حدیث و روایت همواره یکی از منابع فهم دین به ویژه در حوزه احکام تکلیفی و شرعی بوده است. چنین تفکری تا قرن پنجم مورد توجه بزرگانی چون کلینی،[1] صدوق[2] و طوسی بود و آنها کتاب های حدیثی خود را برای دریافت منابع دینی از حدیث می نگاشتند، ولی پس از آن در فاصله قرن 6 تا 13، اجتهاد و استنباط به همراه دیگر منابع و استفاده از اصول استنباط در فقه قوت گرفت و کمتر از روایات بهره گرفته شد.
کتاب های حدیثی اولیه یعنی کافی، من لا یحضره الفقیه، تهذیب و استنبصار که جوامع اولیه یا کتب اربعه نام گرفتند، از ثبات و ارزش والایی برخوردار بودند و کمتر کسی به خود اجازه تدوین اثر روایی دیگری را می داد.
از قرن یازدهم تا سیزدهم، حدیث نگاری رونقی تازه یافت. در این دوره کتاب های الوافی ملا محمدمحسن فیض کاشانی، بحار الانوار علامه محمدباقر مجلسی و وسائل الشیعه محمد بن حسن حر عاملی حلقه کتب حدیثی پیوست. این کتاب ها آثاری بدیع بودند و جوامع ثانویه نام گرفتند. علل شکوفایی دوباره حدیث نگاری، دو علت دارد: اول، پیدایش دولت شیعی صفویه و دوم، ظهور اندیشه اخبارگری و حفظ سلطه خود.
در این دوران، محدثان بر اهتمام به حدیث و بهره مندی از آن تأکید فراوان داشتند و دوران طلایی حدیث آغاز شده بود. در واقع عصر فیض را باید عصر ترویج، تدوین و تشریح حدیث دانست. در این عصر بزرگانی چون شیخ حر عاملی و علامه محمدباقر مجلسی بودند که از عالمان بزرگ و پرچمدار حدیث گرایی اند و هرکدام با آثار خود تأثیری شگرف در تدوین حدیث شیعی داشتند. آنان روش اصول گرایی را که سبب توجه کمتر به اخبار شده بود، خطا دانستند و نقاط ضعف آن را بیان کردند. مرحوم فیض کاشانی در مقدمه الوافی روش اصول گرایان را به شدت نقد و بررسی کرد. مرحوم فیض چند کتاب حدیثی نگاشت که برجسته ترین آنها کتاب الوافی است که دربردارنده افکار و اندیشه های حدیثی این اندیشمند بزرگ اسلام است.
کتاب الوافی او را می توان دایرة المعارف حدیثی شیعه دانست که گستردگی و عمق آن باعث تأثیر و بر جای ماندنش در میان کتب حدیثی شده است. این کتاب شامل پنجاه هزار حدیث است و همه احادیث کتب اربعه شیعه را گرد آورده است.
فیض کاشانی انگیزه خود را از نگارش وافی این گونه بیان می کند: «هیچ یک از کتب اربعه به تنهایی برای رجوع کافی نیست: بسیاری از روایات مهم آورده نشده است به همین خاطر ابواب کتب روایی دچار نوعی ناهماهنگی و اختلافند و رجوع به آنها مشکل است و روایات با موضوع خود در تباین هستند و به علت تکرار روایات در کتب اربعه حجم کتاب زیاد شده که احتیاج به این طویل کردن کتاب نیست».[3]
فیض کاشانی در قرن یازدهم، پس از بررسی کتاب های اربعه، مزایا و معایب آنها را بررسی می کند. از جمله معایب این کتاب ها را کامل نبودن روایات، روان نبودن رجوع به آنها و تکرار احادیث می داند. درباره کتاب کافی معتقد است که در مواردی در ذکر روایت اهمال کرده و در مواردی روایات مخالف را نیاورده، ضمن آنکه کلینی به شرح مبهمات و مشکلات نیز نپرداخته است.
مرحوم فیض درباره کتاب من لا یحضره الفقیه، تهذیب و استبصار نیز همان نظر را بیان می کند. ضمن آنکه درباره آنها معتقد است تنها به گستره فقه پرداخته اند و از روایات مربوط به اصول برخوردار نیستند. او معتقد است مشایخ سه گانه (کلینی، صدوق و طوسی) فراوان کوشیده اند، ولی نظام کامل و تمامی از روایات در حوزه همه موضوع ها سامان نداده اند و تا زمان او نیز کسی به تکمیل آنها نپرداخته است. او قصد خود را از آوردن روایات کتب اربعه و غیر آنها به صورت کامل، به همراه مواردی از آیات و شرح و بیان روایات ذکر می کند و معتقد است در این جهت کتاب الوافی به همه مهمات و کشف مبهمات پرداخته است.[4]
فیض کاشانی روایات کتاب الوافی را از مصادر متعددی جمع آوری می کند تا همه روایات در یک مجموعه حدیثی بزرگ همخوان و روان در کنار هم قرار گیرد. این امر نشان دهنده انگیزه های او در تدوین چنین مجموعه حدیثی است. او پس از مدتی چکیده کتاب خود را با نام الشافی المنتخب من الوافی می نویسد تا همگان بتوانند از آن بهره ببرند.
کتاب الوافی به گونه ای مورد توجه بزرگان قرار گرفته که ده ها شرح، حاشیه و مستدرک بر آن زده شده است، مانند:
ـ شرح الوافی از محمد رضی بن محمد بن قزوینی (درگذشته سده 12 ه. ق)؛
ـ شرح الوافی از محمدجواد بن محمد حسینی عاملی (درگذشته 1226 ه. ق) صاحب مفتاح الکرامه؛
ـ حاشیه از میرزا عبدالله افندی فرزند صاحب ریاض العلما (درگذشته حدود 1131 ه. ق)؛
ـ حاشیه سلطان العلما؛
ـ حاشیه آقا محمدباقر معروف به وحید بهبهانی (درگذشته 1206 ه. ق)؛
ـ حاشیه مرحوم علامه میرزا ابوالحسن شعرانی؛
و ده ها شرح و حاشیه و مستدرک دیگر.
الوافی در میان کتاب های روایی برتری هایی دارد که آن را برجسته کرده است. امتیازهای آن به اختصار عبارتند از:
1. ترتیب بسیار عالی در آوردن روایات در باب مناسب؛
2. شرح لغت های موجود در روایات و برخی آیات؛
3. نقل روایت های مناسب با هر باب از غیر کتب اربعه؛
4. بی نیاز کردن محقق از مراجعه به اسناد در بسیاری از روایات؛
5. اشاره به موارد تقطیع روایات؛
6. تفسیر بسیاری از آیات قرآن در الوافی؛
7. توجه به سبب صدور احادیث در هنگام تبیین معانی آنها؛
8. تصحیح متون روایات کتب اربعه با استفاده از منابع مختلف روایی؛
9. تقسیم متن و کامل کردن متن های ناقص؛
10. تصحیح اسناد روایات کتب اربعه یا استفاده از منابع مختلف روایی؛
11. تتبع موارد ورود یک روایت در کتب اربعه و غیره؛
12. رعایت امانت در نقل سند و متن؛
13. شهامت علمی در هنگام تفسیر روایات و نقادی بسیاری از نظریه های بزرگان در شرح احادیث؛
14. تقوای علمی در نسبت دادن نظریه های علمی به صاحبان آنها؛
15. تبیین فلسفه برخی از مطالب مطرح شده در آیات قرآن یا روایات؛
16. تبعیت محض از دلیل در فتاوای فقهی؛
17. شرح ضرب المثل های موجود در روایات؛
18. توضیح درباره تشبیه های موجود در روایات؛
19. توضیح معنای روایات با مثال؛
20. آوردن اشعار مناسب با مضمون روایات؛
21. توجه به قرائت های گوناگون از یک حدیث یا احتمال های مختلف در معنای حدیث واحد.
این امتیازها دلیلی بر جامعیت علمی و نگاه ژرف ایشان در تدوین کتاب های حدیثی است.[5] وی در روش نقل حدیث بر چند اصل تکیه دارد، به این گونه که در تفسیر روایات تکیه اش بر روایات دیگر است.[6] او بر اساس دیگر روایات، روایاتی را تفسیر و شرح می دهد.
مبنای دیگر فیض در تفسیر و شرح روایات، تکیه بر سیاق روایت و تأکید بر الفاظ است.[7] ایشان توجه دارد که باید روایات را با مقدم و مؤخرش در نظر گرفت و سیاق جمله را که در چه فضایی بیان شده، در نظر گرفت تا حدیث درست فهمیده شود.
مبنای سوم فیض استفاده از شأن نزول و فضای صدور روایات است.[8] ایشان بر این امر تکیه دارد که باید تمام جوانب آن سخن فهمیده شود؛ زیرا هر روایتی در طول زمان مطرح شده و هر زمانی، دارای شرایط و موقعیت های خاص خودش است که اهل بیت(ع) به دلیل زمان شناسی و بر مبنای آن عصر سخن گفته اند.
یکی دیگر از مبانی فیض که نشان از حالت اخباری مسلکی آن دارد، تمسک ایشان به ظهور روایات است و اگر برداشتی مخالف با ظهور روایات باشد، آن را رد می کند. همچنین در تفسیر روایات از تفسیر قرآن نیز کمک می گیرد و آیاتی را که بتوانند روایات را تفسیر کنند، اقتباس می کند و از آنها بهره می برد.
در روش اندیشه ای فیض، در تفسیر روایات، به دلیل جامعیت علمی و تبحر در علوم مختلف از جمله فلسفه، عرفان، کلام، اخلاق، فقه و تفسیر، از روش های مختلفی در شرح روایات استفاده می کند. برای نمونه، ایشان در روایات اعتقادی از افکار فلسفی و کلامی کمک می گیرد و روایات را شرح و تفسیر می کند یا اینکه ایشان چون ادیب بزرگی است، در بسیاری از روایات از ذوق ادبی کمک گرفته و با استفاده از علم لغت، صرف، نحو، معانی و بیان روایات را بررسی کرده تا در تفسیر آن نهایت دقت را داشته باشد.
در نهایت ایشان به دلیل جامع بودن در علوم مختلف، در شرح احادیث، توجه خاص به آثار متنوع علمی در انواع علوم داشته و از کتب علمی مختلف مانند تفسیر مباحث فلسفی روایات از تلخیص المحصل خواجه نصیرالدین طوسی یا التلویحات شهاب الدین سهروردی و... به منظور تفسیر روایات بهره مند شده است.
پی نوشت
[1] شیخ ابو جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق رازی معروف به کلینی صاحب کتاب الکافی، مشهورترین دانشمند و فقیه محدث شیعه در نیمه اول قرن 4 است.
[2] محمد بن علی بن بابویه قمی معروف به «ابن بابویه»، «محمد بن بابویه» و «شیخ صدوق» نامی ترین دانشمند گران مایه و بزرگوار و فقیه و محدث عالی قدر شیعه در نیمه دوم سده چهارم هجری است.
[3] وافی مبانی و روش های فقه الحدیث در آن، ص 99.
[4] سید رضا مؤدب، تاریخ حدیث، ص142.
[6] وافی مبانی و روش های فقه الحدیث در آن، ص173.