مفید معتقد است که هر انسانی برای اثبات خدا باید از عقل خویش کمک گیرد، در غیر این صورت از عذاب الهی مصون نخواهد بود. (مفید (١)، ١٤١٤ق، ج ٢: ٧٨) شیخ مفید در بحث بدأ از کتاب اوائل المقالات در تقویت جایگاه سمع و نص میفرماید: «ان ذلک من جهۀ السمع دون القیاس» و نیز در بحث مرید بودن خداوند میگوید این امر به دلیل سمع است و در بیان وصف سمیع و بصیر بودن حضرت حق مینویسد: «ان استحقاق القدیم سبحانه بهذه الصفات من جهۀ السمع دون القیاس و دلائل العقول».(همان: ١٢و١٣)
در عین اینکه شیخ مفید جایگاه شایسته ای برای نقل و نص معتقد است، به شدت از بحث و جدال دفاع میکند و در کتاب تصحیح الاعتقاد به نقد دیدگاه های شیخ صدوق میپردازد. مفید با تقسیم جدال به جدال حق و جدال باطل میفرماید: خداوند در قرآن جدال به حق را تأیید کرده و به رسولش ص امر به جدال نموده است: و جادلهم بالتی هی احسن». بنابراین اگر همه جدال ها باطل بود، خداوند امر به جدال نمینمود. شیخ مفید برای اثبات این حقیقت، به روایاتی استناد میکند که امر به مناظره و کلام کرده است: «ایاکم و التقلید فانه من قلد فی دینه هلک».(صدوق، ١٣٨٠ق: ٧٢)
شیخ مفید، خلاف پیروان مکتب نص گرای قم که اخبار آحاد را میپذیرند و برای آن در اعتقادات نیز حجیت قائل هستند، اخبار آحاد را نه تنها در اعتقادات نپذیرفته، بلکه در مسائل فقهی نیز قبول نکرده است. شیخ مفید در اوائل المقالات مینویسد:
و اقول لا یجب العلم و لا العمل بشیء من اخبار الاحاد و لا یجوز ان یقطع بخبر الواحد فی الدین الا ان یقترن به ما یدل علی صدق راویه علی البیان. (مفید(١)، ١٤١٤ق، ج ٤: ١٢٢)
به همین دلیل است که مفید برخی از نظریات صدوق در اعتقادات را نمیپذیرد و آنها را مستند به اخبار آحاد میداند که به نظر وی حجت نیستند. شیخ مفید در بعضی مسائل معتقد است که عقل مستقلا میتواند درک آن مسئله را داشته باشد. مثلا در باب عصمت عقل را کافی میداند.(همان)
تلاش شیخ مفید همواره بر این بوده که با در نظر گرفتن همه جوانب مسائل دینی، جمع میان احکام عقلی و متون دینی نماید و تا آنجا که ممکن است دیدگاه های مختلف شیعی را به یکدیگر نزدیک نماید و از شدت تعارض میان نص گرایان و عقل گرایان شیعی بکاهد.
١١. برخی موارد نقد مفید بر صدوق
شیخ مفید با توجه به روش عقل گرایانه خود در برخی موارد اندیشه ها و افکار استادش شیخ صدوق را مورد نقد قرار داده است که به برخی از آنها اشاره می شود.
الف) نقد بر جمود بر نص
شیخ مفید از عدم تعمق در روایات توسط نص گرایان و اهل حدیث به شدت انتقاد میکند و در کتاب هایش در این خصوص به اهل حدیث حمله میکند. وی در کتاب تصحیح الاعتقاد می نویسد:
اهل حدیث، اصحاب سلامت هستند، ولی به دور از تعمق، بدون دقت و وارسی از کنار احادیث میگذرند؛ در سند آن تأمل نمیکنند و حق و باطل آن را از هم جدا نمیسازند و نمیدانند اگر آن احادیث را درست بشمارند، چه مشکل بزرگی گریبانگیر آنان خواهد شد.(مفید، ١٤١٣: ٢١٣)
شیخ مفید در موارد دیگری نیز از عدم تعمق در روایات انتقاد میکند(همان: ١٩٠١٩٤) و اعتماد بر روایات شاذ را مورد نکوهش قرار میدهد.(همان: ١٩٨١٧٨)
شیخ مفید در باب مشیت و اراده در رد صدوق مینویسد:
آنچه را ابوجعفر در این باب آورده چیزی به دست نمیدهد و معانی آن مختلف و متناقض است و سبب آن این است که وی، به ظواهر احادیث گوناگون عمل کرده و از کسانی نیست که به دقت بدان ها بنگرد و حق و ١٧ باطل آنها را تمییز دهد و به چیزی عمل کند که حجت و برهان است. آری، کسی که در مذهبش بر گفتارهای مختلف عمل نماید و از راویان تقلید نماید، حالش در ضعف همان است که ما بیان کردیم. (مفید، ١٤١٣: ١٩١١٩٠)
ب) نقد تقلید و تعبد در عقاید
در مکتب نص گرایان، پرداختن به کلام و استدلال در عقاید ممنوع و محظور است.
شیخ صدوق در این خصوص معتقد به نقل آیات و احادیث مأثوره از پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) و توضیح آنها میباشد(صدوق، ١٣٨٠ق: ٧٤٧٣) و جدل درباره خداوند را با استناد به سخنان امام صادق(ع) نادرست میشمرد.(همان) صدوق در جای دیگر میفرماید:
فاما الاحتجاج علی المخالفین بقول الله و قول رسوله ص و بقول الائمه(ع) او لمعانی کلامهم لمن یحسن الکلام فمطلق و علی من لایحسن فمحظور محرم. (همان)
در مقابل، شیخ مفید در دفاع از کاربرد عقل در عقاید به نقد و بررسی دلایل اهل حدیث میپردازد و مینویسد:
ائمه معصومین(ع) همواره با مخالفان به مناظره و جدال میپرداختند. بزرگان اصحاب ایشان نیز به پیروی از ائمه(ع) در هر عصری استدلال و نظر را به کار میبردند و به حق جدال میکردند و باطل را با حجت و برهان از میان میبردند و ائمه(ع) نیز کار آنان را میستودند و از آنان سپاسگزاری کرده و زبان به ستایش و ثنای آنان میگشودند.(مفید، ١٤١٣: 201).
شیخ مفید در ادامه سخنان خود را مستند به روایاتی از کتاب اصول کافی کرده است. (همان)
شیخ مفید میفرماید:
ثابت شد که نهی ائمه معصومین(ع) از کلام، مشمول گروهی است که کلام را نیکو نمیدانسته اند و راه های آن را فرا نگرفته اند و اشتغال به کلام باعث فساد آنها میشده است. دستور ائمه(ع) به گروهی دیگر به خاطر آن بوده که آنها کلام را نیکو میدانسته و راه های آن را نیز میشناخته اند.(همان: 202)
شیخ مفید، در توضیح و تحلیل روایاتی که سخن گفتن درباره خدا را ناروا میداند مینویسد:
و اما نهی از کلام درباره خدای عزوجل، اختصاص دارد به نهی از کلام در شبیه شمردن او به آفریدگانش و ستمگر بودن در احکامش و اما سخن در توحید خداوند و تقدیس و تنزیه و نفی تشبیه از خداوند، مورد امر و تشویق اسلام است. (همان: ٢٠٣)
ج) نقد بر تفسیر نادرست از تقیه
شیخ صدوق در زمان غیبت، تقیه را بر همه شیعیان لازم میداند. (صدوق، ١٣٨٠: ١٠٤) ایشان بر این باور است که تقیه در صورتی لازم است که انسان یقین داشته باشد اگر ایمانش را اظهار کند، سبب نابودی او خواهد شد. (مفید، ١٤١٣ق: ٢٤١) شیخ مفید تناقض در گفتار و نوشتار صدوق در باب تقیه را ناشی از عدم تعمق در فهم روایات و بهره نگرفتن از نیروی خرد میداند. وی آسیب سطحینگری در روایات و جمود بر ظاهر احادیث را خطری دیگر برای جامعه شیعه میداند. شیخ مفید در این باره مینویسد:
صدوق، از شیوه اهل حدیث در عمل به ظواهر حدیث پیروی کرده و از راه تفکر دوری گزیده است و این شیوه نگرش به دین، کسی را که پایبند آن است، آسیب میرساند و باقی ماندن بر آن، مانع از بصیرت و روشن بینی است. (همان)
د) نقد تفسیر نفس و روح
شیخ مفید پس از اشاره به گفتار شیخ صدوق درباره نفس و روح مینویسد:
سخن ابوجعفر، در این باب بر شیوه حدس است، نه تحقیق. اگر وی تنها به ذکر اخبار اکتفا میکرد و معانی آن را نمیآورد، برای وی بهتر بود از ورود در راهی که رفتنش برای وی مشکل است. (مفید، ١٤١٣ق: ٢٠٧)
مفید ورود به مباحث عقلی همچون مباحث نفس و روح را برای کسانی که از کلام آگاهی ندارند، به بیراهه رفتن میداند و در این خصوص به شدت از صدوق انتقاد میکند و مینویسد:
این، عقیده ای است که هیچ عاقلی آن را نمیپذیرد. سزاوار نیست کسی که آگاهی از حقایق امور ندارد، در این موارد سخن بگوید... آنچه ابوجعفر به آن تصریح کرده است، در معنای نفس و روح، همان قول اهل تناسخ است، ١٩ بدون آنکه بداند به اعتقاد آنان دچار شده است. پیامد این گفتار برای خودش و برای دیگران بسیار بزرگ است. (همان: ٢١١)
ه) ضرورت بهره گیری از استدلال در مسائل معرفتی
شیخ مفید معتقد است که اعتقادات دینی باید بر اساس منطق و استدلال استوار شود و روش اهل حدیث در مسائل اعتقادی را که روشی تعبدی و تقلیدی است به شدت مورد انتقاد قرار داده است. مفید در این رابطه در اوائل المقالات می نویسد:
اقول ان المعرفۀ بالله اکتساب وکذلک المعرفۀ بانبیائه وکل غائب و انه لایجوز الاضطرار الی معرفۀ شی مما ذکرناه و هو مذهب کثیر من الامامیه و البغدادیین من المعتزلۀ خاصۀ و یخالف فیه البصریون من المعتزلۀ و الحشویۀ من اصحاب الحدیث. (مفید(١)، ١٤١٤ق: ٦٦)
مفید در رد اهل حدیث نیز می نویسد:
اگر تقلید در عقاید روا و استدلال و نظر باطل بود، تقلید گروهی از گروه دیگر اولی نیست. بنابراین هر گمراهی به سبب تقلید معذور خواهد بود و کسانی که از بدعت گذاران در دین پیروی میکنند، گناهی نداشتند. این سخنی است که هیچ کس آن را نمیگوید، از این روی، استدلال و نظر حق است و مناظره به حق نیز رواست. (مفید، ١٤١٣ق: ٢٠٣)
شیخ مفید با استناد به آیاتی از قرآن و روایات، تعبد در اصول معرفتی دین را نکوهش مینماید و بر اهل حدیث و صدوق در این خصوص خرده میگیرد:
ایاکم و التقلید، فانه من قلد فی دینه هلک، ان الله تعالی یقول: «اتخذوا احبارهم ورهبانهم اربابا من دون الله». فلا و الله ماصلوا لهم ولاصاموا ولکنهم احلوا لهم حراما و حرموا علیهم حلالا فقلدوهم فی ذلک فبعدوهم وهم لایشعرون. (همان)
نتیجه گیری
پس از بررسی دیدگاه شیخ صدوق از مکتب نص گرای قم و شیخ مفید از مکتب عقل گرای بغداد در مورد جایگاه عقل در منظومه معرفتی تشیع میبایست به بررسی تطبیقی دیدگاه این دو عالم شیعی بپردازیم. در بررسیهای صورت گرفته میتوان موارد ذیل را مورد دقت بیشتری قرار داد:
١. تفاوت دیدگاه شیخ صدوق و شیخ مفید در جایگاه عقل در کلام: پس از بررسیها صورت گرفته به طور خلاصه تفاوت دیدگاه شیخ صدوق و شیخ مفید را میتوان این گونه توضیح داد که شیخ صدوق عقل را به مضمون روایات «ماعبد به الرحمن واکتسب به الجنان» و یا در تعبیر دیگر «التجرع للغصۀ حتی تنال الفرصۀ» تعریف میکند.(صدوق، ١٤١٠ق: ٢٣٩) هرچند این تعریف اختصاص به عقل عملی ندارد، ولی به وضوح عقل نظری را در چارچوب دریافت ها و آرمان های عقل عملی محدود میکند و بر این باور است که عقل در آیات و روایات از چنین مشخصه ای برخوردار است. [6]
در مقابل شیخ مفید شناخت اصول دین را عقلی و اکتسابی میداند، ولی در عین حال معتقد است که راه معرفت نزدیک است و آدمی در هر سطحی که باشد، بیآنکه علم کلام بداند یا با فنون جدل آشنا باشد، صرفا با به کارگیری عقل خویش میتواند به معرفت خداوند نایل شود.[7] نکته ای که در برداشت شیخ مفید از عقل وجود دارد این است که ایشان همچون معتزله راه افراط در جایگاه عقل را نپیموده است. ایشان در رساله النکت از عقل تعریفی کرده است که به خوبی میانه روی شیخ مفید را نشان میدهد: «العقل معنی یتمیز به من معرفۀ المستنبطات و یسمی عقلا لانه یعقل عن المقبحات».[8] این تعریف یادآور برداشت شیخ صدوق نیز از عقل است.
٢. عصر غیبت و رشد عقل گرایی: همانگونه که بیان شد، غیبت امام دوازدهم(عج) و حیرتی که جامعه شیعی را در برگرفت، بر روند رشد عقل گرایی تأثیر گذاشت. غیبت امام به عنوان منبع و رکن دین و حجت خداوند بر بندگان شک و تردیدهای را در جامعه شیعی به وجود آورد که پس از آغاز غیبت، دوازده گروه رقیب به وجود آمدند. این روند تا پایان دهه چهارم قرن چهارم هجری ادامه داشت که از این دوره به دوره حیرت نام برده میشود. شاید مهم ترین خدمتی که محدثان شیعی و جریان نص گرا در این دوره انجام دادند، خروج جامعه شیعی با کمک احادیث از دوران حیرت بود.
پس از این دوران بود که کم کم علمای شیعی توانستند نفوذ خود را بازیابند، اما مسائل جدید احساس تغییر را در بین علما ایجاد کرد. در این بین مطالعه آثار شیخ صدوق به عنوان آخرین متفکر حدیث گرا که آثارش بخش عمده میراث اخباریان را تشکیل می - دهد ما را به این حقیقت رهنمون میکند که ایشان در شرح احادیث، رویکردی کاملا تنزیهی داشته و از این رهگذر شیخ صدوق را نمیتوان حدیث گرای عقل گریز صرف ٢١ قلمداد کرد.(رضویصوفیانی و گذشته، ١٣٩٠: ١١٠-١٠٩) ادامه این روند توسط شیخ مفید با تعدیل دیدگاه های عقل گرایانه مکتب بغداد و رویکردی میانه بین عقل گرایی و نص گرایی پی گرفته شد.(همان و مرعشی شوشتری و اسدی کوه باد، ٨٧: ١٤٠)
٣. ورود عقل گرایی از کلام به اصول فقه: پیش از ظهور شیخ مفید و شاگردانش، سید مرتضی و شیخ طوسی، فقه مبتنی بر نصوص، بدون اعمال نظر و استدلال بود، اما در این دوره، هم اصول فقه نهادینه شد و هم تحرکات بنیادی خردگرایانه صورت گرفت، چندان که این نهال در دوره های پسین موجب تحولات عظیم در روش های فقه شد. از مقایسه کتاب های مبسوط و خلاف با نهایه شیخ طوسی چنین بر میآید که او در دو کتاب اولی در چهره یک مجتهد اصولی در بسیاری از فروعات به قیاس و استحسان عمل میکند، اما در نهایه مشی اخباریان را دارد و نهایه متصف است به این که روایت است نه فتوا. این اختلاف نه تنها در مقام فقاهت او، بلکه در مقام روایت او نیز با تألیف «استبصار» و «تهذیب» نمود پیدا میکند. شیخ مفید و سید مرتضی که هر کدام در بررسی نقش نظریه پردازان مکتب بغداد مقطعی استاد شیخ طوسی بودند، شیوه شان عقلی، نقلی بود و در واقع، شیخ طوسی ادامه دهنده راه استادش بوده است.
با تلاش های شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی عقل در کنار سه ادله دیگر به عنوان منابع اصلی فقه شیعه شناخته شد. نکته آنجاست که شیخ مفید با رویکر میانه خود عقل را در طول منبع های سه گانه (قرآن، سنت و اجماع) قرار داده است و این رویکرد توسط شاگردان شیخ مفید به ویژه سید مرتضی و شیخ طوسی رو به کمال نهاد. [9]
منابع و مآخذ:
- قرآن کریم.
- آریان، حمید(١٣٨٩)، «شأن و کارکرد عقل در تفسیر قرآن از دیدگاه نص گرایان»، مجله قرآن شناخت، پاییز و زمستان ١٣٨٩، ش ٦.
- انصاری، شیخ مرتضی (١٢١٤ق)، فرائد الاصول، قم: مجمع الفکر الاسلامی.
- برنجکار، رضا و سیدمحسن موسوی(١٣٨٩) «عقل گرایی شیخ صدوق و متکلم بودن او»، علوم حدیث، پاییز ١٣٨٩، ش ٥٧.
- فصلنامه رواق اندیشه (١٣٨٢)، «واژه شناسی: موضوع این شماره عقل گرایی(راسیونالیسم)»، دی ١٣٨٢، ش ٢٥.
- تستری، شیخ اسدالله (١٣١٦)، کشف القناع عن وجوه حجیۀ الاجماع، قم: موسسه آل البیت ع.
- جودکی، محبوبه (١٣٨٤)، «پیامدهای غیبت بر اندیشه و حیات سیاسی شیعیان»، تاریخ اسلام، زمستان ١٣٨٤، ش ٢٤.
- خسرو پناه، عبدالحسین و نفیسه امیری(١٣٨٨) «عقل و عقل گرایی در فلسفه و قرآن»، فصلنامه پژوهش های میان رشته ای قرآن کریم، سال اول، بهار ١٣٨٨، ش ٢.
- رحمتی، محمد کاظم (١٣٨٥)، «غیبت صغری و نخستین بحران های امامیه»، تاریخ اسلام، بهار ١٣٨٥، ش ٢٥.
- رضوی صوفیانی، عظیم و ناصر گذشته (١٣٩٠)، «علل گرایش شیخی مفید و سیدمرتضی به عقل گرایی اعتزالی»، پژوهشنامه تاریخ تمدن اسلامی، بهار و تابستان ١٣٩٠، ش ٢.
- سبحانی، محمد تقی(١٣٧٤)، «عقلگرایی و نص گرایی در کلام اسلامی»، مجله نقد و نظر، تابستان و پاییز ١٣٧٤، ش ٣ و ٤.
- شریعتمداری، حمیدرضا و مرتضی توکلی محمدی(١٣٩٣)، «عقل گرایی و نص گرایی در کلام اسلامی؛ با بررسی دیدگاه های شیخ طوسی و ابن ادریس»، پژوهشنامه کلام، سال اول، ش ١.
- شفیعی، محمود(١٣٨٧)، «اقتضاها و امتناع های عقل گرایی در فقه سیاسی»، شیعه شناسی، پاییز ١٣٨٧، ش ٢٣.
- صدر، محمدباقر(١٣٩٥ق)، المعالم الجدیده للاصول، چ ٢، طهران: مکتبۀ النجاح.
- صدوق، ابوجعفر محمدبن علیبن بابویه (١٣٦٢)، من لا یحضره الفقیه، قم: موسسۀ النشر الاسلامی.
- -------(١٣٨٠)، اعتقادات.
- -------(١٤١٠)، معانی الاخبار، بیروت: موسسۀ الاعلمی.
- -------(١٣٩٥)، کمال الدین و تمام النعمه، ج ١، تهران: انتشارات اسلامی.
- -------(١٣٩٨ق)، التوحید، قم: موسسه نشر اسلامی.
- طریحی، فخر الدین (١٣٦٢)، مجمع البحرین، تحقیق: احمد حسینی، ج ٤، چ ٣، تهران: کتابفروشی مرتضوی.
- عباسی تبار فیروزجاه، حبیب الله (١٣٨٥)، «جایگاه عقل در اسلام»، بازتاب اندیشه، اردیبهشت ١٣٨٥، ش ٧٣.
- قماشی، سعید(١٣٨٤)، جایگاه عقل در استنباط احکام، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
- کلینی، محمدبن یعقوب (١٣٤٨)، اصول کافی، ترجمه سیدجواد مصطفوی، تهران: اسلامیه.
- -------(١٤١٣)، اصول کافی، بیروت: دار الاضواء.
- مجلسی، محمد باقر(١٤١٣)، بحار الانوار، بیروت: موسسۀ الوفا.
- مرعشی شوشتری، سید محمدحسن و هرمز اسدیکوه باد(١٣٨٧)، «بررسی نقش نظریه پردازان مکتب بغداد در نهادینه کردن عقل در سیر تحول و تطور فقه پژوهی امامیه»، پژوهشنامه فقه و حقوق اسلامی، ش ١.
- مسعودی، جهانگیر و هوشنگ استادی(١٣٨٩)، «تاثیرات عقل فلسفی بر کلام»، فصلنامه شیعه شناسی، بهار ١٣٨٩، ش ٢٩.
- مفید، محمدبن محمدبن نعمان (١)(١٤١٤)، اوائل المقالات، بیروت: دارالمفید.
- ------(٢)(١٤١٤)، النکت فی مقدمات الاصول، تصحیح محمدرضا جلالی، بیروت: دارالمفید.
- ------(٣)(١٤١٤)، الفصول المختاره من العیون و المحاسن، ج ٢، بیروت: موسسۀ البعثۀ.
- ------(١٤١٣)، تصحیح الاعتقادات، تهران: المؤتمر العالمی.
پی نوشت ها
[1] عقل در لغت معانی متعددی دارد که گاهی در معنای حدثی و مصدری به کار میرود و زمانی در معنای اسمی استعمال میشود.
[2] ان الاخباریین منهم لم یعولوا فی اصول الدین و فروعه الا علی اخبار الاحاد.
[3] مؤمنون : ٩١؛ انبیا: ٢٢.
[5] اسراء: ٣٦؛ نجم : ٢٣؛ بقره : ١٧٠؛ احزاب : ٦٧.
[6] (ر.ک): کلینی، ١٤١٣: کتاب العقل والجهل از اصول کافی و بحارالانوار.
[7] (ر.ک): مفید، ج ٢، ١٤١٤ق .
[8] (ر.ک): مفید(٢)، ج ١٠، ١٤١٤ق .
[9] (ر.ک): شفیعی ، ١٣٨٧: ١٠-١١.