شرم‌آورترین انتخاب‌های جشنواره کن در هزاره سوم

جشنواره کن را می توان یکی از مهم‌ترین یا حتی اسم‌ورسم دارترین جشنواره سینمایی/هنری دانست که از جایگاه ویژه‌ای نزد فیلم‌سازان، اهالی سینما و تماشاگران جدی آن برخوردار است

جشنواره کن را می توان یکی از مهم‌ترین یا حتی اسم‌ورسم دارترین جشنواره سینمایی/هنری دانست که از جایگاه ویژه‌ای نزد فیلم‌سازان، اهالی سینما و تماشاگران جدی آن برخوردار است. جشنواره‌ای باسابقه دورودراز و پیش‌زمینه‌ای طولانی که بزرگانی چون بیلی وایلدر، کوینتین تارانتینو، فرانسیس فورد کاپولا، دیوید لین و… در آن حضورداشته و موفق به دریافت جایزه ویژه نخل طلای کن شده‌اند. بیراه نیست اگر بگوییم جشنواره کن در مقایسه با دیگر رویدادهای سینمایی در سطح جهان (از اسکار در ایالت متحده آمریکا گرفته تا جشنواره ونیز ایتالیا) همواره موردتوجه بیشتری خصوصاً از جانب هنرمندان و به‌ویژه آرتیست‌های اروپایی قرارگرفته است و «نخل طلا» کعبه آمال بسیاری از فیلم‌سازان جوان و تازه‌نفس است.
اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم اما باید از انبوه نام‌های بزرگ و مهم تاریخ سینما هم یادکرد، کسانی که شگرف‌ترین و عظیم‌ترین تأثیرات را بر فیلم‌سازان هم‌دوره یا بعد از خودشان و درواقع بر تاریخ سینمای پس از خود گذاشته‌اند اما نامشان در هیچ کجای تاریخچه کن، این جشنواره مهم و بزرگ دیده نمی‌شود. احتمالاً اولین نام پررنگی که به آن برمی‌خوریم، آلفرد هیچکاک فقید است. پس از آن نوبت به فیلم‌سازان دیگری مانند ارنست لوبیچ، برایان دی پالما، دیوید فینچر و یا خیل عظیم دیگری می‌رسد که درواقع به واسطه سبک فیلم‌سازی‌شان که گویا اصلاً خوشایند سیاست‌گذاری‌های جشنواره هنری کن نیست همواره از ین رویداد سینمایی تعمداً کنار گذاشته‌شده‌اند.
در میان آثار برگزیده جشنواره کن، گاه به نام‌هایی برمی‌خوریم که نه تنها آن‌ها را شایسته نمی‌دانیم که حتی از چرایی انتخابشان هم متعجب و سردرگم می‌شویم. در این یادداشت نگاهی انداخته‌ایم به سه فیلمی که در هریک از بخش‌های رقابتی اصلی جشنواره، موفق شده‌اند عنوان شرم‌آورترین برگزیده آن بخش را در هزاره سوم یعنی از سال 2000 به بعد کسب کنند!!!نخل طلا:
میشاییل هانکه را می توان یکی از پایه‌های ثابت کن و البته سوگلی‌های جشنواره دانست. کارگردانی که آثارش همواره شور تازه‌ای به‌روزهای تابستانی جشنواره کن تزریق کرده‌اند و هرکدام به شکلی مطرح‌شده‌اند. موفق‌ترین حضور او در کن با فیلم شاهکار «معلم پیانو» بود که می توان آن را ماندگارترین فیلم برگزیده او در جشنواره هم دانست. پس از آن «روبان سفید» دیگر فیلم تحسین‌شده او در کن است و بعد هم نوبت می‌رسد به «عشق» ساخته آخر استاد که می توان آن را بی‌حال‌ترین و کسل‌ترین فیلم او هم دانست. تنها فیلمی که اتفاقاً در میان همه آثار به نمایش درآمده از هانکه در کن، موفق به دریافت نخل طلا شده است! انگار که کن بخواهد با نخل طلا ندادن به فیلم‌های به‌مراتب بهتر و ویژه‌ترش و ازقضا اعطای آن به «عشق» هانکه را تحقیر کند. اتفاقی که مشابهش چند سال قبل در مراسم اسکار و با جایزه گرفتن استیو مک کویین برای «دوازده سال بردگی» افتاد.
«عشق» نه تنها در میان فیلم‌های کارگردان اثری معمولی به حساب می‌آید که در میان فیلم‌های آن سال و شصت و پنجمین دوره جشنواره هم فیلم خاصی محسوب نمی‌شد و حداقل دو فیلم دیگر در بخش مسابقه حاضر بودند که به دریافت نخل طلا، استحقاق بیشتری داشتند: «شکار» توماس وینتربرگ و «ماد» جف نیکولز.جایزه بزرگ:
هرچند که دو تا از بهترین انتخاب‌های کن در هزاره سوم در این بخش اتفاق افتاده است یعنی «درون لوین دیویس» و «معلم پیانو»، اما انتخاب اشتباه هم کم نداشته است!
در میان آثاری که در هفده سال گذشته توانسته‌اند جایزه بزرگ را فتح کنند، می توان گفت «پسری با دوچرخه» برادران داردن یکی از فجیع‌ترین و غلط‌ترین برگزیدگان این بخش است. حضور برادران داردن در جشنواره کن سابقه‌ای طولانی‌تر دارد. آن‌ها پیش از «پسری با دوچرخه» با فیلم‌هایی چون «رزتا» و «بچه» در جشنواره کن حاضرشده و نه تنها حضور موفقی را تجربه کرده بودند که به دریافت نخل طلا برای «بچه» هم نائل آمدند. اتفاقی عجیب و ناجوانمردانه که نام داردن ها را بیش‌ازپیش بر سر زبان‌ها انداخت و مطرحشان کرد. برادران داردن نمونه ویژه‌ای از آن دست کارگردانان جشنواره پسندی هستند که جشنواره‌ها خصوصاً چنین جشنواره‌های هنری/ روشنفکرانه‌ای مانند کن به آن‌ها پروبال و مجال بروز می‌دهند. داردن ها هم با چنگ زدن به ریسمان کن کار خود را ادامه دادند. «پسری با دوچرخه» پس موفقیت «بچه» بار دیگر توانست نظر داوران را این بار در بخش جایزه بزرگ به خود جلب کند و بار دیگر کن را برای برادران داردن به ارمغان بیاورد. «پسری با دوچرخه» نمونه‌ای عینی از فیلم‌های باسمه و منفعلی ست که قرار است با بهره‌جویی از سبک فیلم‌سازی اروپایی نقیصه‌هایشان را پنهان تا شبیه به فیلم‌های مهم و خوب جلوه کنند و خب داردن ها آن‌قدر باهوش بوده‌اند که توانستند با فیلمشان داوران را تحت تأثیر قرار دهند و به جبهه خود بیاورند به قیمت تن دادن به چنین فالش بزرگی در تاریخ ادوار کن!
جایزه ویژه هییت داوران:
آخرین و البته دردناک‌ترین انتخاب هییت داوران که مربوط به همین سال‌های اخیر هم هست! نه‌فقط یکی از بدترین فیلم‌های اکران شده در شصت و هشتمین دوره جشنواره که یکی از بی‌موردترین و سرگشته‌ترین فیلم‌هایی که در هزاره سوم ساخته‌شده و متأسفانه کسی هم آن را ساخته که فیلم اولش بدون شک یک شاهکار تمام‌عیار است. فیلم اولی که باوجودآنکه وام‌دار بزرگان است، راه خودش را بنا می‌نهد و حتی از بزرگان هم فراتر می‌رود؛ اما در فیلم دومش که خیلی‌ها چشم‌انتظار تماشایش بودند تا با شاهکاری دیگر روبه‌رو شوند، همه امیدها را ناامید می‌کند و بر باد می‌دهد. «خرچنگ» همان فیلم منفور موردنظر است که حتی به خاطره تجربه تماشایی «داگ توث» فیلم اول یورگوس لانتی موس هم لطمه وارد می‌کند و تماشاگر را مدام وا‌می‌دارد تا خیال کند تجربه «داگ توث» اتفاق ناخواسته‌ای بیش نبوده است. «خرچنگ» پر از اداواطوار روشنفکرانه و بی‌دلیل و کرخت است. فیلمی که سعی می‌کند جهان متفاوتی خلق کند دریغ از اینکه صرف پرداختن به یک داستان غیرمتعارف که در آن هرکس عاشق نشود تبدیل به یک حیوان می‌شود، چنین جهان متفاوتی را خلق نمی‌کند و تنها به پازل ناقص و درهم‌ریخته‌ای می‌ماند که خوب آغاز می‌شود و هرچه جلوتر می‌رود غیرقابل‌تحمل‌تر می‌شود! پس چطور چنین جایزه مهمی را از آن خودکرده است؟ این دقیقاً همان عدله ایست که نشان می‌دهد حتی جشنواره دیرینه‌ای مانند کن که همواره ادعای هنر و نگاه نو دارد، به سیاست‌گذاری‌ها و منافعش بیش‌تر از هنر و روح بی‌پروای آن بها می‌دهد تا خود را شبیه به همان چیزی که سال‌ها پیش در زمان شکوفایی سینمای هنری اروپا بود، نگه دارد. روحی که دیگر چروکیده و کهنه‌شده اما هرسال در قالب پوستری زیبا و دلربا در هیبت جوانی شورشی به سالن سینماهای شهر کن فرانسه حمله‌ور می‌شود.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر