زهد و وارستگی دوستان خدا و بی اعتنایی آنان به دنیا

آیت اللّه علّامه محمدتقی مصباح

آیت اللّه علّامه محمدتقی مصباح

انسان، اسیر مکر و فریب دنیا

در طی جلسات گذشته، چهارده مناجات از مناجات های پانزده گانه امام سجاد علیه السلام را بررسی کردیم. اکنون شرح و بررسی واپسین مناجات را، که مناجات الزاهدین نام گرفته، از نظر می گذرانیم و از آموزه های تعالی بخش و حکمت آموز آن بهره مند می شویم. در طلیعه مناجات، امام علیه السلام می فرمایند: إِلَهی، أَسْکنْتَنَا دَارا حَفَرَتْ لَنَا حُفَرَ مَکرِهَا وَعَلَقتَنَا بِأَیدِِی الْمَنَایا فِی حَبَائِلِ غَدْرِهَا فَإِلَیک نَلْتَجِی ءُ مِنْ مَکائِدِ خُدَعِهَا وَبِک نَعْتَصِمُ مِنَ الإِغْتِرَارِ بِزَخارِفِ زینَتِهَا فَإِنَّهَا الْمَهْلِکةُ طُلَّابَهَا الْمُتْلِفَةُ حُلالَهَا الْمَحْشُوَّةُ بِالافَاتِ الْمَشْحُونَةُ بِالنَّکباتِ؛ خدایا! ما را در سرایی منزل دادی که چاه های مکر و فریب را بر سر راه ما کنده و ما را به دست آمال و آرزوها[ی نفس ]به رشته های خدعه و فریبش آویخته است. پس به تو پناه می بریم از کیدها و مکرهای فریبنده اش، و به تو اعتصام می جوییم از اینکه به زخارف دنیا و زیورش مغرور شویم. این دنیا جویندگانش را هلاک می سازد و مشغول شوندگان به آن را نابود می سازد و پر از آفت و رنج و نکبت است.

در فراز مزبور چهره ای مذموم و نکوهیده از دنیا ارائه، و دنیا محل مکر، خدعه، نیرنگ و فریب معرفی شده است. امام علیه السلام در سخن خود، انسان در دنیا را به مثابه کسی معرفی می کنند که در سرایی مخوف زندانی شده و با مکر و حیله، درون چاه ها و ورطه های هلاکت افتاده است. در این سرای آکنده از فریب و نیرنگ، آرزوهای پوچ و بی فرجام، انسان را در کمند خویش می کشند و سرانجام او را تسلیم مرگ می سازند. امام علیه السلام از خداوند درخواست می کنند که در برابر دام فریب و نیرنگی که دنیا در برابرشان گشوده، ایشان را در پناه خویش گیرد و در حصار صیانت و عصمت خویش قرار دهد، تا از شر

فریفته شدن به زر و زیور و آرایه های پوچ دنیایی محفوظ بمانند؛ چه اینکه دنیا غافلان و بی خبران از باطن ویرانگرش را که بی محابا فریفته خودآرایی این مار سمی خوش خط وخال شده اند، هلاک می سازد.

ضرورت تشخیص دنیای نکوهیده از دنیای پسندیده

اکنون این پرسش مطرح می شود که چرا در قرآن و روایات، و ازجمله در این مناجات، این نسبت های نکوهیده به دنیا داده شده است؟ پرسش دیگر اینکه چرا خداوند ما را به دنیایی وارد ساخته که مکار و حیله گر، و جولانگاه فتنه گری ها و شیطنت هاست؟ خداوند در برخی آیات قرآن به مذمت دنیا می پردازد و زندگی دنیا را آمیخته با فریب و نیرنگ معرفی، و به ما سفارش می کند که فریفته جلوه های زندگی دنیا نشویم: فَلَا تَغُرَّنَّکمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَلَا یغُرَّنَّکم بِاللَّهِ الْغَرُورُ (لقمان: 33)؛ زنهار که زندگی دنیا شما را نفریبد و زنهار که شیطان شما را مغرور نسازد.

در آیه ای دیگر خداوند می فرماید: اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَینَکمْ وَتَکاثُرٌ فِی الأمْوَالِ وَالأوْلادِ کمَثَلِ غَیثٍ أَعْجَبَ الْکفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرّا ثُمَّ یکونُ حُطَاما وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلا مَتَاعُ الْغُرُورِ (حدید: 20)؛ بدانید که زندگانی دنیا بازی و سرگرمی و آرایش، و فخرفروشی شما به یکدیگر، و فزون جویی در اموال و فرزندان است. [مَثَل زندگانی دنیا در بهجت و فریبندگی اش و سپس در زوال و از دست رفتنش ]مَثَلِ بارانی است که کشاورزان را رستنی آن [باران ]خوش آید و به شگفتی اندازد؛ سپس پژمرده شود و آن را زرد بینی؛ آن گاه خشک و شکسته و خرد گردد؛ و در آن جهان [کافران را ]عذابی سخت و [مؤمنان را] آمرزشی از جانب خدا و خشنودی اوست؛ و زندگی این جهان جز کالای فریبنده نیست.

زندگی دنیا عرضی است زایل و سرابی است باطل که از یکی از خصال پنج گانه زیر خالی نیست: یا لعب و بازی است؛ و یا لهو و سرگرم کننده؛ یا زینت است (که حقیقتش جبران نواقص درونی خود با تجمل و مشاطه گری است)؛ و یا تفاخر است؛ و یا تکاثر؛ و همه اینها همان موهوماتی است که نفس آدمی بدان و یا به بعضی از آنها علقه می بندد. اموری خیالی و زایل است که برای انسان باقی نمی ماند و هیچ یک از آنها برای انسان، کمالی نفسانی و خیری حقیقی جلب نمی کند.

از شیخ بهایی نقل شده که گفته است: این پنج خصلتی که در آیه شریفه ذکر شده، از نظر سنین عمر آدمی و مراحل حیاتش مترتب بر یکدیگرند؛ چون تا کودک است حریص در لعب و بازی است و همین که به حد بلوغ می رسد و استخوان بندی اش محکم می شود، علاقه مند به لهو و سرگرمی ها می شود. پس از آنکه بلوغش به حد نهایت رسید، به آرایش خود و زندگی اش می پردازد. همواره به فکر این است که لباس فاخری تهیه کند و مرکب جالب توجهی سوار شود و منزل زیبایی بسازد. پس از آنکه به سنین بالاتر رسید [دیگر به این گونه امور توجهی نمی کند و برایش قانع کننده نیست]، بیشتر به فکر تفاخر به حسب ونسب می افتد. چون سال خورده شد، همه کوشش و تلاشش در بیشتر کردن مال و اولاد صرف می شود (طباطبائی، 1364، ج 19، ص 339340).

زندگی دنیا در سراسر قرآن نکوهش شده و در هیچ آیه ای زندگی دنیا مورد تعریف و ستایش قرار نگرفته است. آن پرسش هنگامی به صورت جدی مطرح می شود که مذمت دنیا در قرآن و روایات و در بسیاری از بیانات امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه را با ستایش دنیا در برخی از روایات و ازجمله در برخی از سخنان حضرت امیر علیه السلام در نهج البلاغه می سنجیم. برای نمونه، ایشان می فرمایند: إِنَّ الدُّنْیا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَدَارُ عَافِیةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا وَدَارُ غِنی لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَدَارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَمُصَلَّی مَلائِکةِ اللَّهِ وَمَهْبِطُ وَحْی اللَّهِ وَمَتْجَرُ أَوْلِیاءِ اللَّهِ اکتَسَبُوا فِیهَا الرَّحْمَةَ وَرَبِحُوا فِیهَا الْجَنَّةَ (نهج البلاغه، ح 131)؛ همانا دنیا سرای راستی است برای کسی که آن را باور دارد؛ و سرای عافیت و سلامتی است برای آنکه آن را دریابد، و آنچه را خبر داد دریافت کند؛ و خانه بی نیازی است برای کسی که از آن ره توشه بردارد؛ و خانه پند و موعظه است برای کسی که از آن پند گیرد. دنیا سجده گاه دوستان خدا و نمازگاه فرشتگان الهی و محل نزول وحی خداوندی و تجارت خانه دلدادگان ربوبی است که رحمت را در آن به دست آورند و بهشت را سود برند.

در روایتی دیگر، امیرالمؤمنین علیه السلام از نکوهش و لعن دنیا نهی می کنند و می فرمایند: لا تَسُبُّوا الدُّنیا فَنِعْمَ الْمَطِیةُ لِلْمُؤْمِنِ عَلَیهَا یبْلُغُ الْخَیرَ وَبِهَا ینْجُوا مِنَ الشَرِّ إِنَّهُ إِذَا قَالَ عَبْدٌ لَعَنَ اللهُ الدَّنیا قَالَتِ الدُّنْیا لَعَنَ اللَّهُ أَعْصَانَا لِرَبِّهِ (حرعاملی، 1411ق، ج 7، ص 509، ب 16)؛ دنیا را فحش ندهید که نیکو مرکبی است برای مؤمن، و به واسطه دنیا به او خیر و خوبی می رسد و از شر و بدی ها نجات می یابد. همانا هرگاه بنده بگوید خدا دنیا را لعنت کند، دنیا در پاسخ می گوید خدا لعنت کند کسی از ما را که پروردگارش را نافرمانی کرد.

به هر حال، چه در قرآن و چه در روایات، دنیا نکوهش شده است. امام سجاد علیه السلام نیز در این مناجات با تعابیری که در قرآن و سایر روایات یافت نمی شود، دنیا را مکار و حیله گر و دام گستر بر سر راه بندگان خدا معرفی می کنند و می فرمایند که پر از آفات و نکبت هاست و بندگان خدا را به چنگال مرگ می افکند. پس بایسته است که ما به آن پرسش پاسخ گوییم و دلیل نکوهش دنیا را بازشناسیم.

چرایی نکوهش دنیا

پاسخ مسئله این است که دنیا از این جهت که مخلوق خداست، نکوهیده، زشت و قبیح نیست. هرآنچه را خداوند خلق کرده، نیکو و زیباست: الَّذِی أَحْسَنَ کلَّ شَی ءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الإنْسَانِ مِنْ طِینٍ (سجده: 7)؛ آنکه هرچه آفرید به نیکوترین شیوه ساخت و آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد.

از دیدگاه قرآن، همه عالم، یعنی زمین، آسمان، ستارگان، خورشید، انسان ها، حیوانات و سایر مخلوقات، همه نیکو و دارای حسن و نفع اند و اگر از برخی پدیده ها به سایر پدیده ها زیان و ضرر می رسد، آن ضرر و زیان نسبی است. همه پدیده ها فی حدنفسه دارای نفع و حسن اند و شر مطلق در مخلوقات خداوند وجود ندارد. از سوی دیگر، پدیده های دنیوی چون ماه، ستارگان، دریا و کوه ها با انسان دشمنی ندارند و دارای شعور و عقل نیستند تا درصدد توطئه علیه انسان برآیند و بخواهند او را فریب دهند. همه موجودات عالم، مطیع امر و اراده الهی، و تسبیح گوی خداوندند: ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّمَاءِ وَهِی دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلأرْضِ اِئْتِیا طَوْعا أَوْ کرْها قَالَتَا أَتَینَا طَائِعِینَ (فصلت: 11)؛ سپس به آسمان پرداخت و آن دودی (گاز یا بخاری دودمانند) بود؛ پس به آن و زمین گفت: خواه ناخواه بیایید. هر دو گفتند: فرمان بردار آمدیم.

برای فهم چرایی نسبت مکر و فریب به دنیا و نکوهش آن، با دانستن اینکه دنیا فاقد عقل و شعور است تا با سوءاستفاده از آنها به مکر و حیله پردازد و نیز با توجه به اینکه دنیا با کسی دشمنی ندارد تا به فکر ضربه وارد ساختن به او برآید، باید درباره رفتار و نگرش ها و امیال خود بیندیشیم و در این زمینه از آیات و روایات نیز مدد جوییم. با توجه به اینکه خداوند، انسان را از عقل و فطرت سالم برخوردار ساخت و به او فطرت خداخواه و حق جویی را عنایت کرد که در پی خوبی ها و زیبایی هاست، چه عواملی موجب می شوند که انسان از مسیر حق و فطرت و مسیر تکامل منحرف شود و با رفتن به بیراهه در دام شیطان سقوط کند؟ چرا انسان که می تواند به عالی ترین مراتب انسانی بار یابد، بکلی از خصایص انسانی تهی می شود و خوی حیوانی و شیطانی در او پدید می آید و حیوان صفت و شیطان صفت می شود؟ وقتی به احوال انسان ها می نگریم، می بینیم که جز انبیا و حضرات معصومین و ائمّه اطهار علیهم السلام (که به مقام عصمت دست یافته اند)، و اولیای خاص خدا و ازجمله امامزادگانی چون حضرت ابوالفضل، حضرت علی اکبر و حضرت معصومه علیهم السلام (که گرچه عصمتشان تضمین شده نبود، از عصمت عملی برخوردار بودند)، دیگر انسان ها، کم وبیش در معرض گناه و کار زشت قرار می گیرند و دست کم مرتکب گناه صغیره می شوند. حالْ با توجه به اینکه نسبت کسانی که معصوم از گناه اند و در طول عمر خود مرتکب هیچ گناهی نشده اند به سایر انسان ها اندک است، و با دانستن اینکه اغلب انسان ها مرتکب گناه می شوند، عواملی را بررسی خواهیم کرد که موجب می شوند انسان گناه کند.

عوامل عصیان و تباهی انسان

عامل اول که موجب می شود ما مرتکب گناه و انحراف شویم، جلوه ها و لذت های دنیوی است. وجود آن لذت ها و جاذبه های دنیوی و غرایز حیوانی، ما را به سمت گناه می کشاند؛ زیرا اگر هیچ لذتی در گناه نمی بود، هیچ انسان عاقلی مرتکب گناه نمی شد. پس وقتی انسان گناه را برخورداری از لذتی می یابد که شاید در فعل حلال برایش فراهم نباشد، به سوی گناه و فعل حرام کشیده می شود. پس نخستین عامل و شرط ارتکاب گناه، لذت جویی از مظاهر دنیوی است.

عامل دوم، آرایش لذت از سوی شیطان است. بر اثر تزیین گناه به وسیله شیطان است که انسان مال حرام را بر حلال ترجیح می دهد و به جای تأمین نیاز خود از راه حلال و مشروع، به تأمین آن از طریق حرام و غیرمشروع دست می زند. کسی که دست به دزدی می زند و به جای آنکه با زحمت و تلاش و از راه مشروع پولی فراهم آورد، می کوشد که از طریق سرقت ثروتی بیندوزد، دچار وسوسه های شیطان است. شیطان جاذبه و لذت مال حرام را به او نشان می دهد و به جهت تزیین شیطان و جاذبه کاذبی که مال نامشروع پیدا کرده، شخص تأمین مال از طریق سرقت را بر تأمین مال حلال ترجیح می دهد.

فراوان تجربه شده است که انسان به تصور اینکه ارتکاب گناه و حرام، لذتی درخور توجه دارد، به گناه دست می یازد و پس از آنکه درمی یابد به هوای لذتی خیالی مرتکب گناه شده و از لذت حلال چشم پوشیده، پشیمان می شود؛ پیش خود می گوید: چرا به قصد رسیدن به لذت بالاتر، از لذت حلال چشم پوشیدم و مرتکب گناه شدم. با این حال، دوباره به سوی آن گناه کشیده می شود. این بدان جهت است که شیطان آن لذت را در چشم ما تزیین می کند و گذشته از واقعیت و حقیقت آن لذت، چنان آن لذت را در چشم انسان می آراید که انسان به آن

گناه دست می یازد. حال اگر انسان به حقیقت و واقعیت آن لذت و گناه توجه کند، حقارت آن برایش آشکار می شود، در این صورت، از کرده خود پشیمان می شود. افسوس که انسان دوباره فریب وسوسه شیطان را می خورد و به همان گناه دست می یازد. خداوند درباره تزیین گناه و حرام به وسیله شیطان می فرماید: زُینَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِک مَتَاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ (آل عمران: 14)؛ دوستی خواستنی ها[ی گوناگون] از زنان و پسران و مال های فراهم شده و برهم نهاده از زر و سیم، و اسبان نشان دار و چهارپایان و کشت (کشتزار و باغ و بستان) در نظر مردم آراسته شده است. اینها برخورداری زندگی این جهان است و سرانجام نیک نزد خداست.

عامل سوم، هوای نفس است که انسان را وادار می کند تا حتی از راه غیرمشروع و گناه به غرایز حیوانی و امیال خویش پاسخ گوید. اگر این سه عامل وجود نمی داشت؛ یعنی در مظاهر دنیوی لذتی نمی بود و نیز انسان دارای هوای نفس و غرایز حیوانی نمی بود و شیطان لذت حرام و گناه را در چشم انسان نمی آراست، ما مرتکب گناه نمی شدیم. طبیعی است وقتی انسان براثر عوامل مزبور مرتکب گناه شود و از تکرار آن نپرهیزد، جاذبه گناه نزد او افزایش می یابد و به انجام گناه عادت می کند؛ کم کم به جایی می رسد که به کارهای احمقانه، که هیچ توجیه عقلی و منطقی ای ندارند، نیز خو می گیرد. مانند کسانی که به استعمال مواد مخدر عادت دارند و بااینکه آن مواد، مضر و فاقد نفع اند، نمی توانند بدون آن زندگی کنند.

انسان ها برای رسیدن به نعمت های دنیوی از قبیل خوردنی ها و پوشیدنی ها، و تأمین لذت های حیوانی خود می کوشند و وجود محدودیت در تأمین خواسته ها و نیازها، موجب تزاحم بین افراد در دستیابی به منافع و خواسته هایشان می شود. درنتیجه هرکس برای تأمین منافع خود، با دیگران که با او بر سر دستیابی به آن منافع نزاع و درگیری دارند، مبارزه می کند. این محدودیت ها و تزاحم افراد برای دستیابی به لذت ها و خواسته های خود، منشأ گناه می شوند. اگر نعمتی به وفور در اختیار همه قرار گیرد و امکان محرومیت هیچ کس از آن نباشد، بر سر آن نعمت تزاحمی رخ نمی دهد. برای نمونه، نعمت هوا در اختیار همه قرار دارد، و همه در هر شرایطی می توانند از آن بهره مند شوند. تزاحمی بر سر بهره مندی از آن رخ نمی دهد؛ زیرا همه در حد نیاز و کفایت از آن برخوردار می شوند. همچنین در مناطقی که آب فراوان وجود دارد، همه از آن آب برخوردار می شوند و بر سر استفاده از آن نزاع و دعوایی بین انسان ها رخ نمی دهد، و درنتیجه افراد دچار گناه و حرام نمی شوند. اگر همه نعمت ها به وفور در اختیار همه قرار می گرفت و محدودیتی در بهره مندی از آنها نبود تا افراد بر سر آنها تزاحم و اختلاف داشته باشند، شاید هیچ گناهی رخ نمی داد. تزاحم بین مخلوقات از ویژگی های دنیاست و جنایت ها، قتل ها، غارت ها، دروغ گفتن ها، تهمت زدن ها و سایر گناهانی که به وسیله انسان ها رخ می دهد، بدان جهت است که هرکس می کوشد چیزی را به چنگ آورد، و دیگران را از آن محروم سازد؛ خواه آن چیز مقام باشد، خواه پول و ثروت.

نقش دنیا در لغزش و انحراف انسان

روشن شد که سه عامل، یعنی لذت های دنیوی، هوای نفس و شیطان، انسان را به گناه وامی دارند. البته این عواملعلت تامه انجام گناه نیستند، بلکه هریک علت ناقصه و جزء علت تامه به شمار می آیند و جزء اخیر علت تامه گناه، اراده و تصمیم نهایی انسان به انجام گناه است. با این حال، ازآنجاکه ما عادت داریم افعال را به فاعلی ذی شعور نسبت دهیم، گناهان و لغزش های خود را به خود (هوای نفس) و یا شیطان نسبت می دهیم. از دیدگاه قرآن و روایات نیز نسبت دادن آنها به هریک از عوامل سه گانه صحیح است و از این نظر می توانیم بگوییم دنیا ما را به لغزش و انحراف کشاند. اگر ما در بهشت می بودیم، مرتکب گناه نمی شدیم؛ زیرا در بهشت تزاحم و زمینه های گناه و انحراف نیست. دنیاست که سرای تزاحمات و آکنده از لذت ها و جاذبه های گناه و انحراف است و این عوامل، نقشی مهم در طغیان و ارتکاب گناه دارند؛ چه اینکه در دنیا زمینه هدایت و عبادت و پرستش خداوند، و همه عناصر تکامل و تعالی انسان نیز فراهم است و اگر دنیا نمی بود، فرصتی برای کمال و تعالی نیز وجود نمی داشت.

دنیا سکه دوروست: از یک سو، زمینه تکامل و تعالی ما را فراهم می آورد و از این نظر، مسجد دوستان خدا و مصلای فرشتگان الهی و تجارت خانه اولیای خداست؛ جایی که آنها به تجارتی پرسود دست می زنند و در معامله با خدا و در برابر اعمال صالح، به بهشت و رضوان الهی دست می یابند، از سوی دیگر، مظاهر و جلوه های دنیا عامل انحراف و لغزش از حق، و افتادن به ورطه گناه و عصیان است. پس می توان گفت دنیا انسان را فریب می دهد. ازآنجاکه بیشتر انسان ها فریب دنیا و مظاهر آن را می خورند، در آموزه های دینی بیش از آنکه درباره بهره برداری از دنیا سخن به میان آمده باشد و برای مثال سفارش شده باشد که از دنیا برای انجام وظایف و عبادت خدا استفاده کنید، به انسان ها انذار و هشدار داده شده است که فریفته دنیا نشوند و دنیا وسیله انحراف و لغزش آنها نشود. بیشتر به ما هشدار داده شده که مواظب باشیم دچار غفلت نشویم و در دام معاصی و گناهان گرفتار نیاییم. پزشکان بیشتر درباره بیماری ها، میکروب ها و عواملی که موجب گسترش بیماری می شوند سخن می گویند و به بیماران خود سفارش می کنند که فلان غذا را نخورند و فلان دارو را مصرف نکنند تا بیماری آنان بهبود یابد و از آلوده شدن به میکروب ها و ویروس ها در امان باشند. تأکید آنان بیشتر درباره اموری است که برای بیماران زیان آور است و کمتر مشاهده شده که پزشکی به بیماران خود سفارش کند که از خوردنی ها و آشامیدنی ها استفاده کنند؛ زیرا افراد به طور طبیعی از تغذیه و تأمین نیازهای خود غافل نیستند. بنابراین تمرکز پزشکان بر روی کارهایی است که بیماران نباید انجام دهند. انبیا و اولیای خدا و علمایی که به مثابه طبیبان روحانی جامعه اند نیز بیش از آنکه به مردم سفارش کنند که از دنیا برای عبادت خدا و انجام وظایف خویش استفاده کنید (که البته این سفارش، اصل نخستین در موعظه و ارشاد و راهنمایی مردم است)، به آنان هشدار داده اند که فریب دنیا را نخورید و مواظب باشید به انحراف و گناه مبتلا نشوید؛ چنان که در جاده ها علایم هشداردهنده نصب شده اند و آن علایم مردم را از پیچ های خطرناک و دیگر موانع و عوارض خطرساز جاده ها آگاه می کنند. اگر جاده ای صاف و هموار و خالی از خطر باشد، تابلویی برای آگاهانیدن مردم از هموار و بی خطر بودن جاده نصب نمی کنند، بلکه علایم برای آگاه ساختن مردم از خطرات و موانع، و محل هایی است که تصادف خیزند.

وقتی می گوییم دنیا موجب فریب و لغزش انسان می شود، ازآن روست که در ظرف دنیا عوامل گناه وانحراف به کار می آیند و زمینه لغزش انسان فراهم می شود، اما چرا به جهت وجود عوامل گناه و انحراف در دنیا، نسبت مکر، فریب و حیله به دنیا داده می شود؟ برای پاسخ به این پرسش، بایسته است که به موارد کاربرد حیله و فریب و مکر نظری بیفکنیم. فرض کنید کسی از مسیری برای رسیدن به مقصد خود حرکت می کند، اگر کسی او را از مسیر منحرف کند، به این رفتار و منحرف کردن آن شخص از مسیری که به مقصدی ویژه می انجامد، فریب و مکر می گویند. ما برای هدفی متعالی و مقدس آفریده شده ایم. این هدف از چنان عظمتی برخوردار است که مقام خلافت الهی بر آن اطلاق شده است. خداوند در تبیین علت آفرینش انسان و هدفی که آدم برای آن آفریده شده است، می فرماید: إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأرْضِ خَلِیفَةً (بقره: 30)؛ من در زمین جانشینی [برای خود ]خواهم آفرید. خداوند همچنین درباره هدف خلقت می فرماید: انسان برای فرجام مبارک و منزل ابدی آخرت و بهشت آفریده شده است که در آن حیات ابدی، در جوار خداوند خواهد بود؛ همان منزل و مأوایی که همسر باایمان فرعون در زیر شکنجه های فرعونیان از خداوند درخواست کرد: وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا لِلَّذِینَ آمَنُوا اِمْرَأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَک بَیتا فِی الْجَنَّةِ وَنَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (تحریم: 11)؛ و خدا برای کسانی که ایمان آورده اند مَثَلی آورده است: زن فرعون را؛ آن گاه که گفت: پروردگارا! برای من نزد خویش در بهشت خانه ای بساز و مرا از فرعون و کردار او و از گروه ستمکاران بِرَهان.

خداوند در شأن این منزل و مأوا می فرماید: إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیک مُقْتَدِرٍ (قمر: 5455)؛ همانا پرهیزکاران در بوستان ها و [کنارِ ]جوی ها باشند؛ در نشستگاهی راستین (بهشت جاودان) نزد پادشاهی توانا.

خداوند همه زمینه ها و عوامل دستیابی به آن مقصد متعالی را فراهم آورده است. او هدایت فطری، هدایت عقلی، هدایت به وسیله انبیا و دین الهی را در اختیار ما نهاده تا مسیر رسیدن به آن مقصد را بشناسیم و در مسیر دستیابی به آن حرکت کنیم. حال اگر موانع و عوامل رهزن سر راه ما قرار گرفتند و ما را از مسیر سعادت و هدایت منحرف کردند و به بیراهه کشاندند و موجب شدند که به جای رسیدن به بهشت و رضوان الهی، به حضیض جهنم سقوط کنیم و دچار قهر و غضب الهی شویم، آیا گرفتار فریب و مکر نشده ایم؟ آیا فریب و مکری بالاتر و خسارتی زیان بارتر از این متصور است که انسان به جای رسیدن به سرمایه جاودانه بهشت و رضوان خدا، گرفتار عذاب ابدی جهنم شود؟

 منابع

حرعاملی، محمدبن حسن، 1411ق، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت علیهم السلام.

طباطبائی، سیدمحمدحسین، 1364، المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی همدانی، تهران، بنیاد علمی و فکری علّامه طباطبائی.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان